سید مهدی حیدری و مبارزه با متجاوزان انگلیسی
مجله فرهنگ زیارت فروردین ماه سال 1392 شماره 15 و 16
مهدی بن أحمد بن حیدر بن إبراهیم بن محمد لعطّار بن علی حسنی بغدادی کاظمی، مشهور به «حیدری» (حدود ١٢۵۶- ١٣٣۶ ق) فقیه امامی، عالم کبیر، مجاهد و از شخصیت های بارز عصر خود بود. بعضی از دروس را در شهرش کاظمین فرا گرفت و در درس فقیه محمدحسن بن یاسین کاظمی (درگذشته ١٣٠٨ ق) و در نجف در درس محمدحسین بن هاشم کاظمی (درگذشته ١٣٠٨ ق) و سید محمدحسن شیرازی (درگذشته ١٣١٢ ق) حاضر گشت و همراه استادش شیرازی به سامرا هجرت کرد و تحصیلش را ادامه داد. سپس به کاظمین بازگشت و بحث و تدریس و تألیف را پی گرفت ١و ریاست علمی و منزلت اجتماعی یافت. وقتی نیروهای انگلیسی در سال 1333 قمری به بصره هجوم آوردند، او در پیشاپیش علمای مجاهد جنگاور در محور قرنه بود و نبرد دلیرانه ای کرد و مجاهدان را به ثبات قدم فراخواند و در قلب معرکه، به رغم غرش توپخانه دشمن پایدار ماند.
در جنگ جهانی اول، در سال ١٣٣٢ قمری، نیروی نظامی انگلستان به طور ناگهانی از مسیر بصره به عراق هجوم آورد. گروهی از اهالی بصره تلگراف هایی را به نواحی عراق فرستادند و برای دفاع از بصره در برابر انگلیسی ها یاری خواستند.
به دنبال این تلگراف ها، علمای نجف، از جمله شیخ الشریعة اصفهانی، ٢سید مصطفی کاشانی، ٣سید علی داماد ۴و دیگر علما و مجاهدان، یک روز پیش از حرکت سید مهدی حیدری، که ریاست علمی کاظمین را عهده دار بود، رهسپار کاظمین شدند سپس پی درپی گروه هایی از علمای عازم به جبهه های نبرد از نجف اشرف و کربلا وارد شهر کاظمین شدند
١). تألیفاتی از سید مهدی حیدری بر جای مانده است؛ از جمله: کتاب الطهارة، کتاب الصلاة، کتاب الصوم، رساله ای فتوایی به زبان فارسی و حاشیه ای بر رسائل شیخ انصاری، رساله ای رجالی و رساله ای در هیئت (موسوعة طبقات الفقهاء، ج١۴، قسم٢، ص ٨۴۶).
٢). فتح الله بن محمدجواد نمازی شیرازی الأصل، أصفهانی و سپس نجفی، معروف به «شیخ الشریعة» (١٢۶۶- ١٣٣٩ ق) فقیه ورزیده، أصولی محقق، علامۀ در علوم عقلیة، و از أعلام إمامی بود. گروهی از مردم در تقلید به او رجوع کردند. در حرکت عمومی جهادی در سال ١٩١۴ م بعد از اشغال بصره به دست بریتاانیا شرکت داشت. نام او در انقلاب عشرین ١٩٢٠ م عراق برجسته شد. رهبری انقلاب و زعامت دینی و مرجع مشهور شیعیان شد. ایشان تألیفاتی نیز از خود به جا گذاشت (جعفر سبحانی، موسوعة طبقات الفقهاء، ج١۴، قسم١، ص۴٨۴و ۴٨۵، با تلخیص).
٣). سید مصطفی فرزند حسین کاشانی طهرانی (١٢۶٨- ١٣٣۶ ق): او در همه علوم، از فقه و اصول، الهیات، ریاضی، حدیث، رجال و تفسیر مهارت داشت. برای او دیوان شعری به زبان فارسی و عربی است. چون پدرش در سال ١٢٩۶ قمری درگذشت، جانشین پدر در وظایف شرعی گشت و نزد علما و شخصیت ها بزرگ و محترم بود و نزد سلطان شخصیتی مقبول داشت. در سال ١٣١٣ قمری در سفری که به حج داشت، عتبات را زیارت کرد. سپس به عتبات بازگشت و در نجف برای تدریس اقامت گزید. در ١٣٣٣ برای دفاع از بصره عازم میدان جهاد شد. پسر او، ابوالقاسم کاشانی، در این جهادی او را همرامی می کرد. پس از بازگشت از جهاد، در کاظمین بیمار شد و در آن جا وفات یافت (سید محسن امین عاملی، أعیان الشیعة، ج١٠، ص١٢٨، با دخل و تصرف).
