تبیین غزالی از مساله شناخت و وحی
بی شک ابوحامد محمد غزالی از تاثیرگذارترین متفکران تاریخ اسلام است. بویژه آنچه مربوط به دوران دوم حیات فکری او می شود و در آن به اندیشه های صوفیانه تمایل پیدا کرد، از اهمیت خاصی برخوردار است تا جایی که برخی استادان فلسفه اسلامی دوره معاصر او را بزرگترین قاتل جریان عقل گرایی در عالم اسلام می دانند و معتقدند که در سلطه اندیشه اشعری بر مسلمانان، اندیشه های غزالی مهمترین عامل است.
مقاله ای که اکنون در پیش رو دارید، می کوشد به تبیین مساله معرفت و وحی از منظر غزالی بپردازد و در این راه با تاکید به آثار دوره دوم حیات فکری غزالی، نیم نگاهی نیز به آثار اولیه او، یعنی زمانی که متاثر از ابن سینا بوده، دارد.
ابوحامد محمد غزالی در سال 450 قمری در روستای طایران طوس دیده به جهان گشود. وی پس از تحصیل مقدمات، برای تکمیل تحصیلات و بهره وری از محضر استادان دیگر رهسپار جرجان (گرگان) شد. در 23 سالگی از طوس به نیشاپور عزیمت و از محضر استادش امام الحرمین جوینی کسب فیض کرد.
در 34 سالگی چنان اوج گرفت که بر کرسی تدریس نظامیه بغداد، بزرگ ترین دانشگاه دورانش تکیه زد. در مدرسه نظامیه بغداد، 300 تن از فضلای زمان پای درس او می نشستند و بهره می گرفتند و در اندک زمانی، علاوه بر آن مقام علمی بزرگ، در امور سیاسی نیز، نفوذ فوق العاده ای کسب کرد.
غزالی متکلم و نخستین کسی بود که منطق ارسطو را برای دفاع از دین به کار برد. غزالی پس از آگاهی از آرای فرقه های گوناگون دوران خود طریقه صوفی را برگزید. به تمام علایق دنیوی پشت پا زد و رهسپار دیار عشق و حقیقت و انزوار شد. امام محمد غزالی در سال 488 قمری به سبب بحران روحی و فکری شدید، تدریس را رها کرد و بغداد را به قصد حج ترک کرد. از آن پس عزلت را بر آن همه عزت ظاهری ترجیح داد و قدم به دایره زهد و انقطاع از دنیا و تصوف گذاشت.
وی پس از بازگشت از حج در بیت المقدس مسکن گزید و در همین ایام کتاب احیاء العلوم الدین را به رشته تحریر درآورد. از کتابهای دیگر وی می توان کیمیای سعادت، نصیحه الملوک، معیارالعلم و یاقوت التاویل فی تفسیرالتنزیل در 40 جلد را نام برد. تعداد تالیفات غزالی بیش از 60 عنوان است. سرانجام این عارف و حکیم بزرگ در 55 سالگی در زادگاهش وفات یافت و در همان جا مدفون گشت.
غزالی، زمانه و مسائل
زمانه غزالی، زمانه ای آشفته به لحاظ سیاسی، فکری و عقیدتی بود. وی در نیمه دوم قرن 5 هجری یعنی در عصر عباسی سوم می زیست. این عصر، عصر انحلال و ضعف سیاسی و نظامی و عصر انحطاط و آشوب در اخلاق و جمود و خمود در افکار بود. غزالی در عصری می زیست که دین اسلام از مجرای اصلی و صحیح خود خارج شده و به وضعیتی افتاده بود که پیش از آن سابقه نداشت.
