موضوع : پژوهش | مقاله

زندگی و کارنامه سیاسی قتیبة بن مسلم باهلی

مجله  تاریخ اسلام  نهم فروردین ماه سال 1384 شماره بیست و یکم 

نویسنده : زهرا نوروزی
خراسان، قبل و بعد از اسلام، همواره شاهد حوادث مهم سیاسی، اجتماعی و... بوده است. فتوحات عرب در ایران، خصوصاً خراسان حائز اهمیت بسیاری است. وسعت قلمرو خراسان، نزدیکی آن به سرزمین های خاور دور و نگرش فاتحان به این منطقه به مثابه پل ورود به آسیای مرکزی و خاور دور، تأثیر فراوان بر جای گذاشت. جهت شناسایی مسئله فتوحات، بررسی زندگی سرداران بزرگِ فاتح، ضروری به نظر می رسد. این مقاله سعی دارد به معرفی زندگی، نسب، قبیله، خاندان، فرزندان و اقدامات سیاسی اجتماعی قتیبة بن مسلم باهلی بپردازد.

مقدمه
تاریخ حکومت بنی امیه از جنبه های گوناگون محل توجه و بررسی است. این خاندان در امور دینی، رفتار با اهل بیت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله، و موالی، ترویج فساد اخلاقی و ظلم بر اهل ذمه کارنامه تاریکی از خود به جا گذاشته، لکن در امر فتوحات در شرق و غرب جهان اسلام و توجه به معماری و... شایسته بررسی است. پژوهش و تحقیق در باب فتوحات عظیم دوره اموی اهل علم و تاریخ را با سیاست توسعه ارضی و روش ملکداری آنان بیشتر آشنا می کند. بنا بر گستردگی حوزه فتوحات این دوره، این تحقیق به شرق محدود شده و از میان انبوه سرداران و امرا، ابعاد زندگی قتیبه بن مسلم باهلی معروف به بالان 2 بررسی شده است.

غرض از انتخاب وی، توجه کافی به زندگی وی و جمع آوری اخبار و اطلاعات پراکنده درباره وی و بررسی کامل فتوحات و اقدامات اوست، که متأسفانه بسیاری از موارد فوق الذکر در تاریخ مجهول باقی مانده است. نسب قتیبه

ابوحفص قتیبه بن ابی صالح بن عمروبن حُصین بن ربیعه بن خالد بن اُسید الخیر بن قضاعی بن هلال بن سلامه بن ثعلبه بن وائل بن معن بن مالک بن اعصر بن سعد بن قیس بن عیلان بن مضر بن نزار بن عدنان، نسب به اعراب شمالی می برد.3 دانشمندان علم انساب در ذکر نام و نسب وی دچار اختلاف نظر شده و برخی نسب وی را به جای مالک بن اعصر، باهله بن اعصر بن سعد می دانند که این امر، مورد تأیید همگان نیست. برخی محققان معتقدند «باهله» همسر مالک است نه جد ذکور وی.4 در هر صورت، او از قبیله باهله است و نسب شناسان باهله را یکی از قبایل کهن عرب می دانند. در بیان علت نام گذاری این قبیله به باهله که ظاهراً نام زنی است، روایت روشن و صریحی یافت نشد. باهله از قبایل ضعیف و پست عرب به شمار می آمده، چرا که اعراب از انتساب خود به قبیله مذکور خودداری می ورزیده اند. در برخی از اشعار عربی به منحط بودن این قبیله اشاره شده است. جلسات مشاعره و مفاخره اعراب در بارگاه قتیبه و بیان معایب قبیله وی و انتساب افراد آن به نادانی، بر این مطلب اشاره دارد. البته شخصیت قتیبه، شدیداً قبیله اش را تحت تأثیر قرار داد و در موارد خاص، قبیله وی مورد مفاخره و تمجید قرار گرفت. این مفاخرات شاید به سبب ترس و هیبت و مقام او، یا چاپلوسی و ریا صورت گرفته است.5 خاندان قتیبه

به روایتی قتیبه در سال 49ه در عراق زاده شد. محل تولد او مشخص نیست. پدر قتیبه ابوصالح مسلم بن عمرو از سرداران و کارگزاران دولت اموی بوده است. وی از ندیمان خاص و پیک های محضر یزید بن معاویه (د 63ه ) بوده و نیز مدتی در نزد ابن زیاد، در بصره بسر برده است. او همراه ابن زیاد با صورتی پوشیده وارد کوفه شد و در هنگام دستگیری مسلم بن عقیل حضور داشت و از سیراب کردن وی در دارالاماره کوفه ممانعت کرد. به جز این مورد و مدحیه ای که در وصف وی سروده شده، اطلاع دیگری از او در دست نیست. در شعری آمده که مسلم اشتربان و صاحب اسبی به نام حرون بوده است.6

در حوادث بعدی تاریخ اسلام جز حضور وی در دستگاه عبدالملک مروان و کمک در رفع شورش مصعب بن زبیر در سال 72ه و سرانجام قتل وی، به مطلب دیگری بر نمی خوریم.

کلیب، برادر مسلم بن عمرو، در جنگ جمل در سال 36ه حضور داشته و مشخص نیست در کدام گروه (سپاه علی علیه السلام یا طرفداران عائشه) بوده است. با توجه به این که دودمان قتیبه در محضر امویان بوده اند، اما اخباری نادر از شرکت برخی از افراد قبیله وی در گروه خوارج شورشی و مقتول به دست حکومت اموی در بصره، هم گزارش می دهند.7

مادر قتیبه، سوده دختر عمرو بن تمیم هم فردی گمنام در عصر اموی است. با قدرت یابی قتیبه، مادرش هم جایگاهی پیدا کرده و محضرش محل وساطت و میانجی گری مغضوبین قتیبه بوده است.8

مسلم بن عمرو به جز قتیبه پسران زیادی داشت که عبارتنداز: بشار، زیاد، عبدالکریم، عبداللَّه، صالح عبدالرحمن، حماد، رزیق، عمر، معبد و حصین، «بشار»، برادر بزرگ قتیبه، در نزد حجاج عزیز و محترم بود و جزء تیول داران و صاحب نهری در عراق به حساب می آمد، همین طور عبداللَّه، حصین و عمرو که صاحب فرزندان بسیار بودند، و با وی در فتوحات شرکت کردند و اکثر ایشان در خراسان همراه امیر به قتل رسیدند. از خواهران قتیبه نشانی در تاریخ نمی بینیم، هر چند که طبری ذیل حوادث سال 96ه آورده است: «خواهران و برادران او در این حادثه به قتل رسیدند».9 ازدواج

از دوران کودکی، نوجوانی و جوانی وی اطلاع دقیقی در دست نیست. از این که وی در طول زندگی با دوشیزه یا زنی از خاندان های بزرگ ازدواج رسمی کرده، خبری موجود نیست، ولی به سنت بسیاری از امرای عرب که به سبب فتوحات و مسائل حکومت، مجال تشکیل خانه و خانواده نداشتند، با کنیزان متعددی در تماس بوده است. نام زنانی، چون زعوم دختر ایاس، عبهر، لیلی اخیلیه، مادر خالد بن برمک، مادر یزید سوم اموی و همسر نیزک امیر سُغد در دربار قتیبه به چشم می خورد. دو نفر اول برای او فرزندانی، چون مسلم و حجاج را به دنیا آوردند. از ارتباط لیلی با سردار اطلاع دقیقی در دست نیست هر چند نامه حجاج، سندی بر ارتباط آن دو محسوب می شود. مادر خالد و مادر یزید به دربارهای اموی شام هدیه شدند و نفر آخر هرگز با قتیبه پیوندی برقرار نکرد.10 اعقاب قتیبه

سلم، حجاج، قطن، مسلم، کثیر، عبدالرحمن صالح، عمر و یوسف پسران قتیبه اند که مانند پدر به مناصب مهم حکومتی رسیدند. مسلم ابوقتیبه والی بصره و عامل منصور در مبارزه با قیام ابراهیم بن عبداللَّه بن حسن (د 145ه ) بود. وی بعدها به دلیل نافرمانی از منصور از امارت بصره عزل شد. وی فرزندان زیادی داشت که آنها هم به حکومت ولایات منصوب شدند؛ سعید، ابراهیم، علی، فضل و عمر تا حکومت هادی عباسی (د 170ه ) بر ولایاتی، چون ری، بلخ یمن و... حکم می راندند. قطن پسر دیگر قتیبه بر سمرقند حکومت می کرد.