۴). علی بن محمد بن علی رضوی حسینی تبریزی نجفی (١٢٧۵- ١٣٣۶ ق) یکی از بزرگان امامیه و علمای مجاهد است. در تبریز به دنیا آمد و در درس سید حسین کوه کمری، حبیب الله شوشتری، هادی بن محمد امین تهرانی و محمد حسن مامقانی حاضر گشت و با دختر ایشان ازدواج کرد و از آن پس به «داماد» معروف شد. بعضی از مردم آذربایجان در تقلید به او رجوع کردند. تألیفاتی دارد؛ از جمله: مصباح الظلام فی شرح شرائع الإسلام (در شش جلد) و الأنوار الإلهیة فی الدرایة و الرجال ( موسوعة طبقات الفقهاء، ج١۴، قسم١، ص ۴٣۶و۴٣٧).
و کاظمین با آغوشی باز آنان را گرامی داشت و پذیرا شد و بدرقه کرد. اما میزرا محمدتقی شیرازی ١وقتی در سامراء خبر هجوم انگلیسی ها را شنید، فرزند بزرگش را به کاظمین فرستاد. وقتی سید مهدی حیدری به قرنه عازم شد، به همۀ زعمای قبایل و رؤسای عشایری که در دو سوی رود دجله بودند، تلگراف فرستاد و گفت که عازم میدان نبرد است و به آنان دستور داد آماده باشند تا در صفوف مجاهدان قرار گیرند.
عصر روز سه شنبه ١٢ محرم سال ١٣٣٣ سید مهدی حیدری از کاظمین به راه افتاد؛ در حالی که شیخ مهدی خالصی ٢و شیخ عبدالحمید کلیدار و گروهی از مجاهدان همراه او بودند. همه اهالی کاظمین به بدرقۀ کاروان پرداختند و این کاروان بزرگ به ساحل رود دجله در بغداد رسید. آن جا کشتی ها و کاروان هایی آماده شده بود تا آنها را به میدان نبرد برساند. هر گاه این کاروان به یکی از شهرها یا قبایل عرب در اطراف رود می رسیدند، فرمان به ایستادن کاروان می داد و با همراهانش پیاده می شدند و مردم را به گرد خود می آوردند و آنان را بر جهاد ترغیب می نمودند.
وقتی کاروان به شهر عماره رسید، مردم را در مسجد جامع جمع کردند و برخی از مجاهدان به سخنرانی های حماسی پرداختند. سپس خود سید مهدی بالای منبر رفت و مردم را به جهاد فراخواند و آنان را به فداکاری و ایستادگی تشویق نمود و به محکم نمودن صفوف و یکپارچگی در برابر دشمن فرمان داد و به شهادت و
١). شیخ محمدتقی بن محب علی بن محمدعلی شیرازی حائری (١٢۵۶- ١٣٣٨ ق) زعیم انقلاب عراق و برپا دارنده آن و از بزرگان علما و اعاظم مجتهدان بود که به سامراء هجرت کرد و در درس مجدّد شیرازی حاضر شد و از شارگردان برجسته او گردید. مرجعیت بزرگ دینی، او را از توجه به مردم بازنداشت. کافی است به موقعیت سیاسی او در انقلاب عراق و فتوای مهم و تاریخی ای که موجب قیام عراقی ها شد توجه کنیم. ایشان پس از صدور فتوا بیمار شد و درگذشت. تعلیقه بر مکاسب از آثار بر جای مانده ایشان است (سید محمدحسین حسینی جلالی، فهرس التراث، ج٢، ص ٢٨۴، با تلخیص).
