موضوع : پژوهش | مقاله

وقوف شعور برانگیز در مشعر الحرام

مجله  میقات حج  پاییز 1376، شماره 21 

نویسنده : سید محمدباقر حجتی
14
خداوند متعال فرمان داده است که حجاج پس از پایان وقوف در عرفات و بعد از غروب آفتاب، رهسپار مشعرالحرام گردند تا در آنجا وقوفی دیگر را در شبِ دهم ذیالحجه تا ما بعد اذان در پیش گیرند و همه باهم و با حرکتی دستهجمعی و دوشادوش یکدیگر در سوی این موقف سرازیر گردند.

حاجی باید بداند با وقوف در عرفات میتواند توجّه الهی را به خود جلب کند و از همانجا خود را آماده سازد تا بر حریم مشعرالحرام در آید; و در واقع بر دروازه رحمت وارد شود. نسیمهای رحمت الهی در این جایگاه وزیدن میگیرد و خلعت قبول و پذیرفته شدن در پیشگاه الهی را با اذن دخول در حرم، برتن میکند.

روانه شدن حاجیان به سان روان شدن آب در رودخانههایی مینماید که آنچنان دل انگیز و دیده نواز است که دل و جان انسان را از ثقل علایق مادی گسسته و رها میسازد و سبکبال برای تقرّب به پیشگاه الهی در سوی ملأ اعلی پرواز کنان بر میفرازد امام صادق(علیه السلام)میفرماید:

«وَتَقَرَّبْ إلَیهِ واتّقِهِ بِمُزدَلِفَةَ، واصْعَدْ بِرُوحِکَ إلی المَلأِ الأعْلی بِصُعُودِکَ إلیَالجَبَل»;

«در مزدلفه (مشعرالحرام) در سوی خداوند متعال تقرب جوی و پروای از او را در

پیش گیر و با صعود بر «جبلالرحمه» روح خود را به ملأ اعلی بر فراز و به پرواز درآور.»

این سیر همگانی به همراهِ یکدیگر تا جایگاه پرواز و صعود در مشعرالحرام ادامه مییابد و برج مراقبت الهی پس از چنین رهنوردی و پروازی است که با روح و جان آدمی ارتباط بر قرار ساخته و مآلا آمادگی مییابد تا بر جاذبه زمینی و پیوند مادی و خاکی چیره آمده و به طیرانی در ملکوت آسمانها توفیق یابد.

رودخانههایِ مشعر آهنگیان از عرفات به جوشش و جنبش در میآید که همگی حجاج در این جریان و نمایش بی نظیر و سیر و حرکت از نظر مبدأ و مقصد و راه میان آن دو در کنار یکدیگر قرار دارند، همه در عرفات بودند و همه باید به سوی مشعر روند، و همه میباید در مشعر وقوف کنند و هیچ قومی را در این کار بر قومی دیگر امتیازی نیست. خداوند متعالمیفرماید:

فاذا أفضتم من عرفات فاذکروا الله عندالمشعر الحرام واذکروه کما هَداکُم و ان کنتم من قبله لمِنَ الضّالّین. ثمّ أفیضوا مِن حیث أفاض النّاس واستغفرواالله اِنَّ الله غفورٌ رحیم(1)

«و چون از عرفات باز گردید، خدای را در مشعر الحرام یاد کنید. او را یاد کنید چنانکه شما را راه راست نمود، و پیش از آن شما تحقیقاً به گمراهی دچار آمده بودید; بنا بر این از همان راهی که مردم باز میگردند شما باز گردید و از خدا آمرزش را در خواست کنید که خداوند آمرزنده و بخشایشگر است.»

میبدی ذیل تفسیر آیه «ثمّ أفیضُوا...» آورده است:

«قریش را میگوید که ایشان در افاضت از عرفات، راهی دیگر میگزیدند که ما خاصّه اهل شهریم و سکّان حرم و بر زنان خانه; نه با دیگران همراه باشیم. و از مشعر الحرام، راه بگشتند، ایشان را از آن باز زد; آنگه ایشان را فرمود ـ که با این مخالفت که کردید در افاضت ـ از خدای آمرزش خواهید که وی آمرزگار و بخشاینده است».(2)

برای آن که گزارش مبسوط تری را ارائه کنیم یاد آور میشویم:

در دوران جاهلیت، قریش و کنانه و جدیله و تابعان آنها، خود را با عنوان «حُمْس»ـکه جمع أحمس و حمساء است ـ از سایر قبایل ممتاز وانمود میساختند «و میپنداشتند چون در

1 ـ البقره 198 ـ 199

2 ـ کشف الاسرار، ج1، ص535

دینوآیین خود از دیگران قویترواستوارترند و یا آن که به حمساء; یعنی کعبه پناه میآوردند»(1)با چنین عنوان; یعنی «حمس» میخواستند برتری خود را بر دیگر قبایل اظهار کنند. آنها مآلا برای خود امتیازاتی قائل بودند که از جمله آنها این بود که همگام و همراه با قبائل دیگر در عرفات وقوف نمیکردند و از این نقطه باز نمی گشتند; لذا به آنان پس از اسلام فرمان رسید تا در رده دیگران و برابر با آنها باز گردند و این امتیاز بیاساس را برای خود قائل نباشند.(2)

بعضی از مورخان در سبب نزول آیه «ثمّ أفیضوا ...» گفتهاند: حمس و قبایل خود برتربین یاد شده در عرفات حضور به هم نمیرساندند و صرفاً در «مزدلفه» (مشعرالحرام) وقوف خود را بر گزار میکردند، آن هم در حالی که قبایل دیگر وظیفه وقوف را ایفا مینمودند. یکی از صحابه دید پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در عرفات وقوف کرده; از این امر دچار شگفتی گشت و این جریان برای او ناخوشآیند مینمود; چرا که میدانست آن حضرت در زمره «حمس» به شمار میرفت و تصور نمیکرد حضرتش با راه و رسم قبیله خود در وقوف، به مخالفت برخیزد و خود را هم سطح و همرهِ قبایل دیگر، موظف به وقوف در عرفات بیند; لذا آیه در خطاب به چنین مردمی ـ که امتیازات ساختگی و پوشالی بر اندیشه آنان حاکم بود ـ فرمود:

«ثمّ أفیضوا من حیث أفاض النّاس...» مبنی بر این که چنین جایگاههایی چنان تفاوتهای بیبنیاد را از میان برمیدارد; چنان که بنای همه امتیازات طبقاتی و جز آنها را درهم فرو میریزد، و تشخصها را در اختیار برابری و مساوات قرار میدهد. از آن پس تمام قبائل عربی وقوف در عرفات را رعایت میکردند.(3)

تاریکی شب به هنگام وقوفِ در مشعر، همه امتیازات بیاساس را زیر پرده خود پنهان میسازد و مبارزه با اختلاف طبقاتی و نژادی و قبیلهای را پوچ و عاری از واقعیت اعلام میکند و واقفان در عرفات را در این جایگاه درکنار هم فراهم میآورد تا همگی در یک منطقه محدود، خویشتن را در دل و جان و دست و زبان برای نبرد با شیطان، مسلح و مجهز سازند و بکاوند و سنگریزهها را از دل خاک بیرون کشند; و اگر دل را در ستیز با شیطان آماده کردند این سلاح راـهر چند که ریز استـدسته جمعی فراهم آورند که با تمام کوچکی و سبکی خود، اگر به سوی شیطان و جمرات غول پیکر نشان روند، جثه برافراشته آنها را زیر خروارها سنگریزه میتوانند به راحتی خفه سازند. مزدلفه از «ازدلاف» به معنای تجمع وتقدم اخذ شده است که پراکندههایی از مردم را در خود فراهم میآورد و یا سنگهای پراکنده را فراهم آورند و باید از

1 ـ فرهنگ نفیسی، ج2، ص1281

2 ـ فی ظلال القرآن، ج1، ص200

3 ـ تاریخ العرب قبل الاسلام، ج6، ص382; روح البیان، ج1، ص317; زاد المسیر، ج1، ص194 و 195; الاساس فیالتفسیر، ج1، ص467

این نقطه به سوی شیطان پیش رانند و از این رهگذر از فاصله خویش باخدا بکاهند و آماده گردند تا سدّی میان آنها و خداوندگار مهربان آنها جدایی برقرار ساخته و این سد را با رمی در جمرات در هم فرو ریزند.

«مزدلفه» از این رهگذر جایگاه تقرب به خدا و چنانکه اشارت رفت نقطه صعود و پرواز به سوی ملأ اعلا میباشد و سرانجام به شعوری بارور میشود که دوست و دشمن خود را شناسایی کرده و آماده شود تا دشمن را از سر راه قرب به پروردگارش طرد کند.

در این پایگاه درک و شعوری در واقفان به هم میرسد که در همه مواقف چه پیش از مشعر و چه پس از آن بدان هشدار داده شد که میان هیچیک از آنها با دیگری فرق و امتیازی نیست; چرا که در اینجا درست احساس میکند که مال و ثروت و لباس فاخر و خَدَم و حَشَم و هیچ عامل امتیاز آفرینی جز شماری سنگریزهها در اختیار ندارد و صرفاً در صدد آن است که در نبرد با شیطان و هوسها، از دیگران پیشتاز باشد و وقوف در مشعر را به ویژه باید مانند سایر مناسک، شعاری شعور آفرین دانست. برای کسب این شعور باید در رده همه اقوام قرار گرفت; چرا که قبلا به خاطر این که با افکار جاهلی امتیازی در خود احساس میکردند، در ضلالت و گمراهی و فقدان شعور لازم به سر میبردند و با راه بردن با دیگران از عرفات بدین نقطه، باید این شعور واحساس در آنها پدید آید که میان آنها و دیگران هیچ امتیازی جز تقوا نمیتواند حاکم باشد; تقوایی که عامل اساسی ازدلاف و قرب به حضرت باری تعالی است و در اینجا است که تساوی خود با دیگران را باید کاملا درک کند. قشیری میگوید:

در آیه «ثمّ أفیضوا من حیث أفاض النّاس ...» اشاره به این است که تو خود را به چیزهایی از قبیل شکل ظاهری و پوشاک و یا مزایای دیگر که میان تو و دیگران تفاوت بر قرار میسازد، شناسایی نکنی; بلکه خود را به سان یکی از آحاد بشناسی. اگر به ذهن تو خطور کند که کاری انجام دادی و یا به تو یا برای تو یا با تو چیزی است، از خدا گذشت و آمرزش را در خواست کن و به باز سازی ایمان خود بپرداز که چنین پنداری شرکی خفی است که با جان و روح تو عجین گشته است.(1)

چنانکه ملا عبدالرزاق کاشانی طی تفسیر آیه: «فاذا أفضتم من عرفات فاذکروا الله عند المشعر الحرام...» میگوید:

«وقتی که خود را از مقام معرفتِ تامهای ـ که مرزِ نهایی مناسک حج و اساس و مرجع آن

1 ـ لطائف الاشارات، ج1، ص166 و 167

است; چنانکه نبیّ گرامی(صلی الله علیه وآله) فرمود: «الحجّ عرفة» ـ برمیفرازید، خدای را در مشعر الحرام یاد کنید; یعنی: جمال حق را در جایگاه سرّ روحی که «خفی» نام دارد شهود کنید; چرا که ذکر در این پایگاه عبارت است از شهود و مشعر نیز به عنوان جایگاه شعور، احساسِ جمال و زیبایی، محرَّم است و نامحرم را سزا نیست که بدان نایل گردد.(1)

