موضوع : پژوهش | مقاله

جهاد: از ابن تیمیه تا بن لادن (قسمت اول)

این مقاله نگاهی به سیر تکوینی معنی «جهاد» از صدر اسلام تا عصر حاضر خواهد داشت، و بیشتر بر معنی «جهاد» در گروههای اسلام گرای نظامی تکیه خواهد کرد. زیرا برداشت رهبران تندرویی از قبیل اسامه‌بن‌لادن از جهاد با معنی واقعی آن در سنت و قرآن و به ویژه در میان اهل شیعه متفاوت است.
بعد از حملات تروریستی 11 سپتامبر به برجهای سازمان تجارت جهانی از سوی القاعده، واژه «جهاد» یه طور وسیعی در رسانه‌های غرب به کار رفت. در اغلب این موارد معنی واقعی جهاد تحریف شده و بعضاً اسلام مترادف با جهاد و خشونت دانسته شده است. این مقاله نگاهی به سیر تکوینی معنی «جهاد» از صدر اسلام تا عصر حاضر خواهد داشت، و بیشتر بر معنی «جهاد» در گروههای اسلام گرای نظامی تکیه خواهد کرد. زیرا برداشت رهبران تندرویی از قبیل اسامه‌بن‌لادن از جهاد با معنی واقعی آن در سنت و قرآن و به ویژه در میان اهل شیعه متفاوت است.


درآمد
از مجموع بررسیهای علم واژه‌شناسی و آنچه درباره‌ی جهاد می‌گویند، می‌توان نتیجه گرفت واژه «جهاد» یا از ریشه «جهد» به معنای «جهد» به معنای سختی و مشقت گرفته شده است. «بنابراین اگر جهاد را از ریشه‌ی اولی بگیریم» در آن صورت «مجاهد» به کسی می‌گویند که هر آنچه را از قدرت و توان، طاقت و نبرد در کف دارد، ‌تا آخرین حد وسعت و امکاناتش، در راه هدف خود به کار گیرد. «اما اگر جهاد را از ریشه‌ی دوم در نظر بگیریم»، «مجاهد» کسی را گویند که با طیب خاطر در فراخنای دشواریها و مشکلات گام بگذارد و برای رسیدن به اهداف خود، در سنگلاخ هستی پیش تازد و سرافرازی خود در عرصه‌ی پیکارها جستجو کند.”{1} با این حال و با در نظر داشتن هر کدام از معنای لغوی جهاد، «معنی جهاد از لحاظ شرعی این است که انسان با گذشتن از جان و مال خویش، در راه برتری توحید و کلمه‌ی اسلام و پایه‌های رسالت و اقامه‌ی شعائر ایمان و برافراشتن پرچم دین الهی، با تمامی امکانات خود تلاش و مبارزه کند. {2}
جهاد در معنای خاصی که در متن اسلام و عرف رایج میان مسلمانان وجود دارد، یعنی «کوشش در راه خدا». از این منظر اساسی است که می‌توان گفت همه‌ی زندگی بنابرنظر اسلام «جهاد» است چرا که جزء تلاش برای زیستن مطابق با اراده‌ی خداوند و کوشش برای انجام اعمال صالح و دوری از بدیها نیست» به دلیل اینکه در اسلام دین و دنیا جدا از یکدیگر نیستند، بنابراین کل حیات انسان مستلزم نوعی جهاد است. از این‌رو با وجودی که برخلاف نماز و روزه، جهاد از ارکان اسلام محسوب نمی‌شود، ‌اما «عمل به همه‌ی عبادات بی‌گمان مستلزم نوعی جهاد است.” {3}
بعد از حملات 11 سپتامبر به برجهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی و ساختمان پنتاگون، واژه‌ی جهاد بیش از پیش در رسانه‌ها و محافل علمی غربی به کار گرفته شد، به طوری که بعضی از مواقع ایدئولوژی القاعده را «جهادیسم»(1)، می‌نامیدند. {4} با وجود اینکه این ایدئولوژی هیچ پایه و اساسی در قران و سنت ندارد، اما استفاده‌ی گروههای تندرو اسلامی از قبیل القاعده باعث شده است تا برداشت دیگران به خصوص غیرمسلمانان از این واژه برداشتی غیر واقع‌بینانه باشد. در طول تاریخ اسلام به ویژه در سده‌های نخستین و در زمان پیامبر اکرم(ص) جهاد به دنبال از هم گسستن ارزشهای قبیله‌گرایی(2) و فراخوانی امت‌ به اسلام و شریعت و «همه‌ی نیروهای مرکزگرایی صورت می‌گرفت که وحدت اسلامی را تهدید می‌کردند». در واقع جهاد توسط رهبری مذهبی اعلام می‌شد که خارج از دنیای قبیله‌ای قرار داشت و مسلمانان را در مقابل کفار قرار می‌داد. به عبارت دیگر جهاد «عصبیت» قبیله‌ای را به نفع «امت» از بین برد. {5}
