موضوع : پژوهش | مقاله

نگاهی تاریخی به ضد کیش‌گراها در ایالات متحده(1)

درآمد
در آستانه‌ی پایان یافتن قرن بیستم، شاهد افول جنبشی هستیم که در ربع آخر قرن بیستم در غرب به جنبش اجتماعی مرتجعانه و مهمی تبدیل شده بود. جنبش ضد کیش‌گرا عکس‌العملی بود به تنوع سراسری دین در دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم که از رشد قابل توجه ادیان جدید آسیایی و ادیان پنهان در ایالات متحده در اوایل دهه‌ی 1970 نشئت گرفته بود. پس از جنگ، گسترش آنچه به عنوان ادیان جدید شناخته شد در اروپا و آمریکای شمالی دو الگوی کاملاً متفاوت را دنبال کرد.
نفوذ تدریجی ادیان «جدید» (همان ادیان آسیایی) در ملل اروپایی، اندکی پس از فروکش کردن جنجالهای جنگ جهانی دوم، انقلاب چین و اعلام استقلال هند آغاز شد. مهاجران از طریق نظامهای مستعمراتی ادیان خود را به میان ملتهای اروپایی به ویژه انگلستان، فرانسه و هلند و از طریق مهاجرت نیروهای کار مورد نیاز که با حمایت دولتها انجام می‌شد به کشورهای آلمان و سوییس آوردند. هم‌زمان خانه به دوشان غربی سفرهای خود را (که امروزه، سفرهایی افسانه‌ای شده‌اند) در پی جسنت حکمت معنوی به آسیا آغاز کردند صرفاً برای آنکه به عنوان اولین تازه کیشانی که به دینهای ناآشنا (البته ناآشنا برای بقیه غربیها) گرویده‌اند به سرزمین خود بازگردند. تغییرات تدریجی بودند و مشکلاتی که با مهاجران وجود داشت بیشتر حول مسائل قومی و نژادی دور می‌زد تا مسائل دینی، حیات دینی جدید، عمدتاً به گتونشینهای مهاجر محدود بود و هم‌اکنون نیز چنین است، اما به تدریج معلمین دینی از اروپا دیدن کردند و در آنجا ساکن شدند. آنان موجب ازدیاد تنوع دینی شدند که پیش‌تر توسط مخالفان دینی بومی ایجاد شده بود؛ مخالفانی که در قرون نوزده و بیست چونان بنیان‌گذاران گروههای دینی جانشین سربرآوردند. پس از شکل‌گیری کلیسای سوئدن بورژیان، به عنوان اولین گام، تعداد زیادی از ادیان جدید (جانشینان مسیحیت سنتی) در اروپا ظهور کردند. جالب توجه‌تر از همه‌ی نظامهای جادویی پسا- هیپنوتیستی(1) (راسیکروسین،(2) نئو- تمپلار(3) و مارتینیست(4) ) که در فرانسه آشکار شدند، معنویت‌گرایی منتشر شده در سراسر قاره اروپا از بریتانیای کبیر گرفته تا پاریس و نیز حکمت اشراقی بود. در طول قرن بیستم، تقریباً تمام کشورها از بلغارستان (انجمن اخوت سفید بزرگ) تا دانمارک (مؤسسه مارتینوس) و از آنجا تا انگلستان (جنبش عصر جدید،(5) ویکا(6)) هم‌زمان با احیای باور عرفانی در فضای آزادی مذهبی پس از روشنگری به ظهور پلورالیسم کمک کردند.
در آمریکا به دلیل تصویب یک سری قوانین در دهه‌های اول قرن که مهاجرت از آسیا را ممنوع می‌کردند، الگوی تکثر و تنوع تا حدودی متفاوت بود. مهم‌ترین مصوبه در مورد اخراج آسیاییها که در سال 1924 به تصویب رسیده بود تا پاییز سال 1965 برقرار ماند و در این سال کندی و جانسون رؤسای جمهور ایالات متحده به دلیل فراخوانی ملل عضو سازمان معاهده‌ی آسیایی جنوب شرقی برای حمایت از جنگ ویتنام، آن را ملغی کردند. بهای این همکاری حذف سیاستهای مهاجرتی توهین‌آمیز و تبعیضی ایالات متحده بر ضد کشورهای عضو بود. یکی از نتایج این امر، حرکت سیل‌آسا و ناگهانی صدها هزار آسیایی به ایالات متحده و گشوده شدن دروازه‌های این کشور بر تلاش میسیونرهای مذهبی آسیایی بود (که معمولاً تحت عنوانهایی نظیر سوامی، بهگون، یوگی، گورو، پیر، سنسئی و استاد، وارد این کشور می‌شدند).
