موضوع : پژوهش | مقاله

استقرار سلطه در فاصله عرفان با شریعت

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 47، آبان 1384 

نویسنده : مظاهری سیف، حمیدرضا
حمیدرضا مظاهری سیف[1]

چکیده:
تمدن غرب برای برطرف کردن بحران معنویت در دهه های اخیر، به نوعی عرفان برساخته از هندویسم و بودیسم روی آورده که به علت هماهنگی در برخی از مبانی، امکان جاگرفتن در بافت فرهنگی و اجتماعی تمدن غرب را دارد.

بررسی شاخصهای این عرفان، نشان می دهد که چگونه این عرفان در تحمل پذیر کردن فشارها و سلطه گری در حیات طبیعی معاصر به کار می آید.

مقدمه
امروزه با همه شعارهای زیبا و دلربایی که در جهان به گوش می رسد، سلطه گری همچنان در زندگی بشر باقی است. نیروی استکباری حیات طبیعی معاصر، با هوشمندی تمام، نقاط ضعف خود را شناسایی کرده و برای ترمیم و تقویت آن اقدام می کند.

در چند دهه اخیر، مهمترین جریانی که در بر ابر نظام سرمایه داری جلوه کرده و نشانگر کاستیهایی بنیادین در نظام کاپیتالیستی - لیبرالیستی بوده، جریان معنویت گرایی و بازگشت به دین است.

در این میان، معنویت عرفانی پدید آمد، تا بحران معنویت را در زندگی مادی گرایانه اهالی تمدن غرب، برطرف سازد و اصلیترین کارکرد آن، تداوم وضعیت سلطه گرانه و سلطه پذیرانه در حیات طبیعی معاصر است.

بی تردید، اصالت دادن به روح انسان و جدی گرفتن نیازهای معنوی و درونی او، ضرورت قوانین خاصی را در زندگی اثبات می کند که با رعایت آن می توان مسیر مناسبی را برای ارضای این نیازها انتخاب نمود. از این رو، عرفان و شریعت، دست در دست هم دارند و جدایی آنها تنها با حذف خداوند امکان پذیر است: یعنی قرارد دادن عرفان، انسان و قانون، در اختیار سلطه گرانی که همه چیز را از منظر منافع خود می نگرند.

عرفان به معانی متعددی به کار می رود؛ اما اگر بخواهیم تعریفی جامع از آن ارائه دهیم، باید بگوییم: عرفان تکاپویی است برای پاسخ به نیازهای معنوی انسان.

اما سؤال اصلی این است که سکولار به معنای این جهانی، چگونه ممکن است با عرفان جمع شود؟

در واقع عبارت عرفان سکولار، یک پارادوکس واضح است. این ترکیب با دو وجه قابل توجیه است: نخست این که برای نیازهای معنوی انسان، هیچ عالمی غیر این جهان پذیرفته نشود و هیچ موجودی برتر از جهان مادی (خدا - خدایان)، مورد توجه قرار نگیرد. در این شرایط، انسان در همین دنیای مادی می کوشد به نوعی نیازهای معنوی خود را برآورده سازد.

افزون بر موارد گفته شده، این عرفان اگر باهر مبنا و اساسی در نظر گرفته شود، در نهایت، کارکردهایی به نفع نیروی سلطه گر حیات طبیعی داشته و در تمدنی سکولار مورد استفاده قرار می گیرد.

البته عرفان سکولار، نه تنها تناقض نماست؛ بلکه در اصل تهی و بی مایه است؛ اما چه می توان کرد. چرا که زندگی پندار زده انسان معاصر، در همه ابعاد به بند اوهام و هوسها اسیر شده و حتی نیازهای معنوی را نیز همچون نیازهای مادی، به صورتی کاذب پرورده و با آن خود را ارضا می کند.

در این مقاله می کوشیم تا از منظری نقادانه، به مبانی و شاخصهای عرفان سکولار بپردازیم. عرفانی که در غرب شکل گرفته و معمولا در مکاتب عرفانی شرق دور، ریشه دارد و در جامعه ما نیز به تدریج در حال گسترش است.

بخش اول: نقد مبانی عرفان سکولار
عرفان سکولار، در مواردی چون اصول اعتقادی و روشهای معنوی از عرفان بودیسم و هندویسم بهره های زیادی برده است. به همین جهت ناگزیریم مبانی اعتقادی آنها را، از ریشه مورد توجه قرار داده و به نقد کشیم. به نظر می رسد سه اصل اساسی در مبانی عرفان بودیسم و هندویسم، با عرفانهای سکولار امروزی مشترک است:

نخست این که این مکاتب یا اصلا موجودی به نام خداوند را مطرح نمی کنند و به آن باور ندارند و یا اگر هم توجه داشته باشند، اهمیت خدایانشان بیش از انسان نیست. این مبنا موجب شده است که برخی از عرفانهای شرق دور، به راحتی در تمدن غربی که بر پایه اومانیسم استوار است جایگاه مناسبی پیدا کنند.

دوم آن که، اندیشه معاد و حیات اخروی در جهانی دیگر، به صورت اعتقاد به تناسخ: یعنی بازگشتهای متوالی به این جهان، در مکاتب بودیسم و هندویسم پذیرفته شده است؛ به این معنی که ایشان برای زندگی این جهانی قائل به تکرار هستند. خصوصا این که راههایی برای رهایی از رنج زندگی که همواره تکرار می شود و ادامه دارد، پیشنهاد می کند. این اصل با مبنای سکولاریسم و دنیاگرایی در تمدن غرب هماهنگی دارد.

اصل سوم، نداشتن پیامبر و شریعت است؛ که این امر، خود موجب شده که عرفان در این مذاهب بسیار شخصی شود و هر کس ارتباط درونی و راه خود را، خودش پیدا کند. این اصل عرفانهای شرق دور نیز با اصالت فرد و اندیویدالیسم در تمدن غرب کاملا منطبق است.

در مجموع، این اصول و مبانی در عرفانهای شرق دور و تمدن غرب، به قدری مشابه و نزدیک است که از مقارنت آنها عرفانی مسخ شده و سکولار متولد می شود. عرفانی که در عین پاسخ به نیازهای معنوی، می خواهد آمادگی انسان برای زیستن در تمدن غرب را افزایش دهد.