هدف از پژوهش حاضر ارائه مراحل گسترش ایده‌ی جهاد از قرون نخستین اسلام تا عصر حاضر و تمرکز بر این نکته است که چگونه گروههای تندرو اسلامی برداشتی نادرست از این واژه ارائه داده‌اند. هدف آنها مشروعیت‌سازی برای خشونتی است که بر علیه غرب و دولتهای خود به کار می‌گیرند. اشخاصی که از قبیل اسامه بن‌لادن با استفاده از اندیشه‌های متفکران رادیکال پیش از خود و ارائه تفسیری دلخواه از آیه‌های قرآن سعی دارند که اعمال تروریستی خود را موجه نشان دهند. همان‌طور که در طول تاریخ غرب جنگهایی تحت عنوان جهاد صورت گرفته و تأیید پاپ را که جنگهای صلیبی را رهبری می‌کرده، ‌به همراه نداشته است، «در اسلام نیز کسانی به نام جهاد، پیکارها کرده‌اند هر چند این پیکارها، مطابق با شریعت اسلام و به معنای فنی کلمه، جهاد به شمار نیامده است و علما نیز بر آن صحه نگذاشته‌اند». علاوه بر این از آغاز پیدایش اسلام و درگیری مسلمانان با مسیحیان، «جنگهایی را که غرب تحت لوای Crusade به راه انداخته است، بسی بیش از جهادهای صورت گرفته به دست مسلمانان است. {6}

1- جهاد در قرآن و سنت
در هیچ‌یک از آیه‌های قرآن ایده‌ی جنگ نامحدود به رسمیت شناخته نشده است. با وجودی که قرآن تأکید می‌کند که مسلمانان باید با کسانی که با آنها می‌جنگند، پیکار کنند، ‌اما در آیات متعددی بر اینکه نیز تأکید کرده است که مسلمانان نباید به دیگران تجاوز کنند. {7} در جایی دیگر نیز به صراحت اعلام کرده است که هر شکلی از تغییر کیش اجباری به اسلام ممنوع می‌باشد؛ «در دین هیچ اجباری نیست». {8}
از نظر قرآن، اگر غیر مسلمانان خواهان صلح باشند، مسلمانان نیز برای دستیابی به آن باید تلاش کنند. قرآن می‌فرماید که خداوند مسلمانان را از صلح با کسانی که در حال جنگ با آنها هستند باز نمی‌دارد، بلکه مسلمانان را از صلح با کسانی که به خانه‌های مسلمانان تجاوز کرده و آنها را از خانه‌های خود بیرون می‌کند، منع کرده است. {9} در آیه دیگری نیز حکم قوی‌تری را به نفع صلاح اعلام کرده است و می‌فرماید: «و اگر دشمنانتان به صلح گراییدند تو نیز بدان گرای و بر خدا توکل کن که او شنوای داناست». {10} علاوه بر این به مسلمانان دستور می‌دهد که از روی نخوت دست رد به سینه‌ی کافرانی که به دنبال صلح با مسلمانان هستند نزند. {11} با توجه به آیه‌های متعددی که راجع به صلح آمده است، اگر مسلمانان در حال جنگ دائم با کافران بودند و اگر کافران و یا غیر مسلمانان یک دشمن دائم و همواره یک هدف مشروع به شمار می‌آمدند، بدون تردید دیگر بحثهای مربوط به صلح بی‌معنی بودند. {12} در سنت اسلامی نیز مفهوم جنگ مقدس وجود ندارد. طبق روایتی از پیامبر اکرم (ص) پس از غزوه عظیم بدر که نقش بسزایی در بقای امت اسلامی داشته است، ایشان میان جهاد اصغر و اکبر تفاوت قائل شده و فرموده‌اند: «شما از جهاد اصغر به سوی جهاد اکبر بازگشته‌اید و آن‌گاه که از ایشان درباره‌ی جهاد اکبر پرسیده‌اند، ایشان فرموده‌اند: آن جهاد با نفس اماره است». {13} با وجودی که قرآن تجاوز و جنگ نامحدود و خشونت‌زا را ممنوع اعلام کرده است، اما بسیاری از فقهای کلاسیک اسلام یک رویکرد «امپریالیستی» برگزیده‌اند که جهان را به دو اردوگاه دارالحرب و دارالاسلام تقسیم کرده و از جنگهای امپریالیستی علیه کافران حمایت می‌کردند. {14} اما چنین نگرشی مورد تأیید همه علمای اسلام نبوده است.
