موضوع : پژوهش | مقاله

تاریخ نگاری مصر در قرن نوزدهم

مجله  تاریخ اسلام  نهم فروردین ماه سال 1388 شماره سی و هفتم 

نویسنده : جمال­الدین الشیال(1)
مترجم: غلامحسین نوعی(2)

موضوع پژوهش، بررسی سه جنبه از جنبش تاریخ نگاری مصر در قرن نوزدهم است. در وهله اول، مراحل متوالی این جنبش ردیابی و گرایش­های مختلف آن خاطر نشان شده است. سپس تصویری روشن از موضوعات مختلفی که موضوع تحقیق مورخان مصری در این قرن بوده ارائه و پیش زمینه­های فرهنگی اثرگذار بر روش تحقیق آنها برشمرده شده و در پایان به اهداف این جنبش و تأثیرات آن بر جامعه مصری پرداخته شده است.

طلیعه احیای فرهنگی در واپسین سال­های قرن هیجدهم
در واپسین سال­های قرن هیجدهم می­توان اولین نشانه­های احیای رونق فرهنگی را مشاهده کرد. این جنبش فرهنگی، از درون مصر برخاست و تأثیری از بیرون – خواه غرب و خواه شرق - نپذیرفته بود. بانیان این جنبش، گروهی از نویسندگان مصری بودند که در صحنه فرهنگی خودنمایی کردند. البته این نویسندگان نسبت به سده­های پیش، از حیث تعداد و موضوعات مورد علاقه­شان نابرابر بودند­؛ حسن­الجبرتی به جبر و ستاره­شناسی روی آورده بود. در حوزه ادبیات نویسندگانی چون محمد­الشبراوی، حسن­العطار ( که زمانی شیخ­الازهر بود) و اسماعیل­الخشابی فعالیت می­کردند. در حوزه پژوهش­های زبان­شناسی و دین­شناسی محمد مرتضی­الزبیدی و در تاریخ عبدالرحمن­الجبرتی از مشاهیر دوره مورد بحث بودند. به احتمال فراوان، این بیداری به صورت یک جنبش احیای ملی درآمده بود که خواهان بازگشت شکوه و جلال گذشته افسانه­ای مصر بود. اما این بیداری با هجوم فرانسویان دچار اختلال شد. پس از ورود فرانسویان، دانشمندان فرانسوی به موضوعاتی پرداختند که تا زمان مصریان آشنایی با آنها نداشتند و این موضوعات کاملاً برای مصری­ها تازگی داشت. تعدادی از علمای مصر با ایجاد ارتباط با این دانشمندان از مؤسسه­ها، کتابخانه­ها و مطبوعاتی که اینان در قاهره راه­اندازی کرده بودند بازدید کردند. علمای مصری مسحور این مقولات شدند و به مقایسه فرهنگ خود با نمودهای فرهنگی فرانسه پرداختند. پس از این اتفاق، پیشرفت­های فراوانی در مصر حادث شد. فرانسویان مصر را پس از یک سری آشوب­های درونی ترک کردند و محمد علی حاکم مصر شد و رژیم جدیدی در این کشور پا گرفت. حاکم جدید دریافت که برای احیای مصر گریزی جز نسخه­برداری از پیشرفت­های غرب ندارد، چرا که از نظر او، فقط از این راه بود که می­شد مصر را در جاده پیشرفت نگه داشت. در این راستا مدارس جدید تأسیس شد و دانشجویان فراوانی برای کسب دانش غربی به فرصت­های تحقیقاتی در غرب گسیل شدند. در همین شرایط بود که جنبش تألیف، جای خود را به جنبش ترجمه داد. این وضعیت تا آخر حاکمیت محمد علی ادامه داشت.

پیشرفت پژوهش­های تاریخی در مصر قرن نوزدهم

آنچه در پیشرفت پژوهش­های تاریخی توجه ما را به خود جلب می­دارد در وهله اول برآورد جایگاهی است که تاریخ، به عنوان یک موضوع، اشغال کرده و در وهله دوم ردیابی جنبش تاریخ­نگاری است. به اعتقاد من احیای فرهنگی توسط­الجبرتی شروع شد و مورخان دیگر دنباله­رو او شدند. اسماعیل­الخشاب و حسن­العطار – دو دوست الجبرتی – علاقه خود را به تاریخ نشان دادند و به تاریخ­نگاری روی آوردند. علاقه الخشاب با نگارش کتابی در باب تاریخ آغاز گشت. گویا وی توفیق تکمیل این کتاب را نیافت و از کتاب او به هر روی اکنون اثری در دست نیست. العطار نیز علاقه فراوانی به مطالعه کتب تاریخی و جغرافیایی داشت و همواره دانشجویان و طلاب خود را به خواندن تاریخ ترغیب می­کرد. این امکان نیز وجود دارد که برخی از دانشجویان العطار مانند رفاعه الرافع الطهطاوی، محمد عیاد الطنطاوی و محمد عمرالتونسی به تاریخ­نگاری روی آورده باشند. هر یک از اینان به نوعی علاقه خود را به تاریخ نشان داده­اند. رفاعه سفر خود به پاریس را موضوع کتاب «تلخیص الابریز فی تلخیص البارز» قرار داد و افزون بر آن، با همکاری دانشجویانش در دانشکده زبان­های خارجی، کتاب­های تاریخی فراوانی را به عربی ترجمه کردند. الطنطاوی نیز علاقه خود به تاریخ را با انتخاب موضوع سمینار ادبی­اش در الازهر نشان داد. نمود آشکارتر این علاقه، نگارش کتبی تاریخی در زمان اقامتش در روسیه است. التونسی نیز علاقه خود را به تاریخ در کتابی نشان داده که درباره سفرهایش به سودان – اولی به دارفور و دومی به وادی – تألیف کرد و در این کتاب­ها برای اولین­بار به تاریخ سودان پرداخت. اما دو عامل هجوم فرانسویان و نهضت ترجمه، جنبش تاریخ­نگاری را در زمان محمد علی متوقف کرد و تمام توجهات را معطوف به ترجمه نمود. نهضت ترجمه در بدو امر محدود به کتاب­های علمی و موضوعات نظامی بود، اما هنگامی که دانشکده زبان­های خارجی تأسیس شد، رفاعه ترجمه شماری از کتاب­های مهم تاریخی جهان را آغاز کرد. در زمان حکمرانی محمد­علی، رفاعه و دانشجویانش جذب نهضت ترجمه شدند. در ابتدا امید می­رفت آنها بتوانند خیلی زود گام دوم را بردارند و با رها­شدن از ترجمه، تألیف کتب تاریخی را شروع کنند، چرا که پس از ترجمه و مطالعه آثار فراوان اروپایی، پشتوانه­ای عظیم داشتند. با این حال این جریان که باعث شده بود نهضت ترجمه، نهضت فرهنگی غالب باشد در زمان حکومت عباس اول هم تداوم یافت. هنگامی که اسماعیل جانشین خدیوها شد رفاعه و شاگردانش همّ خود را صرف تألیف کردند و این بار دیگر تنها نبودند و گروه جدیدی به رهبری علی مبارک نیز به تاریخ­نگاری پرداختند. این گروه اعضای هیأت­های آموزشی بودند و تحصیلات خود را در تخصص­های مختلف از مهندسی گرفته تا باستان­شناسی در اروپا به پایان رسانده بودند. گروه رفاعه دارای پشتوانه فرهنگی اسلامی در الازهر بودند و بعدها که این گروه با تعلیمات فرانسوی آشنا شدند، سر از پاریس درآوردند و در دانشکده زبان­های خارجی خود را سرگرم کردند. اما گروه مبارک پشتوانه فرهنگی متفاوتی داشت. تحصیلات این دسته علمی بود. آنها در رشته­های مهندسی­، ستاره­شناسی و باستان­شناسی تحصیل کرده بودند. در تمام این تحصیلات ردپای فرهنگ فرانسوی آشکار بود. به همین دلیل معتقدیم اعضای این دو مکتب در سنت­های تاریخ­نگاری خود متأثر از جنبه­های ادبی و علمی فرهنگ فرانسه بودند و این تأثیر­پذیری در نوشته­های آنها کاملاً مشهود است. در نوشته­های این مورخان همان قدر که به الطبری، ابن­عبدالحکم، مسعودی، ابن­خلدون و السیوطی اشاره می­شود به همان میزان نیز ارجاعاتی به ولتر، روسو و مونتسکیو نیز مشاهده می­شود. در واقع، همین مورد یکی از ویژگی­های مورخان مصری قرن نوزده شمرده شده است. البته اگر چه آنها از این فرهنگ آمیخته بهره­های فراوانی برده­اند، اما هیچ­گاه از پرداختن به کشور و تاریخ کشور خود غفلت نکردند­؛ برعکس­، آموزش دیدن در اروپا باعث شد توجه بیشتری به تاریخ کشور خود کنند و به خوبی دریابند که باید در پرتو آخرین یافته­های پژوهش­های تاریخی و باستان­شناختی غرب به بررسی تاریخ کشور خود بپردازد. به همین دلیل است که آنها در شروع تاریخ­نگاری خود نه به تاریخ اروپا پرداختند و نه تاریخ جهان بلکه تنها تاریخ کشور خود را مورد مطالعه قرار دادند. در این راستا­، رفاعه اولین کتاب خود را به تاریخ مصر از ابتدا تا دوره خود اختصاص داد، هر چند فقط به تکمیل دو جلد از این مجموعه موفق شد. در مورد گروه دوم هم شایان ذکر است که مبارک، مهم­ترین و معتبرترین کتابش درباره تاریخ تپیوگرافیک مصر است.