1- انسان مهمتر از خدا
در بودیسم اعتقادی به خداوند وجود ندارد؛ ولی فرقه ماهایانا، بعدها بودا را به مقام خدایی رسانده و مورد پرستش قرار دادند.[2]

اساس بودیسم بر این عقیده است که جهان، جز رنج (دوکه) نیست و انسان باید در جستجوی رهایی باشد. [3]جهل انسان سبب می شود که پوچی دنیا را نادیده گرفته و به آرزوهای دراز گرفتار شود؛ هرکس باید بفهمد که هیچ چیز حقیقتی ندارد که خدای خالق آن، حقیقت داشته باشد.

به رقم این اعتقاد در بودیسم، کتاب مقدس هندوها (اوپانیشادها)، برهمن را خدای واحد و نادیده معرفی می کند. او خالقی است که در آغاز جهان وجود داشته و در مرکز همه موجودات و خدایانی است که کل جهان هستی را به وجود می آورند: [4] یعنی خدایان دیگر مثل خدای آتش (آگنی ) و خدای باد (وایو) فرمانبردار او هستند. [5]

به گفته پل دوسن:

«برهمن علت ما قبل زمان است و جهان به منزله معلولی است که از آن ظاهر شده است. اتصال باطنی عالم به برهمن و یگانگی آن با ذات برهمن، موجب شده است که آفرینشی توسط او و از ذات خود او به وقوع پیوندد.» [6]

بنابراین، برهمن ذات مطلق و واحد الهی است که همه جهان در او و او در همه جهان است و در این هویت است که توحید کامل را در سطح وحدت وجود مشخص می سازد. [7]

در اوپانیشاد از حقیقت دیگری نیز بسیار سخن به میان آمده است و آن آتمن (Atman) به معنای روح یا نفس است. آتمن حقیقت درونی انسان است که بر اساس اوپانیشاد، همان برهمن است:

«آتمن نور درونی انسان است که در دل جای دارد و همان پوروشه است که از دانایی تشکیل شده است... آتمن، واقعا برهمن است که از درک... تشکیل شده است.» [8]

در کتاب مقدس هندوها، اوصاف و ستایشهایی که برای برهمن ذکر شده برای آتمن یعنی حقیقت انسان نیز آمده است:

«آنکه او در زمین جای دارد... در آبها... در آتش.. در جو... در نسیم... در آسمان... در آفتاب... در چهارسوی افلاک... در ماه و ستارگان... در ظلمات... در نور...، آن که در همه چیز سریان دارد و با این همه غیر از همه چیز است.

آن که ناشناخته همه را انجام می دهد، آن که در پیکر همه چیزهاست، آن که از درون، همه چیز را درید اختیار دارد، او روان توست، مراقب درونی و جاودانه. اوست بینای نادیده و شنوای ناشنیده و اندیشمندی که اندیشه را به کنه او راهی نیست و فهمیده ای که فهم را بر او دستی نه و با این همه غیر از نادیده... ناشنیده... ادراک ناشونده است... او روان توست، مراقب درونی و جاودانی.» [9]

دو جمله در این مکتب عرفانی معروف است: «تو آن هستی»[10] و «من برهمن هستم».[11]اوپانیشاد اساتید و مفسرین بزرگی داشته است. یکی از برجسته ترین و تاثیر گذارترین آنها شانکار است. او مقام آتمن را حتی از آناندا (Ananda) مبرا می داند. [12] آناندا وجد و شادی در مقام سرمدیت و ولایتغیر و بلاتعین هستی است.

اصل واقعی عالم و ذات نامتناهی برهمن است. [13] شانکارا، آتمن را از آناندا که وجه توصیف شده و تجلی یافته برهمن است برتر می داند؛ زیرا برای برهمن وجهی مستور قائل است و آتمن را در آن مرحله نیز با برهمن یگانه می داند.

اصل همسانی و یگانگی آتمن - برهمن، یکی از آموزه های بنیادین عرفان هندویی و اوپانیشادهاست که همه هندوشناسان و مفسران اوپانیشاد بر آن تکیه دارند. کشف این حقیقت که آتمن همان برهمن است با رسیدن به نیروانا (Nirvana) به معنای فنا، که اوج سلوک عرفان هندویی است میسر می شود. شانکارا می نویسد:

«من واقعا برهمنم. یکی بدون دومی، بدون لکه، حقیقت بدون آغاز، ورای تصوراتی چون تو یا من، این یا آن، جوهر لذت و سرور ابدی، حقیقت اعلا.» [14]

بنابراین در هندویسم، به ویژه فرقه سمارتو برهمن (Smartava brahman) که شانکارا پایه گذار آن بود، حقیقت همانا برهمن - آتمن است و هر چه غیر از آن توهم است. با درنگی در اندیشه های شانکارا، به خوبی روشن می شود که او تحت تاثیر بودیسم، این فرقه جدید را در هندویسم پدید آورده و بسیاری از مفاهیم و مبانی بودایی را در مکتب خود گنجانده است.

تاکید و توجه ما به شانکارا که در قرن هشتم میلادی می زیسته و فرقه او، برا ی این است که ماهارشی ماهش، مروج مشهور روشهای معنوی در غرب، از پیروان سبک و سلوک اوست. [15]

ماهارشی، اولین هدف خود را «توسعه نیروی نهفته کامل هر فرد» معرفی می کند. [16]او «نه ایدئولوژی خاصی پیشنهاد می کند و نه سیستم اخلاقی ویژه ای را تجویز می نماید؛ بلکه فقط روی این مساله تکیه دارد که افراد بشر... هوشیاری کامل آفریننده را تجربه کنند.» [17]

همان طور که ملاحظه می شود، اساس این معنویت جدید، فرد انسانی است و نه چیزی غیر از آن. هر فرد در زندگی مادی امروز، با تنهایی، غربت و گسستگی از موجودی برتر به نام خداوند، که می تواند تکیه گاه و حامی او باشد، به سر می برد و در معنویت جدید هم تنهاست و کوشش می کند که خود او به عنوان موجودی که فقط از مخزن درونی و نامحدود، انرژی، هوشیاری و رضامندی کسب می کند معرفی کند. [18]

دو گلاس هیث (duglas heath) از دانشکده هاورفورد، که به این نوع عرفان علاقه مند است می گوید:

«دریافت من از انسان به من می گوید که عمقی ترین منبع یگانه آفریننده زیبایی، در دنیای درونی ابتدایی تر ما جای دارد که از خودآگاهی کمتری بهره ور است،. .. تا زمانی که نیاموزیم چگونه به آن دسترسی یابیم و لمس کنیم و سپس آن را به جریان بیندازیم و گواه نداهای درونی شویم. به واقع آموزش پذیر نیستیم.» [19]

در عرفان جدید، اومانیسم به عنوان شالوده تمدن غرب تثبیت می شود و خدا همچنان مرده است و باید در انتظار ظهور ابرمرد نیچه نشست. این عرفان در مقابل مذهب و اخلاق بی تفاوت است. فقط می گوید: انسان! تو می توانی آرام و توانمند به زندگی خود ادامه دهی؛ و در برابر ارزشهای زندگی هیچ موضعی ندارد.

