دوران طلایی حکومت قطب شاهیان در دکن
مجله تاریخ اسلام دهم فروردین ماه سال 1387 شماره سی و سوم
نویسنده : محمود صادقی علوی
پس از آنکه حکومت قطب شاهیان در سال 918 ق. به دست سلطان قلی قطب شاه تأسیس شد، چندین مرحله متفاوت را پشت سر گذاشت. دوره طلایی حکومت قطب شاهیان در حکومت سلطان محمد قلی و سلطان محمد قطب شاه معاصر شکل گرفت. قطب شاهیان در آغاز جنگ هایی با همسایگانشان از جمله با عادل شاهیان داشتند. پس از پایان این جنگ، دو فرد اخیر با استفاده از موقعیت ایجاد شده به دست حکام قبلی سلسله قطب شاهی و همچنین بهره گیری از کمک عالمان و بزرگانی چون میر محمد مؤمن استرآبادی، دوران طلایی این حکومت را رقم زدند.
در این دوره که آرامشی نسبی در قلمرو قطب شاهیان ایجاد شده بود، آنها در عرصه های مختلف فرهنگی، مذهبی و سیاسی به پیشرفت های چشمگیری دست یافتند. بنای شهر حیدر آباد، گسترش مذهب تشیع و انجام مراسم مذهبی به صورت گسترده و تألیفات فراوان در زمینه های مختلف ادبی، تاریخی و مذهبی، از دستاوردهای این دوره بوده است.
در اواخر دوران حکومت سلطان محمد قطب شاه، با ورود نیروهای مغولان به دکن و مرگ میر محمد مؤمن استرآبادی، دوران طلایی حکومت قطب شاهیان که توام با صلح و آرامش و توسعه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بود به پایان رسید و دوران زوال آن آغاز شد.
مقدمه
بر ویرانه های حکومت بهمنیان در دکن چند حکومت محلی تأسیس شد. یکی از حکومت ها که سران آن ریشه ای ایرانی و ترکی داشته و به قراقوینلوها منتسب بودند،[2] حکومت قطب شاهیان بود. سلطان قلی قطب شاه ـ مؤسس این سلسله ـ از شاهزادگان قراقوینلو بود که پس از انقراض حکومت شان به دست آق قوینلوها، به دکن آمد و در دستگاه حکومت بهمنیان مشغول خدمت شد.[3] او که در آستانه انقراض حکومت بهمنیان، از چهره ها و رجال برجسته این حکومت بود، در سال 918 ق. در گلکنده اعلام استقلال کرد.[4] وی سپس اوضاع داخلی قلمرو خود را سامان داد و پس از آن عزم کشور گشایی کرد. همسایگان حکومت سلطان قلی در شمال شرقی و جنوب، اوریسا[5] و ویجانگر[6] قلمرو هندها بود. او سیاست کلی فتوحات خود را بر جهاد با هندوها و تصرف سرزمین های آنها قرار داد و در غیر مواقع اجتناب ناپذیر، هرگز متعرض ممالک حکام مسلمان نشد.[7] سلطان قلی پس از 33 سال حکومت در گلکنده و فتح سرزمین های بسیار، در حالی که بنیان حکومت تازه تأسیس قطب شاهیان را تا حدی استوار ساخته بود، با دسیسه فرزندش جمشید به قتل رسید.[8]
اوضاع سیاسی حکومت قطب شاهیان
با به حکومت رسیدن سلطان جمشید قطب شاه در سال 950ق. دور جدیدی از تحولات حکومت قطب شاهیان آغاز شد. او پس از حذف رقبای داخلی خود، درگیر جنگ با همسایگانش شد.[9]
هفت سال از حکومت کوتاه جمشید به جنگ با دیگر حکومت های محلی دکن سپری شد. او کمی شجاع بود و به اتحاد و انسجام سلسله قطب شاهی کمک کرد. او در جنگ با برید شاهیان در منطقه کولاس[10] و ناراینکده[11] در غرب گلکنده، آنها را شکست داد و قلعه مدک[12] در شمال غربی گلکنده را بعد از محاصره طولانی تسخیر کرد. او سیاست مداری زیرک بود و سعی کرد موازنه قدرت را در شرایط سیاسی متغیر دکن حفظ کند؛ از همین رو با انجام رایزنیهای سیاسی علی برید را که در جنگ با عادل شاه دستگیر و زندانی شده بود از حبس عادل شاه نجات داد.[13] با استقرار مجدد حکومت علی برید و خارج ساختن قلمرو او از زیر سلطه عادل شاهیان، از قدرت رو به تزاید عادل شاهیان کاست و موازنه قدرت در منطقه را در جهت منافع خود ایجاد کرد.
پس از جمشید، حکومت سبحان قلی در 957 ق. چند ماه بیشتر طول نکشید و ابراهیم قطب شاه به تخت حکومت قطب شاهیان جلوس کرد. ابراهیم در سال های نخست حکومتش از شرکت گسترده در درگیری ها و پیمان های نظامی که بین حکام محلی دکن روی می داد، خودداری کرد و وقت خود را صرف تأمین امنیت داخلی و اصلاح دستگاه دیوانی نمود. او در این امر به حدی موفق بود که می توان گفت اگر چه سلطان قلی پادشاهی قطب شاهیان را در گلکنده بنیان نهاد، اما ابراهیم قطب شاه بنیادهای این پادشاهی را به رغم آشفتگی ها و ناآرامی های سیاسی دکن استوار ساخت. ابراهیم مدیری توانا بود که در دوره حکومت پدرش فنون کشورداری را آموخت و در اقامت هفت ساله اش در ویجانگر تجربیات فراوانی اندوخت. وی به جای دیوانیان و دبیران قدیمی، نیروهای جدید را در دستگاه حکومتی خود به خدمت گرفت. برای آگاهی از اتباع خود در پایتخت و ولایات دور و نزدیک، شبکه خبرچینی و جاسوسی مؤثری سازمان داد، که کوچک ترین خبر در هر نقطه از مملکت به سرعت به او می رسید، به علاوه دستگاه قضایی با جریمه های بسیار سنگین به وجود آورد که کمترین مجازات مجرمان در آن، کشیدن ناخن یا قطع اعضای بدن بود.[14] در نتیجه همین سیاست قاطعانه و بی اغماض بود که در مملکت تلنگانه که به قول خانزمان خان مؤلف گلزار آصفیه به «دزدی و سرزمین دزدان معروف بود، کسی حتی جرأت نداشت نام دزدی را به زبان آورد تا چه رسد به این که کسی بخواهد دزدی کند».[15]
ابراهیم قطب شاه سپاه را نیز دوباره سازماندهی کرد و سربازان تازه ای به خدمت گرفت. همچنین قلعه گلکنده را به کمک مصطفی خان بازسازی کرد و حصاری تازه و بزرگتر برای آن ساخت.[16] امنیت نسبی کشور در دوره سلطنت او موجب رشد و شکوفایی بازرگانی در تلنگانه شد، به طوری که بنا به نوشته فرشته:
«در روزگار سلطان عادل ابراهیم قطب شاه تلنگانه مانند مصر بازار عالم بود و تجار ترکستان و عربستان و ایران بدانجا روی می آوردند.[17]
او پس از این اقدامات داخلی و دو دوره جنگ با حکام مسلمان و هندوی دکن توانست موقعیت حکومت قطب شاهیان را در منطقه استقرار بخشد. با این اقدامات سلطان ابراهیم قطب شاه و حکام پیش از او زمینه دوران طلایی حکومت قطب شاهیان آغاز شد و سلطان محمد قلی و سلطان محمد قطب شاه با استفاده از این موقعیت ایجاد شده و بهره گیری از رجال سیاسی برجسته ای همچون میر محمد مؤمن استرآبادی دوران طلایی حکومت قطب شاهیان را آفریدند.