جریان­های تأثیر­گذار برتاریخ­نگاری سده نوزدهم

جنبش های ملی
عامل تأثیر­گذار بعدی، جنبش اصلاحات در پایان حکومت اسماعیل بود. پیامد این جنبش، انقلاب عورابی در زمان حکومت توفیق بود که با مداخله بریتانیایی­ها و اشغال مصر توسط آنان خاتمه یافت. حس نفرت مصریان از بریتانیایی­ها باعث ایجاد جنبش ملی دیگری به رهبری مصطفی کامل شد. این جنبش ملی با دو شاخه مختلفش­، تأثیری مشهود بر تاریخ­نگاری پایان قرن نوزدهم گذاشت. نویسندگان این دوره عمده توجه خود را معطوف به مسائل روزمره و خود جنبش ملی کردند. افزون بر این، آنها در مورد خودشان و نیز سلسله حکومتی محمد علی آثار زیادی را به جای گذاشتند. با این وصف، علاوه بر خود و کشورشان، نگاهی نیز به جهان خارج از مصر داشتند، چرا که همین جهان خارج – به ویژه اروپا – بود که آنها را در مسیر پیشرفت انداخته بود. این نگاه به خارج در آثار این نویسندگان هم بروز یافته است. اگر نگاهی به کتب تاریخی پایان قرن نوزدهم بیندازیم در می­یابیم که این آثار نه تنها درباره تاریخ مصر بلکه درباره تاریخ جهان نیز است؛ برای نمونه از کتب تاریخ جهان این دوره می­توان به البحر­الذخیر تألیف محمد فهیمی و الکافی تألیف شاروبیم اشاره کرد.

تحقیقات باستان شناسی
پژوهش­های باستان­شناسی اروپاییان در خلال سده نوزده تأثیرات عامی بر مورخان مصری نیمه دوم این قرن گذاشت که می توان ردّ آنها را در جای جای آثار تاریخی مصر در این قرن مشاهده کرد. اما جدای از این تأثیرات عام، آثار ویژه­ای نیز گذاشت که نشانه­های خود را بر توسعه تاریخ­نگاری مصر در این سده گذارد.

شناسایی تاریخ به عنوان علمی که باید در دانشگاه ها به آن اندیشید.
یکی از تأثیرات پژوهش­های اروپایی­ها این بود که تاریخ به عنوان یک علم مستقل به رسمیت شناخته شد. برای اولین­بار­، درس تاریخ­، بخشی از برنامه درسی دانشگاه­ها را شکل داد و معلمانی مختص تدریس تاریخ آموزش دیدند و کتب درسی خاصی برای تدریس درمدارس و دانشگاه ها تألیف یا ترجمه گردید. این ثمرات حاصل تلاش های رفاعه الطهطاوی بود. او برای اولین­بار تدریس تاریخ در دانشکده زبان­های خارجی را شروع کرد. از آن پس بود که تاریخ در مدارس راهنمایی و دبیرستان و سپس در مدرسه زبان مصری باستان در دارالعلوم و سرانجام درکالج آموزش عالی مصر تدریس گردید. بعضی از فارغ­التحصیلان این کالج برای ادامه تحصیل و کسب تخصص در رشته تاریخ عازم اروپا شدند. بعدها بعضی از فارغ­التحصیلان دانشگاه مصر نیز به همین منظور عازم اروپا گردیدند و اکثر آنها پس از بازگشت­، کرسی­های درس تاریخ در دانشگاه­های مصر را به دست گرفتند. به پاس وجود همین اساتید­، مطالعات تاریخی از حیث روش و سبک تحقیق دستخوش تغییری اساسی گردید و به موضوع پژوهش راستین در شأن تاریخ رسید.

چاپ
عامل دیگری که تأثیری انکار­ناپذیر بر تاریخ­نگاری داشت ظهور و رواج صنعت چاپ در مصر قرن نوزدهم است. اولین چاپ عربی به دست فرانسوی­ها در سال 1798 در مصر انجام گرفت. اما فرانسوی­ها همزمان با تخلیه مصر و بازگشت به کشور خود تمام تجهیزات چاپ را با خود بردند. لکن محمد­علی برای اولین بار یک چاپخانه مصری با نام انتشارات بٌلاغ را در سال 1822 تأسیس کرد. تأسیس این چاپخانه سرآغاز تأسیس چاپخانه­های فراوان دیگری بود که تحت حمایت وزارتخانه­ها و دانشگاه­ها ایجاد شدند. در این چاپخانه­ها کتب تاریخی – تألیف و ترجمه – چاپ می­شد و می­توانست از طریق همین چاپ، در دسترس تمام مردم مصر قرار گیرد. بدین­گونه هزاران نسخه از هر کتاب – به ویژه کتب درسی – چاپ می­شد. اگر به این نکته توجه کنیم که تا قبل از آن زمان کتاب­ها فقط به صورت دستی نسخه­برداری می­شد به راحتی می­توانیم بین کتابی که هزاران نفر آن را می­خوانند و کتابی که فقط چند نفر – ده نفر تا حداکثر بیست نفر – می­خواندند دریابیم.

مطبوعات
عامل بسیار مهم دیگر که تأثیر بسزا در روند تاریخ­نگاری داشت مطبوعات است. در همین سده روزنامه­نگاری وارد مصر شد و جالب آن که در روزنامه­های قرن نوزده مصر عمدتاً مقالات به چاپ می­رسید و نه اخبار به همین دلیل، در روزنامه­ها و مجلات مصری قرن نوزده مقالات فراوان و حتی گاه کتاب به صورت ترجمه یا تألیف به چاپ رسیده است. کتاب معروف رفاعه با نام منتهی الاعجاز فی سیرة ساکن الحجاز (زندگی­نامه پیامبر) به همین روش و به صورت سلسله­وار در مجله روضات ­المدارس به چاپ رسید. کتاب­های دیگری که به همین سیاق چاپ شدند درباره سازمان­دهی پلیس اعراب، ترک­ها و ایرانیان بود که همگی از فرانسوی ترجمه شده بودند. از جمله این کتاب­ها می­توان به کتاب حقائق الاخبار لوصف البحار اثر مبارک اشاره کرد که برای اولین­بار به صورت سلسله مقالاتی در مجله روضات­المدارس به چاپ رسید و بعدها به صورت کتابی مستقل درآمد. کتب فراوان دیگری نیز به همین روش در روزنامه­های وادی النیل، اللوا، المؤید و مجلات روضات­المدارس، المقتطف، الهلال و غیره به چاپ رسیدند.