همه‌ی فقهای شیعه و تقریبا بیشتر فقهای اهل تسنن و به ویژه در عصر حاضر، جهاد را تنها زمانی مشروع دانسته‌اند که نه ابتدایی (تهاجمی)، بلکه دفاعی بوده باشد. «در شیعه دوازده امامی جهاد در زمان غیبت معصوم (ع) حرام است. در اهل تسنن و به ویژه از دهه‌ی 1950 و فتوای محمود شلتوت، ‌اکثر علمای سرشناس عالم تسنن متفق‌القولند در اینکه تنها جهاد جایز، ‌جهاد دفاعی است؛ یعنی هرگاه کیان امت اسلامی به خطر افتد بر کل امت واجب است که به جهاد برخیزند». در دیدگاه سنتی اهل تسنن، در صورتی که حکومت اسلامی وجود داشته باشد، این وظیفه‌ی حاکم است که با مشورت علما جهاد کند و در صورتی که حکومت اسلامی وجود نداشته باشد، مراجع دینی، ‌علما و به بیانی مفتیان از چنین حقی برخوردار خواهند بود. با وجودی که در اسلام هر شخصی به تنهایی در پیشگاه خداوند مسئول است و هیچ طبقه‌ی روحانیتی وجود ندارد، ‌اما هیچ کس نمی‌تواند به صرف اینکه مسلمان است و قدرت سیاسی و نظامی دارد، اعلام جهاد کند. {15}

2- ابن‌تیمیه
در سال 1258 میلادی مغولها بغداد را تصرف کردند. پیروزی مغولها به قرنها قدرت بغداد در دنیای اسلام پایان داد. این حادثه و حوادثی که بعد از آن رخ داد، مشاجرات زیادی را در دنیای اسلام و در میان مسلمانان برانگیخت. یکی از این اشخاص این‌تیمیه حنبلی مذهب (1328-1263) بود. وی تنها چند سال پس از سقوط بغداد به دنیا آمد و بر علیه حاکمان مسلمان‌ شده‌ی مغول دست به شورش زد. از نظر او بعد از پیامبر و خلفای راشدین اسلام تحریف شده است. {16} وضعیت جامعه‌ای که این‌تیمیه در آن زندگی می‌کرد باعث شد تا وی برای سرنگونی رژیم حاکم که بر یک اقلیت نظامی متکی بود، اعلام جهاد کند. {17} در واقع، ابن‌تیمیه اولین متاله مسلمان بود که به صورت منظم و منسجم به مسئله جهاد پرداخت و یک بخش بزرگ از کتاب «السایه‌الشرعیه» را به این موضوع اختصاص داد.
ابن‌تیمیه با ذکر آیات متعددی که راجع به جهاد در قرآن آمده است؛ {18} نتیجه می‌گیرد که جهاد عملی است که یک مسلمان مؤمن می‌تواند انجام دهد. از نظر او جهاد بر حج، نماز و روزه برتری دارد. از نظر وی ویژگی واقعی یک انسان نه در ریاضت و تقوای فردی بلکه در جهاد بروز پیدا می‌کند. ابن‌تیمیه به سه دلیل جهاد را سودمند می‌داند و معتقد است که باید به آن عمل کرد: اول اینکه جهاد نه تنها به شخص شرکت‌کننده در جهاد (مجاهد) بلکه به سایرین نیز چه از نظر مذهبی و چه از نظر احساسی فایده می‌رساند. دوم اینکه جهاد از همه‌ی عبادتها برتر است. جهاد بیشتر از هر عمل دیگری عشق و پرستش بندگان نسبت به خداوند را نشان می‌دهد. کسانی نیز در جهاد شرکت می‌کنند در هر صورتی پیروزی را به دست می‌آورند؛ یا پیروز می‌شوند و یا به شهادت رسیده و به بهشت می‌روند که خود پیروزی بزرگ‌تری است، ‌سوم اینکه همه‌ی موجودات باید زندگی کرده و در نهایت بمیرند و جهاد وسیله‌ای است که انسانها می‌توانند با استفاده از آن به بهترین وجهی بمیرند و سعادت هر دو جهان خود را به دست آورند. علاوه بر این شهادت آسان‌ترین شکل مردن است. {19}
ابن‌تیمیه جهاد را هم بر علیه صلیبیون و هم بر علیه مغولها که هر کدام قسمتی از دارالاسلام را اشغال کرده بودند، به کار برد. مهم‌تر اینکه او مسلمانانی را که در جهاد شرکت نکنند کافر قلمداد کرد. از نظر وی کسانی که از قانون اسلام سرباز زنند، کافر هستند، حتی اگر شهادتین را نیز گفته باشند و باید با آنها جنگید. {20} مخالفت وی با اغلب فقهای آن زمان- که به خاطر حفظ جامعه خواهان تساهل حکام بودند- باعث شد تا نظریات وی شالوده‌ای برای بحثهای اسلام‌گرایی رادیکال معاصر شود. {21}

3- جهاد در عصر حاضر