از شعور و شهود در مشعر تا دستیابی به مُنا در مِنا:
روز دهم ذیالحجه، خدا آشنایان در عرفه و شاهدان جمال حق در مشعر باید پس از طلوع آفتاب در منا درآیند و وقوفی دیگر را در مدتی درازتر در آن آغاز کنند. در اینجا صرف وقوف و درنگ و اندیشیدن کافی نیست; بلکه باید حاجیان دست به کار گردند و آرزوهای بلند خود را با خدا در میان گذارند. جبرائیل نزد ابراهیم در این جایگاه; یعنی «منا» آمد و به او گفت:

«تَمُنَّ عَلی رَبِّکَ ما شِئتَ، فَتَمنّی إبراهِیمَ فینَفسِهِ أنْ یَجْعَلَ اللهُ مَکانَ ابنِهِ إسماعیلَ کَبْشاً یَأمُرُهُ یَذبحه فِداءً لَهُ; فَأَعطیمُناه».(2)

«از پروردگارت آنچه را میخواهی آرزو کن. ابراهیم پیش خود آرزو کرد خدا به جای فرزندش اسماعیل گوسفندی را مقرر کند تا به او فرمان دهد آن را به منظور بازخرید اسماعیل قربانی کند و ابراهیم به این آرزوی خود رسید و آن را بدو اعطاکرد.»

تضحیّه و قربانی
گذری بر تاریخچه قربانی در جوامع بشری:
اندیشه تقرب به معبود از رهگذر تقدیم قربانیها و وسیله قرار دادن آن برای خواستههای جهان خاکی و بر طرف ساختن حوادث سهمگین و توسل به آن، برای جلب منافع و دفع و پیشگیری از آسیبها و زیانهای فردی و اجتماعی، همراه با آفرینش انسان و همزبان با آن بوده و همواره در مراحل مختلف تفکر دینی، ملازم انسان به شمار میرفت و تا وقتی عقاید و عبادات بر سر پاست استمرار دارد. هیچ دینی از ادیان، فاقد چنین شعاری نبوده و زندگانی هیچ ملتی بدون چنین شعاری در طول تاریخ به چشم نمیخورد. عبادت توتمیسمها و مجوس و بت پرستان و صابئین و مانویها و ستاره پرستان و گروههایی که جانورانی را میپرستند، با

1 ـ تفسیر القرآن الکریم، منسوب به محیی الدین العربی، ج1، ص123

2 ـ علل الشرایع، ج2، ص435; عیون أخبار الرضا، ج2، ص91; بحار الانوار، ج12، ص108 و ج26، ص99، نقل از حج الانبیاء والائمه، ص39

قربانی توأم بوده است. چنانکه قربانی در شریعت و آیین یهود و مسیحیت و نیز مسلمین وجود دارد. ما در این شعار در ساده ترین مظاهر تدین و پریشان ترین نمودهای دینداری در تاریخ اطلاع داریم. چنانکه میدانیم شعار قربانی در پیشرفتهترین و دقیقترین و استوارترین اشکال و صور تدیّن وجود دارد. بهترین دلیل بر قدمت این شعار و گسترش آن، همه صحف و کتب آسمانی پیشین است که مسأله قربانی در آنها جلب نظر میکند. گویا مسأله قربانی با فطرت بشر و سرنوشت او عجین بوده و این شعار فطری را در طول تاریخ نگاهبانی میکرده است. علاوه بر اینها قرآن کریم یکی از اشکال و صور قربانی را برای ما تصویر میکند که عملا همزمان با آدم ابوالبشر(علیه السلام) روی داده است، آنجا که میفرماید:

وَاتلُ عَلَیْهِمْ نَبَأ ابنَیآدم إذْ قرَّبا قُرباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أحدِهِما وَلَمْ یُتَقَبَّلَ مِنَ الآخر، قال لأقْتُلَنَّکَ، قالَ إنّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقین(1)

«و داستان دو فرزند آدم (هابیل و قابیل) را بر آنها بخوان، آنگاه که قربانی کردند و این قربانی از یکی از آن دو قبول (پیشگاه الهی) واقع شد و از آن دیگری قبول نشد. (قابیل به هابیل) گفت: قطعاً تو را (چون که قربانی تو مقبول افتاد) میکشم. هابیل گفت: خدا قربانی را از کسانی که پرهیز کارند و از خدا پروا میکنند میپذیرد.»

این عبادت خونین و خون رنگ، مصایب و آسیبهای هولناک فراوانی را در طول تاریخ پدید آورد، چه بسیار مادران فرزند از دست داده و کودکان بی سر پرست و یتیم و زنانی بی همسر را باعث گشت و نیز چه بسیار افراد بیگناهی که در راه قربانی، طعمه آتش و یا ماهیان دریا شدند و نیز فراوانند در تاریخ، پدرانی که فرزندان خود را از رهگذر قربانی به آلهه پیشکش کردهاند و با دست خود، جان فرزندان خود را ربودند و همچنین شمار زیادی از افراد در طول تاریخ بشریت حتی فرزندان خویش را زنده به گور کرده و یا آنها را برای رضای معبود خویش به دریا و غرق شدن در آن وا میسپردند، و قربانیهای خرافی، بسیاری از شهرها را به ویرانی کشانده و ملتهایی را به نابودی سوق داده است.

این غایلههای سوء از آن رو بوده است که قربانی در کهنترین اشکال و صور خود و در میان گروههای بزرگی از اقوام بدوی و متمدن، انسانها را ـ بر حسب اختلاف امتها و ادیان و اثر پذیری از اوضاع و احوال و عوامل و اسبابی که بر محیط آنان حاکم بود و آنان را به قربانی فرا میخواند ـ در این رهگذر فدا میکردند. منتهی محیط حاکم، آنها را بر آن میداشت که

1 ـ المائده: 27

قربانیهای خاصی را در نظر گیرند، گاهی دختران و احیاناً کودکان و زمانی جوانان و به هنگامی سالخوردگان را به خاطر این که قربانی انجام گیرد سر میبریدند و یا از طرف دیگر موجبات مرگ آنها را فراهم میکردند. با تحقیق و بررسی این حالات میان امتهای مختلف و مراحل گوناگون زندگانی آنان به این نتیجه میرسیم که عمده قربانیها ـ که عبارت از انسانها بودهاند ـ دو گروه دیگر را تشکیل میدادند: اطفال; اعم از پسر یا دختر و به ویژه نخستین فرزندی که از آنها به دنیا میآمد و گروه دیگر عبارت از دختران باکره بودهاند.