ویرایش نسخه های خطی مربوط به تاریخ کهن مصر
اکثر روزنامه­های مصری در قرن نوزده – خواه روزنامه­های دولتی و خواه روزنامه­های خصوصی – این فرصت را در اختیار مردم مصر گذاشتند که بیش از پیش با تاریخ پیشین و کهن خود آشنا شوند.

نقطه شروع این آشنایی با گذشته­، ویرایش و چاپ کتب کهنی بود که میراث مصریان به شمار می­ آید. این دستاورد نیز حاصل تلاش­های رفاعه بود. او موفق شد سعید پاشا را برای پذیرش این کار متقاعد کند و به قول علی مبارک، ترتیبی اتخاذ کند تا «کتاب­های کهن عربی فراوان با هزینه دولت چاپ شود.» این کتاب ها در الازهر و جاهای دیگر رواج و کاربرد فراوانی یافتند. مهم­ترین این کتاب­ها عبارت بودند از تفسیر فخر رازی، معاهد­التخصیص، خزانة­الادب، مقامات حریری و کتب فراوان دیگری که تا آن دوره در دسترس عموم قرار نداشت.

بعدها محمد عبدُه نیز گام­های مشابهی برداشت. هر چند او هیچ اتکایی به حمایت دولت نداشت. عبده در سال 1900 انجمنی را با نام «انجمن احیای پژوهش های عربی» تأسیس کرد. این انجمن اقدام به چاپ آثار عربی کهن فراوانی در زمینه های فقه، فقه­اللغه، ادبیات و تاریخ نمود.

این­گونه اقدامات منشأ گام­های دیگری بود که در همین راستا برداشته شد. شماری از ناشران، روزنامه­نگاران و ادیبان، کتب دیگری را منتشر کردند. در این راستا آثار نویسندگان کهن به چاپ رسید که از آن میان می­توان به آثار ابن­اثیر، ابن­خلدون، ابن­جوزی، ابن­حجر، ابن­بطوطه، ابن­ایاس، بلاذری، المقریزی، السخاوی، السیوطی، و الجبروتی اشاره کرد.

مردم مصر به تدریج به مطالعه این کتاب ها روی آوردند و از گذشته فراموش شده خود آگاه شدند و دریافتند که گذشتگان آنها افتخارات زیادی در زمینه جنگ، فرهنگ و تمدن داشته اند. در نتیجه این اقبال، وجدان تاریخی جدیدی در میان مصریان بیدار شد و به تقویت روح ملی آنان انجامید.

انجمن علمی و تاریخی
انجمن علمی و تاریخی، عامل دیگری بود که باعث تقویت وجدان تاریخی مصریان شد و همین افزایش پژوهش­های تاریخی به ایجاد انجمن­های علمی دامن زد. چنین انجمن­هایی در مصر تا قبل از قرن نوزدهم اصلاً وجود نداشت. پژوهش­هایی که توسط این انجمن­ها هدایت شد و کتاب­هایی که این انجمن چاپ کردند عمدتاً حول تاریخ مصر در ادوار مختلف بود.

اولین انجمن از این دست، «انستیتو مصر» بود که ناپلئون در سال 1798 تأسیس کرد. اکثر اعضای این مؤسسه دانشمندان فرانسوی بودند که با اشغال مصر به این سرزمین آمده بودند. نتیجه تحقیقات علمی این محققان، مجموعه عظیم و بسیار ارزشمند «توصیف مصر» است. این مؤسسه در پی خروج فرانسویان از مصر تعطیل شد. مؤسسه مصر بار دیگر در سال 1859 در زمان حکومت سعد در اسکندریه افتتاح شد و بعدها به قاهره منتقل گردید. این بار، اعضای مؤسسه هم دانشمندان اروپایی و هم مصری بودند. این مؤسسه یک بولتن علمی و یک مجله سالانه داشت. هر دوی این نشریه مقالات فراوانی درباره تاریخ و به ویژه تاریخ مصر چاپ می­کردند. مؤسسه مصر هنوز هم دایر است و بولتن این مؤسسه هنوز هم به طور منظم چاپ می­شود.

در زمان محمد علی تعدادی از شرق شناسان و دانشمندان اروپایی انجمن دیگری به نام «جامعه مصری» را در مصر تأسیس کردند. بیشترین جایی که به نام این انجمن برمی­خوریم نامه­هایی است که دکتر پرون خطاب به دوستش ژول­مول نوشته است. او در این نامه­ها ذکر می­کند که انجمن مذکور در سال 1835 تأسیس شده و هدف اولیه­اش ساخت کتابخانه­ای بوده که حداکثر کتاب­های موجود در حوزه­های مربوط به شرق، جغرافیا، ادبیات، آداب و رسوم شرق و غیره در آن گردآوری شود. شش هفت سال پس از این تاریخ، اهداف و سیاست­های این انجمن گسترش یافت و چاپ و انتشار کتب مرتبط با شرق جزئی از سیاست­های این انجمن گردید. بعدها مصریان فراوانی که تحصیلات خود را در اروپا به پایان رسانده بودند به این انجمن پیوستند. اما این انجمن در ربع پایانی قرن نوزده منحل شد و کتابخانه­اش به توصیه آخرین اعضایش (حکاکیان، بک، کانی بگ و توربورن) در سال 1874 به دارالکتب مصر واگذار گردید.

انجمن دیگر «جمعیه المعارف» است در سال 1868 در زمان حکومت اسماعیل تأسیس شد. این انجمن که به دست عده­ای از فرهیختگان فرهنگی مصر تأسیس شد هدفش تأسیس انجمن صرفاً مصری بود که خود را فقط معطوف مصر کند. انجمن مذکور تعداد فراوانی از کتب قدیمی عربی در حوزه­های تاریخ، حقوق و ادبیات را به چاپ رساند که از این میان می­توان کتاب های اسدالغابه تألیف ابن اثیر الفتح الوهبی و المختصر تألیف ابوالفداء و تاریخ ابن وردی را نام برد.

«جامعه جغرافیای خدیوی» یکی دیگر از همین انجمن های علمی و فرهنگی است که در زمان حکومت اسماعیل در سال 1875 با هدف ترویج پژوهش های جغرافیایی تأسیس شد و کتاب های علمی فراوانی را در این حوزه به چاپ رساند. این انجمن دارای یک مجله علمی بسیار ارزشمند ومغتنم بوده و هست که مقالات علمی فراوان در حوزه جغرافیا در آن به چاپ رسیده است. مجله مذکور که علاوه بر جغرافیا، به تاریخ و باستان­شناسی نیز پرداخته از قرن نوزده تا کنون به طور منظم چاپ شده است.

مورخان مصری و اروپایی مقالات و یافته های خود را در همین مجلات و گاهنامه­هایی که ذکرشان رفت به چاپ می­رساندند؛ از جمله این مورخان اروپایی می­توان به کاسانوا، هرتز، ماریته و بورگس، و از مصریان به محمد الفلکی، یعقوب آرتین، محمد مختار، احمد کمال و علی بهجت اشاره کرد.

تأثیر عوامل مذکور بر تاریخ نگاری

ایجاد مکاتب جدید، به رسمیت شناختن تاریخ به عنوان موضوعی که ارزش تدریس مستقل در دانشگاه­ها را دارد، رواج صنعت چاپ، تشکیل انجمن های علمی و تاریخی، تصحیح و ویرایش نسخه های خطی قدیمی و باستانی، علاقه مندی به باستان شناسی و بیداری فرهنگی عواملی بودند که تأثیری عمیق بر تاریخ نگاری مصر گذاشتند و زمینه ساز پدیده ای شدند که در اشاره به قرن نوزدهم، از آن با اصطلاح «بیداری تاریخی» یاد می­کنیم. در این زمان کتب تاریخی بی شماری نوشته شد و تحقیقات تاریخی، دامنه بسیار وسیعی یافتند؛ مورخان دیگر خود را محدود به تاریخ مصر و اسلام نکردند بلکه به موضوعات دیگری نیز که در عصر اسلامی مطرح بود پرداختند. در ادامه موضوعاتی را مطرح می­کنم که مورخان مصری در آن دوره به تحقیق درباره آنها راغب شدند.