جنبشهای اصلاح‌طلب مسلمانان در خاورمیانه برای اولین‌بار در اواخر قرن نوزدهم و در پاسخ به امپریالیسم اروپایی ظهور کرد. پایان عصر استعمار و کسب استقلال توسط اکثر کشورهای اسلامی بعد از جنگ جهانی دوم شتاب بیشتری به این جنبشها بخشید. تغییرات گسترده‌ی اجتماعی و به وجود آمدن ایده‌هایی از قبیل ناسیونالیسم و حقوق زنان، روشهای سنتی زندگی در این جوامع را با چالشی جدی مواجه ساخت. سرخوردگی جوامع اسلامی از زندگی در دوره‌ی مدرن در دهه‌ی 1970 بیشتر شد. این عوامل باعث شدند تا ضرورت به وجود آمدن مدلی بومی برای مسلمانان و طرد تمدن غربی احساس شود. سی سال آخر قرن بیستم شاهد گسترش گروههای نظامی و مذهبی بود که ایدئولوژی آنها خواستار جهاد برای به وجود آوردن جامعه‌ای براساس شریعت اسلامی و پاک کردن حکام غیرمشروع و غیراسلامی بود. {22}
ابوالاعلی مودودی (1979-1903 م) اولین شخصی است که به صورت روشنمندانه‌ای به واژه‌ی جهاد پرداخت و آن را وارد ادبیات سیاسی معاصر کرد. {23} به نظر وی اسلام یک ایدئولوژی انقلابی می‌باشد که به دنبال برپایی نظم اجتماعی در کل جهان و بازسازی آن بر پایه‌ی اصول و ایده‌آلهای خود است. هیچ شکی وجود ندارد که همه‌ی پیامبران خدا رهبرانی انقلابی بوده‌اند و خاتم‌الانبیا محمد (ص) بزرگ‌ترین رهبر انقلابی بوده است. {24} مودودی جهاد را به عنوان نبردی انقلابی برای اجرای دستورات خداوند بر روی زمین تشریح می‌کند. این نبرد به خاطر خواسته‌های خود شخصی نیست بلکه برای به دست آوردن رضایت خداوند می‌باشد؛ هدف جایگزینی «سزار به جای سزار» نیست بلکه استقرار عدالت و برابری اجتماعی در بین بشریت می‌باشد که در این راه مسلمانان باید همه‌ی داراییهای خود و حتی زندگی خود را صرف کنند. از نظر وی وظیفه‌ی مؤمنان واقعی این است که ظلم و ستم، سختی و قوانین ناعادلانه را از روی زمین بردارند. {25}
نوشته‌های او در اشخاص دیگری از جمله حسن‌البناء و سید قطب تأثیر کرد و در خاورمیانه و برعلیه اسرائیل و صهیونیسم به کار گرفته شد. ایدئولوگهای اسلامی خاورمیانه جهاد را قانونی کردند و آن را وظیفه‌ای فردی برای هر فرد اعلام کردند. {26}
متفکر اسلام‌گرای رادیکال مصری، سید قطب (1966- 1906) دومین شخصی است که به صورت مبسوطی واژه‌ی جهاد را بررسی کرده و آن را وارد ادبیات گروههای نظامی اسلام‌گرا کرد. از نظر وی اسلام جنبشی آزادی‌بخش است که که برای نجات انسانها و آزادی بشریت آمده است: {27} «اسلام یا هست یا نیست. اگر هست که اسلام مبارزه و جهاد پی‌گیر و دامنه‌دار و سپس شهادت در راه خدا و در راه حق و عدالت و مساوات است، و اگر نیست نشانه‌اش آن است که همه به ورود و ذکر مشغول‌اند و به تسبیح و سجاده چسبیده‌اند و صبح و شام منتظرند که خود به خود از آسمان خیر و برکت و آزادی و عدالت ببارد». {28} از نظر وی مسلمانان واقعی آنهایی هستند که «در راه اعتلا و برتری کلمه‌ی حق- نام خدا- به جهاد مشغول‌اند»{29}
به اعتقاد سید قطب جنگهایی که از راه تعصب نژادی، تعصبات خشک دینی، طمعها و منافع مادی و نیز از راه جاه و شهرت‌طلبی پادشاهان و قهرمانان و یا علاقه به تحصیل غنایم به وجود آید، ‌مورد پذیرش اسلام نیست. {30} در واقع تنها جنگی را که اسلام مشروع دانسته و به آن اعتراف می‌کند جنگ در راه خدا و برای عدالت اجتماعی است. قطب با روایتی از پیامبر مبنی بر اینکه «آنکه برای اعتلای کلمه خدا مبارزه می‌کند، ‌در طریق خداست، «کلمه‌ی خدا را به اراده‌ی خدا تعبیر می‌کند که» عبارت از آن حقیقتی است که با ناموس و سنت خلل‌ناپذیری که برای جهان آفرینش و انسان قرار داده شده، موافقت دارد». بنابراین اگر کسی ظلم وستم کند و از عدالت دوری گزیند، در واقع با کلمه‌ی خدا مخالفت کرده است» و بر مسلمانها لازم است که با چنین شخصی برای اعتلای کلمه‌ی توحید بجنگد و آنهایی که علیه دیانت سر ستیز برداشته‌اند به سوی حق بازگردانند». به عبارت دیگر «بر مسلمانها واجب است که علیه آنها شمشیر بکشند تا بار دیگر آنها را تحت لوای عدالت مطلقه اسلام درآورند». از نظر سید قطب «عدالت مطلقه و جلوگیری از ظلم و بیدادگری، همان کلمه‌ی خدا است که لازم است در هر حال و در هر جا، از همه‌چیز برتر و بالاتر { باشد}». {31}