2- تناسخ به جای معاد
بنابر تعالیم بودا، جهل Avidya)) سررشته زنجیر علّی (Darma) و رنج مردم است. این جهل موجب آرزوهای دراز می گردد و آرزوها نیز سبب ناکامی است که در زندگیهای پیاپی در این جهان ادامه پیدا می کند.[20]

Semsara

به عقیده هندوها، زندگی در سرای دیگر که چندان شناخته شده نیست، برای عده مخصوص و بسیار محدودی محقق می شود. کسانی که یا به نیروانا رسیده اند و یا در نهایت شقاوت سقوط کرده اند. اما همه انسانهای دیگر در چرخه سمسارا (Semsara)، به این جهان بازگشته و زندگی می کنند و البته زندگی آنها بستگی به اعمال گذشته ایشان دارد. اگر خوب بوده اند، زندگی خوب در خانواده ای برهمنی یا از طبقات بالا خواهند داشت و در غیر این صورت، در طبقات پایین و حتی به صورت حیوانات یا گیاهان، به این جهان باز می گردند.[21]

در کاوشیتکی اوپانیشاد نوشته شده:

«چه به شکل کرم یا میت یا ماهی یا مرغ یا مار یا ببر یا شخصی یا موجودی دیگر، تناسخ هر فرد بسته به علم و عمل او است.»

اما چرا انسان درگیر چرخه سمسارا می شود و همواره به دنیا و رنجهای فرساینده ای آن بازمی گردد؟ پاسخ هندویسم این است که انسان وقتی که علاقمند و وابسته به چیزی باشد برای آن عمل می کند و این تعلقی است که فرد به آن دارد و این فشار و رنجی که او را به عمل و تلاش وا داشته، موجب می شود که انسان پس از مرگ بازهم به این دنیا برگردد و رنجهای گذشته را که به آنها وابسته بوده ادامه دهد. هم از این رو در بریهدارنیکه اوپانیشاد نوشته:

«میل آدمی تصمیم به وجود می آورد، تصمیم موجب عمل می گردد و عمل طالع آدمی را معین می دارد.»

بوداییان نیز معتقدند: تا انسان از زنجیره «دار ما» رها نشود و تهی بودن و پوچ بودن عالم را در نیابد، در چرخه سامسارا اسیر می ماند. البته چون عقیده دارند هیچ چیز پایدار نیست، می گویند:

«حتی در سامسارا نیز کسی به طور کامل باز نمی گردد؛ بلکه برخی از ویژگیها به زندگی دیگر منتقل می شود.»[22]

این اعتقاد موجب شد که آنها اساس برنامه های عملی خود را برپایه رهایی از رنج زندگی این دنیا بنیاد نهند. در زندگی مدرن امروز هم که فشارهای روانی، جسمی و ذهنی، انسانها را پریشان نموده، مضمون رهایی از رنج زندگی یا «موشکا» بسیار جذاب به نظر رسیده و مورد توجه مرامهای معنوی مدرن، قرار گرفته است. این عقیده کاملا مناسب با علاقه انسان مدرن به زندگی این جهان و یافتن راههایی برای حداکثر لذت و بهرمندی از دنیاست. عرفان سکولار به انسان می آموزد که چگونه هر چه بیشتر توانایی خود را به کار گیرد تا کامیابتر، موفقتر و راحتتر در دنیا و برای دنیا عمل کند.

ماهاریشی ماهش، این روش معنوی را هوشیاری خلاق نامیده:

«منظور از خلاق، توان ایجاد تغییر و منظور از هوشیاری، توان جهت دادن به تغییر است. به این ترتیب اصطلاح هوشیاری خلاق، ظرفیت ذاتی آدمی را در تحمل پیشرفت توجیه می کند.»[23]

بنابراین، این روش معنوی می کوشد تا انسانها را برای تحمل تمدن مدرن و مقتضیات آن آماده تر ساخته و میزان تحمل فشارهای آن را در مردم بالا ببرد.

3 - آرامش شخصی به جای وحی و نبوت
بوداییان برای درک پوچی همه چیز، تمرکز بر درون را تنها راه می دانند؛ زیرا با ریاضت کشیدن و تمرکز بر درون، فراشناخت یا پرگیا حاصل می شود. فراشناخت، هیچ بودن یا تهی بودن عالم را به انسان می نمایاند:

«تهیت موضوع تعقل نیست؛ بلکه موضوع پرگیاست.»[24]

در پرگیا، حقیقت اشیاء درک می شود و انسان می فهمد که همه چیز پوچ و نیستی است. وقتی که چیزی برای دلبستگی و تعلق وجود ندارد، علتی هم برای رنج نخواهد بود و آرامش پدید می آید. این راهی است که هر کس باید به تنهایی آن را طی کند تا حقیقت را دریابد.

هندویسم، هیچ پیامبری را معرفی نمی کند. حتی متون مقدسشان نیز به واسطه پیامبران نرسیده است. اوپانیشاد که برترین اثر عرفان هندویی است، نوشته انسانهایی است که به حقایق رسیدند و در مقابل راههای عبادی، طرح سلوک عرفان هندویی را به صورت رمزگانهایی به نگارش درآوردند. شانکارا درباره وجه تمایز این دو طریق: یعنی شریعت و عبادت و راه عرفان، که معتقد است با هم در تضاد هستند می گوید:

«این دو طریق عبارتند از: راه کردار و انجام دادن تکالیف شرعی، که خاصیت آن تعلق و علاقه به عالم است و دیگری راه نهی از کردار، که خاصیت آن تجرد و رهایی از قیود عالم است.»[25]

تعلیمات ودایی که باستانی ترین متن مقدس هندویی است مربوط به راه کردار و عبادات و مراسم است:

«حال آن که اوپانیشادها طریق تجسس باطن و راه وصل به عالم تجرد و اطلاق و نجات و آزادی را آموخته اند.»[26]

اعمال عبادی یا شریعت (کارما) به نوعی اسارت انسان را رقم می زند؛ ولی راه نهایی، همانا « جنانا» یعنی معرفت است که با تأمل، مراقبه، بریدگی از دنیا و رسیدن به رهایی به دست می آید.

