دنیایی کوچک, به اندازهی ماوس پد ما
دکتر یونس شکرخواه نامی دارد بس پرآوازه. هر کس در دورانی از زندگی خود با مطبوعات سر و کار داشته, حتماً با قلم شیوا و شخصیت متین وی آشناست. کمی دانش ما در ابتدا ما را از گفت و گو با این استاد روزنامهنگاری, در موضوع تخصصی وی, میترساند, ولی به هر روی این گفت و گو انجام شد و خوشبختانه گفت و گوی جالبی هم شد.
*با توجه به اینکه دو واژه مختلف جامعهی اطلاعات و جامعهی اطلاعاتی در موضوع مورد بحث ما بهکار میرود، بفرمایید، فرق بین این دو چیست و کدام درستتر است؟
اگر از جنبه زبانشناسی سنتی به موضوع نگاه کنیم، این دو خیلی معنا پیدا میکنند و در واقع غلط و درست آن بر مبنای نگاه زبانشناسی کلاسیک به مسایل زبانی است. اما اگر از زاویه زبانشناسی نوین به موضوع نگاه کنیم، رایج و نارایج اصل قرار میگیرد. من فکر میکنم لغت جامعهی اطلاعاتی، لغتی رایج است. تقریبا همه دامنهی مفهومی آن را درک میکنند و میدانند این واژه به چه قلمرویی دلالت میکند. اما از طرف دیگر شما در برابر جامعهی اطلاعاتی، جامعهی معرفتی (Knowledge Society) یا جامعهی دانش پایه و جامعهی مبتنی بر دانش و شناخت را دارید. بنابراین من از زاویهی دوم به موضوع نگاه میکنم. عبارت جامعهی اطلاعاتی دامنهی مفهومی خود را بهوجود آورده و دست کم به دو حوزه متفاوت معنایی دیگر دلالت میکند، یکی جنبه سختافزاری جامعه، یعنی میزان تجهیز جامعه به فناوریهای ارتباطی اطلاعاتی و در جنبه دیگربه مناسبات برخاسته از گردش و چرخش اطلاعات در یک جامعه و تجمع نیروی کار و درصد گستردهتری از نیروی کار و پدیدهای بهنام اطلاعات دلالت میکند.
*با توجه به اینکه این موضوع جدید نیست، فکر میکنید چرا سران کشورها تصمیم گرفتند در این مقطع خاص زمانی، در ژنو جمع شوند و نشستی درباره جامعهی اطلاعات داشته باشند و چرا این کار 5 سال قبل یا 5 سال بعد انجام نشد؟
سوال مهمی است. به دلیل گسترش کمی و تاثیرات کیفی پدیدهی ICT در دهه 90 . در دهه 70 مساله اینقدر فراگیر نبود. پس از ورود آرپانت در سال 1969 و درواقع واپسین سال دهه 60، وقتی وارد دهه 70 میشویم، بهتدریج آرپانت رشد بیشتری پیدا میکند و گستردهتر میشود. به نحوی که تعداد کاربران در دنیای امروز از مرز میلیارد عبور کرده است. بنابراین چون تاثیرات جدی شد، روی آموزش، گردآوری اطلاعات، پردازش اطلاعات، توزیع اطلاعات، مناسبات اجتماعی اثر داشت . هرچه دامنهی تاثیرگذاری این پدیدههای نوین بیشتر شد، ابتدا بحث جامعهی اطلاعاتی سوق پیدا کرد به سطوح تصمیمگیریهای محلی که در آن تصمیمگیریهای محلی خود را بهصورت LAN نشان داد. در مرحله دوم میبینیم، فناوری ICT پدیده WAN را به جوامع تحمیل میکند که جمع بیشتری را در برمیگیرد و در نهایت این WANها در ارتباط با هم ، ما را در شرایطی به نام اینترنت قرار میدهند و شبکهی شبکهها را برای ما بهوجود میآورندوفراگیرتر میشود، در همین مرحلهی WANها طرحهای ملی به میدان میآید. یعنی کشورها برای وضعیت ملی خودشان طراحی میکنند. کشوری مثل مالزی یک برنامه Vision 2020 (بینش 2020) را برای خود طراحی میکند، در کشور خودمان طرح تکفا اجرا میشود، در ژاپن تکنوپولیس و در آمریکا طرح NII (National Information Infrastructure) را بیان و سپس به سطوح ملی کشیده میشود. وقتی دستور جلسات ملی بیرون میآید، مبنای مطالعاتی در حوزه تحقیقی میشود. کشورها وضعیت خود را با هم مقایسه میکنند که هر کشوری چه ضعفها و چه قوتهایی دارد . در اوج این مرحله در دههی 80 در اجلاس مینیاپولیس، اتحادیه بینالمللی ارتباطات دوربرد (ITU) پیشنهاد میدهد که سازمان ملل این پدیده را تعریف کند و ITU بهعنوان یک زیربخش شورای اجتماعی اقتصادی سازمان ملل ، این ماموریت را به دوش میگیرد که باعث میشود در دسامبر 2003 ، سران کشورها موضوع جامعهی اطلاعاتی را در دستور کار خود قرار دهند.
پس دلیل عمده این است که گسترش تدریجی فناوری خودش را در دستور کار بهعنوان جامعهی اطلاعاتی قرار داده است والبته در کنار این میتوان به انگیزههای تجاری و مالی شرکتهایی که دستاندرکار تولید ICT هستند نیز توجه داشت.