حضور ناگهانی معلمین آسیایی با وضعیت منحصر به فردی در زندگی آمریکایی هم‌زمان شد: به سن رشد رسیدن نسلی که محصول دوره افزایش زاد و ولد پس از جنگ جهانی بود. این نسل پرتعداد، برای بیش از یک دهه تبدیل به معضل شده بود چرا که بر نظام مدارس عمومی فشار می‌آورد و مدارس مجبور بودند برای جا دادن آنها فضا و معلم تهیه کنند و اکنون جامعه‌ی تجاری با نیاز به شغل مواجه شده بود، درحالی که مشاغل کافی به هیچ‌وجه مهیا نبود. یک عکس‌العمل عبارت بود از بسط خرده‌فرهنگ جدید: فرهنگ مردم خیابان. مردم خیابان در سراسر ایالات متحده در مراکز شهری ظهور یافتند و به طور خاص، حضورشان در طول ساحل اقیانوس اطلس آشکار بود؛ جایی که هم آب و هوا و هم جامعه‌ای با تساهل اجتماعی برای آنان بیشترین میزان آزادی را فراهم می‌آورد. یک جنبه از این خرده فرهنگ که اهمیتی خاص برای بسط دینی‌اش داشت عبارت بود از فربه‌تر شدن این خرده فرهنگ در هر تابستان به وسیله بروبچه‌های دانشگاهی (مخصوصاً آنانی که به اندازه‌ی کافی پول داشتند که مجبور نباشند تمام تابستان را کار کنند)؛ کسانی که سبک زندگی مردمان خیابان را ایده‌آل می‌دانستند و در مدت تعطیلات سالانه خویش به آنها می‌پیوستند.
بنابراین رهبران ادیان جدید در زمان ورود به آمریکا در اواخر دهه‌ی 1960 به آن دسته از رهبران نامتجانس (بومی) پیوستند که از قبل به صورت فعال بر روی این‌گونه زندگی خودانگیخته و «گمشده‌ی»‌نسلی که در خیابانها می‌زیند کار می‌کردند. سوامی پرابهوپاده (هارکریشنا) کار خود را در دهکده‌ی گرینویچ آغاز کرد؛ یوگی بهاجن (سیک‌دهرمه) در لس‌آنجلس و کلیسای متحد در یوگن،(7) اورگون و واشنگتن دی‌سی. آنان با گروههای مختلفی که پیش‌تر در ایالات متحده پایه‌ریزی شده بودند پیوند برقرار ساختند؛ گروههایی که مهم‌ترینشان عبارت بود از: کلیسای علم‌گرایی،(8) و جنبش قوم عیسی؛ به انضمام ادیان وارداتی از اروپا (ویکا، دوستان مهربابا). پیش‌تر، آلن واتنس، که بعدها مبلغ بزرگ «ذن» شد از انگلستان مهاجرت کرده بود. هریک از این گروهها خود را با این نسل خیابان و عشقشان به داروهای روان‌گردان وفق دادند و درصد بالایی از اعضای اولیه‌ی خود را از میان آنان برگرفتند. اگر به خاطر تعداد زیاد هیپیهای تابستانی که رتبه‌ی خود را ترفیع می‌دادند نبود، محتملاً نفوذ ادیان جدید در فرهنگ مردم خیابان مغفول می‌ماند. بسیاری از تعطیلاتیها بیرون آمدند؛ کسانی که عضویت در یک دین جدید را جانشینی خوشایند به جای بازگشتن به زندگی دانشگاهی و دورنمای شغلی‌ای می‌دانستند که توسط والدینشان (که متعلق به طبقه‌ی متوسط یا طبقه‌ی متوسط به بالا بودند) برایشان ترسیم شده بود. اکثریت والدین نسبت به مذهب جدید پسر یا دخترشان متساهل بودند، اما برخی از آنها قدری عصبانی می‌شدند. عصبانیت آنان به خاطر لاس‌زدن فرزندشان با ایمانی جدید نبود بلکه به خاطر ترک تحصیل، واگذار کردن حقوق/ ارثیه خود به گروه خارجی جدید و یا این امر بود که فرزندشان جایگاه خود در مذهب ]جدید[ را شغل زندگی بداند. آشکارتر بگویم، والدین سکولار چگونه می‌توانستند به آشنایان خود بگویند که فرزندشان به جای دکتر، وکیل یا مدیر شدن، یک مسیونر (مبلغ دینی) خیابانی برای یک دین دون‌پایه شده است؟