با استفاده از تاریخ این نتیجه نیز به دست میآید که اکثر قربانیها ـ گذشته از دو گروه یاد شده ـ متشکل از اسرای جنگی و بردگان و گناهکاران بودهاند و به لحاظ کثرت ـ از نظر قربانیـ این گروه در نوبت دوم قرار داشتهاند. با توجه به این نکته که در حالاتی نه چندان اندک و کوتاه قربانیها عبارت از طبقات بالا و ممتاز بوده اند; بسیار اتفاق افتاده که ملتهایی پادشاهان خود را برای معبودان خود قربانی میکردند.

اگر مقداری بیشتر تاریخ را بکاویم میبینیم مناسباتی که موجب قربانیهایی این چنین میگشت فراوان روی میداد، و مکرر جلب نظر میکرد و جلوگیری از قربانی ـ آنگاه که موجبات آن وجود داشت ـ از نگاه این ادیان خرافی، کار بسیار زشت و خطرناک و گناهی نابخشودنی به شمار میرفت و از نظر آنها آسمان از هم شکافته میشد!، و خشم آلهه را بر میانگیخت و عذاب و کیفر این آلهه همه افراد جامعهای را که در امر قربانی کوتاهی میکردند دامنگیر میشد.

وقتی همه این جریانها را در نظر گیریم به آسانی باز مییابیم که این نوع پرستش در کهنترین شکل خود چگونه بر گزار میشد که باید آن را عامل بزهکاریها و نابودیها و منشأ مصایب و آلام و آسیبها و نگون بختیها به حساب آورد. دلیل بر این فاجعه در تاریخ زندگانی انسان، همین بس که قبائل آزتک «Azteques» به تنهایی ـ که ساکنان اصلی سرزمینهای مکزیک بودهاند ـ تا زمانی نه چندان دور قربانیهایی را پیشکش میکردند که شمار آنها به حدود پنجهزار نفر در سال میرسید.

عواملی از چنین فجایع هول انگیز پیشگیری کرد که نمونههایی چند از آنها را یاد میکنیم:

ـ پیشرفت اندیشه دینی و گسترش آن.

ـ اصلاح اشتباهات و پیرایش از خطاهایی که در تفکر دینی در مراحل ابتدای آن راجع به

درک آلهه و در خواست رضای آلهه بدان دچار آمده بودند.

ـ پدید آمدن این تفکر در جامعه که باید معبودان خود را از سخت دلی و تشفی و نیاز به پیشکش کردن قربانی از انسانها منزه دانسته و بینیازی آنها از جهان و آنچه در جهان است را درباره آنها باور دارند.

ـ گسترش علوم و شرایع آسمانی و کتب مقدس.

همه این عوامل دست به دست هم دادند تا به حیات انسانها و جان آنها احترام گذارند. و به این چهره توحش در امر قربانی خاتمه داده و اشکال دیگری از قربانی را جایگزین آن سازد که از خلق و خوی صحیح بیگانه نیست و با مقتضیات یک زندگانی توأم با آبادانی و حیات مطبوع انسانها ناسازگار نباشد.

مآلا قربانیهایی پدید آمد که به جای انسانها، جانورانی از قبیل گاو و گوسفند و بز و انواع پرندگان را قربانی میکردند.

انواع دیگری از قربانیها نیز ظهور کرد که مستلزم ریختن خون نبوده است; مانند: تقرب به وسیله گیاهانی چون گندم و خوشه دانهها و آرد مخلوط به روغن و نیز تقرب به وسیله چیزهایی که از محصول گیاهان از قبیل نان و خمیر وامثال آنها فراهم میآمد.

ظهور دوره زراعت و کشاورزی در ایجاد این تطوّر، آثار قابل توجهی به جای نهاد. زراعت، بسیاری شؤون اخلاقی و طبیعت و مزاج روحی انسانها را تهذیب کرد و از رهگذر آن خوراکیهای گیاهی و نباتی از نظر کمیت رو به ازدیاد نهاد و از مصرف گوشت کاسته شد و حالت توحش از میان رفت و مزاج روحی آدمیان اعتدال یافت و طبع سرکش و توسن انسان رام و آرام گشت و احساساتش دارای رقت و ظرافت شد و در نتیجه، سازمان دیگری که به انسانیت نزدیک بود و با مقتضیاتِ زندگانیِ معقول و عمران و آبادانی متناسبتر بود جای بسیاری از سنتهای خونین و عقاید آمیخته با توحش را اشغال کرد. لذا قربانی کردن انسانها و یا جانوران تدریجاً ـ پس از ظهور دوره کشاورزی ـ رو به کاهش نهاد و به جای قربانی کردن آنها از رهگذر گیاهانی که از خوشه غلّهها و نان خمیر و جز آنها تشکیل میشد، در تقرب خویش بهره میجستند.

بدینسان نوع عجیبی از قربانی پدید آمد که عبارت از قربانی اَشکال و مجسمهها و یا قربانی سمبلیک بوده است; مانند قربانی کردن مجسمهها و تصویرهاـکه این نوع عبادت و

تقرب نزد بسیاری از جوامع کهن و نو، رو به رواج و انتشار نهادـو مانند ریختن خون از برخی اعضای قربانی، بدون آن که به حیات او خاتمه دهند. از این رویّه در بسیاری از معابد یونان و به ویژه در مورد آلهه «ارتمیس» بهره میجستند و از آن پیروی میکردند و یا مانند اکتفا و بسنده کردن به قربانیهای سمبلیک که نشانه راه و رسم کهن به شمار میرفت. درمیان بعضی از قبائل هندی به عنوان مثال در امر قربانی، پس از فوت مَرد، پشتهای از هیزم را فراهم میآوردند و همسر او را کنار این پشته هیزم مینهادند و هیزمها را مشتعل میساختند و آتش به این همسر سرایت میکرد و هر دو را مبدل به خاکستر مینمود.