سید قطب در کتاب «معالم فی‌ الطریق» (نشانه‌های راه) و در ابتدای فصل چهار تحت عنوان «جهاد فی‌سبیل‌الله» به نقل قولی از ابن‌قیم در مورد جهاد می‌پردازد و خود نیز آن را تأیید می‌کند. وی به نقل از ابن‌قیم مدعی می‌شود که پیامبر اسلام بعد از کسب رسالت، در وهله‌ی اول مأموریت می‌یابد که با دعوت از نزدیک‌ترین افراد خود شروع کند و سپس تا تمام ملت عرب پیش برود. ایشان بعد از هجرت به مدینه و تشکیل دولت دستور می‌یابد که در کنار دعوت، از جنگ نیز استفاده کند، منتها تنها با کسانی که با وی جنگ می‌کنند. بعد از طی این مراحل و استقرار کامل اسلام، خداوند دستور می‌دهد که تا استقرار نهایی دین، با تمام مشرکین بجنگد. بنابراین طبق نظر ابن‌قیم و به تبعیت از او سید قطب، مسلمانان ابتدا از جنگ بازداشته شدند؛ سپس اجازه یافتند که جنگ کنند؛ بعد دستور یافتند که علیه مهاجمان بجنگند؛ و در نهایت دستور یافتند که علیه تمامی مشرکان وارد جنگ شوند. {32}
از نظر سید قطب علل جهاد را باید توجه به ماهیت اسلام و رسالت پیامبر بررسی کرد. از دیدگاه وی اسلام اعلامیه‌ای جهانی برای آزادی بشریت از هرگونه بندگی- بندگی دیگران و بندگی نفس- می‌باشد و نسان‌دهنده‌ی این است که «حاکمیت مختص خداوند است و او پادشاه همه چیز در جهان است». قطب اسلام را چالشی برای همه‌ی سیستمهای موجود در جهان می‌داند که براساس حاکمیت انسان بنا شده‌اند. استقرار حکومت خداوند بدین معنی است که قوانین وی جاری شده و همه تصمیمات براساس این قوانین اتخاذ شود. بنابراین «برقراری حکومت خداوند بر روی زمین و سلب حاکمیت از کسانی که بر جای خداوند نشسته‌اند و قوانین ساخته دست بشر را با قوانین الهی جایگزین کرده‌اند، ‌تنها با استفاده از موعظه امکان‌پذیر نخواهد بود». به نظر قطب افرادی که در جایگاه خداوند قرار گرفته‌اند به این راحتی حاضر نخواهند شد که قدرت را از دست بدهند. قطب اسلام را دینی تئوریک و فلسفی نمی‌داند بلکه معتقد است که «دینی می‌باشد عملی و باید به مورد اجرا گذاشته شود و این هدف میسر نخواهد شد مگر اینکه موعظه و جنبش در کنار هم استفاده شوند.” {33}
سیدقطب با کنار هم گذاشتن اصلاحات «موعظه» و «جنبش» به تبلیغ اسلام از طریق «شمشیر» و «کتاب» می‌پردازد و هر دو را لازم و ملزوم یکدیگر قرار می‌دهد. از نظر وی «هر یک از این ابزار یعنی شمشیر و کتاب جایگاه و کاربرد خاص را در تاریخ اسلام داشته‌اند؛ شمشیر برای به انقیاد درآوردن سرزمین‌های غیراسلامی و مشرکین داخلی به کار گرفته شده است و کتاب برای به اسلام آوردن مسیحیان و یهودیانی که به زور وادار به گرویدن به اسلام نمی‌شدند.”{34}
قطب در انتقاد از کسانی که جهاد در اسلام را تنها دفاعی می‌دانند، آنها را شرق‌شناسانی(3) می‌داند که می‌خواهند ماهیت و هدف اسلام را تغییر دهند. به نظر وی چون هدف اسلام آزادی بشریت است پس نمی‌تواند جنبشی تدافعی و یا جهاد تدافعی قلمداد شود. «وقتی که اسلام اعلام موجودیت کرد، دنیا پر از سیستمهای مختلف بود، امروز نیز که در عصر جاهلیت به سر می‌بریم سیستمهای زیادی در دنیا وجود دارند»، پس همان‌طور که در آن زمان اسلام تنها و بهترین گزینه‌ای بود که از سوی خداوند ارائه شد، امروز نیز برای نجات بشریت باید اسلام را پیاده کنیم. از نظر وی کسانی که جهاد را صرفاً برای دفاع از سرزمین اسلام می‌دانند، هدف اسلام را فراموش کرده و در اصل ارزش اسلام را پایین‌تر از سرزمینهای اسلامی قرار می‌دهند. وی جهاد با نفس را نیز که از سوی عده‌ای بزرگ‌تر از جهاد دفاعی و بعد از آن می‌دانند، مقدم بر جهاد با کفار دانسته و معتقد است که مسلمانان تنها در صورتی قادر خواهند بود با کفار بجنگند که به خلوص قلب و ایمان واقعی رسیده باشند. {35}
