بعضی از آیات موزون افتاده
زنده یاد «مهدی اخوان ثالث (م. امید) - که شهریور ماه مصادف با درگذشت اوست، از معدود شاعران نوپردازی است که احاطه و اشرافی مثال زدنی بر فرهنگ و ادبِ ایرانی و اسلامی داشت که در شعر و نثرِ او نیز بر این مدعا شاهدهاست.
به تاسی از ادب «اُذکرُوا موتاکُم بِالخَیر» برشهایی از یک مقاله بلند اخوان را برگزیده ایم. این مقاله برای بار نخست از سوی اخوان به یادنامه «علامه امینی» تقدیم شده است، با تقدیم نامه ای چنین سرشار از حرمت و تکریم.
هدیتی کوچک، از کمتر کمترینان، برای یادنامه پاکمرد بزرگوار و گرانمایه: علامه امینی
شهید شیوه ارجمندی عالی مقدار که تمامت بود و نبود خویش را وقف هدف بزرگ و معنویت پرشکوه و درخشانی کرده که برای همگنان عالم گرامی و پر ارج و عزت است و سودمند و کرامتند.
می دانیم که بعضی از آیات قرآن، چنان که به نظر می رسد، موزون افتاده است. یعنی گهگاه آیه ای به تمامی، یا قسمتی از آیتی، یا دو سه آیه از آیات پشت سرهم، وزناً منطبق با بحری یا مزاحف بحری از بحور عروضی می افتد، چنان که میتوان مصرعهایی در بحور مختلف از آن آیات استخراج کرد، فی المثل «لَن تَنالُوا البِرَ حتی تُنفِقُوا مِما تُحِبُون» که تقریباً کمی بیش از شطری، شطر ابتدای آیه 92، از سوره 3 (آل عمران) است وزناً منطبق است با بحر رَمَلُ مُثَمَنِ سالم در عروض فارسی (در عربی مُرَبَع است نه مُثَمَن، یعنی یک بیت مُثَمَن فارسی در این بحر دو بیت عربی است) که بدین گونه تقطیع میتوان کرد:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن.
این نمونه عبارتی و جمله ای موزون بود از قرآن، که تمامت یک آیه نبود، بلکه چند کلمه بود از ابتدای آیه ای همچنان که ممکن است قسمتی از میانه یا انتهای یک آیه موزون افتاده باشد و منطبق با بحری از بحور که بتوان مصرعی از آن استخراج کرد، یا در مصرعی و یا بیتی تضمین کرد.
گاه بعضی آیات به تمامی (یک آیه تمام مثلاً) این چنین حالی دارد، که موزون افتاده است و منطبق است با بحری از بحور عروضی که میتوان مصرعی تمام را تشکیل دهد، گاهی موزون کامل و تمام و کاملاً منطبق با افاعیل و ارکان بحر است بی هیچ زحاف و علت، یعنی بدون سکته و لنگیدن، مثل همان شاهد سابق: «لَن تَنالُوا البِرَ حتی تُنفِقُوا» که وزنش کامل است بی هیچ سکته و زحاف، و گاهی با اندک زحاف و سکته و لنگیدن، میتوان عبارت یا آیتی قرآنی را در بحری گنجانید. البته این حکم و حال مربوط به زبان فارسی است که عروضش کوچکترین و مختصرترین زحاف و سکته را نشان می دهد، و الا در عروض عرب به قدری زحافات ثقیل فراوان است و به قدری اجازات شاعر عرب در اختیار زحافات مختلف هر بحر وسیع است که در خیلی موارد، موزون، و غیرموزون بودن اشعار عرب، در ذائقه و ذوق ساده و هموار ایرانی چندان تفاوتی ندارد و یحتمل از همین جهات است که ظریفی چون عبید زاکانی در لغتنامه و فرهنگ نقیضی و هزل آمیز خود «ناموزون» را «شعر عرب» معنی کرده است.