محمد قلی قطب شاه (988 ـ 1020 ق)
در اواخر عمر ابراهیم قطب شاه (957 ـ 988 ق)، بار دیگر نظام شاه با عادل شاه وارد جنگ شد و قطب شاه را به کمک طلبید. قطب شاه امیر تقی الدین اصفهانی، معروف به شاه میر طباطبایی، را که پس از برکناری مصطفی خان اردستانی به منصب پیشوایی[18] و میرجملگی[19] گماشته بود،[20]با ده هزار سوار برای کمک به نظام شاه فرستاد.[21] در خلال این جنگ وقتی شاه میرطباطبایی به همراه نظام شاه مشغول محاصره قلعه نَلدُرک[22] از قلعه های تحت تصرف عادل شاه بودند، سلطان ابراهیم بیمار شد و در ربیع الثانی سال 988 ق. در سن 51 سالگی پس از 32 سال حکومت در گذشت.[23] امیران و بزرگان حکومت قطب شاهی بعد از مرگ ابراهیم، فرزند پانزده ساله او محمد قلی را به حکومت برداشتند. وقتی این خبر به شاه میر رسید، از این که نظام شاه از موقعیت نابسامان پس از جلوس حاکم جدید، استفاده کرده و به گلکنده حمله کند هراسان شد؛ از این رو قبل از انتشار این خبر به نزد نظام شاه رفت و از او پیمان مجدد گرفت که به گلکنده[24] حمله نکند. پس از آن خبر جلوس محمدقلی به تخت حکومت قطب شاهیان را آشکار کرد. در همین ایام نمایندگانی از طرف شاه میر و نظام شاه جهت عرض تسلیت در گذشت حاکم فقید و عرض تهنیت جلوس پادشاه جدید نزد محمد قلی قطب شاه آمدند. شاه میر نیز پیش از فتح نلدرک در سال 988 ق. به گلکنده آمد. قطب شاه منصب پیشوایی را به او داد و با دخترش ازدواج کرد.[25]
جنگ محمد قلی شاه با عادل شاهیان
محاصره قلعه نلدرک در زمان حکومت ابراهیم قطب شاه با تشکیل جبهه متحد قطب شاهیان و نظام شاهیان آغاز شده بود و بسیار به طول انجامید. شاهمیر که از دوران حکومت ابراهیم قطب شاه فرماندة او در محاصره نلدرک بود، در رمضان 989 ق. از محمد قلی قطب شاه درخواست فرماندهی این سپاه کرد. جاندبی بی، بیوه ابراهیم عادل شاه، و شاه ابوالحسن، فرمانده مدافعان قلعه نلدرک، به خوبی از آن جا دفاع می کردند؛ از این رو چون در دوران حکومت و فرماندهی محمد قلی نیز محاصره این قلعه بیش از یک سال به طول انجامید، قطب شاه از طولانی شدن محاصره خسته شد و فرماندهی سپاه را میرزینل استرآبادی معروف به مصطفی خان استرآبادی سپرد و خود به گلکنده بازگشت. در همین زمان دشمنان و رقبای شاه میر که در حال طرح ریزی توطئه ای علیه او بودند، نامه ای از جانب او به فرماندهان عادل شاهی جعل کردند که آنها را از حمایت خارجی های[26] ارتش قطب شاهی مطمئن می ساخت. آنها این نامه را به نزد سلطان آوردند که خشم شدید وی را برانگیخت و بلافاصله شاه میر را زندانی کرد. [27] این اقدام سلطان باعث ناراحتی نیروهای خارجی سپاه و در نتیجه بی نظمی و آشفتگی ارتش قطب شاه شد. لذا آنها محاصره قلعه نلدرک را رها کرده و عازم گلکنده شدند. در بین راه سپاه قطب شاهی که به فرماندهی مصطفی خان استرآبادی نظم خود را بازیافته بودند قلعه حسناباد[28] از توابع گلبرگه[29] از قلمرو عادل شاه را محاصره کردند. آنها توانستند به سرعت این قلعه و مناطق اطراف آن را تصرف کنند، اما این پیروزی قطعی نبود؛ زیرا از سپاهیان دلاورخان حبشی، سردار عادل شاه که برای مقابله با آنها آمده بود، به سختی شکست خوردند.