از نظر سید قطب صلح در اسلام زمانی می‌تواند معنی داشته باشد که مردم تنها از خداوند اطاعت کنند و مجبور به اطاعت از دیگران نشوند. {36} «صلحی که اسلام می‌خواهد، نسبت به آن معنایی که اکنون در میان دولتها متعارف است، فرق داشته و صلح اسلامی دارای عمیق‌تر و وسیع‌تری خواهد بود و آن معنی عبارت است از: همزیستی و صلح و سازی که نام خدا را که عبارت از «عدالت اجتماعی و امنیت عمومی برای مردم» است، روی کره‌ی زمین برقرار سازد، نه صرف خودداری از جنگ، به هر قیمتی که تمام شود…. حتی، در حالی که اهریمن ظلم و فساد، ‌بال و پرش را روی مردم گسترده باشد. !!»{37}
در پایان سید قطب با ذکر آیه‌های متعددی از قرآن کریم{38} دلایل جهاد در اسلام را چنین برمی‌شمارد: اول، ‌استقرار حاکمیت خداوند؛ دوم، رسیدگی و مرتب کردن مسائل بشریت با توجه به راهنمایی واقعی که خداوند فراهم کرده است؛ سوم، طرد همه‌ی نیروهای شیطانی و سیستمهای شیطانی از زندگی؛ و چهارم، ‌پایان دادن به حکومت یک انسان و سایرین، ‌چرا که همه‌ی انسانها مخلوق خداوند می‌باشند و هیچ کس حق ندارد دیگری را برده‌ی خود ساخته و یا آنها را وادار کند که از قوانین وی اطاعت کنند. {39}

4- جهاد و گروههای نظامی اسلام‌گرا
اولین گروهی که آشکارا از جهاد برعلیه حاکم ظالم استفاده کرد، گروه جهاد اسلامی مصر می‌باشد که یکی از اعضای آن (خالد اسلامبولی) در سال 1981 رئیس‌جمهور مصر، ‌انور سادات، را ترور کرد. رهبر این گروه، ‌عبدالسلام فرج، مهندس الکترونیک بود که جزوه‌ای به نام «الفریضه‌الغایبه» (واجب مکتوم) از وی باقی مانده است. {40} وی جهاد را تنها نبرد مقدس لازم در جنگ علیه حاکم ظالم معرفی می‌کند که به زعم وی علما سعی در پنهان کردن آن دارند. «جهاد در راه خدا فریضه‌ای است که توسط علمای مصر به فراموشی سپرده شده است. با این وجود این اشخاص بهتر از هر کس دیگری می‌دانند که تنها راه بازگشت به گذشته‌ی باشکوه اسلام و احیاء دوباره‌ی آن، ‌استفاده از جهاد است. در حالی که خداوند بهترین راه را برای بندگان خود نشان داده است، ولی مسلمانان هر یک راه خود را رفته و فلسفه‌ی مخصوص به خود را در مورد بهترین راه دارا می‌باشند. هیچ شکی وجود ندارد که تنها راه از بین بردن این جهان استفاده از شمشیر می‌باشد». {41}
عبدالسلام فرج با ذکر سوالی بدین مضمون که آیا در سرزمین اسلامی زندگی می‌کنیم؟ به ذکر روایتی از امام ابوحنیفه می‌پردازد که طبق آن سرزمین اسلامی در صورتی که یکی از شرایط زیر را داشته باشد. سرزمین کفار محسوب می‌شود؛ اول اینکه سرزمین اسلام توسط قوانینی غیر از قوانین اسلام اداره شود؛ دوم اینکه در سرزمینی که ساکنان آن مسلمان هستند، امنیت وجود نداشته باشد؛ و سوم اینکه موجودیت سرزمین اسلامی به خطر بیفتد و یا با چالش‌ جدی مواجه شود. در ادامه وی نتیجه‌ می‌گیرد که سرزمین مصر نیز با وجودی که قسمت اعظم ساکنان آن مسلمان هستند، اما چون توسط قوانین غیر اسلامی اداره می‌شود، پس سرزمین کفار به حساب می‌آید. {42}
به اعتقاد فرج حاکمان کنونی کشورهای اسلامی از دین برگشته و مرتد شده‌اند. آنها در راستای امپریالیسم به صلیبیون، کمونیسم و صهیونیسم تبدیل شده‌اند. آنها به هیچ چیزی از اسلام معتقد نیستند. اما اسامی، ‌افتخارات و ادعاهایشان سرشار از اسامی اسلامی می‌باشد. در واقع آنها تنها برای بهتر حکومت کردن از اسامی خداوند استفاده می‌کنند. فرج به تبعیت از ابوحنبفه، ‌مالک و ابن‌حنبل اعلام می‌دارد مجازات کسانی که مرتد شده‌اند از مجازات کسانی که از اول کافر شده‌اند، سنگین‌تر است. در نتیجه طبق اجماع عموم علمای اسلامی با مرتدین حتی اگر قادر به حمل اسلحه نیز نباشند، باید جنگید و آنها را از بین برد. {43}