اما در مورد کسانی که راه عبادت را بر می گزینند و تحمل راه معرفت را ندارند، در دین هندو، هیچ قانون سخت و دشواری در عبادت و پرستش وجود ندارد. هر کس روشی را که مناسب حال اوست انتخاب می کند. این عبادات و نیایشها، بیشتر جنبه فردی دارند؛ اگر چه در برخی مناسبتهای خاص، عبادت به صورت جمعی نیز وجود دارد.

به طور کلی عبادت هندویی، پس از استحمام و تقدیم آب مقدس و گل، مواد غذایی، بخور خوشبو و... به مجسمه ای از یک خدا، شامل نشستن یا ایستادن در مقابل او، با عشق و تسلیم فراوان است. پس از نیایش ( پوجا) فرد، مواد خوراکی را با خود برمی گرداند و همراه با اعضای خانواده و افراد دیگر، با احساس قداست فراوان، به عنوان هدیه خداوند (پراسادا) مصرف می کند. این عمل، در خانه یا معابد انجام می شود.[27]

اصل طریقت عرفانی هندویی، بر تامل درونی، مراقبه و رسیدن به معرفت نفس (برهمن آتمن) بوده و طریقتهای عبادی نیز به نوعی سکون، آرامش و کسب فیض در محضر خدایان بت گونه خلاصه می شود. بنابراین نیازی به وحی و پیامبر نیست؛ بلکه هر کسی باید از درون، خود را رها سازد تا به کسب معرفت، توفیق یابد و آرامش را در آغوش کشد و به رنج دنیا خاتمه دهد.

البته این به معنای ترک زندگی نیست؛ هرچند مرحله کامل مراقبه و درون نگری عرفان هندویی، با ترک دنیا و زندگی در انزوا تحقق می یابد؛ ولی مراحلی از آن، برای همه قابل عمل است و در زندگی روزمره می توان جایی برای آن باز کرد تا به وسیله آن برای دقایقی از زندگی مادی گریخت و به مراقبه پرداخت. در بودیسم نیز اصل سیر و سلوک عرفانی و شهود، تهی بودن و پوچی جهان و رسیدن به نیروانا و رهایی از رنج، با مراقبه امکان پذیر است.

ماهاریشی ماهش با معرفی مدیتیش متعالی (tm)[28] می کوشد تا همه مردم جهان این روش رافراگیرند. او این روش را، متعالی توصیف می کند تا نشان دهد که هر کس به آن عمل کند به ورای تجربه بیداری و آرامش عمیق می رسد.[29] به این صورت که روزی دو بار به مدت حدود سی دقیقه آرام، بی حرکت و راحت بنشینند یا دراز بکشند و با تنفس عمیق و آرامش ذهنی، آماده رسیدن به آرامش درونی و روانی شوند.

طرفداران این روش مدعی اند که بدون اعتقاد به خدا و پیامبران نیز می توان در درون خود مأوا گزید و نشاط و آرامش معنوی و درونی را تجربه کرد.[30]

در مجموع، با ملاحظه مبانی عرفانهای شرق دور شباهتهایی با برخی از مبانی تمدن غرب مشاهده می شود که زمینه های پدید آمدن عرفان سکولار بر شالوده حیات طبیعی معاصر را فراهم می سازد. در بررسی شاخصهای عرفان سکولار، می بینیم که چگونه این معنویت جدید، در متن تمدن رو به افول غرب، جا گرفته و در تحکیم شالوده های سلطه گرانه و سلطه پذیرانه آن به کار می آید.

بخش دوم: شاخصهای عرفان سکولار
1- پوچ گرایی روش شناختی
مدیتشن یا مراقبه، که با کمال تأسف بعضی از دینداران کم دقت، آن را مشابه نماز می پندارند، چهار رکن دارد:

1) یک مکان آرام؛

2) وضعیت راحت؛

3) موضوعی برای توجه و مشغولیت؛

4) نگرشی بی تفاوت.[31]

همه اینها برای آن است که:

«سالک خود را از بند افکار و تصاویر ذهنی برهاند و به نوعی سکوت و عزلت برسد که در ورای تفکر یا تعمق بر روی موضوعی یا مضمونی قرار دارد.» [32]

یک اصل پذیرفته شده در این روش، آن است که همه پریشانیها و آشفتگیهای ما به خاطر آشفتگی ذهن است. اگر ذهن آرام شود به آرامش (Relaxation) خواهیم رسید. بر این اساس دو دستور یا توصیه ارائه می شود:

اول آن که به یک موضوع مشغول شوید و دیگر این که نسبت به تصاویر ذهنیتان به بی تفاوتی یا نظاره محض برسید. و البته این دو مورد به هم مربوطند: یعنی اگر شخصی به یک چیز مشغول شود معمولا به امور دیگر کم توجه یا بی توجه می شود. در اولین بند از تحلیل شاخصهای عرفان سکولار، به این می پردازیم که اساتید مدیتیشن برای مشغولیت، چند چیز را پیشنهاد می کنند: [33]

1- تراتاک: (Trarak) خیره شدن به یک شعله شمع؛

2- مانترا: تکرار صداها یا کلمات؛

3- تمرکز بر روی تنفس.

دکتر هربرت بنسن، از مانترا و تمرکز بر تنفس، برای آرامش بیمارانش استفاده کرده و آن را بسیار مفید یافت. [34] اما از میان این سه، مانترا بسیار مورد توجه ماهاریشی ماهش بوده و امروزه در جهان برای مدیتیشن، به طور گسترده ای از مانترا استفاده می شود.

مانتراها، معمولا از زبان سانسکریت انتخاب شده و مورد استفاده قرار می گیرند و بی معنا بودن آنها یا مفهوم نبودن معنای مانترا، برای مدیتاتور اهمیت ندارد؛ زیرا قرار است فقط به منظور تمرکز و تخلیه فشار ذهنی و رسیدن به آرامش ذهنی مورد استفاده قرار گیرد. البته تمرکز به معنای تمرکز فکر روی یک موضوع برای فهم نیست؛ بلکه تمرکز به معنای توقف فهم و کارکرد ذهن است.

