موصل از دیروز تا امروز
مجله فرهنگ زیارت مهرماه 1393 شماره 23
ویژگی هایی مانند موقعیت خاص جغرافیایی و قرارگیری در مسیرهای مهم تجاری، بهره مندی از خاک حاصلخیز بین النهرین و نیز چاه های نفت فراوان بر اهمیت شهر موصل افزوده است. این شهر مرکز استان نینواست که در وجه نامگذاری آن دیدگاه های فراوانی مطرح است و تا پیش از پروژه سنی سازی صدام، بیشتر ساکنان آن شیعیان بودند. بنای موصل، سومین شهر بزرگ عراق و مرکز نفتی این کشور به دوران پیشدادیان باز می گردد که روزگاری مرکز حکومت آشور بوده است. تاریخ نگاران، جهانگردان و جغرافی دانان بسیاری، شرح مشاهدات خود از این شهر را در نوشته های خود به رشته تحریر درآورده اند. موصل تنها راه نفوذ سپاهیان روم به عراق و شام بود؛ ازاین رو مسلمانان به فتح این شهر روی آوردند و امیر مؤمنان (ع) در زمان خلافت خود، حاکمان کاردان و قدرتمندی بر این شهر گماشتند. این شهر به سبب موقعیت راهبردی خود در طول تاریخ، محل نزاع حکومت های گوناگون بوده و فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر نهاده است. این نوشتار آگاهی های خوبی درباره ویژگی های مذهبی، راهبردی، جغرافیایی، تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی موصل در اختیار خواننده قرار می دهد و شرح مشاهدات برخی تاریخ نگاران، جهانگردان و جغرافی دانان از این شهر را بازگو می کند.
نویسنده : غلامرضا گلی زواره صفحه : 119
عراق امروزی همان قلمرو جغرافیایی است که در زمان قیمومیت بریتانیا بنیان نهاده شد و مرزهای آن توسط ابرقدرت های متفق در جنگ جهانی اول تقسیم گردید. با توجه به انتصاب ملک فیصل در 1300 ش/ 1339 ق به پادشاهی این سرزمین، بر آن نام «المملکة العربیه» اطلاق گردید، اما تمام مورخان و جغرافی دانان بر آنند که عراق در دوران پیش از سیطره امپراتوری عثمانی بر آن، از دو بخش قابل تفکیک تشکیل می شد: قسمت شمالی یا بین النهرین علیا که به آن «ارض الجزیره» یا «آشور الکبری» و «فور» می گفتند و دومین قسمت یا بین النهرین سفلی که به آن «بابِل»، «العراق السواد»، «سورستان» و «ارض شنعار» گفته می شد. [1]
موصل، بصره و بغداد در زمان فرمانروایی مدحت پاشا، حاکم عثمانی هر کدام ولایت یا استان مستقلی بودند، اما در محافل جهانی واژه «بین النهرین» را برای این نواحی به کار می بردند. [2] «مَوصِل» که در تلفظ رایج، به آن مُوصل می گویند، در گذر تاریخ تحولات گوناگونی یافته است.
موصل شهری است بر کرانه باختری رود دجله که قدمت آن به اعصار کهن می رسد و در هنگام طلوع اسلام و بعثت رسول اکرم (ص) از ایالات امپراتوری ساسانی به شمار می رفت که در دوران خلیفه دوم، توسط مسلمانان فتح گردید و امویان آن را مرکز ولایت جزیره قرار دادند. مشاهیر مسلمان بسیاری در علوم عقلی، نقلی، ادبیات و هنر، از این دیار برخاسته اند. شهری است بلندآوازه و نسبتا پهناور که طوایف مهاجری را در گذر تاریخ در خود جا می داد. کاروانیانی در آن توقف می کردند و می آسودند و از آن جا به نقاط دیگر روی می آوردند، آن را باب آذربایجان و کلید فتح خراسان گفته اند. به رغم آن که موصل قرن ها تحت سلطه بنی امیه، بنی عباس و نیز دولت عثمانی بود و ساکنان آن غالباً اهل فن بوده اند، در این منطقه رایحه تشیع استشمام می گردید و شیعیان حضوری باشکوه در این منطقه داشتند. [3]
قلّه قلمرو جزیره
مسلمانان نواحی شمالی عراق را «جزیره» می نامیدند؛ زیرا دشت های پهناورش را آب های دو رودخانه دجله و فرات و نیز نهرهایی که در جنوب این بخش به آن دو شریان حیاتی می پیوستند، احاطه کرده بود. این قلمرو از شمال تا ارتفاعاتی که دجله و فرات از آن ها سرچشمه می گرفت، امتداد داشت و به سه ناحیه تقسیم می گردید و هر بخش به نام قبیله ای که در زمان ساسانیان در آن جا سکونت داشتند، به نام های «بکره»، «مضر» و «ربیعه» موسوم بود. شهرهای عمده این ناحیه عبارت بود از: موصل، در نزدیکی خرابه های نینوا؛ «آمد» در ساحل دجله علیا و «رقّه» در خمیدگی بزرگ فرات در حاشیه صحرا. [4]
مؤلف ناشناخته کتاب «حدود العالم» می نویسد: ناحیتی است که از چهار سوی آن آب است از دو رود؛ یکی دجله و دیگری فرات و از بهر آن این ناحیت را جزیره خوانند و این ناحیه آبادان، با نعمت و دارای مردمان بسیار، هوای درست و آب های روان است و اندر آن کوه ها و شهرهای بسیاری دیده می شود. باغ ها و بوستان های خرمی دارد. [5]
بین النهرین علیا یا جزیره، به سرعت به منطقه ای مسکونی تبدیل شد. در کنار دجله، دولت آُشور تأسیس گردید که مرکز آن به ساحل یکی از شعب «زاب علیا» و سپس به نینوا، مقابل موصل انتقال یافت. در فاصله میان دو زاب، شهرهای اربیل و کرکوک ساخته شد و در قرن هشتم قبل از میلاد «سارگون» دوم شهر «دورشارُکین» را در شمال شرقی نینوا ساخت. [6] ابوعبدالله محمّد بن احمد مقدسی از این منطقه به نام سرزمین «اقور» نام می برد و می نویسد:
این جا سرزمینی گران قدر است و ارجمند. زیارتگاه پیامبران و جایگاه بسیاری از محدثان و دانشمندان. کشتی نوح در آن جا بر کوه جودی نشست و سوارانش شهر ثمانین را در آن جا ساختند و بماندند. در این منطقه بود که خداوند متعال توبه قوم یونس را پذیرفت و چشمه ای را در آن جاری ساخت. ذوالقرنین از آن جا روانه ظلمات گردید. ماجرای جرجیس پیامبر در این ناحیه رخ داد. این جا یکی از زمزمه های مسلمانان و از پایگاه های مهم ایشان است. این دیار حلقه ارتباط عراق و شام و کوچ نشینان عرب در دوره اسلام است. قیمت ها ارزان، میوه هایش نیکو، نیکوکارانش بسیارند. این سرزمین را بر کوچ نشینان عرب بخش کرده ام تا جایگاه هر کدام شناخته شود. پس آن را بر سه حوزه تقسیم نمودم: نخستین آن ها از سمت عراق دیار ربیعه بوده که عقبه اش موصل است. دیار مضر، قصبه اش رقّه و دیار بکر قصبه اش آمُد است. [7]
یاقوت حموی نیز ذیل جزیره اقور می گوید: «میان دجله و فرات و دیار مضر و بکر، در همسایگی شام است. » وی شهر بزرگ جزیره را حرّان می داند و نام باستانی موصل را آشور گفته و افزوده است که برخی آن را اقور گویند و عده ای نام خوره این جزیره را آثور گفته اند. یاقوت حموی در جایی دیگر می گوید: «آقور نام خوره ای است در جزیره یا نام تمام آن قلمرو است که میان مول و فرات قدار دارد». [8]
به گفته ابوالقاسم بن احمد جبهانی «جزیره جزو اقلیم هفتم بوده و جای بیرون آمدن آب فرات از اندرون شهرهای روم است از ملیطه. »[9] برخی منابع گفته اند منطقه واقع در شمال شرقی سرزمین شام را جزیره گویند که در سال های آغازین گسترش دولت اسلامی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بوده؛ زیرا تنها راه نفوذ سپاه روم به سرزمین های سوریه و عراق بود. آنان از این طریق قادر بودند این دو سرزمین را تهدید کنند. جزیره به ارمنستان و آذربایجان نیز متصل بود و مسلمانان با استقرار رزمندگان در بخش های مختلف آن، بر این نقاط استیلا پیدا کردند. در هنگام خلافت حضرت علی (ع) جزیره مهم ترین مسیری بود که آن حضرت و سپاهیانش قادر بودند از آن جا به جانب شام حرکت کنند و قدرت غاصبانه معاویه را متزلزل کنند. به همین دلیل معاویه این مرز را که تهدیدی برای حکومت او بود، بست و عده ای را که به دلیل علاقه به عثمان و نیز خصومت با امیر مومنان علی (ع) به شام گریخته و به او پناهنده شده بودند، در این نواحی سکنی داد. [10]
حمدالله مستوفی می نویسد: در صور الاقالیم آن را جزیره می خوانند. بیست و نه شهر است و گرمسیر و حدودش با ولایا ت روم، ارمن، شام، کردستان و عراق عرب پیوسته است و شهر موصل دارالملک آن جاست. حقوق دیوانی آن مملکت در عهد اتابکان تا زمان بدرالدین لؤلؤ مبلغ یک هزار بوده است. [11]
به لحاظ جغرافیایی، جزیره در واقع جایی است که در آن، دو رودخانه دجله و فرات از هم فاصله می گیرند. گرچه بخشی از کشاورزی آبی در این منطقه صورت می گیرد، اما این منطقه عمدتاً دارای زراعت دیم است؛ سرزمینی با ارتفاعاتی نه چندان بلند که روستاهای پراکنده ای در میان آن ها دیده می شود. موصل نزدیک نینوا و شهر بزرگ جزیره و مرکز تجاری آن است. از سوی شمال و شرق جزیره، جلگه ها به دامنه هایی منتهی می شود که در آن، شهرهای پرجمعیت و آبادی های پررونق که اغلب ترک زبان هستند، وجود دارد. سپس ارتفاعاتی بلند قرار گرفته که محل اقامت کردهاست. عرب های سنی مذهب که حدود بیست درصد جمعیت عراق را تشکیل می دهند، در همین نواحی متمرکز شده اند. البته بخشی از جمعیت سنّی مذهب در دیگر نواحی عراق از جمله بغداد، سامراء و بصره سکونت دارند. این افراد به رغم اقلیت بودن، از گذشته های دور که با حمایت دولت عثمانی آغاز شد، بر حیات سیاسی و اجتماعی عراق استیلا یافتند. [12]
منطقه مرتفع شمال شرقی از خط مستقیمی بین موصل و کرکوک آغاز شده و به مرز عراق با ترکیه و ایران ختم می شود. سرزمین های مرتفع، به سبب جلگه های موجدار وسیع از یکدیگر مجزّا می شود. بارندگی مناسب و خاک حاصلخیز، این منطقه را برای کشاورزی و باغداری مستعد ساخته است. برخی مناطق نفت خیز عراق در فاصله دو شهر بزرگ موصل و کرکوک قرار گرفته اند. این قلمرو عمدتاً محل سکونت کردهاست. منطقه شمالی بین دجله و سامراء که در برگیرنده بخشی از فرات است، ورای منطقه هیت بوده و با تکریت قاعده مثلثی را به وجود می آورد. رأس معکوس این منطقه، به بغداد می رسد که به نام جزیره معروف است. این ناحیه از غرب به سوریه می پیوندد و حد فاصل این قسمت به دجله می رسد که از مرز ترکیه با سوریه عبور کرده، وارد عراق می شود. نکته حساس درباره این منطقه آن است که دچار بحران های قومی و ملی می باشد و آشفتگی های آن، از زمان روی کار آمدن حزب بعث شدت گرفت. صدام حسین عراق را از لحاظ امنیتی به چهار ناحیه شمالی، جنوبی، فرات اوسط و وسط تقسیم کرد و کنترل منطقه بین النهرین علیا (جزیره) را به معاونش «عزت ابراهیم الدوری» سپرد؛ ناحیه ای که شامل استان های موصل، دهوک، اربیل، کرکوک و سلیمانیه می شود. [13]
وجوه نام گذاری
درباره وجه تسمیه موصل، دیدگاه های گوناگونی مطرح شده است. در زمان حضرت علی (ع) به این منطقه «استان زوابی» اطلاق می شد.
