موضوع : پژوهش | مقاله

خیبر با قلعه ها و نخل هایش

مجله  میقات حج  تابستان 1381، شماره 40 

نویسنده : عاتق بن غیث بلادی /عباسعلی براتی
72
مقدمه
در ماه شوال سال 1422ه . آقای حامد عباس در یک تماس تلفنی، خبر داد که برنده جایزه مرحوم امین مدنی شده ام و ایشان از طرف آقای ایادبن امین مدنی، وزیر محترم، مأمور ابلاغ این امر شده اند. دبیر خانه مراسم از من خواسته اند مقاله ای در باره یک شهر تاریخی و باستانی ارائه کنم.

سپس توافق کردیم که این شهر، همان خیبر باشد.

در تاریخ 20/11/1422ه . = 3/2/2002 م . یک یادداشت رسمی دعوت به حضور در مراسم اعطای این جایزه، در روز چهار شنبه 20/1/1423 ه . = 3/4/2002م در یافت کردم.

این بررسی تا اندازه ای گسترش یافت و شبیه به یک کتاب شد، به خاطر محدودیت مناسبت و کمی وقت، آن را به صورت حاضر در آوردم. و به هیئت علمی تقدیم می کنیم.

مکه مکرمه1/12/1422

عاتق بن غیث بلادی

فصل اول
موقعیت خیبر و تاریخ آن
آمدن یهود به شمال حجاز
تاریخ نویسان درباره این که غریبه های یهودی چه زمانی به حجاز آمده اند، اتفاق نظریه ندارند؛ زیرا مدرکی در دست نیست.

می گویند: آنان بازماندگان سپاه حضرت موسی علیه السلام بوده اند. اینان شایعه ای را رواج می دهند که حضرت موسی علیه السلام از آن بی خبر است و ما نمی خواهیم آن را در اینجا بیاوریم.

برخی گفته اند: این سپاه را یوشع فرستاده است.

و گروهی می گویند: اینان فراریان از جنگ با بخت نصر هستند که به دولت یهود حمله کرد و بسیاری از آنان را به اسارت به عراق کنونی برد.

در این باره سخنان بسیاری گفته شده و ما در اینجا تنها به این سخن می پردازیم که یهودیان شمال حجاز؛ یعنی شهرهای تبوک وتیماء و وادی القری و خیبر را اشغال کردند تا این که در مدینه ساکن شدن و با عربها ازدواج کردند و زنان آنان به کودکان عرب شیر دادند و کم کم زبان عربی را فرا گرفتند و نام های عربی برای خود برگزیدند.

زمان پیامبر صلی الله علیه و آله
خداوند پیامبر خود را برای هدایت مردم فرستاد و دین حق را به او داد. پیامبر صلی الله علیه و آله پیام خداوند را رساند و از نیک اندیشی فروگذار نکرد ولی قریش دو دسته شدند: گروهی ایمان آوردند و گروهی کفر را برگزیدند. پیامبر صلی الله علیه و آله ناگزیر شد به مدینه منوره هجرت کند.

وی در سال اول هجری برابر با 622 میلادی به این شهر گام نهاد. ولی یهودیان با او دشمنی آغاز کردند و با کافران عرب بر جنگ با او همداستان شدند و به توطئه چینی پرداختند.

جایگاه خیبر
خیبر در شمال مدینه منوره و در حدود 160 کیلومتری آن واقع است. جاده آسفالته میان مدینه منوّره و تبوک، از خیبر می گذرد. از این شهر تا تبوک حدود 544 کیلومتر راه است. گفتنی است جاده ای که از خیبر می گذرد تا تبوک و عمان و دمشق و ترکیه ادامه دارد.

تاریخ خیبر
نیازی به گفتن ندارد که: خیبر از آغاز آفرینش تا کنون، همین گونه بوده است، ولی تاریخ کهن آن، به دست ما نرسیده و تنها اشاره هایی و نتیجه گیری هایی از آن در دست است که منابع موثقی ندارد.

بی شک، این شهر زیر نفوذ ثمود؛ یعنی ملّت حضرت صالح علیه السلام بوده است. پس از آن، به زیر فرمان دولت لحیانیان در آمد که پایتخت آنان امروز علا (وادی القرای سابق) نام دارد و در 142 کیلومتری شمال غرب خیبر جای گرفته است.

پس از آن بخشی از دولت عمالیق شد که مدتها بر حجاز و شام فرمان می راندند و برخی از پادشاهان آنان عبارتند از: ابیجاد، هوزّ و حطی تا آخرین نام هایی که حروف ابجد از آنان تشکیل می شود.

سریّه عبد اللّه بن عتیک مأمور رویارویی با ابی رافع

در ماه رمضان سال ششم هجری، عبداللّه بن عتیک به سوی ابی رافع، سلام ابن ابی حُقیق نضری اعزام شد. گفته اند: ابی رافع از مردم غطفان و مشرکان عرب سپاهی گرد آورده بود و با افزایش شمار نیروهای خود به تبهکاری پرداخت. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عبداللّه بن عتیک و گروهی از مسلمانان را فرستاد تا او را کششتند.(1)

حسان بن ثابت انصاری در ستایش این عملیات جهادی می گوید:

للّه درّ عصابة لاقیتهم    یا ابن الحقیق و أنت یا ابن الأشرف
یسیرون بالبیض الخفاف الیکم    مرحا کاسد فی عرین مغرف
حتّی أتوکم محلّ بلادکم    فسوقکم خنقاً ببیض دفف
خوشا آن گروهی که ای حقیق تو آن ها را یافتی و تو ای ابن شریف با آنان روبرو شدی.