موضوعات مورد علاقه مورخان مصری

تاریخ جهان
یکی از موضوعات مورد علاقه مورخان مصر، تاریخ جهان بود. در این قرن برای اولین بار مورخان مصری به تاریخ جهان پرداختند. این پیشرفت پیامد طبیعی محیط جدیدی بود که طی آن، مصر گام در راه خود شناسی برداشته بود. مصریان دیگر نمی خواستند خود را تکه­ای بریده از دنیا ببینند، گو این­ که در سراسر دوران امپراتوری عثمانی مصر چنین وضعی داشت. در تمام قرن­های شانزده، هفده، هجده نمی توان ذکری از یک فرد مصری یافت که اروپا را دیده باشد. اما در قرن نوزدهم چنین نبود. در نیمه اول قرن نوزده مصریان فراوانی برای ادامه تحصیل، به ایتالیا، فرانسه، آلمان و انگلستان گسیل شدند. بسیاری دیگر نیز در نیمه دوم قرن نوزده برای ادامه تحصیل، بازدید از موزه ها و کتابخانه­ها، حضور در کنفرانس ها و یا صرفاً با اهداف توریستی به اروپا روانه شدند. مصریان اروپا دیده کم­کم به مطالعه تاریخ جهان در مدارس و دانشگاه­های اروپا روی آوردند. در خلال همین مطالعات بود که اینان با جنبش­های فعال تاریخ­نگاری در اروپای قرن نوزده از نزدیک آشنا شدند. پس از این آگاهی­ها، طبیعی بود که مصریان اروپا دیده، علاقه زیادی به مطالعه این حوزه از تاریخ نشان دهند.

در این راستا رفاعه با همکاری شماری از شاگردانش تعداد زیادی از کتب فرانسوی مربوط به تاریخ جهان در اعصار مختلف را ترجمه کردند. یکی از این کتاب ها تاریخ چارلز پنجم است که مورخ اسکاتلندی، ویلیام رابرتسون(1793-1721) تألیف کرده بود.

در اواخر قرن نوزده، دو نویسنده مصری کتاب هایی درباره تاریخ جهان تألیف کردند. یکی از این نویسندگان، محمد فهمی رئیس انقلاب عربی است که کتاب البحر الذخیر را در چهار جلد در زمان تبعیدش در سیلون تألیف کرد. نویسنده دیگر، میخائیل شاروبیم است که کتابی در همین حوزه با نام الکافی فی التاریخ نوشت. هر دو نویسنده در کتاب­های خود اتکای فراوانی به منابع اروپایی داشتند.

درست است که مصریان و مورخان اسلامی متقدم نیز در باب تاریخ جهان قلم فرسایی کرده بودند، اما مرزهای جهان آنان فقط مرزهای جهان اسلام بود. آنها هیچ کوششی برای تحقیق در مورد ملت هایی خارج از جهان اسلام نکرده بودند و موارد استثنایی هم مربوط به کشورهایی مانند هند و ترکیه و بیزانس است که در مجاورت جهان اسلام واقع شده بودند مسلمانان دیدگاهی منفی و تحریف شده در مورد کشورهای اروپایی داشتند. مسلمانان معتقدند بودند اروپاییان مردمانی جاهل و بدوی هستند که دور از تمدن درخشان اسلامی زندگی می­کنند و چیزی برای عرضه به مسلمانان ندارند. این دیدگاه را می توان به راحتی در نوشته های مورخین و جغرافی دانان عرب در قرون وسطی مشاهده کرد. مسعودی جغرافی­دان قرن دهم می­نویسد:

مردمان شمال، مردمانی­اند که فاصله شان با خورشید زیاد است­، خورشید بر این مردمان با حرارت کمتری می­تابد و از این رو اینان همواره با برف و یخ سر می­کنند و مردمانی فاقد شور و حرارت اند، بدن های آنان بزرگ است و طبعی گیاه گونه دارند و درکی پایین و زبانی ثقیل دارند، اینان دین محکمی ندارند. .. هر چه بیشتر به طرف شمال پیش رویم بر حماقت و گیاه گونه و بی ایمانی اینان افزوده می­شود.

یک قرن بعد، ابن سعید اندلسی که یک قاضی اهل تولدو بود در کتاب طبقات الامم، «هندیان، پارسیان، چالدی­ها، عبریان، یونانیان، رومیان، مصریان و اعراب» را «مردمانی با دانشی یکسان» توصیف می­کند و «چینی ها و ترک­ها» را «نزدیک ترین مردم به آنان»معرفی می­کند، اما در وصف سایر مردم جهان، آنها را «دارای پیکرهایی بزرگ، رنگ­های پریده و موهای بلند، فاقد هوش و شعور، و مصداق حماقت و کوری و نادانی» برمی­شمرد.

البته شاید این توصیفات درباره اروپاییان قرون وسطی صادق باشد، اما در قرن شانزدهم این وضعیت کاملاً دگرگون شده بود. در این دوره، مصر و مسلمانان خاور نزدیک از بقیه جهان جدا شده بودند و خود، در همان جهل و تاریکی به سر می­بردند. از سوی دیگر، کشورهای اروپای غربی به پیشرفتی خیره کننده در علم، اقتصاد و نظامی­گری دست یافته بودند. بنابراین طبیعی بود که مصریان قرن نوزده به شناخت غرب روی آورند. مصریان قرن نوزده به فراگیری علم اروپایی و یادگیری زبان آنان روی آوردند و مورخانشان دست به ترجمه کتاب هایی درباره تاریخ جهان و به ویژه تاریخ اروپا زدند. اینها اولین کتاب­هایی بود که درباره تاریخ اروپا به زبان عربی چاپ می­شد.

تاریخ کشورهای همسایه
غیر از کتاب هایی با موضوع تاریخ عمومی جهان، مصریان علاقه زیادی به نوشتن درباره تاریخ همسایگان مصر از خود نشان دادند؛ برای مثال، اسماعیل سرهنگ پاشا در کتاب حقایق الاخبار عن دول البحار به تاریخ کشورهای قدرتمند حاشیه دریای مدیترانه پرداخت و مصر را نیز یکی از همین کشورها دانست. محمد فرید نیز به این حوزه کمک کرد. کتاب او درباره امپراتوری عثمانی اولین کتاب تا آن زمان بود که به تاریخ عثمانیان می­پرداخت. مصطفی کامل نیز دو کتاب، یکی درباره ملل شرق و دیگری درباره ژاپن نوشت. در همین زمان جرجی زیدان نیز کتابی در باب تاریخ بریتانیا تألیف کرد.

تاریخ سودان از دیگر موضوعاتی بود که مورد توجه مورخان مصری در آن عصر قرار گرفت. دو کتاب عمده در این باره نوشته التونسی است که در قالب سفرنامه، ماجرای سفر خود به دارفور و وادای را تشریح کرده است. مؤلفان دیگری همچون نائوم شُقَیر و ابراهیم فوضی نیز کتاب­هایی درباره تاریخ سودان تألیف کردند.

از جمله موضوعات مورد اقبال مورخان مصری، تاریخ اعراب و اسلام بود. در این مورد، رفاعه زندگی نامه پیامبر را نوشت و جرجی زیدان کتاب هایی درباره اعراب قبل از اسلام، تاریخ تمدن اسلامی و تاریخ ادبیات عربی نگاشت. بعضی از این موضوعات برای اولین بار بود که در جامعه عرب مطرح می شد و به لطف مورخان مصری، اعراب برای اولین بار کتاب هایی عربی در این حوزه ها مطالعه می کردند. از این موضوعات به ویژه می توان به تاریخ امپراتوری عثمانی، اروپای شرقی، ژاپن، انگلستان و سودان اشاره کرد.