*با توجه به اینکه در تعریف، اختلافنظر وجود دارد، آیا در اجلاس ژنو تعریفی مورد توافق قرار گرفت که دربرگیرنده مفهوم باشد؟
البته اجلاس ژنو نیمهی اول اجلاس بود و نیمهی دوم, قرار است در تونس برگزار شود. اما چیزی که در ژنو در قالب پدیدهای بهنام بیانیهی اصول بهدست آمد، بینش کلی کشورها در اجلاس غلبه پیدا کرد و بعد از بحثهای فراوانی که روی چینش کلامی و واژگانی اجلاس شد، بهنظر من در نهایت چیز خوبی به دست آمد. یعنی در آنجا جامعهی اطلاعاتی، یک جامعهی فراگیر تعریف شد که بحث دسترسی به اطلاعات و نکاتی از این دست، جزو اصول و پایبندیهای دولتها لحاظ گردید .
- با توجه به اینکه اجلاس ژنو تنها تک بعدی مثلا کاملاً فرهنگی یا اقتصادی نبود، بهنظر شما ویژگی خاص این اجلاس در چیست؟
از چند منظر میتوان به این موضوع نگاه کرد. در این اجلاس بافتهای مختلفی شرکت داشتند. این اجلاس بیش از 11 هزار شرکت کننده داشت که مساله کمی نیست. بافت این شرکتکنندگان، گویای خیلی مسایل است. از 11047 شرکتکننده بیش از سه هزار (3310) شرکت غیردولتی (NGO) حضور داشتند. از بدنه (نهادها) خود سازمان ملل 620نفر، از آژانسهای سازمان ملل 347 و از رسانهها 970 نماینده حاضربودند. با توجه به آمار، تعداد 3310 نشان از حضور نمایندگان جامعه مدنی در اجلاس است. این اجلاس با اجلاس قبلی متفاوت بود زیرا برای نخستین بار در یک اجلاس جهانی، نمایندگان جامعه مدنی در کنار سران کشورها و دولتها نشستند. یعنی اجلاسی بوده که میخواسته جامعهی اطلاعاتی را تعریف کند و به گزارههایی در قبال آن برسد. از این لحاظ این اجلاس کاملاً متفاوت بوده است. حتی در تایید تنوع این اجلاس باید بگویم که اجلاس تقویم رویدادهایی داشت که در آن تقویم، 297 رویداد ثبت شده بود که در آن سه روز باید اتفاق میافتاد؛ از جمله چهار میزگرد بسیار مهم که از ویژگیهای اجلاس است. برای نمونه میزگرد شکاف دیجیتال یک اتفاق بزرگ بود. میزگرد فرصتهای دیجیتالی، میزگرد تنوع فرهنگی در فضای Cyber، میزگرد توانمندسازی شهروندان (Citizen Impowerment) و یک میزگرد با موضوع مشخص بحث ICT بهعنوان ابزاری جهت تحقق اهداف بیانیهی میلینیوم (هزاره) سازمان ملل ، که نشاندهندهی تفاوت آشکار این اجلاس با اجلاس پیشین است.
*از دیدگاه یک متخصص، ضمن بیان نتایج و دستاوردهای اجلاس ژنو، بفرمایید این دستاوردهای چه تغییراتی در آینده جامعه اطلاعاتی ایجاد میکند؟
هر کشوری از زاویهی دید خود میتواند از شیرینی کیک جامعهی اطلاعاتی بهرهمند شود. برای نمونه افریقاییها توانستند در این اجلاس پیشنهاد خود (صندوقهای همبستگی دیجیتال) را تصویب کنند. آنها مسالهشان مالی بود و تا حدی موفق بودند. یا آسیاییها و جهان سومیهایی که بهشدت دغدغهی محتوا را در فضای اینترنتی موجود داشتند، توانستند جواب خود را بگیرند. جوامعی که خیلی دغدغهی بهداشت و آموزش را داشتند، دغدغهی جنسیت و زنان را داشتند یا دغدغهی جوانان و .... را ، بالاخره در بیانیهی اصول, چیزهایی را میبینند که میتوانند به اهداف آنها کمک کنند . سیاست الکترونیک، تجارت الکترونیک، ارتباطات بین فرهنگی، همهی اینها در آن بیانیه به چشم میخورد یا ایجاد دسترسی برابر، تاکید روی حق ارتباط. یکی دوتا نیست . بیانیه, دستاوردهای زیادی دارد و به نظر من خیلی از دیدگاههای کشورهای جنوب، در بیانیه گنجانده شده و برای جنوبیها این اجلاس بسیار مفید بود. ولی اگر فارغ از منظر ملی به آن نگاه کنیم، دغدغهی اصلی اجلاس، بحث شکاف دیجیتال بود. اما اجلاس نتوانست فقط بحث شکاف دیجیتال را تعقیب کند ودر کنارش بحثهای دیگری مانند حاکمیت اینترنت مطرح شد که در دستور کار اجلاس نبود یا بحثهایی که جوامع مدنی و رسانهها به راه انداختند؛ اینکه ICT را در خدمت ارتقای حقوق بشر قرار دادند.