با شمشیر آبدیده و سبک سوی شما شتافتند و مانند شیران نهفته در بیشه با ناز کرشمه به سوی شما آمدند.

تا این که به سررزمین شما رسیدند و با آن شمشیرهای صیقل یافته صدای شما را در گلو خفه ساختند

3 ـ فتح خیبر
در سال هفتم هجری (629م) در ماه جمادی الأول(2) انجام شد. و گل سر سبد آن ها پیروزی بزرگی بود که مرکز فساد را نابود کرد و دژهای صهیونیست ها را در هم کوبید به گونه ای که دیگر نتوانستند کمر راست کنند. وی در سال هفتم هجری در ماه جمادی الأول به سوی آنان تاخت و با آنان جنگید تا این که توانست دژها و روستاهای آنان را به دست آورد. آنان دژهایی داشتند که جز خدا، کسی نمی توانست آن ها را بگشاید، از جمله این دژها، نطاة و ناعم و دژهای کتیبه مانند قموص و وطیح و سلالم بود. شمار بسیاری از آنان کشته شدند و گروهی به بند کشیده شدند و صفیه دختر حییّ بن اخطب به همسری رسول خدا در آمد.

ابن هشام می گوید: برخی از آنان در مدینه و برخی در خیبر مسلمان شدند. وی در توصیف حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله در پایان ماه محرم به خیبر رفت... و نمیلة بن عبداللّه لیثی را بر مدینه گماشت و پرچم سفید رنگ را به دست علی بن ابی طالب علیه السلام داد.

عامربن اکوع به فرمان پیامبر خدا در پیشاپیش او حرکت می کرد و این رجز را می خواند:

و اللّه لو لا اللّه ما اهتدینا    و لا تصدّقنا و لا صلّینا
إنّا إذا قوم بغوا علینا    و إن أرادوا فتنة أبینا
فانزلن سکینة علینا    و ثبت الأقدام اِن لاقینا(3)
چون رسول خدا به خیبر ـ که در آن زمان قریة الحجاز ـ نام داشت فرمود: خداوندا! ای پروردگار آسمان و آنچه در زیر آن است، و زمین و آنچه بر روی آن است و پروردگار شیطان ها و کسانی که به دست آن ها گمراه شده اند و پروردگار بادها و آنچه پراکنده می کنند، ما از تو خوبی های این روستا و مردم آن را می جوییم و از بدی های آن و مردمش و آنچه در آن است، به تو پناه می بریم. به نام خدا به پیش! و به هر روستایی که می رسید همین سخن را می فرمود.

پیامبر خدا بامدادان خیبر را با سپاهیانش گرفت وتکبیرگفت و فرمود: اللّه اکبر! خیبر ویران شد. ما اگر بر سر مردمانی بریزیم، بامداد بدی خواهند داشت.

ابن اسحاق می گوید: پیامبر همچنان به پیشروی خود ادامه داد تا به درّه ای رسید که آن را رجیع می نامیدند و به تصرف اموال آنان و گرفتن دژهایشان ادامه داد. نخستین دژی را که گشود، دژ ناعم بود، و در آنجا محمد بن مسلمه کشته شد.(4)

کشتن مرحب یهودی (حِمْیَری)

ابن اسحاق می گوید: هنگامی که پیامبر خدا، دژهای آنان را گرفت و اموال آنان را به دست آورد، آنان به دو دژ وطیح و سلالم پناه بردند، که آخر دژ خیبر بود که گشوده شد. پیامبر صلی الله علیه و آله بیش از ده شب آنان را محاصره کرد.

مرحب یکی از یهودیان خیبر از دژ بیرون آمد و مرد میدان طلبید.

ابن هشام می گوید: مرحب از قبیله حمیَر بود.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چه کسی به میدان او می رود؟ محمدبن مسلم گفت: من، ای پیامبر خدا، من خونخواهم و باید انتقام خود را بگیرم. دیروز برادرم کشته شد. به پا خیز و به میدان او برو. محمد بن مسلمه به میدان رفت و او را کشت.

پس از او برادرش یاسر بیرون آمد، و زبیر عوام به هماوردی او برخاست و او را کشت(5) یکی از دژها همچنان پایداری می کرد و گشوده نمی شد(6) پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: فردا پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا به دست او دژ را می گشاید و او هیچ گاه از برابر دشمن نمی گریزد. مسلمه می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله علی را فراخواند، علی درد چشم داشت. پیامبر از آب دهان خود بر چشم او نهاد و فرمود: این پرچم را بگیر و برو تا خدا به دست تو دژ را بگشاید.

مسلمه می گوید: به خدا سوگند علی پرچم را به دست گرفت و شتابان می رفت و می دوید و من در پی او بودم، تا این که پرچم را در میان سنگلاخی پایینِ دژ فرو برد. یک یهودی از بالای دژ سر بیرون آورد و گفت: تو کیستی؟ گفت: من علی فرزند ابی طالب هستم. یهودی گفت: به آنچه بر موسی فرود آمده، شما علوّ و برتری یافتید. می گوید: به خدا سوگند باز نگشت تا این که خدا به دست او به ما پیروزی عطا فرمود.