اعتقاد مردم در اصل و حقیقت نبوت سستی گرفته بود و این سستی موجب ضعف ایمان و سستی در عمل به احکام دین شده بود. غزالی در طرح عقاید سیاسی خود بشدت تحت تاثیر بحران هایی است که دامنگیر جامعه اسلامی شده بود، فهم اندیشه غزالی بدون شناخت زمانه ای که او در آن می زیسته است امکان پذیر نیست. زمانه ای با توجه به این که غزالی به تبع دوران پر ماجرایی که در زندگی خود داشته از حیث اندیشه و تفکر نیز دارای شخصیتی متغیر است.
همین امر سبب می شود اظهارنظرهای او در مورد امور واحد در دوران حیاتش، مختلف و بعضا متعارض باشد. بر همین اساس تعیین روند تاریخی نوشته های او در تحلیل اندیشه هایش اهمیت بسیار دارد. به شکلی که اگر محققی بدون توجه به دوران فکری و سیر تحولات روحی اش به تحلیل اندیشه های غزالی بپردازد با اندیشه های متفاوتی مواجه می شود که گاه امکان جمع آنها به هیچ وجه وجود ندارد. یکی از مهمترین تشتتهای فکری و عقیدتی در زمانه او، تضاد بین فلسفه و دین بود. تضاد میان فلسفه و دین که پژوهش در آن خود مبحثی دلکش در تاریخ تفکر سیاسی در جهان اسلام است، سرانجام به دست غزالی یکسویه به سود دین حل شد. او در کتاب معروف تهافت الفلاسفه که به قصد شکستن کمر فلسفه در دنیای اسلام نوشته شده است، این مساله را طرح می کند که باید فسادی را که از راه نفوذ فلسفه و تفکر استدلالی دامن دین را گرفته است و آن را در خطر افکنده است، چاره کرد. غزالی بر پایه همین سیاست یکسویه نگری و گرایش سخت به شریعت، یورش سهمگین را به فلسفه و اندیشه های استدلالی که مبلغان آن معتزلیان بودند، آغاز کرد و اندیشه استدلالی و ژرف نگری فلسفی را از گسترش فراگیر خود بازداشت.
وی در اندیشه فلسفی تا جایی پیش رفت که فارابی و ابن سینا را فیلسوف نماهای اسلامی خواند و موضوع تکفیر فیلسوفان اسلامی را مطرح کرد. از جمله مسائلی که غزالی در کتاب تهافت الفلاسفه در آن به فیلسوفان (مخصوصا ابن سینا) انتقاد می کند، مساله تبیین وحی است.
بحث از نبوت در آثار غزالی به 2 دوره تقسیم می شود. اول دوره ای که او متاثر از اندیشه ابن سیناست و دوم دوره ای که او آثار فیلسوفان، از جمله ابن سینا را نقد می کند. در دوره اول او درباره نبوت کاملا هماهنگ و هم رای ابن سینا است. منبع این دوره از حیات فکری غزالی درباره مساله نبوت کتاب معارج القدس اوست. مهمترین مباحث این کتاب پیرامون مساله نبوت نقل قول مستقیم از رساله فی احوال النفس ابن سیناست و دیگر قسمتهای آن نقل از شفا، اشارات و مبداء و معاد ابن سیناست.
در کتاب معارج القدس، غزالی در باب نبوت همانند ابن سینا به این 3 مبحث معتقد است:
1- وحی همان معارفی است که نفس نبی در اتصال با عقل فعال و نفوس فلکی اخذ می کند.
2- عقل فعال به همه حقایق عقلی و کلی عالم و نفوس فلکی به همه جزئیات ماضی، مستقبل و حال عالم ماده احاطه دارند.
3- انبیاء با 3 ویژگی از دیگر انسان ها تمییز داده می شوند:
الف) اولین ویژگی مربوط به کمال قوه نظری آنها است که به واسطه برخورداری از عالی ترین مرتبه قوه حدس، از تعلیم و تعلم بشری بی نیازند و همه علوم و معارف، بی واسطه و در کوتاه ترین زمان برای نبی آشکار خواهد شد.