باری، مثال و شاهد آنکه یک آیه به تمامی موزون افتاده منطبق با بحری از بحور است، آیه اول سوره 48 (الفتح) است. با حذف تنوین و اصطلاح وقف حرف آخر کلمه آخر آیه، بدینگونه: «اِنا فَتَحنَا لَکَ فَتحاً مُبیناً» که تقریاً بر وزن مستفعلن مفتعلن فاعلن» یا فعل اخیر «فاعلات» - اتفاق افتاده است که، با قطع نظر از مختصر زحاف، یعنی با اندک مسامحه میتوان این آیه را مصرعی از رجزهای عرب، یا از بحر سریع عرب و عجم به شمار آورد. با توجه به اینکه در بحر سریع فارسی، فعل اول از افاعیل عروضی نیز باید «مفتعلن» باشد نه «مستفعلن». به عبارت دیگر با همان مختصر مسامحه که ذکر شد میتوان «مستفعلن مفتعلن فاعلات» را به جای «مفتعلن مفتعلن فاعلات» پذیرفت.
می دانیم که صاحب طبعان و شعرایی که با قرآن سروکار و آشنایی داشته اند - عرب و عجم - از دیرباز متوجه این فقرات موزون یا نزدیک به موزون در قرآن بوده اند و در این زمینه کارها کرده اند به جد و غیرجد، از اقتباس و تحلیل و نقل و تضمین - تضمین جدی و تضمین هزلی و تقیضی - و غیره و غیره، که من جمله در شعر فارسی از قدیمیترین ایام تا کنون نشانههای انواع و اقسام این اقتباسها و استفادهها مشهود و مشهور است. از بعضی استثناها مثل فردوسی و خیام و فخرالدین اسعد و زردشت بهرام پژدو و دیگر بزرگان شیفته ایران پیش از اسلام گذشته، دیگر کمتر شاعری است از مشاهیر و بزرگان شعر و ادب فارسی که چنین نقل و تضمینها نداشته باشد، منتها بعضی بیشتر - سنایی و مولوی - و بعضی کمتر مثل حافظ (با وجود آنکه حافظ تخلص خود را از «حفظ» قرآن داشته و به قول خودش «در چارده روایت» هم از حافظان بوده، شغل شاغل و رسمی او این بوده است، چون خوش آواز بوده، حالا امر شاعری و اعتقادی او که میگوید: «هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم» بماند. برای معنی حافظ - اصطلاحاً- به کتب معتبر لغت رجوع کنید. در تذکره «مجالس لنفائس» امیر علیشیر، نام چند حافظ دیگر هم آمده، قدیمها نمیگذاشتند هر بدصدا یا بچه ای با صدای دو رگه خروسی بیاید برای جمع (آن هم به آوای بلند و در رادیو و تلویزیون) قرآن بخواند که مصداق این بیت مشهور سعدی باشد که فرمود:
گر تو قرآن بدین نمط خوانی
ببر رونق مسلمانی!
(به داستان مولانا در مثنوی و مؤذن بدآواز در «دیار کفر» هم رجوع کنید) و حافظ در عین حال باز هم از این دست اقتباس و تضمینها دارد و مثلا در اواخر دیوانش - ضمن قطعات او - یک قطعه دوبیتی است که در آن گوینده چند کلمه از آخر یک آیه و چند کلمه از آغاز آیه بعدی را - با حذف یک کلمه - تضمین کرده است و از آن بیتی ساخته است در بحر متقارب، پس این هم خود باز نوعی است از انواع همان استفاده از آیات موزون در شعر - که قبلا اشاره کردیم که صاحب طبعان به انواع و اقسام از آن گونه آیات استفادهها کرده اند - و این کار او، یا منسوب به او نیز، همان تضمین عباراتی از آیات قرآنی است با حذف بعضی کلمات که در وزن مختار نمی گنجد - و البته حذف و اختیاری به اقتضای معنا مورد حاجت. این را هم گفته باشم که حافظ برداشتهای اشاری و استعاری و معنوی از قرآن بسیار دارد که از موضوع بحث ما خارج است. ما در نقل و تضمین عین کلمات و آیات موزون افتاده صحبت میکنیم.