*مسایلی مثل حقوق بشر، کرامت انسانی و اخلاق در جامعهی اطلاعات چه جایگاهی دارند؟ از نظر شما باعث ارتقای آنها میشود یا اینکه آنها را تنزل میدهد؟این موضوع در دو سطح قابل بررسی است. یکی اینکه خوب و بد برای جوامع مختلف مسایلی نسبی هستند. بنابراین اگر بخواهیم اخلاقیات ویژهای را برای فضای جدید جهانی بنویسیم، عملاً کار دشواری است. اما اینکه آیا میتواند در خدمت باشد یا نه؟ بهنظر من فناوریهای نوین در کوتاه مدت ، حکومتهایی را که اعتقادی به دموکراسی و گردش و چرخش آزاد اطلاعات ندارند، در تنگناهایی قرار میدهد. مگر اینکه بهتدریج بتوانند ارادهی خودشان را با شناخت بیشتر این فناوریها به جامعه تزریق کنند، هرچند در کوتاهمدت دست این دولتها را در برخوردهای غیردموکراتیک میبندد. از این جنبه ICT در خدمت ارتقای حقوق بشر قرار میگیرد و این هم خود نوعی فضیلت اخلاقی است که من در یک جامعه بهعنوان شهروند, بتوانم آرا و نظریات خودم را آزادانه بیان و طرح کنم. اما آیا این مرحله یک مرحلهی ثابت و غیرقابل بازگشت است؟ نمیتوان به این سوال پاسخ قاطعی داد و گفت نه اینطور نیست. نکتهی دیگر اینکه بههر حال در فضای سایبر, ما همسایگان دیواربهدیوار کسانی میشویم که ممکن است هیچوقت آرزوی همسایگی با آنها را نمیکردیم. اما در این دنیای بیمرز و مانع سایبر، مثل قدیم نیست که یک مصداق فرهنگی، سالها طول بکشد تا به جامعهی من برسد. آیا این مصداق فرهنگی در جامعه من جاری و ساری بشود یا نشود؟ بحث دیگریست. الان نیازی نیست مثلاً به سرزمین آلاسکا برویم و بفهمیم که آنجا اسکیموها چگونه لباس میپوشند. الان شما لحظهبهلحظه با این مصادیق مواجهید و ما در فضای سایبر در خاک خودمان هر روز و هر لحظه به مهاجرت کشیده میشویم و دنیا به اندازهی همان ماوس پد ماست. و با هر چرخش ماوس, ما به گوشهای از جهان میرویم. به گوشهای که اخلاقیات، فرهنگ و مناسبات خودش را دارد. ارتقای حقوق شهروندی و حقوق بشر, قطعاً اتفاق میافتد, اما مقولهی اخلاق بهطور مشخص، در صورت اولیهی خود به این شکل در میآید که ما در برابر هنجارهایی قرار میگیریم که این هنجارها ممکن است الزاماً با هنجارهای ما یکسان و سازگار نباشد. اما هنجارهای چه کسی غلبه خواهد کرد؟ فکر میکنم هنجارهایی که اصیلترند، انسانیترند، پایدارتر میمانند و از رقابت در این فضا نمیترسند. نکتهی دیگر در این فضا این است که شما به همان اندازه که تولیدکننده نباشید، به همان میزان در معرض مصرفکنندگی قرار خواهید گرفت. یعنی اخلاق و فرهنگ و رفتار دیگری میتواند جایگزین اخلاق و فرهنگ و رفتار شما بشود.
*سند نهایی قطعنامه که در اجلاس تصویب شد، بیشتر جنبه حقوقی دارد یا شناختی؟ یعنی میخواهد صرفا یک سری واقعیتهایی را بیان کند و تاکید کند که این واقعیتها سند دارند، یا اینکه برای کشورها الزامآور هم هست؟
الزامآوری این اعلامیهی اصول، در حد طرح اقدام اجلاس است. طرح اقدام، نسخهای است که پیچیده شده تا ما آنچه را که در اعلامیه اصول است, بهصورت عملیاتی تعریف کنیم. طرح اقدام, همان نسخهی راهنمای رسیدن به بیانیهی اصول است. سوال شما این است که ضمانت اجرایی بیانیه اصول کجاست؟ در حال حاضر هیچجا. بیانیهی اصول، بیانیهی بینشها و ارزشهای اطلاعاتی است و نباید هم بگوید این ضمانت کجاست. در طرح اقدام راههای رسیدن به ارزشهای موجود در اعلامیه اصول آمده است. اما اگر فرض کنید این مصوبه به تدریج بهعنوان پیششرط حضور یک جامعه در مناسبات جهانی اقتصادی قرار خواهد گرفت، اگر به سازمان تجارت جهانی (WTO) مرتبط شد، آنوقت چه اتفاقی میافتد؟ ضمن اینکه اگر تضمین حقوقی هم ندارد، ما نباید جوری رفتار کنیم که میخواهیم راهی برویم که متروک مانده است. اگر راهی متروک مانده، حتماً دلیل و مخاطراتی داشته که متروک مانده است. راهی که در حیطهی ادبیات جهانی جامعهی اطلاعاتی راه پرترافیکی است ، همان ادبیاتی است که حول و حوش اعلامیه اصول شکل گرفته و راهنمای عملیاتی آن که در طرح اقدام اجلاس است و بهتدریج مبنای رفتار در فضای فردای جوامع خواهد بود.