تعداد واقعی جوانانیی که وارد این ادیان جدید شده بودند کم بود؛ ولی از میان آنان تعداد کسانی که از برنامه‌های کاری قبلی خود بازمانده بودند به اندازه‌ای بود که در اوایل دهه‌ی 1970 تعدادی از والدین عصبانی ناراحتی خود را علناً ابراز داشتند و به سرعت متوجه شدند که تنها نیستند. اولین شبکه‌‌های جنبش ملی شروع به کار کردند. هشدار مربوط به آنچه در حال رخ دادن بود توسط اجتماع یهودیان نیز سرداده شد. در سلا 1972 چندین سازمان مسیحی اوانجلیست، طرحی با عنوان «کلید 73» ارائه کردند؛ مبارزه‌ای حجیم و خانه به خانه که به هر خانواده در آمریکا انجیل اونجیلیستی هدیه می‌داد.
در میان کسانی که به سرعت در حمایت از این طرح به پا خاستند، بسیاری از گروههای اوانجلیست یهودی بودند که فرصت خوبی برای تبلیغ جامعه‌ی یهودی به دست آوردند، حال آنکه از دهه‌ی 1920 تا آن زمان مجبور بودند بی‌ سروصدا کار کنند. رهبری جامعه‌ی یهودیان در سراسر آمریکا به سرعت واکنش نشان داد و این تلاش را محکوم کرد. رهبران جامعه‌ی یهود در طی مذاکراتی که در مورد دغدغه‌هایشان با سردمداران مبارزه کلید 73 داشتند از وجود تعداد زیادی از گروههای مسیونری دیگر اعم از گروههای مسیحی (کلیسای متحد، فرزندان خدا، راه بین‌المللی) و گروههای شرقی (ذن بدوی و مریدان گوروی هندو) که یهودیان از دین برگشته را درون خود می‌پذیرفتند آگاه شدند. بالاخص شکل‌گیری «یهودیان برای مسیح»، در ناحیه‌ی بی(9) در سانفرانسیسکو، مخرب می‌نمود. در مدت ربع آخر قرن، سازمانهای اجتماعی یهودی در سراسر کشور، حامیان برجسته سازمانهای ضد کیش بودند.]1[

1- از فریکوگ تا سی.اف‌.اف]2[
اولین دین جدیدی که مناقشات زیادی بر سر آن درگرفت، یک گروه مسیحی و اوانجلیست و از گروههای اولیه «قوم مسیح» بود که در کالیفرنیای جنوبی به مرکزیت یک کشیش مقدس که پیش‌تر می‌زیست با نام دیویدبرگ شکل گرفت. در اوایل دهه‌ی 1970 گروههای غیررسمی از والدین شروع به بررسی این گروه نمودند. این گروه در بین مردمان خیابانی‌ای به وجود آمده بود که از شنها و تخته‌سواری در ساحل هانتینگتون لذت می‌بردند. در سال 1969 هنگامی که اعضای کلیسا با پیشگویی برگ در مورد نابودی قریب‌الوقوع کالیفرنیا مواجه شدند، مشخص شد که تبلیغ دینی کم‌سازمان یافته‌ی ساحل به طور چشمگیری تغییر کرده است. برگ پس از 8 ماه سرگردانی در آمریکا با عنوان موشه دیوید (موسی داوود) و پیروانش با عنوان فرزندان خدا خودنمایی کردند. ]3[
والدینی که نگران ارتباط فرزندانشان با این گروه بودند. در سال 1972 نگرانی و ناراحتی خود را از طریق تشکیل «کمیته والدین برای نجات دختران و پسرانمان از دست فرزندان خدا» رسمیت بخشیدند. این کمیته که اولین گروه ضدکیش بود، بعدها به صورت اختصاری ]کمیته‌ی[ «نجات فرزندان خدا» (FREECOG) نامیده شد. آنان ابتدا به طور مستقیم از فرزندان عضو خانواده خود خواستند تا دین جدید را رها نمایند و هنگامی که در متقاعد نمودن آنان نسبت به بازگشت به زندگی گذشته‌ی خود شکست خوردند اقدامات اجبارآمیز بیشتری اعمال کردند و خواستار مداخله‌ی مراکز الزامات قانونی شدند. این تلاشها منجر به فعالیتهای دادستان کل ایالت نیویورک شد که در سال 1974 گزارشی در مورد فرزندان خدا منتشر کرد و آنان را به فهرستی سیاه از جرایم متهم نمود اما اقدامی صورت نداد چرا که بسیاری از جرایم ادعا شده خارج از حوزه‌ی صلاحیت وی بود و نیز بسیاری از اعضا بنابر دیدگاه برگ در مورد اداره‌ی یک سازمان میسیونری با گستره‌ی جهانی، آمریکا را ترک کرده بودند.