خاطرات شخصی
یکی دیگر از قالب­های تاریخ نویسی که برای اولین بار در قرن نوزده در مصر رواج یافت خاطره نویسی بود. دلیل رواج این قالب تاریخ نویسی این واقعیت بود که در آن زمان، مصریان برای اولین بار صورت جدید و مدرن حیات سیاسی را تجربه کردند. آنها در وقایع سیاسی مشارکت کردند و مسئولیت حکمرانی بر افکار عمومی را به رسمیت شناختند. تحت همین شرایط بود که بسیاری از بزرگان – مانند اعرابی، محمد عبده، عبدالله الندیم و محمد فهمی – سیاستمداران و رهبران افکار عمومی بودند.

تاریخ عمومی مصر
جدای از موضوعات جدیدی که مصریان برای اولین بار به آنها پرداختند، مورخان مصری قرن نوزدهم موضوعات فراوان دیگری را نیز مورد عنایت قرار دادند که پیش از آنان نیز مطرح شده بود. بعضی از مورخان این عصر به تاریخ عمومی مصر از نخستین دوره­ها، یا از زمان فتح اعراب تا عصر خود پرداختند. کتاب رفاعه را نیز می­توان در همین دسته از موضوعات جای داد. وی قصد داشت در این کتاب تاریخ مصر در اعصار مختلف را بررسی کند، اما تا زمان مرگش فقط توانست دو جلد از این مجموعه را بنویسد؛ جلد اول این مجموعه از دوره فراعنه تا فتح اعراب را بررسی می­کند و جلد دوم به زندگی حضرت محمد• می­پردازد. تاریخ­الجبرتی نیز در همین دسته از کتاب ها جای می­گیرد. او نیز در کتاب خود ابتدا شرح مختصری از تاریخ مصر از زمان فتح اعراب را بیان می­کند و سپس به تفصیل، تاریخ مصر در قرن هیجدهم و ربع اول قرن نوزدهم را تبیین می کند. به این لیست می­توان کتاب جرجی زیدان را نیز افزود. او هم تایخ مصر را از زمان فتح اعراب تا دوره خود بررسی کرده است. کتاب زیدان که در دو جلد تألیف شده تاریخ مصر الحدیث نام دارد.

تاریخ قوم نگاری و تاریخ شهرها
شاخه دیگری که مورخان مصری قرن نوزده بدان پرداختند تاریخ قوم شناسی و تاریخ شهرها بود. این حیطه از تاریخ نگاری، یکی از قدیمی­ترین گونه­های تاریخ­نگاری بود که مورخان پیشین مصری آغازگر آن بودند و کتاب­های فراوانی در این حوزه تألیف شده بود. اولین مورخی که در این حیطه مطلب نوشته بود ابوعمرو الکندی وآخرین مورخ این عرصه، تقی­الدین المقریزی بود. مورخان این عرصه، قرن­ها یکی پس از دیگری این سنت تاریخ نگاری را حفظ کرده بودند و به استثنای سه قرن سلطه ترکان عثمانی این سبک تاریخ نگاری در همه اعصار وجود داشته است. در قرن نوزدهم این سنت به دست علی مبارک احیا گردید. اودر کتاب ارزشمند الخطه التوفیقیه الجدیدة تاریخ قاهره و تمام شهرهای دیگر مصر را نوشت. مبارک کتاب الخطط المقریزی را مبنا و الگوی کار خود قرار داد و تاریخ شهرهای مصر تا زمان خود را بررسی نمود و در این راه از یافته های باستان شناسان قرن نوزدهم نیز بهره فراوان برد. بعضی از معاصران او نیز درباره تاریخ شهرها – خواه این شهرها در آن دوره وجود داشتند و یا از بین رفته بودند – به طور جداگانه قلم فرسایی کردند.در این راستا احمد کمال، تاریخ ممفیس و عین شمس را نوشت و علی و محمد مسعود تاریخ مختصر اسکندر را با نام المنها الدهریه فی تاریخ مدینة الاسکندریة نوشتند.

تاریخ مصر در قرن نوزدهم در زمان حکمرانی سلسله محمد علی

سوژه دیگری که مورخان مصری آن عصر بدان پرداختند تاریخ قرن نوزده مصر و سلسله حاکمان معاصر بود. الجبرتی با نگارش دو کتاب به نام­های عجائب­الاخبار و مظهر­التقدیس آغازگر این مجموعه کتبی بود که در این حیطه نگارش یافتند و مورخان دیگر گام در راه او نهادند. خلیل الرجبی کتابی درباره تاریخ زندگی محمد علی نوشت که این کتاب هنوز به صورت نسخه خطی باقی مانده است. سلیم نقاش با کتاب مصر­للمصریین این راه را ادامه داد. سه جلد اول از این مجموعه نه جلدی – که اکنون در دست نیست – به تاریخ سلسله محمد علی تا زمان اسماعیلیان پرداخته و شش جلد دیگر به دوران حکومت توفیق و انقلاب عربی می­پردازد. نویسندگان دیگری که در این عرصه قلم فرسایی کردند عبارتند از محمد فرید با کتاب البهجه التوفیقیه درباره تاریخ زندگی محمد علی، و جرجی زیدان با کتاب تاریخ مصرالحدیث که در جلد دوم کتاب به تاریخ مصر جدید پرداخته است.

زندگی نامه
زندگی نامه نویسی هم از کارهایی بود که مورخان مصری قرن نوزده بدان اقدام کردند. کتاب های عمومی زندگی نامه­ای در این قرن وجود دارد که شامل زندگی نامه­شماری از مردان معروف مصر، خواه متعلق به قرن نوزده و خواه متعلق به گذشته، است. از جمله این کتاب ها می­توان به اشهار مشاهیر الاسلام فی الحرب والسیاسیه به قلم رفیق الفطم درباره رهبران معروف اسلام و کتاب حماة الاسلام تألیف مصطفی نجیب اشاره کرد. هردوی این کتاب به شرح زندگی قهرمانان صدر اسلام می پردازند. کتاب های دیگری که در همین طبقه جای می­گیرند عبارتند از مشاهیر­الشرق نوشته جرجی زیدان نوابغ الاقبات و مشاهیرهم فی­القرن التاسع نوشته توفیق اسکاروس، و تراجم اعیان القرن الثالث العشر( زندگی نامه بزرگان قرن سیزده ) نوشته احمد تیمور. دسته دیگری از این کتاب ها به زندگی نامه های فردی تعلق دارد. دراین دسته، مؤلف، فقط زندگی نامه یک نفر را بررسی کرده است. از جمله این کتاب ها که همگی به بزرگان قرن نوزده تعلق دارند می­توان به زندگی نامه رفاعه با نام حیات­الزمان اشاره کرد که به قلم شاگردش صالح­المجیدی نوشته شده است. کتاب های دیگر، زندگی نامه محمود پاشا الفلکی به قلم احمد­ زکی و زندگی نامه اسماعیل الفلکی مؤسس دانشگاه مصر به قلم محمد لبیب است. زندگی نامه ابوالمسعود به قلم فرزندش محمد النسی نیز در همین دسته جا می­گیرد.

آخرین دسته از زندگی نامه ها، زندگی نامه های خود نگاشته است. یکی از بهترین نمونه های آن، زندگی نامه خود نگاشته علی مبارک است که در بخشی از کتاب خطه خود در قسمت معرفی و توصف زادگاه خود «عبار» گنجانده است. دو نمونه عالی دیگر، زندگی نامه محمد عمرالتونسی با نام تشحیث الاذین (تشحیذ الاذهان؟) و زندگی نامه عبدالله الندیم تحت عنوان کان و یکون است.