*اگر بخواهیم جایگاه جامعه خودمان را در جامعهی اطلاعات جهانی تعریف کنیم و برای آیندهی حضور خودمان در این جامعه, نقشی را مشخص کنیم، با توجه به اینکه در کشور ما جامعه مدنی رشد کافی را نداشته و بخش خصوصی هم در حاشیه قرار دارد و دولت حرف اول و آخر را میزند و با توجه به اینکه تصمیمات در این مورد, توسط سازمانهای دولتی گرفته میشود بهنظر شما چگونه میشود یک گفتوگوی سهجانبه را مانند اجلاس ژنو در داخل کشور خودمان پیرامون جامعهی اطلاعاتی داشته باشیم؟
ژنو یک مرحلهی گذار بود. مرحلهای که همه باید میآمدند و نظرات خود را میگفتند تا تبدیل به یک بیانیهی جهانی شود. یعنی دموکراتیک بودن در تصمیمسازی لحاظ شد. نباید این تصمیمسازی را در بودجه داروی بگذارند که اگر این کار را هم بکنند بد نیست. بگذاریم بازخوردهای طرح برگردند و دوباره آن طرح را بسازیم. در ایران طرحی که با نام تکفا وجود دارد و متولد شده، چه بسا اگر در پروسهی نوشتهشدن و تدوین آن جمع فراگیرتری لحاظ میشد، شاید خیلی موثرتر وقویتر از امروز بود. نکتهای که در ایران وجود دارد, تنوع و تعدد مراکز مرتبط با جامعهی اطلاعاتی است، شورای عالی انفورماتیک، شورای عالی اطلاعرسانی، خود وزارت ارتباطات، جاهای گوناگونی هم تولید ادبیات میکنند وهم قدرت لابی (تاثیرگذاری روی مصوبات) را دارند. این از جهاتی هم حسن است و هم میتواند کار را دچار اشکال کند. حسن آن از این جهت است که بههرحال چون تمرکز قدرتی نیست، حرفها میتواند کریستالیتر و با عمق بیشتری مطرح شود و جوانب گوناگون آن دیده شود. اما جنبهای که ممکن است ایجاد مشکل کند این است که بالاخره ما باید جایی موضوع را ببریم و تصمیم عاجلی بگیریم، واکنش سریعی انجام بدهیم. ما در ایران هنوز این خلا را داریم. هنوز در بخشها مشخص نیست که بالاخره این شورای عالی اطلاعرسانی است که متولی امور جامعهی اطلاعاتی در ایران است یا وزارت ارتباطات؟ اما من بهعنوان یک شهروند که تا حدی با این اتفاقات آشناست, پیشنهاد میکنم که اگر ما ترکیبی سهضلعی داشته باشیم از نمایندگان محافل آکادمیک، نمایندگان محافل مدنی و نمایندگان رسانهها، اینها داوطلبانه کنار هم قرار بگیرند. چون اینها نهادهای تولیدکنندهی معرفتند. چون مفهوم جامعهی اطلاعاتی, یک مفهوم صرفاً مکانیکی، ساختاری، فیزیکی و کابل و فیبر و دیش و ... نیست، اینها زیرساختارهای جامعهی اطلاعاتی هستند، بنابراین درمان کلینیکی هم جواب نمیدهد و ما باید درمان پاراکلینیکی داشته باشیم. در درمان پاراکلینیکی همهی پارامترهایی که ممکن است روی یک بیماری موثر باشند، دیده میشود و در درمان آن, همهی پیامدهایش لحاظ میشود. گوش فقط بهعنوان گوش دیده نمیشود؛ قلب فقط بهعنوان قلب دیده نمیشود، بهصورت اندامواره، یعنی جزیی از یک سیستم باید دید. بنابراین این سه نهاد بهنحوی تولیدکنندهی معرفت و دانش هستند. جوامع مدنی اگر به وظایف خود مطلع باشند، میتوانند دانش اعضای خودشان را ارتقا دهند. همینطور نمایندگان آکادمیک و دانشگاهیان بر مخاطبین خود تاثیر دارند، رسانهها هم همینطور. ما تا این سه نهاد تولیدکنندهی معرفت را در کنار یک مرکز تصمیمگیری متمرکز نکشانیم، مدام دچار اشکال میشویم. حالا بخش خصوصی بهنظر من آن نهاد مدنی است و میتواند آنجا خودش را جلوهگر کند. پس در حرکت ما به سمت جامعهی اطلاعاتی این یک مثلث گمشده است. ما باید این مثلث را در کنار یک نهاد متولی مساله جامعهی اطلاعاتی شکل دهیم که آن نهاد قدرت تصمیمگیری سریع و نهایی را داشته باشد. ما بهسرعت در دنیای امروز فرصتها را از دست میدهیم. ضمن اینکه در آن واحد معتقدم که با حضورهای مقطعی در اجلاس ژنو یا تونس هم بهجایی نمیرسیم چون همان مثلث وجود ندارد. اگر بتوانیم این مثلث را شکل دهیم و نهادی متمرکز هم داشته باشیم، آنگاه بحث دولت و بخش خصوصی، خودبهخود تعدیل میشود.