ب) دومین خصیصه مربوط به قوه متخیله است که به واسطه آن حقایق عالم ملکوت بر نبی تمثل می کند و نیز با اتصال قوه متخیله و عقل عملی به نفوس فلکی، بر جزییات وقایع عالم ماده آگاه می شود.
ج) ویژگی سوم مربوط به کمال قوه متصرفه نبی است که قدرت تصرف در هیولای عالم را به دنبال دارد.
نقد غزالی به ابن سینا درباره وحی پیرامون امور جزئی
اما همان گونه که ذکر شد تمام نظریات غزالی پیرامون وحی به اظهارات او در کتاب معارج القدس خلاصه نمی شود. غزالی در بخش دوم از آثار خود پیرامون مساله نبوت، گرایش عرفانی پیدا کرده و آراء ابن سینا را به نقد می کشد.
منشاء معرفت
به نظر غزالی چه در معرفت اکتسابی و چه در معرفت غیراکتسابی که اعم از وحی و الهام است، منشاء معرفت خداوند متعال است. غزالی با توجه به زمینه فکری اشعری ای که دارد هیچ قانونی را در عالم ضروری و الزامی نمی داند. برای او هر قانونی تا زمانی قانون است که اراده خداوند آن را ایجاب کند، حتی قانون علیت.
بنابراین میان تعقل و معرفت اکتسابی هیچ ضرورت حتمی علی معلولی بر قرار نیست. همچنین بین تصفیه نفس و عزل نظر از معارف اکتسابی از یک سو و کسب الهامات از سوی دیگر نیز هیچ ضرورت علی وجود ندارد. بلکه عالم با تعقل مقدمات کسب معرفت اکتسابی و عارف و نبی با تصفیه نفس مقدمات کسب الهامات و وحی را در خود فراهم می کنند. به نظر غزالی حقایق هستی در لوح محفوظ مستورند و همان گونه که یک مهندس ابتدا صورت یک بنا را تصور می کند و آن گاه آن بنا را طبق آن صورت می سازد، خداوند نیز عالم را از روی همان حقایق هستی وجود می بخشد.
حال معرفت به این حقایق از 2 طریق حاصل می شود. یا انسان از طریق حواس پنجگانه و مراجعه به عالم خارج به این معارف عالم می شود (چون عالم خارج نسخه ای از همان معارف است) و یا این که مستقیما به آن معارف دست می یابد، که این همان معرفت غیراکتسابی است. اما به هر حال منشاء هر دو علم خداوند هستند و تا او اراده نکند انسان هیچ یک از 2معرفت را حاصل نخواهد کرد
بخشی از (و نه همه) نظریات او در این دوره پیرامون مساله نبوت در کتاب تهافت الفلاسفه ذکر می شود. غزالی این کتاب را پس از مقاصدالفلاسفه خود نوشت.
غزالی در مقاصد الفلاسفه آراء فلسفی ابن سینا را تبیین می کند و در انتهای کتاب متذکر می شود که آراء فلاسفه را تبیین کردم و پس از این به نقد آراء ناصحیح آنها خواهم پرداخت. به نظر می رسد غزالی مقاصد الفلاسفه را نوشت تا اظهار کند که فلسفه سینوی را بخوبی فهمیده و اگر آن را نقد می کند نقد او عالمانه و با آگاهی است.
بر خی بر این عقیده اند که مقاصد الفلاسفه غزالی عینا ترجمه عربی از تنها رساله فارسی ابن سینا ؛ یعنی دانشنامه علایی است. به هر حال او در تهافت الفلاسفه درخصوص مساله نبوت، تمام آراء ابن سینا را رد نمی کند، بلکه نقد خود را متوجه آن بخش از تبیین ابن سینا می کند که در آن وحی درباره امور جزیی تبیین شده است.