رمان تاریخی
آخرین مورد، رمان تاریخی است. رمان تاریخی یکی از انواع ادبی است که نویسندگان مصری برای اولین بار در اواخر قرن نوزده با آن آشنا شدند. اولین گام در این مسیر را جرجی زیدان برداشت. او هیجده رمان نوشت و کوشید در آنها تاریخ اسلام و مسلمانان از زمان پیامبر تا قرن نوزده را روایت کند. درست است که خود رمان در مقام یک اثر ادبی، قبل از آن در مصر با کتاب عیسی­بن هاشم محمد المویلیحی آغاز گشته بود، اما این جرجی زیدان بود که برای اولین بار، وقایع تاریخی را مبنای موضوع رمان­های خود کرد.

این هنر به سرعت جای خود را در میان مصریان قرن بیستم باز کرد و نویسندگان فراوان – از جمله محمد فرید ابو حدید، نجیب محفوظ، علی احمد باکثیر و محمد سعید العیریان – شهرت خود را قبل از همین سبک نویسندگی کسب کردند.

تاریخ نگاری به زبان های خارجی
آخرین ویژگی که معرف جنبش تاریخ نگاری مصر در قرن نوزده است تألیف کتب و مقالات به زبان های اروپایی به خصوص فرانسه است. این ویژگی هرگز تا آن زمان در میان مصریان سابقه نداشت. این نکته هنگامی مشهودتر می­شود که بدانیم مورخان و متفکران اسلامی با زبان های خارجی دیگر به ویژه فارسی و ترکی نیز آشنا بودند.

از جمله متفکرانی که با زبان ترکی آشنایی داشتند می­توان به ابن دقماق، العین، ابن­تقری بردی، و ابن ایاز اشاره کرد و حسن الجبرتی با ترکی و فارسی [آشنایی کامل داشت؛][3] اما تا قبل از قرن نوزده نمی­توان هیچ موردی را یافت که نویسندگان مصری به زبانی غیر از عربی قلم زده باشند. دلیل این امر نیز آن بود که زبان عربی، زبان علم و ادبیات در قرون وسطی به شمار می­رفت.

دلیل این گرایش جدید مورخان مصری قرن نوزده آن بود که زبان فرانسوی تبدیل به زبان میانجی در حوزه های ادبیات و سیاست شده بود. مورخانی که برای تألیف کتب خود از این زبان استفاده می­کردند اعضای هیأت های آموزشی بودند که تحصیلات خود را در فرانسه به پایان رسانیده بودند و فرانسه را در مدرسه زبان های خارجی آموخته بودند.

معروفترین نویسنده این دسته، یعقوب آرتین، نویسنده ارمنی الاصل مصر بود. او تحصیلات خود را در اروپا به پایان رساند و پست های فراوانی در دولت مصر به دست آورد. یعقوب آرتین در سال 1873 معلم خصوصی فرزندان خدیو اسماعیل بود، در سال 1879 مسئول دفتر امور خارجه کاخ خدیو بود و در سال 1884 نیز معاونت وزارت آموزش و پرورش مصر را بر عهده داشت. وی علاقه وافری به ایجاد تحولات فرهنگی به ویژه تاریخ داشت. از جمله مقالات و رساله هایی که وی به زبان فرانسه نوشت می­توان به موارد زیر اشاره کرد:

آموزش عمومی در مصر ( پاریس، 1890 ). این کتاب را در سال 1894 علی­بهجت به زبان عربی ترجمه کرد و توسط نشر بلاغ چاپ گردید.
مالکیت ارضی در مصر ( قاهره، 1883 ). این کتاب را سعید آمون ترجمه و در سال 1307 هجری توسط نشر بلاغ به چاپ رسید.
تأملاتی در باب آموزش عمومی در مصر ( قاهره، 1894).
جدای از این کتاب­ها، او مقالات فراوانی نیز در باب موضوعات تاریخی نوشت که همگی در بولتن انجمن جغرافیای مصر به چاپ رسیدند.

محمد الفلکی، نویسنده مصری دیگری است که کتاب های فراوانی به فرانسه نوشت. از مهم ترین کتب و مقالات او عبارتند از:

1- رساله­ای در باب تقویم عربی پیش از اسلام تا زمان ظهور حضرت محمد. این مقاله در سال 1858 در مجله آسیاتیک به چاپ رسید و احمد زکی مترجم رسمی دربار اسکندریه آن را ترجمه کرد و در بلاغ به چاپ رساند.

2- رساله­ای در باب اسکندریه قدیم (کپهناگ، 1872).

الفلکی مقالات فراوانی نیز به زبان فرانسه تألیف کرد که در گاهنامه­های علمی مختلف در مصر و اروپا به چاپ رسیدند که از میان این گاهنامه ها می­توان به انجمن جغرافیای خدیویان قاهره، بولتن انجمن مصریان، مجله آسیاتیک و گاهنامه فرهنگستان سلطنتی بلژیک اشاره کرد.

قدری پاشا یکی دیگر از نویسندگان مصری است که به فرانسه می­نوشت و معروفترین کتابش یادداشت­هایی در باب جغرافیا است که در سال 1869 در قاهره به چاپ رسید. نویسنده دیگر، علی بهجت است که کتاب کاوش­های الفسطاط او به عربی هم ترجمه شد. او افزون براین کتاب، مقالات فراوانی در باب تاریخ و جغرافیا دارد که همگی در بولتن انجمن مصریان به چاپ رسیدند. محمد مختار از دیگر نویسندگان این دسته است که مدتی والی حرار نیز بود. مقالات او هنوز هم دارای اعتبار فراوانی برای محققانی است که درباره تاریخ این شهر تحقیق می­کنند. مقالات مختار در بولتن انجمن جغرافیای خدیویان قاهره به چاپ رسیدند. یکی از مهم ترین مقالات او به زبان فرانسه که در سال 1876 به چاپ رسید یادداشت هایی در باب سرزمین حرار نام دارد.

دیگر نویسندگانی که به فرانسه قلم می زدند عبارتند از احمد کمال که جدای از کتب عربی­اش، مقالات فراوانی به زبان فرانسه در بولتن انجمن مصریان به چاپ رساند و احمد شفیق که کتاب او با نام برده داری در اسلام را احمد زکی ترجمه کرد. احمد زکی یادداشت های تاریخی مهمی را به این کتاب افزود و آن را در سال 1309 هجری در بلاغ به چاپ رساند. می بینیم که پژوهش های تاریخی که دارای مبنای علمی مدرن بودند دیگر محدود به شرق شناسان اروپایی نماند و مصریان در قرن نوزده، حضوری فعال در این عرصه داشتند. مقالات فراوان آنها هم در مصر و هم خارج از مصر به زبان فرانسه به چاپ می رسید و نام مورخانی چون محمد الفلکی، اسماعیل الفلکی، محمد مختار، یعقوب آرتین، احمد کمال و علی بهجت، هم شأن با خاور شناسانی چون کاسانوا، هرتز، مارتیه و بروش و در مجلات مختلف می­آمد.

روش مورخان مصری در قرن نوزده

بیشتر مورخان مصری، تاریخ مصر یا جهان اسلام را به صورت سالانه می­نوشتند. بنابراین موادی که شکل دهنده کتب آنها بود موادی نامرتبط و فاقد انسجام بود. به ندرت می­توان از این مورخان کسی را یافت که کوشیده باشد تاریخ کشورهای مختلف یا موضوعات مختلف تاریخی را به هم ربط داده باشد. ابن خلدون در این میان یک استثنا است. اما مورخان مصری قرن نوزدهم تفاوت عمده­ای با پیشینیان خود داشتند. آنها تحت تأثیر روش علمی جدید بودند که آن را از کتب تاریخ اروپاییان فرا گرفته بودند. در نتیجه، مورخان مصری این قرن شیوه تاریخ­نگاری سالانه را رها کردند و در کتب خود به موضوعات، دوره ها و کشورهای مختلف در کتابی واحد پرداختند. این ویژگی در کتاب انوار توفیق­الجلیل نوشته رفاعه وکتب دیگری که شاروبیم، محمد فهمی، سرهنگ، جرجی زیدان و دیگران تألیف کرده بودند یافت می­شود. بعلاوه مورخان قرن نوزده کوشیدند دست به تحلیل، نقد و مقایسه بزنند و عقاید و داوری های خود را در باب موضوعی که می نویسند ارائه کنند و خود را از روش کهنة نقل صرف برهانند. یکی از ویژگی های اصلی علمی، توسل به علوم به عنوان مبنای تفسیر و درک تاریخ بود که از آن میان می­توان به مستند سازی، سکه شناسی، باستان شناسی، جغرافیا و غیره اشاره کرد.