البته این فقره به کلی از بحث و یادداشت ما خارج است که بعضی شعرا - مثلاً سنایی، عطار، مولانا که سخت به این شیوه مولع اند و مثنوی هایشان پر است از این قسم - آیات مورد حاجت مباحث خود را در کسوتی تحلیل و ترجمه گونه، از سیاق و اسلوب عربی کما بیش بیرون و برهنه میکنند، و یا با تحلیل معنوی مفاد و مفهوم و با تذکر غرض آیات، اشاره وار یک دو سه کلمه هم از عین الفاظ آیه را احیانا پس و پیش افتاده و نه به حال و هنجار اصل، در مصرعی یا بیتی یا بیش می آورند، خواه در آغاز، یا میانه، یا پایان مصرعها، که این قسم (که میتوان تحلیل و ترجمه گونه و تضمین اشاری نامیدش) به چند علت از بحث ما خارج است:
اول آنکه مقصود ما از این یادداشت، آیات اتفاقاً موزون عروضی افتاده است، یعنی آیاتی که حداقل یک مصرع یا بیشتر کلمات یک مصرع ـ احیانا منهای یک دو کلمه - در بحری از بحور بتواند بود، نه کمتر، گیرم یک آیه باشد یا بیشتر، یا قسمتی از یک یا دو آیه، چنان که گذشت.
ثانیاً در کسوت اصل و کمابیش عین عبارت قرآن باشد و حتی المقدور بدون تغییر و تصرف.
ثالثاً اگر هم عبارت موزون ماخوذ، عین محض اصل کلمات قرآنی نیست، و تمامت و درستی وزن، تغییر و تصرفی را موجب و مستلزم شده، آن تصرف جزئی و تغییر نامحسوس بسیار بسیار مختصر و اندک بایستی بوده باشد، و فی المثل در شؤون و امور فرعی و حواشی، نه اصلی و متنی. وانگهی بیشتر از مقوله حذف و کاهش باشد، نه افزایش، از قبیل حذف الف و لام تعریف، یا حذف تنوین، یا ضرورت ساکن کردن حرف متحرکی، جزم و وقف بعضی حرکات حروف آخر کلمات، یا متحرک کردن ساکنی، یا در حد نهایت، حذف کلمه مترادفی و از این گونه کارها، به شرط آنکه معنی تغییر نکند و هیات لفظی و معنوی و حال و هنجار آیه قرآنی از آسیب دگرگونی مصون بماند و اصالت ظاهر و باطن آن دستخوش قلب و غش نگردد. اگرچه - فی المثل- آن تضمین، نتیجه و معنی را احیانا از بابی به باب دیگر برده باشد.
به هر حال از مقصود یادداشت دور نیفتیم که می گفتیم بعضی آیات قرآن کریم موزون افتاده است و صاحب طبعانی که با قرآن و سروکار داشته اند، به این معنا متوجه بوده اند و از آن آیات به انواع و اقسامی که قبلاً اشاره کردیم، در شعر فارسی، استفاده کرده اند، مخصوصاً کسانی که سروکارشان با قرآن بیشتر بوده است، تا آنجا که بعضی اصلاً حافظ قرآن بوده اند، چنان چون حافظ شیراز که شاید مشهورترین اطلاع و شنیده مربوط به او نزد خاص و عام، همین معنا باشد، که تخلص از همین رهگذر داشته است. و به هر حال خود حافظ در اشعارش مکرر از قرآن دانی و قرآن خوانی خویش یاد کرده، «به قرآنی که اندر سینه» داشته سوگند خورده است و حتی گفته است قرآن را از بر در چهارده روایت می توانسته است خواند.
باری این نوع اخیر که - با جزئی تصرف مختصر چنان که گذشت - آیاتی غیرموزون، موزون بشود، اگرچه ظاهراً از مقوله «موزون اتفاق افتادن آیات» اندکی بیرون مینماید. ولی در حقیقت و باطن امر - با توجه به شرایطی که ذکر شد - هم از آن مقوله است، مگر آنکه قصد مناقشه لفظی و مکابره داشته باشیم، والا این نیز قسمی از همان اقسام است و به هر حال آیتی از آیات یا قسمتی از همان آیات قرآن است نه کلام دیگر که - گیرم با جزئی تصرف مختصر - وزناً با بحری از بحور منطبق شده و همچنان از لحاظ قائل و راوی من غیر عمد، یعنی صاحب طبعی از صاحب طبعان آشنا با قرآن، وزن و بحر را در عبارات و آیات قرآنی کشف و پیدا کرده است فی المثل حافظ شیراز، در این قطعه که قبلاً به آن اشاره کردیم - و این قطعه در همه نسخه های معتبر و مشهور دیوان حافظ آمده است: قدسی، خلخالی، پژمان، قزوینی، انجوی و غیره -:
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس
چرا بایدت دیگری محتسب
و من یَتَقِ اللهَ یَجعَل لَهُ
وَ یَرزُقهُ مِن حَیث لایَحتَسب
که بیت دوم تماماً از قرآن است، که در این قطعه بحر متقارب تضمین شده است و در قرآن از سوره 65 (طلاق) قسمت اخیر آیه دوم و قسمت اول آیه سوم است که با حذف یک کلمه در این قطعه حافظ آمده است. و اصل تمام این دو قسمت از دو آیه - نه تمام دو آیه - که از کلمات بسیار مشهور قرآنی است، این است: «.. و من یَتَقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مُخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیث لایَحتَسب... » که «مخرجا» همان کلمه محذوف در بیت - آخرین کلمه از آیه دوم سوره طلاق است و بعد از آن الی آخر بیت، قسمت اول از آیه سوم آن سوره است. و حافظ (اگر قطعه یقیناً از او باشد و به هر حال گوینده این قطعه و تضمین کننده آن کلمات قرآنی) برای تضمین خود چند کار، از جمله آنها که گفتیم، کرده است و همه در جهت کاهش به منظور گنجاندن و به اصطلاح آداپته کردن عبارت قرآنی به بحر مختار خود. واضحتر از همه حذف «مخرجا» است که یک «فعولن» (در واقع ظاهر «لن فعو» که وزنا همان است) زاید بر بحر مختار دارد، و دیگر ساکن کردن حرف «ب» است در «لایحتسب».
اگرچه به اصل موضوع یادداشت ما مربوط نیست، اما بد نیست تتمیماً گفته شود که حذف «مخرجا» مخل معنی است و بدون آن کلمه، جمله و معنا ناقص و ناتمام میماند، چنان که واضح است، چون معنا «تحت اللفظی» بیت چنین میشود: «و کسی که بترسد از خدا، قرار می دهد، می نهد ]خدا[ برای او... و روزی می دهدش از جایی که حساب و گمان ]هم[ نمیکرده، نقص جمله اول آشکار است، خدا چی می نهد، چی قرار می دهد؟ جواب در آیه هست که درست حذف شده: مخرج، راه درآمد، و بیرون شد. و این حذف لابد با تقدیر ضمنی کلمه محذوف صورت گرفته و با اتکا به اطلاع خواننده گویا، که بگذریم. بنا به این «علت» آشکار و بعضی قراین ذوقی از جمله ارتباط بین دو بیت (و حتی کراهت قافیه) که گویی بیت اول برای تضمین کلمات موزون قرآنی «ساخته» شده و اِلا معنی و ماحصل بیت اول قطعه، به بیت دوم هیچ ربطی ندارد و حافظ سخن بی ربط نمیگوید. و فقط نفس تضمین، هدف گوینده بوده است لاغیر. بنا به این مقدمات برای من دشوار است که بپذیرم این قطعه سروده حضرت خواجه باشد با آن حذف مخل جبرانناپذیر. تصور میکنم کاتب صاحب طبعی که آن عبارت موزون قرآن را در خاطر می داشته بوده، هنگام کتابت دیوان خواجه این قطعه را ساخته و در دیوان انداخته باشد؟ البته این حدس و گمان است و تا سند معتبر نباشد، یقین نتوان کرد، و عجالتاً بنا به ضبط نسخه ها باید آن را از جملگی دیوان حافظ شمرد.
دیگر از نمونههای بالنسبه مشهور آیاتی که با اندک تغییر و تصرف موزون شده و در شعر به صورت بینابین «اقتباس و تضمین» نقل گردیده، یکی هم این آیهها و کلمات قرآنی است که در بیتی از حافظ آمده است، در غزلی به مطلع:
عمر بگذشت به بی حاصلی و بوالهوسی
ای پسر جام مِیَم ده که به پیری برسی
میگوید:
لَمَعَ البَرقُ مِنَ الطُورِ، وَ آنَستُ بِهِ فَلَعَلی لَکَ آتٍ بِشَهابٍ قَبَس این بیت اقتباس است از سه آیه قرآن ملفقا ]= به تلفیق[ با یکدیگر، با اندک تصرفی در آن، و هر سه آیه راجع است به حکایت حضرت موسی (ع) و دیدن او آتشی از دور بر درخت عوسج در وادی مقدس طوی، در جانب کوه طور. «و چون خاست از آن آتش پاره ای برگیرد، آوازی از آن درخت شنید که: من پروردگار تو هستم ای موسی، نعلین بیرون کن که تو بر جای پاکی» و آن سه آیه این است:
«و هل اتاک حدیث موسی، اذا رای نارا، فقال لاهله امکثوا انی آنست نارا لعلی آتیکم منها بقبس او اجد علی النار هدی».