نبیره های قتیبه از دنباله مسلم و عبدالرحمن و حجاج با نام های سعید بن احمد (د 279ه ) که در دوره معتمد در بطائح مصلوب شد، و عبدالخالق، ساکن در طلیطله (اندلس) معروف به محمد بن مثنی، فرمانده سپاه طلحة بن طاهر بن حسین (د 213ه ) در خراسان بودند.

از میان اعقاب قتیبه تنها سعید بن مسلم عالم بود.11 زندگی سیاسی

آغاز حیات سیاسی وی هم زمان با حکومت حجاج بر عراق و به توصیه او و با دستور ولید بن عبدالملک یا خود عبدالملک به سال 85 یا 86ه بوده است. او قبل از امارت خراسان به امور اداری و سیاسی در یکی از شهرهای ری، بحرین، بصره یا سیستان مشغول بوده است. شواهد بی شماری، چون حفر نهر قتیبتان در بصره و سرکوبی شورش سیستان نشان دهنده حضور وی در این ایالت هاست. علت انتخاب وی به امارت خراسان، آرامش و ثبات سیاسی دوره ولید، میل خلیفه به کشور گشایی، فتح چین، نوید گسترش قلمرو حکومت قتیبه از سوی حجاج و مساله تعصب قومی اعراب بود. مورد اخیر بسیار مهم بود، چرا که حجاج، فرماندهی و مقام های مهم را به قبایل قیسی (اعراب شمالی) - که خود و سردارانش از آن بودند - می داد.12 فتوحات

ورود به خراسان و فتح آن جا و مرزهای شرقی اش، صلابت وقدرت وی، استفاده از عنصر اختلاف میان شهریاران ایالات آن جا و کمک گرفتن از بیگانگان جهت دفع امرای رقیب از عوامل مهم فتوحات خراسان بود.

قتیبه اولین کسی بود که مسیر فتوحات عرب از راه فارس به کرمان و خراسان را تغییر داد و از ایالت های مرکزی و شمالی به آن جا وارد شد.13 این ایالت در دوره های قبل فتح شده بود، لکن درگیری حکام محلی، نظم امور آن جا را بر هم ریخته بود. حوزه زمانی فتوحات او را باید در سال 86 تا 96ه دانست. عزل مفضل بن مهلب به دست حجاج، راه را برای فتح امارت خراسان به دست قتیبه که نقشه اصلی اش را مفضل کشیده بود، باز کرد.

اخبار فتوحات قتیبه بسیار نامرتب است. تقریباً تنها کسی که با رعایت نظم زمانی بدان ها پرداخته طبری است. شرح همه فتوحات مذکور در این جا ممکن نیست، خصوصاً این که طبری درباره هر حادثه چندین روایت، اعم از محلی و غیر محلی (عرب و خراسانی) بیان می کند.14 اولین ایالت هایی که به آن ها حمله شد اخرون و شومان بودند که شهریار آنها رعایت همسایگی دولت اسلام را نکرده و بر حکام محلی دیگر هم ستم می کردند. عده ای فتح آن جا را به تحریک دهقانان بلخ و طالقان می دادند که خود را با ارمغان های فراوان تسلیم قتیبه کردند. دو ایالت مذکور در پایان با قتیبه صلح کردند.15 کانون حملات در این فتوحات شهر مرو، دارالملک قتیبه بود. سال 87ه قتیبه، بادغیس را به صلح گشود. بعد از آن شهر بیکند را فتح کرد هدف اصلی او فتح بخارا بود از این رو، حملات خود را از نزدیک ترین ایالات بخارا آغاز کرد. بهانه فتح آن، پیمان شکنی مردم آن جا، فساد اخلاقی حاکمش، ورقا بن نصر باهلی در تعرض به دختران زیبا روی و تحریک سغدیان مطرح شده است. روایاتی افسانه ای، چون مشاهده دیگ های بزرگ و غول آسای بیکند توسط مسلمین در منابع تاریخی مطرح شده است. طولانی شدن فتح بیکند، شایعات مبتنی بر مرگ حجاج (جهت تزلزل سپاه اسلام)، کسب غنایم گرانبها و ویرانی بیکند از موارد مهم فتح بیکند است.16

در سال 88ه تومشکت و رامشنیه دو ایالت نزدیک بخارا فتح شدند؛ اهمیت آنها در شرکت سپاهیان سغدی و چینی در مقابله با قتیبه بود. مهم ترین و مفصل ترین فتح قتیبه، فتح بخارا بود. بخارا از مهم ترین ایالت های ماورالنهر، اولین بار به دست سعید بن عثمان اموی فتح شد و با نقض پیمان صلح، یک بار دیگر در زمان یزیدبن معاویه (د 63ه ) و حجاج مورد حمله واقع شد (90 - 89ه ) حملات چهارگانه قتیبه، طولانی شدن مدت جنگ، نقض پیمان صلح، جایگاه و نسب والای حاکم محلی آن جا (وردان خداه)، ارتداد اهالی آن جا پس از قبول اسلام، ورود قتیبه به شهر از طریق صلح خدعه آمیز (به بهانه ساختن مسجد) و فتح آن به دست سپاهیانی که به شکل بنایان در آمده بودند، خرابی بخارا، اسکان قبایل عرب، وضع قوانین سخت اسلامی در آنجا، بنای جامع مشهور بخارا در سال 94ه، بنای مصلی و عیدگاه بخارا به دست قتیبه و امنیت پرمخاطره بخارا از مسائل مهم این فتح محسوب می شود.17 فتح سغد از دیگر فتوحات مهم قتیبه است، چون همراه با سغد مردم طالقان فاریاب و... شورش کردند. قتیبه در فتح این ایالت بر اساس شیوه جنگی رسول خداصلی الله علیه وآله در نبرد احزاب به توصیه مشاور نظامی اش، حیان نبطی میان امرای محلی شهرهای مذکور را به هم زد و بعد تک تک ایالت های مذکور را فتح کرده و اهالی آنها را به سختی مجازات کرد.18 در فاصله سالهای 90 تا 91ه امیر، حوزه های طالقان، فاریاب. گوزگان و بلخ را آرام کرد و ایالت سغد را که امیرش نیزک خان دوباره طغیان کرده بود، فتح کرد. اخبار فتح آن جا و قتل و اعدام نیزک و دوستانش بسیار پراکنده و متضاد می باشند. شومان، کش، نسف، فاریاب هم اماکن مفتوحه بعدی بودند. قتیبه فاریاب را سوزاند و از آن پس، «شهر سوخته» لقب گرفت. در سال 92ه قتیبه شورش سیستان و رتبیل و زابل را آرام کرد و خوارزم را هم به تصرف خویش درآورد. خوارزم دچار فتنه ای محلی شده بود و قتیبه در آن جا عده زیادی را کشت.19 مهم تر از خوارزم، فتح سمرقند به سال 95ه بود که اخبار و روایات افسانه ای و مبالغه آمیز درباره آن زیاد بود. کیفیت ورود او به شهر در قالب پنهان شدن در مرکبی چوبین و بزرگ، شبیه افسانه یونانی تروا و آشیل قهرمان، کشتار مردم، خرابی بت خانه ها و بت های زرین و کسب لقب و عنوان «بالان» از کاهنان و مردم آن جا از مهم ترین فصول فتح سمرقند است.20 سال های آخر عمر سردار نیز در جنگ گذشت. سال 96ه قتیبه دامنه فتوحات را به چین کشاند و آرزوی حجاج را - که دیگر در قید حیات نبود - برآورده ساخت. قتیبه، زودتر از سرداران دیگر به چین رسید و کاشغر را از راه دره عصام گرفت و با مردمش صلح کرد. او با شنیدن خبر مرگ ولید بن عبدالملک به خراسان بازگشت، ولی هرگز نتوانست از آن جا جان سالم به در برد. مرگ ولید و آغاز خلافت سلیمان آتشی در شام روشن کرد که دامن گیر او در خراسان شد. فتح قرمیسین گرگان طبرستان و اسکندریه نیز به وی نسبت داده شده است. قتیبه به آمل رفت و آمد داشت لکن او فاتح طبرستان نیست زیرا آمل در ایالت خراسان بزرگ قرار داشته و با آمل ایالت طبرستان متفاوت است.21 نهایت حوزه فتوحات