عبداسلام فرج به نقل از ابن‌تیمیه حاکمان امروزی جوامع اسلامی را با مغولها یکی دانسته و معتقد است که همان‌طور که «قانون یاسای مغول» برخلاف شریعت خداوند بود، قوانین امروزی کشورهایی از قبیل مصر که از غرب وارد شده‌اند، برخلاف شریعت اسلام می‌باشد. مغولها برای غلبه بر سوریه به دروغ مدعی شده بودند که مسلمان شده‌اند؛ ادعای حاکمان امروزی کشورهای اسلامی نیز در مسلمان بودن دروغی بیش نیست. همانند حاکمان مغول، هیچ‌کدام از رهبران کشورهای اسلامی برای برگزاری شعائر اسلامی و عمل به آنها را بلد نیستند. حاکمان مغول زیر پرچم چنگیز خان می‌جنگیدند و به کفار مقامات بالایی اعطا می‌کردند و این در حالی است که حاکمان کنونی نیز مقامات بالای کشوری را به مسیحیان و یهودیان اعطا می‌کنند و بنابراین باید برعلیه حاکمان کشورهای اسلامی دست به جهاد زد. ‌{44}
از دیدگاه فرج با وجودی که میدان مبارزه و جهاد امروزین مسلمانان باید آزادسازی اورشلیم باشد ولی توجه به نکاتی برای انتخاب میدان مبارزه ضروری می‌باشد. اول اینکه نبرد با دشمنی که نزدیک‌تر است از نبرد با دشمنی که دورتر است، واجب‌تر می‌باشد. دوم اینکه برای رسیدن به این پیروزیها باید مسلمانان خون خود را اهدا کنند و جنگ باید تنها زیر پرچم اسلام و تحت رهبری اسلام باشد. سوم اینکه پایه‌های موجودیت امپریالیسم در سرزمینهای اسلامی، وجود رهبران فعلی کشورهای اسلامی است». هیچ تردیدی وجود ندارد که نقطه‌ی آغازین ما برای حرکت باید سرنگونی حاکمان فاسد باشد چرا که تنها در این صورت است که می‌توانیم حاکمیت خداوند را مستقر سازیم. {45}
از نظر فرج در صورتی که یکی از سه شرط زیر وجود داشته باشد، جهاد وظیفه‌ی انفرادی همه‌ی مسلمانان خواهد بود. اولاً، زمانی که دو ارتش رودرروی یکدیگر قرار بگیرند، هیچ کس حق ندارد صحنه‌ی نبرد را ترک کند و باید ثابت قدم ماند و به نبرد ادامه دهد. ثانیاً، زمانی که کافران سرزمین اسلامی را مورد تهاجم قرار دهند، وظیفه‌ی تک‌تک مسلمانان است که با آنها جنگیده و از سرزمین اسلامی اخراج کنند. ثالثاً، زمانی که امام و رهبر مسلمین آنها را دعوت به جهاد کند، وظیفه‌ی همه‌ی مسلمانان است که به دعوت وی لبیک گویند. «بنابراین زمانی که جهاد وظیفه‌ی همه‌ی مسلمانان است دیگر لزومی ندارد که از والدین خود اجازه بگیرند و همان‌طور که علمای ما اعلام کرده‌اند، در چنین وضعیتی جهاد فریضه‌ای مثل نماز و روزه خواهد بود.” {46} وی با ذکر اینکه اسلام به زور شمشیر گسترش یافته، جهاد دفاعی را قبول نمی‌کند و اعلام می‌دارد که جهاد در اسلام تا روز قیامت ادامه خواهد داشت و هیچ‌وقت قطع نمی‌شود. «در صورتی که مسلمانان این فریضه را به فراموشی بسپارند روز به روز ضعیف‌تر خواهند شد و در نتیجه نمی‌توانند به فریضه‌ی خود عمل کنند». {47}
با وجودی که جزوه‌ی عبدالسلام فرج برنامه‌ای عملی برای استقرار حکومت اسلامی ارائه می‌داد و در جای جای اثر خود از ابن‌تیمیه نقل قول می‌کند، اما تقریبا تمام ناظران مصر مشروعیت استفاده‌ی وی از فتواهای ابن‌تیمیه را قبول نکردند. از نظر آنها عبدالسلام فرج که شیخ کوشک او را «یک متفکر تازه به دوران رسیده» می‌نامید، هیچ اطلاعی از ماهیت سخنانی که از ابن‌تیمیه نقل می‌کرد، نداشته است. آنها بر این باور بوده‌اند که منتهای استفاده شده توسط فرج «آن‌قدر معتبر نیستند که بتوان براساس آنها جامعه یا حکومت مصر معاصر را توصیف کرد». {48} به هر حال واجب مکتوم، مشروعیتهای لازم را برای گروههای نظامی منطقه فراهم کرد. از این نظر این گروهها دولتهای منطقه اسلامی نیستند، ‌چرا که قوانین آنها از ترکیبی از قوانین سنت اسلامی و قوانین اروپایی می‌دانستند.
