موضوع : پژوهش | مقاله

در آمدی بر جغرافیای قصص قرآنی

مجله  تاریخ اسلام  دهم فروردین ماه سال 1383 شماره هفدهم 

نویسنده : کامل عبدالعزیز
ترجمه: حسین علینقیان

نوشتار حاضر، به بررسی مبحث مکان و اسامی جغرافیایی در متن قرآن کریم می پردازد. مؤلف در ابتدا مدخلی بر آرای جغرافی دانان و نظریه ها و مکاتب آنها، در ارتباط با اماکن قرآنی می گشاید. سپس میزان توجه و رویکرد منابع مختلف به این مبحث را مورد بررسی قرار می دهد. تفصیل مناطق مختلف جغرافیایی که قصص قرآنی در محدوده ی آنها قرار گرفته، بر پایه ی تقسیم بندی پیشنهادی آنها، به مرکزی، میانی، جنوبی، شمالی و...، توسط مؤلف صورت پذیرفته است. در پایان به داستان هایی اشاره شده که خداوند در قرآن از اماکن آنها یاد نکرده و در آنها به عبرت گیری از نحوه ی بیان قصص قرآنی اشاره شده است.

مقدمه و هدف
این مقاله به بررسی مکان در قصص قرآن می پردازد. در آغاز، مقدمه ای با هدف روشنگری پاره ای از موضوعات جغرافیای اسلام، می آید؛ به این امید که موجب توجه و اهتمام بیش تر به این گونه تحقیقات شده و نتایج نظری و عملی آن برای پژوهشگران مؤثر افتد.

تحقیق حاضر تابع و پیرو آرای جغرافی دانان بزرگ همچون دیمولان و مس سمپل - که معتقد به نظریه ی جبر جغرافیا2 می باشند و تمامی پدیده های انسانی را نتیجه ی عوامل جغرافیایی دانسته و اعتقاد دارند که اگر بشریت به سیرت آغازین خود باز گردد، پی گیر همان راهی خواهد بود که قبلاً طی کرده، - نیست؛ [چرا که ] اگر عوامل جغرافیایی همواره یکسان باشند، این نظریه ی مخرب جبر جغرافیایی، سبب اخلال در طریق آزادی و اختیاری می شود که توجه بشریت همواره به سوی آن گرایش داشته است. [از این رو] پیروان طریق آزادی و اختیار، همچون ویدال دولابلاش(Vidal dela Blache) و براون( BrownAlfred Radcliffe) در فرانسه و بومن(Isaiah Bowwan) و ساور(Carlsauer) در آمریکا، [بر خلاف جبریون ] به آزادی انسان در اختیار [سرنوشت خود ]معتقد هستند و شیوه و اسلوب فعالیت های بشری را ناشی از توانایی انسان در دخل و تصرف در قوای طبیعی می دانند. بین نظریه ی جبر و اختیار، گرایش ها و مکاتب دیگری ظاهر گردید که هر یک به نسبت، شباهتی به این دو نظریه داشته اند.

هرگاه متخصصین، به بررسی تعیین عامل مؤثر در زندگانی بشری و طرح دیدگاه های خود در این باره پرداخته اند، همواره به زیاده روی و غلو رفته اند. در نتیجه مکاتب مختلفی پدید آمده که هر یک به بیان و تفسیر دیدگاه های خود، پیرامون تاریخ و سرنوشت انسان پرداخته و اصول و پایه هایی برای خود ترسیم کرده اند. در این راستا رویکردهای دینی، جغرافیایی، اقتصادی، روان شناختی و نژادی - که به اجناس معین تعصب می ورزند - وجود داشته اند. رویکردی نیز در پی به دست دادن تفسیری مرکب از همه ی عوامل یاد شده و در قالبی هماهنگ و منظم بوده است.

با وجود این که مکتب جامعه شناختی فرانسه، بر تحقیقات و بررسی های مربوط به پدیده های اجتماعی، پرتو افکنی های زیادی کرد و امیل دورکیم(Emile Durkheim) در این خصوص روشی متمایز از دیگر مکاتب، پی ریزی کرد، اما مکاتب مختلف تفسیر تاریخ، همواره حامیان و طرفداران خود را داشته و نیز پیوسته دانشمندانی در پی تولید تئوری های نوین در این خصوص بوده اند.3

در این مقاله توجه تعصب گرایانه به هیچ یک از این مکاتب نشده و صرفاً نشان دادن اهمیت مبحث جغرافیا در این گونه بررسی ها و درک و برداشت و تفسیر ما از [آموزه های ] دین اسلام، مورد نظر بوده است.

در زمینه ی مطالعات جغرافیایی دو عامل اساسی وجود دارد: یکی توزیع پدیده ها و دیگر تبیین ارتباطات و علایق بین آنهاست. ما در این نوشتار، این دو عامل را در پرتو مکان در قرآن کریم بررسی خواهیم کرد. موضوعات حایز اهمیت در جغرافیای اسلام

در جغرافیای اسلام، موضوعات زیادی وجود دارد که باید مورد توجه و بررسی قرار گیرند. برای نمونه می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

می دانیم که اسلام در [شبه ] جزیره ی عربستان ظهور کرد. در همان زمان مناطق دیگری نیز در عالم وجود داشت که دارای توانمندی و ثبات بیش تری نسبت به آن جا باشد، پس چرا مکه مهد این دین بزرگ، تعیین گردید، و چرا [شبه ] جزیره ی عربستان برای ظهور اسلام شایسته ترین محیط شناخته شد؟ «واللَّه اعلم حیث یجعل رسالته». باید گفت: در این جا اِشکالی متوجه این سؤال می شود و آن این که ما در پی علت یابی حقیقتی شکل یافته در حال، هستیم؛ بدین معنا که اگر اسلام در مکانی دیگر نیز ظهور کرده بود باز در پی تفسیر و تعلیل آن می رفتیم. چنین اشکالی سبب گشودن باب مقایسه بین واقعیت و خیال است؛ مقایسه ای که هرگز به واقعیت ثابت تاریخی منجر نمی شود؛ چرا که رخدادها و وقایع، موادی نیستند که بتوانیم آنها را مجدداً در کارگاه تاریخ وارد کنیم و آنها را کم و زیاد کرده و یا تغییر دهیم تا بتوانیم پیامدهای آن را دریابیم. - چنان که در علوم تجربی عمل می کنند. - در حقیقت ما بدون این که وقایع [گذشته ] را ایجاد کنیم، آنها را تفسیر و توجیه می نماییم.

از [اطلاعات ] تاریخی درمی یابیم که پیامبرصلی الله علیه وآله اصحاب خود را دو بار برای هجرت به حبشه فرا خواند، بدون این که خود با آنها هجرت کند و هنگامی که [اهل ] مدینه آغوش خود را برای اسلام گشود، ایشان به همراه یاران خود به آن جا مهاجرت کردند. تفاوت این دو هجرت (هجرت به حبشه و هجرت به مدینه و نشر دعوت به اسلام در آن)، آشکار است، و عوامل جغرافیایی می توانند تفاوت این دو مکان را برای ما تبیین کنند. در ادامه می توان به غزوات و توزیع [جغرافیایی ] آنها و ارتباط مکان وقوع آنها با راه های تجاری و مناطق مسکونی و نیز قریه ها، قلعه ها و دژهای یهودیان در فدک، تیماء و خیبر و سپس انتشار اسلام به خارج از [شبه ]جزیره ی عربستان، اشاره کرد. دیگر این که چرا اسلوب نشر و دعوت اسلام در اقیانوس هند و نواحی مشرف به آن، با اسلوبی که در شمال، آفریقا و برخی نواحی آسیایی متداول بوده تفاوت داشته است؟ همچنین کیفیت ارتباط اسلام با مناطق مسکونی قدیم دو دولت فارس و روم در آن زمان، و این که چگونه مرکزیت عالم اسلام به شمال و سپس از مدینه به کوفه، دمشق، بغداد و قاهره انتقال یافت؟