این که قتیبه محدوده فتوحاتش را تا کجا امتداد داد نیازمند بررسی بیشتری است. قدر مسلم آن است که وی تا عمق مناطق آمو دریا نفوذ کرد و ایالت های سمرقند، هرات، چاچ، بلخ، بخارا، خوارزم و قسمت های بسیاری از ماوراءالنهر را در فاصله سال های 86 تا 97ه فتح کرد و زمینه را برای فتح چین و ورود اسلام به آن دیار فراهم کرد. به روایتی او سال 96ه کاشغر در ایالت چیانگ را تصرف کرد و با مرگ ولید، فتوحاتش در همان جا متوقف شد. این که آیا مسلمانان، پیش از این هم از راه خشکی و دریا و مسیر تجاری به چین نفوذ کرده بودند، نیز قابل بررسی است. در این که هیأتی از سوی امیر به دربار چین به سفارت هبیره بن مشمرح کلابی با هدایای بسیار رفته باشند. تردیدی نیست، اما سفر خود قتیبه به چین محل تردید است. عده ای معتقدند روایت های مربوط به ورود او به چین زودتر از موقع نقل شده و این کار بعدها به دست نصر بن سیار امیر خراسان انجام شد و نیز حد مرز طبیعی دوران قتیبه منطقه سیحون بود نه جیحون. از طرفی داستان فتح کاشغر و سوگند قتیبه برای فتح خاک چین و تدبیر سیاسی حاکم آن جا که یک بار خاک آن سرزمین را با هدایای بی شمار و غلامان سلطنتی برای قتیبه فرستاد تا سوگند او را ملغی کند، علاوه بر ایجاد تردید در مسأله فوق، حکایت از هیبت سپاه اسلام دارد. با این همه، قتیبه فتوحات را در شرق به جایی رساند که هرگز پیش از آن سابقه نداشت و توانست حکومت اسلامی را در آن جا متمرکز کند. دلایل گستردگی فتوحات وی از این قرار است: دستور حجاج مبنی بر فتح چین، رقابت قتیبه با محمد بن قاسم (فاتح سند) بر سر این که کدام یک زودتر به چین برسند، حرص و طمع سپاه اموی در جمع کردن غنایم، شور و شوق جنگ جویی، دعوی نشر اسلام، نابودی معابد، بتکده ها و.... 22

نویسندگانی، مانند گیب، فتح چین را در دوره قتیبه صحیح نمی دانند و با استناد به طبری فقط مسأله حمله به کاشغر را مطرح کرده که در نهایت به صلح طرفین کشیده شد و نیز آنها لفظ صین را بر قسمتی از چین منطبق می دانند، خصوصاً این که منابع چینی هم از فتح قتیبه سخنی نگفته اند. گیب معتقد است در خصوص فتوحات ماوراءالنهر، قول صحیح استرداد آن منطقه از دست امرای محلی است نه فتح آن. در هر صورت طبق نظر وی قتیبه برای بدست آوردن راه تجارت ابریشم از کوهستان های تیان شان، تورخان و تغمات عبور کرد و توکسیئوس و یا کسارت (مرز مشترک ایران و توران) را گرفت.23

علاوه بر مرزهای خارجی، قتیبه حملاتی (به صورت گروهی) به جرجان داشت که به سبب مشکلات سپاه عرب در جنگل و کوه...، رضایت حجاج را جلب نکرد. وی جهت برقراری آرامش حملاتی نیز به سیستان داشت.24 کارگزاران و فرماندهان

قتیبه در فتوحات خود سردار نظامی و زیر دست حجاج بود که کادر فرماندهی قوی داشت. فرماندهانی، مانند مسلم بن مسلم، صالح بن مسلم، عبدالرحمن و عمروبن مسلم که برادرانش بودند، او را در فتوحات یاری می کردند؛ نفر اول، جانشین موقت وی به هنگام فتوحات مرو بود. دومی، سرزمین باسار، امیر ترمذ، فاتح کاشان و ادرشت در منطقه فرغانه را فتح کرد و سومین نفر، قدرت مندترین فرمانده نظامی وی بود.25

علاوه بر اینان، مغیره بن عبداللَّه، حاکم نیشابور، ایاس بن عبداللَّه، امیر مرو و خوارزم، حیان نبطی، وکیع بن حسان، عبداللَّه بن اهتم و ورقاء بن نصر باهلی. حکامی بودند که به صورت موقت در دوره فتوحات و جنگ و صلح بر امارت ولایت انتخاب می شدند. در میان امرای مذکور، جز مغیره و ورقاء - که سرنوشت مجهولی دارند - بقیه به سردار خیانت کرده و زمینه قتلش را فراهم کردند26 و اما مشهورترین مشاور قتیبه، سلیمان (سلیم) ایرانی بود. دنیای علم و ادب

از قتیبه حکایات و بیانات فراوانی در قالب خطبه های طولانی و مفصل و نیز عبارات کوتاه و دلنشین به جا مانده است. وی به تأیید حجاج و نامه هایش در فهمیدن جملات استعاره ای و امثال رمزآمیز بسیار تیز فهم بود.27 وی در روایت شعر و... بسیار آگاه بود و مورد تمجید مردم بصره واقع شد. مکاتباتی که از وی با مادرش به یادگار مانده، نمایانگر صنعت حسن تقسیم (از صنایع ادبی و بلاغی) است. عمران بن حصین و ابوسعید خدری از وی حدیث نقل کرده اند. مجالست با شاعران و ادیبان

گرچه قسمت اعظم زندگی قتیبه به جنگ و فتوحات گذشت، اما گاه لحظاتی را هم به مجالست با شاعران و ادیبان می گذراند. این مجالس که به دلیل پیروزی در جنگ ها به شکل خصوصی و عمومی برگزار می شد و اتفاقاً به مناظره و مفاخره قتیبه با شاعران سپری می شد، شادمانی خاطر او را فراهم می کرد.