به گفته یاقوت حموی: در عراق چهار نهر است؛ دو تا بالای بغداد و دو نهر در پایین این شهر که به هر کدام «زاب» گویند و جمع آن زوابی است. زاب کبیر نهری است در عراق که از ترکیه سرچشمه می گیرد و در سی وسه کیلومتری موصل کنونی به دجله متصل می گردد. زاب صفیر از آبادی طقطق می گذرد و به رودخانه مذکور می پیوندد. [14]
بنا به گفته مسعودی: زاب از نوادگان منوچهر، پادشاه پیشدادی ایران و مدافع عراق بود و ویرانه هایی که افراسیاب در آن سرزمین پدید آورده بود را آباد کرد و دو نهر معروف به زاب کوچک و بزرگ را که به دجله می ریزد، حفر کرد. نهر بزرگ تر میان موصل و حدیث و نهر کوچک تر در دیار سن است و هر دو را به نام خود نامید و هم در سواد عراق نهری حفر کرد و آن را زاب نامید و بر این شهر سه منطقه معین کرد و آن ها را زوابی خواند که جمع زاب است. [15]
عزالدین بن اثیر که خود اهل این ناحیه است، آورده است: زو فرزند طهماسب و نواده منوچهر، مردی نیکوکردار و خوش رفتار بود. او در سواد عراق رودی حفر کرد که آن را زاب نامید و در کنارش شهری ساخت که به آن عتیقه گویند. [16]برخی منابع یادآور شده اند که موصل همان شهر حدیثه است و در مآخذ عربی به آن «حدیث الموصل» یا «موصل حدیث» گفته اند؛ در صورتی که این دو از یکدیگر جدا می باشند. حدیثه در دوران ساسانیان به «نوکرد» موسوم بوده است و قبل از این که موصل در شمال آن به وجود آید و مرکز این استان گردد، حدیثه مرکز این ولایت بوده است. [17]
مسعودی می نویسد: سرچشمه دجله از اقلیم پنجم از چشمه هایی در ناحیه «آمد» از محل معروف به قلعه ذی القرنین است و از موصل می گذرد و بالای عمر بارقانا از ولایت مرج، مابین موصل و حدیثه و در یک فرسخی شرق حدیثه زاب بزرگ بر آن می ریزد. [18]
وی در جای دیگر اشاره می کند که زاب بزرگ تر میان موصل و حدیثه قرار دارد. [19] نصر بن مزاحم منقری نیز می گوید: معقل بن قیس ریاحی که از جانب حضرت علی (ع) برای صف آرایی در برابر سپاهیان معاویه، به رقّه اعزام گردیده بود، پس به حرکت خود ادامه داد تا به حدیثه رسید، که آن زمان صرفاً توقفگاه افراد عبوری بوده و بعدها محمد بن مروان شهر موصل را در حوالی آن جا بنا کرد. [20]
اصطخری ذیل دیار جزیره و توابع آن گفته است: «حدیثه و موصل در این قلمرو قرار می گیرند. »[21] احتمالًا این که برخی حدیثه و موصل را یکی گرفته اند، بدان سبب است که سابقه شهر حدیثه کهن تر بود و این شهرک در کنار دجله و در سمت شرقی آن در نزدیکی زاب علیا بنا گردیده بود؛ اما وقتی جزیره عراق در قلمرو مسلمانان قرار گرفت، در حوالی آن شهر موصل احداث گردید و از آن پس حدیثه متروکه گشت و در زمره توابع موصل درآمد و به «حدیثة الموصل» موسوم گردید؛ چنان که نینوا که سابقه ای زیاد داشت و مرکز فرمانروایی آشوریان بود، در زمره توابع موصل درآمد. [22]
موصل به «دیار ربیعه» هم معروف می باشد؛ زیرا بعد از فتح نواحی شمالی عراق توسط رزمندگان مسلمان، قبیله ربیحه به این ناحیه کوچ کرد و در موصل کنونی اقامت گزید. مقدسی در وصف دیار ربیحه می نویسد: «قصبه دیار ربیحه، موصل بوده و شهرهایش حدیثه، دجله، سنجار، بلد و. . . است. »[23] لسترنج عقیده دارد که دیار ربیعه به موصل و سرزمین های تابعه آن اطلاق می گردیده است:
دیار ربیعه شامل نقاطی بود که از تلّ فافان تا تکریت در طرفین دجله قرار داشت؛ یعنی اراضی غربی دجله تا شهر نصیبین و جلگه های واقع در شرق دجله که توسط رودهای زاب بالا و زاب پایین و نهر خابور مشروب می گردید. [24]
موصل را «حدّ باء» و «امّ الربیعین» نیز لقب داده اند و از آن جهت به موصل معروف گردیده که منطقه جزیره، یعنی شمال عراق را به بین النهرین فعلی وصل می کند و نیز گفته اند چون این سرزمین بین روم و عراق، از نظر تجاری نقش مواصلاتی داشته، به این نام مشهور گردیده است. عده ای نیز بر این اعتقادند که موصل ناحیه ای است که فرهنگ رومیان را به فرهنگ بین النهرین نزدیک می کرده است. [25]
موقعیت و مختصات جغرافیایی
«نینوا» یکی از هجده استان عراق است که مرکز آن شهر موصل است. این استان در شمال غربی این سرزمین قرار دارد و با استان دهوک در شمال و شمال شرقی، اربیل و تامین (کرکوک) در شرق، صلاح الدین در جنوب شرقی، استان انبار در جنوب و جنوب غربی و و سوریه در غرب و شمال غربی هم مرز است. [26]
موصل که شهری صنعتی و مرکز نفتی عراق به شمار می رود، در 350 کیلومتری شمال غربی بغداد و بر کرانه راست رود دجله و مقابل شهر تاریخی نینوا قرار دارد. [27] مسلمانان بنای موصل را به اعصار اسطوره ای و زمان پیشدادیان نسبت می دهند. این منطقه از ایالات امپراتوری ساسانی به شمار می آمد و اردشیر نامیده می شد. پس ا ز اسلام، سپاه کوفه آن را به تصرف درآورد. اولین کسی که موصل را به صورت کانونی شهری درآورد و عده ای از اعراب را در آن سکونت داد، «عرفجة بن هرثمة بارقی» حاکم وقت موصل از جانب امویان بود. وی مسجد جامعی نیز برای موصل ساخت. این شهر در زمان مروانیان بسیار گسترش یافت. [28]
موصل به عنوان مرکز اداری و سیاسی نینوا، سومین شهر بزرگ عراق بعد از بصره می باشد که رودخانه دجله از میان آن می گذرد و پنج دهانه پل، دو بخش شهر را به یکدیگر متصل می سازد. این دیار در آغاز «حُلوان» و در اوایل عصر ساسانی به «بوذ اردشیر» موسوم بود که به معنای منسوب بودن به اردشیر بابکان، بنیان گذار این دودمان است. [29]
ناهمواری های موصل اگرچه چندان مرتفع نیست، اما در تعدیل اقلیم این منطقه موثر است و در رواج کشاورزی دیم، گسترش چراگاه ها و مراتع و در نتیجه رونق دامداری بی تأثیر نبوده است. میانگین بارندگی سالانه در موصل به حدود 375 میلی متر می رسد. متوسط حداقل درجه حرارت در موصل به حدود 13 درجه و میانگین حداکثر دما به حدود 28 درجه سانتی گراد می رسد. [30]
در وصف مورّخان، سیاحان و جغرافی دانان
ابواسحاق ابراهیم اصطخری از علمای قرن چهارم هجری می نویسد: «موصل شهری است که تمام بناهای آن از سنگ و گچ بوده و دیاری بزرگ می باشد. »[31] ابن حوقل معاصر وی نوشته است:
موصل نواحی وسیع و روستاهای بزرگ و کوره های بسیار دارد. شهری پرجمعیت است و از جمله توابع آن نینواست که در گذشته شهری بود و در سمت شرقی دجله قرار داشت. در موصل بازارهای عالی است؛ از جمله بازاری به نام سوق الاحد (یکشنبه بازار). غالب مردم آن کردند. [32]
مقدسی گوید: موصل مرکز دیار ربیعه است؛ شهری خوش آب و هوا با بناهای زیبا، نامور، با سُنّت های قدیمی. بازار و مهمانخانه های جذاب، حاکمان و شیوخ بزرگوار دارد. فقیهانش کوتاهترین سلسله سند را به معصومین دارند. مسجد جامع در جایی مرتفع واقع است که با پله هایی مردم به سوی آن می آیند. نام موصل، خولان بوده و چون عرب ها آن را گشودند و آباد کردند، موصل نامیده شد. نینوا نزدیک موصل و شهر یونس بن متا است که دژی بر آن واقع بوده است. [33]
جیهانی نیز گفته است:
موصل شهری است بر جانب غربی دجله، با آب و هوای مطلوب. درختان و مزارع ایشان پرآب ولی اندک است. از جانب شرقی، به وقت آبخیز دجله، آب یابند و باقی را به وسیله باران تأمین می کنند. غالب بناهایش از سنگ و گچ است و مردمانی نیکوخصال و توانگر دارد. [34]
مؤلف «حدود العالم» ذیل معرفی شهر بزرگ جزیره یادآور گردیده است: «موصل شهری است وسیع، با آب و هوای درست، اما نعمت اندک». [35] مسعودی که موصل و نینوا را جزء اقلیم پنجم می داند، می گوید:
نینوا روبه روی موصل است و میان آنان دجله فاصله انداخته است. در موصل حاکمی بود که با پادشاه نینوا (سبوس بن بالوس) به نبرد برخاست. در آن روزگار فرمانروای موصل مردی یمنی به نام «سابق بن مالک» بود. [36]
ابن جبیر سیاح مسلمان در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری درباره موصل این هرگونه نوشته است:
این شهر کهن و شکوهمند است. موصل را حومه ای است بزرگ و مساجد، گرمابه ها، کاروانسراها و بازارهایی دارد. خداوند این شهر را با وجود مزار جرجیس (ع) برتری داده که بر مرقدش مسجدی ساخته اند. از دیگر ویژگی های مقدس آن، تلّ توبه است که در شرق موصل قرار دارد؛ همان جایی که یونس قوم خود را نگه داشت و همراه آنان دعا کرد تا عذابی که بنا بود بر آنان نازل گردد، برداشته شد. نزدیک آن تلّ، چشمه ای است که به فرمان یونس آن قوم موظف گردیدند در آن تن خود را بشویند و استغفار کنند. مردم موصل را رفتاری است پسندیده و کارهای نیکو نمایند. به یک تن از ایشان برنخوری که وی را گشاده روی و نرم خوی نبینی. غریبان را گرامی دارند و از آنان استقبال می کنند و در تمام اعمال خود اعتدالی به کمال دارند. ما در این شهر چهار روز درنگ کردیم. [37]
یاقوت حموی از موصل این گونه یاد کرده است: شهری است مشهور و بزرگ و از پایگاه های جهان اسلام. از نظر بزرگی، عظمت و میزان سکنه و گسترش کم نظیر است. در چهارراه سرزمین ها قرار گرفته و دروازه عراق و کلید خراسان در آن جاست و از آن سوی به طرف آذربایجان حرکت می کنند. موصل شهری خوش منظر است؛ زیرا آن را از آهک و سنگ مرمر ساخته اند. کم آبی، شدت گرما در تابستان و سرما در زمستان از مشکلات آن می باشد. دیوار شهر دو مسجد جامع بزرگ را در برمی گیرد که یکی از آن دو جامع در میان بازار است و از بناهای نورالدین محمود زنگی است که زیبا و باشکوه است و جامع دوم همان است که مروان بن محمد بر بالای یکی از بلندی های شهر ساخته است. [38]
حمدالله مستوفی موصل را این گونه وصف کرده است: موصل از اقلیم چهارم است؛ برکنار دجله افتاده است؛ دور بارویش هشت هزار گام است. مسجد جامعی دارد و محرابی از سنگ تراشیده و مقطع کرده که هیچ ملکی مثل آن عظیم، کسی از چوب نکرده باشد و این عمارات عالیه را بدرالدین لؤلؤ ساخته است. [39]
یاقوت در جای دیگر می گوید:
حدیثه موصل شهرکی است به ساحل دجله در سوی خاوری آن، نزدیک زاب اعلی و گویند شهر مزبور مرکز ولایت موصل بوده است. [40]
ابوالفداء که معاصر حمدالله مستوفی است، می نویسد: موصل در زمین همواری قرار دارد و دو بارو دارد که نیمه ویران می باشند. در این زمان که قرن هشتم هجری است، بیش از دو ثلث شهر آبادان می باشد؛ ولی قلعه ای ویران دارد. [41]
ابن بطوطه، سیاح قرن هشتم هجری که خود از موصل دیدن کرده، می گوید:
موصل شهری قدیمی و پرنعمت است و قلعه مشهور بسیار استواری دارد. دو باروی محکم با برج های متعدد و نزدیک به هم دارد. حومه وسیع و بزرگی با مساجد، گرمابه ها، مسافرخانه ها و بازارها دارد. موصلی ها در مکارم اخلاق، فضیلت، نرم زبانی و غریب نوازی مشهورند. امیر موصل در آن زمان که من آن جا بودم، سید علاءالدین علی، پسر شمس الدین ملقب به حیدر بود. [42]
قدمت و سابقه تمدنی
از قرن هشتم ق. م تا اول سال 600 ق. م، منطقه ای که اکنون شامل موصل و توابع آن است، مرکز حکمرانی دولت قدرتمند آسور یا آشور بود که وقتی نینوا را پایتخت خود قرار داد، بر اقتدار سیاسی آن افزوده شد و تا مصر از یک سو و مناطق مرکزی ایران و ارمنستان از سوی دیگر گسترش یافت و حتی دولت های ماد و پارس را دست نشانده خود ساخت، تا آن که در 606 ق. م این امپراتوری توسط مادها منقرض گردید. [43] در برخی منابع آمده است که چون افراسیاب، «نوذر» پادشاه پیشدادی را به قتل رساند و دو فرزندش لیاقت حکمرانی را نداشتند، زاب که مردی سالخورده و از نسل فریدون بود، به حکومت رسید. اگرچه دوران فرمانروایی وی کوتاه بود، ولی در منطقه کنونی موصل اقدامات عمرانی مؤثری انجام داد. آنچه افراسیاب ویران کرده بود، دوباره ساخت؛ مسیرهای آبی را که دشمنان با خاک انباشته بودند، احیا نمود؛ با مردم منطقه موصل نیز به نیکی رفتار کرد و آنچه هنگام نبرد با دشمنان به غنیمت گرفته بود، در جهت رفاه اهالی تحت قلمرو خود به کار گرفت. [44]