*با توجه به اینکه در کشور ما دولت مردم را طرف و شریک اجتماعی خود نمی داند و به عنوان سهامدار قبول ندارد و یکجانبه تصمیم میگیرد ـ یکی از عوامل تاسیس نهادهای مدنی در کشور همین یکجانبهنگری دولتها است ـ بهنظر شما برای ما که میخواهیم بهسمت جامعهی اطلاعاتی حرکت کنیم, که در آن نقش دولتها کاهش پیدا میکند و تکتک افراد وارد صحنه میشوند، چه آیندهای متصور است؟
همانطور که گفتم ما به یک نگاه پاراکلینیکی نیاز داریم. چیزی که شما از آن بهعنوان کوچک شدن دولت یاد میکنید، چرا رخ میدهد؟ چون مکانیسمی وجود دارد. اجازه بدهید یک سنت هندی را برای شما مثال بزنم. در هند, دولت هر وقت مهمان خارجی دارد، در نشست رییسجمهور و نخستوزیر، نماینده اپوزسیون هم حضور دارد. این حضور یک حضور سمبلیک نیست. سطح توقعات آن اپوزسیون تعدیل میشود، زیرا به اطلاعات دسترسی دارد و ذهنی قضاوت نمیکند. ما بسیاری از متون و مصوبات پایه در زمینه ارتباطات را نداریم. برای نمونه اگر حق دسترسی به اطلاعات در ایران تصویب شود، آیا باز هم دولت میتواند مردم را شریک نداند؟ قاعدتاً نه و این یک حق میشود. ما چنین قانونی نداریم. حق دسترسی اطلاعات به این معنی است که شما میتوانید اطلاعات را از تاریکی به روشنی بکشانید و در کورهی نقد قرار دهید . قبل از اجرایی شدن ضعفها و کاستیهای آن را بگیرید و به نقاط قوت آن اضافه کنید. ما تا زمانی که مسایل پایهای ارتباطمان را مشخص نکنیم، آن دغدغهها همیشه هست. حتی به بازی گرفتن بخش خصوصی در ایران تا حدی در اثر تحمیل مقررات WTO و رویههایی است که بانک جهانی پیش میکشد. مانند حق یارانهها، ایجاد منطقههای آزاد، برابری ارز کشور با ارزهای جهانی، 51 به 49 کردن ادارهی امور اقتصادی بهعنوان یک کار حداقلی. بنابراین اینها دیگر انتخاب نیست و اجبار است. بهنظر من تا زمانیکه ما روی این مبانی پایهای ارتباطی (بهخصوص حق دسترسی به اطلاعات) تعریفی نداشته باشیم، مساله بهشکل قبل باقی خواهد ماند. الان دولت افراد را حتی مخاطب خود نمیگیرد. مخاطب با همان بار کلاسیک معنایی, کسی است که طرف حساب است. در فضای مدرن ارتباطی کسی طرف حساب نیست، و ارتباط دوسویه است. بنابراین بخشی از این مسایل باید طرف توجه مجلس ایران قرار بگیرد. یعنی دولتهای کنونی و بعدی باید به رفتارهای از پیش تعریفشدهای در قبال کسانی که نمایندگی آنها را دارندمتعهد شوند . این بحث از گذشته تا به حال وجود دارد، بازتاب آن در جامعه پیداست، تنها الفاظ آن تغییر کرده است. مطالبات همانگونه است و قدرت هم همانگونه است.
*ما تا در داخل کشور گفتمانی نداشته باشیم، آیا میتوانیم با این حضور مقطعی در این اجلاس به نتیجهای برسیم؟
بنده هم عرض کردم که حضور مقطعی در چنین اجلاسی دردی از ما دوا نمیکند. ولی بالاخره باید گفت که تلاشهای شخصی آقای جهانگرد و هیات همراه ایشان توانست در ادبیات بیانیه اثر کند. یعنی در جاهایی ردپای دیدگاههای ما به چشم میخورد و در مجموع به 67 مادهی این بیانیه که نگاه میکنیم، بالاخره رد پای رادیکالیسم به چشم میخورد. این روند شاید به دلیل اینکه امریکاییها در این اجلاس در سطح بالایی شرکت نکردند، باشد. اما اینکه بالاخره ما در این اجلاس چه میخواهیم بگوییم، بالاخره در این 67 ماده، مواد 1 تا 18 به تعریف جامعه اطلاعاتی تخصیص پیدا کرده است. یعنی ما در آنجا عنوانی داریم که گفته شده که نظر مشترک راجع به جامعهی اطلاعاتی، که ما هم امضا کردهایم. اگر در این بحث تعریف میشود که جامعهی اطلاعاتی از دیدگاه ما مردممحور، همهشمول و توسعهمدار است، اینها همه بار دارد. یعنی باید ICT را فراگیر کنیم چون همه شمول است. یکی دیگر اینکه مردممحور است. ما در مردممحوری فقر، بیسوادی و ... هم داریم که فناوری نوین اطلاعاتی باید در چارچوب آنها تعریف شود. از طرف دیگر میگوید توسعهمدار است. پس به برنامهی توسعهمان گره میخورد. الان دیگر در زمانهای نیستیم که بگوییم برنامهی توسعه نوشتیم که چند بند آن ارتباطات است. ما اساساً باید برنامهی توسعهمان با رویکرد ارتباطی نوشته شود. این در مواد 1 تا 18 به چشم میخورد. بنابراین سوال شما مربوط به دیروز است. ما نباید بگوییم که حالا در تونس چه میخواهیم بگوییم. ما باید در تونس گزارش بدهیم که در این فاصله چه کردهایم. اما در مورد تعهد حقوقی، هیچ کس از شما هیچ تعهدی نمیخواهد. اصلا شما انجام ندهید, خودتان ایزوله میشوید. فرض کنید اصلا میخواهند برای اطلاعات شمارشگر بگذارند و ببینند هر نفر چند کیلو اطلاعات دارد و برای هر کیلو یک سنت پرداخت شود. آنوقت وضعیت چه خواهد شد؟ اگر همین بحث تندی که در ژنو بر سر نرمافزارها شد، چه نرمافزارهای رایگان، چه نرمافزارهای مبتنی بر مالکیت، چه نرمافزارهای Open Source، اگر فردا اعلام شود که شما به محض وارد شدن در شبکه، باید مثلا رجیستری ویندوزتان را وارد کنید و شما آن کلمات رجیستری را نداشتید و نتوانستید به شبکه وارد شوید، آنوقت چه باید کرد؟ پس ما دیگر فرصت اینکه تازه چه میخواهیم بگوییم را نداریم، اینها در آن بیانیهی اصول تعریف شده است. ما تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که ضریب انطباق خودمان را با این بیانیه بیان کنیم. میشود همین بیانیه را به موضوع دهها سمینار تبدیل کرد، که متاسفانه هنوز درایران نشده است.
-این بحث در ایران عمومی نیست و فقط مربوط به نخبگان است. البته این نخبگان خوب رفتند و خوب هم صحبت کردند، اما این بحث در ایران عمومی نشده است.