ابن اسحاق می گوید: عبد اللّه بن حسن، از برخی از خاندان خود و او از ابی رافع خدمتگزار پیامبر صلی الله علیه و آله برای من نقل کرد: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله علی را فرستاد ما با او ر فتیم. چون به نزدیک دژ رسید، مردم آنجا بیرون آمدند و او با آنها جنگید.یکی از یهودیان بر او ضربتی زد که سپر از دست او افتاد. علی علیه السلام یکی از دژهای دژ را که روی زمین بود برداشت و آن را سپر خود ساخت و این در دست او بود و با آن می جنگید تا به پیروزی رسید، سپس آن را به زمین افکند. من با هفت تن از یارانم کوشیدیم تا آن در را جابجا کنیم، ولی نتوانستیم.

آشتی پیامبر با مردم خیبر

پیامبر صلی الله علیه و آله مردم خیبر را در دو دژ وطیح و سلالم محاصره کرد، تا این که آنان مطمئن شدند کشته خواهند شود. در این هنگام درخواست کردند که به آنان اجازه دهد کوچ کنند. و به آنان امنیت جانی دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله تمام دارایی آنان را به دست آورد و همه دژهای شق و نطاة و کتیبه را به جز این دو دژ، پیش از آن گرفته بود.

مردم فدک، هنگامی که این خبر را شنیدند، که مردم خیبر اجازه خواستند که از آنجا کوچ کنند و دارایی های خود را برای پیامبر بگذارند و حضرت، اجازه فرموده است، آنان درخواست کردند که نصف اموالشان برای خودشان باشد؛ زیرا آنان آن ملک را بهتر می شناسند و بهتر می توانند آن را آباد کنند. پیامبر پذیرفت و شرط کرد که هرگاه بخواهد آنان را بیرون کند، مردم فدک پذیرفتند.

خیبر، خراج مسلمانان و فدک حق خاص پیامبر صلی الله علیه و آله بود؛ زیرا مسلمانان برای گرفتن آن، لشکر کشی نکرده بودند.

نویسنده می گوید: صلح بر سر خیبر، فقط بر سر میوه ها بود، ولی مصالحه فدک بر سرِ زمین و میوه بود.

در سیره ابن هشام، ج2، ص341، آمده است: فتح خیبر در ماه صفر بود.

من نیز معتقدم: این درست تر است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله در ماه محرّم سال هفتم هجری از مدینه بیرون رفت.

اخراج یهود از خیبر

مالک می گوید: نخستین کسی که یهودیان خیبر را اخراج کرد، عمر بود. یکی از رهبران آنها گفت: با این که محمد صلی الله علیه و آله ما را بر جای گذاشت، تو ما را بیرون می کنی؟ عمر گفت: آیا می پنداری که من سخن او را فراموش کرده ام که گفت: هنگامی که شترت رقص کنان تو را به شام ببرد، در چه حالی هستی؟ گفت: این هم یکی از شوخی های محمد صلی الله علیه و آله بود. عمر گفت: دروغ می گویی. سخنان او همیشه قاطعانه بود و شوخی نمی کرد.

ابن جریج به نقل از عامربن عبداللّه ابن نسطاس نقل کرد: پیامبر صلی الله علیه و آله عبد اللّه بن رواحه را فرستاد تا اموال آنان را قیمت گذاری کند، وقتی قرار شد بخشی را انتخاب کنند، یهودیان خرما را برگزیدند، و خرما در دست آنان بود، تا این که عمر آنان را بیرون راند. یهودیان گفتند: آیا پیامبر با شرایطی با ما صلح نکرد؟ او گفت: اگر تصمیم خدا و پیامبر عوض شود، پیمان شکسته می شود و اکنون تصمیم من دگرگون شده و می خواهم شما را بیرون کنم. عمر آن منطقه را میان مسلمانان تقسیم کرد و به کسانی که در آن پیروزی نبودند، چیزی نداد. اکنون مردم آنجا مسلمانند و یهودی در میان آنها نیست (یعنی در زمان ابن جریج).

سلیمان بن یسار می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله عبد اللّه بن رواحه را فرستاد تا اموال یهودیان خیبر را قیمت گذاری کند، آنان هدایایی به او دادند. او گفت: به هدایای شما نیازی ندارم، ای یهودیان! شما می دانید که خدا مردمی منفورتر از شما پیش من نیافریده است، و هیچ گروهی را دوست داشتنی تر از مردم خودم خلق نفرموده ولی دوستی و دشمنی مانع از آن نیست که شما و آنها را در حق یکسان بشمارم.

زهری می گوید: عبد اللّه بن عبید اللّه گفت: عمر شنیده بود که پیامبر در بیماری واپسین خود گفته بود: در جزیره عربستان دو دین نباید باشد. بنابراین، در این باره بررسی کرد و دانست که به راستی این سخن را پیامبر فرموده است. پس گفت: هرکس از حجازیان اهل کتاب با پیامبر پیمان نوشته دارد، آن را بیاورد تا من اجرا کنم و هرکس ندارد، بداند که وقت رفتنش فرا رسیده و خدا اجازه آن را به من داده است. و به این گونه عمر، یهودیان حجاز را به شام تبعید کرد.

عثمان بن محمد اخنسی می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله به جنگ خیبر رفت و خدا آن را برای او گشود. پیامبر صلی الله علیه و آله به مسلمانان فرمود: خیبر تنها حق کسانی است که در حدیبیه حاضر بودند، این برادران نیز با شما بودند، آیا آنها را شریک نمی سازید؟ گروهی از سواران قبیله شنوءه نیز با آنها بودند و طفیل بن عمر و أبو هریره نیز در میان آنان بودند.