* یکی از انواع قربانیها نوعی خیال پردازی بوده است. پارهای از مردم بلغارستانـبر سبیل عادت معمولـوقتی که میخواستند بنا و ساختمان جدیدی را آغاز کنند، در انتظار نخستین عابری به سر میبردند که از کنار آن بنا عبور میکرد و سایه او را با نخ اندازه میگرفتند و این نخ را زیر اولین خشتی مینهادند که آن را در بنای ساختمان استفاده میکردند. این کار را نوعی قربانی میپنداشتند و این پندار و خیالشان از دیدگاه آنها از این جهت قوت میگرفت که بر این باور بودند که صاحب این سایه به زوری از دنیا خواهد رفت. این قربانی عجیبترین قربانی است که با نوع قبلی از نظر دلالت بر مطلوب، متفاوت به نظر نمیرسد. هر دو را باید تمثیل و نشانه و رمز و سمبل همان قربانی انسانها بر شمرد که در دوران کهن معمول بوده است.

پیشکشها و قربانیها از نظر سبکها و راه و رسم، مختلف بوده. چنانکه نوع این قربانیها متفاوت نشان میداد. جز اینکه مشهورترین سبک و شیوه و رایجترین آنها در میان جوامع، تقدیم و پیشکش کردن قربانیها به آلهه بوده که همه آنها و یا شماری از آنها را به آتش میفکندند تا دودهای آن در اطراف و فضای قربانگاهها و معابد بر فرازد و پخش گردد; دودهایی که در طبقات فضاـچنانکه در اسفار عهد قدیم آمدهـآلهه را به شگفتی میآورد. این روش تنها روشی بود که عهد قدیم در عمده قربانیها آن را تأیید میکرد. حتی در قربانیهایی که متشکل از گیاهان و فرآوردههایی از آن; از قبیل نان و خمیر بوده است. چنانکه اصحاحات اول و دوم و ششم و هفتم و... از سفر «لاویین» گویای همین مطلب است و قسمت عمدهای از اختصاص فقرات این سفر به بیان انواع قربانی و احکام و ادعیه و اوقات و روشهای پیشکش کردن قربانی اختصاص دارد. نباید در این باره تعجب و تردیدی به خود راه داد; زیرا

این سفر در بیان وظایف لاویین است و لاویین، افراد قبیلهای از قبائل بنیاسرائیل بوده و از فرزندان «لاوی» ـ که یکی از پسران یعقوب بوده ـ به شمار میرفته اند. در این سفر، حقوق آنان و نیز وظایفی را که در برابر سایر بنی اسرئیل بر عهده شان نهاده شده بود آمده است. مهمترین وظایفی که به آنها منوط میگشت نظارت بر قربانگاه و عمل قربانی و پذیرش و تأیید و تقدیم و پیشکش کردن قربانی بوده است.

* یکی دیگر از شیوههای پیشکش کردن قربانی بسنده کردن به ذبح و ریختن خون بوده است و این شیوه را اسلام در قربانی عید اضحی و در هدی حج و ذبیحههای کفّاره تأیید کرده است. کفارهای که به علت عدم ایفای وظیفه مربوط به پارهای از مناسک حج و یا به خاطر عدم تمکن از قیام به بعضی وظایف و یا عوامل دیگر، حاجی بدان مکلف میشد.

* شیوه دیگر در قربانی، زنده به گور کردن بود. از این شیوه گروهها و قبایل زیادی; مانند قبیله «کنده»، «طییء»، و «تمیم» پیروی میکردند.

* یکی از رسوم و شیوههای دیگر در قربانی، غرق کردن در رود خانههای مقدس بوده است چنانکه این شیوه میان مصریان قدیم معمول بود.

* شیوه دیگر، خفه کردن و بستن مجاری تنفس قربانی بوده است.

* همچنین شیوه دیگر از قبیل شکنجه دادن با وسائل و ابزارهای خاصی است که معمول میگردید.

* افکندن از جایگاههای مرتفع نیز یکی از رسوم قربانی به شمار میرفت.

* چنانکه انتحار اختیاری از رهگذر پرت کردن خود از مکانی مرتفع و هم چنین رسوم دیگری در امر قربانی مورد عمل قرار میگرفت.

* اما آن چیزهایی که مردم بدانها تقرب میجستند ـ پس از تتبع و بررسی این نوع از انواع پرستش در میان جوامع مختلف و شرایع گوناگون ـ چنین نتیجه میگیریم که به طوایفی پناه میآوردند که ما از این پس گزارش میکنیم:

1 ـ در مسأله قربانی، میان آلهه و بتها از لحاظ مقدار اهتمام، تفاوت وجود داشت و شدیدترین اهتمام در امر قربانی، عبارت بود از «آتش» میان زردشتیان و «ستارگان و رودخانهها» نزد مردمی که به پرستش آنها روی میآوردند.

