ملاحظاتى چند در باب یکى از مسائل آخرت
ادیان بزرگ الهى، در مراتب متفاوت، در عین حال هم کاملند و هم ناقص: کاملند به سبب محتواى مطلق یا طریقتشان؛ و ناقصند به سبب رمزپردازى خاص یا شریعتشان. اما حتى این شریعت هم همواره در بردارنده عناصرى است که بازسازى حقیقت کامل را ممکن مىسازد. مثلا در اسلام، یکى از این عناصر اندیشه نسبیتبهشت و دوزخ یا ابدى نبودن آنها است که به شیوههاى گوناگونى بیان شده است. قرآن یادآورى مىکند که مرحومان و مغضوبان به ترتیب در بهشت و دوزخند، مادام که آسمانها و زمین برپایند، مگر بخواهد (2) . بدینسان جاودانگى مورد بحث از دو لحاظ نسبى است. اما در باب بهشت مىتوانیم این سخن پیامبر(ص) را نیز نقل کنیم: خدا (به اهل بهشت) خواهد گفت: آیا راضى هستید؟ آنان پاسخ خواهند داد: چرا راضى نباشیم، [حال آن که] مىبینیم به ما چیزى دادهاى که به هیچ مخلوقى ندادهاى؟ آنگاه خدا خواهد گفت: به شما بهتر از آن را خواهم داد. آنان خواهند گفت: پروردگارا، چه چیزى بهتر است؟ آنگاه خدا خواهد گفت: رضوان خود را بر شما خواهم افکند و از این پس هرگز بر شما خشم نخواهم گرفت. (3) این سخن، یادآور این آیه قرآن است: رضوان خدا بزرگتر (از بهشت) است (4) . به این سخن صوفیان نیز باید اشاره کنیم که مىگویند بهشت زندان عارفان است، یا این که مسکن ابلهان است؛ و خود قرآن تصدیق مىکند که همه چیز زوالپذیر است ،مگر وجه (ذات) الله (5) .
معناى عمیق همه این اشارات این است که هنگامى که یک دور فلکى بزرگ کامل شود، به قول یک حدیث، شعلههاى جهنم رفته رفته سرد خواهد شد (6) ، مرتبط با آن، اما بىآن که تقارن واقعىاى در کار باشد زیرا صرحمتم بر غضبم پیشى مىگیردشبهشتها، در دمادم بازگشت همه به رحمت عام الهى، از سر ضرورت مابعدالطبیعى وجه محدود خود را آشکار خواهند ساخت، گویا وسعتشان کمتر شده یا خدا گشادهتر از گذشته مىشود؛ آنها نوعى غم دورى از آن یکتاى بىثانى یا آن ذات الهى را احساس خواهند کرد، زیرا نزدیکى وحدت نیست و از غیریت و فراق خالى نیست. وجه مغایرت با خدا به زیان وجه قرب خدا آشکار خواهد شد، بىآن که این امر مستلزم هیچ نوع درد و رنجى باشد. این امر جز سایهاى گذرا نخواهد بود. زیرا آنگاه رحمت عام الهى خواهد آمد که شکوهش بر همه وعدهها و همه امید و آرزوها تفوق خواهد یافت؛ طبق این اصل که خدا هرگز کمتر از وعدههایش عمل نمىکند، بلکه برعکس همواره بیشتر از آنها را بجا مىآورد. (7) در همان لحظهاى که شاید یکى از مرحومان از خود مىپرسد که آیا هنوز در بهشت استیا نه، حجاب اکبر از هم دریده خواهد شد و نور سرمدى همه را فرا خواهد گرفت و همه را جذب خواهد کرد؛ باغ به باغبان باز خواهد گشت؛ (8) تجلى جهانى تغییر ماهیتخواهد داد و همه چیز دوباره در سرشارى وصفناپذیر مبدا الهى متحد خواهد گشت؛ خود هستى، همراه با هر آنچه در هستى امکان مخلوق شدن داشته است، دیگر از ذات بسیط الهى جدا نخواهد بود؛ همه امور امکانى هستى به آنچه مىتوان، علىرغم نامعقولى ذاتىاى که در این تعبیر هست، جوهر مطلق نامید خواهد پیوست. این وجه از شفق بهشتى بر عارفان مسلمان به عنوان نتیجه مستقیم مشروط بودن خود مقامات آسمانى آشکار مىشود؛ این امر به صورت ضمنى در شهادت تصدیق وحدانیت هم که کلید تمیز ذات مطلق از امور امکانى است نهفته است؛ (9) این تمیز است که به آنان اجازه مىدهد تا بهشتیا بهشتها را با زندان مقایسه کنند؛ به عبارت دیگر، آنان معلولها را در علتها مىبینند و به نحو پیشین محدودیتهاى هرچه را که خدا نیست درک مىکنند، در عین حال که، از دیدگاه دیگرى، خدا را از طریق پدیدهها [ مظاهر] مىبینند. از سوى دیگر، عارفان مسلمان آنگاه که رضوان الهى را بهشت ذات مىدانند، که دقیقا مطابق با نیروانا است (10) به صورت مشابهى به منظر بوداییان مىپیوندند؛ نیروانا در واقع خدا است که از دیدگاه رضوان و بقاى الهى لحاظ شده است. همه اینها نقطه تماس مهمى را در بین آخرتشناسىهاى سامى و برهمنىبودایى روشن مىکند (11) و اندیشه محورى ناپایدارى همه چیز را به تصویر مىکشد.