هوخشتره (633- 584 ق. م) پادشاه ماد پس از بیرون راندن سکاها، با کمک فرمانروای بابل که از طرف غرب سرزمین موصل و نینوا را مورد یورش قرار داده بود، از طرف مشرق به این ناحیه یورش آورد. «ساراکوس» پادشاه آشور که دید در مقابل مادها توان مقاومت ندارد، خود و خانواده اش را در آتش افکند و نینوا که از شهرهای بزرگ دنیای قدیم بود، در سال 612 ق. م به دست مادهای ایرانی سقوط کرد. پس از انقراض آشور، سرزمین های شمالی آن در آسیای صغیر به دست مادها افتاد و این دولت با لودیه همسایه گردید. [45]
اسکندر مقدونی (335- 323 ق. م) پس از تسخیر مصر به سوریه بازگشت. از فرات و دجله عبور کرد و در حوالی موصل و مغرب شهر اربل، در محلی به نام گوگمل (شترخوان) با سپاه داریوش هخامنشی روبه رو گردید. اگرچه در آغاز لشگریان ایران بر مهاجمان چیره گشته و یونانیان را به عقب راندند و تلفات بسیاری بر آنان وارد ساختند، اما در ادامه، اسکندر پیروز شد و آن قلمرو را در 331 ق. م به تصرف درآورد. [46] بنا به نوشته مورخان اردشیر بابکان (224- 241 م) پس از غلبه بر اردوان پنجم و برانداختن سلسله اشکانی، منطقه موصل را به تصرف درآورد و در این ناحیه مقابل غرب دجله شهری ساخت و آن را اردشیر نامید و آن را مرکز استان اردشیر بابکان نمود؛ استانی که خود پنج تسو (شهرستان) داشت. [47]
هرمزد چهارم (579- 591 م) فرمانروای ساسانی بر منطقه موصل استیلا یافت و به همین دلیل در بعضی منابع ایرانی، از موصل به نام «هرمز قواد» یاد گردیده است. [48] اخیراً قدیمی ترین آثار نئاندرتال در غار «سانیدار» در دره زاب، کنار دجله و در فاصله کمی از موصل پیدا شده است. در همین جا وسایل و ادوات جنگی ساخته شده از سنگ و استخوان به دست آمده است. همچنین ویرانه های نینوا با نام تپه «کویونجیک» در ساحل شرقی دجله در مقابل شهر موصل باقی مانده است. [49]
کشتی نوح بر فراز کوه جودی
«جودی» نام کوهی است که کشتی حضرت نوح نبی (ع) بر فرازش آرام گرفته و نام آن در سوره هود آیه 44، آمده است. غالب محققان اعتقاد دارند این کوه در سلسله ارتفاعات کاردین، در شمال شرقی جزیره ای، در شرق دجله و حوالی شهر موصل واقع است. در «ترگوم» یعنی ترجمه کلدانی تورات و نیز در ترجمه سریانی آن، محل به خشکی نشستن کشتی نوح، قله کاردین گفته شده است، جغرافی دانان مسلمان نیز جودی مذکور در قرآن کریم را بر این کوه منطبق دانسته و گفته اند تخته پاره های کشتی نوح در قله این کوه تا زمان بنی عباس باقی بوده و عده ای از آن دیدن می کردند. در منابع با بابلی نیز ماجراهایی شبیه به داستان توفان نوح وارد شده است؛ به علاوه می توان احتمال داد که وقتی دجله طغیان کرده باشد، مردم آن نواحی دچار سیل ناشی از آن شده اند. مورخان می گویند حضرت نوح (ع) پس از فرو نشستن طوفان، بر فراز کوه جودی مسجدی ساخت و در پایین این ارتفاعات قریه ای است به نام ثمانین که اصحاب نوح وقتی از کشتی پیاده شدند، آن را بنا کردند. [50] ابن بطوطه که از جزیره ابن عمر از توابع موصل دیدن کرده می گوید: «وقتی وارد شهر شدیم، کوه بلند جودی که در قرآن نام آن ذکر شده و سفینه نوح بر رویش قرار گرفته، نظرمان را به خود جلب کرد». [51]
حمدالله مستوفی نوشته است: کوه جودی به حدود موصل و جزیره است. کشتی نوح بر آن جا قرار گرفت و در عجایب المخلوقات آمده است که بر آن کوه تا زمان بنی عباس پاره های کشتی نوح باقی بوده و نوح بر آن کوه دهی ساخت معروف به سوق ثمانین؛ زیرا که با او هشتاد کس در کشتی بودند. [52]
محمد بن محمود همدانی هم گفته است: «مسجد نوح بر کوه جودی است که هفده درب دارد. از غربا خالی نبود». [53]
یونس، نبی اهالی نینوا
حضرت یونس بن متّی (ع) از مردم یکی از توابع موصل به نام نینوا بود. مردم این ناحیه به خدای واحد اعتقادی نداشتند. یونس موظف گردید تا آنان را به سوی یکتاپرستی فرا خواند و از شرک و کفر بازدارد. او برای انجام این مأموریت الهی مدت سی سال در میان ایشان مشغول ارشاد و تبلیغ توحید بود، اما جز دو نفر کسی به او نگروید. به موجب مستندات تفسیری و تاریخی، چون یونس دید که اهالی نینوا سخنان او را نمی پذیرند و همچنان به بت پرستی ادامه می دهند، ناامید و خشمگین گردید و در کشتی نشست تا از آن قوم گمراه فاصله گیرد، اما نهنگی در دریا او را بلعید و یونس در شکم ماهی رفت. پس از این واقعه و نجات یافتن از معده آن حیوان دریایی، به نینوا رفت و اهالی شهر را هشدار داد که اگر از گمراهی بازنگردند، عذاب الهی بر آنان فرو فرستاده می شود. آنان سخنان یونس را به سخره گرفتند، ولی چون نشانه های عذاب الهی بر نینوا هویدا گردید، به ذات یگانه ایمان آوردند و عذاب از ایشان برداشته شد. آیه 98 سوره یونس به این امر اشاره دارد. برخی می گویند این که لقب یونس «ذالنون» است، به معنای صاحب نینوا می باشد؛ اما در زبان سامی، «نون» یعنی ماهی. البته جمع بین این دو وجه نیز ممکن است، اما عده ای از مفسّران گفته اند که ذوالنون یعنی مدام خداوند را عبادت و سجده می کرد. [54] مسعودی می گوید:
نینوا روبه روی موصل است. خدا یونس بن متی را به سوی مردم آن جا فرستاد و هنوز آثار نقش ها و بتان سنگی که بر چهره آنان خطوطی هست، در آن جا نمودار است. بیرون شهر تلّی است که مسجدی بر آن هست و نیز در آن ناحیه چشمه ای است که به نام یونس نبی معروف می باشد و مردمان برای عبادت و دعا به این مسجد می روند. [55][56]
ماجرای جالب جرجیس
در زمان فترت یعنی پس از عیسی و قبل از ظهور حضرت محمد (ص) در شهر موصل حاکمی به نام دازانه (رازانه) می زیست که مرد متکبر و ستمگری بود. جرجیس که مردم را به شریعت حضرت مسیح دعوت می کرد و برخی حواریون آن رسول الهی را درک کرده بود، در فلسطین به اتفاق یاران خویش، اعتقادات خود را از فرمانروای وقت پنهان می کرد. ایشان موظف گردید که به سوی موصل برود و پادشاه آن سامان را از کفر و شرک بازداشته و ایشان را به توحید دعوت کند. او با این که تلاش های تبلیغی داشت، از کار کردن غفلت نداشت و از راه بازرگانی درآمد بسیاری به دست می آورد. سخاوت فوق العاده ای داشت و درآمد خویش را در راه خدا به افراد نیازمند می داد و بار دیگر به کار می پرداخت تا سرمایه ای به دست آورد و آن را انفاق کند. چون در سرزمین شام نگران بود که به دین او آسیبی برسد، از این روی آهنگ موصل کرد، ولی چون دید پادشاه آن جا هم بت پرست است، تصمیم گرفت با او وارد نبرد شود و در اولین قدم، برای تحبیب قلوب مردم، دارایی خود را به اهالی موصل بخشید؛ آن گاه بر حاکم موصل عتاب ورزید که چرا موجودی بی جان و ناتوان را خدای خویش قرار داده و از خالق و پروردگار هستی غافل است؟! پادشاه نه تنها دعوت او را اجابت نکرد، بلکه وی را بین شکنجه و سجده در برابر بت بزرگ «افلون» مخیر ساخت. جناب جرجیس از سجده به بت پرهیز کرد و به امر پادشاه به زندان افتاد و در آن جا گوشت های پیکرش با شانه های آهنین تراشیده و رگ های بدنش را از هم گسستند، امّا او به امر الهی حیات دوباره به دست آورد.
جرجیس بارها دچار شکنجه های مرگبار گردید، اما حکمت خداوند بر این تعلق گرفته بود که وی زنده بماند و آن پادشاه و اهالی موصل را به سوی یکتاپرستی فرا بخواند. جرجیس در پایان این شکنجه های سخت خطاب به آن پادشاه گفت: شما چه بدمردمانی هستید! بارها بدنم را قطعه قطعه و اندام هایم را پاره پاره کردید، ولی خداوند روح و روانم را به من بازگرداند. آن گاه با پروردگار خویش این گونه نجوا کرد: خدایا! مرا با این آزمون ها گواهی داشتی تا بهترین جایگاه جانبازان را بر من عطا کنی. اکنون واپسین روزهای حیات دنیوی من فرا می رسد. حالا که این کافران با مشاهده این حقایق آشکار ایمان نیاوردند، از تو می خواهم عذاب خود را بر این ناباوران توحید فرو فرستی که تاب آن را نداشته باشند. خداوند بر ایشان آتشی فرستاد که همه را طعمه شعله های خود ساخت. برخی وقتی این وضع را دیدند، با شمشیرهای خود بر جرجیس تاختند و خون او را ریختند. شهر نیز بر اثر عذاب الهی زیر و رو گردید. جرجیس 77 سال در این جهان زیست و در سال 392 م به قتل رسید. ناگفته نماند که سی وسه هزار نفر از اهالی منطقه موصل به او ایمان آوردند. [57]
ابن جبیر می نویسد: خداوند موصل را به وجود مزار جرجیس افتخار داده است. بر مزارش مسجدی بنا کرده اند و مرقدش در گوشه یکی از از اتاق های سمت راست داخلی این مسجد قرار گرفته است. محل مسجد مذکور، بین مسجد آدینه نوساز و دروازه پل است. ما از زیارت این قبر مقدس و ایستادن در برابرش تبرّک پیدا کردیم. خداوند ما را بدان فیض بهره مند دارد. [58]
فتح موصل در عصر مسلمانان
منطقه موصل و حوالی و توابع آن، هنگام طلوع اسلام و گسترش دولت اسلامی، از اهمیت فراوانی برخوردار بود؛ زیرا تنها راه نفوذ سپاهیان روم به سرزمین شام و عراق به شمار می رفت و آنان قادر بودند کانون های مرکزی جهان اسلام را از این منقطه مورد تهدید قرار دهند. از این رو فتح این ناحیه در برنامه سپاه اسلام قرار گرفت. در سال 20 هجری «عتبة بن فرقد سُلمی» به حکومت موصل گماشته شد. اهالی نینوا با او وارد نبرد شدند و عتبه نینوا را در این جنگ ها فتح کرد و از رودخانه دجله عبور نمود. در موصل دِیرهایی وجود داشت که ساکنان آن ها به شرط پرداخت جزیه، با مسلمانان صلح کردند. عتبه سپس قریه های آن منطقه را گشود و مسلمانان را بر این نقاط مسلط ساخت. پس از مدتی وی از حکومت موصل عزل گردید و «عرفجة بن هرثمه» حاکم آن نواحی گردید. در موصل دژها و معابدی از مسیحیان وجود داشت و یهودیان نیز در محله ای زندگی می کردند.
هرثمه اولین کسی بود که موصل را حدودبندی و خطکشی کرد و اعراب مسلمان را در آن جا اسکان داد. هرثمه مسجد جامع موصل را بنیان نهاد، هرثمه پس از مرزبندی محلات موصل و منزل دادن به اعراب در آن ها به الحدیثه آمد؛ قریه ای که معابد مسیحیان در آن قرار داشت. وجه تسمیه الحدیثه آن بود که پس از موصل ساخته شد و برخی گفته اند سبب نامیدن این شهر به حدیثه آن است که جمعی از اهالی شهر انبار، زمانی که حجاج بن یوسف ثقفی والی این شهر بود، از شدت جور و جنایت او به الحدیثه نقل مکان کردند و آنان در این قریه مسجدی ساختند و نامش را حدیثه نهادند. عتبة بن فرقد طیرهان و تکریت را بگشود و آنان را بر اموال و جان های شان امان داد. [59]
در زمان امیر مؤمنان (ع)
حضرت علی (ع) از سال 35 هجری که زمامدار مسلمین را عهده دار گردید، کوفه را مرکز خلافت خود قرار داد. چهار منطقه مرکز کوفه به حساب می آمد: حلوان، ماسبذان، قرقیسیا و موصل که چهارمی اهمیت سوق الجیشی داشت؛ زیرا موصل از یک طرف با مرکز حکومت غاصبانه معاویه یعنی شام هم مرز بود و از سوی دیگر با قلمرو رومیان مرز مشترک داشت. از این جهت امیر مؤمنان (ع) تصمیم گرفت فردی لایق، کاردان و مورد اطمینان را بر این ناحیه بگمارد. این شخص سعد بن مسعود ثقفی از یاران آن امام همام بود. حضرت علی (ع) در نامه ای که خطاب به وی نوشتند، از او تجلیل کرده و تلاش های ایشان را در سمت والی ستودند. سعد به محض ورود امام به کوفه از سوی حضرت علی (ع) به حکومت موصل گمارده شد. [60]
مالک اشتر نیز مدتی از جانب امیر مومنان (ع) کارگزار منطقه جزیره واقع در شمال عراق از جمله موصل بود. از سوی دیگر معاویه، ضحاک بن قیس را به عنوان والی حرّان، رقّه و قرقیسیا که تحت سلطه خودش بود و با موصل و نقاط توابع هم مرز بود، تعیین کرد و آن تعداد از هواداران خلیفه سوم که در کوفه و بصره بودند، به این بخش از جزیره که در کنترل معاویه بود، می گریختند. مالک اشتر که احساس کرد قوای ضحاک می خواهند در این ناحیه ناامنی و شرارت به وجود آورد، برای دفع هرگونه توطئه ای از موصل به سوی حرّان رفت. اهالی رقّه به فرماندهی «سماک بن مخرمه» در جایی میان حرّان و رقّه به ضحاک پیوستند. مالک اشتر با با آنان وارد نبرد شد و موفق گشت آنان را به محاصره خود درآورد. وقتی معاویه از این امر آگاه شد، سپاهی به فرماندهی عبدالرحمن بن خالد برای کمک به محاصره شدگان گسیل داشت. مالک اشتر به حرکت خود ادامه داد و به رقّه و قرقیسیا رسید و چون اهالی این نواحی از صلابت رزمندگان تحت امر وی ترسیدند، به سوی موصل بازگشت و عبدالرحمن هم به جانب شام مراجعت کرد.