پس از این جنگ با پیشوایی میر محمد مؤمن استرآبادی که بیش از جنگ و توسعه طلبی به فکر توسعه نظام اداری و تقویت امور فرهنگی بود و همچنین به علت خستگی دو حکومت از جنگ های دایمی، خصومت و دشمنی بین قطب شاهیان و عادل شاهیان تا مدتی برطرف شد. ابراهیم عادل شاه (987 ـ 1035 ق) در سال 995 ق. خواجه علی سبزواری را به همراه جمعی از اعیان و بزرگان دربار خود جهت خواستگاری خواهر محمد قلی قطب شاه به گلکنده فرستاد. این ازدواج روابط دوستانه بین دو حکومت را تقویت کرد و موجب استمرار روابط دوستانه وساطت آمیز این دو حکومت محلی دکن تا پایان حکومت این دو حاکم گردید.[30]
بنای شهر حیدرآباد[31]
در دوران حکومت محمد قلی قطب شاه، شهر گلکنده به دلیل کمی وسعت و جمعیت زیادش بسیار شلوغ بود. کثرت ازدحام انسان و چهارپا به حدی در هوا تغییر به وجود آورده بود که بر اثر تعفن مردم به انواع مرض و بیماری گرفتار می شدند.[32] گلکنده همچنین مکان مناسبی برای توسعه نداشت و دسترسی به آب نیز در آن جا مشکل بود.[33] به علت وجود این مشکلات، قطب شاه در سال 988 ق. اراده کرد تا شهری جدید برای پایتختی بنا کند؛ از این رو پس از بررسی و تحقیق در مورد مناطق مختلف، دستور داد تا در شرق قلعه گلکنده در کنار رودخانه موسی که از انشعابات رودخانه کریشنا بود شهری بنا کنند. نقشه های شهر تا سال 999 ق. تحت نظارت میرمحمد مؤمن استرآبادی آماده شد. نقشه این شهر براساس طرحی بود که دو راه اصلی شرقی و غربی و شمالی جنوبی از آن می گذشت و در مجموعه چهار منار یکدیگر را قطع می کرد.[34] ظاهراً میرمؤمن برای این شهر طرح شهر مشهد را در نظر داشت که در آن بارگاه امام رض(علیه السلام) در محل اتصال خیابان های اصلی قرار گرفته بود. او در حیدر آباد به جای گنبد چهار مناره قرار داد که هم بنایی مذهبی بود و هم سابقه ای طولانی در معماری هند داشت.[35] اگر چه برخی از مؤلفان معاصر بر این عقیده اند[36] که میر مؤمن این شهر را براساس طرح شهر اصفهان ساخت، اما به نظر نمی رسد که این رأی صحیح باشد؛ زیرا اولاً، اکثر بناهای تاریخی اصفهان بعد از سال 1006 ق. که شاه عباس اول (995 ـ 1038 ق) این شهر را به پایتختی برگزید، بنا شد.[37] که در این تاریخ حیدر آباد طرح ریزی و ساخته شده بود؛ ثانیاً، میدان امام اصفهان که نویسنده آن را همچون عمارت چهار منار تصور کرده، برخلاف چهار منار مرکز یک چهار راه نبود که تمام راه های اصلی اصفهان به آن منتهی شود. از این رو به نظر می رسد که نویسنده تحت تأثیر شباهت های این دو شهر در بناهایی چون مسجد و دولتخانه که هنوز هم پابرجاست. این نظر را ارائه کرده باشد.[38]
قطب شاه برای این شهر بناهایی طراحی کردند که برخی از آن عبارت بود از چهار بازار مسقّف، چهارده هزار مغازه، عمارت دولتخانه شاهی، عاشورخانه، مسجد و قصرهای سلطنتی.[39] تاریخ دقیق انتقال مقر حکومت به حیدر آباد مشخص نیست و منابع به آن اشاره ای نکرده اند، اما از آن جا که حیدرآباد استحکامات دفاعی کافی نداشت، همچنان گلکنده به عنوان دژ پایتخت باقی ماند،[40] و در موارد فراوان حتی تا پایان حکومت قطب پادشاهیان به عنوان مأمنی در مقابل حملات نیروهای مهاجم استفاده می شد.
طبق گزارش بسیاری از منابع، در آغاز بنای این شهر، محمد قلی به جهت علاقه وافر به یکی از معشوقه های هندویش که بهاگ منی نام داشت، نام شهر را بهاگ نگر گذاشت و پس از هفده سال به دلیل مرگ بهاگ منی از این نام گذاری پشیمان شد و به سبب ارادت به امام علی(علیه السلام) این شهر را حیدرآباد نامید.[41]
برخی از متأخران این وجه تسمیه (بهاگ نگر) را ساخته دست قصه پردازان و افسانه سرایان دانسته اند.[42] اما به نظر می رسد این وجه تسمیه صحیح باشد؛ زیرا مورخان آن دوره چون فرشته و مؤلف طبقات اکبری که کتاب خود را در سال 1002 ق یعنی تنها دو سال بعد از بنیان گذاری شهر حیدرآباد تألیف کرده، تنها نام بهاگ نگر را برای این شهر ذکر می کنند و بعید است که افسانه سرایان در دو سال توانسته باشند چنین افسانه ای ساخته و در اذهان عمومی جای داده باشند. به علاوه شراب خواری محمد قلی تاییدی بر این اقدام اوست.[43] وجه تسمیه دیگری نیز برای این شهر ذکر شده که به دلیل وجود باغ های فراوان در اطراف آن، نامش باغ نگر بوده و سپس به بهاگ نگر تغییر نام یافته و افسانه پردازان چنین افسانه ای برای آن ساخته اند.[44] در نگاه اول شاید این نظر تا حدی صحیح به نظر رسد، اما باز هم نمی توان پذیرفت که این تغییر نام و پرداختن افسانه ای برای آن در کمتر از دو یا سه سال پس از بنای شهر حیدرآباد اتفاق افتاده و چنان شایع شده باشد که مورخان آن دوره آن را در کتب خود آورده باشند بدون این که به نام اصلی شهر اشاره ای بکنند.
نابسامانی های اواخر حکومت محمد قلی قطب شاه
کشتار غریبان:[45] محمد قلی قطب شاه در نزدیکی حیدرآباد باغی احداث کرده بود که گاه برای تفریح به آن جا می رفت و در دیگر مواقع هیچ کس اجازه ورود به آن جا را نداشت. شبی گروهی از غریبان که غالباً تجار بودند، در مسیرشان به طرف حیدرآباد به دروازه باغ رسیدند. آنان هر چه به تملق و زر خواستند وارد باغ شوند، دربانان به آنها اجازه ندادند، در نهایت به زور وارد باغ شدند. در این زمان یکی از امیران دکنی ـ منابع به نام او اشاره ای نکرده اند ـ که همچون دیگر دکنی ها با غریبه ها رقابت و عداوت داشت، این ماجرا را با اغراق فراوان برای سلطان بازگو کرد. قطب شاه که در این موقع ظاهراً بر اثر نوشیدن شراب در حالت عادی به سر نمی برد گفت: «بزنید و بکشید و از شهر بر آرید».[46] وقتی این حکم به امیران و قلعه داران رسید، به کشتار غریبان حیدرآباد پرداختند، خانه های آنها را آتش زده و مغازه های شان را غارت کردند. در مدت کوتاهی تعدادی زیادی کشته شدند. وقتی این اخبار به میرزا محمد امین میرجمله که خود از غریبان بود رسید، بلافاصله به نزد قطب شاه رفت و او را که سلامت مزاج خود را باز یافته بود، از ماجرا آگاه کرد. سلطان که از بالای قصر آشفتگی و آشوب شهر را ملاحظه کرد، دستور داد هر کس به مال و جان غریبان تعرضی رسانده، سر از تنش جدا کنند. قلعه دار حیدرآباد را که مسئول این کار بود فراخواند و تهدید کرد که اگر این فتنه را فوری خاموش نکند، مجازات خواهد شد. او نیز این فتنه را فرو نشاند.[47]
توطئه خدابنده: طبق گزارش منابع، محمد قلی قطب شاه، برخلاف شیوه معمول دیگر شاهان که برادران یا دیگر مدعیان حکومتشان را زندانی، کور و یا حتی می کشتند، برادران خود را مورد لطف قرار داده و به هر کدام از آنها اقطاع خاصی داده بود. آنها نیز متقابلاً قطب شاه را در تمام اموری یاری می کردند و هیچ گاه موجبات ناراحتی او را فراهم نمی آوردند.[48] گروهی از بزرگان دربار همچون عبدالکریم و امورخان با همکاری دسته ای از نجیب زادگان سنی دکنی که مرید شاه راجو (از صوفیان هند) بودند، در منزل شاه راجو جمع شدند و توطئه ای طرح ریزی کردند تا محمد قلی را برکنار و برادرش خدابنده را به حکومت برسانند و دست غریبه ها را به طور کامل از امور کشوری و لشکری کوتاه کنند. این توطئه با هوشیاری قطب شاه و میر محمد مؤمن ناکام ماند و سران توطئه به همراه خدابنده دستگیر و زندانی شدند. شاه راجو نیز که به بیجاپور فرار کرده بود همانجا بیمار شد و مرد.[49]
زمینه های به قدرت رسیدن سلطان محمد قطب شاه
شاهزاده محمد برادرزاده محمد قلی قطب شاه و فرزند محمد امین در سال 1001 ق. متولد شد، سلطان محمد قلی قطب شاه که تا آن زمان صاحب فرزندی نشده بود، از برادرش محمد امین خواست تا پسرش محمد را به فرزند خواندگی به قطب شاه بدهد؛ اما او نپذیرفت. محمد امین در سال 1004 ق. در گذشت و قطب شاه محمد را به نزد خود آورد و تعلیم و تربیت او را به میر محمد مؤمن سپرد، قاضی محمد سمنانی معلم قرآن او شد و جاندمیان یوسف که سرآمد سپاهیان قطب شاه بود مأمور آموزش شمشیر زنی و تیراندازی شد.[50] محمد در سایه توجهات میرمحمد مؤمن به مقامات عالی علمی و دینی دست یافت و از فساد اخلاق و رفتار خلاف شرع و شرب خمربرکنار بود.