یکی از حوادثی که تأثیر زیادی در رادیکال‌تر شدن جهان داشته است، اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی در دسامبر سال 1979 بود. این حادثه باعث شد تا علمای اسلامی بر علیه شوروی اعلام جهاد کرده و آن را به عنوان حمله به دارالاسلام در نظر بگیرند. در نتیجه‌ی چنین تفسیری آنها قادر شدند که طبق شریعت اسلامی بر علیه اشغال اعلام جهاد دفاعی نمایند که در این صورت وظیفه‌ی همه‌ی مسلمانان شرکت در آن می‌باشد. {49} در واقع جنگ در افغانستان، هم دولتها (از جمله عربستان صعودی) و هم‌گروههای منفرد را به سوی تمرکز مشروعیتهای مذهبی جنگ رهنمون ساخت، تا بدین‌وسیله بتوانند به راحتی از مسلمانان داوطلب برای اخراج شورویها حمایت به عمل آورند. {50}
عبدالله اعظم از جمله افرادی بود که بلافاصله بعد از حمله‌ی شوروی تدریس در دانشگاه ملک‌عبدالعزیز عربستان را رها کرده و برای کمک و آموزش به مجاهدین به پاکستان مهاجرت کرد. وی در سال 1985 به کمک سازمانهای هلال‌احمر کویت و عربستان صعودی، سازمان «مکتب الخدمت للمجاهدین العرب»(4) را با همکاری اسامه بن‌لادن و برای سازماندهی کمکهای انسان دوستانه به مجاهدین افغانی تأسیس کرد. این سازمان سالانه حدود 600 میلیون دلار برای کمک به مقاومت افغانها دریافت می‌کرد. اعظم رهبر و موعظه‌گر کاریزماتیک و اصلی‌ترین ایدئولوگ «عرب- افغانها» و استاد اسامه بن‌لادن در دانشگاه بود. وی متفکری به معنی واقعی کلمه مثل قطب، مودودی و یا البناء نبود، بلکه سخنرانی چیره‌دست بود که از ابن‌تیمیه، ‌قرآن و حدیث نقل قول می‌کرد، اما راجع به فلسطین و افغانستان صحبت می‌کرد. ‌{51}
عبدالله اعظم در سال 1941 در جنین متولد شد. بعد از اتمام تحصیلاتش به اردن و سپس سوریه رفته و از دانشگاه دمشق دکترای حقوق اسلامی گرفت. در اوخر دهه 1960 به مصر رفت و در دانشگاه الازهر تحصیلات تکمیلی خود را به پایان رساند و در سال 1973 به عربستان صعودی رفته و در دانشگاه جدیدالتأسیس جده به تدریس مشغول شد. اعظم جزو اولین اشخاصی است که برای شرکت در جهاد علیه شوروی و برای اشاعه‌ی افکار خود به افغانستان رفت. وی پس از رسیدن به پاکستان ابتدا در دانشگاه اسلام‌آباد به تدریس پرداخت، ‌اما خیلی زود آنجا را رها کرد و برای کمک به مجاهدین افغانی راهی پیشاور شد. در طول فعالیتهایش به این نتیجه می‌رسد که تنها راه موفقیت در استقرار جامعه‌ی اسلامی، جهاد بر علیه دشمنان اسلام است. اعظم به یکی از رهبران برجسته جهاد تبدیل شد و کتابهای متعددی در این زمینه نوشت که در آنها عقاید و جهان‌بینی خود را درباره‌ی جهاد و آینده اسلام جهان‌بینی خود را درباره‌ی جهاد و آینده اسلام شرح می‌دهد. وی در بیست‌وچهارم نوامبر سال 1989 به همراه دو پسرش و در راه رفتن به نماز جمعه و در پیشاور پاستان ترور شد. {52}
فراخوانی مسلمانان جهان به جهاد در افغانستان و اعلام اینکه جهاد وظیفه‌ی فردی همه‌ی مسلمانان است، موضوع اصلی دو کتاب مهم عبدالله اعظم به نامهای «دفاع از سرزمینهای اسلامی» و «الحاق به کاروان» می‌باشد. وی دلایل جهاد را در شانزده بند ذکر می‌کند: {53}

ادامه دارد ...


منبع:  فصلنامه راهبرد / 1382 / راهبرد 30، زمستان ۱۳۸۲/۱۰/۰۰
نویسنده : مهدی بخشی شیح احمد

 

نظر شما