در حال حاضر جنگ ها، بر و بحر را فرا گرفته و استعمار پیوسته در صدد جلوگیری از گسترش اسلام می باشد. اما به رغم آن، [مشاهده می کنیم که ]تعداد مسلمانان در بیست سال اخیر، در آفریقا دو چندان شده و گزارشات خود اروپاییان نیز مؤید این مطلب است. در این حال غربی ها به این گونه مطالعات و تحقیقات جغرافیایی بسیار همت ورزیده و در این راستا آکادمی های تخصصی را که با هدف جمع آوری اطلاعات پیرامون اسلام و عالم اسلامی به وجود آمده، در اختیار داشته اند و نیز ابزار و وسایل تحقیق، همچون نقشه ها، آمارها، تحقیقات و توانمندی زیادی در این خصوص در اختیار داشته و به کار بسته اند. بنابراین در این جا بر ماست که نسبت به شناسایی و شناساندن جغرافیای عالم اسلامی و بررسی مشکلات آن اهتمام ورزیم؛ تا در نتیجه، به وضعیت تکامل یافته و جزئیات و ارتباطات آن آگاه شویم. میزان توجه منابع به مکان در قرآن

رویکرد پژوهشگران قصص قرآنی در مبحث مکان متفاوت بوده است:

شیخ عبدالوهاب نجار در کتاب قصص الانبیاء،4 به وقایع تاریخی و توجه دادن به عبرت های قصص قرآنی و احادیث و تعقّل در آنها اهتمام ورزیده و در این راستا از [روایات ]تورات و انجیل نیز بهره برده است. وی کوشیده تا مشکلات مربوط به روایاتی را که بر طبق موازین قرآنی و اخبار متواتره بوده، مرتفع سازد و اخبار و روایاتی را که با قرآن و عقل سازگاری نداشته، رد کند. او از مکان ها در قصص، به طور پراکنده یاد کرده، بدون این که ارتباط بین آنها را مشخص کند. استاد جادالمولی نیز در قصص القرآن،5 با تأکید بر عبرت گیری از این داستان ها، توجه و پرداختن به مکان را مردود دانسته است.
دکتر خلف اللَّه در کتاب الفن القصصی فی القرآن الکریم معتقد است که:
قرآن به تاریخ جز در مواردی نادر توجهی نداشته است، بلکه برعکس آن، به ابهام در زمان و مکان به عنوان مؤلفه های تاریخ، اشاره داشته است. و لذا می توان گفت که این مردم قضیه را به عکس جلوه داده اند و به بحث و نظر پیرامون مؤلفه ها و مقدمات تاریخ پرداخته اند؛ حال آن که این ها مورد نظر نبوده اند و آنها به مقاصد حقیقی قصص قرآنی، توجهی نشان ندادند.6

خلف اللَّه همچنین در مورد مکان آورده:

اگر چنانچه مکان هایی که به طور پراکنده در قرآن از آن یاد شده وجود نداشت، می توانستیم بگوییم که قرآن کریم به مکان تقریباً هیچ توجهی نداشته است.7

استناد او در این نظر، قول سید رشید رضا در تفسیر المنار است؛ آن جایی که او در شرح قصه ی آدم گفته:

تاریخ به ذات خود، منظور نیست؛ چرا که مسائل این علم، خود تاریخ می باشد که البته شامل اصول دین، مِنْ حیث هُو دین، نمی شود. دین، به تاریخ از منظر عبرت گیری از آن، نگاه می کند و به تبیین زمان و مکان پرداخته است. این مطلب را در باب سفر تکوین نیز بیان داشته ایم.8

چنین می نماید که این نظر استاد رشید، در مورد مکان ها و زمان هایی است که قرآن از آن یادی نکرده، اما در مورد مکان ها و مواضعی که قرآن بدان اشاره داشته، نظر دیگری دارد. مثلاً در بررسی سوره ی هود، بحثی را پیرامون مزایا و برتری های این سوره در اعجاز علمی آن و قصص اقوام و مسائل تاریخی و مکانی آن اختصاص داده است.9 در این زمینه مثال هایی را از قصص موسی، فرعون، هود، عاد، صالح و ثمود، بیان داشته است.

سید مظفر الدین ندوی در کتاب التاریخ القرآنی للقرآن، به امور مربوط به آثار جغرافیایی و حوادث و رویدادهای تاریخی که در قرآن آمده پرداخته و توجه نشان داده است.10 وی همچنین کوشش کرده تا زمان بندی و شرحی از اعلام آنها را به دست دهد، که در این راستا بر تورات و انجیل و روایات عربی و آثار باستانی تکیه کرده و در مورد ارتباط بین اسامی اشخاص و ملل و نیز مواطنشان که در تاریخ بدان ها اشاره شده، به تحقیق پرداخته است. در این خصوص بر نظریات سید سلیمان ندوی در کتاب ارض القران، بسیار رجوع کرده و محتویات این کتاب را به همراه آنچه که در منابع دیگر، پیرامون این موضوع آمده، احصا و تدوین کرده است.
پاره ای از جغرافی دانان فرانسوی به جغرافیای ادیان پرداخته اند. از مهم ترین منابعی که در این موضوع تألیف یافته، کتاب جغرافیا و ادیان می باشد که آن را بییردیونتن نگاشته است. او در این کتاب به ارتباط دین با مساکن و ساکنین آنها و به کارگیری محیط در تولیدات زراعی، کشاورزی، صنعت و غیره توسط انسان پرداخته است. وی همچنین کوچ ها و هجرت های دینی و نواحی تجاری را که اسامی دینی داشته اند، مورد بررسی قرار داده است.
قبل از تألیفات یاد شده، مورخین اسلامی و مفسرین، به قصص قرآن روی آورده بودند. آنها در این راستا بر احادیث صحیح و نیز در مواردی بر اسرائیلیات تکیه داشتند.11 شاید بتوان از برترین این کتاب ها، کتاب تاریخ الامم و الملوک [نوشته ی ] ابوجعفر بن جریر طبری را بر شمرد. او در آغاز این کتاب به اصولی که بر پایه ی آن، اخبار به راویان آنها اسناد داده شده، اشاره داشته است.
منبع و مرجع اساسی در مبحت مکان در قرآن، همان قرآن کریم است. ما بر اساس هدایت و روشنگری آیات، اماکن وارد شده در قصص قرآن را مورد بررسی قرار داده و به یک پارچگی و انسجام جغرافیایی آنها و ارتباطشان با یک دیگر اشاره خواهیم کرد. مکان در قرآن
قصه ی انسانیت در قرآن، با خلق آدم آغاز می شود. خداوند به پدر اول، همه ی اسماء را آموخت. و ملائکه بر او سجده کردند مگر ابلیس.[ سپس ] آدم و حوّا در بهشت مسکن گزیدند و آن گاه شیطان او را وسوسه کرد:
هل أدلک علی شجرة الخلد و ملک لا یبلی 12 و هوا و خواهش ها بر عقل چیره شد و آدم و همسرش به زمین هبوط کرده و در آن جا ابناء بشر منشعب گردید.