چندی پس از تولد شاهزاده محمد، سلطان محمد قلی صاحب دختری شد و او را حیات بخشی بیگم نامید. طبق گزارش برخی منابع شاه عباس صفوی این دختر را در سال 1012 ق. برای یکی از شاهزاده های صفوی خواستگاری کرد.[51] به تصور ناظران معاصر، این ازدواج می توانست افتخاری بزرگ برای قطب شاه باشد. که به قول فرشته از زمان ورود اسلام به هند نصیب هیچ کس نشده بود؛[52] اما قطب شاه که مایل به جدایی از یگانه فرزندش نبود، به توصیه میرمحمد مؤمن استرآبادی به این خواستگاری جواب رد داد. او در سال 1016 ق. دخترش را به ازدواج برادرزاده اش محمد درآورد. بدین ترتیب او عملاً جانشین حقوقی قطب شاه شد که فرزند پسری نداشت.
سلطان محمد قطب شاه (1020 ـ 1035 ق)
پس از آن که محمد قلی قطب شاه در سال 1020 ق. در اثر زیاده روی در نوشیدن شراب در گذشت.[53] شاهزاده محمد با کمک میرمحمد مؤمن به حکومت رسید.[54] از اتفاقات اوایلی حکومت محمد قطب شاه، استعفای میرزا محمد امین شهرستانی، میرجمله دوران محمد قلی قطب شاه که در دوره او با اختیارات کامل و مسئول دستگاه ادارای قطب شاهیان و مراجعت وی به ایران در ربیع الاول سال 1021 ق است.[55] او پس از مدتی خدمت در دربار شاه عباس صفوی[56] به دربار شاه جهان، پادشاه بابری هند، بازگشت و تا پایان عمر در سال 1047 ق. منصب میربخشی، (مسئول تقسیم حقوق سپاهیان) را برعهده داشت.[57]
روابط خارجی سلطان محمد قطب شاه با حکام محلی دکن و گورکانیان
در آغاز جلوس سلطان محمد قطب شاه بر تخت سلطنت نمایندگانی از طرف ابراهیم عادل شاه (987 ـ 1035 ق) و مرتضی نظام شاه (1009 ـ 1020 ق) جهت عرض تعزیت و تهنیت به نزد قطب شاه آمدند.[58] منابع به جنگ و منازعه ای بین محمد قطب شاه و دیگر حکام محلی دکن که در دور های قبل پیوسته با یکدیگر در حال جنگ بودند، اشاره ای نکرده اند. این دوره با حکومت جهانگیر گورکانی (1014 ـ 1037 ق) معاصر است. او سیاست کشور گشایی و مطیع کردن حکومت های همجوار را که از زمان حکومت اکبرشاه گورکانی (963 ـ 1014 ق) طرح ریزی شده بود، دنبال کرد. هدف اصلی عملیات جهانگیر در جنوب، حکومت های مستقل دکن بود. به سبب این تهدید، حکام محلی دکن از منازعات داخلی بین خود دست کشیده و نیروها و امکانات خود را برای جلوگیری از هجوم لشکر عظیم مغول بسیج کردند. دامنه فتوحات لشکر مغول به فرماندهی شاه شجاع در دکن در سال 1026 ق. به قلمرو قطب شاهیان نیز رسید.
در این سال دو نفر به نام های میرمکی و جادوری به نمایندگی از جهانگیر بابری به حیدرآباد آمدند و قطب شاه را مخیر ساختند که یا خراج بپردازد یا آماده جنگ شود. سلطان محمد که توان نظامی خود را در برابر لشکر انبوه مغول ناچیز می دید، چاره ای جز پذیرش خراج ندید، لذا از این نمایندگان به گرمی پذیرایی کرد و مبلغ 1500 روپیه پیشکش کرد.[59] او با این سیاست از سقوط احتمالی حکومت قطب شاهی در این زمان جلوگیری نمود. با وجود پذیرش پرداخت خراج، قطب شاهیان هنوز به صورت مستقل حکومت می کردند و مجبور نبودند به نام پادشاهان گورکانی خطبه بخوانند. بعلاوه همان طور که سیر تحولات بعدی نشان می دهد در برخی مواقع حتی از پرداخت خراج هم سرباز می زدند. در اواخر دوره حکومت محمد قطب شاه در سال 1034 میر محمد مؤمن استرآبادی پیشوای حکومت او درگذشت. قطب شاه بعد از او دیگر پیشوایی انتخاب نکرد و خود به اداره امور پرداخت. تنها گاهی از میرمحمد رضا استرآبادی که منصب دبیری داشت کمک می گرفت.[60]
شکوفایی و تبلور مذهب تشیع
میرمحمد مومن استرآبادی در منصب پیشوایی
میرمحمد مؤمن استرآبادی از سادات و بزرگان استرآباد و خواهرزاده میر فخرالدین سماکی شاعر بود و از علمای زمان خود به شمار میآمد. او معلم شاهزاده صفوی حیدر میرزا بود و پس از مرگ حیدر میرزا و استیلای شاه اسماعیل دوم (984 – 985 ق) تاب توقف در ایران نیاورد و در سال 986 ق عازم حج شد. پس از آن به جانب دکن رفت و از آن جا که محمد قلی قطب شاه به تشیع مشهور بود در سال 989 ق نزد وی شتافت. محمدقلی پس از اخراج شاهمیر طباطبایی، میر مؤمن را مشاور خود قرار داد و به شدت تحت تأثیر تقوا و هوش سیاسی او قرار گرفت، از اینرو در سال 993 ق او را به منصب پیشوایی منصوب کرد. او این منصب را تا پایان عمرش در سال 1034 در اختیار داشت.