محمد بن واسع، اصم بن حجاج، (مدیحه سرای قتیبه در باب عظمت فتوحاتش)، کعب اشتری، (شاعر دربار وی) نهار بن توسعه (شاعر خاندان مهلب بن ابی صفره) عبدالرحمن بن حمانه باهلی، (مرثیه سرای قتیبه) و داوود بن جریر از مشهورترین شاعران درگاه وی می باشند. امیر در حالات و مواقع خاص با آنان به مناظره و مفاخره می پرداخت. گاهی نیز شاعرانی، مانند نهاربن توسعه موردخشم یا عفو و عطای او قرار می گرفتند. ناگفته نماند شعرای مذکور در مدح او مبالغه کرده اند.28

علاوه بر این، قتیبه با روحانی معابد حوزه فتوحات در شرق مناظره ای در اهمیت فتح سرزمین ها و موسیقی داشته است. مناظره های دیگر او با رده های مختلف اجتماع، خصوصاً ادیبان نقل شده که موضوعات آن رزم، جنگ، خلقت و... می باشد که جهت اختصار از ذکر آن خودداری می شود.29 خطبه ها

از قتیبه خطبه های فراوان بر جای مانده است. این خطبه ها معمولاً به هنگام اعزام نیرو، تشویق سپاهیان به جنگ، شرح خاطرات نبرد و امور سیاسی مهمی، چون قضیه خلافت سلیمان بن عبدالملک و عزل قتیبه از امارت خراسان بوده است. خطبه های او معمولاً طولانی، مفصل، مزین به صنایع ادبی و دارای استواری و غنای خاصی می باشد. این سخنان که ابتدا به صورت شفاهی بود و بعدها مکتوب شد از دخالت راویان و تصرف ناسخان و نویسندگان در امان نمانده است.30

از میان خطبه های به یادگار مانده از او، خطبه هایی که در هنگام فتح تخارستان در سال 86ه، فتح سغد در 93ه، فتح چاچ و نیز آغاز خلافت سلیمان در 96ه ایراد کرده، مشهورتر است.31 آیات قرآن، صنایع ادبی، ذکر ماجراهای تاریخی و عبرت آموزی از آنان (مانند داستان یهودیان بنی نضیر)، فاش ساختن ماهیت دستگاه اموی، مذمت امرای قبلی خراسان. دامن زدن به اختلافات عرب های شمالی و جنوبی، انتقاد از مردم خراسان و شام، شکایت از زمانه، و مسائل غیراخلاقی موضوعات خطب وی را تشکیل می دهد.32

بررسی این خطبه ها علاوه بر تخصص در امور ادبی، به مطالعه پراکندگی عرب در خراسان و آگاهی از اوضاع اجتماعی سیاسی آن دوره کمک فراوان می کند. در این میان، خطابه های طولانی وی که در موقعیت های خاص ایراد شده، به لحاظ ادبی در خور توجه است.33 رسائل

از قتیبه نامه های فراوان باقی مانده است. این نامه ها که معمولاً مشتمل بر امور سیاسی، اجتماعی، مفاخرات قبیله ای و انتقاد از دستگاه اموی بوده برای افرادی، چون حجاج بن یوسف ثقفی، عبیداللَّه بن زیاد ظبیان از سران حکومتی امویان و خلیفه سلیمان بن عبدالملک نوشته شده است. بررسی نامه های مذکور علاوه بر جنبه های ادبی، نشان دهنده توسعه امور اداری دیوان برید (پست و جاسوسی) در دوره امویان بوده و و خواننده را با سیاست های امرای اموی در قلمرو ایران آشنا می کند. از میان نامه ها، نامه ای که به سلیمان بن عبدالملک نوشته شده محل تأمل فراوان است چرا که سند عزل و قتل قتیبه محسوب می گردد. منابع تاریخی از سه نامه قتیبه به سلیمان خبر می دهند که محتوای اصلی آنها عبارتست از: ابراز تسلیت به مناسبت مرگ ولید، تبریک خلافت سلیمان، شرح مشکلات فتح خراسان و اصرار بر ابقای مقام خویش، انتقاد از امرای قبلی اموی در خراسان و تهدید به خلع و عزل سلیمان.34 خلق و خوی

قتیبه به عنوان یکی از شجاعان و قهرمانان و مردان دوراندیش و فصیح معرفی شده است. در شجاعت او حرفی نیست ولی دوراندیش بودنش را باید کمی با احتیاط نگریست. علاوه بر اینها وی به خوش گذرانی و عیاشی، شراب خواری و می گساری علاقه مند بود. قضاوت درباره خلق و خوی او بسیار دشوار و متناقض است.35 محققان ایرانی شخصیت بد و تاریکی از وی ارائه می دهند و متون عربی وی را قهرمان دلاور یاد می کنند36 سیاست جنگی او شبیه عمر بن خطاب بود و به سپاهیان اجازه سکونت دائم نمی داد. وی هنگام فتوحات با بهره گیری از آرایش جنگی خاص و برنامه جنگی دقیق سپاهیان را روانه نبرد می کرد و به تجهیز سپاه به اسلحه های گرانبها علاقه مند بود. حملاتش صاعقه وار بود اما آرامش خاطر را از دست نمی داد. در فتح سرزمین ها تواضع نشان می داد و دیگران را به جای خودش فاتح معرفی می کرد. در ترویج اسلام میان امرای محلی ماوراءالنهر نقش داشت. گاهی نیز فتوحات، او را دچار کبر و غرور می کرد. حقوق سپاهیان را از غنیمت ها به طور کامل می پرداخت. به دستگاه اموی کاملاً وفادار بود و در غنیمت های دولت دزدی و خیانت نمی کرد. در برابر حَجّاج اطاعت و تسلیم عجیبی داشت. به آرایش سیاسی هیئت های اعزامی به مناطق مختلف، خصوصاً چین، توجه خاصی می کرد. قریحه شاعری هم داشت. به کار بردن الفاظ قرآنی در خطب و رسائل، حاکی از تسلط او بر این متن عظیم دارد.37 قتل قتیبه

قتیبه در پایان سال 96ه، پس از ده سال امارت خراسان از قدرت خلع و با حیله سلیمان بن عبدالملک و به دست سپاهیانش کشته شد. محل قتل او «منیک» موضعی در فرغانه؛ یعنی همان محل قلعه افشین بود. طبری روایتی مبتنی بر پیش گویی قتل او در سال 98ه و اطلاع وی از این مطلب را آورده است. مدفن وی کشور چین نبود بلکه در ناحیه رباط سرهنگ (کاخ) و محل زیارت عموم بود. تاریخ مرگ وی به اختلاف 96، 97، 98، 99ه و سن او 45، 46، 48، 55، 74 سالگی ذکر شده است. داستان قتل وی به صورت روایی و مفصل در تاریخ طبری آمده است. و قصد ما در این بخش تحلیل عوامل قتل وی است.38 بر اساس روایات، ده عامل برای قتل وی می توان در نظر گرفت.