مسلمانان گفتند: آری، ای پیامبر، چنین کن. پس پیامبر سهمی نیز به آنان داد. این سر زمین دو بخش شد: شقّ و نطاة، یک بخش و وطیح و سلالم و وحیده(7) نیم دیگر. و نیم دوّم از آن پیامبر شد و مسلمانان شق و نطاة را گرفتند.

بشیربن یسار می گوید: چون خداوند خیبر را به پیامبر صلی الله علیه و آله داد، 36 بخش از 100 سهم آن را برداشت. و نیمی از آن را برای هزینه های لازم آن گذاشت و شق و نطاة و سلالم و توابع آنها را میان مسلمانان تقسیم کرد. وطیح و کتیبه و سلالم نیز از این توابع بودند. چون این دارایی ها به دست پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان افتاد، کارگر به اندازه کافی نداشتند که کارهای زمین را انجام دهند. پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به دست خود یهودیان داد و نیمی از درآمد آن را برمی داشتند و در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و ابوبکر این گونه بود تا این که زمان عمر فرا رسید و کارگران مسلمان فراوان شدند و توانستند کارهای زمین را انجام دهند. عمر یهودیان را به شام فرستاد و دارایی ها را میان مسلمانان تقسیم کرد که تا به امروز نیز چنین است.

از جمله حوادث خیبر این بود که پیامبر صلی الله علیه و آله در بخش زیرین درّه سریر فرود آمد که دژهای شق و نطاة در آن است. مردم این دژها برای جنگ با پیامبر صلی الله علیه و آله بیرون آمدند و خدا آنان را شکست داد و به دژ بنی نزار پناه بردند و خدا آن را نیز بدون پیمان صلح گشود، و پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به نیروهای شرکت کننده در حدیبیه بخشید که در میان آنان یکصدوبیست اسب سوار و دو زن بودند، که در جنگ حضور یافته بودند؛ یک زنی بود که از بنی حارثه به نام امّ ضحاک دختر مسعود و خواهر حویصه و محیصه و دیگری خواهر حذیفة بن یمان. به هریک از آنان سهم یک مرد بخشید. در همانجا هیأتی از قبیله طفیل بن عمرو دوسی به نزد او آمدند، که ابو هریره نیز در میان آنان بود. این ملاقات در زمان رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله روی داد و گمان کردند خیبر تنها از آن کسانی است که در حدیبیه حاضر بوده اند و سپس یاد آور می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله به دوسیان نیز چیزی داده است.

خیبر، چنانکه گفته اند، خرما و میوه فراوانی داشت. حسان بن ثابت چنین سرود:

أ تفخر بالکتان لما لبسته    و قد تلبس الأنباط ریطا مقصرا
فلا تک کالعاوی، فأقبل نحره    و لم تخشه سهما من النبل مضمرا
فإنّا و من یهدی القصائد نحوه    کمستبضع تمرا إلی أرض خیبرا
«آیا به پوشیدن لباس کتانی افتخار می کنی؟ با این که اشراف پیراهن های رنگین می پوشند.

مانند سگی نباش که پارس می کند و سوی مرگ می رود؛ زیراکه تیر باریک خویش تراش از صدای او نمی ترسد.

ما و کسی که برایش چکامه می سراییم، مانند کسی هستیم که خرمای سرزمین خیبر ببرد.»

بکری می گوید: ابن قیّم به هنگام گرفتن دژهای شق و نطاة در جنگ خیبر چنین سرود:

رُمیت نطاة من الرسول بفلیق    شهباءَ ذات مناکب و فقار
و استیقنت بالذلّ لما أصحبت    و رجال اسلم وسطها و غفار
ولکلّ حصن شاغل من خیلهم    من عبد أشهل أو بنی النّجار
صَبَحَتْ بنی عمروبن زُرعة غُدوه    و الشقّ أظلم لیلها بنهار
«پیامبر سپاهی گران بر سر نطاة فرستاد که سفید رنگ و پر از بازوان توانا و پشت های رهوار بودند.

و بامدادان باور کرد که خوار و زار شده است؛ زیرا که دید مردان اسلم و غفار در میان دژ هستند.

بر سر هر دژی سپاهی گران، از عبد اشهل و بنی نجار رفت و آن را به خود مشغول کرد.

پگاه، بنی عمرو بن زرعه بر سر آن ریختند، و روز روشن سبب شد که شب شق تیره و تار گردد.»

کارگران خیبر
خیبر، آن گونه که از گشودن آن و شمار جمعیت آن در گفتار تاریخ نویسان بر می آید، یک ولایت وبی شک در زمان جاهلیت و اسلام بخشی از مدینه بوده است. ولی منابعی که در دست ماست، نشان نمی دهد که یک ولایت بوده و والیان آن چه کسانی بوده اند و گمان بر این است که مانند بخش های دیگر جزیرة العرب بوده و تنها به این بسنده می کرده اند که زکات و درآمدهای شرعی آن را بگیرند و بزرگ هر سرزمینی پرداخت سالانه آن را بر عهده می گرفته است.

و تا چنین بوده، کاری به آن نداشته اند و به همین دلیل نامی از خیبر نیست و ندیدیم که یکی از امیران حجاز به ویژه مدینه، سپاهی در خیبر داشته باشد.