2 ـ تقرب به قدّیسان و اولیا از رهگذر قربانی در جوامع زیادی جلب نظر میکند. همواره در

منطقه «صعید» در سرزمین مصر قربانیهایی نذر میکنند و این قربانیها را به اولیا پیشکش مینمایند. به ویژه به «سید احمد بدوی» که در روستاها و آبادیهایی از مصر، بزهایی را ـ که به «عُجُول السید = بزهای سید احمد بدوی» نامبردار میسازندـبرای او نذر میکنند و در باره این بزها تیمار و پذیرایی زیادی به عمل میآوردند. و کشاورزان آن را همسنگ با تقدیس، مورد احترام قرار میدهند و به هیچوجه آزاری بر آنها روا نمیدارند. حتی اگر به چریدن محصول زراعی دیگران هجوم آورند و یا بر کسی آسیب وارد سازند این بزها را رنجه نمیدارند. این بزها را به «طنطا» در کنار زادگاهِ سیداحمد بدوی سوق میدهند تا نزدیک مزار او آنها را ذبح کنند. نیازی به توضیح ندارد که اعمالی این چنین به عنوان وظیفه الزامی، مورد تأیید شریعت اسلام نمی باشد.

3 ـ راه و رسم و عادت تقرب به مردگان از رهگذر قربانی ـ به خاطر ارضای آنها و ترس از خشم آنها نسبت به زندهها ـ در میان گروه زیادی از جوامع انسانی در دوران قدیم و متأخر و به ویژه نزد مصریان کهن رایج بوده است. این راه و رسم، رسوبهای زیادی در سنتهای معمول مصریان در برابر مردگانشان حتی در دوران معاصر به جای نهاده است.

گذشته از اینها از دیر باز، مردم بر این باور بودند که از طریق قربانیها فواید و عوایدی مادی نصیب آنان میگردد. از دیدگاه پارهای از جوامع، این اعتقاد در آنها پدید آمده بود که آلهه و بتها در غذایخود از گوشتهای قربانیها و یا قسمتی از آن سود میجویند و نفعی عاید آلهه میگردد، لذا نزد این جوامع خوردن تمام گوشت این قربانیها و یا تناول بخشی از آنها حرام بوده است و نیز شماری از گروهها که از بین انسانها برای آلهه و مردگان قربانی پیشکش میکردند این قربانیهای انسانی را به عنوان بردگان و نوکران به استخدام گرفته و از آنها در رفع نیازهای خویش بهره میجستند و حتی شماری از جوامع کهن، آلهه خود را با صفاتی از قبیل سخت دلی و علاقه به خونریزی و لذت بردن از جان کندن قربانیها منسوب و متهم میساختند. لذا قربانیهایی به آنها تقدیم میکردند تا این تمایل عصبی آنان را به خونریزی آرام ساخته و از شرّ و گزند آلهه در امان باشند و حیات جوامع را از این راه تأمین و ضمانت کنند.

قربانی در شریعت اسلام
آیین مقدس اسلام به تمام این افسانهها و خرافات خاتمه داد و قربانی را به عنوان

مظهری از مظاهر تقوای الهی و سپاس از نعمت و طاعت از فرمان خدا مقرر کرد و آن را به صورت فرصتی در احسان به فقرا و تهیدستان و نیکی به بینوایان خاطر نشان ساخت. قرآن کریم را به این حقیقت، اشارتی است، آنجا که میفرماید:

1 ـ فَکُلُوا مِنْها وَأطعِمُوا البائِسَ الفَقیرَ(1)

«از این قربانی بخورید و به افراد بینوا و تهیدست اطعام کنید.»

2 ـ لَنْ یَنالَ اللهَ لُحُومُها وَلا دِماؤُها ولکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ(2)

«گوشتها و خونهای قربانی به خدا نمی رسد، بلکه این تقوای شما است که خدا در خور آن است که به او برسد.»

در آیه اخیر، خداوند متعال میان قربانی و تقوای قلوب، پیوند و ارتباطی را خاطر نشان میسازد; تقوایی که هدف نهایی مناسک حج است. این مناسک و شعائر صرفاً رموزی است که توجه ربّالبیت و خانه خدا و طاعت از او را گویاست و در لابلای خود یادگارانی کهن از دوران ابراهیم(علیه السلام) و دعاهایی را که آن حضرت خوانده بود در بردارد; یادگاران طاعت و انابه و توجه به خداوند از آغاز پیدایش «امّتِ مسلمه». بنابراین مناسک حج و دعا و نماز به صورت یک حقیقت سازنده باید تلقی گردد.

راههایی که حاجی به عنوان «هدی» در پایان ایام احرام انتخاب میکند رواست از آن سودمند گردد و اگر بخواهد میتواند قبل از قربانی چون مرکبی از آن استفاده کند، و از شیر آن بنوشد تا به جایگاه خود; یعنی قربانگاه برسد و سپس به ذبح و قربانی آن دست یازد و از گوشت آن بخورد و به بائس فقیر (تهیدستان وبینوایان) اعطا و اطعام کند.

این قربانیها که قرآن کریم از آن یاد میکند شعاری معروف و رایج در میان جوامع مختلف به شمار میرفت، منتهی اسلام آن را در روند صحیح و سازنده قرار داد چرا که از رهگذر آن، توجه حاجی به سوی خدای یگانه باید معطوف شود و ماسوای او را باید جداً نادیده گیرد و در این طریق راهی را جز راه رسیدن به خدا نپوید.

3 ـ وَلِکُلِّ اُمَّة جَعَلنا مَنْسَکاً لِیَذْکُرُوا اسم اللهِ علی ما رَزَقَهُم مِنْ بَهیمَةِ الأنعامِ فإلهُکُم إلهٌ واحِدٌ فَلَهَ أسلموا وَبشّر المُخْبِتینَ. الّذین إذا ذَکرَ الله وَجِلَتْ قُلُوبِهِمْ والصّابِرینَ عَلی ما أصابَهُمْ والمُقیمیالصّلوةَ ومِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُونَ.(3)

ترجمه آن را در ضمن گزارش زیر میبینید:

1 ـ الحج: 28

2 ـ الحج: 27; با استفاده از مقاله «الاضحیة والقرابین» از دکتر عبدالواحد وافی (مجله رسالةالاسلام، شماره 40ـ44، ص398).