«اذ قال موسی لاهله انی آنست نارا سآتیکم منها بخبرٍ او آتیکم بشهابٍ قبس لعلکم تصطلون».
«فلما قضی موسی الاجل و سار باهله، آنس من جانب الطور نارا، قال لاهله امکثوا انی آنست نارا لعلی آتیکم منها بخبر او جذوه من النار لعلکم تصطلون»
البته این شاهد - چنان که گفتیم - از مقوله تضمین و اقتباس آیات قرآنی است و نقل به تصرف، نه محضا آیاتی که موزون افتاده است، که مقصود ما در متن این مقاله فقط همین گونه آیات است. اما چون این اقسام هم با بحث مختصر ما همسایگی دارد، نمونه را شاهدی نقل کردیم تا جهات افتراق و اشتراک قسم مورد بحث ما با اقسام مذکور روشن شود، واِلا می دانیم گذشته از شعر عربی که حال و حسابی معلوم و جداگانه دارد، در شعر فارسی نیز از قدیمیترین ایام، نقل و تضمین یا به اصطلاح اهل بدیع «اقتباس» آیات قرآنی فصلی مبسوط و بابی جداگانه دارد، که اشکال و اقسام مختلف آن را میتوان در کتب فن بدیع دید: از قدیمیترین کتب معتبر این فن در فارسی مثل ترجمان البلاغه تالیف محمد بن عمر رادویانی و انتحال و سلخ آن، یعنی حدائق السحر تالیف رشید و طواط گرفته تا ابدع البدایع مفصلترین و آخرین تالیف معتبر فارسی در این فن، در ذیل عناوینی از قبیل «اقتباس» و «تقریب الآیات بالابیات» و غیره که با آیات قرآنی سر و کار دارد. و بیش از این به آن پرداختن از دایره خاص بحث بیرون خواهد بود، پس به همین قدر اکتفا میکنیم.
و هم از نوع نقل و اقتباس حافظ است - و نمونه ای قدیمتر هم - آنچه در این ابیات «لامعی جرجانی» میبینیم، شاعر مشهور متقدم، منوچهریِ دوم در شعر طبیعی و طبیعت ستایی و قصاید عرب شمایل در اوصاف بادیه و ندبه و زاری بر رَبع و اَطال و دَمَن و بقایای یادگارهای معشوقه سفر کرده و منازل متروک او، که به قول مرحوم علامه قزوینی - در همان مقاله «تضمینهای حافظ» -: «اعجاز نخل خاویه، و ماء منهمر، و عزیز مقتدر، و امر قدقدر، چهار اقتباس است از چهار آیه قرآن». و در این ابیات اگرچه الفاظ عربی مهجور، شعر «فارسی» را «غلیظ» و «قح» کرده است که شاید برای خواننده امروزی ثقیل باشد، ولی برای فارسی زبان «مسلمان و قرآن خوان و مانوس با آیات» - که امروز نادر به هم می رسد - چندان دور از ذهن نباشد. و به هر حال اگر فقط لطف و تمامیت «معنی» کافی باشد، ابیات خوبی است:
بی آب مانده مصنعش
بیبار مانده مرتعش
در قاعهای بلقعش
خیل شیاطین رازجل
سهمش چو سهم هاویه
صد بیم در هر زاویه
اعجاز نخل خاویه
دیوار بامش را مثل
کرده به ماء منهمر
ویران عزیز مقتدر
الا به امر قَدقُدِر
نتوان چنان کردن عمل
پس این طور آیات هم منظور ما نیست و نه نیز آیاتی که در قسمتی از بیت یا مصرعی موزون گنجد، یعنی با افزودن کلماتی در ابتدا یا انتهای آن یک مصرع موزون شود، چنان که در این بیت سعدی میبینیم - به نقل از همان مقاله قزوینی -:
مرا شکیب نمیباشد، ای مسلمانان
ز روی خوب، «لکم دینکم، ولی دینی»