تلاشهای FREECOG از جمله تبلیغ روزنامه‌ای در کالیفرنای جنوبی موجب توجه رسانه‌ها و نیز والدین فرزندانی شد که به عضویت گروههای جدید درآمده بودند. به همین دلیل، در اواخر سال 1973 رهبران FREECOG سازمان خود را به سازمان گسترده‌تر «والدین داوطلب آمریکا»(10) VPA) تغییر دادند. VPA به زودی، به دلیل عدم کفایت سازمانی تعطیل شد و «بنیاد آزادی شهروندان» (CFF) جای آن را گرفت که بی‌شک، موفق‌ترین گروه ضد کیش دهه‌ی 1970 است. در اوایل CFF به کالیفرنیا محدود بود اما بعد، سازمانهای مشابهی تحت نامهای مختلف در سراسر کشور پدیدار شدند از جمله:«شهروندان سازمان یافته برای آگاهی عمومی از کیشها» (گرینزبورو، کارولینای شمالی)، «بنیاد آزادی شخصی» (بالتیمور، مریلند) و «به فرزندانمان عشق بورزیم» (اوماها، نبراسکا) و مانند آن. این سازمانها عموماً حول محور حمیت و شور و اشتیاق یکی دو نفر شکل می‌گرفتند و همواره به لحاظ مالی، محدود می‌ماندند و هنگامی که اعضا (والدین) به طریقی مشکل شخصی خود را حل می‌کردند و از آن سازمان بیرون می‌آمدند منحل می‌شدند.
در اواسط دهه‌ی 1970 تلاشهای چندی صورت گرفت تا سازمانی فراگیر و ملی به وجود آید و تلاشهای گروههای مختلف محلی را هماهنگ ساخته، نقشی ملی ایفا کند. در سال 1976 «کمیته ویژه آزادسازی اذهان adHoc» توانست سناتور رابرت دل (اهل کانزاس) را متقاعد کند تا دیدارهایی را ترتیب دهد که والدین و دیگران بتوانند شکایت خود را ارائه کنند. البته هم این کمیته و هم سازمانی ملی دومی با عنوان «بنیاد بین‌المللی آزادی فردی» ناکارآمد از آب درآمدند و به سرعت از میدان خارج شدند.
جنبش ضدکیش دهه‌ی 1970 هیچ‌گاه مسئله‌های خود را به صورت رضایت‌بخشی حل نکرد. درواقع اعضاء به دو دلیل مشخص با ادیان جدید به مخالفت برمی‌خاستند. یک دسته در مورد دینهای جدید، دغدغه و تردید دینی داشتند و مایل نبودند فرزندانشان به دین دیگری جز آن دینی که در آن رشد کرده‌اند بگروند. اما درصد بیشتری از این ناراحت بودند که فرزندان جوانشان راهنماییهای پدرانه را رد می‌کنند و با صرف‌نظر کردن از تحصیلات بالاتر و زندگی «بهنجار» به عضویت یک کیش در می‌ایند و برای آن کار می‌کنند. اما هیچ‌یک از این دو دسته دغدغه، در حوزه‌ی دغدغه‌های دولت واقع نشد. بزرگسالان، حتی بزرگسالان جوان کاملاً حق داشتند شغل و مذهبشان را تغییر دهند و مسئولین قانونی در مقابل تقاضای والدین برای دخالت در این زمینه عکس‌العملی نشان نمی‌دادند. بنابراین، دغدغه‌های واقعی به ناچار قالبی تازه به خود گرفتند و گروههای والدین نگران اجباراً به گروههای ضدکشیش تبدیل شدند. رهبری این گروهها با توجه به عدم فعالیت دادگاهها و پلیس شروع به جستن برنامه‌ای جایگزین نمود و تلاش کرد ایدئولوژی شفافی بیابد تا پیکان توجه‌ها را از انتخابهای غیرقابل پذیرش تازه‌کیشان جوان به سازمانهایی که تازه کیشان را به خود جذب می‌کردند متوجه نماید.