خداوند هیچ امتی را بدون فرستادن [رسولی ] انذار کننده که قادر به سخن گفتن به زبان قومش بوده باشد، رها نکرده است. خداوند، در مورد پیامبران، به رسولش چنین فرموده:
ومنهم من قصصنا علیک ومنهم من لم نقصص علیک.13

یعنی داستان های قرآنی شامل مجموعه ی معینی از قصص است که خداوند آنها را در قرآن ذکر کرده و آنها را این گونه توصیف نموده:

نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا إلیک هذا القرآن.14

آیا مکان می تواند بخشی از حکمت و فلسفه ی این گزینش را بازگو کند؟

میزان صراحت به ذکر مکان ها در قصص قرآن متفاوت است:

الف) گاهی اسم معروفِ یک مکان به صراحت آورده می شود؛ مانند: المسجد الحرام و المسجد الاقصی؛

ب) گاهی اسم علم آورده می شود ولی در تعیین موقعیت آن اختلاف پیدا می شود؛ مانند جودی (= کوه نوح علیه السلام )؛

ج) گاهی صفت یک مکان ذکر می شود؛ مانند: ربوة ذات قرار و معین، که در تفسیر و تحدید موقعیت آن، آرای مختلفی ابراز شده است؛

د) گاهی قصه، بدون اشاره به مکان، بیان می گردد؛ مانند قصه ی ادریس؛

ه ) گاهی اسم صاحب قصه آورده می شود، بدون این که به بیان قصه پرداخته شود؛ مانند: ذی الکفل و قوم تبع؛

و ) گاهی صاحب قصه به مکانی منسوب می شود، بدون این که خود قصه بیان گردد؛ مانند اصحاب الرس؛

ز) گاهی قصه بدون تعیین مکان و اسم صاحب قصه، بیان می شود؛ مانند داستان مرد مؤمن در سوره یس؛

ح) گاهی مجموعه ای از داستان ها به یک روش و سیاق بیان می گردد؛ مانند قول خداوند تبارک و تعالی:

الم یأتکم نبأ الذین من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود والذین من بعدهم لا یعلمهم الا اللّه. جاءتهم رسلهم بالبینات فردوا أیدیهم فی أفواههم وقالوا انا کفرنا بما ارسلتم به. و انا لفی شک مما تدعوننا إلیه مریب.15

شاید بتوان قصص قرآنی را بر مبنای تاریخی، به دو بخش متمایز تفکیک کرد، که هر یک نسبت به میزان بیان و آوردن مکان ها متفاوتند.

بخش اول: داستان های قبل از طوفان [نوح ]؛ که شامل قصص آدم، ادریس و نوح [علیهم السلام ] می شوند. در این مجموعه تقریباً ذکری از مکان به میان نیامده است، مگر جودی در داستان نوح، که محل آن همواره مورد مناقشه بوده است. بنابراین باید تعیین و تحدیدِ مکانی قصصِ قبل از طوفان را به طور کامل کنار گذارد.

بخش دوم: داستان های بعد از طوفان؛ از هودعلیه السلام تا حضرت محمدصلی الله علیه وآله، که در این مجموعه مکان های متعددی آمده که اختصاراً بدان ها می پردازیم. مرکز نقشه و منطقه مرکزی

البیت الحرام: مکانی است که می توان آن را مرکز نقشه ی داستان های قرآن قلمداد کرد. به جهت اهمیت و احکام مربوط به آن در اسلام، هیچ مکان دیگری شبیه به آن جا نمی باشد. خداوند تعالی در مورد آن فرموده:
ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکاً وهدی للعالمین.16

از کنار همین مکان بود که خداوند بر دیگر پیامبران وحی فرستاد و مسلمانان به هنگام نماز رو بدان سوی می کنند. پیامبرصلی الله علیه وآله در روز فتح [مکه ] فرمودند:

این شهر، حرام است. خداوند روزی که آسمان ها و زمین را آفرید آن را حرام گردانید تا روز قیامت.17

این سرزمین امین که خداوند آن را حرام گردانید، در قرآن به اسم های مختلفی آمده؛ از جمله مکه در قول خداوند تبارک و تعالی:
و هو الذی کف ایدیهم عنکم وایدیکم عنهم ببطن مکة من بعد ان اظفرکم علیهم وکان الله بما تعملون بصیرا.18

به ام القری نیز تعبیر شده:

و هذا کتاب انزلناه مبارک مصدق الذی بین یدیه ولتنذر ام القری ومن حولها.19

بیت الحرام (خانه خدا)، مرکز و منطقة القلب [قصص قرآن ] است، که در آن تعدادی از اسامی مشخص و معلوم المکان، ذکر شده است:
الف) در آیه ای که می آید از سه مکان یاد شده است:

ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکا و هدی للعالمین. فیه آیات بینات مقام ابراهیم.20 [بیت، بکه / مکه، مقام ابراهیم ]

ب) در دو آیه قرآن از 4 مکان دیگر که مربوط به مناسک حج بوده یاد شده است:

ان الصفا والمروة من شعائر اللّه فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما؛21

فاذا افضتم من عرفات فاذکروا اللّه عند المشعر الحرام.22 [صفا - مروه - عرفات - مشعر الحرام ].

بدین ترتیب مجموعه ی اماکن یاد شده در منطقه ی مرکزی، به هفت مکان تقسیم شده و در چارچوبه ای که از عرفات تا مکه ادامه یافته، قرار گرفته است. منطقه میانی

در اطراف منطقه ی مرکزی، مجموعه ی دیگری از اماکن که مربوط به غزوه های پیامبرصلی الله علیه وآله می باشد وجود دارد:

اولین مکان، مدینه یا همان سرای هجرت نبوی است، که از آن در آیات گوناگون یاد شده؛ از جمله آیه ی شریفه ی:
واذ قالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا.23

که مربوط به غزوه ی احزاب می باشد.

در آیات دیگر آمده:

یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل وللّه العزة ولرسوله و للمؤمنین ولکن المنافقین لا یعلمون؛24

ماکان لاهل المدینة و من حولهم من الاعراب أن یتخلفوا من رسول اللَّه و لایرغبوا بأنفسهم عن نفسه.25

که هر دو آیه در مورد غزوه ی تبوک می باشند.

خداوند، پیرامون غزوه ی بدر، از سه مکان یاد کرده که در این آیات بیان گردیده:
ولقد نصرکم اللّه ببدر وأنتم اذله؛26

اذ انتم بالعدوة الدنیا وهم بالعدوة القصوی والرکب اسفل منکم.27

این اماکن در شمال غربی منطقه ی مرکزی (قلب) قرار گرفته اند. [بدر، عدوة الدنیا، عدوة القصوی ].

به طرف جنوب شرقی، یک مکان وجود دارد که در قرآن از آن چنین یاد شده:
ولقد نصرکم اللّه فی مواطن کثیرة ویوم حنین اذ أعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئاً وضاقت علیکم الارض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین ثم انزل اللّه سکینته علی رسوله و علی المؤمنین.... 28 [ناحیه حنین ]. دایره ی سوم

در این جا نکته ای جغرافیایی جلب توجه می کند و آن این که: اگر خانه ی خدا یا مکه (ام القری) محور و مرکز دایره ای فرضی بوده، که نیمی از قطر آن در حدود 1200 کیلومتر باشد، در می یابیم که یمن، عراق، شام و مصر در محدوده ی آن و یا نزدیک به آن قرار می گیرند. در چارچوب همین دایره یا حلقه ی [فرضی ] سوم است که بیش ترین وقایع داستان های قرآنی روی داده است.
با وجود این مرکزیت جغرافیایی، ارتباطات دینی و تاریخی بین مکه و مراکز استقرار قدیمی دنیای عرب، موجود بوده. در این زمینه داستان حضرت ابراهیم علیه السلام از جالب ترین و بهترین داستان های قرآنی است که می توان نام برد. زندگانی ابراهیم - ابوالانبیاء - با عراق، شام و مصر، ارتباط تنگاتنگی داشته است. هجرت او به سوی بیت العتیق (کعبه) و اسکان خانواده اش، جهت برپایی و اقامه ی نماز بود. سپس اسماعیل بعد از استقرار در مکه، با زنی از قبیله ی جرهم که از یمن مهاجرت کرده بودند، [و در نزدیکی مکه اقامت داشتند] ازدواج کرد، و سپس از همین دودمانِ پاک، پیامبر [خاتم ] - که درود و سلام خدا بر او باد - متولد شد.
ذو محور بین مرکز نقشه و مناطق استقرار در محور سوم را پیوند می دهند که عبارتند از: 1. محور جنوبی

این محور از مکه تا یمن گسترده است. قصه ی هود بنی عاد، مربوط به این محور می باشد. قوم عاد در احقاف می زیسته اند. خداوند می فرماید:

و اذکر اخا عاد اذ أنذر قومه بالاحقاف و قد خلت النذر من بین یدیه و من خلفه الا تعبدوا الا اللّه. انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم.29

ابن کثیر آورده:

احقاف همان تپه های ریگی می باشد و شامل سرزمین های میان عمان و حضرموت و مشرف بر دریا بوده و به آن شحر نیز اطلاق می شده است. اسم وادی آنها مغیث بوده.30

در قرآن نیز از قصرها و بناهای محکم آنها چنین یاد شده:

الم تر کیف فعل ربک بعاد ارم ذات العماد التی لم یخلق مثلها فی البلاد؛31

و نیز مناطق استقرار آنها به وفورِ نعمت و کثرتِ وسایل عیش، وصف شده:

واتقوا الذی امدکم بما تعلمون؛ امدکم بانعام وبنین وجنات وعیون.32

این توانگری و وفور را می توان در داستان دیگری که خداوند در همین محور جنوبی (یا یمنی) از آن یاد کرده و به داستان سبا معروف است، مشاهده کرد:

لقد کان لسبأ فی مسکنهم آیة جنتان عن یمین وشمال، کلوا من رزق ربکم واشکروا له. بلدة طیبة و رب غفور. فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم و بدّلناهم بجنتیهم؛ جنتین ذواتی اکل خمط وأثل وشی ءٍ من سدر قلیل.33

آثار سدّ مأرب و تمدن سبایی، تا زمان ما بر جای مانده است، که این حکایت از وجود و تداول هنر معماری دقیق در بین آنها می کند. تخته سنگ های بزرگ را به شکلی منظم تراشیده و با آنها به شیوه ای که جزئیات آن - و به ویژه نحوه ی استوار کردن این سنگ ها - بر ما پوشیده است بناها را ایجاد می کردند. گلایزر به روش های علمی در مورد سد مأرب به این نتایج دست یافته است.34

احمد فخری نیز این منطقه را به سال 1947 دیدار و بررسی کرده و در مورد این سد، چنین گزارش داده است:

سد مأرب به دو دلیل احداث شده بود: اول ذخیره ی آب در پشت وادی وسیع مأرب... و دوم بالا آمدن آب به میزان حداقل پنج متر در جلوی سد، تا از این طریق، اراضی این منطقه آبیاری شود.... این منطقه همواره در سایه ی سیستم آبیاری دقیق با بهره گیری از سد، استقرار داشت، تا این که واقعه ی سیل عرم رخ داد و از آن زمان کلیه ی بلاد شکوفا یافته ی این منطقه، به ویرانی گرایید.35

در قرآن کریم آمده: و شی ء من سدرٍ قلیل

که در این آیه قِلّت [درخت ] سدر اشاره به قِلّت و کمبود آب دارد؛ زیرا که در قدیم - و اکنون در منطقه ی سودان شرقی - از وجود درخت سدر، پی به وجود آب زمینی می برده اند، و در نتیجه، کمبود آب، سبب کمبود فرصت برای استقرار در این منطقه شده است.

آیات بعدی در قصه، بر غنی بودن این منطقه ی جغرافیایی در آن زمان اشاره دارند:

وجعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها قری ظاهرة وقدرنا فیها السیر، سیروا فیها لیالی و ایاماً آمنین.36

قریه ها و منازل سفر به هم متصل و پیوسته بوده و مسافر، چنانچه ابن کثیر گفته:

هیچ احتیاجی به همراه داشتن خوراک و آب نداشته و هر جا فرود می آمده همان جا آب و خرما یافت می شده است.37

این مناطق پر برکت در شام یا یمن واقع بوده اند و آنچه آیه بدان اشارت دارد، غنی بودن آن اقالیم است که به دنبال ناسپاسی از نعمات خداوند، دچار نابسامانی گردیده و دست خوش انهدام و تخریب شدند:

فقالوا ربنا باعد بین اسفارنا وظلموا انفسهم فجعلناهم احادیث ومزقناهم کل ممزق.38

از این رو عرب ها در مورد قومی که متفرق و متلاشی می شوند به مثل می گویند:

تفرقوا ایدی سبأ.

دو داستان هود و سبأ، مهم ترین آثار محور جنوبی (از مکه تا یمن) را شامل می شوند. قصه ی نصارای نجران نیز - بنابر پاره ای روایات - به این محور ارتباط دارد؛ هر چند که آیات کریمه، به اسم آن قصه صراحتاً اشاره ندارند:

قتل اصحاب الاخدود. النار ذات الوقود. اذهم علیها قعود و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود.39

داستان قوم تبع نیز به این ناحیه مربوط است:

أهم خیرّ ام قوم تبعٍ والذین من قبلهم اهلکناهم.40

در ورای احقاف، در جنوب، مکان دیگر نیست که قرآن کریم از آن یاد کرده باشد. بنابراین، خلیج عدن و اقیانوس هند را می بایست مرز و حدّ جنوبی جغرافیای قصص قرآن، قلمداد کنیم. 2. محور شمالی

چنانچه به شمال مکه روی آوریم به حلقه ی میانی برخورد می کنیم؛ مکانی که مربوط به هجرت و غزوات پیامبرصلی الله علیه وآله بوده است. در ادامه و پس از یثرب، به طرف شمال و شمال غربی تا به شام، قریه هایی وجود داشته است. در این قسمت که از مدینه تا به اطراف شام جنوبی گسترده بوده، تعدادی از اماکن آن را که در شمار راه های تجاری محسوب می شد، خداوند در سوره ی حجر به آن اشاره می فرماید:

مکان اول در قصه ی لوط است که بدون تصریح به نام مکان، به آن اشاره شده:

وجاء أهل المدینة یستبشرون.41

سپس خداوند آن را چنین توصیف می کند:

وانها لبسبیل مقیم.42

مکان دوم، در آیه ی:

وان کان اصحاب الایکة لظالمین فانتقمنا منهم وانهما لبإمام مبین.43

مکان سوم که در آیه شریفه چنین ذکر شده:

و لقد کذب اصحاب الحجر المرسلین وآتیناهم آیاتنا فکانوا عنها معرضین وکانوا ینحتون من الجبال بیوتاً آمنین فأخذتهم الصیحة مصبحین.44

این ها اماکن سه گانه ی اصلی در محور شمالی هستند. قصص لوط، شعیب (پیامبر مدین) و صالح (پیامبر ثمود)، به این محور مربوط می شود. منطقه ی شمالی که شامل اماکن یاد شده می بوده، دارای محیطی ثروتمندتر و غنی تر از محیط کنونی آن بوده است. این مطلب را خداوند در جایی که از ثمود سخن به میان آورده بیان داشته است:

اتترکون فیما ههنا آمنین فی جنات وعیون و زروع ونخل طلعها هضیم. وتنحتون من الجبال بیوتاً فارهین. فاتقوا اللّه و اطیعون.45

شهرهای یاد شده، از مراکز مهم تجارت و داد و ستد قافله ها بوده اند.46 از ثمود نیز به هنگام ظهور اسلام اثری بر جای نبوده است.47

در غزوه ی تبوک، پیامبرصلی الله علیه وآله بر مردم حجر (در خانه های ثمود) فرود آمدند و به اصحاب خود فرمودند:

بر این شکنجه شدگان، جز گریه کنان، وارد نشوید.48

خداوند اماکن واقع در این محور را بدین شکل توصیف کرده:

و انکم لتمرون علیهم مصبحین وباللیل. افلا تعقلون.49

و این خود تأکیدی است بر عبرت گیری از وقایع و داستان های گذشتگان.

