جامعه باز و اخلاق
اندیشه های آلترناتیو لیبرالیسم معتقدند، اخلاق در جامعه باز پاشنه آشیل این مکتب است و در دراز مدت منجر به انحطاط جامعه باز می شود. اینکه فرد در حیطه خصوصی رها شود، باید و نبایدی برایش تعریف نشود، هدف و راهنمایی برایش معین نشود، همگی از منظر جبهه مقابل، ضعف هایی است که جامعه باز را به واژگونی وامی دارد. واژگونی که از سقوط اخلاقی فرد شروع و به جامعه ختم می شود.
اگر بخواهیم این ادعا را تحلیل کنیم، بی تردید باید به سراغ تعریف اخلاق رویم و در آن حیطه، فصل مشترکی که مورد پذیرش دو طرف منازعه است را تعیین کنیم و بعد بررسی کنیم که این گزاره تا چه حد می تواند صحیح باشد. اما اشکال این روش تحلیلی آن است که فصل مشترک تعریفی برای اخلاق به سختی بدست می آید و تضاد در تعریف اخلاق در بین مکاتب تا بدان حد می رسد که عملا نمی توان در مورد این گزاره قضاوت کرد. به عبارت بهتر تمایز پارادایم ها اجازه تحلیل این گزاره را از راه تعریف اخلاق نمی دهد.
اما این بدین معنا نیست که نتوان در مورد این ادعا به بحث نشست. آنچه در این مجال بدان خواهیم پرداخت بررسی این ادعا با دست یازیدن به حیطه های اخلاقی است. اما این گزاره به چه معناست؟
اخلاق در چه حوزه ای تعریف می شود؟ در حوزه فردی یا در ارتباط میان فرد با جامعه؟ وقتی می گوییم کسی با اخلاق است، منظورمان آن است که رفتار فرد با اطرافیانش قابل ستایش است یا رفتار وی را در حیطه خصوصی اش می پسندیم یا هر دو. یکی از اختلافات مابین لیبرالیسم و مکاتب دیگر همین حیطه تعریفی برای اخلاق است. لیبرالیسم اخلاق را بر رفتار فرد با دیگران تعریف می کند. از این دید، فردی با اخلاق است که رفتارش با دیگران همراه با احترام به آزادی آنان باشد. از این منظر دروغ گفتن، خلف وعده، دزدی، قتل و ... از آنجا که حقوق و آزادی دیگران را سلب می کند، کنش هایی ضد اخلاقی و مذموم هستند. اما در عین حال لیبرالیسم معیاری برای تشخیص امور اخلاقی از ضد آن در حیطه خصوصی ندارد و حتی معتقد است که نه حق دارد و نه باید برای حیطه فردی ارزش گذاری کند.
در مقابل اندیشه های رقیب به جز اخلاق اجتماعی، در حیطه خصوصی نیز معیارهای اخلاقی را نیز تعریف می کنند. در اینجا راقم به دنبال آن نیست تا از این دو نگاه متفاوت، یکی را بر دیگری ترجیح دهد، بلکه تنها هدف آن است که تمایز حیطه های اخلاقی از نگاه لیبرالیسم و دیگر مکاتب مشخص شود.
از منظر لیبرالیسم هیچ کنشی در حوزه فردی قابل ارزش گذاری اخلاقی نیست مگر آنکه کنش از حیطه فردی برون آمده و بر ارتباط میان فرد و دیگران تاثیر بگذارد. از این امور می توان به سیگار کشیدن و استعمال الکل اشاره کرد. فرد در حوزه خصوصی اش بواسطه ارتکاب این اعمال، فردی بی اخلاق به حساب نمی آید. اما اگر در محیطی عمومی با سیگار کشیدن خود موجبات مزاحمت دیگران را ایجاد کند یا همین عمل را بواسطه مستی انجام دهد مرتکب عملی ضداخلاق شده است. به همین دلیل است که قوانین در جوامع باز سیگار کشیدن در محل های عمومی و مست بودن در معابر را ممنوع و مستوجب مجازات می داند.
بنابراین اعمالی که شاید از دید مکاتب اخلاقی دیگر در حیطه فردی مذموم باشد در لیبرالیسم وقتی بار ارزشی منفی می گیرد که به گونه ای خود را در رابطه میان فرد و جامعه نشان دهد. از سوی دیگر اعمال اخلاقی نیز این گونه ارزش گذاری می شوند. ایثار، فداکاری، از جان گذشتگی و غیره چون دیگر مکاتب از منظر لیبرالیسم ممدوح است زیرا در جهت حفظ حقوق و آزادی دیگران انجام می شود. اما باز اعمالی که محدود به حیطه خصوصی باشند دارای بار ارزشی نخواهند بود.