هم اکنون دیدیم که هنگامى که جذب شدن نهایى بهشتها در ذات الهى نزدیک مىشود، وجه جدایى به بهاى وجه قرب، دستکم تا اندازهاى، برجسته خواهد شد. اما مورد دوزخ یا دوزخها به صورت مشابهى برعکس است؛ به این معنا که، دوزخها از سویى شامل وجهى از دورافتادگى (از خدا)یند که فلسفه وجودىشان است، و از سوى دیگر، شامل وجهى از ضرورت یا وجودند که به ناچار آنها را به اراده خدا، و بدینسان به خود واقعیت، انتساب مىدهد؛ در ابتدا وجه اول غالب خواهد شد، اما وجه دوم باید دمادم پایان دور تصدیق شود، و این دقیقا دلیل سرد شدن شعلههاى دوزخ به تعبیر حدیث است. چون خدا عشق یا رحمت استبیش از آن که عدالتیا خشونتباشد خیر بودنش در وجود و همه جواهر وجودى مندرج است، و سرانجام مالک هر آنچه وجود دارد خواهد شد. در هر چیزى و در هر مخلوقى، آنچه اولا خیر است صرف وجود آن است؛ آنگاه خداگونگىاش، حتى غیر مستقیمترین نحوه خداگونگى؛ و سرانجام صفات خاصش؛ این وجوه ایجابى، که بدون آنها هیچ چیز نمىتواند وجود یابد، در پایان بر اعراض سلبى غلبه خواهند یافت، و این غلبه به واسطه قانون جهانى تعادل که دو وجه فساد و جبران دارد صورت خواهد پذیرفت (12) . ملاحظاتى از این دست مربوط به بهشتباشد یا دوزخ، فقط مىتواند کلى و اجمالى باشد، و نمىتواند همه خصایص ممکن را که در واقع امر، بر ما ناشناختهاند به حساب آورد؛ وحى، به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به ما مىآموزد که بهشت و دوزخ هم در ابعاد افقى و هم در ابعاد عمودى (13) ساحتها و مراتب دارند، اما با فهم زمینى نمىتوان به [نحوه وجود] حیات یا حرکات در این قلمروها رسوخ کرد، مگر از طریق تصاویر نادر و ناقص. به هر حال، اساس مابعدالطبیعى کل این آموزه بر سختترین بنیادها استوار است؛ زیرا با همان معناى مشروط بودن سازگار است.
وجود، ضرورتا مستلزم جزئیت و تغییر است؛ این امر به وسیله فضا و زمان در ساحت وجود مادى، و به وسیله ادوار فلکى در ساحت وجود جهانى اثبات مىشود. به بیان تمثیلى، وجود هم یک صورت است و هم یک حرکت؛ هم پایاست و هم پویا. اما در عین حال شامل جا به جایى نوبتى بسط و قبض است؛ تناسخ ارواح معناى دیگرى ندارد. (14) در دروه وجود جهانى این لرزش گذرا متوقف مىشود. زیرا به سوى خود و در جهت ذات تغییرناپذیر برمىگردد؛ فقط حرکتى واحد، دورى واحد، مىماند که از آن بهشت است، که به ذات الهى راهبر مىشود. در خود خدا، که وراى وجود است، ساحتى هست که پیشاپیش وجود را نشان مىدهد، و این حیات الهى است که آموزه مسیحى آن را به روحالقدس نسبت مىدهد و عشقش مىخواند؛ دمادم پیدایش این حیات، وجودهایى که در نور شکوه الهى غوطهورند و از آن قوام مىگیرند به هم نزدیک مىشوند؛ و این نور الهى، این هاله الهى، است که بهشتیان را بیرون از لرزش گذراى وجودهایى که هنوز فسادپذیرند نگه مىدارد. حکیم، به تعبیر دقیق، از حرکت وجودى خود نشات نمىپذیرد گرچه از دیدگاه چرخ جهانى از این حرکت وجودى نشات مىگیرد بلکه آن را به سوى درون برمىگرداند؛ حرکت در ذات نامتناهى گم مىشود یا به حرکت تغییرناپذیر تهى مىپیوندد.