در همین بیانیه از ماده 18 که مفهوم جامعه اطلاعاتی را در بردارد، از مادهی 19 تا 64 یک طبقهبندی 11 گانهای دارد. 11 اصل در مورد جامعهی اطلاعاتی وجود دارد. ما چهقدر در مورد این 11 اصل حرف زدیم؟ اصول کلیدی Information Society For All (اصول اطلاعاتی برای همه). چقدر روی آن تمرکز کردیم؟ پس نکتهای که شما فرمودید، یک آسیب است و من هم قبول دارم و اتفاقاً در همان بیانیه از ماده 65 تا آخر، به اشتراکگذاری دانش است. ما طبق همان مصوبات باید همهی دانش را به اشتراک بگذاریم. یکی از سازههای دانش امروز، دانشهای مرتبط با جامعهی اطلاعاتی است. اما چه کسانی میتوانند این کار را انجام بدهند. به نظر من همان سه نهاد و سه ضلع مثلث است که خدمتتان عرض کردم. رسانهها چه وظیفهای دارند؟ نهادهای آکادمیک چه وظیفهای دارند؟ آیا ما نباید این مباحث را در مدرسه، دبیرستان و دانشگاه خود ببریم؟ نهادهای مدنی چقدر توانستند اعضای خود را نسبت به اتفاقاتی که سر راهشان میافتد توجیه کنند؟ انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران، چقدر روزنامهنگاران ایرانی را برای حضور در جامعه اطلاعاتی آماده کرده است؟ انجمن شرکتهای انفورماتیک راجع به اعضای خودش چقدر کار انجام داده است؟ انجمن زنان و انجمن مربوط به ادبیات کودکان و نوجوانان و دهها انجمن دیگر، چقدر کار روی این قضیه انجام دادهاند؟ اتفاقاً دو پدیده که میتوانند از آن غفلت تاریخی در جامعه که نسبت به آنان اعمال شده, نجات پیدا کنند، زنان و کودکان بهعنوان طرفهای مطرود و بیتوجه مانده هستند. پس معتقدم که آن سه نهاد میتوانند مفهوم مورد نظر شما را دوباره به میدان بیاورند. آنها وظیفهشان فقط تعریف گزارهها و مباحث مرتبط با جامعهی اطلاعاتی نیست. آنها باید فرآیندهای بزرگ ملی در ارتباط با تحولات جامعهی اطلاعاتی در کشور را شناسایی کنند. این شناسایی باید مبتنی بر عدد و رقم دقیق، ارزیابیها و گمانهزنیهای متفاوت باشد. وظیفهی دوم که برعهدهی این مثلث گمشدهی ما هست، که چقدر این فرآیندهای ملی به فرآیندهای جهانی شبیه است؟ اصطکاک دارد و همسو است یا نه؟ آنها را هم باید شناسایی کنیم. تازه آنجاست که ما با نگاه به فرآیندهای ملی خودمان، بیشتر معنی بیانیهی اصول ژنو را درک میکنیم که کجا با آنان اصطکاک داریم. کجا کنار همیم، کجا از هم انرژی میگیریم؟ کجا همافزایی داریم؟ اگر این کارها را انجام ندهیم، باز هم در تاریکی خواهیم بود.
*آیا کشورهای در حال توسعه علیرغم ایجاد آن صندوق میتوانند بهعنوان شریک کشورهای توسعهیافته در آینده باشند؟
اینکه بگوییم شکاف دیجیتال، صرفاً یک شکاف دیجیتال است، بهنظر من اینطور نیست. شکاف ثروت هم در آن است، شکاف سواد هست، شکاف عقب ماندن از فرصتها در آن هست، شکاف رفتن به تعطیلات تاریخی و خیلی چیزهای دیگر در آن هست. مانع زبانی، مانع و خلا برنامهریزی و خیلی چیزهای دیگر در آن هست. اما میخواهم بگویم که شتاب فناوری در دنیای امروز آن قدر زیاد است که حتی کشورهای پیشرفته هم خودشان دچار غافلگیری فناوری میشوند. یعنی آن قدر پدیدهها سریع جای خود را با پدیدههای نو عوض میکنند که غافلگیری فناوری حتی برای یک کشور سراپا مسلح به فناوری هم معنا دارد، چه برسد به ما که چنین وضعیتی داریم. این بحث از دید من صرفاً یک بحث فناورانه نیست. ملاحظات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... دارد که در قالب یک باغ سبزی به نام فناوری خودش را به ما نشان میدهد که اگر ما به این باغ برسیم، حتماً بهرهمند خواهیم شد. ما در گام اول باید آنقدر راجع به این مفاهیم حرف بزنیم که این موضوع در ذهن تصمیمسازان ما جا بیافتند که در جامعهی فردا، هویت جوامع با ICT گره خورده است. یعنی ممکن است شما بدون ICT اصلاً نباشید. چون حالا دنیا میخواهد شما را زیر کلیک خود ببیند. شاید به خیلی از جاها سر نزند، اما قیافهی سایبر آن را تماشا کند. چطور قبلاً میگفتند شهرهای مرده, شهرهایی هستند که کنار بزرگراهها نباشند، حالا میگویند شهرهای مرده, شهرهایی هستند که کنار بزرگراههای اطلاعاتی نباشند. ولی وقتی کنار یک بزرگراه اطلاعاتی است، از فرصتها و مخاطراتش همزمان در حال رله به طرف مقابل است و طرف را به مرحلهی تصمیمسازی