مالک اشتر به عنوان استاندار این قلمرو وسیع و حساس مشغول انجام وظیفه بود تا آن که کار بر محمد بن ابی بکر در مصر دشوار گردید و از این روی حضرت علی (ع) نامه ای به مالک نوشت و از او خواست تا فرد مطمئنی را جانشین خود کرده و به کوفه بازگردد. مالک طبق دستور حضرت عمل کرد و «شبیب بن عامر ازدی» را جانشین خود در جزیره و موصل قرار داد. او مشغول خدمت در این مسئولیت گردید تا این که متوجه شد «عبدالرحمن بن قباث» از سوی معاویه به سرزمین موصل حمله کرده است. از این روی با همکاری کمیل بن زیاد نیروهای ابن قباث را دچار هزیمت نمود و از سرحدّات حضرت علی (ع) بیرون راند و برای این که معاویه بار دیگر به فکر حمله به جزیره نیفتد، به سرحدّات شام یورش برد تا به بعلبک (از توابع لبنان) رسید؛ سپس بازگشت و به رقّه حمله بُرد و قوای معاویه را درهم کوبید. این حمله موفقیت آمیز موجب شد که حضرت علی (ع) درباره اش بفرماید: «خداوند شبیب را رحمت کند؛ زیرا تهاجمی را دور کرد و خیلی زود پیروزی را به ارمغان آورد». [61]
پس از شهادت حضرت علی (ع)، شیعیان با فرزند ایشان امام حسن (ع) بیعت کردند. آن حضرت نیز برای دفع یورش های معاویه و تهدید قوای او به بسیج نیروهای خود در کوفه پرداخت. سپس لشکری را به فرماندهی «قیس بن سعد عباده» برای نبرد با متجاوزان اموی در منطقه جزیره و موصل فرستاد و خود در مدائن مستقر گردید و به فرماندهی عملیات پرداخت. از آن سوی معاویه لشکری را به جانب نواحی شمالی عراق کنونی فرستاد که در حوالی موصل اردو زدند، اما با نیرنگ معاویه و نشر اکاذیب و شایعات در میان سپاه امام حسن (ع)، لشکر حضرت دستخوش تشویش و تردید گردید و دچار پراکندگی شد. امام که در اردوگاه مسکن، در حوالی موصل مستقر بود، با باقی مانده سپاه نمی توانست به نبرد ادامه دهد و با این وضع مسلّم گردید که باید با دشمن وارد مذاکره گردد و بدین ترتیب رسالت امام حسن (ع) به صلح تبدیل گردید. [62]
مدفن عمرو بن حمق خزایی
«عمرو بن حمق خزاعی» صحابی نیکوصفتی است که رسول اکرم (ص) دعا کرد جوانی او پایدار بماند؛ به همین دلیل در سنین سالخوردگی حتی یک موی سپید در صورتش نداشت. او پس از دوران نبی اکرم (ص) مصاحبت امیر مومنان (ع) را برگزید و اخلاص خود را به جایی رساند که حضرت علی (ع) خطاب به وی فرمود: «ای کاش در میان سپاه من، صد نفر همچون تو یافت می شد. » او در جنگ های جمل، صفین و نهروان در رکاب مولای متقیان حماسه آفرینی کرد. سرانجام مردی از الحمراء (نیروی انتظامی زیاد بن ابیه) به نام «بکر بن عبید» عمودی بر سرش فرود آورد و او را بر زمین افکند. شیعیان ایشان را از معرکه بیرون بردند و او موفق شد مخفیانه از کوفه خارج شود. ابتدا به سوی مدائن رفت و سپس راه موصل را در پیش گرفت و در نزدیکی این شهر در دره کوهی مأمن گزید؛ اما به دلیل جراحت سرش و خون ریزی ناشی از آن، قدرت دفاعی نداشت. «رفاعة بن شداد» که جوانی نیرومند بود، عمرو حمق را همراهی می کرد و لذا وقتی سواران حاکم موصل درباره وی بدگمان شدند، رفاعه به آنان هجوم آورد و حلقه محاصره را درهم شکست و چون تیراندازی ماهر بود، سواران موصل از تعقیب رفاعه منصرف گردیدند و به سوی عمرو رفتند و ایشان را دستگیر کردند. ابن ابی بلتعه او را نزد کارگزار موصل که عبدالرحمن بن عبدالله بن عثمان ثقفی بود، فرستاد و او چون عمرو را دید، شناخت و ماجرا را برای معاویه نوشت. او هم در جواب نوشت: «ضرباتی بر او وارد کنید تا کشته شود» و جناب عمرو در ضربت اول یا دوم به شهادت رسید. [63]
به گفته محدث قمی محل دفن عمرو در کنار شهر موصل است. ابوعبدالله سعد بن حمدان، پسرعموی سیف الدوله حمدانی در شعبان سال 336 هجری بقعه ای بر فرازش بنا کرد. [64] ابوالحسن علی بن ابی بکر هروی در کتاب الزیارات نوشته است: بر کناره شهر موصل در ناحیه علیای شهر، مدفن عمرو بن حمق خزایی می باشد. بدنش را در آن جا به خاک سپردند و سرش را به شام بردند، و گویند این اولین سری بود در اسلام که گردانده شد. در این آرامگاه برخی از علویان از نسل امام حسین (ع) نیز دفن گردیده اند. [65]
صف آرایی سپاه مختار در برابر امویان
پس از حماسه عاشورا، شهادت امام حسین (ع) و استیلای بنی امیه، در میان مسلمانان نفرتی نسبت به امویان شکل گرفت. گروهی از اهالی کوفه که وقایع کربلا آنان را غمگین ساخته بود، به گرد مختار بن ابی عبید ثقفی اجتماع کردند. او هم به داعیه خون خواهی امام حسین (ع) در کوفه قیام کرد و عامل عبدالله بن زبیر را در سال 66 هجری از این شهر بیرون کرد. سپس به شمال عراق لشکر کشید و موصل را ضمیمه حکومت خود کرد. او «عبدالرحمن بن سعید بن قیس» را به سمت استانداری موصل تعیین کرد. پدر عبدالرحمن، سعید بن قیس در رکاب امیر مؤمنان (ع) در نبرد صفین رشادت ها از خود نشان داد. فرزندش عبدالرحمن نیز با وجود این که نوجوان بود، در کنار پدر با معاویه می جنگید. در عصر مختار، عبدالرحمن جای پدر را گرفت و رئیس طایفه بزرگ همدان که از شیعیان حضرت علی (ع) بودند، گردید و چنین شخصی با این سوابق درخشان استاندار موصل گردید، اما این وفاداری کوتاه بود؛ زیرا در ماجرای طغیان و شورش اشراف کوفه، به ضدانقلابیون پیوست و با مختار درگیر شد و به هلاکت رسید. «محمد بن اشعث بن قیس» که از جانیان حادثه کربلا بود، از سوی ابن زبیر استاندار موصل شده بود که با پیروزی انقلاب مختار، از موصل گریخت و به تکریت پناهنده شد و در آن جا با سران ضدانقلاب مشغول توطئه گردید و بعدها در نبرد مختار با «مصعب بن زبیر» به هلاکت رسید. [66]
مروان در سال 66 هجری مُرد و فرزندش عبدالملک روی کار آمد. بزرگ ترین برنامه وی استیلا بر حجاز و عراق بود و برای عملی ساختن این هدف، عبیدالله بن زیاد را در مأموریتش تثبیت کرد و فرمان داد تا به انقلاب مختار پایان دهد. ابن زیاد که موفق نشد در سرزمین جزیره بر عمّال ابن زبیر غلبه یابد، ناچار به موصل روی آورد. خبر ورود وی به این منطقه توسط «عبدالرحمن بن سعید»، استاندار وقت موصل به مختار گزارش داده شد و خود موقتاً از موصل بیرون آمد و در تکریت استقرار یافت. «یزید بن انس» با سه هزار نیروی زبده و رزمنده و آماده فداکاری، از جانب مختار مأموریت یافت تا این فتنه را خاموش کند. او مردی بااخلاص و محبّ اهل بیت (علیهم السلام) و شهادت طلب بود. ارتش او به حرکت خود ادامه داد تا آن که در موصل کنار تل بنات اردو زد. اگرچه فرمانده عملیات یعنی یزید بن انس دچار کسالت گردید، اما بدون لحظه ای درنگ به آرایش نظامی پرداخت و پیش از طلوع آفتاب با قوای ابن زیاد درگیر شد. جنگ سختی درگرفت. هنوز خورشید طلوع نکرده بود که سپاه شام قلع و قمع گردید و مقرّ فرماندهی آنان تصرف شد. «ربیعة بن مخارق» از سرداران دشمن نیز در این نبرد به قتل رسید. جنگ ارتش مختار به فرماندهی یزید بن انس با لشکر اموی در روز عرفه ذی حجه 66 هجری روی داد و فردای آن روز (عید قربان) با شکست نیروهای پیش قراول شام، پایان یافت. قهرمان صحنه پیکار یعنی یزید بن انس در عصر روز سوم نبرد، جان خود را در راه دفاعی مقدس از دست داد و چون گزارش هایی می رسید که عبید بن زیاد از جانب خلیفه مروانی، با هشت هزار نیروی تازه نفس در راه است و نیروهای تحت ابن انس آمادگی لازم را برای درگیری جدید نداشتند، با توصیه فرمانده جدید، «ورقاء بن عازب» به پیروزی قبلی اکتفا کردند و تصمیم به بازگشت گرفتند. مختار که وضع را چنین دید، بلافاصله قهرمان شکست ناپذیر، ابراهیم بن مالک اشتر را با هفت نیروی دلیر و حماسه آفرین موظف کرد خود را به نیروهای یزید بن انس رسانده، آن ها را تحت امر خود درآورده و از همان جا به سوی دشمن حرکت کند. ابراهیم اطاعت نمود و با نیروهای همراه حرکت کرد و در حوالی کوفه اردو زدند تا با سازماندهی و تشکیل نیروها به جانب موصل حرکت کنند. [67]
ابراهیم بن مالک اشتر در موصل
عبیدالله بن زیاد با سپاه شام در موصل با قوای ابراهیم بن مالک اشتر روبه رو گردید و نبردی سخت میان دو گروه درگرفت. سرانجام نه تنها سپاه اموی دچار هزیمت گشت، بلکه عبیدالله بن زیاد، حصین بن نمیر، شرحبیل بن ذی الکلاع و تنی چند از اشراف فاسد شام در این نبرد به هلاکت رسیدند. ابراهیم سر ابن زیاد و دیگران را برای مختار فرستاد. عبدالملک مروان که در انتظار نتیجه این عملیات لحظه شماری می کرد، خبر شکست سپاه شام و کشته شدن ابن زیاد و برخی سرداران سپاه او را دریافت کرد. ابراهیم بن اشتر به شهر نصیبین رفت و در آن جا اقامت گزید و منطقه موصل را به استیلای خود درآورد. آن گاه فردی را به جانشینی خود در جزیره برگزید و خود راهی کوفه شد. [68] ناگفته نماند ایرانیان در نبرد موصل حضوری فعّال داشتند. سردار شامی که برای مذاکره با ابراهیم بن مالک اشتر به اردوی او می رفت، به وی گفته بود: «از جایی که داخل سپاه تو شدم، تا وقتی به خدمت تو رسیدم، حتی کلمه ای عربی از سربازانت نشنیدم!». [69]
مختار در سال 68 هجری از مصعب بن زبیر شکست خورد و به قتل رسید؛ اما عبدالملک بن مروان در سال 71 هجری به عراق لشکر کشید و فرزند زبیر را مغلوب و مقتول ساخت. در 73 هجری، عبدالملک بن مروان، حجاج بن یوسف ثقفی را که فردی سفّاک، بی رحم و ستمگر بود، به امارت عراق عرب و عجم منصوب کرد. حجاج پس از آن که آخرین مقاومت اعراب عراق را سرکوب کرد، در صدد تحکیم نفوذ خویش برآمد و به همین دلیل بین کوفه و بصره، شهر «واسط» را ساخت و آن را مقرّ حکومت خود قرار داد. این شهر در مناطق جنوبی دجله بنا گردید و موقعیت سوق الجیشی داشت؛ اما یکی از رؤسای خوارج به نام «شیب الشیبانی» در موصل بر حاکم مزبور شورید و مدت دو سال تمام سبب ناامنی و اغتشاش در عراق بود. او سرانجام در کنار دُجیل از قوای حجاج شکست خورد و کشته شد. [70]
موصل در عصر بنی عباس
در هنگام روی کار آمدن بنی عباس و در روزگار ابوالعباس سفّاح، موصل یکی از دوازده ایالت سرزمین تحت قلمرو این سلسله بود. در عهد منصور عباسی جنبش های بزرگ شیعی در بسیاری از شهرهای اسلامی شکل گرفت. به دنبال دستگیری عبدالله بن حسن مثنّی، معروف به «عبدالله محض» و شکست جنبش نفس زکیه (محمد فرزند عبدالله)، فرزند دیگر عبدالله به نام ابراهیم حجاز را ترک کرد و مقدمات قیام خود را که در بصره به وقوع پیوست، فراهم آورد. او برای تدارک قوا به برخی مناطق عراق سفر کرد؛ از جمله شهرهایی که در آن توقفی داشت و در آن جا با برخی افراد درباره قیام خود دیدارهایی داشت، موصل بود. وی در خلال این رفت وآمدها به ماجراجویی هایی می پرداخت؛ از جمله این که در موصل بر سر سفره هایی می رفت که منصور برای عامه مردم می گستراند و در آن جا حقایقی را برای حاضران مطرح می کرد. قیام ابراهیم در بصره به سال 145 هجری، رخ داد و حدود سه ماه ادامه داشت و به شهادت او منجر گردید. [71]
موسی، فرزند مهدی عباسی ملقب به «هادی» که از سال 169 هجری به خلافت رسید، به قساوت قلب و تهوّر معروف بود. او درباره فرمانروایی با برادر خود هارون به شدت اختلاف داشت و در مواقعی منازعاتی بین این دو و طرفداران آنان رخ می داد. سرانجام موسی عباسی در حرمسرایی که در کنار موصل برای خود ساخته بود، به قتل رسید؛ در حالی که بیست وپنج سال داشت و از خلافت او یک سال سپری گردیده بود. [72] در همین ایام «حرشی» حاکم موصل بود و بر ساکنان آن بسیار سخت می گرفت. وی مالیات سال های گذشته را از آنان درخواست می کرد و تعداد زیادی از ساکنین این منطقه را با ارعاب و زور به آذربایجان فرستاد؛ به همین دلیل موصل از رونق بازایستاد و برخی دهکده های اطراف آن که در این هنگام آباد بودند، ویران گردید. [73]
طاهر بن حسین سرداری بود که در پیروزی های مأمون نقش موثری ایفا کرد. این در حالی است که مأمون، فضل بن سهل را به وزارت برگزید و نفوذ وی را در مرکز حکومت خود، شهر مرو، گسترش داد. فضل از زبان مأمون برای طاهر بن حسین دو فرمان صادر نمود؛ یکی این که ولایت های فتح گردیده مانند ولایات جبال، فارس، اهواز، حجاز، یمن و بخش هایی از عراق را تسلیم کند و خود برای پیکار با نصر بن ثابت که در شام آشکارا قیام کرده بود، به سوی رقّه رهسپار گردد و به موازات این فرمان، او را به حکمرانی موصل و دیگر نقاط جزیره عراق گماشت. طاهر با آن که از اجرای فرمان او ناخرسند بود، به ناچار تن در داد. [74]
در عهد حکومت منتصر عباسی که بعد از متوکل روی کار آمده بود، «ابوالعمود شاری» در موصل خروج کرد و بسیاری از مخالفان دولت عباسی از قوم ربیعه و نیز مردم کرد به او پیوستند و بدین گونه شورش او اوج گرفت. منتصر سپاهی به فرماندهی «سیما» ی ترک به سوی موصل روانه کرد که با شاری وارد نبرد گردید. سرانجام پس از مدتی درگیری، شاری شکست خورد و اسیر گردید. او را نزد منتصر آوردند و گفت وگویی بین او و خلیفه عباسی صورت گرفت که منتصر قانع گردید وی را عفو کند. سپس از او پیمان گرفت و آزادش کرد. [75]
احمد بن جعفر المتوکل مُلقّب به «محمّد عباسی» پس از مرگ مهتدی در 256 هجری به خلافت دولت بنی عباس رسید. معتمد فردی عیاش و خوش گذران بود و به همین دلیل تدبیر کارها به دست برادرش ابو احمد موفق افتاده بود. او معتمد را دستگیر و محبوس ساخت و کسانی را بر وی گماشت، اما معتمد از زندان گریخت و به حدیثه موصل رفت. موفق در نامه ای از «اسحاق بن کنداج» خواست تا وی را از موصل بازگرداند و کار معتمد بدین منوال گذشت تا آن که بر اثر زهری که در جام شرابش ریخته بودند، به سال 279 هجری به هلاکت رسید. [76] بعد از او ابوالعباس معتضد روی کار آمد.