یکى شدن با حرکت، به وجود آوردن حرکت و بنابراین تغییر سلسله حرکات است؛ یکى شدن با وجود محض موجب وجود و بنابراین درونى شدن و استحاله حرکت، یا توقف حرکت در ذات تغییرناپذیر و نامحدود مىشود. آرزو حرکت است و مراقبه وجود است.
وحى حقایقى را ارائه مىکند که نه تنها صریحند بلکه تلوحى هم هستند؛ وحى هم اصول موضوعه را معرفى مىکند و هم نتایج را، هم اندیشههایى را که مربوط علتند و هم اندیشههایى را که مربوط به نتیجهاند؛ وحى نمىتواند از ملاحظه این نتایجبه صورت صحیح، وقتى که کلیدهاى آنها را فراهم آورده است، سر باز زند. این کلیدها ضرورتا مستلزم نتایجسازگار با همند، که خود این کلیدها گویى پیش بینى زنده آنهایند. تمامیت عشق در مسیحیت، و خلوص ایمان و معرفت در اسلام، مستلزم قطعىترین حقایق مابعدالطبیعى است؛ گرچه این حقایق لزوما باید نه طبیعت وهمى تفاسیر ظاهرىاى را که همواره در سطح خودشان معتبرند، بلکه سرشت وهمى خود این سطوح را آشکار سازند.
به این دلیل است که معیار راستدینى سنتى ضرورتا عبارت از موافقتبا یک مدعاى شریعتگرایانه خاص نیست، بلکه عبارت است از موافقتبا آن اصل معرفتیا فهم که ملازم این مدعاست: کسى که مىگوید یخ مىگوید آب، حتى اگر از دیدگاه شهود بىواسطه که فقط در سطح خاصى به حساب مىآید بین جامد بودن ومایع بودن تضاد باشد. نیز به این دلیل استکه انتظار تعالیم صریح درباره هر حقیقتى ازوحى بىمعناست؛ وحى باید در خصوص حقایقى که ضرورتا مربوط به همه انسانهاست صریح باشد، اما هیچ دلیلى ندارد که در خصوص حقایقى صریح باشد که براى اکثریت انسانها قابل فهم است نه ضرورى، و باید در یک حالتبالقوه بودن که فقط طریقت آن را فعلیت مىتواند بخشید بماند. مثلا، وقتى که متون مقدس مىگویند که خدا عشق است، این گفته از لحاظ مابعدالطبیعى مستلزم نسبیت و حتى پایان دوزخ است؛ کسى که مىگوید نسبیت مىگوید حد، و نیز پایان؛ اما این پایان از بعدى ناشى مىشود که فوق واقعیت دوزخ است؛ بنابراین دوزخ نیست که به پایان مىرسد، بلکه پایان است که با دوزخ از بینمىرود. گویا بعد عمق، یکى از دو بعد دیگررا، بلکه در عین حال هر دوى آنها را، بهوسیله انحلال یا استحاله ساحتسطحجذب مىکند. هیچ کدام از این دو بعد در ارتباط با ساحت مشترکشان از بین نمىروند؛ خود این ساحت است که از بین خواهد رفت.
پىنوشتها:
*.مشخصات کتابشناختى اصل این مقاله چنین است:
, .10.Ch ,)1969 ,.Ltd Unwin and Allen George :London( ,Townsend .N.P by.tr ,Islam of Dimensions ,Frithjof ,Schuon
1. این مطلب خطاب به حضرت محمد(ص) است.
2. خالدین فیها مادامت السموات والارض الا ماشاء ربک ان ربک فعال لمایریدء و اما الذین سعدوا ففى الجنه خالدین فیها مادامت السموات والارض الا ماشاء ربک عطاء غیر مجذوذء قرآن کریم، سوره هود، آیات107 و 108.