گمنامی خیبر
پس از خلفا، به جز اندکی، یادی از آن در میان نیست، و این به نظر من چند علت دارد:

1 ـ خیبر از راه حاجیان که همواره در سفر نامه ها از آبادی ها یاد می کرده اند، به دور بوده است. جادّه عراق از نقطه ای دور در سمت شرق آن می گذرد. و جاده شام به فاصله چند کوه و درّه در غرب آن قرار دارد.

2 ـ منطقه ای ناهموار بوده است و در آن زمان، تنها با سختی بسیار به آن می رسیده اند و راهنمایی برای آن منطقه دور دست، وجود نداشته است.

3 ـ هیچگاه فرمانروای مشخّصی نداشته است که تاریخ نویسان از او یاد کنند یا با مردم خیبر درگیری داشته باشد.

4 ـ به نظر می رسد که در جنگ ها مردم این سرزمین به سرعت به کمک فرمانروایان نمی شتافتند؛ چنانکه مردم بیشه و زهران و حرب چنین می کردند. پس در چنگ ها نامی از آنان نیست و نام قبایل نیز جداگانه می آمده است، نه با نام سرزمین و شهرسشان و تا این اواخر نیز چنین بوده است. تا این که برخی از پژوهشگران، به بازدید آنجا رفتند و جاده مدینه به شام از آنجا کشیده شد.

پس از آماده شدن این مقاله، اطلاعاتی در باره برخی از فرمانروایان خیبر به دستم رسید که آن را در اصل خواهم آورد.

فدک(8)
فدک یکی از روستاهای مهم منطقه خیبر است و همان ویژگی های خیبر را دارد و هرکس خیبر را در دست داشته باشد آن را نیز دارد.
ابن شیبه می گوید: اندکی از مردم خیبر، در آن سنگر گرفتند و از پیامبر صلی الله علیه و آله خواستند که به آنان امنیت جانی بدهد و آنان را از منطقه بیرون ببرد. پیامبر نیز چنین کرد. مردم فدک نیز شنیدند و همین گونه با پیامبر پیمان بستند. بنابراین، فدک حق ویژه پیامبر صلی الله علیه و آله بود؛ زیرا کسی بر سر آن نتاخته بود.(9)

ابن اسحاق می گوید: چون پیامبر صلی الله علیه و آله از کار خیبر بپرداخت، خدا ترس را در دل مردم فدک انداخت؛ زیرا شنیدند که بر سر مردم خیبر چه آمده است! تا کسی رانزد پیامبر صلی الله علیه و آله فرستادند و نیمی از فدک را به پیامبر بخشیدند و با او صلح کردند، و نمایندگان آنها این پیام را در در خیبر یا در راه یا در مدینه پس از بازگشت پیامبر به نزد او آوردند و او پذیرفت. و به این ترتیب فدک تنها مال پیامبر صلی الله علیه و آله شد؛ زیرا کسی بر سر آن نجنگیده بود و این حق پیامبر صلی الله علیه و آله از صدقه بود و خدا داناتر است که پیامبر بر سر نصف فدک با مردم آن سازش کرد یا همه آن، زیرا احادیث به هر دو صورت آمده است.

فصل دوّم
خیبر استانی از استانهای مدینه
خیبر امروز یکی از استان های منطقه مدینه است و در گذشته نیز چنانکه گذشت، یکی از ولایت های آن بوده است.

خیبر در یک سرزمین کوهستانی قرار دارد که بیشتر از سنگ های سیاه تشکیل شده و در شمال آن کوههای بلندی جای دارد و در قاعده آن، روستای حرّه که به حرّه خیبر مشهور هستند دیده می شود. قاعده آن شریف یا قریه بشر نامیده می شود. در فاصله 160 کیلومتری از مدینه منوره به سمت شمال، در کناره جاده شام جای گرفته است.

از این سنگ های سخت، چشمه های پرآبی می جوشد که در درّه های حاصل خیز روان است و در آنها درختان خرمایی پرورش می یابد که روزگاری تنها در آمد مردم آن سرزمین به شمار می آمد.

چشمه های خیبر یکصد و هشتاد عدد هستند که سه میلیون اصله خرما و کشت و کارهای دیگر را که مهمترین آنها جو است، آبیاری می کنند. این روزها محصولات فراوانی کاشت و برداشت می شود که در آن میان سبزی هم دیده می شود و به دلیل بهبود وضع راه های ارتباطی برای فروش به مدینه برده می شود.

ساختار جغرافیایی خیبر(10)
1 - حرّه
سنگلاخ خیبر بسیار کسترده است و از لابلای آن، رودهایی می گذرد که نام های گوناگونی به آنها می دهد. این سنگلاخ ها از آغاز صویدره و شقره در جنوب در کناره جاده مدینه به قصیم آغاز و به سمت شمال کشیده می شود و آن را حرّة النار می نامیدند که تا صلصله و خیبر کسترده است و از شرق به سلاح تا ضرغط در شمال شرقی سلاح ادامه دارد. بخش شمال شرقی آن را حرّة لیلی می نامند.

آبهای این سنگلاخ به سه سو روان می شود:

1 ـ شرق: وادی الرمه مانند رودهای حائط (فدک باستانی و حویط، بدیع در گذشته، و در حلیفه.

2 - جنوب: رودهای نجار (وادی الصویره) و شقره و وادی الحناکیه، نخل پیشین.