3 ـ الحج: 34 و 35

اسلام احساسها و روندها و راه و رسمها را به هم مأنوس و متحد میسازد و رویکرد همه آنها را به خدا محدود میگرداند. از همین جا به روند آفرینی در احساس و شعور و جنبش و عبادت و حرکت و عادت در سوی این وجهه یگانه عنایت دارد. با این کار است که زندگانی با صبغه عقیده و ایمان رنگ میگیرد و بر همین اساس است ذبائحی که نا بسمله و یا به نام غیر خدا قربانی میشوند حرام اعلام شده است و باید حتماً نام خدا به هنگام قربانی آنها بر زبان آید تا یاد خدا به عنوان هدف بارز و نمودار، تلقی گردد. و گویا این قربانی کردن به آهنگ یاد خداوند انجام میگیرد: وَلِکُلِّ اُمَّة جَعَلْنا مَنْسَکاً لِیَذکُرُوا اسم اللهِ علی ما رَزَقَهُم مِن بَهیمَةِ الأنعامِ; «برای هر امتی راه و رسمی را در عبادت مقرر کردیم تا به خاطر دامهایی که خداوند به آنها ارزانی داشته خدای متعال را یاد کنند.»

به دنبال این سخن، قرآن کریم بر وحدانیت خدا تأکید و آن را تأیید میکند: فَإلهُکُم إلهٌ واحِدٌ; «پس معبود شما معبودی یگانه است.» آنگاه به تسلیم و اسلام در برابر خدای یگانه فرمان میدهد: فَلَهُ أسلِمو این اسلام و تسلیم، اسلام و تسلیم اجباری و اضطراری نیست; بلکه اسلام و تسلیم و اطمینان و آرامش است.

وبَشِّر المُخبَتین الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم; «به تواضع پیشگان نوید ده، آن کسانی که وقتی از خدا، یاد میشود قلوبشان سرشار از بیم و ترس میگردد»، و به مجرد یاد نام خداوند وجل و خشیت خدا درون و احساس آنان را متحرک و پویا میسازد.

والصابرین علی ما أصابهم; «به آنچه بر آنها وارد میآید صبر و شکیبایی در پیش گیرند»، و از سوی آنان اعتراض بر قضای الهی در باره آنها وجود ندارد.

والمقیمی الصلوة; «بر پادارندگان نمازند» و خدای را آنگونه که سزاست عبادت میکنند.

وممّا رزقناهم ینفقون; «از آنچه به آنها ارزانی داشتیم در باره دیگران هزینه میکنند»، و برای خاطر خدا در انفاق آنچه در اختیار دارند به هیچوجه بخل و دریغی را روا نمیبینند.

و بدینسان میان عقیده و شعائر، پیوند بر قرار میسازد و این شعائر ریشه در عقیده دارد و بر آن مبتنی است. شعائر نیز تعبیر و جلوهای از این عقیده و رمز و نشانه آن است. مهم این است که سراسر زندگانی و تحرکات و جنبشهای آدمی با چنین مایهای عقیدتی رنگآمیزی شود و توان و قدرت و نیز روند و راه و رسم او همبستگی یابند و روح و جان آدمی در ره گیریهای گوناگون، دستخوش پریشی و از هم گسیختگی نشود.(1)

1 ـ فی ظلال القرآن، ج4، ص2422 و 2423

سر انجام به این نتایج تاریخی و عرفانی میرسیم که قربانی، یک امر بی سابقهای نبوده که اسلام از نو آن را بنیاد کرده باشد، از زمان ابوالبشر تا ظهور اسلام، شیوهای بود که مستمراً با انواع گوناگون، معمول و متداول بوده است. خداوند متعال برای هر امتی مناسکی را در قربانی مقرر فرمود و نیز مناسک ویژهای در ایام مخصوص یا عبادات و اوامر و نواهی قالبی و قلبی و ریاضتهای بدنی و نفسانی رابنیاد کرد. جمله لیذکروا الله علی ما رزقهم من بهیمة الأنعام اشاره به آن دارد که هدف همه عبادات و تمام انتفاعات و التذاذات، یاد کردن خدایی است که باید صرفاً او را مورد پرستش قرار داد. اگر عبادات انسان، گوناگون است نباید سر از اختلاف و شکاف و کینه بر آورد، چون معبود شما در این عبادات، یگانه است و این حقیقت باید انسانها را بر محور خود متحد سازد. «فله اسلموا» باید منقاد و مطیع فرمان خدا بود تا جانهای سالم از هر گونه آفات و بندهایی که لجاج و عناد را موجب میشود در خود بپرورانند. اینجاست که باید رسول خدا(صلی الله علیه وآله)به کسانی که خویشتن را در برابر عظمت الهی حقیر احساس میکنند و در آنها نرمش و انعطاف و خشوع به هم میرسد، مژده و نوید دهد و نیز به کسانی که گشاده دل و صابرند و بلیّات را رهیده از جزع و شکوه و ناله به جان میخرند و قضای الهی را با آغوشی باز پذیرا هستند. صبر بدین معنا است که انسان حالت عادی و نخستین خود را بپاید و از آن نگاهبانی کند و هیچ رویدادی چنان حالت رام و آرام را دگرگون و طاغی نسازد و با اقامه نماز توجه خویش را به خداوند استمرار بخشد و روزیهایی را که خدا بدو ارزانی داشته است از رهگذر انفاق در اختیار دیگران قرار دهد و بدینسان نعمت و منت او را سپاس دارد.(1)

«پس فرمان او را بپذیرید و قربان را به شرک آمیخته نسازید»، «و بشارت ده ای محمد، فروتنان را به بزرگیِ آن سرا، یا ترسکاران را به رحمت بیمنتهی» یا «مژده ده مشتاقان را به سعادت لقاء که هیچ مژدهای از این فرح افزاتر نیست» چون اینان خدای را از رهگذر قربانی هدی و نفس خود شناختند و خشیتشان فزونی گرفته است:

هر که را نور تجلی شد فزون *** خشیت و خوفش بود از حد برون

لذا صبر را پیشه کنند و در شداید ننالند:

اگر به لطف بخوانی مزید الطاف است *** و گر به قهر برانی درون ما صاف است

درون حج گزاران واقعی با تسلیم شدن در برابر اوامر الهی زلال میگردد و «فله أسلموا» را

1 ـ نکـ: بیان السعاده، ج3، ص77

رمزی باید دانست به چنین سلامت و صفای روح و جان که جز ره دوست نجویند و پویای ماسوی الله نباشند.