٢). شیخ مهدی بن حسین بن عزیز بن حسین بن علی بن إسماعیل بن عبدالله خالصی کاظمی (١٢٧٧- ١٣۴٣ ق) از بزرگان علما و مجتهدان و مجسمه اخلاق فاضله بود. او از برجستگان فقه و اصول و تألیف بود. از رهبران انقلاب عراق به شمار می رفت. از آثار اوست: تعلیقه علی کفایة الأصول؛ القواعد الفقهیة؛ عناوین الأصول؛ الشریعة السمحاء فی أحکام سید الأنبیاء صلّی الله علیه و آله؛ الدّراری اللامعات فی شرح القطرات و الشذرات للشیخ الخراسانی (فهرس التراث، ج٢، ص: ٢٩٨و٢٩٩، با تلخیص).
سعادت راغب نمود و از پراکندگی و یاری نکردن جهاد بر حذر داشت و ثواب الهی و رضای او را بشارت داد. پس مردم نیز به این ندا پاسخ گفنتد و بسیاری به او پیوستند. سپس او با گروه مجاهدان به منطقۀ عزیر رفت و با فرماندۀ ارتش جاویدپاشا دیدار کرد و با او درباره مهم ترین وقایع جنگ و مسائل مرتبط با جهاد گفت وگو کرد. در آن زمان، جنگ در منطقۀ قرنه جریان داشت و این محل، قلب جبهه بود. پس با مجاهدانی که همراه او بودند، به منطقۀ درگیری رفت. در میان راه به سربازان عثمانی که شکست خورده و در حال عقب نشنی بودند، برخورد کرد. قبایلی که برای جنگیدن با او آمده بودند، با دیدن این وضع بازگشتند. قرنه سقوط کرده و به دست دشمن افتاده بود؛ از این رو برخی او را به بازگشت به عماره فراخواندند؛ چون آن جا مرکز نیرو و موطن عشایر بود. پس با آنان موافقت کرد و به عماره بازگشت.
او در عماره، با قبایل و عشایر نامه نگاری می کرد وآنان را به جهاد برمی انگیخت و نمایندگانی به سایر نقاط می فرستاد و مردم به جهاد فرا می خواند. مردم به سرعت و گروه گروه یا به تنهایی به عماره می آمدند و عازم جبهه جنگ می شدند. سید حیدر به شیخ الشریعه و کاشانی و داماد و غیر آنان که در کاظمین بودند، تلگراف زد و از آنان خواست که با مجاهدان همراهشان به شهر عماره بیایند. اهالی بغداد و علمای آن شهر به علت طغیان دجله و شکستن برخی از آب بندها و پل ها گرفتار شده بودند و دوازده روز طول کشید تا خود را به عماره برسانند. در آن برهه، فرمانده جاویدپاشا عزل شد و و به جای او فرمانده «سلیمان عسکری بک» قرار گرفت. مجاهدان در عماره جمع شده بودند و قبایل و عشایر به سمت میدان نبرد برانگیخته شدند. در این هنگام آنان نزدیک قرنه، در مقر فرماندهی ارتش مستقر بودند. سید حیدر به علمایی که در عماره آنان را ترک کرده بود، تلگراف زد و از آنان خواست تا به او بپیوندند.
مجاهدان به فرماندهی علما در جبهه ها پراکنده شده بودند؛ اما در قلب جبهه یعنی شهر قرنه، سید مهدی با برخی علما از جمله شیخ الشریعه و سید مصطفی کاشانی و سید علی داماد و سید عبدالرازق حلو ١اردو زده بودند و جمعیت بسیاری از مجاهدان و قبایل نیز به آنان پیوسته بودند. اما در جناح راست که در شعیبه بود، محمد سعید، پسر سید محمود حبوبی ٢و شیخ باقر حیدر و سید محسن حکیم ٣با گروه بسیاری از مجاهدان و قبایل جنگاور اردو زده بودند. جناح چپ در حویزه بود که در آن جا شیخ مهدی خالصی با فرزند بزرگش شیخ محمد و شیخ جعفر و شیخ راضی و سید محمد، فرزند سید کاظم یزدی و سید عیسی کمال الدین و علمای دیگر با شمار بسیاری از مجاهدان اردو زده بودند. تصمیم گرفته شد که آنان به خطوط اول جنگ بروند؛ پس سوار کشتی ای شدند که برای این کار آماده شده بود و برخی از قبایل مانند ربیعه و بنی لام با کشتی های خود حرکت کردند و گروهی از قبایل دیگر، در روز دوم به آن کشتی پیوستند. شب که فرا رسید، کشتی در ساحل لنگر انداخت و سید مهدی به یارانش دستور داد تا در سرزمین ناهمواری که حربیه نام داشت، فرود آمدند و خیمه های خود را در ساحل رود دجله از جانب قرنه افراشتند و شب را در آن به سر بردند؛ در حالی که موقعیت خود را نسبت به سپاه عثمانی نمی دانستند.