تمرکز یعنی آرامش ذهنی و مانترا برای این به کار گرفته می شود که ذهن را خسته کند؛ به همین جهت اگر بی معنا یا برای کاربر نامفهوم باشد، باز هم می تواند در متوقف کردن ذهن به او کمک کند.

جیمز هویت می نویسد:

«مربیان مدیتیشن، پول زیادی از افراد می گیرند تا به آنها یک لغت سانسکریت به عنوان مانترا ارائه دهند و اصرار دارند تا به آنها بقبولانند که تنها انتخاب این واژه به نام مانترا، برای سیستم عصبی آنها مناسب است؛ ولی هرگز علم و تجربیات انجام شده این طرز تفکر را تایید نمی کند.» [35]

دکتر هربرت بنسن در این باره می گوید:

«هر چند مدیتیشن متعالی (tm) در از بین بردن استرس و استقرار ریلاکس شدن بسیار موثر است؛ ولی بررسیهای ما طی یک سلسله تحقیقات در دانشگاه هاروارد و آزمایشگاه ثورندیک مموریال (Thorndike memorial)، نشان دادند که با هر واژه دیگری هم که به عنوان مانترا انتخاب شود، همین نتایج به دست می آید. بنابراین تغییرات پدید آمده در شرایط مدیتیشین، کمترین ارتباطی با ذکر مانترای اختصاصی، آن هم به زبان ناشناخته سانسکریت ندارد.» [36]

گذشته از اینها، یک نقد اساسی که می توان به مانترا در روند مدیتیشن وارد نمود، این است که مربیان این روش معتقدند:

«عمیق ترین مراحل یا سطوح مدیتیشن در زمانی حاصل می شود که یک واژه بدون معنی یا بدون معانی عمیق و ریشه دار به عنوان مانترا انتخاب شده باشد.» [37]

بنابراین این عرفان از امکانات شناختی انسان برای رشد و کمال فردی به خوبی استفاده نمی کند. بی تردید، تفکر راهی به سوی شناخت حقیقت است و اگر به درستی از آن استفاده نشود عرفان چه معنایی خواهد داشت.

در عرفان اسلامی، نماز کانون تفکر به معانی بلند قرآنی و نامهای خداوند متعال است. [38] نامهایی که علاوه بر آرامش، به انسان قدرت، هوشمندی و معرفت می دهد. معرفتی که آینه دار نفس انسان و کل عالم هستی است. معرفتی که همه چیز را به منزله آیت الهی بر بصیرت قلبی انسان می گشاید و آرامشی در پیوند با رحمت بی کران الهی به انسان عطا می کند. [39]

و این همه برای کسی است که نماز بخواند و بداند که چه می گوید و به اذکار و کلمات آن توجه کند و در معانی آن اندیشه ورزد. [40] اما در مدیتیشن اثری از تفکر بر خداوند و نامهای نیکوی او نیست. آنچه امروزه در جهان به عنوان مانترا آموزش داده می شود تکرار آواها و کلماتی است که فقط و فقط به منظور انصراف ذهن از مشغولیتهای عادی استرس زا به کار می آید. لوئیس پروتو، کارکرد مانترا را این طور توصیف می کند:

«راه درست آرام کردن ذهن، جنگیدن و نهیب زدن به آن نیست؛ بلکه باید یک اسباب بازی را در اختیار او قرار دهید تا خود را با آن مشغول سازد، درست همانند موقعی که شما عروسکی را به یک کودک بد خلق می دهید تا او را آرام کنید. اگر ذهن با نظاره غیر فعال، به نحوه انجام تنفس مشغول شود و در ضمن، با تکرار یک مانترا یا ذکر گویی مشغول و سرگرم می شود، آنگاه این موقعیت و امکان برای ذهن فراهم می گردد تا به یک نقطه توجه پیدا کند.» [41]

این عمل، یعنی پرداختن به هیچ و پوچ و نوعی بازی کودکان در سطح ذهنی.

2- آمادگی برای سلطه پذیری
در زندگی مدرن، انسان تمام توان و تمایلات جسمی و روانی خود را برای تمتع هر چه بیشتر از دنیای پر تزاحم و محدود مادی هزینه می کند. برای انسانی که استعداد نامحدود برای شناخت خداوند و ارتباط با او دارد، چنین شرایطی فشار شدید روانی و جسمی پدید می آورد؛ زیرا چیزهای بسیاری را می خواهد و با تلاش فراوان به آن نمی رسد و یا اگر می رسد باز هم بیشتر می خواهد. کار و فعالیت، که می توان آن را به صورت راهی برای برآوردن نیازهای طبیعی، روانی، انسانی و شکوفایی و خلاقیت مورد توجه قرار داد، امروزه به طور نفس گیری تا حد یک ضرورت زهراگین اقتصادی تنزل پیدا کرده است.

حتی تحصیل علم، ماهیت خود را از دست داده است. تفریح و اوقات فراغت که برای افراد متعادل، می تواند لذت و آرامشی گوارا به همراه داشته باشد، اکنون برای کسب لذتهای بیشتر و هیجان افسار گسیخته در ورزشگاههای بزرگ یا مراکز فساد و کنسرتهای فوویست (وحشی گرایانه) به صورت استرس زایی تداوم وضع ناگوار زندگی کاری، شده است.

این پدیده به خاطر استرس دائمی است که در زندگی جدید جریان دارد. دکتر والتر ب. کانن، آثار و عوارض وضعیت استرس را مطالعه کرده و پژوهشهای خود را در قالب نظریه عکس العمل جنگ و گریز ارائه داده است.[42] بسیاری از موارد بیماریهای قلبی، عروقی، گوارشی و تنفسی، در شرایط استرس زا پدید آمده و تشدید می شوند. 40 تا 50 درصد مراجعان به پزشک مشکل روانی دارند. [43] افسردگیها و اضطرابها که شمار زیادی از مردم جهان را گرفتار نموده نیز، از پیامدهای روانی وضعیت زندگی امروزی است.