مهم ترین عامل توقف فتوحات و قتل قتیبه، مرگ حجاج بن یوسف (د 95ه ) بزرگترین حامی اش و مرگ ولید بن عبدالملک (د 96ه ) بود که امیر پیشرفتش را مدیون آن دو می دانست. وفاداری او به دو فرد مذکور نشان دهنده اعتماد حجاج و ولید به قتیبه است که حکومت مستقل خراسان را در مرزهای شرقی در دست داشت. اما با مرگ آنها دیگر این اعتماد از سوی قتیبه مشاهده نمی گردد؛ می توان گفت سلیمان از هیبت و مقام او می ترسید و سریع وی را از حکومت خراسان عزل کرد.
مسأله ولایت عهدی: ظاهراً ولید در دوران خلافت جهت خلع سلیمان از ولی عهدی حکومت و انتصاب فرزندش با حجاج و قتیبه هم رای شده بود. در بی لیاقتی سلیمان به حکومت هیچ شکی نیست، اما این هم رایی حجاج و قتیبه از روی ترس یا چاپلوسی، به صورت مستقیم یا با نامه نگاری، سبب کینه توزی سلیمان شده و بعد از مرگ ولید، انتقام سختی از عاملان قضیه کشید. سلیمان. علاوه بر شکنجه و آزار محمد بن قاسم (فاتح سند و خویشاوند حجاج) با دسیسه ای طراحی شده، قتیبه را کشت.39
اهمیت خراسان و امارات قتیبه: امیر ده سال برای فتح آن جا زحمت کشیده بود و خود را محق به ولایت آن سرزمین می دانست. با آغاز حکومت سلیمان، امارت قتیبه در معرض تهدید بود. این احساس خطر از نامه های قتیبه به سلیمان کاملاً هویداست. قتیبه که خود نمک پرورده امویان بود در صدد مقابله با فتنه های سلیمان برآمد اما موفق نشد.40
فتنه گری اطرافیان سلیمان: به نظر می آید دربار سلیمان پناهگاه فراریان از سیاست و سختگیریهای حجاج، هم چون خاندان یزید بن مهلب بود. در این که اینان چه قدر در تحریک سلیمان در خلع قتیبه و قتلش دست داشته اند، به طور قطع نمی توان نظر داد. این مساله را نباید فراموش کرد که قتیبه مفضل برادر یزید را به دستور حجاج اسیر و اذیت کرده بود.41
کودتای فرماندهان نظامی زیر دست قتیبه: امرای زیر دست وی وابسته به قبایلی بودند که همراه قتیبه در فتوحات شرکت می کردند. از مشهورترین امرا وکیع بن حسّان (رئیس قبیله تمیم) بود. وی که سابقه بدی در دزدی بیت المال بصره داشت، به دستور حجاج و به دست قتیبه عزل شد. وکیع از چشم قتیبه افتاده بود و امیر او را به امارت شهرها منصوب نمی کرد. عزل وکیع از ریاست بنی تمیم به دست سردار باعث کینه وی شد. ظاهراً عده ای از قبیله بنی تمیم هم به دست قتیبه مجازات و کشته شده بودند. به هنگام عزل سلیمان از خلافت، وکیع که از محتوای نامه ها خبردار شده بود برضد امیر اقدام کرد و با حمله به خیمه و خرگاه قتیبه او را کشت. قتیبه که از مدت ها پیش، به رفتارهای او مشکوک شده بود هرگز به فکر نابودی اش نیفتاد. وکیع در این فتنه اکثر برادرانش را جز دو نفر کشت و با این کار برای مدتی امارت خراسان را در دست گرفت اما با آغاز حکومت یزید بن مهلت، از امارت خلع و به زندان افتاد. سرداران دیگر، حصین بن منذر، حیان نبطی، مولای مصقله بودند که ظاهراً نفر اول از ارکان مهم این توطئه بود. میثم بن منخل، جحم بن زهر جعفی، عبداللَّه بن علوان، سعد بن مجد، عبداللَّه بن اهتم از زیردستان و غلامان قتیبه بودند که به وی خیانت کردند و او را به قتل رساندند.
اگر ورقاء بن نصر باهلی همان ورقاء، حاکم بیکند باشد وی هم به دلیل رفتار قتیبه با خانواده اش، کینه توزانه در این قتل شرکت کرد. سوال این است که قتیبه با داشتن هزار سپاهی بصری، هفت هزار کوفی و هفت هزار موالی خراسانی، چرا از یاری این نیروهای به ظاهر وفادار در هنگام توطئه محروم ماند؟ بهتر است در این جا عوامل دیگر قتل قتیبه هم مورد لحاظ قرار گیرد. در انتهای درگیری قتیبه تنها همراه چند نفر غلام و شاهزادگان عجمی و برادرانش با شور و اشتیاق می جنگیدند. او آن قدر جنگید که طناب چادرهای خیمه اش کنده شد و ستون خیمه بر بالای او فرود آمد و شورشیان بر او ریخته و او را به قتل رساندند.42

عامل دیگر قتل قتیبه رفتار و خلق و خوی وی بود. او با قبایل عرب در پایان فتوحات رفتار خوشی نداشت. در خطبه هایش بدگویی از اعراب مشاهده می شود. او درست زمانی که قبایل را باید به خود نزدیک می کرد آنها را از خود راند. دیگر این که قتیبه قبیله مهمی نداشت تا از وی حمایت کند.43
تکیه به عجم و موالی: قتیبه و عدّه زیادی از یارانش عرب بودند. وی علاوه بر آوردن عناصر غیر عرب در میان اعراب، به آنها توجه خاصی داشت. بعدها نوادگان قتیبه، در گفتارهایشان به همین موضوع اشاره کرده اند. روایات بی شماری از عجمان در تایید شخصیت و مقام قتیبه وجود دارد که ممکن است جعلی باشد اما اشارات قتیبه به اهمیت نیرو و توان عجمان انکار ناشدنی است. بعد از مرگ قتیبه بسیاری از امرای محلی تا مدت ها نام فرزند خود را قتیبه می گذاشتند.44
اگر چه برخی منابع قتیبه را مرد زرنگی معرفی می کنند، او با همه درایتش با خیانت سرداران خود مواجه شد. قتیبه درباره وکیع با جدیت برخورد نکرد و فریفته تمارض وی شد. وی نه تنها به پند ناصحان که او را به فرار به ایالات شرقی ترغیب می کردند گوش نداد، بلکه فریب آنان را خورد که وی را به شورش علیه سلیمان می خواندند. قتیبه هرگز سپاهیان زیر دستش را به لحاظ امانت داری و وفاداری امتحان نکرد.45
در این که آیا ابتدا قتیبه علیه سلیمان شورش کرد و او را از خلافت عزل کرد یا عکس آن رخ داد، نقل های مختلف و متضادی به چشم می خورد. تبیین اولیه این مسأله، مقصر اصلی را مشخص می کند. در این خصوص نامه های قتیبه و سلیمان اسناد خوبی هستند؛ در آن نامه ها - که پیک های خلیفه مأمور بودند آنها را با صدای بلند و در حضور همگان بخوانند - سلیمان به نوعی زیردستان و مردم عامه را برضد قتیبه شورانده بود. شورشی که خطبه های فصیح قتیبه هم آن را آرام نکرد. آن گاه قتیبه، سلیمان را از خلافت عزل کرد. قول دیگر در این باره، گفتار وامبری است که عقیده دارد سلیمان به دلیل بعد مسافت (شام تا چین) از کشتن قتیبه ناتوان شده بود و با حیله وی را به خراسان خواند و علیه او دسیسه کرد.46
اختلافات اعراب شمالی و جنوبی: قتیبه، مانند بسیاری از امرای دیگر، قربانی کینه و اختلاف اعراب شد، او، به این اختلاف دامن نمی زد اما با عزل وکیع از امارت قبیله تمیم، برخورد با خاندان عبداللَّه بن اهتم و خاندان مهلب و بدگویی از اعراب در خطب خویش سبب شد که وی قربانی اختلافاتی شود که دستگاه اموی آن را برنامه ریزی و اجرا می کرد. شعر فرزدق، (د 110ه ) بر این مساله گواهی می دهد.47 کارنامه اعمال
با همه صفات و خصوصیات زندگی و اخلاقی قتیبه قضاوت یک سویه، بدون توجه به حقایق تاریخی صحیح نمی نماید. فتوحات سردار عرب مرزهای اسلامی را گسترش داد. قتیبه در بخارا به ساختن مسجد و انتخاب امام جماعت برای مسلمانان و دستور ترجمه کردن قرآن به فارسی همت گماشت و در سمرقند، بتکده ها و معابد بودایی و زرتشتی را خراب کرد و کتاب های آنان را آتش زد. این رفتار با توجه به دستور قرآن و سنت نبوی که مبتنی بر آزاد گذاشتن اقلیت های دینی در امور دینی خود به شرط پرداخت جزیه می باشد، محل تامل است.