میر مؤمن توجه سلطان را از جنگ و توسعه طلبی به تقویت نظام اداری داخلی و تجدید حیات سازمان فرهنگی کشور جلب کرد. او همچنین ایرانیان مستعد و لایق مثل میرزا محمد امین شهرستانی[61] و محمد بن خاتون[62] را برای مناصب عالی میر جملگی و نمایندگی قطب شاه معرف کرد.
با ورود میر محمد مؤمن استرآبادی در سال 989 ق. به گلکنده دوره شکوفایی مذهب تشیع نیز در این منطقه آغاز شد. وقتی محمد قلی قطب شاه خواست شهر حیدر آباد را بنا کند، مسئولیت طراحی شهر را به میر محمد مؤمن سپرد. او نیز در طراحی این شهر به بناهای مذهبی به ویژه بناهای مربوط به مذهب شیعه توجه خاص داشت. یکی از این عمارات مهم مذهبی که بنای آن در سال 1001 ق. آغاز شد عاشورخانه[63] بود.[64] از دیگر بناهای مذهبی که در دوران محمد قلی و با نظارت میر محمد مؤمن احداث شد می توان به بنای «داد محل» اشاره کرد. این بنا که برای انجام مراسم مخصوص به اهل بیت (مثل مراسم ایام ولادت یا شهادت) بنا شده بود، مشتمل بر هفت طبقه بود، که طبقه هفتم آن را الهی محل و بقیه به ترتیب به نام پیامبر6 و ائمه (علیه السلام) نا م گذاری شده بود.[65]
معروف ترین بنای دینی که میر مؤمن در حیدرآباد بنا کرد، قبرستانی بود که به دایره معروف است. میر مؤمن قسمتی از خاک کربلا را برای تبرک با خاک این قبرستان مخلوط کرد. طبق گزارش منابع تا سال 1160 ق. حدود ششصد تا هفتصد هزار نفر از سادات و عرفای برجسته آن زمان در آن جا مدفون شده بودند.[66] این قبرستان هنوز هم قبرستان شیعیان در حیدر آباد است.[67] بناهای مذهبی که میرمؤمن بنیان گذار آن بود، تنها به بناهای داخل شهر حیدر آباد محدود نمی شد، او روستاهای زیادی را به عنوان مراکز زندگی اسلامی و شیعی بنا کرد. و برای روستاهای زیادی نیز مسجد و عاشورخانه ساخت. این مساجد و عاشورخانه ها باعث تماس و آشنایی مردم بومی هند و مذهب با اسلام و تشیع وگرایش آنها به این مذهب شد. از آن جمله او در سال 1014 ق. روستای سید آباد را در شش کیلومتری شرق حیدرآباد بنا کرد و در سال 1019 در سیزده کیلومتری حیدرآباد روستای میرپس[68] را بنا نهاد.
در این دوره تحت تأثیر میر مؤمن استرآبادی مراسم مذهبی تشیع به ویژه مراسم ایام محرم با شور و حال خاصی برگزار می شد؛ به طوری که حتی خود سلطان نیز در ایام محرم جامه پادشاهی را از تن خارج کرده و همچون دیگر مردم لباس می پوشید و در مراسم عزاداری شرکت می کرد.[69]
شکوفایی فرهنگی
دوران حکومت سلطان محمد قلی و سلطان محمد قطب شاه را از نظر فرهنگی نیز می توان دوره طلایی رشد و شکوفایی فرهنگی در قلمرو و حکومت آنها به ویژه در شهر حیدرآباد دانست. قسمت اعظم حکومت این دو پادشاه به صلح و صفا گذشت؛ لذا شرایط مساعدی برای رشد و تعالی فرهنگی و ادبی در دکن فراهم گشت. این اعتلای فرهنگی در وهله اول مدیون علاقه و توجه این دو حاکم به فرهنگ و ادب و نیز به علاوه گسترش ارتباط سیاسی و فرهنگی با ایران و گسیل بسیاری از علما و دانشمندان ایران به آن منطقه بود.[70]
در این دوره سراسر دکن و به ویژه شهر حیدرآباد یکی از مراکز بزرگ علم و ادب فارسی به شمار می آمد. نفوذ و رواج زبان و ادبیات فارسی به حدی بود که بسیاری از اصطلاحات اداری و سیاسی حکومت قطب شاهیان فارسی بود.[71] محمد قلی قطب شاه که به شعر و ادبیات علاقه فراوان داشت به زبان های فارسی، اردو و تلگو[72] شعر می سرود. او در اردو «معانی» و در فارسی «قطب شاه» تخلص می کرد. شعر زیر نمونه ای از اشعار فارسی اوست.
با شمع بگو گرمی دیوانه خود را
کآتش زند از رشک تو پروانه خود را
هوش و خرد از پای درافتد چو مستان
چو سرمه کشی نرگس مستانه خود را
مستان محبت به دو عالم نفروشند
کیفیت ته جرعه پیمانه خود را
ای قطبشه آخر ره مردان ره عشق است
مردانه همی رو ره مردانه خود را[73]
دوره حکومت سلطان محمد قطب شاه نیز همچون زمان محمد قلی از صلح و آرامش برخوردار بود و فعالیت های فرهنگی و مذهبی در این دوره سرعت شتابنده ای یافت.[74] سلطان محمد از کودکی در سایه توجهات میر محمد مؤمن استرآبادی تربیت یافت و با علوم عقلی و نقلی آشنا شد و به مطالعه کتب سیر و تاریخ علاقه فراوان داشت.[75] وی همچنین مطالعاتی در الهیات شیعه و تاریخ آن داشت.[76] به علاوه او حامی بزرگ هنر معماری بود و در آبادی و توسعه شهر حیدرآباد سعی فراوان نمود و با ایجاد بناها و ساختمان های متعدد مانند جامع مسجد، دارالشفا و داد محل؛[77] بر زیبایی این شهر افزود.