3. قال النبى(ص): ان الله یقول لاهل الجنه: یا اهل الجنه... هل رضیتم؟ فیقولون: ومالنا لانرضى یا رب وقد اعطیتنا مالم تعط احدا من خلقک. فیقول: الا اعطیکم افضل من ذلک. فیقولونن: یارب واى شىء افضل من ذلک فیقول: احل علیکم رضوانى فلاسخط علیکم بعده ابدا. صحیح بخارى، باب کلام الرب مع اهل الجنه، حدیث1.
4. ورضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم، قرآن کریم، سوره توبه، آیه72.
5. کل شىء هالک الا وجهه والیه ترجعون، قرآن کریم، سوره قصص، آیه88. نیز انجیل [مىگوید]:
آسمان و زمین زایل مىشود لیکن سخنان من زایل نخواهد شد (لوقا، 21، 33).
6. عبدالقادر گیلانى مىگوید: به جاى دوزخ، هنگامى که خاموش شده است، درختسبزى سر بر خواهد آورد به نام جرجر، صو بهترین رنگهاى بهشتسبز استش، در مقابل سرخى آتش.
7. این امر یک تعارض ظاهرى را در قرآن توجیه مىکند که، با این که بهشت را محدود کرده استبه صمادام که آسمانها و زمینها برپایندش بلافاصله اضافه مىکند که بهشت صموهبتى است که قطع نخواهد شدش.
8. اینها تعابیر عرفان اسلامىاند، چرا که اصطلاح قرآنى براى صبهشتش صباغش است؛ چه به صورت مفرد و چه به صورت جمع (جنة، جنات)
9. مسیحیت همین کلید را در این سخن عیسى دارد صکسى نیکو نیست جز خدا فقطش (مرقس، 10، 18) این جمله شامل کل آموزه ربط موجودات مشروط با ذات مطلق است و در نتیجه ابدى نبودن حالات مخلوق را بیان مىکند: بهشت، چون خدا نیست، نمىتواند صنیکوش باشد، بدینسان بهشت، هنگامى که در مقیاس صحیاتهاى برهمهش و در ارتباط با صبیرون ایستادنش لحاظ شود، از سر ضرورت ناپایدار است.
10. این اصطلاح ارزشى کامل و ثابت دارد که نه تنها مستقل از تمایز ثانوى و مشروط نیروانا از پارانیروانا است، بلکه مستقل از مراتب جهانى متفاوت صانهدامهاشست.
11. و اینک شباهت دیگرى: سامیاکسامبودا، در نتیجه عظمتشایستگىها و معرفتش، بهشتى را که در حاشیه تناسخ جاى دارد، در محور نیروانایى، به وجود مىآورد؛ مسیح، پیش از ترک جهان، با حواریون درباره صمکانیش سخن مىگوید که صدر خانه پدرشش برایشان آماده خواهد کرد.
12. یک متن هندو در توصیف رحمت عام الهى مىگوید: تمس به رجس، و رجس به ستوه مبدل خواهد شد. در مکاشفه قدیس پطرس، مسیح پس از زنده شدنش از رحمت عام الهى سخن مىگوید و در عین حال از افشاى این آموزه منع مىکند، به خاطر آن که انسانها بیش از این گناه نکنند؛ واقعا فقط منطقى است که این آموزه در تعلیم رایج کلیسا حفظ نشده است. در روزگار ما، حداقل از حیث مناسب حال بودن حقایق خاصى، گرچه نه از حیث اصول عقاید، شرایط کاملا متفاوت است.
13. مسیح گفت: صعمارتهاى بسیار در خانه پدر من استش. قدیس ایرنائوس هنگام بازگو کردن آموزهاى که طبق آن برخى وارد ملکوت و دیگران وارد بهشت زمینى، و دیگران باز وارد اورشلیم آسمانى خواهند شد به این گفته اشاره مىکند. همه منجى را خواهند دید، اما به طرق متفاوت و مطابق با مرتبه مقامشان.
14. ملتقاى آخرتشناسى توحیدى و صتناسخگراییش هندى درتوحید در مفاهیم برزخ و دوزخ، و نیز در صرستاخیز ابدانش، که در آن به موجود، فردیتى جدید داده نمىشود، نهفته است.
منبع: / فصلنامه / نقد و نظر / 1377 / شماره 15 و 16، تابستان و پاییز ۱۳۷۷/۰۷/۰۰
نویسنده : فریتهوف شووآن
نظر شما