3 - رودهای خیبر که آن را در بخش آینده می آوریم.

خیبر در زمان جاهلیت، یکی از بازارهای عرب بود که زیر پوشش حمایتی قبیله غطفان به شمار می آمد. اکنون یک بخش اداری است که از ابتدای صلصله در جنوب تا حفیرة الایدا در شمال کسترش یافته و در بخش شرقی حائط و حویط و در بخش غربی برمه و پیرامون آن را در بر می گیرد.

رودهای خیبر
رودهای مهم فرمانداری خیبر(11)، شش رود است که از جنوب به شمال، به شرح زیر است:

1 ـ وادی الغَرَس، رودی که آبریز آن از جنوب حرّه آغاز می شود و از کوههای اشد سر چشمه می گیرد و به سمت شمال می رود و همین که از بحره گذشت، وادی الثمد و سپس وادی الدوم نام می گیرد و آنگاه به سوی غرب می رود و از روستای زَبَران می گذرد و از میان صهبا و شریف، قائده خیبر می گذرد و سپس به مجامع می رود که همه رودهای منطقه خیبر به آن می پیوندد.

2 ـ وادی السلمه، رودی نه چندان بزرگ، از نزدیکی جاده سرچشمه می گیرد و از میان عطوه (صهباء) در جنوب و شریف در شمال می گذرد که شهر کوچک مکیده در آنجا است و سپس به سوی غرب و جایگاه پیوست رودها می رود.

3 ـ وادی الصویر، یکی از رودهای اصلی که از پایین الشریف می گذرد و از سوی شمال می آید و از راه دور به به مطلبا می رسد که چشمه ها و نخل های فراوان دارد و گفته می شود که نزدیک 50% از خرمای خیبر در اینجاست، سپس به سمت غرب می رود و در محل التقای رودخانه ها به دو رود پیشین می پیوندد.

4 ـ وادی ابی وشیع، درّه ای که در فراوانی خرما و آب نزدیک به وادی الصویر است و آن را روستای اصلی آنجا می دانند و بلافاصله پس از الصویر جاده آن را در شمال قطع می کند و میان آن دو، درّه ای است که همراه آن دو از شرق به غرب کشیده شده و سپس به رودخانه های دیگر در مجمع می پیوندد.

5 ـ وادی المضاویح، روستاها و کشتزارهای اندکی دارد و جاده آن را در شمال ابی وشیع قطع می کند و در سینه آن روستای العین قرار دارد، که چندان از جاده دور نیست و در میان ایستگاه های کهن، نامی دارد و این نیز به رودهای دیگر می پیوندد و به گمان من به دلیل سفیدی خاکش یا به دلیل روشنایی فراوانش این نام را به آن داده اند.

6 ـ وادی الزُهیراء، یکی از طولانی ترین رودخانه ها ولی کم حاصل ترین آنهاست که از بخش های جنوبی آن سرچشمه می گیرد و به شهر العشاش می رسد که در گذشته سلاح نام داشته است. سپس به سمت جنوب غربی کج می شود و جاده میان العشاش و الشریف را قطع می کند و مردم عادی آن را وادی غمره می نامند؛ زیرا کوه غمره از سمت جنوب بر آن سایه افکنده است و از شاخه های فرعی این رودخانه، دو رود یمن و جبار است که درباره آنها سخن خواهیم گفت.

وقتی رودخانه های خیبر در مجامع خود گرد هم آمدند، وادی الطَبْق را تشکیل می دهند، که رود بزرگ و پر آبی است و بازمانده های برمه در آن قرار دارد و از سمت غرب از خیبر ادامه می یابد تا این که به رود حمض (اِضَم) می ریزد و این درست نیست که می گویند این رودها به وادی القری می رود و یا آبهای حرّه غربی به آنجا می رود، بلکه به نزدیکی آن هم نمی رسد؛ چنان که برخی از پژوهشگران نیز به آن اشاره کرده اند، بلکه همه آبهای که از حرّه در غرب و یا از سلسله در حجر در غرب عشاش می آید، به این رود بزرگ می ریزد و سپس به اضم وارد می شود.

یکی دیگر از این رودها وادی الصحن است که جاده از میان آن و خیبر و علا می گذرد، ولی وادی القری نخستین سیلاب هایی که دریافت می کند، از سمت شرق سیلابهای تپه هایی است که نام آنها خواهد آمد و از این جا حدود 90 کیلومتر فاصله دارند.

روستاهای اصلی خیبر
خیبر از چندین روستا تشکیل می شود که مهترین آنها الشریف است که درباره آن سخن گفتیم. و سپس ابو وشیع و مکیده و زَبَران و العین و العشاش است که از آنها یاد خواهیم کرد.

و به دلیل پراکندگی سرچشمه های رودهای خیبر و گردهمایی آنها در یک نقطه، اینها را چنین نام گذاری کردیم.

تاج خیبر
اگر نگاهی به رودخانه های خیبر بیفکنیم، می بینیم که از نظر ساختاری، مانند یک تاج هستند. وادی الغَرَس ـ چنانکه آمد از جنوب می آید و به شمال می رود و سپس به غرب چرخش می کند، و رود الزُهیراء از شمال می آید و به جنوب می رود و سپس به غرب می پیچد. اینها دو لبه تاج هستند. دو رود صویر و ابی وشیع در میان قرار دارند و مانند سرِ تاج به نظر می رسند و وادی السلمه و مضاویح مانند دو ضلع کوچک تاج و گردهمایی آنها در مجامع، چون قاعده این تاج است.