سلطان محمد نیز همچون محمد قلی شاعر بود و در اشعارش ظل الله تخلص می کرد. اکثر اشعار او به فارسی است و تنها یک شعر به زبان دکنی دارد با این مطلع و پایان.[78]
کتاهوی سنواب کتی بین مین
کدتا هوی روشن که یوسبی تین
تواب خطبی کوی ظلل الله
کتی سنگه علی ولی تهی پناه
از اشعار فارسی او نیز شعر زیر را برای نمونه ذکر می کنیم:[79]
یا رب تو برتری، تو ز وصف لسان ما
پنهان شده از شرم زبان در دهان ما
جایی بود مقام خداوندیت که هست
صد خنده عقل را از چنین و چنان ما
تا لب به شهد ذکر تو کردیم آشنا
تلخ است شهدهای زمان در دهان ما
ضلل الله از شرور بدون در پناه تو است
ای درگه جلال تو دار الامان ما
علمای عهد قطب شاهی نیز بعضی اوقات کتبی را که می نوشتند به سلطان تقدیم می کردند. از جمله به کتاب آیات الاحکام موسوم به تفسیر قطب شاهی می توان اشاره کرد که آن را شاه قاضی یزدی در سال 1021 ق. به سلطان محمد قطب شاه تقدیم کرد.[80] همچنین تقی الدین محمد بن صدر الدین علی، به نام و دستور سلطان محمد قطب شاه کتاب میزان الطبایع قطب شاهی در پزشکی و طبابت را از روی نسخه قدیمی با کمی اضافات استنساخ و به سلطان محمد تقدیم کرد. [81] تاریخ نویسی نیز مورد حمایت و تشویق محمد قلی قطب شاه بود. تاریخ سلطان محمد قطب شاه که مؤلفی ناشناس به دستور و تشویق وی آن را نوشت، تاامروز از مهم ترین منابع تاریخ این دودمان محسوب می شود. تألیف این کتاب در سال 1027 ق. به اتمام رسید و به سلطان محمد تقدیم شد.[82]
سلطان محمد مهرهای مخصوصی نیز داشت که به کتاب هایی که به او تقدیم می شد می زد. بر روی این مهرها این عبارت ها حک شده بود: «بنده شاه نجف سلطان محمد شاه» یا «مهر سلطان ز حق گشته میسر مرا، نقش نگین دل حیدر و صفدر مرا، العبد محمد قطب شاه». در مواردی نیز سلطان به جای این مهر به خط خود مطلبی در صفحه اول کتاب ها می نوشت.[83]
توسعه اقتصادی
با ایجاد آرامش سیاسی و نظامی در گسترة حکومت قطب شاهیان، دوره ای از توسعه اقصادی و تجاری نیز شکل گرفت. از زمان حکومت ابراهیم قطب شاه و در نتیجه اعمال سیاست های قضایی قاطع او در منطقه تلنگانه،[84] در این منطقه که به «دزدی و سرزمین دزدان معروف بود، کسی حتی جرأت نداشت نام دزدی را به زبان آورد تا چه رسد به این که کسی بخواهد دزدی کند».[85]
امنیت نسبی که از این زمان در قلمرو حکومت قطب شاهیان ایجاد شد، دوره ای از رشد وشکوفایی بازرگانی را در این منطقه باعث شد؛ به طوری که بنا به نوشته فرشته «در روزگار سلطان عادل ابراهیم قطب شاه تلنگانه مانند مصر بازار عالم بود و تجار ترکستان و عربستان و ایران بدانجا روی می آوردند».[86]
مهم ترین محصول تجاری قطب شاهیان الماس بود که معادن آن به وفور در منطقه تلنگانه یافت می شد. میر محمد سعید اردستانی از جمله تاجرانی بود که با تجارت الماس و انعقاد قرار دادهای با شرکت های اروپایی ثروت فراوانی کسب کرد.[87]
با ورود نیروهای مغولان به دکن و مرگ میرمحمد مؤمن استرآبادی، دوران طلایی حکومت قطب شاهیان به پایان رسید و زوال آن آغاز شد.
در سال 1035 ق. سلطان محمد فرزند خود شاهزاده عبدالله را که به گفته منجمان دربار دوازده سال دور از چشم پدر زندگی کرده بود ملاقات کرد. پس از آن بیمار شد و پس از چهارده سال حکومت درگذشت.[88]
پی نوشت ها:
دانشجوی دکتری تاریخ اسلام دانشگاه تهران
محمد بن قاسم هندوشاه، گلشن ابراهیمی (چاپ سنگی: بی جا، بی تا) ج 2، ص 176؛ محمد هاشم خان، منتخب اللباب، تصحیح سرولزلی هیگ (کلکته: چاپخانه مرسلین باپتست، 1925م) ج 3، ص 268.
هندوشاه، پیشین، ج 2، ص 167؛ احمد بن محمد مقیم هروی، طبقات اکبری، به اهتمام ایشاک سوسائتی (بنگال: مطبعه بپتست، بی تا) ج 3، ص 81.
میرعالم، حدیقة العالم، به اهتمام سید عبدالطیف شیرازی (حیدرآباد دکن: بینا، 1309 ق) مقاله اول، ص 31؛ هندوشاه، پیشین، ج 1، ص 724.
تاریخ سلطان محمد قطب شاه، به خط نظام ابن عبدالله شیرازی (نسخه خطی شماره 3885، کتابخانه ملی ملک، مقاله اول؛ هندوشاه، پیشین، ج 2، ص 168.
محمد هاشم خان، پیشین، ج 3، ص 373؛ هندوشاه، پیشین، ج 2، ص 168، رای بندرابن، لب التواریخ هند، (نسخه خطی شماره 5347، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران) ص 135.
صادقی علوی، محمود، قطب شاهیان (تاریخ، سیاسی و فرهنگی مذهبی)، پایان نامه مقطع کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، 1385، ص 29 ـ 26.
عباس اطهری رضوی، شیعه در هند، ترجمه مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی (قم: دفتر تبلیغات حوزه علمیه، چاپ اول، 1376) ج 1، ص 468.
مقیم هروی، پیشین، ج 3، ص 81؛ سید علی عزیزالله طباطبا، برهان مآثر (دهلی: جامعه دهلی، 1355 ق) ص 528، هندوشاه، پیشین، ج 2، ص 170.
رای بند رابن، پیشین، ص 136؛ تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله سوم.
میرعالم، پیشین، ج 3، ص 370؛ تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله سوم.
هندوشاه، پیشین، ج 2، ص 172.
پیشوا» از مناصب مهم دربار حکومت قطب شاهیان و مقام دوم حکومت پس از سلطان بود می توان گفت جایگاهی همچون جایگاه وزیر در دیگر حکومت ها بود.
میر جمله» از مقامات بالای دربار قطب شاهیان بود که در هرم قدرت این حکومت پس از سلطان و پیشوا در مکان سوم قرار داشت.
تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله سوم.
منشی قادر خان، تاریخ قطب شاهی، به اهتمام سید برهان الدین احمد (حیدرآباد دکن: بینا، 1306 ق) ص 14؛ تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله سوم.
رای بندرابن، پیشین، ص 136؛ خانزمان خان، غلامحسین خان، تاریخ آصف جاهیان (گلزار آصفیه)، به اهتمام محمد مهدی توسلی (اسلام آباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1377) ص 18.
سید علی عزیزالله، پیشین، ص 527 ـ 529؛ رای بندرابن، پیشین، ص 136؛ هندوشاه، پیشین، ج 2، ص 172.