ابن سینا این گونه وحی را با استمداد از نفوس فلکی تبیین می کند. به نظر ابن سینا نفوس فلکی به همه جزییات ماضی و مستقبل عالم آگاهند و نفس نبی برای اطلاع از جزییات به این نفوس متصل می شود و وحی در امور جزئی در واقع همان افاضه نفوس فلکی به نفس نبی است. ابن سینا خواب شخص خواب بیننده را نیز به همین شکل تبیین می کرد اما به نظر غزالی ابن سینا در این خصوص در اشتباه است.
به نظر غزالی در کتاب تهافت التهافت وحی در امور جزئی مانند وحی در امور کلی، افاضه مستقیم خداوند یا یکی از ملائکه اوست، و در تبیین وحی مداخله نفوس فلکی بی وجه است. اما غزالی در مورد بخشهای دیگر تبیین ابن سینا از مساله وحی در کتاب تهافت الفلاسفه ایرادی ندارد و به نوعی آنها را تایید می کند و آرای خاص غزالی درباره مساله وحی در دیگر آثار او یافت می شود.
معرفت و معرفت وحیانی
ذکر شد که غزالی در دوره دوم حیات فکری خود به تصوف گرایش پیدا کرد و اندیشه های فلسفی شناخته شده در زمان خود را به نقد کشید. اما غزالی در این دوره هم بکلی منکر معرفت عقلانی نشد. غزالی در بحث از معرفت، کسب معرفت را از دو طریقه ممکن می داند، یک طریق اکتسابی و دیگری طریق غیر اکتسابی. طریق اکتسابی از نظر او عبارت است از معقولات، محسوسات، مشهورات و مقبولات.
غزالی در این باره می گوید: نفس را 2 جنبه است: جنبه ای به سوی ملاء اعلی و جنبه ای به عالم سفلی... و نفس اگر به عالم سفلی سیطره داده شود برای تصرف در این عالم به آلات جسمانی توسل جوید. بنابراین بنابر نظر غزالی حواس پنجگانه لوازم کسب معرفت اکتسابی اند. مراد غزالی از طریق غیراکتسابی کسب معرفت، معرفتی است که از راه الهام و به بیان ما از طریق شهود حاصل می شود. غزالی طریقه غیراکتسابی را نیز بر 2 قسم می داند که یکی الهام و دیگری را وحی می نامد. به نظر غزالی در الهام شخص نمی داند که معرفتی که حاصل کرده از کجا و چگونه به او رسیده است.
به بیان دیگر، فرد از منشاء و سرچشمه این معرفت بی اطلاع است. این نوع از معرفت غیراکتسابی مختص اولیا است. اما اگر شخص به منشاء فیضان معرفت غیراکتسابی علم داشته باشد، این معرفت وحی است که به انبیاء الهی اختصاص دارد. اما معرفت غیراکتسابی خود چیست و چگونه تبیین می شود. غزالی برای فهم معرفت غیراکتسابی از مثال حوض استفاده می کند. در این مثال، غزالی قلب انسان را همچون حوضی می داند که از 5جوی به درون آن آب می ریزد. این 5 جوی همان حواس پنجگانه است.
سپس می گوید اگر راه بر این جویها بسته شود و همچنین رسوبات ته حوض که حاصل آب این جویهاست از کف حوض زدود شود، از درون حوض آبی صاف و گوارا می جوشد. شرط جوشیدن این آب همان است که بیان شد ؛ یعنی بستن راه آبهای عاریتی و زدودن رسوبات حاصل از آنها. انسان نیز اگر با خلوت و عزلت نشینی راه را بر جوی حواس خمس ببندد و قلب خود را از رسوبات آنها پاک گرداند، حجاب ها از او گرفته می شود و علوم حقیقی و الهام ها بر او ظاهر می شود.
منابع:
1- موسی ملایری، تبیین فلسفی وحی، از فارابی تا ملاصدرا، انتشارات طه
2- حنا فاخوری و خلیل جر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام
3- یحیی یثربی، نقد غزالی.
منبع: / سایت خبری / جام جم آن لاین ۱۳۸۵/۱۲/۹
نویسنده : احمد مرتاض
نظر شما