این وضعیت دو پیامد خطرناک برای تمدن جدید منافع و نیروهای سلطه در این تمدن دارد:

یکی به وجود آمدن مردمی بیمار، پریشان و سرکش که در قید و بند انضباط سیاسی نیستند؛[44]

و دیگر شکل گیری اندیشه ای مخالف، که نظام دیگری را پیشنهاد می کند و برای دگرگونی نظام موجود جهانی می کوشد. [45]

بنابراین، باید برای مشکلات این زندگی چاره ای اندیشید. مراکز علمی که در خدمت نظام لیبرال سرمایه داری هستند برای حل این مشکل پژوهشهایی انجام دادند که حاصل آن چند چیز بود:

یکی طرح شیطانی عصر آکواریوس[46] که به منظور ایجاد گروه های ابتذال به ویژه بین جوانان تا در رقصهای تند، سکس، روابط جنسی عجیب و غریب و استفاده از مواد مخدر تخلیه نیرو شوند و البته این روش مطلوب همه نیست. و دیگری روشهای ملایمتر برای تخلیه استرسها و بازسازی توان جسمی و روانی.

در مورد دوم مطالعات شرق شناسی کانونهای استعماری به کار آمد و بودیسم وهندویسم به عنوان روشهای معنوی خنثی مورد توجه قرار گرفت. معنویتی که آرامش، سازگاری با شرایط موجود و بی تفاوتی اخلاقی و سیاسی را در بر دارد و تنها به آرامش و نجات انسان از رنج زندگی می اندیشد. جیمز هویت می نویسد:

«باید با این زندگی به تطابق و همنوایی برسیم یا لااقل به آن نزدیک گردیم... ایجاد تغییر در خودمان خیلی راحت تر و عملی تر از آن است که برای تغییرات و تحولات اساسی و بنیانی در محیط کوشش کنیم.» [47]

هواداران مدی تیشن در اهمیت و ضرورت روش پیشنهادیشان چنین داد سخن داده اند:

«رشد سریع پیشرفت، نیازمند آن است که مردم هم با سرعت از استرسهای درونی خود رها گشته تا مشکل چند تکه شدن فزاینده اجتماع، که به صورت بحرانی خارجی ظهور کرده است، حل شود. مردم باید انعطاف پذیر شوند.

مردم بدون آن که به استرس زیادی گرفتار شوند، باید شیوه رویارویی با انواع مختلف نیازهای عاطفی و جسمی میان افراد را که به سرعت در حال تغییر است، بیاموزند. مردم باید با یافتن طریق رضامندی پایدار میان خود و نه صرفا با نگریستن به نقشهای اجتماعی خشن برای کام بخشی، خودکفا شوند. در مردم باید توان کامل یکنواخت کردن اختلافات به منظور تقویت غنای زندگی در میان این تغییر شتابان به وجود آید.» [48]

مدی تیشن با نشستن راحت یا خوابیدن و به تصورات فشار آور ذهن بی تفاوت نگریستن وتسلیم آنها شدن و پذیرش محض آنها، تسلیم و پذیرش در برابر فشارهای تمدن سرمایه داری را برای مردم درونی می سازد. محرومیت حسی حاصل از مدی تیشن، ویژگی روانشناختی سلطه پذیری را در افراد به وجود می آورد.

از مهمترین آثار محرومیت حسی، اختلالات ادراکی و تلقین پذیری است. [49] این وضعیت روانشناختی، وقتی با فشار تبلیغاتی رسانه های سرمایه داری همراه می شود، ساختار سلطه گرانه و سلطه پذیرانه حیات طبیعی را تثبیت و تحکیم می کند. حاصل سلطه پذیری روانشناختی و سلطه گری تبلیغاتی به صورت نسبی گرایی اخلاقی، مصرف گرایی اقتصادی و غوغا سالاری سیاسی (مبوکراسی) جلوه می کند.

مهمترین کارکرد مدی تیشن، نه تنها آرامش بخشی به افراد جوامع پر استرس امروز؛ بلکه تحمل پذیر کردن استیلا و استثمار سلطه گران سرمایه دار جهانی است؛ اما نماز، قیام و حرکت است. قیام نماز به معنای آمادگی برای قیام لله و حرکت برای حق است.

در نظر عارفان مسلمان، قیام نماز نمادی از قیام عبد به حق و توحید عملی است. [50] هنگام نشستن مستحب است که پای چپ در زیر بدن قرار گرفته و پای راست روی آن باشد. به این معنا که من حق را برپا داشته و باطل را از میان می برم. [51] بنابراین نماز نه آمادگی برای سلطه پذیری، بلکه آمادگی برای جهاد و ستم ستیزی است.

این همه سر وصدا و تبلیغات با وصفهای جذاب، هوشیاری خلاق، آرامش، آگاهی متعالی و...، به ساده ترین بیان، پذیرش تسلیم در برابر نیروی سلطه گر در تمدن سرمایه داری است.

3- زنگ تفریحی برای بردگان سرمایه داری
مدی تیشن آثار مثبتی هم در جسم و روان انسان دارد. هربرت بنسن که به تحقیق روی این آثار پرداخته، مجموعه آنها را زیر عنوان عکس العمل ریلاکسیشن معرفی کرده است. پیامدهای مطلوب مدی تیشن عبارت است از:

کاهش ضربان قلب و فشار خون شریانی؛

کاهش تعداد حرکات تنفسی و سوخت وساز سلولی و لاکتات (ضایعات سوخت وساز سلولی) در خون؛

کاهش فعالیت سیستم عصبی سمپاتیک و افزایش فعالیت پاراسمپاتیک؛

افزایش امواج آلفا از مغز و کاهش تنش عضلانی.[52]

اگر چه کارکردهای سیاسی مدی تیشن که در مورد قبل بررسی شد، در شمار کارکردهای مخفی این عمل است که هیچ گاه به آن تصریح نمی شود؛ اما بخش مثبت از کارکردهای آن مورد تاکید فراوان قرار می گیرد. معمولا کتابهایی که در این باره نوشته می شود به اهمیت مدی تیشن در بازیابی توان جسمی و روانی برای انجام بهینه کارها و وظایف شغلی تاکید می ورزند.

نمی خواهم بگویم تلاش برای سلامتی یا بهبود انجام وظایف شغل بدی است؛ اما این وضع را در کنار سلطه سیاسی و اقتصادی کسانی در نظر بگیرید که می کوشند، با کنترل فرهنگی معنویت و معرفت، مردم را مهار کنند و توانایی آنها را در خدمت به تحکیم شالوده نظام سرمایه داری و تامین منافع بی پایان سرمایه داران، بهبود بخشیده و به کار گیرند.