میرساند. پس گام اول برای فاصله گرفتن از شکاف دیجیتالی، پرکردن شکاف شناختی ماست. ما کشور ثروتمندی هستیم و توان خرید فناوری را هم داریم، شکی نیست. کمااینکه الان در حیطهی کامپیوتر، موبایل، ماهواره و هر پدیدهی ارتباطی ، رد پای آن را در کشور میبینید. پس ما ابتدا باید شکاف شناختیمان را پر کنیم. اینکه کجای جهان ایستادهایم؛ و این میسر نیست مگر اینکه ما به درک عمیقی از شرایط روز خودمان برسیم. از نظر من مشکل برای ایران اصلاً مالی نیست، اصلا عدم دسترسی به فناوری نیست. بلکه مشکل ما مسلح شدن به دانش و بینشی (Vision) است که تازه بر مبنای آن ماموریت باید تقسیم شود. دیروز صحبتهای وزیر ارشاد را در سمیناری گوش میکردم، فرمودند 50 درصد خانوادهها در تهران و 20 درصد در دیگر شهرها به رایانه دسترسی دارند. این نشاندهندهی این است که ممکن است از نظر فناوری وضعیت بدی نداشته باشیم یا در مورد ضریب نفوذ تلفن و رایانه و غیره. اما شما اگر الان هم برای ورود ICT به ایران سرمایهگذاری بکنید، 2 سال دیگر قطعاً جواب میگیرید. اما کجای جهان اول شال و کلاه میکنند، بعد تصمیم میگیرند کجا میخواهند بروند؟ ما ابتدا باید ببینیم کجا میخواهیم برویم, سپس برمبنای آن لباسمان را انتخاب کنیم. اگر قرار شد کوه برویم که با لباس مهمانی نمیشود و یا بهعکس. پس ما ابتدا باید Vision (چشم انداز) را تعریف کنیم، سپس به Mission (ماموریت) برسیم. الان بحث شکاف دیجیتالی یک بحث Mission است نه Vision. بدون بینش، ماموریت معنایی ندارد. تکیهی زیاد روی شکاف دیجیتالی، یک تکیهی شرکتی و سرمایهای است. یعنی منافع تجاری نیز در آن خیلی قابل تحقیق و شناسایی است. پس صرف مسلح شدن به فناوری، به معنی پرشدن شکاف دیجیتالی نیست. موفق کسانی خواهند بود که Vision خود را خوب تعریف کنند، بعد Mission از دل خود آن بیرون میآید.
- با توجه به جایگاه سود و سرمایه و اینکه کشورهای توسعهیافته از یک منظر به این قضیه نگاه میکنند و کشورهای در حال توسعه از زاویه دیگری و به عنوان یک فرصت به آن نگاه میکنند, به نظر شما نقش سرمایهداری و تجارت در آیندهی جامعهی اطلاعات چیست و چقدر آن را به کنترل خودش درمیآورد؟ می دانید که در همین رابطه بحثهایی هم در WTO در مورد این مساله مطرح شده است.
*از شما یک سوال میکنم. اگر شما تولیدکنندهی کامپیوتر یا دیش ماهواره در ایران بودید, چه کار میکردید؟
- سعی میکردم به هر روش ممکن تعداد بیشتری در این بازار بفروشم.
این کاملاً طبیعی است. آیا در این کار شما توطئهای هست؟ اما انگیزه چه؟ در شرایط امروزه جهانی، همان تحلیل هزینه - فایده وجود دارد. علیالقاعده شرکتهای کامپیوتری امروزه دنیا، شرکتهای تولیدکنندهی فیبر نوری، تولید کننده روتر، سرور و نرمافزار بوی سود میشنوند. قرار است دنیا جور دیگری زندگی کند. خوب ما هم تولیدکنندهایم. پس بخشی از این اتفاق بسیار طبیعی است. کمااینکه هوا که گرم میشود بستنی، آب یخ و نوشابه شانس فروش پیدا میکند. یک پدیدهی عرضه و تقاضا است. اما موقعی این اتفاق ممکن است دوباره نگرانکننده باشد که شما بدون تدوین Vision اقدام به خرید کنید. ممکن است در مرحلهی دهم مدارستان را به اینترنت تجهیز کنید. دانشگاههایتان در مرحله اول است. نباید همزمان فناوری آن را بخرید. زیرا تا زمانیکه بخواهید فاز دوم را اجرایی کنید، فناوری که خریدهاید، کهنه شده است. پس این هوشمندی از جانب یک نهاد مدنی برای اعضای خودش باید لحاظ شود و از جانب یک دولت هم برای اتباع خودش باید لحاظ شود که با هوشمندی وارد این عرصه شود. حتی امروز در ادبیات ارتباطی ما از طبقه مجازی حرف میزنیم. به همان مفهوم یک طبقهی پشت صحنهای که میخواهد یک امپراتور پرقدرت دیجیتالی داشته باشد که هم در توزیع ابزارهای ارتباطی و هم در تولید محتوای این ابزارها دخالت داشته باشد. پس ما باز باید ببینیم چگونه آن بینشمان را شکل میدهیم. اگر بخواهم در یک جمله جواب شما را بدهم، ما دو Cداریم. یک C Communication است و یک C Commercialism یعنی تجارت است. هیچ پرندهای روی دریاچهی بیماهی شنا نمیکند. شرکتهای تجاری، فراملی، Intelها، Microsoftها، Sun Systemها روی این دریاچه در حال پروازند و میخواهند شکار کنند و این طبیعیاست.