اگر این گزاره اندیشه های آلترناتیو را بپذیریم که رویکرد ضداخلاقی بالاخره موجب واژگونی جامعه باز می شود، در حقیقت باید بیان کنیم که در اینجا منظور افعالی است که ابدا در حیطه اجتماعی نمود نمی یابند زیرا اگر نمود یابند از منظر لیبرالیسم قابل ارزش گذاری اخلاقی هستند. به عبارت بهتر ادعا این است که کنش هایی وجود دارد که بدون آنکه در روابط میان فرد و جامعه تاثیر بگذارند موجب سقوط فرد می شود. فرد می تواند در جامعه فردی بااخلاق به حساب آید اما اعمال وی در حوزه خصوصی اش موجب سقوط اخلاقی وی باشد. این جمله به میزان قابل توجهی بی معناست، در واقع لیبرال ها می پرسند مگر می شود عملی ضداخلاقی در حیطه فردی به حساب آید اما نمود بیرونی و اثری بر رفتار فرد با جامعه نداشته باشد، به گونه ای که موجب انحطاط جامعه شود؟ مگر می شود در جامعه ای افراد صادق، قانونمدار و در ارتباط با محیط اطراف بااخلاق باشند اما در عین حال کارهای خطرناکی در زندگی خصوصی شان انجام بدهند که ابدا بر رفتار اخلاقی بیرونی شان تاثیر نداشته باشد و همین اعمال و فراگیریشان در حیطه های فردی بالاخره موجب سقوط جامعه باز شود؟
در واقع ادعای مدافعان جامعه باز این است که افعالی که پتانسیل تخریبی بنیان های جامعه را داشته باشند نمی توانند تنها در حیطه خصوصی ظهور کنند و بر کنش های اجتماعی بی تاثیر باشند و وقتی در روابط اجتماعی ظهور کردند بواسطه قانون محدود می شوند. بدین لحاظ به هیچ رو نمی توان نگران کنش های خصوصی افراد بود و در حیطه خصوصی آنان مداخله کرد.
بدین لحاظ اندیشه های رقیب باید مشخص کنند که چگونه عملی در زندگی خصوصی افراد بدون نمود بیرونی و بدون آنکه فرد را در روابط اجتماعی بی اخلاق کند می تواند جامعه باز را به واژگونی کشاند. مساله آن نیست که این گزاره مکاتب رقیب را رد کنیم، زیرا اصولا پیش بینی محتوم آینده در ورای یک پروسه علمی است. اما بحث بر سر این است که برای توجیه این گزاره، نظریه پردازان رقیب باید از مانعی بس مستحکم عبور کنند بدین علت که جامعه باز در ارزش گذاری اخلاقی به معیاری اشاره دارد که بیشتر مواردی را که رقیبان اموری ضداخلاقی می پندارند در حیطه اجتماعی کنترل می کند.
اما مساله بعدی که این ادعا را به چالش می کشد آنکه، جامعه باز به دلیل ماهیت انعطاف پذیرش نسبت به مکاتب دیگر، اجازه رشد و نمو مکاتب اخلاقی را می دهد. به همین خاطر حتی اگر در مقاطعی گرایش عموم مردم در حوزه فردی به افراط رود وجود این مکاتب می تواند گرایشات افراد را تعدیل کند. به عنوان مثال اگر در مقطعی مادیات محض گرایشات افراطی عامه را دامن زند، بی تردید تقاضا برای مرام های زاهدانه و ماوراء الطبیعه افزایش می یابد. این بر خلاف پروسه جوامع بسته ایست که با تبلیغ یک گرایش، اجازه فعالیت به مکاتب دیگر نداده و عملا انعطاف پذیری فکری و اخلاقی را از جامعه سلب می کنند و هزینه این عدم تعدیل را در بلندمدت می دهند.
بنابراین، دو عامل است که ادعای مخالفان جامعه باز را به چالش می کشد، اول آنکه با ارزش گذاری اخلاقی در رابطه فرد با جامعه و رهایی فرد در حیطه خصوصی، طریقه واژگونی اخلاقی از سوی مخالفان نامعلوم است و دوم آنکه جامعه باز پتانسیل رشد نحله های مختلف را می دهد و همین مساله باعث تعدیل رفتار آدمیان در زندگی فردی شان خواهد بود و به نوعی افراط در اعمالی که به نظر مخالفان به سقوط جامعه می کشاند را کم رنگ می کند.
با وجود این، بحث بر سر این نیست که آیا این ادعا رخ خواهد داد یا نه، بحث بر سر آن است که پذیرش این مساله با گذار از آن موانع و پاسخی مناسب به آنها می تواند از حداقل موضع منطقی برخوردار باشد.
منبع: / سایت / رستاک ۱۳۸۷/۰۴/۳۱
نویسنده : پویا جبل عاملی
نظر شما