یکی از ابعاد سکولار بودن این روش معنوی، همین است که مهمترین فایده ای که برای آن معرفی می شود کامیابی در زندگی مادی و موفقیتهای اقتصادی و شغلی است. [53] یکی از کسانی که در این زمینه آثار بسیاری نگاشته و تلاشهای زیادی می کند، خانمی تبعه آمریکاست به نام شاکتی گواین، که حتی نام خود را از هندویسم اقتباس کرده است. [54]او که تحت تاثیر سفرش به هند و فراگیری هندویسم است،[55] بر مبانی انسان گرایانه معنویت هندویسم تاکید کرده و می نویسد:

«برای خوشبخت و موفق زندگی کردن و استفاده از تجسم خلاق، هر چند باید مفاهیم معینی را امکان پذیر بدانید؛ اما لازم نیست که به یکی از آرمانهای ماورای طبیعی یا به قدرتی برون از خود ایمان و اعتقاد داشته باشید.» [56]

او معتقد است که کافی است ما در خیالمان آنچه می خواهیم تجسم کنیم و به آن باور داشته باشیم، پس از آن نیروهای درونی، ما را به سوی آن هدایت کرده و در دستیابی به آن کمک می کنند.

او برای روند عملی طرح خود، چهار مرحله را می شمارد:

1- هدف خود را تعیین کنید؛ 2- آرمان یا تصویری روشن بیافرینید. 3- اغلب اوقات بر آن تمرکز کنید. 4- به آن انرژی مثبت بدهید. [57]

برای انجام این مراحل باید در وضعیت آلفا یا حالت مدی تیشن قرار بگیرید.

او می گوید: باید به شهود درونی توجه کرد و آن را به عنوان هدایتگر پذیرفت؛ چون او شما را به سوی بهترین وضعیت هدایت می کند. [58] گواین هیچ گاه معیاری را مشخص نمی کند که صدای درون چیست و چه می گوید و چرا درست می گوید و از کجا می آموزد؟ ادعاهای او نه تنها اثبات پذیر نیست؛ بلکه ابطال پذیر هم نیست؛ زیرا اگر شما به ندای درونتان گوش دهید و نتیجه خوشایندی نگیرید، به طور حتم اشتباه شنیده اید و آن ندای درونی شما نبوده؛ بلکه یا القای دیگران بوده و یا خواسته های نادرستی که بر اساس تکیه بر بیرون وجودتان در شما برانگیخته شده است.

گواین همچنین تصریح می کند: راه مهارت یافتن در شهود درونی یا شنیدن صدای درون، راه سعی و خطاست. [59] فقط با این معیار است که در نهایت اگر احساس رضایت کردید درست شنیده اید و در غیر این صورت اشتباه کرده اید.

مهمترین فایده نظریات شاکتی گواین، این است که به اسم گوش دادن به صدای درون، ما را مطیع فریادهای تبلیغاتی زندگی امروزی می کند. فریادهایی تکراری که انعکاس آن ناخواسته در درون ما طنین می افکند.

اگر کمی با روانشناسی تبلیغات آشنا شویم متوجه می شویم که در نظام سرمایه داری، نه تنها اقتصاد؛ بلکه سیاست و فرهنگ نیز با تبلیغات و دستکاری تمایلات، ذوقیات و اندیشه مردم مدیریت می شود. [60] آنگاه به خوبی معلوم می گردد، در زمانی که سختگیریهای علمی برای اثبات یک نظریه بسیار پیچیده شده است، چگونه نظریات کسی مثل شاکتی گواین در کتابها و موسسات بسیاری، با حمایت مراکز علمی وابسته در جهان، تبلیغ می شود.

معمولا نویسندگانی نظیر شاکتی گواین، آنتونی رابینز، وین دایر، ناپلئون هیل، کنت بلانکارد و دیگران که از پوشش تبلیغاتی خوبی برخودارند، آرامش، شکوفایی، رضایتمندی و کمال فردی را در توفیقات مادی و دانستن راه ثروتمند شدن می دانند و سعی می کنند آن را به همه مردم جهان بیاموزند. با این همه، معلوم نیست چرا روز به روز تراژدی فقر و گرسنگی در جهان دردناکتر می شود. حتی در آمریکا که محل زایش این تئوریهاست، تعداد افراد بی خانمان رو به افزایش است!

البته حرفهای آنها برای ما که در تمدن سرمایه داری زندگی می کنیم بسیار خوشایند است؛ زیرا راه هماهنگ شدن با ارزشهای این تمدن را به ما می آموزند و سلطه پذیری سیاسی و اقتصادی را برای ما توجیه می کنند تا ستمها و سلطه ها را زیبا ببینیم و راحت و بی درد بپذیریم.

یاد می دهند که مدی تیشن کنید و آنچه دوست دارید به تصور آورید و بعد برای رسیدن به آن، تلاش کنید. همواره نیمه پر لیوان را ببینید و به فکر پر کردن نیمه خالی آن نباشید. از آنجا که نمی توانید جهان را تغییر دهید، پس باید با آن هماهنگ شوید. به کسانی توجه کنید که ثروتمند شده اند.

پس مدی تیشن کنید، ریلاکس باشید و در تخیلات خود غوطه ور شوید و بکوشید و از کوشش خود لذت ببرید تا بمیرید. البته این آخری را نمی گویند؛ چون این مطلب رویارویی با حقیقت و کلید معنویت راستین است و با خیالات خوشایندی که رضایت، آرامش و کمال فردی موهوم را برای ما می سازد تعارض دارد.

معنویت و عرفان اسلامی با شریعتی روشن، انسان را از سرگردانی در امکانات نامحدود انتخاب آگاه ساخته و وی را از ناخودآگاه تسلیم خواسته دیگران شدن، به سامانی روشن می رساند و آرامشی می دهد که خود، زمینه رسیدن انسان به کمال حقیقی و شکوفایی معرفت فطری است.

عرفان سکولار یعنی عرفان بدون خدا و معاد - عرفان بدون شریعت و آیین - خواهد بود و آنگاه که خدا برود، باید به انتظار شیطان و غلبه طاغوت نشست. آرامش، تلاش و کوشش، رضایتمندی و برخورداری از نعمت خوب است و بخشی از تعالیم معنوی اسلام را تشکیل می دهد؛ اما نه به قیمت از دست رفتن عزت انسانی و نه به بهای پذیرش ستم و سلطه دنیامداران؛ بلکه اگر انسان به عظمت وجودی خود در ارتباط با پروردگار توجه کند و زندگی حقیقی در سرای دیگر را که پایان نخواهد داشت، فراموش نکند، عرفان و معنویت او حسینی علیه السلاممی شود[61] و عزت و ذلت را به درستی تشخیص می دهد و از چشمه جوشان عرفان و معنویت حقیقی و ابدی، بهره مند می گردد.