از همان سال های اولیه تشکیل پادشاهی بهمنیان، ارتش آنها از دسته های مختلفی تشکیل می شد که پیوسته با یکدیگر رقابت داشتند. یکی از این دسته ها عمدتاً شیعه و از ایرانی ها و نیز ترک ها و مغولان آسیای مرکزی بودند، دسته دیگر سنی بودند و مسلمانان جنوب هند و مزدوران حبشی را شامل می شدند. در آن دوران گروه اول را غریبه ها، آفاقی ها یا خارجی ها و گروه دوم را دکنی ها می نامیدند. این تقسیم بندی در دوره قطب شاهیان نیز ادامه داشت. برای تفصیل بیشتر ر. ک: جان نورمن، هالیستر، تشیع در هند، ترجمه آذر میدخت مشایخ فریدنی (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1373) ص 116 ـ 117؛ محسن معصومی، فرهنگ و تمدن اسلامی ـ ایرانی دکن در دورة بهمنیان، استاد راهنمای هادی عالم زاده و یدالله نصیریان (پایان نامه مقطع دکتری رشته فرهنگ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه تهران، 1383) ص 68 ـ 74.
قطب شاه پس از چندی از گناه شاه میر گذشت و او را به وطنش ایران فرستاد اما او در کشتی و قبل از رسیدن به ایران در گذشت. ر. ک: محمد هاشم خان، همان، ج 3، ص 385 ـ 387؛ هندوشاه، محمد بن قاسم، همان، ج 2، ص 172.
اطهر رضوی، پیشین، ج 1، ص 474؛ رای بندرابن، پیشین، ص 136؛ منشی قادرخان، پیشین، ص 15.
حیدر آباد مرکز ایالت آندهرا پرادش و یکی از شهرهای بزرگ جنوب هندوستان است که جمعیتی حدود پنج میلیون نفر را در خود جای داده و ارتفاع آن از سطح دریا 1766 فوت است. ر. ک: مجتبی کرمی، «حیدرآباد»، دائرة المعارف تشیع، ج 6، ص 593 ـ 594.
محمد هاشم خان، پیشین، ج 3، ص 384؛ رای بندر ابن، پیشین، ص 137.
ر. ک: اطهر رضوی، پیشین، ج 1، ص 428.
خانزمان خان، پیشین، ص 20؛ اطهر رضوی، پیشین، ج 1، ص 482.
کرمی، پیشین، ص 593.
جعفریان، تاریخ ایران اسلامی (تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1378) ج 4، ص 227.
کرمی، پیشین، ص 593.
هندوشاه، پیشین، ج 2، ص 173؛ خانزمان خان، پیشین، ص 20.
عبدالباقر نهاوندی، مآثر رحیمی، ج 2، ص 412؛ مقیم هروی، پیشین، ج 3، ص 81؛ هندوشاه، پیشین، ج 2، ص 172.
مجتبی کرمی، نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن (تهران: وزارت امور خارجه، چاپ اول، 1373) ص 48؛ اطهر رضوی، پیشین، ج 1، ص 475.
تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله چهارم.
اطهر رضوی، پیشین، ج 1، ص 475.
از همان سال های اولیه تشکیل پادشاهی بهمنیان، ارتش آنها از دسته های مختلفی تشکیل می شد که پیوسته با یکدیگر رقابت داشتند. یکی از این دسته ها عمدتاً شیعه و از ایرانی ها و نیز ترک ها و مغولان آسیای مرکزی بودند، دسته دیگر سنی بودند و مسلمانان جنوب هند و مزدوران حبشی را شامل می شدند. در آن دوران گروه اول را غریبه ها، آفاقی ها یا خارجی ها و گروه دوم را دکنی ها می نامیدند. این تقسیم بندی در دوره قطب شاهیان نیز ادامه داشت. برای تفصیل بیشتر ر. ک: جان نورمن، هالیستر، تشیع در هند، ترجمه آذر میدخت مشایخ فریدنی (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1373) ص 116 ـ 117؛ محسن معصومی، فرهنگ و تمدن اسلامی ـ ایرانی دکن در دورة بهمنیان، استاد راهنمای هادی عالم زاده و یدالله نصیریان (پایان نامه مقطع دکتری رشته فرهنگ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه تهران، 1383) ص 68 ـ 74.
تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله چهارم.
همان؛ محمد هاشم خان، پیشین، ج 3، ص 387 ـ 388.
هندوشاه، پیشین، ج 2، ص 383؛ محمد هاشم خان، پیشین، ج 3، ص 383.
تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله چهارم و N.devare, ibid, p , 340.
تاریخ سلطان محمد قطب شاه، خاتمه؛ N. devare, ibid, p. 140 – 342.
رای بند رابن، پیشین، ص 137؛ و هندوشاه، پیشین، ج 2، ص 173.
همان، ج 2، ص 173.
تاریخ سلطان محمدقطب شاه، مقاله چهارم؛ انصاری، پیشین، ص 181؛ رای بندرابن، پیشین، ص 137.
رضیه اکبر، نظم و نثر فارسی در زمان قطب شاهی (حیدرآباد دکن: بیتا) ص 35؛ رای بندرابن، پیشین، ص 137؛ خانزمانخان، پیشین، ص 30.
کیخسرو اسفندیار، دبستان المذاهب، به اهتمام رحیم رضا زاده ملک (تهران: گلشن، چاپ اول، 1362) ص 247؛ تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله چهارم.
اسکندربیک منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تصحیح محمد اسماعیل رضوانی (تهران: دنیای کتاب، چاپ اول، 1377) ج 2، ص 1457؛ اطهر رضوی، پیشین، ج 1، ص 493.
نورالدین محمد جهانگیر، جهانگیرنامه (تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1359) ص 256؛ و رضیه اکبر، پیشین، ص 66 ـ 74.
خانزمان خان، پیشین، ص 30؛ منشی قادرخان، پیشین، ص 27؛ تاریخ سلطان محمد قطب شاه، خاتمه.
محمد صالح لنبولاهوری، عمل صالح، تصحیح غلام یزدانی (بی جا، بینا، بی تا) ج 1، ص 107؛ نورالدین محمد جهانگیر، پیشین، ص 189.
احمد بن عبدالله ساعدی شیرازی، حدیقه السلاطین، تصحیح علی اصغر بلگرامی (حیدر آباد دکن: بینا، 1961 م) ص 33؛ انصاری، پیشین، ص 300.
تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله چهارم.
ر.ک صادق علوی، همان، ص 42.
در دکن به بناهایی که برای برگزاری مراسم عزاداری شهادت امام حسین7 و یارانش استفاده می شود عاشورخانه می گویند.
منشی قادرخان، پیشین، ص 25 ـ 26.
تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله چهارم.
اطهر رضوی، پیشین، ج 1، ص 478.
خانزمان خان، پیشین، ص 24؛ تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله چهارم.
ر. ک: رضیه اکبر، پیشین، ص 16.
ر. ک: پیشین، ص 23.
تلگو زبان هندوهای ویجانگر بود که محمد قلی آن را از پدر خود ابراهیم آموخته بود. پدرش مدت هفت سال در ویجانگر نزد رامراج پناهنده بود و در این مدت زبان تلگو را آموخته بود.
تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله چهارم.
ساعدی شیرازی، پیشین، ص 18.
داد محل» ساختمانی بود که برای برگزاری مراسم مربوط به ائمه (مراسم ایام ولادت و شهادت ائمه) در هفت طبقه ساخته شده بود.
ترجمه شعر: اکنون این داستان را میگویم که برای همه این داستان روشن است، اکنون سخن ظل الله را ختم میکنم، او سگ درگاه علی بود و علی پناه او.
انصاری،پیشین، ص 191. نسخه خطی دیوان سلطان محمد قطب شاه تحت عنوان دیوان ظل الله به شماره 2485 در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است.
طهرانی آقا بزرگ، الذریعهای تصانیف الشیعه (تهران: بیجا، 1378 ق) ج 1، ص 41.
تقی الدین محمد ابن صدرالدین، علی، میزان الطبایع قطب شاهی (نسخه خطی شماره 9365/1 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران).
نسخه ای از این کتاب به شماره 3885 در کتابخانه ملی ملک موجود است که مورد استفاده نگارنده قرار گرفته است.
هندوشاه، محمد بن قاسم، پیشین، ج 2، ص 170؛ مقیم هروی، احمد بن محمد، پیشین، ج 3، ص 81.
رای بند رابن، پیشین، ص 136؛ تاریخ سلطان محمد قطب شاه، مقاله سوم.
هندوشاه، محمد بن قاسم، پیشین، ج 2، ص 172.
فدایی اسپهانی، نصرالله خان، داستان ترکتازان هند (تهران: 1341، ج 1) ص 318 ـ 321.
ساعدی شیرازی، پیشین، ص 25؛ خانزمان خان، پیشین، ص 40، محمد هاشم خان، پیشین، ج 3، ص 391.
منابع
ـ اسفندیار، کیخسرو، دبستان المذاهب، به اهتمام رحیم رضا زاده ملک، تهران، گلشن، چاپ اول، 1362.
ـ اسکندر بیک منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تصحیح محمد اسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب، چاپ اول، 1377.
ـ اطهر رضوی، عباس، شیعه در هند، ترجمه مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، قم، دفتر تبلیغات حوزه علمیه، چاپ اول، 1376.
- اکبر، رضیه، نظم و نثر فارسی در زمان قطب شاهی، حیدرآباد دکن، بینا، بی تا.
ـ انصاری، شرف النساء بیگم، تصحیح و تحشیه انتقادی حدائق السلاطین فی کلام الخواقین، علی ابن طیفور بسطامی، استاد راهنما ناصرالدین شاه حسینی، رساله مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تهران، بینا، 2535 شاهنشاهی.
ـ تقی الدین محمد بن صدر الدین علی، میزان الطبایع قطب شاهی، نسخه خطی شماره 6539/1، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
ـ جعفریان، رسول، «تاریخ ایران اسلامی»، دفتر چهارم، صفویه از ظهور تا زوال، تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1378.
ـ خانزمان خان، غلامحسین خان، تاریخ آصف جاهیان / گلزار آصفیه، به اهتمام محمد مهدی توسلی، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1377.
ـ رای بند رابن پسر رای بهارمال، لب التواریخ هند یا تاریخ لب الباب هند، نسخه خطی شماره 5347، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
ـ ساعدی شیرازی، میرزا نظام الدین احمد ابن عبدالله، حدیقه السلاطین، تصحیح و تحشیه سید علی اصغر بلگرامی، حیدرآباد دکن، 1961 م.
ـ صادقی علوی، محمود، قطب شاهیان تاریخ سیاسی و فرهنگی ـ مذهبی، پایان نامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما دکتر آذر آهنچی، دانشگاه تهران، 1385.
ـ طباطبا، سید علی عزیزالله، برهان مآثر، جامعه دهلی، بینا، 1355 ق.
ـ طهرانی، آقابزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، تهران، بینا، 1387 ق.
ـ فدایی اسپهانی، نصرالله خان، داستان ترکتازان هند، تهران، بینا، 1341.
ـ کرمی، مجتبی، نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن، تهران، وزارت امور خارجه، چ 1، 1373.
ـ کرمی، مجتبی، «حیدرآباد»، دائره المعارف تشیع، قم، نشر شهید سعید محبی، 1376.
ـ لنبولاهوری، محمد صالح، عمل صالح موسوم به شاه جهان نامه، تصحیح و تنقیح غلام یزدانی، به اهتمام اشیاک سوسیتی بنگاله، بی جا، بینا، بیتا.
ـ محمد هاشم خان، مخاطب به خافی خان نظام الملکی، منتخب اللباب در احوال سلاطین ممالک دکن، گجرات و خاندیش، تصحیح سر ولزلی هیگ، به اهتمام انجمن آسیایی بنگاله، کلکته، بینا، 1925 م.
ـ معصومی، محسن، فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی دکن و دوره بهمنیان (748 ـ 934 ق)، اسناد راهنما هادی عالم زاده، یدالله نصیریان، رساله مقطع دکتری فرهنگ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه تهران، 1383.
ـ مقیم هروی، خواجه نظام الدین احمد ابن محمد، طبقات اکبری، تصحیح و تنقیح بی. دس. آئی. اس و محمد هدایت حسین، به اهتمام اشیاتک سوسیتی بنگاله، بی جا، بینا، بی تا.
ـ منشی قادر خان، تاریخ قطب شاهی، به اهتمام سید برهان الدین احمد، حیدرآباد دکن، چاپ سنگی، 1306 ق.
ـ میرابوالقاسم رضی الدین ابن نورالدین، مخاطب به میر عالم، حدیقه العالم، به اهتمام سید عبدالطیف شیرازی، حیدرآباد دکن، 1309 ق.
ـ تاریخ سلطان محمد قطب شاه، به خط نظام ابن عبدالله شیرازی، نسخه خطی شماره 3885، کتابخانه ملی ملک.
ـ نورالدین محمد جهانگیر گورکانی، جهانگیرنامه، توزک جهانگیری، به کوشش محمد هاشم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1359.
ـ نهاوندی، عبدالباقر، مآثر رحیمی، تصحیح محمد هدایت حسین، کلکته، 1925 م.
ـ هالیستر، جان نورمن، تشیع در هند، ترجمه آذرمیدخت مشایخ فریدنی، تهران، نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1373.
ـ هندوشاه، محمد بن قاسم، گلشن ابراهیمی، تاریخ فرشته، چاپ سنگی، بی جا، 1301 ق.
- Burton. J, haydarabad, the encyclopaedia of islam, new edition, 1986.
- Devare. N a, short history of Persian literature at the bahmani, the adil shahi, the qutb shahi courts deccan, 1991.
- safrani, shehbazeh, golconda and hyder abad, 1991.
- shervani. H. k. history of the qutb shahi dynasty, new dilhi. 1974.
- www. Historylib. Com.
- www. Hukam.net/ family.
نظر شما