١). سید عبدالرزاق حلو بن علی (١٢٧۵- ١٣٣٧ ق): نسبش به موسی بن جعفر (ع) می رسد. اولین کسی که این لقب را گرفت، یکی از اجداد این خاندان به نام سید سلمان اول است. او در درس شیخ محمد کاظمی خراسانی، میرزا حسن خلیلی، شیخ محمد طه نجف و میرزا حبیب الله رشتی حاضر شد و از شیخ محمدحسن مامقانی اجازه گرفت و گروهی از مردم عراق به او رجوع کردند. به رغم اشتغال او به بحث و تدریس، در جهاد بر ضد انگلیس شرکت نمود. از تألیفات اوست: جامع الأحکام در فقه (بیست جلد)؛ منیة العاملین و بغیة الراغبین (در فقه و عبادات در پنج جلد)؛ تفسیر قرآن (مستدرکات أعیان الشیعة، ج۵، ص ٢۶٩و٢٧٠).
٢). سید محمود حبوبی بن سید حسین (زاده ١٣٢٣ ق) فرزند سید محمدسعید حبوبی، عالم مجاهد و شاعر شهیر ( مستدرکات أعیان الشیعه، ج١، ص٢١٧).
٣). سید محسن حکیم (١٣٠۶ -١٣٩٠ ق): در درس ملا کاظم خراسانی و آقا ضیاء عراقی و شیخ علی باقر جواهری و میرزا محمدحسین نائینی و سید محمدسعید حبوبی شرکت کرد. در جبهه ناصریه بر ضد اشغال انگلیس مبارزه کرد و پس از وفات سید أبوالحسن اصفهانی مردم متوجه ایشان گردیدند و مرجعیت بین او و آقای بروجردی تقسیم شد. از آثار اوست: مستمسک (شرح بر عروة الوثقی)؛ نهج الفقاهة (تعلیق بر مکاسب شیخ انصاری)؛ حقائق الأصول (تعلیقة بر کفایه)؛ منهاج الصالحین؛ رساله عملیه؛ منهاج الناسکین، اعمال الحج. (أعیان الشیعة، ج٩، ص۵٧، با تلخیص).
اما دو قبیله ربیعة و بنی لام قبل از حربیه مستقر شدند. صبح که فرا رسید، اسدالله و احمد (دو فرزند شیخ مهدی) بیرون آمدند تا وضعیت را ارزیابی کنند. در این هنگام جلوداران دشمن و کشتی ها و توپخانه ها و سایر وسایل جنگی آنان پدیدار شد و هجومی سنگین و ناگهانی و ترسناک را بر سپاه عثمانی آغاز کردند. جنگ پیش از طلوع خورشید تا پس از زوال آن به شدت ادامه داشت و کشتی های انگلیسی در برابر سدی که فرمانده پیشین ارتش عثمانی (جاویدپاشا) ساخته بود لنگر انداختند؛ در حالی که چادرهای سید مهدی و یارانش نیم فرسخ جلوتر از ارتش عثمانی قرار داشت؛ به گونه ای که نزدیک دشمن و در تیررس آنان بودند. او و یارانش پایداری کردند و به شدت با انگلیسی ها درگیر شدند و از پیشروی آن ها جلوگیری کردند. این نبرد در ۵ ربیع الثانی سال ١٣٣٣در منطقه ای به نام «نهر روطه» روی داد.