فرآیند دیوسازی از ادیان جدید به زودی آغاز شد. در طی دوران FREECOG«اعضا با ادبیاتی جدلی مواجه شدند که به مدت یک نسل در محافل اوانجلیک در جریان بود. آن ادبیات به گردهمایی بدعت‌آمیز و غیرمسیحی، نسبت «کیش»(11) می‌داد، واژه‌ای که به سرعت برای نامیدن ادیان جدید موردنظر پذیرفته شد. قبل از اواسط دهه‌ی 1970، مسیحیان پروتستان تمام مطالب را در مورد کیشها نگاشته بودند و پذیرش این واژه از سوی گروههای ضدکیش، الگوی تعامل را نسبتا پیچیده ساخت. بسیاری از مردم از قبل با واژه‌ی «کیش» آشنا بودند و اوانجلیکها (انجیل گرایان) پیش‌تر، نسبت به «کیشهای» جدیدی که در دهه پس از 1956 به وجود آمدند دغدغه داشتند. برخی از گروههای مخالف کیش مسیحی، برای ادبیات خود، دارای ساختاری با ثبات و نیز سیستمی توزیعی با گستره‌ی ملی بودند. در همان زمان، نویسندگان مسیحی برجسته‌ای مانند والتر مارتین که در زمینه‌ی کیشها فعالیت می‌کردند به درستی متوجه شدند کسانی که به گروههای نوکیش، مثل ادیان به راحتی می‌توانستند گروههای مسیحی اوانجلیکال را در همان زمینه‌ها مورد حمله قرار دهند. تنها تعداد کمی از اوانجلیکها برای هماهنگ کردن خود با ضد کیش‌گرایان جدید حاضر شدند به ران‌انروت(12) جامعه‌شناس بپیوندند.
همچنین وجود ادبیات مسیحی مخالف کیش، به طور مداوم مشکلاتی را برای ضدکیشها فراهم می‌نمود، زیرا نمی‌توانستند حول دغدغه اصلی خود (نارضایتی از انتخابهایی ] که[ فرزندانشان ]در مورد زندگی خویش انجام داده‌اند[) برنامه‌ای تدارک ببینند و مجبور بودند به صورت کلی علیه «کیشها»‌ حالت جدلی بگیرند. به علاوه ادبیات کاتولیک، به صورت کلی علیه «کیشها» حالت جدلی بگیرند. به علاوه ادبیات کاتولیک، به صورت گسترده‌ای «کیشها»‌ را مورد حمله قرار می‌داد؛ اما مرکز حملات خود را بر روی گروههای تأثیرگذار مانند مورمونها و وحدت‌گراها ]یونیتارینها[ و حتی کاتولیکهای رم قرار داده بود. هربار که جنبش ضدکیشها در تلاش برای متقاعد کردن افراد جهت واکنش نشان دادن علیه کیشها، مستمعینی در بین قانون‌گذاران می‌یافت کوششهایشان توسط ادبیات مسیحی عقیم می‌ماند. قانون‌گذاران صریح و رک که حول انجمنی ایالتی جمع بودند متمایل شدند که به سرعت و با ظرافت از حمایت قوانینی که مانع گرویدن دوستان قانون‌گذار خود به ادیان جدید می‌شوند دست بردارند.

ادامه دارد ...


منبع: فصلنامه راهبرد  1385 / شماره 39، بهار ۱۳۸۵/۰۲/۰۰
مترجم : مجتبی کرباسچی
نویسنده : جیمز گوردون مــلتون
مترجم : بهزاد حمیدیه
 

نظر شما