با وجود اختناق بنی عباس در شمال عراق، تشیع در سرزمین موصل شکوفا و باشکوه بود. در موزه عراق محرابی نگه داری می شد که در اطراف آن اسامی ائمه دوازده گانه دیده می شد. این اثر باارزش را بعدها به موزه بغداد انتقال داده بودند. نقبای موصل و کرکوک نیز همگی علوی و از نسل اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) بودند: رکن الدین بن نقیب محیی الدین محمد بن حیدر، نقیب موصل با اسب خود در رودخانه دجله افتاد و درگذشت. پیکرش را از دجله گرفتند و به جانب آستان مقدس حضرت امیر مؤمنان (ع) در نجف اشرف بردند و در جوار مرقد جدش دفن کردند. سید محمد فرزند امام هادی (ع) امامزاده ای عالی قدر و با شرافت بود. آن بزرگوار پیش از شهادت والد ماجدش حضرت امام علی النقی (ع) رحلت کرد. پیکرش در قریه موصل از آبادی های مسکن عراق دفن گردید. عده ای گفته اند این موصل، غیر از شهر موصل معروف است؛ ولی در عین حال از توابع جزیره، که موصل مرکز آن بوده، به شمار می رود. عده ای نیز گفته اند مزارش در آبادی بَلَد، بین سامراء و موصل است. او در جلالت قدر و کرامات چنان شهرت دارد که حتی اهل سنّت و عشایر آن منطقه برایش احترام قائلند. هرگز سوگند دروغ به او یاد نمی کنند و پیوسته از اطراف و اکناف برایش نذوراتی می برند. شمس الدین محمد بن علی، از نوادگان سید محمد، سیدی باورع و عابد بوده و با علما و اهل فضل مصاحبت داشته است. او از موصل به بلاد روم رفت و در شهر بورسا (در ترکیه امروز) مقیم گردید، تا آن که در همان شهر به سال 832 هجری رحلت کرد و مزارش در این دیار مشهور بوده و اهالی به زیارت مرقدش می روند و برای آستانه اش هدایا و نذوراتی اختصاص می دهند. از او احفاد و خاندانی بر جای مانده که بعدها در منطقه جزیره و موصل و جنوب ترکیه انتشار یافتند. [77]
از حمدانیان تا ترکمانان
موصل در تاریخ سیاسی اجتماعی خود شاهد حکمرانی حمدانیان [78]، فرمانروایان بنی عقیل [79]، اتابکان زنگی [80]، بدرالدین لؤلؤ[81]، سرداران ایلخانی و ترکمانان [82] بود. یکی از شخصیت هایی که در آن دوران، در موصل، بالید و به شکوفایی باشکوهی رسید، «صفی الدین محمد بن علی بن محمد»، معروف به «ابن طِقطقی» (660- 701) است. او از سادات حسنی و از نوادگان ابراهیم طباطباست که خاندانش در جزیره عراق زندگی می کردند و نقابت علویان مناطقی از عراق را عهده دار بودند و این فعالیت آنان از قرن ها سابقه داشت. اصولًا به دلیل اقامت آنان در موصل، برخی افراد در این قلمرو به پژوهش هایی در انساب طالبیان و سادات می پرداخته اند. «ابوجعفر محمد بن محمد عبیدلی حسینی» که نسب شناس بزرگ طالبیان عراق بود، به موصل، مصر و شام سفر کرد تا بر غنای دانش خویش در این رشته بیافزاید. کتاب معروف او «تهذیب الانساب و نهایة الاعقاب» است که مورخان و نقیبان معاصرش و محققان پس از وی از این اثر بهره های فراوانی برده اند. «نجم الدین ابوالحسن علی بن محمد علوی» معروف به «ابن صوفی» نیز نسب شناس دستگاه نقابت در موصل و بر مذهب شیعه بود. وی پرورش یافته عبیدلی است که کتابش «المجدی فی انساب الطالبیین» نام دارد. پدر ابن طقطقی «تاج الدین علوی» که در دستگاه عطاملک جوینی در عراق، مشغول امور دیوانی بود، نقابت علویان را در اختیار داشت؛ چنان که خود نیز این سمت را در حلّه، کربلا و نجف دارا بود. شهرت ابن طقطقی به دلیل کتاب معروفی است که در تاریخ خلفا و وزرای دوران بنی امیه و بنی عباس و فرمانروایان زمان آنان نوشته است. این کتاب «منیة الفضلاء فی تواریخ الخلفا والوزراء» نام دارد، اما چون به فخرالدین عیسی بن ابراهیم، امیر موصل اهدا شده، به «تاریخ الفخری» موسوم گردیده است. «هندوشاه بن سنجر نخجوانی» در قرن هشتم هجری این اثر را به نام «اتابک نصرة الدین احمد بن یوسف شاه» با نام «تجارب السلف» به فارسی برگردانده و مطالبی از منابع دیگر بر آن افزوده است. [83]
مصاف صفویه و عثمانی بر سر موصل
به هنگام روی کارآمد شاه اسماعیل صفوی، ترکمانان مستقر در موصل، به ضبط قلاع دیاربکر و آن حدود مشغول بودند و در آن نواحی دم از استقلال می زدند. شاه اسماعیل در 913 ق با لشکری مجهز و آراسته، موکب خود را به سوی این قلمرو حرکت داد و دلاوران قزلباش را برای نبردی سخت مهیا ساخت. جنگی سخت درگرفت و لشکر صفوی موصل و دیار بکر را به تصرف درآورد. شاه اسماعیل پس از تسخیر این نقاط، در سال بعد بغداد را فتح کرد و برای زیارت آستان مقدس امیر مؤمنان (ع) به عتبات عراق آمد. [84]
در زمان فرمانروایی شاه عباس اول، حسن پاشا حاکم موصل بود. وی در سال سی وهفتم جلوس شاه عباس با قوای پیاده و سواره به قصد تصرف بغداد حرکت کرد. قشون قزلباش را زمان بیک فرماندهی می کرد. عشایر، اکراد و قبایل تابع موصل نیز برای یاری حسن پاشا به موصل فرا خوانده شدند. در این میان، سپاه صفوی از راه رسیدند و آنان را محاصره کردند. زمان بیک، فرد معتمدی نزد حسن پاشا و علمای موصل فرستاد و آن فوج را به ترک مخالفت و ادراک ملازمت دربار صفوی راهنمایی کرده و از وخامت جدال برحذر داشت. امّا حسن پاشا صلاح اندیشی را به یک سو نهاد و جنگ را برگزید و چند روزی در اطراف بغداد مشغول نبرد بود و در انتظار رسیدن نیروهای کمکی موصل لحظه شماری می کرد. از سوی دیگر، نیروهای صفوی پیش از آن که امدادگران موصلی برسند، قلعه بغداد را فتح کردند و حسن پاشا عاقبت مغلوب جنود قزلباش گردید. اکثر نیروهای او کشته شدند و اموالشان به غنیمت گرفته شد. زمان بیک و رفقایش مظفر و منصور به اردوی دولت صفوی بازگشتند.
پس از تسخیر قلعه بغداد و قتل حسن پاشا در بغداد، هراس بزرگی در میان اهالی موصل، کرکوک و شهرزور (سلیمانیه امروز) به وجود آمد. سپاهیان از هر طرف پراکنده شدند و مردم آن جا دچار استیصال و اضطراب گردیدند. وقتی این آشفتگی ها به گوش شاه عباس رسید، «قرچغای خان» سپهسالار ایران را با فوجی از قوای دلاور به جانب موصل فرستاد تا آن نواحی را زیر فرمان دولت صفوی درآورد. گروهی مقاومت را بر تسلیم ترجیح دادند و در قلعه موصل توقف کردند و با نیروهای اعزامی صفویه، به جنگ و جدال پرداختند. «قاسم سلطان ایمانلوی افشار» با عده ای از افراد مسلح ورزیده قلعه موصل را محاصره کردند
و افراد محصور و محبوس در آن جا را در تنگنا قرار دادند؛ به گونه ای که قلعه مشرف بر فتح و تسخیر گردید. سرانجام لشکر صفوی به آن منطقه مستولی گردید؛ عده ای مقتول و اموال و اسباب ایشان به غنیمت لشکر فاتح درآمد. قرچغای خان پیروز و سربلند به عتبات عراق رفت و در آن جا با شاه عباس که برای زیارت ائمه در نجف اشرف به سر می برد، ملاقات کرد و خبر این موفقیت را به او رساند. قاسم بیک ایمانلو به رتبه خانی سرافراز گردید و ایالت موصل به وی اختصاص یافت. او این دیار را استحکام بخشیده، به محافظت و حراست از آن اهتمام ورزید. [85]
در سال دوم سلطنت شاه صفی (1038- 1052 ق) سپاه عثمانی به سرداری خسروپاشا به فرمان سلطان مراد چهارم که از بیم شاه عباس جرذت تجاوز به قلمرو دولت صفوی را نداشت، به متصرفات این دولت شیعی هجوم آورد و موصل، کردستان و نواحی غربی ایران را تصرف کرد. بازپس گرفتن این نقاط توسط عثمانی ها، این امپراتوری را در موقعیتی قرار داد که قادر بودند صفویان را در آذربایجان و قفقاز تهدید کنند، اما یک بار دیگر صفویان ولایات اشغال شده را تسخیر کردند. بنابراین لشکرکشی مذکور هیچ نتیجه قطعی در پی نداشت و سلطان مراد چهارم به دلیل اختلافاتی که در شمال بروز کرده بود، نتوانست در سال 1047 ق به یک تهاجم دیگر اقدام کند. از سوی دیگر، مدافعان صفوی در نبردی که در سال 1048 ق آغاز شد، موفق شدند مدتی طولانی، با قدرت تمام در برابر عثمانی ها ایستادگی کنند. مراد چهارم در صدد برآمد که از راه موصل به آذربایجان یورش ببرد، اما با معاهده قطعی صلح بین ایران و عثمانی در 1049 ق نبردهای دیرینه این دو دولت اسلامی که یک ونیم قرن ادامه داشت، پایان یافت و حدود مرزی بین ایران و عراق تعیین گردید که تاکنون با اندک تغییری ثابت مانده است.