*بین سال 2003 تا 2005 فرصتی هست که نخبگان ما روی این قضیه بیشتر فکر و کار کنند و این را بهصورت یک گفتمان ملی ادامه بدهیم و ببینیم که در اجلاس تونس چه تاثیراتی میتوانیم داشته باشیم؟ گروه ایرانی که میخواهد در نشست تونس حضور پیدا کند، مهمترین مطلبی که باید عنوان کند چیست؟اگر من تصمیمگیرنده باشم، سعی میکنم اول یک سوغات خوب از اینجا ببرم. خیلی به فکر اینکه چه برگردانم نیستم. ما باید ایران را زیر کلیک بتوانیم آنجا معرفی کنیم. فرصتهای تجاری، طبیعی، ارتباطی آن و محافل آکادمیک آن را و هر چیزی را که فکر میکنیم در قالب دیجیتالی قابل عرضه است و بشود به آن ارجاع داد. یعنی بگویند این Version رسمی ایرانیها است از ضریب نفوذ اینترنت در ایران، از ضریب نفوذ کامپیوتر در ایران، از میزان فارغالتحصیل در زمینهی آموزش عالی، در زمینهی ارتباطات، این میزان رسانههای آن است. بهنظر من چیزی که ما در ژنو بسیار ارزان بهدست آوردیم، دسترسی به برنامههای اطلاعاتی (Information Society) بلندمدت و کوتاهمدت کشورها بود. وقتی بتوانید برنامهی جامعهی اطلاعاتی مصر یا لبنان را با خودتان مقایسه کنید، خیلی چیزها دستگیرتان میشود. بسیاری از چیزهایی که شما ممکن است تازه بخواهید شروع کنید، ساخته و آماده آن طرف وجود دارد و میتوانید پکیج آن را خریداری کنید. برای نمونه شما پکیجی میخرید برای آموزش از راه دور. این پکیج را بخرید بهنفعتان است تا دوباره این پکیج را بسازید. پس ما در آن تبادل باید چیزی برای عرضه داشته باشیم. اگر به مدل خوبی رسیدیم، آن مدل را اعلام کنیم. اگر جاهایی در خاک خودمان برای سرمایهگذاری فرصت داریم، این فرصتها را اعلام کنیم. اگر برای صدور نیروی حرفهای فرصت داریم، جامعهی اروپا سالیانه اعلام میکند که چه نیروهایی در چه زمینههایی برای نمونه انفورماتیک میخواهیم. ما میتوانیم اعلام کنیم اینها را آماده داریم و کسانی داریم که در زمینهی برنامهنویسی یا ساخت فلان قطعه مسلط هستند. پس توصیهی من این است که ابتدا پتانسیلها و شرایط بالقوهی خودمان را قابل عرضه کنیم. ضمن اینکه ما در ایران فرصتها و موقعیتهای عجیبی داریم. دنیا یکی از خلاهای بزرگش سوژه است. حالا شما یکباره با وضعیت اسطوره و داستان و فضای ایرانی وارد Game شوید و در خیلی عرصههای دیگر. بنابراین پیشنهاد من برای تونس این است که نخست ما بتوانیم واقعا CD داشته باشیم که مثلا Iran Under Click باشد. همهی داراییمان را در زمینهی مقولات و مباحث و امکانات و کارکردهای مرتبط با جامعهی اطلاعات در آن CD بگنجانیم. مثل طرح تکفا و نهادهای مرتبط، دانشگاههای مختلف، مجلات مرتبط و غیره. در مرحلهی دوم ما اگر همین تکفا را فعلاً بهعنوان یک طرح پایهای در نظر بگیریم، در آنجا ببینیم مکانیزمهای عملیاتیسازی تکفا اگر در بندهایی مشابهتهایی در سطوح ملی با دیگران داریم، آنها چیستند؟ که باید در نشستهای حاشیهی اجلاس (Lobby) به آنها دست یابیم. آن سه روز در واقع سه روز کاری است، فارغ از آن Eventهایی که در اجلاس عرضه میشود. سه روز است که میتوانید خیلی Linkها را چهره به چهره با آدمهای مختلف برقرار کنید و در واقع تیمی که از ایران میرود باید اول مسلط باشد به قابل ارایه کردن چیزی که میخواهد از طرف ایران بیان کند و دوم باید بسیار مسلط باشد بر پرکردن آن لایهها و حوزههای شناختی که لازم داریم از دیگران بدانیم. ممکن است تیمی داشته باشیم که به طور مشخص روی وضعیت ارتباطات در آفریقا تمرکز دارد و اینکه چه میتوانیم از آنها بگیریم و با خودمان بیاوریم. وگرنه در سطح اجلاس هیچ ربطی به آن 4-3 روز ندارد. این PrepCommهایی که تشکیل میشود و میدانید که تا ژنو سه PrepComm داشتیم که به ژنو رسید و هر سه هم در خود ژنو برگزار شد. اتفاقاً همین کمیتههای تدارکاتی هستند که خیلی تاثیرگذارند که تونس هم الان یکی از آنها را در شهر الحمامات شروع کرده است. همین گام اول کار بسیار دشواری است که شما بتوانید یک پکیجی از بضاعت، پتانسیلها و امکانات ارتباطی ایران را به صورت دیجیتال ارایه کنید که کار بسیار بزرگی است. اینکه این وظیفهی کیست، همان تمرکزی که عرض کردم، مشکلزاست. ما دستکم نیاز به کانونی داریم که عنوان جامعهی اطلاعاتی کل بگیرد و اقتدار اجرایی داشته باشد و برای هر کاری با چند جای دیگر هماهنگ نکند، زیرا سرعت هم اتفاقی عجیب و غریب است.
منبع: / سایت / ایران و جامعه اطلاعاتی ۱۳۸۳/۰۴/۱۶
نویسنده : یونس شکرخواه
نظر شما