خون ریزی های منسوب به او در ماورالنهر تا حدی مبالغه آمیز است 48 و عده ای آنها را به یزید بن مهلب نسبت می دهند. در برخی متون، از قتیبه و سیاستش تمجید شده است. تبدیل بخارا به پادگان نظامی و اهمیتی که این شهر بعدها (در دوره سامانی) پیدا کرد، مرهون اقدام قتیبه است. سیاست او در سازش با امرای محلی و انتصاب ایشان به حکومت ولایات، داخل کردن عناصر غیر عرب به سپاه عرب، تبلیغ و تشویق مردم برای شرکت در نماز جمعه، مراقبت از مرزها برای پیش گیری از حملات ترکان، به کار بردن نرمش و خشونت در مواقع مناسب، برخورد با ملل مفتوحه، نشان دادن ابهت سپاه عرب و تنبیه خائنان به معاهدات صلح آمیز، بسیار محل توجه است.

مرگ قتیبه ربع قرن فتوحات عرب را به تأخیر انداخت. حاکم بعدی نتوانست با جدّیت قتیبه، فتوحات را دنبال کند. رمز موفقیت او در توان نظامی، استفاده از تجربه ها و توصیه های

حجاج و دیپلماسی دقیق او بود. قتل قتیبه تجربه ای تلخ برای اعراب و مردم خراسان و ایالات شرقی بود، چرا که جانشینان قتیبه به مردم ظلم و ستم بسیار کردند و آن ایالات در آینده ای نه چندان دور، به صحنه حوادث سیاسی و آشوب های پرتلاطمی تبدیل شد.49 $$

منابع

- آرنولد، سرتوماس، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزّتی (انتشارات دانشگاه تهران، بی تا).

- ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (انتشارات جاویدان، بی تا).

- ابن اثیر، جزری، ابوالحسن علی بن عبدالواحد، الکامل فی التاریخ (بیروت، دارالفکر، 1398ق).

- ابن اثیر، جزری، - اَللبُاب فی تهذیب الانساب، (مکتبه المقدسی، 1357ق).

- ابن حزم اندلسی، ابی محمد علی بن احمد بن سعید، جمهره انساب العرب، (دارالکتب العلمیه، 1403ق).

- ابن خردادبه، ابی قاسم عبیداللَّه بن عبداللَّه، المسالک الممالک، ترجمه حسین قره چانلو، (تهران، 1370ش).

- ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، (مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1365ش).

- ابن خلکان، احمد بن احمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، (القاهره، بی تا).

- ابن عبدربه، ابی عمر احمد بن محمد، العقد الفرید، (بیروت، دارالکتب العربی، 1368ق).

- ابن فقیه، ابوبکر احمد بن ابراهیم همدانی، مختصر کتاب البلدان، (بغداد، مکتبه المثنی، 1302ق).

- ابن منجّم اسحاق بن حسین، آکام المرجان فی ذکر المدائن المشهور فی کل المکان، ترجمه محمد آصف فکرت، (انتشارات آستان قدس، بی تا).

- ابوالفداء، -، تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتی، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بی تا).

- اجتهادی، ابوالقاسم، بررسی وضع مالی و مالیه مسلمین از آغاز تا پایان دوره اموی، (سروش، 1363ش).

- اصطخری، ابواسحاق ابراهیم. مسالک و ممالک، ترجمه محمد بن اسعد بن عبداللَّه تُستری. تصحیح ایرج افشار، (1373ه ش).

- اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی (کتابخانه طهوری، بی تا).

- برو کلمان، کارل، تاریخ ملل و دول اسلامی، ترجمه هادی جزائری (بنگاه ترجمه و نشر کتاب).

- بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه آذر تاش آذرنوش، (بنیاد فرهنگ ایران، 1373).

- بیضون. ابراهیم، من دوله عمر الی دوله عبدالملک (بیروت، دارالنهضه العربیه للطباعه و النشر).

- جاحظ بصری، ابی عثمان عمرو بن محبوب، البیان و التبیین، (مکتبه التجاری الکبری، 1351ق).

- حتّی، فیلیپ خلیل، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، (1380ش).

- حصری، قیروانی، اسحاق بن ابراهیم بن علی، زهرا الاداب و ثمر الالباب، تصحیح علی محمد بجادی (داراحیاء الکتب العربیه، بی تا).

- حمیری، محمد بن عبدالمنعم، روض المعطار فی خبر الاقطار، تحقیق احسان عباس، (مکتبه لبنان، بی تا).

- دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، (انتشارات دانشگاه تهران، مهرماه 1339ش).

- دینوری، ابن قتیبه، ابومحمد عبداللَّه بن مسلم، المعارف، (دارالمعارف بمصر، بی تا).

- -، الشعر و الشعراء، (دارالثقافه، بی تا).

- -، عیون الاخبار (دارالکتب المصریه العامه بالقاهره، 1343ق).

- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تصحیح عبدالمنعم عامر (قاهره، وزاره الثقافه و الارشاء القومی، 1960م).

- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء. (موسسه الرساله، 1413ش).

- -، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام (دارالکتب العربی).

- -، دُول الاسلام (بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1405).

- راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، چاپ دوم (موسسه انتشارات امیر کبیر، 1354ش).

- زرکلی. خیرالدین، الاعلام قاموس اشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، الطبعه الثانیه.

- زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ سوم (تهران، انتشارات امیر کبیر، 1362ش).

- سایکس، سرپرسی. تاریخ ایران، ترجمه محمد تقی فخرداعی گیلانی، چاپ سوم، (علی اکبر اعلمی، 1343ش).

- سمعانی، ابوسعد عبدالکریم بن محمود. الانساب (وزاره المعارف للتحقیقات العلمیه، 1383ق).

- صفوه، احمد زکی، جمهره خطب العرب (مکتبه و مطبعه مصطفی بابی، 1933م).

- -، جمهره رسائل العرب، (مطبعه مصطفی بابی، 1356ق).

- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353ش).

- عصفری، خلیفه بن خیاط، تاریخ (دارالفکر، 1421ق).

- غربال، محمد شفیق، دائره المعارف الاسلامیه المیسّره، (انتشارات فرانکلین، بی تا).

- فرای، ریچارد نلسون، بخارا دست آورد قرون وسطی، ترجمه محمود مهدوی، (بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بی تا).

- قریب بدر الزمان، فرهنگ سغدی (انتشارات فرهنگان، چاپ اول، تهران، 1374ش).