سلطه عثمانی نه تنها بر موصل و جزیره، بلکه بر بین النهرین و توابع آن مورد تأئید قرار گرفت و بدین گونه سرزمین عراق از نظارت ایران عصر صفوی بیرون آمد، تا آن که دوره سلطنت نادرشاه افشار فرا رسید. وی در صدد بود که بین مذاهب اسلامی نوعی اتحاد و انسجام به وجود آورد، اما فرمانروایان عثمانی حاضر نبودند مذهب شیعه را در ذیل مذاهب اسلامی بپذیرند و آن را بدعت در دین می شمردند. نادر از این دیدگاه خشمگین گردید و خطاب به دولت عثمانی نوشت که اگر بیش از این در پذیرفتن شرایط او تعلل ورزد، به قلمرو آن امپراتوری حمله خواهد کرد. نادر در تابستان 1156 ق بعد از لغو معاهده صلح با عثمانی، با سپاه عظیمی به بین النهرین یورش بُرد و موصل را به محاصره درآورد و کرکوک و بغداد را آماج حملات خود قرار داد، اما این حملات با تحمل خسارات و تلفات سنگین سرکوب شد. سرانجام طرفین به این نتیجه رسیدند که هیچ کدام نمی توانند به پیروزی قطعی دست یابد و از این روی در 1159 ق قرارداد صلحی میان آنها منعقد شد. در پیمان جدید، باز هم بین النهرین علیا و سفلی (موصل و بغداد) در اختیار دولت عثمانی قرار گرفت. موصل از پایگاه های اصلی لشکرکشی دولت عثمانی به سمت شرق، داخل قلمرو قفقاز، ایران، آذربایجان و سوریه به شمار می آمد. [86]
در هنگام سلطه عثمانی ها بر شمال عراق (موصل و جزیره کنونی) به ویژه در عصر سلطان سلیم ثانی، ضربه های شدیدی بر پیکر شیعیان وارد آمد و پیروان مذهب اهل بیت (علیهم السلام) در ایام فرمانروایی او طعم تلخ انواع آزارها و سختی ها را چشیدند و همه گونه مصائب و آسیب ها را تحمل کردند. به گفته «محمد فرید بک» مورخ ترک، سلطان سلیم دستور داد تا از شیعیان پراکنده در ولایت مزبور آماری سرّی تهیه شود. بدین گونه آنان را شناسایی و سپس دستور قتل عامشان را صادر کرد که برخی منابع تعداد این مقتولان را چهارهزار نفر ذکر کرده اند. بدین ترتیب نه تنها از شمار شیعیان موصل به تدریج کاسته شد، بلکه آن تعداد باقی مانده نیز چنان زیر فشار و تهدید قرار گرفتند که نمی توانستند گرایش های اعتقادی و نیز علاقه خود به اهل بیت رسول اکرم (ص) را بروز دهند؛ بلکه آنان را با زور و ارعاب، بر مذهب حنفی وادار می کردند و به تدریج شیعیان این نواحی از معارف شیعه فاصله گرفتند و از تشیع فقط نام و عنوانی می شناختند. بعدها که وضع اندکی بهتر شد، عده ای از رجال علم و فضیلت، به ارشاد این شیعیان زیر ستم در موصل پرداختند. بدین گونه شماری از شیعیان در این دیار مذهب خود را آشکار نمودند؛ اما به هر حال فرهنگ مهاجم تخریب های خود علیه تشیع را ادامه داد؛ چنان که دل های این مردم شیعه را آکنده از رعب و هراس ساخت و این گونه به آنان القا گردید که نباید تشیع خود را برملا سازند و احتمالا پذیرش مذهب اهل سنت توسط طایفه اعرجیۀموصل، محصول همین اختناق عصر دولت عثمانی بوده است؛ چنان که تظاهر سادات آل حیدر در شمال عراق به پیروی از مذهب عامه به دلیل مراعات اوضاع و شرایط محیط باشد. علامه مظفر می گوید:
من تصور نمی کنم این طایفه قبل از انتقال از ایران به موصل، از اهل سنت بوده باشند؛ زیرا این ها خود را به صفویه منسوب می نمودند و به خویشاوندی با این سلسله افتخار می کردند و همه ما می دانیم که صفویه چه تعصبی درباره شیعه داشته اند. [87]
این گونه نبود که فقط اهالی شیعه موصل زیر فشار باشند؛ بلکه اهل تسنّن نیز از ستم دولت عثمانی آسیب دیده بودند. اجرای مقررات و قوانین مربوط به زمین در سرزمین های زیر سلطه حکومت عثمانی، از جمله برنامه هایی بود که اهل موصل را آزار می داد. بخش هایی از اراضی موصل، کرکوک و اربیل به رؤسای ایالات بخشیده شد و این نوع مالکیت و تصرف زمین های زراعی توسط کارگزاران حکومت، روابط اجتماعی را به خصوص در میان قبایل و روستاها دگرگون ساخت. حکام عثمانی از زمان حکومت «مدحت پاشا» موفق شدند برای تضعیف قبایل یا نابودی آن ها به برخی اهداف و سیاست های خود جامه عمل بپوشانند. آنها با زور و تهدید، برخی رؤسای قبیله ها را عزل و نصب می کردند. سیاست و واگذاری زمین در صفوف قبایل شکاف به وجود آورد و در ساختار قبیله نوعی تبعیض اعمال گردید و مالکیت عشایری به رژیم ارباب و رعیتی تبدیل شد. وقتی افراد قبیله و رؤسای سطوح پایین تر دریافتند که از این ناحیه به آنان ستم شده، به خشم آمدند و اعتراضات آنان فراگیر شد و قیام های آنان تا اواخر عهد عثمانی استمرار یافت. با این حال در زمان شکل گیری حرکت اسلامی در عراق، به دلیل نفوذ اعیان و مالکان در میان مردم موصل، این قلمرو از فعالیت های سیاسی دور ماند و «حزب العهد» هم نتوانست شعبه ای در آن جا به وجود آورد. سلیمان فیضی که خود اهل موصل و از رهبران جمعیت اصلاح طلب بصره است، در توصیف وضع خاص موصل می گوید: علت این بود که در موصل افراد معتقد به هویت عربی اندک بودند و از سویی گرایش مذهبی اهالی موصل مانع از تمرد و عصیان آن ها علیه دولت عثمانی که تشکیلاتی اسلامی تلقی می گردید، می شد. [88]
موصل از زمان استعمار تا عصر استقلال
جنگ جهانی اوّل و نتایج آن، معادلات سیاسی جهان را بر هم زد. دولت عثمانی علیه انگستان با آلمان متحد شد و اعراب دست نشانده باب عالی، علی رغم فرمان جهاد سلطان عثمانی علیه انگلیس، در کنار متّفقین و در مقابل عثمانی وارد جنگ شدند. در 1334 ق/ 1295 ش براساس موافقت نامه پنهانی «سایکس- پیکو» سرزمین های عربی عثمانی بین انگلیس و فرانسه تقسیم شد و سال بعد ارتش بریتانیا ابتدا بغداد و سپس کرکوک را تصرف کرد. در این برنامه ولایت موصل در اختیار فرانسه قرار گرفت.
سال های نخست جمهوری تازه تأسیس ترکیه در سیاست خارجی برای تصرف موصل صرف گردید. انگلستان می کوشید این منطقه را به دلیل داشتن منابع نفتی گران بها جزو عراق که تحت الحمایه اش بود درآورد، ولی چون شهروندانی کرد داشت، دولت ترکیه به موجب میثاق ملی، آن را جزو ولایت مرزی خود می دانست. صلح لرزان وضع را عوض کرد و قرار شد اگر طرفین به راه حل مشترکی نرسیدند، به مجمع ملل مراجعه کنند. پس از تحقیقات و مذاکرات طولانی که توسط کمیسیونی به عمل آمد، موصل که برای ترکیه اهمیت زیادی داشت، به دولت عراق که تحت الحمایه انگلیس بود، واگذار شد. براساس قرارداد آنکارا، دولت ترکیه پس از آن که وعده گرفتن ده درصد از محصول نفت موصل را گرفت، تسلیم گردید. وقتی دولت ترکیه و هم پیمانان وی در 1343 ق پیمان لوزان را که به تهدیدات نظامی ترکیه در مرزهای شمالی عراق پایان می بخشید، به امضا رساندند، انگیزه اصلی درگیری ها از میان رفت و مشکل کردها هم به طور موقت حلّ شد؛ زیرا آنان خواهان خودمختاری بودند؛ لذا وقتی براساس طرح جامعه ملل، موصل در چهارچوب دولت مرکزی عراق قرار گرفت، تأکید گردید که ناحیه کردنشین عراق از نظر اداری و زبان صاحب استقلال داخلی باشد. [89]
شکی نیست که ترس از دست دادن ولایت موصل و تصرف آن توسط دولت ترکیه و نیز نیاز به حمایت دولت انگلیس در این قضیه، در تصمیم کابینه عراق برای امضای این امتیاز نقش مهمی ایفا کرد. با دستکاری و بزرگ کردن موضوع موصل، شرکت نفت عراق آن گونه که بعداً تغییر نام یافت، بی تردید شرایط مطلوب تری از آن چه قبلًا داشت، به دست آورد. این امتیاز که به مدت 75 سال اعطا گردیده بود، در 1346 ق پای منافع آمریکا را به این شرکت گشود و سرانجام تمام نفت عراق را به جز بصره در بر گرفت؛ اما تولید و استخراج نفت تا زمان فرو نشستن فتنه موصل به تعویق افتاد.
کودتای نظامی سال 1377 ق. ژنرال عبدالکریم قاسم، رژیم سلطنتی را در کشور عراق برانداخت و این کشور را از پیمان نظامی بغداد خارج کرد. موج فزاینده نفوذ کمونیسم که عبدالکریم قاسم از آن حمایت می کرد، موجب قیام هایی شد که مهم ترین آن ها جنبش موصل بود. این خیزش که مسلمانان عرب آن را رهبری می کردند، به همان اندازه که ضدکمونیستی بود، طرفدار ملّی گرایی هم بود. رهبران اصلی این حرکت «عبدالوهاب شوّاف» فرمانده پادگان موصل، «ناظم الطبقجلی» فرمانده لشکر دوم کرکوک و «رفعت حاجی سری» که بعداً رئیس سازمان اطلاعات نظامی شد، بودند. سربازان صلح و حامیان کمونیسم از سراسر عراق به سوی موصل سرازیر شدند و سرانجام آشوب موصل به دلیل ضعف طرح ریزی، شتاب زدگی و عدم اتحاد بین نیروهای آن و نیز زخمی شدن عبدالوهاب شواف هنگام بمباران موصل و مرگ او در بیمارستان، متلاشی گردید.
افسران تحت امر شواف یا در ناامنی حاصل از این فروپاشی کشته شدند یا به سوریه گریختند. پیامد قیام مزبور برای موصل بسیار وخیم بود؛ زیرا قبایل شَمَرکه نقش مؤثری در این قیام ایفا کرده بودند، به سوی بیابان های اطراف موصل رانده شدند و نیروهای مهاجم موصل را غارت و به اهالی حمله کردند. کمونیست ها و سربازان صلح، عرب های سنّی و ملی گرا را قتل عام کردند. انواع دشمنی ها و نفرت هایی که در دل ها نهفته بود، آشکار شد. مسیحیان مسلمانان را می کشتند؛ کردها به عرب ها حمله می کردند و طبقات مستمند اموال ثروتمندان را غارت می نمودند. افراد مؤثر در قیام دستگیر و اعدام شدند. شکست خیزش موصل و موج فراگیر کمونیسم مقام های حزب بعث عراق را به فکر حذف عبدالکریم قاسم انداخت. سرانجام کودتای حزب بعث از سوی عرب های ملّی گرا به رژیم او پایان داد. [90]
با سرنگونی عبدالکریم قاسم، حزب بعث روی کار آمد. «احمد حسن البکر» که همزمان مقام ریاست جمهوری، دبیر کلّی حزب بعث، فرماندهی کل نیروهای مسلّح و نخست وزیری را بر عهده داشت، اهل تکریت واقع در شمال عراق بود. وی در آشوب ناموفق موصل نقش مؤثری ایفا کرد. در 1979 م (1399 ق/ 1358 ش) با کنار زدن حسن البکر به بهانه بیماری، صدام حسین زمام امور عراق را به دست گرفت. او در دوران حکمرانی اش از عرب های سنّی موصل حمایت های ویژه ای داشت؛ به علاوه شرایط و زمینه هایی فراهم آمد تا افرادی از اهالی موصل در ساختار سیاسی و نظام اداری عراق نقش آفرین باشند. «طارق یوحنا عزیز» از مسیحیان موصل بود که با پیوستن به حزب بعث، مناصب گوناگونی از جمله وزارت امور خارجه را عهده دار گردید. «سلطان هاشم احمد ثابت» از اعراب سنّی موصل بود که در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نقش اساسی داشت و قیام بصره را او سرکوب کرد. وی پیش از مقام وزارت، قائم مقام وزیر کشور بود. «عبدالمجید عزیز محمد صالح الصباغ» عرب سنی و متولد و پرورش یافته موصل بود. او پس از پیوستن به حزب بعث عراق، مدارج ترقی را پیمود. «همام عبدالخالق عبدالغفور» نیز از اعراب سنی موصل است. وی مناصب گوناگونی در کابینه های مختلف در سطح وزارت بر عهده داشته است. «عبدالجبار خلیل شنشل» عرب سنی متولد موصل است که از سال 1986 م/ 1365 ش به مقام وزارت رسید. «طه یاسین رمضان» اگرچه از نظر نژادی کرد بود، ولی در موصل رشد کرده بود. وی پس از عضویت در حزب بعث، توانست به سرعت مدارج عالی را بپیماید. وی فرماندهی نیروهای عراقی بر ضد ایران را در جنگ تحمیلی عهده دار بود. [91]
دولت آمریکا در 1381 ش به بهانه جلوگیری از دستیابی صدام حسین به سلاح های شیمیایی و اتمی مرگبار و نیز سرکوب تروریسم، همراه با دولت انگلستان، بدون توجه به هشدارهای سازمان ملل متحد، به عراق یورش بُرد و در اولین اقدام، تأسیسات حیاتی و زیربنایی این کشور اسلامی را مورد تهاجم نظامی قرار داد. در این جریان، مراکز نظامی، اقتصادی و صنعتی موصل لطمات فراوان دید. [92]
استیلای داعش بر موصل
هسته اولیه گروه تروریستی داعش به زمانی باز می گردد که ابومصعب الزرقاوی در 1382 ش گروهی را به نام «جماعت توحید و جهاد» تأسیس کرد. او به عنوان نماینده القاعده در عراق شناخته می شد. با گسترش اقدامات تروریستی، این گروه نام «دولت اسلامی عراق» را بر خود نهاد. در 1384 ش زرقاوی به طرز مشکوکی کشته شد و پس از وی ابو عمر البغدادی به عنوان رهبر این گروه انتخاب شد. پس از آن استان نینوا و به خصوص شهر موصل شاهد اقامات تروریستی این تشکیلات شوم و نفرت انگیز بود؛ زیرا این منطقه برای آنان مقری استراتژیک به شمار می آمد. دسترسی آسان به سوریه و ترکیه از طریق موصل و نینوا میسّر بود و نیز این گروه قادر بودند در این ناحیه از تنش های بین کردها و عرب ها به نفع خود بهره برداری کنند. القاعده هم قبلا برای کنترل کامل این منطقه حملات سنگینی را در استان الانبار انجام داده بود.
در 1385 ش نیروهای قبایل سنی با عنوان «شوراهای بیداری- الصحوة-» با کمک قوای دیگر موفق شدند القاعده را از الانبار بیرون کنند. همین امر باعث شد که این گروه تروریستی به دیگر نواحی، از جمله نینوا و مناطق شمال عراق کوچ کند. در 1388 ابوعمر البغدادی کشته شد و اعضای بلندپایه داعش، ابوبکر البغدادی را به رهبری برگزیدند. اقدامات تروریستی این گروه در شمال و شمال غربی ادامه داشت تا این که درگیری های سوریه، البغدادی را در موقعیتی بهتر قرار داد و او دامنه جنایات و وحشی گری های خود را توسعه داد و کلمه «شام» را به دولت اسلامی عراق اضافه کرد. با به دست آوردن پیروزی هایی در سوریه، حمایت مالی و تسلیحتی داعش افزایش یافت و برخی اعضای آن به پایگاه های خود در موصل و الانبار بازگشتند. آنان تمام ساختمان های دولتی و اداری استان نینوا را به تصرف درآوردند و بر فرودگاه شهر در شمال موصل سیطره یافتند.
در جریان محاصره موصل تعداد زیادی از اهالی این دیار که غالباً مذهب اهل تسنّن دارند، کشته شدند. شمار قابل توجهی نیز در پی این هجوم ددمنشانه آواره گردیدند و خانه و کاشانه خویش را ترک کردند. با اشغال شهر موصل، تنها عرب های سنّی مذهب در شهر ماندند و سکنه شهر از یک ونیم میلیون نفر به یک میلیون نفر کاهش یافت. عناصر داعش صدها محکوم و مجرم را از زندان های موصل فراری دادند. اقدامات داعش باعث هراس شهروندان موصل و توابع آن گردیده است. امامان مساجدی که با آنان هماهنگ نبوده اند، به سرعت اعدام شده اند. مغازه هایی که مظاهر و جلوه های مُدرن و غربی داشته اند، به آتش کشیده شده اند. کشتار دانشجویان، قضات، کارمندان دولتی و حتی کارگران عادی به امری مرسوم مبدل گردیده است. داعشی ها به راحتی جان انسان ها را می گیرند و برای آنها سنّی و شیعه فرقی ندارد. چنان قساوت به خرج می دهند که کمتر گروه سلفی و افراطی اینگونه عمل کرده است. اگر هم در برخی مناطق کشورهای عربی خاورمیانه گروهی از داعش طرفداری می کنند، با واکنش های منفی علمای اهل تسنن روبه رو شده اند. «خالد الملا» رئیس جماعت علمای عراق با تأکید بر این که داعش هنگام ورود به موصل شئونات دینی و شرعی را رعایت نکرده و حتی به زنان تجاوز نموده و اموالشان را ربوده است، گفت: این تفکر جاهلانه ای است که عده ای بخواهند چنین حرکاتی را رخدادی انقلابی و مردمی به حساب آورند. اعمال و رفتار داعش در موصل کاملًا مغایر حقوق مسلّم انسانی و حیثیت مسلمانی می باشد.