سید و باقی علما و بسیاری از قبایل، چندین ماه بود که در آن جبهه ها به سر می بردند و انگلیسی ها در این مدت برای حمله سراسری دوباره مراکز تجمع آنان آماده می شدند؛ حمله ای بسیار وحشتناک که تا آن زمان سابقه نداشت. انگلیسی ها هجوم خود را به جناح راست نبرد در شعیبه متمرکز کردند و پیروز شدند. سپس نیروی بسیاری را به جناح چپ در حویزه بردند و در آن جا هم پیروز شدند. وقتی از خطر آن دو جناح فارغ شدند، به قلب جبهه روی آوردند. در آن جا سید مهدی و گروهی از علما و بسیاری از مجاهدان مشغول نبرد بودند و نیروی هایی از ارتش عثمانی همراه آنان بودند.
انگلیسی ها در این جبهه نیز پیروز شدند و فرمانده ارتش عثمانی نورالدین بک همراه سپاهش عقب نشینی کرد. سید مهدی و بقیۀ علما و یارانشان در یکی از کشتی های ارتش عثمانی سوار شدند که دو قایق در سمت راست و چپ آن قرار داشت. هیزم و سوخت برای رسیدن آنان به موطن شان کافی به نظر نمی رسید. به همین دلیل، توقف کشتی زیاد بود و بسیار کند حرکت می کرد. و این سبب می شد که دشمن به آنان برسد. در حالی که آنان در رودخانه هدف تیرهای دشمن قرار گرفته بودند، هواپیماهای دشمن نیز بالای سرشان در حال پرواز بودند. پس صلاح دیدند که در کشتی و قایق ها پراکنده شوند و در یک جا جمع نشوند تا با پرتاب یک بمب، همگی به شهادت نرسند. سید مهدی و سه فرزند و بردارزاده اش، سید عبدالکریم و پسرعمویش سید عبدالحسین در قایق سمت راست و سید مصطفی کاشانی و کسانی که با او بودند، در قایق سمت چپ سوار شدند و شیخ الشریعه و کسانی که با او بودند، در کشتی ماندند.
چون زعمای قبایل کنار ساحل رود دجله دانستند که سید مهدی در قایق است و دیدند که دشمن به او نزدیک می شود، قایق کوچکی فرستادند تا او را به ساحل رودخانۀ دجله بیاورد. پس از درنگی بسیار سید مهدی و فرزندانش و پسرعمویش سوار آن قایق کوچک شدند و در ساحل فرود آمدند. سید مهدی و فرزندانش پس از اندکی استراحت، به قلعه ای وارد شدند و نماز مغرب و عشاء را در آن جا خواندند. سپس دیدند که مصلحت، در ادامه دادن مسیر است؛ زیرا دشمن به صورت پنهانی در پی آنان بود و هر یک از آنان را که می یافت، اسیر می کرد.
راه بسیار ناهموار و گل آلود بود و همۀ مسیر را آب ها گرفته بود و سید مهدی نیز پیرمردی سنگین وزن بود که جنگ همۀ نیرو او را به تحلیل برده و جسم او را فرسوده بود. در همین حین سید هاشم شوشتری نجفی با قایق کوچکی که هنگام عقب نشینی با یارانش همراه خود آورده بودند، از کنار آن قلعه عبور می کرد. مرد عربی، شوشتری را از آنچه بر سید و همراهانش در رودخانۀ دجله بر آنان رفته بود آگاه ساخت و گفت که او و فرزندانش می خواهند ادامه مسیر دهند، ولی شدت گل و لای و آب، آنان از حرکت بازداشته است. پس شوشتری به سید مهدی رسید و او و فرزندانش را سوار قایقش کرد. شوشتری به سید مهدی گفت که قایق سید مصطفی کاشانی از کشتی جدا شده و آب، آن را به سمت دشمن برده؛ او را یافتم و به یکی از کشتی هایی بردم که شمار بسیاری از مجاهدان را منتقل می کرد. پس سید راضی گفت: این کشتی ها در معرض اسارتند؛ چون بسیار کند حرکت می کنند و دشمن به آسانی به آنها می رسد. نظرم این است که او را با خود به این قایق بیاوریم؛ چون سبک و سریع و بهترین راه نجات است. نظر او را درست دانستند و به سمت کشتی رفتند و سید کاشانی را سوار قایق کردند و پیوسته در حرکت بودند تا این که نزدیک صبح، به