- کحالّه، عمر رضا، اعلام النساء فی عالمی و الاسلام (موسسه الرساله، 1404ق).

- گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود، زین الاخبار، تصحیح و مقدمه سعید نفیسی.

- گیب، ه.ر، فتوحات عرب در آسیای مرکزی، ترجمه حسین احمد پور، (اختر، بی تا).

- المبرد، ابی عباس محمد بن یزید، الکامل فی الغة و الادب (بیروت، مکتبه المعارف، بی تا).

- مرادزاده، رضا، چگونگی نفوذ و گسترش اسلام در چین، چاپ اول، (انتشارات آستان قدس رضوی، 1382ش).

- مرزبانی، ابوعبداللَّه محمد بن عمران، الموشّح فی مآخذ العلماء و الشعراء، (المطبعه السلفیه. طبعه ثانیه، 1385ق).

- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (انتشارات علمی فرهنگی، 1367ش).

- مقدسی، مطهربن طاهر، البدء و التاریخ، (آفرینش و تاریخ) ترجمه شفیعی کدکنی، (تهران، 1374ش).

- نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر القبادی، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بی تا).

- وامبری، ارمینوس، تاریخ بخارا، ترجمه احمد محمود ساداتی، (موسسه مصریه العامه، بی تا).

- یافعی، مراة الجنان و عبرة الیقظان (دارالکتب العلمیه، بی تا).

- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن واضح، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، (بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343ش).

- العیون والحدائق، مجهول المولف، (مکتبه المثنی، بغداد، بی تا).