سلطه این گروه افراطی، البته به ضعف نیروهای نظامی مستقر در منطقه، کوتاهی استاندار موصل و خیانت برخی عناصر اداری و امنیتی هم ارتباط دارد. موقعی که داعش بر موصل مستولی گردید، انتظار اهالی سنّی مذهب این شهر آن بود که این گروه با ارائه خدمات عمومی و کمک رسانی به مردم و تلاش های رفاهی، نگاه مردم را به سوی خود جلب کنند، ولی اگرچه داعش در آغاز در اقدامی تبلیغاتی خواست خود را حامی ساکنان موصل نشان دهد، اما در ادامه، اقدامات خشونت آمیز آنان آشکار گردید. هیأت های شرعی بیانیه های شدیداللحنی صادر نموده و مردم موصل و توابع را موظف به رعایت دستورات آنان کردند.
دادگاه اسلامی که برای حل و فصل شرعی اختلافات و مسائل قضایی به وجود آورده اند، از عدالت و انصاف به دور بوده و رفتار و موضع گیری جانبدارانه ای دارند. قوانینی که داعش پس از تسلط بر موصل وضع کرده، خرافات، انجماد فکری و بازگشت به عصر ارتجاع را در اذهان تداعی می کند. اگر کسی از مردان موی خود را کوتاه کند، اعدام می شود. تمام آرایشگاه های مردانه تعطیل شده است. اگر مردی سر خود را شانه کند و موهایش را مرتب نماید، خاطی بوده و محکوم به تحمل هفتاد ضربه شلاق خواهد بود. زنان اجازه ندارند برای درمان و مداوا به پزشک متخصص زنان و زایمان مراجعه کنند و تخطی از این قانون، کیفر سنگینی به دنبال خواهد داشت. بانوان مجاز نیستند روی صندلی بنشینند. کسی که در نماز جمعه داعش شرکت نکند، شلاق می خورد. تعدادی از زنان ربوده شده توسط عناصر داعش، به عنوان برده در اختیار نیروهای این گروه منحرف قرار گرفته و عده ای دیگر در بازار موصل فروخته شده اند. داعش در موصل حکمی را وضع کرده که بر اساس آن، کسانی که از این پس تلفن همراه در دست دارند، انگشتان آنان قطع می شود. اگر مشاهده کنند کسی سیگار و قلیان می کشد، در قدم اول دو انگشت سبابه او قطع می شود و در صورت تکرار، فرد خاطی اعدام می شود. داعش تمام آثار تاریخی، مواریث فرهنگی و هنری و جلوه های معماری اسلامی را در موصل از بین بُرده یا آسیب اساسی به آن ها وارد ساخته است. [93]
جامعه، فرهنگ و مذهب
اولین ساکنان موصل پس از فتح آن توسط مسلمانان، رزمندگانی بودند که در نواحی جزیره و شمال عراق کنونی به فتوحاتی دست یافته بودند. شهروندان کوفه و بصره نیز که ترک وطن کردند، به موصل آمدند. مهم ترین قبیله ای که در صدر اسلام این شهر را برای سکونت خود برگزید، «بنی سلیمة بن مالک بن فهم» بود. هجرت به سوی جزیره به مرکزیت موصل همچنان ادامه یافت تا آن که قبایل در آن منظم گردیدند. از آن پس جزیره به سه بخش اصلی تقسیم گردید: سرزمین «مُضَر» که پایگاهش حرّان بود، «ربیعه» در موصل اقامت گزیدند و ناحیه بکر که کانون آن آمد تعیین گردید. [94]
با وجود این که میراث قبیله گرایی، در اثر توسعه شهرها و آموزش و فرهنگ در روستاها از رونق افتاده است، اما تا دهه های اخیر سکنه موصل، اعم از عرب و کرد، شیوه قبیله ای سازمان یافته و سنت های عشایری را حفظ کرده اند. تحول شهری مهم در موصل، مهاجرت از نواحی روستایی به این دیار بود؛ به گونه ای که جمعیت موصل را از یکصدهزار نفر در 1375 ق/ 1335 ش به نیم میلیون نفر در 1401 ق/ 1360 ش افزایش داد و این شهر را در ردیف بصره و بغداد، به عنوان نواحی پرجمعیت شهرنشین قرار داد. نتیجه شهری شدن موصل، از هم گسیختن جامعه سنتی و تماس اهالی با گروه های ناهمگون و نامشابه بود. توسعه آموزش و پرورش و پیدایش شغل های جدید و روی آوردن بانوان به فعالیت های فرهنگی و تربیتی، پیدایش خدمات جدید اداری و بازرگانی، رونق صنایع جدید و ارتباطات و سیاست های دولتی در جهت عمران و آبادانی موصل، در جامعه سنتی و فرهنگ بومی این شهر، دگرگونی های محسوسی به وجود آورد و باعث پیدایش طبقات جدید و مشاغل مدرن گردید و گروه بندی های سنّتی را سست کرد و به حاشیه برد. [95] در طول قرن بیستم میلادی موصل یادآور زندگی اقوام و مذاهب گوناگون در کنار یکدیگر بوده است. پیش از پروژه عربی سازی موصل توسط صدام حسین و حزب بعث، موصل شهری عُمدتا کردنشین بود؛ ولی در این اواخر مردم عرب سنی مذهب عمده سکنه این شهر را تشکیل می دادند. برنامه عربی سازی که با فشار سیاسی و ارعاب و تهدید حزب بعث عملی گردید، باعث شد تا برخی از اقلیت های قومی و مذهبی از نواحی شهری موصل خارج گردند و به نزدیک مرزهای اقلیم کردستان بروند. با اشغال موصل توسط داعش، تنها عرب های سنی مذهب باقی ماندند و جمعیت این شهر تقریبا به یک میلیون نفر کاهش یافت. [96] عرب های سنی از گذشته های دور بر حیات سیاسی و اجتماعی عراق تأثیر گذاشته اند. آنان شاخه هایی از قبایل شمّر، جبور، الدلیم طی و بقاره هستند.
در موصل چند طایفه در نقش رهبری دینی و سیاسی مشهور گردیدند که مهم ترین ایشان طایفه جلیلی و عمری بودند. جلیلی ها به دلیل نفوذ و ارائه خدمات ویژه به دولت عثمانی مشهور گردیدند. شوکت و اعتبار این خانواده در اثر «ثورة الاهالی» است که علیه آخرین فرمانروای خانواده مزبور، یحیی جلیلی صورت گرفت که در هم شکسته شد. خانواده عمری جزو رهبران دینی مدینه بودند و هنگامی که بنا به دستور دولت عثمانی عده ای از اشراف مکه و مدینه به عراق آمدند، این طایفه نیز به موصل هجرت کردند. طایفه عمری با خاندان جلیلی در نزاع بودند. «قاسم العمری» شخصیت بارزی بود که در سال 1244 ق ثورة الاهالی را رهبری کرد. وی به واسطه هم پیمانی با دولت عثمانی، با آخرین حکام ممالیک در بغداد جنگید تا آن که کشته شد. در کنار این طوایف، طایفه های نقیب، عبدی و فخری بودند که شهرت کمتری داشتند. در موصل تمام علما و اعیان نقش واسطه های سیاسی محلی را داشتند و والیان منطقه در حاکمیت سیاسی به وجود این افراد نیاز داشتند. در مقابل، آنان نیز به شدت در حمایت هیأت حاکمه بودند. آنچه آنان را در ایفای این نقش یاری می داد، ارتباطشان با بزرگان مساجد، دانشگاه ها، مدارس علوم دینی رهبران محله ها و رؤسای گروه های صنفی بود که پایگاه اجتماعی و مردمی آن ها را تشکیل می دادند. [97]
اهالی موصل لهجه ای خاص دارند که به لهجه ساکنان شمال سوریه شباهت بسیار دارد. این لهجه از زبان های ترکی، فارسی، کردی، هندی و حتی انگلیسی (به دلیل سلطه استعمار) تأثیر پذیرفته است؛ اما چنان هویت مستقلی دارد که به لهجه «مصلاویه» (موصلیه) موسوم می باشد. طرز تلفظ کلمات هنگام صحبت اهالی به زبان عربی بومی، کاملًا مغایر با لهجه اهالی بغداد و بصره است. [98]
آیین مسیحیت از سده دوم میلادی در این منطقه پیروانی داشته است. آنان پیروان کلیسای کلدانی اند که در قرن پنجم میلادی توسط پیروان نسطوریوس، بنیان نهاده شد و بخشی از کلیسای نسطوری را تشکیل می دهند. البته آنان در قرن شانزدهم میلادی با پیروان کلیسای روم متحد گردیدند.
گروه دیگر آسوری ها (آشوری ها) هستند که به کلیسای روم نپیوستند. آنها خود را فرزندان آشوریان قدیم می دانند. در اواخر جنگ جهانی اول دولت استعماری بریتانیا آنان را علیه ترک های عثمانی که خود با ایشان در حال نبرد بود، تحریک کرد، امّا شورش آشوریان به نتیجه نرسید و تعدادی از آن ها به دست ترک ها به قتل رسیدند و بقیه به سوی ایران رانده شدند. سرانجام انگلستان حدود بیست هزار نفر از آنان را در مناطق شمالی عراق، در اطراف زاخو و دهوک اسکان داد. در کنار آنان گروه کوچکی به نام آسوری ارتدوکس یعقوبی ها زندگی می کنند که سابقه آنان به قرن ششم میلادی بازمی گردد. این گروه اعم از روستانشینان جلگه های موصل و شهروندان کاسب و تاجرپیشه، حدود پانزده هزار نفرند. ارمنی ها نیز گروه دیگری از مسیحیان موصل می باشند که تا پیش از یورش های داعش در موصل و توابع آن ساکن بودند. یزیدیه یا ایزدیان قومی هستند که تفکرات اعتقادی آنان شبیه زردشتی هاست و از لحاظ نژاد و زبان به کردها نزدیک اند. آن ها روستانشینانی هستند که در نواحی کوه سنجار و شیخان (محل دفن مؤسس فرقه)، در غرب موصل زندگی می کنند. باورهای ایشان ترکیبی از اعتقادات ادیان باستانی است که مطابق آن به منشأ دوگانه عالم (یزدان، خدای خوبی ها و شیطان، خدای بدی ها و شرور) معتقدند؛ همان عقیده ای که اساس آئین زردشت را تشکیل می دهد. برخی گفته اند یزیدیه پیروان «یزید بن انیسه خارجی» اند که از مردم بصره بود و به فارس رفت. در عین حال یزیدیه موصل که توسط داعش سرکوب گردیده و تار و مار شدند، منسوب به ایزدند و تحت تأثیر ادیان باستانی ایران قرار داشتند و پیش از ظهور اسلام، در موصل، سنجار، دیار بکر، ارمنستان و حلب ساکن بوده اند. [99] در موصل تعدادی یهودی نیز سکونت داشته اند.
اولین مسجد جامع موصل در زمان «عتبة بن فرقد السلمی» ساخته شد که در سال های اخیر به دلیل قدمت و سابقه تاریخی به «جامع عتیق» موسوم شده است. مسجد جامع دوم را که از آن با نام «جامع کبیر» یاد می کنند، عادل نورالدین در 568 ق احداث کرده است. کنیسه های تاریخی که گاهی تاریخ آن ها به زمان ساسانیان بازمی گردد در موصل وجد داشته است. در دهه های اخیر کنیسه های کلدانی، سریانی و ارتدوکس در موصل فعالیت داشته اند. از کنیسه های جدید، کنیسه معروف به ساعت را می توان نام برد که در سال 1783 م ساخته شده است. [100]
از مراکز آموزشی مذهبی موصل می توان به «کلیة الحدبا الجامعه» اشاره کرد که حدود نیم قرن از تأسیس آن می گذرد. این مدرسه در ساحل راست موصل و در حوالی جامع شهر قرار دارد. در «مکتبة الاوقاف» میراث مکتوب و نسخ خطی ارزشمندی نگاه داری می شود. از خیابان های قدیمی موصل، «شارع نجفی» قابل ذکر است که مرکز انتشارات و عرضه کتب فقهی، منابع تفسیری، تاریخی، روایات و قصص عربی و غیره می باشد. دانشگاه المستنصریه بغداد شعبه ای نیز در موصل دارد. این مرکز غیر از دانشگاه بزرگ موصل است که عهده دار آموزش عالی و تربیت دانشجویان در علوم معارف گوناگون است. [101]
ویژگی های اقتصادی و معیشتی
موصل از قرون گذشته به دلیل موقعیت ویژه جغرافیایی و قرار گرفتن در مسیرهای مواصلاتی، اهمیت تجاری فوق العاده ای داشته است. این فعالیت های بازرگانی در قالب صادرات مواد غذایی و پشم به نقاط مجاور در ترکیه و سوریه بوده است. حریرهای بعلبک توسط تاجران موصلی به اروپا صادر می شد و نیز برخی مصنوعات را آنان از اروپا به عراق، سوریه و لبنان و ترکیه صادر می کردند. از هنگامی که دولت عثمانی قبایل عرب و کرد ساکن موصل را برای جنگ با دولت صفوی مهیا و ملزم می کرد، فعالیت های اقتصادی در این قلمرو دچار انحطاط گردید، موصل به دلیل زمین های زراعی حاصلخیز و منابع آب کافی و نیروی لازم در بخش کشاورزی، محصولات زراعی گوناگونی چون: غلات، حبوبات و نیز تولیدات باغی دارد که به شهرهای بزرگی چون بغداد و حلب و نیز منطقه دیاربکر ارسال می شد. در عوض موصل از جبال کردستان، پشم و از دیاربکر آهن وارد می کرد. موصل از طریق مسیر آبی که از بغداد می گذرد و به بصره ختم می شود، محصولات و مصنوعاتی را با کشتی به سوی اروپا و هندوستان صادر می کند.