مورخان متقدم بسیار به ندرت به چنین کاری مبادرت می­ورزیدند. درست است که بعضی از مورخان مصری در دوره اسلامی همچون المقریزی در کتاب خطط و القلقشندی در کتاب صبح الاعشی از شیوه های جدید مستند سازی و نسخه برداری استفاده می­کردند. اما مورخان قرن نوزده از این حیث پیشرفت چشمگیری داشتند؛ برای نمونه، الجبرتی در کتاب عجائب الاثار از اسناد مختلفی از حاکمان مصر – خواه اسناد مصریان و خواه ترک­ها یا مملوکان – استفاده فراوانی کرد. او در مقدمه کتاب به این نکته اشاره می­کند و می­گوید که در بسیاری از موارد مجبور بوده برای تألیف کتاب، به اسناد رسمی و دولتی رجوع کند. علی مبارک نیز در کتاب خطه همین روش را دنبال کرد. کتاب مصر للمصریین اثر سلیم نقاش نیز حاوی اسناد فراوانی از انقلاب عربی است. همین وصف در مورد کتاب القاموس­العام للاداره والقضا نیز صدق می کند، چرا که مؤلف کتاب، فیلیپ­گالاد، تعداد زیادی از قوانین، دستورها و احکام دولتی در حد فاصل سال های 1840 تا پایان قرن نوزده را گردآوری کرده است. اولین نویسنده ای که اصلی ترین منبع کتابش را این گونه اسناد قرار داد امین سامی مؤلف دو کتاب معروف تاریخ التعلیم فی مصر و تقویم النیل بود.

از علوم وابسته دیگری که نویسندگان قرن نوزده از آن استفاده کردند سکه شناسی بود که موضوع یک مجلد کامل از کتاب خطه علی مبارک را نیز به خود اختصاص داده است. حال آن که باستان شناسی و جغرافیا علومی بودند که مورخان نیمه دوم قرن نوزده همچون رفاعه، علی مبارک، احمد کمال و علی بهجت استفاده فراوانی از آنها بردند.

اما تغییر و تحولی که در تاریخ نگاری قرن نوزده اتفاق افتاد محدود به روش تحقیق نبود. سبک تاریخ نگاری این عصر نیز بسیار متمایز از اعصار پیشین بود. در ابتدای این قرن هنوز نویسندگان، تابع سبک کهن بودند. این نکته را می توان حتی از عناوین موزونی که نویسندگان بر کتاب های خود می­گذاشتند نیز تشخیص داد. آنها حتی در نگارش هم از نثری موزون و مسجع استفاده می­کردند حال آن که بعد از تن دادن به تغییر و تحول در سنت تاریخ نگاری، سبکی ساده و روان را برگزیدند. شاید بهترین نمونه از نویسندگانی که در حد فاصل این دو سبک قرار دارد رفاعه باشد. او در جلد اول کتاب انوار توفیق خود را محدود به نثر قدیمی و مسجع می کند حال آن که در جلد دوم همین کتاب سبکی ساده و روان را به کار می­گیرد در پایان قرن نوزده، مورخان ( و نویسندگان به طور عام ) سبک قدیمی را رها کردند و از این حیث به اسلاف خود پشت کردند. از این نظر شاید بتوان الجبرتی و رفاعه را با عبدالله الندیم یا محمد عبده مقایسه کرد.

در این جا باز باید تفاوت موضوعاتی که نظر نویسندگان و مورخان قرن نوزده را جلب می کند با موضوعات مورد علاقه مورخان پیشین دوره اسلامی متذکر شد. اکثر مورخان متقدم آثار خود را منحصر به تاریخ سیاسی می­کردند و به ندرت، مورخی پیدا می شد که به موضوعات فرهنگی، اجتماعی یا اقتصادی بپردازد؛ اما مورخان این قرن در تمام حوزه های تاریخ آثاری از خود بر جای گذاشتند. آنها افزون بر تاریخ سیاسی مصر و جهان، به موضوعات متنوعی چون نهادهای اجتماعی صدر اسلام، برده داری در اسلام، تاریخ تمدن اسلامی، مسائل و مصائب جامعه در مصر در قرن نوزده، انقلاب عربی و غیره نیز پرداختند.

جنبش تاریخ نگاری قرن نوزده و تأثیر آن بر جامعه مصر

اولین علایم علاقه به تاریخ در قرن نوزده، در زمان محمد علی بروز کرد و این علایم در قالب ترجمه تعدادی از کتب تاریخی به زبان ترکی خود را نشان داد که این ترجمه ها به سفارش محمد علی و پسرش ابراهیم صورت گرفتند، اما فقط پسر محمد علی و برخی از بلند پایگان دربار که زبان ترکی می­دانستند از این ترجمه­ها بهره می­بردند. این ترجمه­ها هم محدود بود، چرا که فقط دانش­آموزان و دانشجویان مدارس تازه تأسیس به آن کتاب ها دسترسی داشتند و از آنها بهره مند می­شدند. اما کتاب­هایی که تأثیری عمیق تر بر جنبش فرهنگی گذاشتند کتاب هایی بودند که رفاعه و شاگردانش در مدرسه زبان های خارجی ترجمه می­کردند. و موضوع محوری­شان علوم انسانی به ویژه تاریخ، جغرافیا، فلسفه و منطق بود. تأثیر این کتاب­ها هم بر دانش آموختگان مدارس جدید و هم بر طلاب و اساتید الازهر کاملاً مشهود و هویدا بود.

با این همه، جالب است بدانیم که محمد عبده معتقد است تأثیر ترجمه هایی که به سفارش محمد علی انجام شده بود چندان هم جدی و زیاد نبود، چرا که این کتاب­ها محدود به مدارس و دانشگاه­ها بودند و اکثرشان پس از چاپ در انبار نگه داری می شدند و پس از مدتی به دلالان کاغذ فروخته می شدند. این دیدگاه محمد عبده را می توان در مقاله­ای که به سال 1902 در مجله المنار در سالگرد به حکومت رسیدن محمد علی چاپ شده بود مشاهده کرد. عبده در این مقاله می­نویسد:

«کتاب­های فراوانی در حوزه های مختلف تاریخ، فلسفه و ادبیات ترجمه شد، اما بلافاصله پس از چاپ، این کتاب ها پشت درهای انبار محصور و محبوس گشتند تا این که در واپسین سال های حکومت اسماعیل، دولت تصمیم گرفت انبارها را خالی کند و کتاب ها را به دست طالبانشان بسپارد. این گونه بود که مردم به کتاب های مذکور دسترسی نیافتند. اما این وقایع نشان از آن دارد که هدف از ترجمه کتاب، جلب رضایت اربابان اروپایی­ای بوده که اصرار داشتند فرهنگ شان در مصر رواج یابد. خوب، البته در زمان محمد علی در رسیدن به این هدف ناکام بودند چرا که محمد علی اجازه نداد این کتاب های فرهنگی خوانندگان خود را بیابند و بهره­مند سازند.»