مردم خیبر
خیبر مانند هر منطقه جغرافیایی، توابع بسیاری دارد که ساکنان آن، بخشی روستا نشین و بخشی بدوی هستند. آنان که مشهورترند دو قبیله عنزه و بنی رشید هستند. قبیله اول بیشتر نخل های خیبر را در اختیار دارند و سرزمین آنها از شمال مدینه از جمله بیشتر حرّه ها (سنگلاخها) را در برمی گیرد؛ زیرا الصلصله و البحره تا شرق نخل های خیبر و سپس کوه جرس تا جهت شمال شرقی و حرّه ضرغط و سپس با گردش به شرق تا سرشاخه های رود الرمه، سرزمین ایشان است. و روستاهای الحائط و الحویط و الحلیفه را نیز در دست دارند. ساکنان روستانشین بیشتر از سیاه پوستان مولّد هستند.

اینان بیشتر به پرورش نخل و بارور ساختن آن و آبیاری و نوسازی آن می پردازند. و خاندان هایی را تشکیل می دهند که نامها و نسب های ویژه دارند و شریک مالکان کشتزارها در قانون معروف معامر در حجاز به شمار می آیند.

و گروهی دیگر که در روزگار ما بیشتر شده اند، مردم مهاجر و کارکنان دولت و دیگران هستند. که برخی خوشتر آن دانسته اند که برای همیشه در اینجا اقامت کنند و برای خود املاک و کشتزارهایی تهیه کرده اند.

خیبر از دیرزمان ـ به خاطر تب مالاریایی خود، مشهور بوده است که همواره از میان مردمِ بومی قربانی می گرفته ولی سیاهپوستان دارای نوعی مصونیت طبیعی در برابر این گونه تب هستند.

عرب های باستانی وقتی به این سرزمین می آمدند، مانند الاغ در خاک می غلتیدند و معتقد بودند که این کار، آنها را در برابر تب واکسینه می کند ولی برخی حاضر به این کار نیستند.

مساحت خیبر
از پیمودن این جاده و نظرخواهی از کارشناسان، می توان دریافت که استان خیبر حدوداً 160 کیلومتر طول از شمال به جنوب و در حدود 100 کیلومتر عرض شرق به غرب دارد؛ یعنی مساحت استان تقریباً16000 کیلومتر مربع است.

فصل سوّم
آثار باستانی خیبر
أ ـ مساجد
1 ـ مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله به هنگام فتح خیبر.

در معجم بکری ذیل واژه خیبر آمده است: مسجد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که در طول مدت اقامت در خیبر در آن نماز می خواند، به دست عیسی بن موسی ساخته شد و هزینه زیادی صرف ساختن آن کرد. این مسجد سقف های به هم پیچیده و حیاط های بزرگی دارد و تخته سنگی که پیامبر صلی الله علیه و آله روبه آن نماز خوانده، در آن موجود است. چنانکه پیش از این نیز از معجم بکری نقل کردیم.

وی به نقل از سکونی این مطالب را آورده است.

2 ـ مسجد علی علیه السلام ، که همچنان برپاست و زیر دژی که خود وی گشوده، نمازگاه مردم است. شیعیان به زیارت این مسجد می روند و گمان دارند که جایگاه همان دری است که آن حضرت علیه السلام از دژ کنده است. در کنار آن جوی آبی وجود دارد که می پندارند از زیر این در جوشیده و به آن تبرک می جویند.

3 ـ مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله در دشت صهباء، و به هنگام بازگشت از خیبر آن را بنا فرمود و امروز از میان رفته است.

4 ـ مسجدی که تنها آثار اندکی از آن بر جای مانده و در کنار سدّ حصید قرار دارد، و در روستاهای باستانی از آن یاد شده و گمان نمی کنم که به خیبر ارتباطی داشته باشد. و نه زمان ساخت آن به فتح خیبر نزدیک باشد؛ زیرا از صحنه جنگ به دور بوده است.

ب ـ دژها
دژهای مشهور خیبر که تا زمان ما معروف هستند، عبارتند از:

1 ـ دژ نطاة

2 ـ دژ ناعم

3 ـ دژ شقّ

4 ـ دژهای کتیبه از جمله: أـ قموصب ـ وطیح ج ـ سلالم.

5 ـ دژ صعب بن معاذ

برخی از این دژها همچنان پا برجا و تقریباً قابل استفاده است ولی هیبت و کارآیی آن از زمان پیروزی مسلمانان، از میان رفته است.

روستاهای باستانی، و آثار تاریخی و سدها
از روستاهای باستانی خیبر اینها را می توان نام برد:

1 ـ روستای مکیده

2 ـ روستای زبران

3 ـ روستای شریف که خود پایگاه و مرکز اصلی خیبر است

4 ـ آثار باستانی فراوانی در کناره های سنگلاخ ها و درون دژها و برخی روستاها وجود دارد. ولی بسیاری از آنها نامی شناخته شده ندارند و باید اداره آثار باستانی به اکتشاف آنها بپردازد و نیازمند راهنمایان ورزیده ای است که پژوهشگر و جهانگرد را به این مناطق راهنمایی کنند.