منطقه ی شمالِ محور شمالی به دو شعبه تقسیم می شود: یکی به طرف غرب و متمایل به مصر و دیگری گسترده شده تا به شام می باشد که ما هر یک را جداگانه بررسی می کنیم: الف) مصر

خداوند از مصر به غنی بودن یاد کرده. در قصص موسی و فرعون می توانیم قول خداوند را در مورد اعجاب فرعون [در مورد این شهر] بخوانیم:

ألیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی.50

در مصر وقایع مربوط به داستان های حضرت ابراهیم، یوسف، موسی و عیسی رخ داده است. و نیز برخی از جوانب زندگانی اسماعیل و حضرت محمدصلی الله علیه وآله به این ناحیه مرتبط می شود. در آیات کریمه نیز از مصر به دو گونه یاد شده است:

مصر (با همین لفظ). که در سوره ی یوسف و قصه ی موسی از آن یاد شده و آیات در مورد جامعه ی مصری در عهد یوسف علیه السلام توصیفاتی به دست داده اند، که دوران های قحطی، غنی و سرشاری و پیوندشان به فیضان رود نیل و انواع غلات، زندگانی قصرنشینی و خوش گذرانی ها و بدبختی ها و. .. از این توصیفات هستند. در اواخر سوره ی یوسف نیز فراخوان الهی [خطاب ] به مردم جهت پندگیری از وقایع آمده:
افلم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم ولدار الآخر خیر للذین اتقوا. افلا تعقلون.51

در این جا می توانیم به وجود ارتباط و پیوند میان حرکت در زمین و موقعیت مکانی، در سوره ی یوسف، به وضوح پی ببریم.

شبه جزیره سینا. خداوند از این مکان در این آیات یاد کرده:
وانزلنا من السماء ماء بقدر فأسکناه فی الارض وانا علی ذهاب به لقادرون. فأنشأنا لکم به جنات من نخیل وأعناب لکم فیها فواکه کثیرة ومنها تأکلون. وشجرة تخرج من طور سیناء تنبت بالدهن وصبغ للآکلین.52

در دیگر آیات آمده:

والتین والزیتون. وطور سینین وهذا البلد الامین. لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم.53

در سینا، وادی مقدس و کوه مناجات قرار دارد؛ جایی که خداوند با موسی سخن گفت. گرچه به سختی بتوان در مورد این اماکن تحقیق کرد؛ چه این ها مناطق خالی از سکونت بوده و مانند مکه حیات ثابتی نداشته اند و آثاری که بتواند به یقین ما را بدان ها رهنمون سازند، از آنها بر جای نمانده است.

اهمیت مکانی سینا دو جنبه دارد: اول قصه ی موسی و دوم ورود آن در آیات متعدد پیرامون نعمت های الهی بر بندگان.

شام. بار دیگر به مدین باز می گردیم تا از شمال آن جا به شام رهسپار شویم. مکانی که در این جا مورد تأکید است، مسجد الاقصی است:
سبحان الذی أسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الأقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر.54

مسجد الاقصی از مکان هایی است که در آن جا رومیان حکم رانی می کرده اند. خداوند در این آیات به آنها اشاره دارد:

غلبت الروم فی أدنی الارض وهم من بعد غلبهم سیغلبون فی بضع سنین. للّه الامر من قبل و من بعد.55

در شام نیز زندگانی پیامبران بنی اسرائیل و نیز بخشی از حیات ابراهیم و عیسی [علیهماالسلام ]، سپری شده است.

آیات کریمه، به اسم قریه ای که در آن داستان شخص مؤمنی که خداوند در سوره ی یس بدان پرداخته، اشاره ای نکرده اند؛ ولی برخی مفسرین معتقدند که این قریه، همان انطاکیه (از شهرهای شام) بوده است.56

بیت المقدس، مکانی است که خداوند در مورد عیسی و مریم در این آیه از آن یاد کرده:

و آوینا هما إلی ربوة ذات قرار و معین.57

گرچه پاره ای از مفسرین گفته اند که مکان یاد شده در مصر قرار داشته است؛ اما نسبت دادن ربوه (تپه / بلندی) به بیت المقدس از نسبت دادن آن به مصر، بیش تر مطابقت و مناسبت دارد.

عراق. وقتی از ناحیه ی شمال، در شام گذر کنیم، به منابع فرات و به دنبال آن به منطقه ای سبز در اطراف بادیه ی شام می رسیم. عراق، مرز شرقی قصص قرآن به شمار می رود. در آیه ای از قرآن، بابل - اسم قدیم - آمده:
و ما انزل علی الملکین ببابل...58

داستان های نوح، ابراهیم، لوط و یونس (در نینوا)، به عراق مربوط می شود، که در سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله با عداس در هنگام بازگشت از طائف، بدان اشاره شده است.59

بدین وسیله، نگرش کلی و عام، بر نقشه ی قصص قرآن، بر ما واضح و روشن شد. مرکز این نقشه بیت الله الحرام است. محور جنوبی از مکه تا یمن را شامل می شود و محور شمالی نیز دو شعبه می شود: یکی ناحیه ی غربی که تا مصر امتداد دارد و دیگری تا شمال ادامه یافته است. شام و بادیه ی آن نیز تا عراق را در بر می گیرد. مرز این نواحی از کمربندی کوهستانی در شمال شرق دریای مدیترانه، تا خلیج فارس را شامل می شود. در مقابل آن، مرزهای جنوبی شامل خلیج عدن و اقیانوس هند، می باشند. مرز غربی نیز همان غرب مصر محسوب می شود. ناحیه ی شرقی را نیز گرچه نتوان به صراحت تعیین کرد اما می توان گفت که کلیه ی [شبه ] جزیرة العرب تا خلیج فارس و دریای عمان را شامل می شود.

موقعیت های جغرافیایی یاد شده را، شاید بتوان با اطمینان، حدود و ثغور جغرافیایی قصص قرآنی قلمداد کرد. نقشه و عبرت گیری از داستانها

باید گفت پیوند و ارتباط محکمی بین ناحیه ی مرکزی و مناسک حج و قصص ابراهیم، اسماعیل و محمدصلی الله علیه وآله وجود داشته است. این مکان پیوسته تا به امروز قلب تپنده ی دنیای اسلام باقی مانده است. آن جا که خداوند به ابراهیم فرمان داد:
واذن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فجٍ عمیق.60

بسیاری از مسافرت های تجاری، توسط ساکنین منطقه ی مرکزی به مقصد یمن (در جنوب) و شام و مصر (در شمال) انجام می شده است، که زمان انجام آنها را خداوند در این آیات چنین ذکر فرموده:
لایلاف قریش. ایلافهم رحلة الشتاء والصیف. فلیعبدوا رب هذا البیت؛ الذی اطعمهم من جوعٍ وآمنهم من خوف.61

[پس باید تدبر کنیم که ] این برنامه ریزی منظم و مرتب، چگونه می تواند ما را به ایمان و عبادت الهی فرا خواند.

در نواحی میانه، اماکن مربوط به غزوات و سیره ی پیامبرصلی الله علیه وآله و به ویژه غزوه ی بدر و حنین قرار گرفته، که در آن عبرت های زیادی نهفته است:
لقد نصرکم اللّه ببدرٍ وانتم اذلة فاتقوا اللّه؛62

لقد نصرکم اللّه فی مواطن کثیرة ویوم حنین اذا اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئا.... 63

در مدینه نیز وقایع و غزوات متعددی رخ داده است که خداوند در قرآن به ذکر پاره ای از این وقایع پرداخته، ولی نام آنها را به صراحت ذکر نکرده است.

حلقه ی سوم، که خدا برخی از داستان های آن را بیان فرموده است، هر یک می تواند وسیله ای برای تأمل و تفکر و عبرت گیری از وقایع باشد؛ چنانچه قبلاً دیدیم که پیامبر با اصحاب خود در راه غزوه ی تبوک در مورد دیار ثمود، با آن وصف، از آنها یاد کرد. بنابراین، این مکان ها هر کدام وسیله ی تأمل و تفکر در حوادث اجتماع به شمار می روند و ما را در پندگیری از قصص قرآنی یاری می دهند. داستان هایی که خداوند در قرآن به مکان آنها اشاره نکرده
نمی توان اذعان داشت که تمامی داستان های قرآن، دارای ارتباطات مکانی بوده، تا هر کدام را در حلقه های یاد شده قرار داد؛ چه در برخی از آنها یادی از مکان نشده است:

مجموعه ی اول، داستان های قبل از طوفان است که قبلاً به آن اشاره شد و چاره ای جز توقف و سکوت در مورد علت عدم ذکر نام اماکن این قبیل داستان ها نداریم.