دولت برای بیرون آوردن بخش کشاورزی موصل از حالت رکود در سال های اخیر، سرمایه گذاری و تلاش ویژه ای نموده است. توسعه امکانات آبیاری و احداث سدّ در موصل از آن جمله است. برنامه ریزی برای بهبود و ارتقای کمی و کیفی محصولات زراعی و مکانیزه کردن کشاوزی از دیگر اقداماتی است که در این راستا صورت گرفت؛ اما علی رغم این گام ها رونق لازم را به دست نیاورد. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز لطمات سنگینی بر بخش تولید زراعی و دامی موصل وارد نمود. شماری از نیروهای مولد اجباراً باید در جبهه ها حضور می یافتند. برنامه توسعه عمرانی نیز به دلیل صرف بودجه های سنگین در جنگ کنار گذاشته شد.
موصل به دلیل بودن بر سر راه مناطق عشایری کردستان و بادیة الشام و سهولت برداشت اقسام پشم های عالی و به علت نزدیکی به نواحی ییلاقی و قشلاقی (سردسیر و گرمسیر) دریافت اقسام فرش ها و پارچه های پشمی از قدیم، مشهور بوده است. در یکی از محلات موصل که «عتابیه» نام داشت، گونه ای قالی و پارچه ای از نوع الیجه می بافته اند که در جهان مشهور بوده است.
موصل به دلیل برخورداری از ذخایر و منابع نفت نیز حائز اهمیت می باشد. پالایشگاه موصل از 1396 ق/ 1355 ش وارد مدار گردیده تا به عراق در صدور محصولات نفتی تصفیه شده خود کمک کند. سه سال بعد، طرح جمع آوری گاز و میعان آن در موصل احداث گردید. همچنین طرح تولید و تصفیه گوگرد در موصل و کرکوک توسعه فزاینده ای یافته است. مهم ترین منابع فسفات عراق در حوالی موصل قرار دارد. برای تسهیل ارتباطات جاده ای بین معادن فسفر و تأسیسات آزمایشگاهی، راه آهن ساخته شده است. در موصل کارخانه های خودروسازی و واگن سازی نیز فعالند. در سال 1940 م/ 1359 ق راه آهن موصل- بغداد به طول 528 کیلومتر راه اندازی شد. از بازارهای مهم موصل، سوق النبی یونس، سوق السرجخانه، باب السرای و باب الطوب قابل ذکر است. تهاجم وحشیانه داعش به موصل و اشغال این شهر توسط این گروه منحرف، فعالیت های اقتصادی و معیشتی این دیار را به شدت دچار رکود ساخته است. [102]
پی نوشت:
[1] . تطوّر نظام ملکیة الاراضى فى الاسلام، محمدعلى نصرالله، دارالحداثه، بیروت، سال 1982 م، ص 60.
[2] . مجمل تاریخ العراق الدولى فى العهد العثمانى، قاهره، مؤسّسه تحقیقات عالى دانشگاههاى دولتهاى عربى، 1966 م، ص 7.
[3] . مهاجرت قبایل عربى در صدر اسلام، صالح احمد العلى، ترجمه هادى انصارى، ص 123؛ جغرافیاى تاریخى کشورهاى اسلامى، حسین قرهچانلو، ج اول، ص 287؛ تاریخ شیعه، علامه محمدحسین مظفر، ترجمه سید محمدباقر حجتى، ص 177.
[4] . جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافتهاى شرقى، گاى لسترنج، ترجمه محمود عرفان، ص 4.
[5] . حدود العالم من المشرق إلى المغرب، به کوشش منوچهر ستوده، ص 155.
[6] . تاریخ ملل قدیم آسیاسى غربى، احمد بهمنش، ص 4.
[7] . احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، مقدسى، بخش اول، ص 190- 192.
[8] . معجم البلدان، یاقوت حموى، ج اول، ص 119 و 340 و ج 2 ص 72.
[9] . اشکال العالم، جیهانى، ص 91.
[10] . ایران فى صورة الارض، ابن حوقل، ج 2، ص 184؛ پیکار صفین، منقرى، ص 13؛ مهاجرت قبایل عربى در صدر اسلام، ص 118.
[11] . نزهة القلوب، حمدالله مستوفى، ص 102.
[12] . تاریخ نوین عراق، فب مار، ترجمه محمد عباسپور، ص 23 و 28.
[13] . عراق ساختارها و فرایند گرایشهاى سیاسى، سید حسین سیفزاده، ص 118 و 200.
[14] . المنجد( الاعلام)، ص 248؛ پیکار صفین، ص 11؛ معجم البلدان، ج 3، ص 123.
[15] . مروج الذهب، مسعودى، ج اول ص 226- 227.
[16] . الکامل فى التاریخ، عزالدین ابن اثیر، ج اول، ص 234- 235.
[17] . تاریخ و فرهنگ ایران، محمدمحمّدى ملایرى، ج دوم، ص 302.
[18] . التنبیه والاشراف، مسعودى، ص 52.
[19] . مروج الذهب، ج 2، ص 227.
[20] . پیکار صفین، ص 206.
[21] . مسالک و ممالک، ابنخردادبه، ص 75.
[22] . مسالک و ممالک، پاورقى مترجم، ص 113.
[23] . احسن التقاسیم، بخش اول، ص 192- 193.
[24] . جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ص 94.
[25] . لغتنامه دهخدا، ج 4، ص 21803.
[26] . اطلس جامع گیتاشناسى، سعید بختیارى، ص 40؛ تاریخ سیاسى اقتصادى عراق، على بیگدلى، ص 72.
[27] . دانشنامه دانشگستر، ج 16، ص 273.
[28] . مهاجرت قبایل عربى در صدر اسلام، ص 122.
[29] . برگرفته از دانشنامه اینترنتى ویکىپدیا.
[30] . الموسوعةالحرة،http ://ar .wikipedia .org .
[31] . مسالک و ممالک، اصطخرى، ص 76.
[32] . صورة الارض، ابن حوقل، جزء اول، ص 196.
[33] . احسن التقاسیم، بخش اول، ص 194- 195.
[34] . اشکال العالم، ص 92.
[35] . حدود العالم، ص 155.
[36] . مروج الذهب، ج 1، ص 84، 102 و 109.
[37] . سفرنامه ابنجبیر، ص 287- 289.
[38] . معجم البلدان، یاقوت حموى، ج 5، ص 223.
[39] . نزهة القلوب، حمدالله مستوفى، ص 102.
[40] . برگزیده مشترک یاقوت حموى، ترجمه محمد پروین گنابادى، ص 62.
[41] . تقویم البُلدان، ابوالفداء، ص 321.
[42] . سفرنامه ابنبطوطه، ج اول، ص 290.
[43] . لغتنامه دهخدا، ج اول، ص 141- 142؛ فرهنگ معین، ج 5، ص 39.
[44] . الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 234- 235؛ تاریخ ایران زمین، مشکور، ص 12؛ مروج الذهب، ج اول، ص 227.
[45] . تاریخ ایران زمین، ص 20- 21.
[46] . همان، ص 46.
[47] . همان، ص 79- 80 و تاریخ و فرهنگ ایران، ج سوم، ص 37.
[48] . تاریخ ایران زمین، ص 97؛ دائرة المعارف فارسى، مصاحب، ج 2، ص 2914.
[49] . تاریخ سیاسى اقتصادى عراق، على بیگدلى، ص 21؛ دانشنامه دانشگستر، ج 17، ص 243.
[50] . مسالک و ممالک، اصطخرى، ص 800؛ اعلام قرآن، محمد خزائلى، ص 281- 282.
[51] . سفرنامه ابن بطوطه، ج اول، ص 290.
[52] . نزهة القلوب، ص 194.
[53] . عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات، محمد همدانى، ویرایش جعفر مدرس صادقى، ص 400.
[54] . الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 421- 422؛ اعلام قرآن، ص 688- 689.
[55] . مروج الذهب، ج اول، ص 309.
[56] جمعى از نویسندگان، فرهنگ زیارت - فصلنامه فرهنگى، اجتماعى، سیاسى، تاریخى، 25جلد، سازمان حج و زیارت، حوزه نمایندگى ولى فقیه در امور حج و زیارات - تهران - ایران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[57] . الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 435- 436؛ مجمع البحرین، ذیل لفظ« جرجیس»، ج 1، ص 358؛ سفینة البحار، محدث قمى، ج 1، ص 148.
[58] . سفرنامه ابن جبیر، ص 287.
[59] . فتوح البلدان، احمد بن یحیى بلاذرى، ص 465- 467.
[60] . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 201؛ انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 158؛ معصوم دوم، جواد فاضل، ج 2، ص 93؛ سیماى کارگزاران على بن ابىطالب( ع)، ج 1، ص 272.
[61] . پیکار صفین، ص 26- 27؛ اخبار الطوال، دینورى، ص 154؛ بحارالانوار، ج 32، ص 358؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحدید، ج 6، ص 74؛ الکامل فى التاریخ، ج 4 ص 199؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 475.
[62] . مشروح این ماجرا در کتاب« صلح امام حسن( ع)» به قلم شیخ راضى آل یاسین، ترجمه حضرت آیتالله خامنهاى آمده است.
[63] . الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 183؛ صلح امام حسن( ع)، ص 406- 407.
[64] . سفینة البحار، ج 2، ص 360.
[65] . اصول التاریخ والادب، ج 9، ص 2.
[66] . شرح نهج البلاغه ابن ابىالحدید، ج 2، ص 239؛ الکامل فى التاریخ، ج 4، ص 232؛ تاریخ طبرى، ج 6، ص 34- 36.
[67] . تاریخ طبرى، ج 6، ص 43؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 230؛ بحار الانوار، ج 45، ص 373.
[68] . مروج الذهب، ج 2، ص 100- 101؛ التنبیه والاشراف، ص 291- 292.
[69] . تاریخ ایران زمین، ص 133؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج اول، ص 94- 95.
[70] . تاریخ ملل و دول اسلامى، کارل بروکلمان، ص 122- 123؛ تاریخ ایران زمین، ص 134.
[71] . مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان، سمیره مختار اللیثى، ص 158- 159.
[72] . تتمة المنتهى، محدث قمى، ص 151؛ تاریخ ملل و دول اسلامى، ص 157.
[73] . مهاجرت قبایل عربى در صدر اسلام، ص 50.
[74] . مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان، ص 336.
[75] . مروج الذهب، ج 2، ص 543.
[76] . تتمة المنتهى، 2425.
[77] . منتهى الآمال، ج 2، ص 689- 690؛ صلح امام حسن، ص 123؛ ستارگان درخشان، محمدجواد نجفى، ج 12، ص 84- 85.
[78] . دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج اول، ص 689- 691؛ دائرة المعارف تشیع، ج 3، ص 460- 461؛ سلسلههاى اسلامى، کلیفورد ادموند باسورث، ص 86؛ تاریخ دولتهاى اسلامى و خاندانهاى حکومتگر، استانلى لین پل و دیگران، ج 1، ص 202؛ تاریخ شیعه، علامه مظفر، ص 178.
[79] . المختصر فى اخبار البشر( تاریخ ابوالغداء)، ج 2، ص 147؛ سلسلههاى اسلامى، ص 95- 96؛ تاریخ دولتهاى اسلامى و خاندانهاى حکومتگر، ج 1، ص 208؛ تاریخ شیعه، ص 179 و 273.
[80] . سلسلههاى اسلامى، ص 189- 199؛ تاریخ دولتهاى اسلامى، ج 1، ص 118- 119.
[81] . تاریخ جهانگشاى جوینى، مقدمه مؤلف؛ دائرة المعارف تشیع، ج 1، ص 343؛ دیوان نقابت، ص 75.
[82] . دائرة المعارف فارسى، مصاحب، ج دوم، ص 2914؛ تاریخ ایران زمین، ص 259- 260؛ سلسلههاى اسلامى، ص 253؛ تشکیل دولت ملى در ایران، ص 163- 165.
[83] . تاریخ جهانگشاى جوینى، مقدمه مؤلف؛ دائرة المعارف تشیع، ج 1، ص 343؛ دیوان نقابت، ص 75.
[84] . تاریخ عالمآراى عباسى، ج اول، ص 31- 32؛ تاریخ ایران زمین، ص 268.
[85] . تاریخ عالم آراى عباسى، نیمه دوم، ج دوم، ص 1006- 1009.
[86] . تاریخ امپراتورى عثمانى و ترکیه جدید، استانفورد جى شاو، ج 1، ص 236، 344 و 424؛ تاریخ ایران زمین، ص 280 و 306.
[87] . مجلة العرفان، ش سوم، ص 786؛ تاریخ الدولة العثمانیه، فرید بک، ص 74؛ تاریخ شیعه، ص 179- 180.
[88] . تاریخ حرکت اسلامى در عراق تا عبدالحلیم الرحیمى، ص 36- 38 و ص 137.
[89] . تاریخ سیاسى اقتصادى عراق، ص 26- 29؛ تاریخ نوین عراق، ص 64 و 82؛ تاریخ ملل و دول اسلامى، ص 624- 655 و 682.
[90] . تاریخ نوین عراق، ص 251- 252.
[91] . گیتاشناسى نوین کشورها، ص 297؛ عراق، ساختارها و فرآیند گرایشهاى سیاسى، ص 188- 191.
[92] . دانشنامه دانشگستر، ج 11، ص 295.
[93] . برگرفته از دانشنامه اینترنتىhttp ://fa .wikipedia .org و نیز سایتhttp ://www .savadkoohonline .ir .
[94] . مهاجرت قبایل عربى در صدر اسلام، ص 124- 128.
[95] . تاریخ نوین عراق، ص 34 و ص 400 تا 403 و ص 417.
[96] . دانشنامه دانشگستر، ج 16، ص 272؛ دانشنامه اینترنتى ویکىپدیا.
[97] . مجله دراسات عربیّه، سال هشتم، بیروت 1971 م/ ش 12، ص 33؛ مجله الواقع، فوریه 1984 م، ش 4، ص 83؛ تاریخ حرکت اسلامى در عراق، ص 60- 62؛ تاریخ نوین عراق، فب مار، ص 28.
[98] . الموسوعة الحرة ویکى پدیا،« الموصل».
[99] . تاریخ نوین عراق، ص 32- 33؛ تاریخ ملل و دول اسلامى، ص 145 و 681؛ تاریخ سیاسى اقتصادى عراق، ص 117؛ فرهنگ فرق اسلامى، محمدجواد مشکور، ص 471.
[100] . موسوعة الحُرّ ویکىپدیا.
[101] . عراق، ساختارها و فرایند گرایشهاى سیاسى، ص 104 و 105.
[102] . تاریخ نوین عراق، ص 378 و 432؛ تاریخ سیاسى اقتصادى عراق، ص 131؛ عراق ساختارها و فرایند گرایشهاى سیاسى، ص 112، 142 و 144.
نظر شما