پی نوشت ها:

[1] محقق و نویسنده.

[2] برولی هوکینز، آیین بودا، ترجمه محمدرضا بدیعی، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1380، صص 75-74.

[3] عبدالعظیم رضایی، تاریخ ادیان در جهان - 2، انتشارات علمی، چاپ دوم، 1380، ص 281.

[4] مرضیه شنکایی، بررسی تطبیقی اسمای الاهی، انتشارات سروش، چاپ اول، 1380، ص 319.

[5] عبدالعظیم رضایی، همان، ص 240.

[6] همان، ص 249.

[7] جلال الدین آشتیانی، عرفان بخش چهارم و دانتا، شرکت سهامی انتشار، چاپ اول، 1375، ص 79.

[8] بریهد آر نیکه، اوپانیشادها.

[9] همان.

[10] Tat tvamasi.

[11] Aham brahmansi.

[12] عبدالعظیم رضایی، همان، ص 250.

[13] همان، ص 250.

[14] جلال الدین آشتیانی، همان، ص 173.

[15] هارولد اچ بلوفیلد، تی ام، دانش هوشیاری خلاق، ترجمه فرخ سیف بهزاد، نشر خاتون، چاپ اول، 1376، صص77-76.

[16] همان، ص 378.

[17] همان، ص 379.

[18] همان.

[19] همان، ص 352.

[20] سرو پالی رادا کریشنان، تاریخ فلسفه شرق و غرب، ترجمه خسرو جهانداری، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1382، ج 1، ص 161.

[21] جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم، 1375، صص156-155.

[22] کدارناث تیواری، دین شناسی تطبیقی، ترجمه مرضیه شنکایی، انتشارات سمت، چاپ اول، 1381، ص 58.

[23] هارولد اچ بلوفیلد، تی ام، همان، ص 38.

[24] ب. ل. سوزوکی، راه بودا، ترجمه ع. پاشایی چاپ اول ویرایش دوم 1380 نشر نگاه معاصر ص 66.

[25] عبدالعظیم رضایی، همان، ج 2، ص 235.

[26] همان ص 235 و 236.

[27] کدارنات تیواری، همان، ص 44.

[28] Transcendental meditation.

[29] هارولد اچ بلوفیلد، همان، ص 48.

[30] نک، جیمز هویت، ریلاکسیشن و مدیتیشن، ترجمه رضا جمالیان، نشر دکلمه گران، 1376.

[31] همان، صص 1381-1380.

[32] همان، ص 179.

[33] لوئیس پروتو، طریقت آلفا رسیدن به آرامش در پنج گام، ترجمه رضا جمالیان و نرگس اسکندرلو، انتشارات اطلاعات، 1375، ج 78، ص 75.

[34] جیمز هویت، همان، ص 183.

[35] همان، ص 184.

[36] همان.

[37] همان، ص 185.

[38] من اتی الصلاة عارفا بحقها غفر له، یعنی: هر کس نماز را با معرفت به آن بخواند، پاک می شود. امام علی علیه السلام، محمد محمدی ری شهری، میزان الحکم، باب صلاة، حدیث 10557.

[39] الصلاة تستنزل الرحمة، یعنی: نماز رحمت الهی را فرود می آورد. از رسول الله صلی الله علیه و آله، همان، حدیث 10532.

[40] من صلی رکعتین یعلم مایقول و فیهما انصرف و لیس بینه و بین الله عزو جل ذنب الا غفر له، یعنی: کسی که دو رکعت نماز برپا کند و بداند که چه می گوید هیچ حجاب و گناهی میان او و خمداوند باقی نمی ماند. همان، حدیث 10566.

[41] لوئیس پروتو، همان، ص 107.

[42] جیمز هویت، همان، ص 42.

[43] ویکتور فرانکل، خدا در ناخودآگاه، ترجمه ابراهیم یزدی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1375، ص 333.

[44] هم از این رو در آمریکا 3 درصد بودجه ملی برای مساله فشار روانی هزینه می شود. نک: استورا، تنیدگی یا استرس، ترجمه پریرخ دادستان، انتشارات رشد، 1377، ص 69.

[45] علت حساسیت و مبارزه ابرقدرتهای جهان با انقلاب اسلامی همین است.

[46] جان کولمن، کمیته 300 کانون توطئه های جهانی، ترجمه یحیی شمس، نشر علم، چاپ چهارم، 1377، ج 113، ص 96.

[47] جیمز هویت، همان، ص 60.

[48] هارولد اچ بلوفیلد، همان، ص 34.

[49] مهدی محی الدین بناب، روانشناسی احساس و ادراک، صص 129-128.

[50] امام خمینی، آداب نماز، موسسه تنظیم و نشر آثار، چاپ چهارم، 1373، ص 146.

[51] محمد محمدی ری شهری، همان، حدیث 10666.

[52] جیمز هویت، همان، ص 49.

[53] هارولد اچ بلوفیلد، همان، ج 367، ص 365.

[54] شاکتی گواین، راه تحول، ترجمه گیتی خوشدل، انتشارات گیل، 1374، ص 23.

[55] همان، زندگی در روشنایی، ترجمه مژگان بانو مومنی، انتشارات روزبهان، 1373، ص 5.

[56] همان، تجسم خلاق، ترجمه گیتی خوشدل، نشر روشنگران، 1371، ص 19؛ همان، زندگی در روشنایی، صص84-74.

[57] همان، صص 35-34.

[58] همان، بازتابه های نور، ترجمه گیتی خوشدل نشر کفتار، چاپ سوم، 1379، صص 20-19.

[59] همان، زندگی در روشنایی، ص 76.

[60] ادوارد برمن، کنترل فرهنگ، ترجمه حمید الیاسی، نشر نی، چاپ چهارم، 1375.

[61] نک: حمیدرضا مظاهری سیف، عرفان مخلصانه و جهاد مصلحانه در سلوک حسینی، مجله معرفت، ش 73، 1382.

نظر شما