البته واضح است که محمد عبده هم درباره وضیعت مورد بحث اغراق می­کند و هم حکمی ناصواب در این باره صادر می کند. حتی اگر حکم کلی او درباره کتاب های علمی و نظامی درست باشد باز در مورد کتاب هایی که در مدرسه زبان های خارجی ترجمه شده­اند درست نیست، زیرا دانش آموختگان مصری در تمام قرن نوزده و نیمه اول قرن بیست به این کتاب ها دسترسی داشتند و آنها را می­خواندند، شواهد فراوانی برای اثبات این واقعیت وجود دارد. عبدالله الندیم در زمان تصدی کنسول­گری مصر کتاب های زیادی را برای مطالعه خود سفارش داده بود که یکی از آنها کتاب جغرافیای مالت برون با ترجمه رفاعه بود. یا در موردی دیگر، مصطفی عبدالرزاق در مقاله­ای در آغاز قرن بیستم به نقد ترجمه کتاب دووآر ژول سیمون مبادرت می کند. این کتاب را طه حسین و محمد رمضان ترجمه کرده بودند. عبد الرزاق در نقد خود می­نویسد که وی ترجمه های رفاعه را نیز خوانده و از آنها بهره برده است. او با اشاره به سبک ترجمه واژه به واژه رفاعه می­نویسد که: «درترجمه هایی که از رفاعه خوانده ام دیدم که او وسواس زیادی در این روش دارد و البته شاید بتوان این وسواس را به پای دقت علمی نوین او گذاشت».

کتاب های که در اصل به زبان عربی نوشته شدند تأثیری بسیار قوی تر و بیشتر داشتند. این تأثیر از دو جهت مشهود است: اول، ایجاد یک آگاهی تاریخی است که باعث شد مصریان به تاریخ به ویژه تاریخ کشور خودشان علاقه مند شوند؛ دوم تقویت حس وطن پرستی و استحکام روحیه ملی آنها.

همان طور که قبلاً هم بیان کردیم، عوامل فراوانی دست به دست هم دادند تا در نهایت برانگیزانندة این تأثیرات شوند. اما به نظر من مهم ترین عامل در این میان، درک جدید از تاریخ مصر باستان و تمدن مصری بود. در پرتو همین عامل، غرور و افتخار مورخان به داشتن این پیشینه درخشان و ایجاد علاقه در آنها به یافته های باستان­شناسی – که نشان دهنده تمدن درخشان آنها در اعصار مختلف بود – به تقویت عامل فوق کمک کرد. همان طور که قبلاً هم گفتم، آغازگر این درک و تفسیر جدید، رفاعه الطهطاوی بود که مورخان پس از او، گام در راهی که او آغاز کرده بود نهادند.

از این حیث، زندگی نامه­هایی که در قرن نوزده نوشته شد نیز تأثیری ژرف بر جامعه مصر گذاشت. دلیل این واقعیت آن است که نویسنده این زندگی نامه ها دیگر درباره مقولات خاصی مثل طبیبان، نحوی ها یا فقها دست به قلم نبردند. آنها خود را محدود به بزرگان یک دوره یا مقطع خاص - مثلاً دوره اسلامی - نکردند. مورخان روش جدیدی در پیش گرفتند. هر نویسنده، گروه خاصی از قهرمانان را انتخاب می­کرد و ضمن شرح زندگی نامه آنان، دلایل قهرمان بودن و بزرگی آنها را نیز تبیین می­کرد. این نکته را می­توان در کتاب اشهار مشاهیر اثر رفیق العظم، حماة الاسلام اثر مصطفی نجیب و مشاهیر­الشرق نوشته جرجی زیدان مشاهده کرد. بی تردید این گونه زندگی نامه ها الگوی جوانان قرار می­گرفت و جوانان راتحت تأثیر قهرمانان قرار می داد و جلوه هایی از بزرگمردی و ایده آلیسم را مقابل دیدگان جوانان جلوه گر می­ساخت.

همین نکته در زندگی نامه های فردی که در آن زمان نوشته شدند نیز صادق است. برای مثال زندگی نامه هایی که به قلم علی مبارک، عبدالمسعود، محمود الفلکی و امثال آنان نوشته شد تاریخ خود ساختگی افراد را به مصریان عملاً نشان می داد و نشان می داد که جوانان مصری می توانند با الگو برداری از آن افراد و با تلاش و اراده به بهترین موقعیتهایی که قهرمانان خود رسیده اند برسند.

از جمله کتاب های دیگری که تأثیری بر جامعه مصر گذاشت کتاب های در وصف دلاوری ملی و مقاومت در برابر اشغال خارجیان بود. دو کتابی که الجبرتی درباره جنگ اعرابی و دلایل و اهداف آن نوشت (مصر للمصریین) از همین دسته کتاب ها بودند که در ایجاد و تقویت روحیه ملی در قرن بیست نیز تأثیری فراوان داشتند. در این حوزه کسی نمی تواند تأثیر نوشته های مربوط به جنبش های مصطفی کمال و سعد زغلول و حتی جمال عبدالناصر را انکار کند. علاقه مصریان به عظمت پیشین خود و چاپ نسخه های خطی قدیمی باعث شد آنها با شکوه و عظمت خود در اعصار پیشین آشنا شوند و بکوشند آن عظمت پیشین را احیا کنند.

یکی از ویژگی های جالب جنبش تاریخ نگاری مصر در قرن نوزده آن بود که پیشگامان این جنبش، مورخان حرفه­ای نبودند که تمام عمر خود را وقف مطالعه، تدریس و ترویج تاریخ کرده باشند. از این حیث، به استثنای الجبرتی که تمام هم و غم آثارش تاریخ بود و نیز به استثنای رفاعه که آثارش همگی به طریقی با تاریخ مرتبط­اند، سایر مورخان مصری، تازه کار و غیر حرفه­ای بودند. همه این مورخان، رشته تحصیلی­شان یا حقوق بود یا مهندسی یا ادبیات یا دین شناسی و یا علوم نظامی. لاجرم آنها دانش آموخته تاریخ نبودند و تخصص خود در رشته تاریخ را صرفاً به واسطه علاقه شان به مطالعه و تألیف در این حوزه کسب کرده بودند.

این وضعیت در قرن بیستم تغییر یافت. در دهه دوم قرن بیستم تعدادی از فارغ التحصیلان کالج آموزش عالی به اروپا اعزام شدند. در رشته تاریخ در سال 1925 دپارتمان ویژه­ای برای تدریس تاریخ و زیر مجموعه های آن ایجاد گردید. در ابتدای کار، وظیفه این دپارتمان، جذب اساتید اروپایی یا مصریان تحصیلکرده اروپا بود. بعضی از دانش آموختگان و فارغ التحصیلان این دانشگاه (و دانشگاه های دیگر) در قالب هیأت­های پژوهشی به اروپا اعزام شدند تا تخصص لازم در رشته تاریخ کسب کنند و سپس بخش های ویژه ای برای تحصیلات تکمیلی در خود این دانشگاه در نظر گرفته شد. فارغ­التحصیلان همین بخش ها هستند که اکنون کرسی استادی دانشگاه های مصر در رشته تاریخ را به دست گرفته اند و تلاش های آنان و شاگردانشان در امر تألیف، ترجمه و ویرایش، نوع جدیدی از تاریخ نگاری بر مبنای شالوده های علمی جدید را با رویکردی تلفیقی [از گذشته و جدید] عرضه کرده است.

* نوآوری مقاله حاضر برای خوانندة فارسی زبان در معرفی ابعاد جنبش تاریخ نگاری مصر در قرن نوزدهم است. گرچه کوشش دفتر مجله برای دست یافتن به ارجاعات و پاورقی­های مقاله و نیز محل نشر آن راه به جای نبرد، ولی باتوجه به اهمیت مطالب، چاپ مقاله به همین صورت به تصویب هیأت تحریریه رسید.

جمال الدین شیال (1911 – 1967 م) مورخ معاصر مصری و مؤلف کتاب­هایی از جمله تاریخ الاسکندریه و تاریخ میاط و تاریخ مصرالاسلامیة است. کتاب مفرّج الکروب فی اخبار بنی ایوب که با تصحیح وی به چاپ رسیده به فارسی ترجمه شده است.
کارشناس ارشد تاریخ دوره ایران اسلامی
مرتضی الزبیدی نیز زبان­های ترکی، فارسی و گرجی را به خوبی می­دانست.
 

نظر شما