$$پی نوشت ها 1. عضو هیأت علمی گروه تاریخ و تمدن دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد.2. بالان لقب امیر قتیبه بن مسلم است که به ترکی یعنی عسل، در زبان هندی یعنی زلف کوتاه و به فارسی به معنای بیل آهنی آمده است. احتمالاً کلمه بالان از بالا به معنای فراز و بلند است و بالان اسم مصدر است. بالای، مشتق از همین کلمه منسوب به قریه بالا و ممکن است از بالای (به معنی بالا، روی، فوق) مشتق شده باشد. کما اینکه در زبان سغدی هم به همین معنی آمده است. (ر،ک: بدرالزمان قریب، فرهنگ سغدی، چاپ اول (تهران، انتشارات فرهنگان، 1374ش) ص 353؛ دهخدا؛ لغتنامه، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1339ش) ج 3 پ 4241 - 4250 - 4266.3. سمعانی، الانساب، (وزارت المعارف للتحقیقات العلمیة، 1383ق) ج 2، ص 71؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، (القاهره، بی تا) ج 3، ص 249. المبرد، الکامل فی اللغة و الادب (بیروت، مکتبه المعارف) ج 2، ص 237.4. علی بن عبدالواحد ابن اثیر. اللباب فی تهذیب الانساب (مکتبه المقدسی، 1357ق) ج 1، ص 93 - 94.5. سمعانی، پیشین، ج 2، ص 71؛ ابن خلکان، پیشین، ج 3، ص 23 - 197؛ شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، سیر اعلام النبلاء، (موسسه الرساله، 1413ق) ج 4، ص 410-411.6. ابن خلکان، پیشین، ج 3، ص 249؛ خلیفه بن خیاط عصفری، تاریخ، (دارالفکر، 1421ق) ص 142؛ علی بن عبدالواحد ابن اثیر، الکامل فی التاریخ (بیروت، دارالفکر، 1398ق) ج 3، ص 268؛ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1367ش) ج 2، ص 63؛ ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، اخبار الطوال، تصحیح عبدالمنعم عامر (قاهره. وزارة الثقافه و الارشاد القومی، 1960م) ص 280؛ عبدالحی گردیزی، زین الاخبار، تصحیح سعید نفیسی، ص 83. 7. ابن اثیر، اللباب، فی تهذیب الأنساب، ج 1، ص 93 - 94؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 4-6. (دارالمعارف مصر، بی تا) ص 406 - 576.8. ابن اثیر، اللباب فی التهذیب الانساب، پیشین، ج 1، ص 93 - 94؛ ابن قتیبه دینوری، الشعر و الشعرا، (دارالثقافه، بی تا) ج 1، ص 449؛ ابی عمر احمد بن محمد ابن عبدربه، العقد الفرید، (بیروت، دارالکتب العربی، 1368ق) ج 2، ص 146.9. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353ش)، ج 9، ص 3911 - 3912.10. ابن حَزم اندلسی، جمهره انساب العرب (دارالکتب العلمیه، 1403ق) ص 324، طبری، پیشین، ج 9، ص 3863 - 3911 - 3912، اسحاق بن ابراهیم حصری، زهر الآداب و ثمر الالباب، تصحیح علی محمد یحادی (داراحیاء الکتب العربیه، بی تا)، ج 2، ص 937؛ عمر رضا کحالّه، اعلام النساء فی عالمی و الاسلام (موسسه الرساله، 1404ق) ج 4، ص 322 - 323؛ ابن خلدون، العبر، ج 2، ص 152، 151؛ درباره صهبا کنیزی که در زمان قتل قتیبه به همراه او بود و در آن واقعه کشته شد نیز اطلاع دقیقی بدست نیامد. ر.ک طبری، پیشین، ج 6، ص 9 - 390.11. ابن حزم اندلسی، پیشین، ص 264؛ ابن قتیبه، المعارف، پیشین، ص 407؛ ابن اثیر، الکامل، پیشین، ج 3، ص 19 - 22 - 28؛ ابن خلکان، پیشین، ج 3، ص 251؛ شمس الدین ذهبی، پیشین، ج 4، ص 411؛ سمعانی، پیشین، ج 2، ص 275.12. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، (بنیاد فرهنگ ایران، 1373) ص 223 - 278 - 223؛ خلیفه بن خیاط عصفری. پیشین، ص 229؛ مؤلف نامعلوم، العیون و الحدائق، (بغداد، مکتبة المثنی، بی تا) ج 3، ص 2 - 3؛ ابراهیم بیضون، من دوله عمر الی دوله عبدالملک، (بیروت، دارالنهضة العربیة الطباعة و النشر) ص 315 - 316.13. احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 307؛ محمد بن عبدالمنعم حمیری، روض المعطار فی خبر الاقطار، تحقیق احسان عباس، (مکتبه لبنان) ص 161.14. محمد بن جریر طبری، پیشین، ج 9، ص 3803 - 3804 - 3805؛...15. همان، ص 3805.16. همان، ص 3805، 3806، 3808؛ ابوالفداء، تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتی، (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران) ص 123؛ ابی قاسم عبیداللَّه ابن خرداذبه، المسالک و الممالک، ترجمه حسین قره چانلو (تهران، 1370ش) ص 147 - 157؛ نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر القبادی (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بی تا) ص 181؛ ارمینوس وامبری، تاریخ بخارا، ترجمه احمد محمود ساداتی (موسسه مصریه العامه، بی تا) ص 59.17. محمد بن جریر طبری، پیشین، ص 3810 - 3811 - 3817 - 3818 - 3822 تا 3825؛ احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 307 - 308؛ خلیفه بن خیاط عصفری، پیشین، ص 243، ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی، پیشین، ص 11 تا 15 - 61 تا 69 - 72 - 73؛ شمس الدین ذهبی. دول الاسلام، (بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1405ق) ص 767؛ همو، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 410؛ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات جاویدان، بی تا)، ج 2، ص 389؛ اسحاق بن حسین بن منجم، آکام المرجان فی ذکر المدائن المشهور فی کل المکان، ترجمه محمد آصف فکرت (انتشارات آستان قدس) ص 88.18. محمد بن جریر طبری، پیشین، ج 9، ص 3826 تا 3828؛ احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 308.19. محمد بن جریر طبری، پیشین، ج 9، ص 3834 - 3835 - 3851.20. همان، ج 9، ص 3853 تا 3864؛ ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، پیشین، ص 307.21. ابوبکر احمد بن ابراهیم همدانی ابن فقیه، مختصر کتاب البلدان، (بغداد، مکتبه المثنی، 1302ق) ص 209؛ علی اکبر دهخدا، پیشین، ج 37، ص 146.22. رضا مرادزاده، چگونگی نفوذ و گسترش اسلام در چین، چاپ اول (انتشارات آستان قدس رضوی، 1382ش) ص 88، 89؛ سرتوماس آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزّتی تهران، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران) ص 215.23. ه، ر، گیب، فتوحات عرب در آسیای مرکزی، ترجمه حسین احمدپور، (اختر، بی تا) ص 56 - 86.24. محمد بن عبدالمنعم حمیری، پیشین، ص 161.25. احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 307؛ طبری، پیشین، ج 9، ص 3866.26. همان، ج 9، ص 3817 - 3818 - 3844.27. ر.ک، جاحظ بصری، البیان و التبیین، (مکتبه التجاری الکبری، 1351ق) ج 1، ص 297.28. ابن قتیبه دینوری، عیون الاخبار، (قاهره، دارالکتب المصریه العامه بالقاهره، 1343ق) ج 2، ص 32 - 258 - 333؛ طبری، پیشین، ج 9، ص 3911 - 3912؛ العیون و الحدائق، (بغداد، مکتبه المثنی، بی تا) ج 3، ص 3، 2؛ ابن قتیبه دینوری، الشعر و الشعرا، پیشین، ج 1، ص 448 - 449؛ یافعی، مراة الجنان عبرة الیقضان (دارالکتب العلمیه، بی تا) ج 1، ص 159؛ محمد بن عمران مرزبانی، الموشّح فی مآخذ العلماء و الشعراء، الطبعة الثانیه (المطبعة السلفیه، 1385ق) ص 109 - 110.29. ابن عبدربه، پیشین، ج 1، ص 274 - 373؛ ابن قتیبه، عیون الاخبار، پیشین، ج 2، ص 123 - 124؛ اسحاق بن ابراهیم حصری، پیشین، ج 2، ص 1093؛ ابن خلکان، پیشین، ج 1، ص 29 - 290.30. احمد زکی صفوه، جمهرة خطب العرب (مکتبه و مطبعه مصطفی بابی، 1933م) ج 1، ص 290، 292.31. همان، ج 1، ص 292 - 294 - 296.32. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 2، ص 292؛ ابن عبدربه، پیشین، ج 4، ص 126 - 127؛ احمد زکی صفوه، پیشین، ج 1، ص 293 تا 296.33. مسعودی، پیشین، ج 2، ص 707 - 708؛ صفوه، پیشین، ج 1، ص 298.34. مسعودی، ج 2، ص 124؛ ابن قتیبه؛ عیون الاخبار، پیشین، ج 2، ص 32، 222؛ العیون و الحدائق، پیشین، ج 3، ص 17؛ ابن عبدربه، پیشین، ج 4، ص 317 - 318 - 426 - 427؛ احمد زکی صفوه، پیشین، ج 1، ص 298.35. احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 51، العیون و الحدائق، پیشین، ج 3، ص 17.36. محمد شفیق غربال، دائره المعارف الاسلامیه المیسرّه، (انتشارات فرانکلین، بی تا) ص 1370؛ عباس اقبال، خاندان نوبختی (کتاب خانه طهوری، بی تا) ص 164؛ علی اکبر دهخدا، پیشین، ج 2، ص 15 - 20؛ مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، (تهران، نتشارات امیر کبیر، 1354) ج 2، ص 55 - 124.37. محمد بن جریر طبری، پیشین، ج 9، ص 3863 تا 3865، 3810 تا 3812 - 3891؛ ابن عبدربه، پیشین، ج 4، ص 37. 38 و ج 1، ص 134؛ ارمینوس وامبری، پیشین، ص 59؛ کارل بروکلمان، تاریخ ملل و دول اسلامی، ترجمه هادی جزایری، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب) ص 116؛ احمد زکی صفوه، پیشین، ج 2، ص 290-291.38. محمد بن جریر طبری، ج 9، ص 3810 - 3910؛ ابواسحاق اصطخری، مسالک و الممالک، ترجمه محمد بن اسعد بن عبداله تستری، تصحیح ایرج افشار (1373) ص 354؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 433، شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاءِ، پیشین، ج 1، ص 159؛ یافعی، پیشین، ج 4، ص 410؛ نرشغی، پیشین، ص 80، 81، 82؛ ارمینوس وامیری، پیشین، ص 66.39. تاریخ طبری، ج 9، ص 38، 93، 94.40. همو، ص 3895، 3896.41. مطهر بن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ترجمه شفیعی کدکنی، (تهران، 1374ش) ص 925؛ یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 254، 253.42. ابوالحسن علی بن حسین بن مسعودی، پیشین، ج 2، ص 708، 707؛ ابن عبدربه، پیشین، ج 1، ص 51 - 98؛ شمس الدین ذهبی، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام (دارالکتب العربی) ج 6، ص 455؛ احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 309 تا 315؛ طبری، پیشین، ج 9، ص 3899 تا 3908؛ احمد محمود ساداتی، تاریخ المسلمین فی شبه قاره هند و پاکستانیه و هزاره هند، طبعة الثالثه (چاپخانه نهضة الشمس جامعة القاهره) ص 52.43. ابن فقیه همدانی، پیشین، ص 315.44. یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 253 - 254؛ العیون و الحدائق، ج 3، ص 19؛ ارمینوس وامبری، پیشین، ص 40.45. ابن عبدربه، پیشین، ج 2، ص 228.46. طبری، پیشین، ج 9، ص 3897؛ احمد بن یحیی بلاذری، پیشین، ص 312 - 313؛ ارمینوس وامبری، پیشین، ص 66.47. مقدسی، پیشین، ص 925.48. در این خصوص زرین کوب معتقد است در صحت نظریات بیرونی در فتح خوارزم که به موجب آن قتیبه کتب و علمای خوارزم را از میان برده، باید تردید کرد و این که علما و کاهنان خوارزم مردمان را به شورش علیه او فراخوانده اند نیز مورد شک است، این داستان ها اخبار و روایات شفاهی است که از قبیله با آب و تاب تعریف می کردند. لذا بررسی مطالعات اقدس نعمت درباره فتح خوارزم لازم است. ر.ک عبدالحسین زرّین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ سوم، (تهران، انتشارات امیر کبیر، 1363ش) ص 21، 22، 148، 369.49. خلیفه بن خیاط عصفری، پیشین، ص 222؛ محمد بن جریر طبری، پیشین، ج 9، ص 3910؛ ریچارد نیلسون فرای، بخارا دست آورد قرون وسطی، ترجمه محمود مهدوی (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بی تا) ص 34 تا 38؛ مرتضی راوندی، پیشین، ص 34؛ رضا مرادزاده، پیشین، ص 88؛ ه. ر. گیب، پیشین، ص 49 - 50 - 56 - 86 - 90.

نظر شما