مجموعه ی دوم، داستان های سوره ی کهف است که مجموع داستان های آن، دارای ویژگی متمایزی بوده، که شاید بتوان این ویژگی را با سبب نزول آن، مرتبط دانست. پاره ای از مفسرین در مورد سبب نزول این سوره، گفته اند: کفار قریش، از یهود در مورد اطلاع رسانی از برخی اموری که در کتاب های مقدس پیشین آمده بود، کمک خواستند تا بدین وسیله پیامبرصلی الله علیه وآله را مورد آزمایش قرار دهند. لذا فرستادگانی از کفار به مدینه به نزد دانشمندان (احبار) یهود رفتند و آنها به کفار سفارش کردند که از پیامبرصلی الله علیه وآله در مورد روح و جوانانی که در قرون گذشته غایب گردیدند و مردی که مشرق و مغرب را پیمود و. .. پرسش و سؤال کنند. آنها نیز برگشتند و از پیامبر در این موارد پرسش کردند و پیامبرصلی الله علیه وآله به آنها فرمود:

در آینده به شما جواب خواهم داد، مگر آن که خدا بخواهد که نتوانم پاسخی ارائه دهم.

و آن گاه وحی تا مدتی منقطع شد و قریش بر پیامبر می گذشتند و می گفتند:

خدای محمد[ص ] او را ترک کرد، تا این که سینه اش تنگ شد.64

[سپس ] سوره ی کهف نازل گردید و در آیات آغازین، خداوند به سبب این وقایع، بر پیامبر تخفیف و مرحمت فرو فرستاد:

فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفاً.65

سپس قصه ی اصحاب غار و ذوالقرنین و بین آن دو، قصه ی موسی و عبد صالح، بیان شد و در ادامه دو قصه ی آدم و قصه ی دو یار ذکر شد. اما در این سوره از مکان مشخصی یادآوری نشده است. از طرف دیگر، برخی از وقایع و عبارات در این سوره، به صورت کلی و عمومی ذکر شده است. از جمله در قصه ی ذوالقرنین، عباراتی کلی مثل مغرب الشمس، مطلع الشمس، بین السدین و یأجوج و مأجوج آمده است. حتی در مورد ذوالقرنین بدون این که به تصریح از او نامی بیاید، به ذکر ویژگی های او پرداخته شده است. پس در این صورت آیا قصه ی موسی و عبد صالح می تواند در این خصوص راه گشا باشد؟

قصص سوره کهف بین دو گرایش

گرایش یهودی
قرآن کریم، یهود را به کثرت پرسشگری، قساوت قلب، سرپیچی از انبیاءشان و اختلاف برانگیزی بین آنها توصیف کرده است. جزءنگری و اهتمام به تفصیل، یکی از جنبه های تفکر یهود و حیات آن به شمار می رفته است. مثال واضح آن، وصف هیکل در سفر خروج می باشد. 2. گرایش اسلامی

این گرایش به تفاصیل و جزئیات قصص اهتمامی نداشته، بلکه اگر وارد جزئیات شده، با هدف عبرت گیری از وقایع بوده است. زندگانی پیامبر، نمونه ی زنده ی این گرایش می باشد، و این احادیث بیانگر دیدگاه اسلامی در این راستا است:

انهاکم عن قیل و قال و کثرة السؤال؛

ذرونی ما ترکتکم فانما اهلک الذین من قبلکم سؤالهم واختلافهم علی انبیائهم فاذا نهیتکم عن شی ء فاجتنبوه و اذا امرتکم بشی ء فخذوا منه ما استطعتم.66

این موضع گیری و گرایش، بیش تر به اهداف کلی و فهم درست و نزدیک، نسبت به وقایع - بدون هیچ گونه تحکم و خودرأیی - عنایت و توجه دارد. لذا می بینیم که پاسخ های پیامبرصلی الله علیه وآله به قریش، با این رویکردِ عام و کلی که شیوه ی قرآن کریم به همان گونه است، پیوند و تناسب دارد. از طرف دیگر قریش برای غلبه بر پیامبرصلی الله علیه وآله، به یهود پناه می برد. و این ها سعی می کردند تا از کتب قدیم برای امتحان و مقابله با وحی، پرسش هایی مطرح کنند. سپس با نزول آیات الهی، این شیوه و گرایش به طور کلی از بین رفت. نمونه ی آن، سؤال از تعداد اصحاب غار (کهف)، از پیامبر بود که در جواب آنها چنین آمده:

سیقولون ثلاثة رابعهم کلبهم ویقولون خمسة سادسهم کلبهم، رجماً بالغیب ویقولون سبعة وثامنهم کلبهم. قل ربی اعلم بعدتهم. ما یعلمهم الا قلیل. فلا تمار فیهم الا مراء ظاهرا و لا تستفت فیهم منهم احداً.67

شاید بتوانیم جانبی از عبرت گیری از قصه ی موسی و عبد صالح و اصحاب غار و ذوالقرنین را دریابیم. همراهی و مصاحبت موسی با عبد صالح، تا زمانی که حضرت موسی تابع شرایط عبد صالح بود ادامه یافت:

فان اتبعنی فلا تسألنی عن شی ءٍ حتی احدث لک منه ذکراً.

و عبد صالح قبل از تعیین شرایط به موسی هشدار می دهد که:

انک لن تستطیع معی صبراً؛ وکیف تصبر علی ما لم تحط به خبراً.

و سپس مشکلات بعدی - چنانچه قرطبی بدان اشاره کرده 68 - در زندگانی موسی رخ می دهد، [که از آن جمله می توان به این موارد اشاره کرد]: شکافتن کشتی؛ کشتن غلام، استوار کردن دیوار (بدون دریافت مزد)، که در تقابل با وقایعی چون انداختن موسی در دریا، کشتن قبطی، و همیاری و کمک به دختران شعیب در امر چوپانی قرار می گیرند. به گمان من، از این زاویه می توایم گوشه ای از راه و روش خداوند را در بیان قصص این سوره دریابیم.

در مجموعه ای از قصص قرآنی، همواره تفاسیر و آرای گوناگونی بیان شده است. در این راستا در [بیان و تفسیر] مجموع داستان های سوره ی کهف، از اسرائیلیات بسیار آمده است؛ به عنوان مثال، مفسرین کوشیده اند تا مکان غار و شهری را که آن جوانان در آن بوده اند، تعیین کنند. به عقیده ی برخی از آنها، این شهر همان (افسوس) واقع در آسیای صغیر بوده است.69 همچنین برخی از مفسرین در صدد تعیین شخصیت ذوالقرنین برآمده اند. بعضی او را اسکندر و برخی کورش دانسته اند، و در پی آن به بحث پیرامون مسافرت وی به مطلع شمس و مغرب شمس و نیز مکان استقرار سد، پرداخته اند.70

نقطه مشترکی که در بین معظم این آرا - به رغم اختلاف آنها - می توان مشاهده کرد، این است که موقعیت مکان های پیشنهادی، در دایره یا حلقه ی سومی که قبلاً بدان اشاره شد، قرار دارد، که ما می توانیم این وضعیت را در قصه ی اصحاب کهف و ذوالقرنین و آرایی که پیرامون موقعیت مکانی سدّ مأرب در کوه های قفقاز بیان شده است، دریابیم. نتایج بحث

می توان نتایج این بحث را به طور خلاصه این گونه بیان کرد:

مسجد الحرام، مرکز نقشه ی جغرافیایی قصص قرآن به شمار می رود و مجموعه ی بزرگی از داستان ها و احکام، به این مکان تعلق دارد؛
در حوالی مسجد الحرام، حلقه ی مرکزی یا منطقه ی قلب وجود دارد، که در آن بیش ترین تعداد از اسامی مکان ها آمده است؛
حوالی منطقه ی قلب، حلقه ی میانی واقع شده است، که هجرت نبوی و غزوه ها، به این ناحیه مربوط می شود؛
اطراف منطقه ی یاد شده، حلقه ی سوم قرار داد، که در محدوده ی آن، یمن، عراق (بابل)، شام و مصر قرار می گیرد؛
ناحیه ی مرکزی به وسیله ی محورهایی به حلقه ی سوم متصل می شود: الف) محور جنوبی که تا یمن امتداد دارد؛ ب) محور شمالی که به دو شعبه تقسیم می شود، یکی به مصر و دیگری تا شام و بادیه ی آن تا عراق امتداد می یابد، که می توان از عراق یک محور متمایز ترسیم کرد. گرچه به دلیل نزدیکی مکانی و خطوط هجرت نبوی از عراق تا شام، بایسته است که آن را به محور سابق متصل کنیم؛
مکان های یاد شده به وسیله ی یک واحد جغرافیایی که در آن دو عامل ارتباطات و توزیعات مشاهده می شود، منظم و مرتب می شوند که بیش ترین نواحی آن، در چارچوب کوچ های زمستانه و تابستانه قرار می گیرند. خداوند در قرآن ضمن سفارش به مسلمانان در مورد گردشگری در زمین، از این مکان ها به عنوان وسیله ای برای پندگیری و عبرت گیری از قصص قرآن یاد کرده است؛
در قرآن کریم دو دسته داستان وجود دارد که خداوند در آنها از مکان ها یادی نکرده است؛ که شامل مجموع داستان های قبل از طوفان، به اضافه ی قصص آدم و نوح و مجموع داستان های سوره ی کهف می شود، که در آن اشاراتی بدون تصریح، به مکان ها شده است. این مطلب بیانگر شیوه ای خاص برای فهم کتاب الهی می باشد. $$
منابع:

- ابن حنبل، مسند، تحقیق احمد شاکر، (قاهره، بی نا، 1367ق / 1948م) ج 4.

- ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، (قاهره، طبع منیریه، بی تا) ج 2.

- ابن کثیر، البدایة و النهایة (بی جا، طبع المنار، 1347ه ) ج 1، 3 و 7.

- ابوکلام آزاد، شخصیة ذی القرنین المذکور فی القرآن (بی جا، مجلة ثقافة الهند، بی تا).

- ادریسی، شریف، صدرة الارض، تحقیق محمد بهجت الاثری و دکتر جواد علی (بغداد، مطبعة المساحة، 1370ق / 1951م).

- جادالمولی، محمد احمد و دیگران، قصص القران (قاهره، بی نا، 1937م).

- خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی (تهران، ناهید دوستان، 1377) ج 1.

- خلف الله، محمد احمد، الفن القصص فی القران الکریم (قاهره، بی نا، 1950م).

- دورانت، ویل، مباهج الفلسفه، تعریب دکتر اهوانی، ج 2.

- دیاری، محمد تقی، پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن (تهران، سهروردی، 1379).

- رضا، محمدرشید، تفسیر المنار، (قاهره، بی نا، 1367ق).

- رود وکاناکیس، الحیاة العامة للدول الجنوبة (بی جا، بی نا، بی تا).

- سیوطی، الباب المنقول فی اسباب النزول، (قاهره، بی نا، 1935م).

- شکویی، حسین، جغرافیای کاربردی و مکتب های جغرافیایی، چاپ دوم (مشهد، آستان قدس رضوی، بی تا).

- فخری، احمد، الیمن و آثارها (بی نا، بی جا، بی تا).

- قرطبی، تفسیر، (بی جا، دارالکتب، 1360ق / 1941م) ج 11.

- محمد قاسمی، حمید، اسرائیلیات و زمینه های نفوذ آن به فرهنگ اسلامی (مجله بینات، شماره 24، سال ششم، زمستان 78).

- -، اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستان های انبیاء در تفاسیر قران (تهران، سروش، 1380).

- مسعودی، التنبیه و الاشراف، تحقیق الصاوی (قاهره، بی نا، 1938م).

- نجار، عبدالوهاب، قصص الانبیاء، (قاهره، بی جا، 1956).

- ندوی، مظفرالدین، تاریخ الجغرافی القرآن، مقدمه و تعریب عبدشافی غنیم (قاهره، 1956).