5 ـ کمی دورتر در جهت غربی، آثار باستانی بُرمه یکی از توابع خیبر دیده می شود که روستایی متروکه است و در آن آثار ساختمان ها و چشمه های خشکیده دیده می شود. این روستا در زمان ما دوباره آباد شده است. بنگرید به معجم معرفق

6 ـ روستای سلاح، که امروز به نام عشاش شهرت دارد و ویران شده بود و شیخ فرحان اَیدی آن را دوباره احیا کرد. شیخ متولد عنزه است و خانواده او در آن هستند و یکی از آنها فهدبن فرحان است. مناطق خشکیده ای در آن است که می کوشند آنها را احیا کنند.

7 ـ جای دیگری هست که می توان آن را یک روستای باستانی نامید و آن «سدالحصید» است و پیرامون آن، آثار باستانی در قصر البنت، قلعه ویران شده و یک مسجد وجود دارد و چندین اثر دیگر که «سنت فیلبی» در سفرنامه «ارض الأنبیاء» از آن یاد می کند. همه این آثار در روستایی به نام وادی الحصید یکی از شاخه های وادی الثمد قرار دارد که بخشی از درّه غَرَس یکی از درّه های اصلی خیبر است.

فصل چهارم
خبیر در زمان ما
أ ـ استان
1 ـ مرزهای آن، از جنوب به روستای صلصله در 118 کیلومتری شمال مدینه منوره تا پشت گودال الأدی در شمال است که همه مسافت آن را در برمی گیرد.

2 ـ تعداد مراکز، چند مرکز در استان خیبر وجود دارد که از همه مهمتر مرکز حائط (فدک سابق) و صلصله و عشاش (سلاح سابق)، مرکز دیگری در برمه است.

ب ـ ادارات دولتی در استان خیبر
دادگاه شرعی و سرپرستی وزارت معارف و سرپرستی آموزش های دختران و نمایندگی وزارت کشاورزی و اداره پلیس.

و همه ادارات و تأسیسات مورد نیاز مردم و امنیت آنها.

و یک بیمارستان متوسط و مراکز بهداشتی گوناگون.

و همه ادارات و بخش های آن به نمایندگی وزارتخانه ها در مدینه منوره وابسته هستند.

جـ روستاهای آباد
در خیبر تقریباً پنجاه روستا وجود دارد، که مهمترین آنها عبارتند از:

1 ـ مرکز بخش (الشریف). که همه ادارات دولتی را دارد.

2 ـ روستای صلصله که حدود آن یاد شد.

3 ـ روستای البحره که در منطقه میان صلصله و شریف قرار دارد.

4 ـ روستای زبران در وادی غرس سمت چپ جاده.

5 ـ عشاش که در گذشته سلاح نامیده می شد.

6 ـ حائط ، روستای بزرگی در دره ای به سوی وادی الرمه. و روستاهای دیگری که به سرعت در حال رشد هستند.

7 ـ حویط . که در گذشته یدیع نامیده می شد و روستای آبادی در شرق حرّه است.

5 ـ کشاورزی و فعالیت های مردم
تنوّع محصولات کشاورزی به ویژه خرما نشان می دهد که این منطقه، حاصل خیز و پر آب است و مردم آن پدر در پدر، در کشاورزی مهارت داشته اند.

1 ـ انواع محصولات
محصول اصلی در خیبر، خرما است؛ زیرا راه دور و ارتباطات با مدینه در گذشته کم بوده است ولی اکنون فاصله زمانی میان خیبر و مدینه دو ساعت یا کمتر است. بنابراین، در کنار خرما همه محصولات حتی سبزی کاشته می شود.

2 ـ تعداد چشمه ها
مردم خیبر می گویند که در حدود (180) چشمه روان در منطقه وجود دارد.

3 ـ تعداد چاه های کشاورزی
آماری در مورد چاهای کشاورزی ندیدم، ولی در سفری که بیست و چند سال قبل به آنجا داشتم. چاههای فراوانی را در آنجا دیدم که زمین های بسیاری را سیراب می کرد.

4 ـ شمار نخل ها
مردم به طور سنّتی و ارثی می گویند در خیبر حدود یک میلیون اصله خرما وجود دارد. من آمار معتبری در این باره ندیدم و به نظرم تعداد، از این کمتر است ولی شمار نخل های آنجا بسیار زیاد است.

پی نوشتها:


1 . همان دو منبع پیشن، ج2 ـ 3 و سیره ابن هشام، ج3

2 .همانها.

3 . «به خدا سوگند جز به کمک خدا ما راهنمایی نمی شدیم و صدقه نمی دادیم و نماز نمی خواندیم. ما کسانی هستیم که اگر کسی بر ما ستم کند و بخواهد آشوب به پا کند در برابرش می ایستیم. پس خداوندا! آرامش خود را برما فرودآر و اگر بادشمنی روبه رو شدیم گام های ما را استوار بدار.»
4 . سیره ابن هشام، غزوه خیبر.

5 . ابن هشام، ج 3 با اندکی تغییر.

6 . مقصود، دژ قموص است.

7 . این قسمت را از تاریخ المدینة المنوّره نگارش این شبّه گرفته ایم و سند آن را حذف کرده ایم. به بخش اول آن کتاب مراجعه کنید. وحیده در اصل مکیده است.

8 . امروز به نام حائط شناخته می شود.

9 . تاریخ ابن شبه، 1، ص193

10 . رحلات فی بلاد العرب، ص21

11 . پیش از تقسیمات استانی.

نظر شما