منطقه ای به نام «ابورویه» رسیدند و از آن جا تا قلعه صالح، سه فرسخ فاصله بود. شیخ الشریعة اصفهانی با یارانش در کشتی ماند تا چهار ساعت از شب گذشته، در حالی که سرعت آن کشتی بسیار کم بود و بسیار متوقّف می شد و بیم آن می رفت که دشمن به آن برسد، در ساحل پیاده شدند و تا نزدیک صبح در کناره های رود دجله پیاده حرکت می کردند. سپس از یکی هورهای آن منطقه عبور کردند و چون خواستند از عرض رودخانه بگذرند تا سید مهدی و یارانش را بیابند، قایق کوچکی یافتند که نمی توانست همۀ آنان به یکباره سوار کند و تصمیم گرفتند در چندین نوبت از رودخانه عبور کنند. پس ابتدا شیخ الشریعه و میرزا رضا فرزند میرزای شیرزای و دو مرد دیگر از اهل علم با آن قایق حرکت کردند و هنوز به آن طرف رودخانه نرسیده بودند که آب در آن قایق نفوذ کرد و سرنشینان آن در آستانه غرق شدن قرار گرفتند. از اتفاقات شگفت آن است که سید راضی، فرزند سید مهدی غرق شدن کشتی را با چشم خود دید و می دانست که شیخ الشریعه در آن قایق است؛ پس خود را به آب انداخت و شیخ و همراهانش را نجات داد و به ساحل آورد و شیخ الشریعه پس از این ماجرا سید راضی را با لقب «محیی الشریعه» می خواند.
در آن جا سه قطب علم و تقوا گرد آمده بودند: سید مهدی و شیخ الشریعه و سید کاشانی. همه مدتی به استراحت پرداختند و سپس سوار قایق شدند و تا طلوع خورشید حرکت کردند. صبح هنگام دیدند که دشمن نزدیک آنان است و به زودی به قلعۀ صالح خواهد رسید. پس هرچند که در نزدیکی آن قلعه بودند، بازگشتند و راه قبایل دیگر را در پیش گرفتند.
ایشان همچنان میان منازل و قبایل جابه جا می شدند و به سختی و شبانه این راه را طی می کردند. طول این مسیر دوازده فرسخ بود. بسیاری از مجاهدان، درجه داران و سربازان ارتش عثمانی از ترس کشته شدن، اسارت و ربوده شدن، به سید مهدی پناه برده بودند. در میان آنان قائم مقام قلعۀ صالح و خانواده اش نیز بودند. سید مهدی، ساعتی سوار قایق می شد و ساعتی در ساحل پیاده حرکت می کرد تا مجاهدان به او بپیوندند. تا این که دوساعت پس از طلوع خورشید به قیبلۀ میاح رسید و نزدیک عصر آن روز نزد یکی از مردان این قبیله فرود آمدند و شب را پیش او گذراندند.
عصر سوم شعبان ١٣٣٣ سید و یارانش همراه با سید مصطفی کاشانی به سمت شهر کوت حرکت کردند و شب پنجم شعبان به منطقه «وادی حبیب» که در اختیار یکی از سران ربیعه بود رسیدند و شب را پیش او گذراندند و صبح روز پنجم شعبان وارد کوت شدند. سید مهدی و فرزندانش و گروهی از علما همچون شیخ مهدی خالصی و سید عبدالراق حلو و مجاهدان دیگر مدت چهار ماه کامل در کوت مسلح و آماده جهاد بودند. در آن زمان نورالدین بک فرمانده عثمانی، ارتشش را در شرق کوت در دو منطقه فلاحیه و سن جمع کرده بود. این دو منطقه استحکامات طبیعی در دو طرف رود دجله بودند. در اوایل ذی الحجه دشمن با نیروی سهمگینی به مراکز ارتش عثمانی حمله برد و و آن سپاه علی رغم مقاومت سختی که کردند، سرانجام شبانگاه از کوت عقب نشینی کردند و سرانجام در روز ٢٨ ذی الحجه ١٣٣٣ سید مهدی و همراهانش به کاظمین رسیدند.
آنچه روایت کردیم، از زبان کسانی بود که این وقایع را شاهد بودند تا خواننده دریابد که چه عالمان گران قدر و بعضا کهن سالی در دفاع از اسلام لباس رزم پوشیدند و با دولت عثمانی که در مواقع عادی، به هیچ یک از ایشان رحم نمی کرد، در مبارزه با استعمارگران انگلیسی همراه شدند.
نظر شما