- نیلسون و دیگران، تاریخ العربی القدیم، تعریب فؤاد حسین (قاهره، بی نا، 1958م). $$پی نوشت ها: 1. این نوشتار، برگردان بخشی از کتاب (بحوث فی قصص القرآن) - ص 299 - 265 - تألیف سید حافظ عبدربه، استاد دانشگاه الازهر مصر است. (با حذف برخی جزئیات). اما مقاله ی حاضر در اصل یکی از سخنرانی های دکتر عبدالعزیز کامل است که مؤلف کتاب فوق الذکر به جهت تتمیم و افاده بحث آن را در آخر کتاب خود آورده است. 2. در مکتب جبر جغرافیایی، بر تأثیرات شرایط محیط طبیعی، بیش از حدّ تأکید می شود. و حتی اثرات محیط طبیعی را نه تنها در فعالیت های اقتصادی، بلکه در پرورش ذهن آدمی و روان انسانی نیز دخالت می دهند. کتاب ها و مقالات کلاسیک مکتب جغرافیایی که به وسیله ی فردریک راتزل، الن چرچیل، سمپل وهانتینگتن نوشته شده است مربوط به این دوره است. بنابر باور این عده، سطح بالای تمدن بشری، نتیجه ی عامل آب و هواست و گرمای خسته کننده و یک نواخت مداری، عامل عمده ی بازماندن از رشد و عدم توسعه ی ساکنین این مناطق می باشد. با گذشت زمان، جبر محیطی یا جغرافیایی به مثابه یک طرز تفکر در خدمت امپریالیسم درآمد. برای اطلاعات بیش تر، ر.ک: دکتر حسین شکویی، جغرافیای کاربردی و مکتب های جغرافیایی، چاپ دوم، ص 25 به بعد. [مترجم ] 3. ویل دورانت، مباهج الفلسفه، تعریب دکتر اهوانی، ج 2، فصل 14. 4. عبدالوهاب نجار، قصص الانبیاء، مقدمه، ص س، ع. 5. محمد احمد جاد المولی و دیگران، قصص القرآن، مقدمه. 6. محمد احمد خلف اللَّه، الفن القصصی فی القرآن الکریم، ص 9. 7. همان، ص 60. 8. محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 279. 9. همان، ج 12، ص 42. 10. مظفرالدین ندوی، تاریخ الجغرافی للقرآن، تعریب عبدشافی غنیم، مقدمه. 11. در مورد مبحث اسرائیلیات و کتاب شناسی آن، از جمله رجوع شود به: الف) پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، محمد تقی دیاری؛ ب) مقاله ی اسرائیلیات و زمینه های نفوذ آن به فرهنگ اسلامی، حمید محمد قاسمی، در مجله ی بینات، شماره 24؛ ج) دانشنامه ی قرآن و قرآن پژوهی، به کوشش استاد خرمشاهی، ج 1، مدخل اسرائیلیات؛ د) کتاب اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستان های انبیا در تفاسیر قرآن، حمید محمد قاسمی (تهران، سروش، 1380). [مترجم ] 12. طه / 120، ترجمه:. .. آیا تو را به درخت جاودانگی و پادشاهی ای که نفرساید رهنمون شوم؟ در برگردان آیات این مقاله از ترجمه ی عالمانه و دلپذیر دکتر ابوالقاسم امامی استفاده شد. 13. غافر / 78، ترجمه:. .. داستان بعضی از آنان را با تو گفته ایم، و داستان بعضی از آنان را با تو نگفته ایم.... 14. یوسف / 3، ترجمه: ما با این قرآن که بر تو وحی کرده ایم، بهترین داستان را بر تو باز می گوییم.... 15. ابراهیم / 9، ترجمه: آیا نرسیده است تان خبر آنان که پیش از شما بوده اند، خبر مردم نوح و عاد و ثمود و آنان که از پس ایشان بودند، که جز خدای کسی نشناسدشان پیامبرانشان نشانه های آشکار آوردندشان وآنان دست هایشان را بر دهان هاشان نهادند و گفتند: ما بدانچه بدان فرستاده شده اید ناباوریم و ما در آنچه ما را به سوی آن می خوانید در گمانی سختیم. 16. آل عمران / 96، ترجمه: نخستین خانه ای که برای مردم نهاده شده است، همان است که در مکه است، خجسته و راهنمای مردمان. 17. ابن حنبل، مسند، تحقیق احمد شاکر، ج 4، ص 2354. 18. فتح / 24، ترجمه: اوست که دست ایشان را از شما و دست شما را از ایشان، در وادی مکه باز داشت؛ پس از آن که شما را بر آنان پیروز ساخت. و خداوند بر آنچه می کنید بیناست. 19. انعام / 92، ترجمه: این نامه ای است که فرو فرستاده ایم، خجسته و راست دارنده ی آنچه پیش از اوست، تا تمام شهر و پیرامونش را بدان بیم دهی.... 20. آل عمران / 96. 21. بقره / 158،ترجمه: صفا و مروه از نشانه های خداست. هر که حج خانه کند یا عمره بگذارد باکی بر او نَبُود که بر آن دو نیز طواف کند.... 22. بقره / 198، ترجمه:. .. و چون از عرفات باز گردید در مشعرالحرام خدای را یاد کنید.... 23. احزاب / 13، ترجمه: و آن گاه که گروهی شان گفتند: ای مردم یثرب! جای ماندن تان نیست، پس باز گردید. ... 24. منافقون / 8، ترجمه: گویند: هر گاه به مدینه باز گردیم توانمندتران، خوارتران را از آن جا برانند. توان، خدای راست و پیامبرش را و گرویدگان را. لیکن دورویان ندانند. 25. توبه / 120، ترجمه: مردم مدینه و مردم پیرامون آن از تازیان را، نَبُود که از همراهی پیامبر خدا واپس مانند و جان خویش را از جان او بیش خواهند.... 26. آل عمران / 123، ترجمه: خداوند شما را در بدر، یاری کرد و شما خوار بودید.... 27. انفال / 42، ترجمه: آن گاه که شما بر کرانه نزدیک تر بودید و آنها بر کرانه دورتر و کاروان فروتر از شما. 28. توبه / 25 - 26، ترجمه: هر آینه خداوند در جاهای بسیار یاریتان کرده است و در روز حنین، آن گاه که از بسیاری شمارتان در شگفت شدید و شمارتان سودی تان نبخشید و زمین با فراخیش بر شما تنگ شد و سپس پشت کنان بگریختید. آن گاه خداوند آرامش خویش را بر پیامبرش و بر گرویدگان فرو فرستاد. ... 29. احقاف / 21، ترجمه: یاد برادر [ت ] عاد کن، آن گاه که مردمش را در آن ریگستان بیم داد، و بیم دهندگانی پیش و پس از وی گذشتند، که جز خدای نپرستید. من از عذاب روزی بزرگ بر شما بیم دارم. 30. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 1، ص 120. 31. فجر / 6 - 8. 32. شعرا / 132 - 134. 33. سبأ / 15 - 16، ترجمه: سبائیان را در شهرشان نشانه ای بود: دو پردیس از راست و چپ، که از روزی پروردگارتان بخورید و سپاس او گزارید. شهری خوش و پروردگاری آمرزگار؛ پس روی بگردانیدند و ما آن سیل شکننده را بر آنان فرستادیم و دو پردیسشان را به دو پردیس با میوه هایی تلخ و شوره گز و چیز اندکی از کنار بدل ساختیم. 34. رودو کاناکیس، الحیاة العامه للدول الجنوبیه؛ ص 52، نیلسون و دیگران، التاریخ العربی القدیم، تعریب فؤاد حسنین. 35. احمد فخری، الیمن و آثارها، ص 134. 36. سبأ / 18، ترجمه: در میان ایشان و آبادی هایی که خجسته ی شان داشتیم، آبادی هایی پیدا پدید آوردیم و راه را میانشان براندازه کردیم که شبان و روزان بی هیچ گزند از آن بگذرید. 37. تفسیر ابن کثیر، ج 7، ص 70. 38. سبأ / 19، ترجمه: پس گفتند: ای پروردگار ما، سفرهای ما را دور ساز و بر خود ستم کردند و ما افسانه ی شان ساختیم و سخت از هم پراکنده ی شان. ... 39. بروج / 4 - 7. 40. دخان / 37. 41. حجر / 67. 42. حجر / 76. 43. حجر / 78 - 79. 44. حجر / 79 - 80. 45. شعراء / 146 - 150. 46. نیلسون، همان، ص 37. 47. مظفرالدین ندوی، همان، ص 196. 48. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 1، ص 138. 49. صافات / 137 - 138. 50. زخرف / 51. 51. یوسف / 109، ترجمه:. .. آیا در روی زمین نگشته اند که ببینند فرجام آنان که پیش از ایشان بودند چگونه بوده است؟ سرای واپسین بهتر است آنان را که پروا کنند. پس آیا خرد نمی ورزند؟ 52. مؤمنون / 18 - 20، ترجمه: از آسمان آبی به اندازه فرو فرستادیم و آن را در زمین جای دادیم و ما بر بردنش تواناایم. پس، هم به آب برایتان بوستانهایی از خرما و انگور فراهم کردیم که شما را در آن میوه های بسیار است و از آنها می خورید و درختی را که در طور سینا بر می آید و روغن رویاند و نان خورشی برای خورندگان است. 53. تین. 54. اسراء / 1، ترجمه: پاکا آن که بنده ی خویش را شبانه از مسجد الحرام به مسجد دورتر که پیرامونش را خجسته داشته ایم برد، تا نشانه های خویش را به وی بنماییم. که او خود آن شنوای بیناست. 55. روم / 2 - 4. 56. ر.ک: زمخشری، تفسیر کشاف، ج 4، ص 7. 57. مؤمنون / 50؛ زمخشری، همان ج 3، ص 189 - 190. 58. بقره / 102. 59. ابن کثیر، همان، ج 3، ص 136. 60. حج / 27، ترجمه: در میان کسان بانگ به آهنگ خانه زن، تا پیاده و سوار بر اشتران تکیده؛ از هر رهی دور سوی تو آیند. 61. قریش. 62. آل عمران / 123. 63. توبه / 25. 64. سیوطی، لباب المنقول فی اسباب النزول، ص 144 - 145. 65. سفر خروج، ص 25 - 30. 66. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج 2، ص 141. 67. کهف / 22، ترجمه: خواهند گفت: سه تنند. چهارمینشان، سگشان است و گویند پنج تنند، ششمینشان، سگشان است، تیری به ناپدید زدن. و گویند هفت تنند، هشتمینشان، سگشان است. بگو پروردگارم بر شمارشان داناتر است، جز اندکی از کسان، کس بر کارشان آگاه نیست. پس در شمارشان با ایشان ستیز، مگر ستیزی آشکار، و در کارشان از کس چیزی مپرس. 68. قرطبی، تفسیر، ج 11، ص 33. 69. مسعودی، التنبیه و الاشراف، تحقیق الصاوی، ص 116 - 127. 70. ابوکلام آزاد، مقاله، شخصیه ذی القرنین المذکور فی القرآن، مندرج در مجله «ثقافه الهند» ص 32.

 

نظر شما