عاشقان را گر در آتش می نشاند قهر دوست *** تنگ چشمم گر نظر از چشمه کوثر کنم(1)

و در مصایب به نزد کسی جز خدا شکوه نیارند:

آشنایان ره عشق اگرم خون بخورند *** ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم(2)

و در سر نوشت آفرینی خدا هرگز نمی نالند:

حافظ از جور تو حاشا که بنالد روزی *** که از آن روز که در بند توأم دلشادم(3)

و بالاخره این قربانی به چنان تقرّبی شگرف بارور میشود و این جستجو و فداکاری و درنوردیدن در چنان بیابان و رسیدن به قربانگاه برای آرمیدن دوست در کنار دوست ـ دوستی چون خلیلالله ـ ضرورتی است که از آن گزیر و گریزی نیست:

بیطلب نَتَوان وصالت یافت آری کَیْ دهد *** دولتِ حج دست جز راهِ بیابان برده را(4)

* حلق و تقصیر:
حلق (تراشیدن و ستردن موی سر) و تقصیر (چیدن مو یا ناخن) از مناسک حج به شمار است که باید پس از قربانی کردن و رمی جمره عقبه انجام شود. آدم، ابوالبشر(علیه السلام) با سرتراشیدن، مراسم حج را به پایان برد.

از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) روایت شده که فرمود:

«أمر جبرئیل أن ینزل بیاقوتة من الجنّة فهبط بها، فمسح بها رأس آدم فتناثر الشّعر منه، فحیث بلغ نورها صار حرماً».(5)

به جبرئیل فرمان رسید که یاقوتی از بهشت با خود فرو آورد، و او آنرا بر زمین فرود آورد، و به وسیله آن با سر آدم تماس بر قرار ساخته و بر سر او یاقوت مذکور را گذراند، و در نتیجه موی سر آدم از هم پراکند و فرو ریخت و تا آنجا که نور یاقوت، پرتو خود را میگستراند و آن

1 ـ دیوان حافظ.

2 ـ همان.

3 ـ همان.

4 ـ همان.

5 ـ مسند الامام الهادی، ج1، ص95; تاریخ بغداد، ج12، ص56; نقل از: حج الانبیاء والائمه، ص28

قسمت از محیط پیرامون خود را که منور ساخت به صورت حرم در آمد.

پیداست که فقها غالباً حلق و تراشیدن سر را برای کسانی که برای اولین بار، حج برگزار میکنند واجب میدانند. بنابر این اینگونه افراد طبق فتاوی چنان فقهایی نمیتوانند به تقصیر و کوتاه کردن موی سر یا صورت و یا ناخن دست یا پا بسنده کنند. اصولاً حلق دارای فضیلت بیشتری از تقصیر می باشد. از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود:

«حلق و تراشیدن سر در حج از تقصیر افضل است; زیرا رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در حجةالوداع و عمره حدیبیه حلق رأس کرد و موهای سر خود را تراشید».(1)

چنانکه از امام سجاد(علیه السلام) نیز روایت شده که فرمود: «رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای کسانی که تراشیدن سر را بر تقصیر ترجیح دادند سه بار استغفار کرد و برای کسانی که به تقصیر بسنده نمودند یک بار استغفار و طلب آمرزش برای آنها اکتفا کرد».(2) و روایاتی نظایر آن در کتب احادیث جلب نظر می کند.(3)

این کار یعنی حلق یا تقصیر که در منی و به قصد قربت و بسمله و رو به قبله و از سمت راست جلوی سرانجام میگیرد، بهتر است در همان سر زمین زیر خاک پنهان گردد، و این عمل بر طبق روایات حاکی از آن است که حاجی علاوه بر آنکه درون خود را از هر موانعی برای ذکر خدا میپیراید به پیرایش ظواهر نیز روی میآورد و جمله «لیقضوا تفثهم»(4) را که در قرآن کریم آمده است امام رضا(علیه السلام) تفسیر فرمودند که حاجی موظف است با چیدن ناخنها و چرک زدایی، خویشتن را پاکیزه ساخته و آنچه که به خاطر محرم بودن نمیتوانست آن را از خویشتن دور سازد از خود طرد نماید.(5)

از رهگذر حجی بدینسان، نورانیتی در وجود آدمی پدید میآید که گویا تازه از مادر زاده شدهوپلشتیهای گناه ونافرمانیهایی کهازپیشبدانها دچار آمده است از وجود او رخت بر میبندد.

بدین امید که خداوند متعال ما را به چنان حجی موفق بدارد و گناهان ما را فرو ریزد، سخن را به پایان میبرم.

والحمدلله أولاً و آخراً و صلی اللّه علی محمد و آله الطاهرین، کتبه بیمناه الداثرة العبدالمفتاق الی رحمة ربه الغافر الغنی محمد الباقر الحسینی المازندرانی المدعو بـ«حجتی» فی یوم السبت، الحادی عشر من شهر محرم الحرام سنة 1417 هـق= 21/3/1375هـش.

________________
1 ـ بحارالانوار، ج96، ص301

2 ـ فقیه من لا یحضره الفقیه، ج2، ص276

3 ـ نکـ: الکافی (فروع)، ج4، ص502; تفصیل وسائل الشیعه، ج1، ص187; الجامع الصحیح، بخاری، ج1، ص702

4 ـ سوره حج: 29

5 ـ معانی الاخبار، ص339

نظر شما