باری، از انواع و اقسام آیات موزون افتاده قرآن میگفتیم. به نظرم می آید که چندی پیش رساله گونه ای مختصر دیدم (اگر حافظه ام غلط نکند از ادیب الممالک فراهانی؟ یا یکی از اقران او؟ چون در حال تحریر این مقاله به آن رساله دسترس ندارم، متاسفانه به هیچ وجه قطع و یقین نمیتوانم کرد) که در آن، این گونه آیات موزون افتاده قرآن را جمع کرده بود و شاید نصاب مانند، هر یک راهم با ذکر اسم بحر و ذکر افاعیل تقطیع آن بحر در قطعه ای گنجانده بود که، از جمله کارهای فراوان و عظیمی که راجع به قرآن در زبانهای مختلف شده است و کتابهای بزرگ و کوچک که نوشته اند، در زبان فارسی این هم - سی چهل صفحه - فی حد ذاته برای خود کارکی بود. و تا آنجا که به یادم مانده اغلب بحور هم بحوری بود - و با زحافاتی - یا مشترک بین فارسی و عربی یا خاص فارسی زبانان وملایم طبع و ذوق ایشان، فقط تک و توکی از بحور خاص عرب را داشت، شاید مثل بحر طویل که باز کم و بیش با بعضی گذشتها، سالم و ساده آن نزد بعضی از ذوقهای خواص مردم فارسی زبان شاید قابل پذیرش تواند بود، واِلا اگر بنا باشد بحور متداول در عرب با آن زحافات و علل و اجازات عجیب و غریب که ایشان دارند، ملاک و میزان کار باشد، که گمان میکنم همه آیات قرآن را و غیر قرآن، هر کلام ناموزون دیگری را بتوان تکه تکه در آن بحور با آن اجازات گل و گشاد گنجاند. مرحوم صفی علیشاه نیز در دیوانش قصیده ای دارددر بحر «سریع و رجز عربی» در هم که قصیده بلند - یعنی طولانی و دراز -ی است که در تولد حضرت علی (ع) گفته است و در آن مخصوصاً در مصرعهای دوم بعضی آیات قرآنی را - بعضا با همان گونه تصرفات - تضمین کرده، اما از لحاظ قوافی شایگان بسیار دارد، چون به حکم قافیه و ضرورت اغلب «ین» علامت جمع عربی را فاقیه کرده است. مطلع و بعضی ابیات آن قصیده صفی علیشاه رحمه الله علیه را که بحث ما میخورد اینجا نقل میکنیم:
به سیزده از رجب آن بی قرین
عیان شد از غیب خفا بر زمین
«نصر من الله و فتح قریب
فتوح و نصری که ندارد قرین
ز فتحها سرآمد این بود و گفت:
«انا فتحنالک فتحا مبین»
فینظر الانسان مم خلق
«تبارک الله احسن الخالقین»
و نیز: «ایاه نعبد و به نستعین» و نیز «وجوههم یومئذ ناضره» «انا کذالک نجزی المحسنین» و از همین قبیل چه بسیار که ترک جوشی، یا دیگ جوش و در هم جوشی است درویش وار. با این همه رحمه الله علی قائله. برای تمام این قصیده رجوع به دیوان صفی علیشاه، چاپ 1336، ص 209، با مقدمه دکتر تقی تفضلی.
خلاصه، آن رساله اکنون که این یادداشت را مینویسم، دم دستم نیست که دوباره ببینم چگونه است؟ و ماخذ کارش چه هاست؟ دقت دید و گزینش از چه سان است؟ تصفحی مختصر کرده است، یا اینکه استقرای مبسوط تا حد استقصا داشته؟ و چه و چه ها، و آنگاه فی المثل یکی از سوره های کوتاه یا متوسط قرآن را (از لحاظ تفصیل و بسط یا اختیار) با این توجه بخوانم و ببینم تمام تکه های موزون افتاده این کتاب بزرگ در آن رساله جمع آمده است یا نه. از حدود صفحات آن که به خاطرم مانده است که تقریبا گویا سی چهل صفحه بیشتر نبود، گمان نمیکنم با استقرا و استقصای تمام قرآن را از این لحاظ مورد توجه و دقت قرار داده بوده باشد، و حتی فکر میکنم او بنا به آنچه در مآخذ قدیمی و قبلی آمده کار کرده باشد، و قطعات منظوم نصاب مانند خود را ساخته باشد و الا اگر شخصا به دقت، با این مقصود و منظور، قرآن را از نظر میگذراند، شاید خیلی بیش از سی چهل صفحه مطلب جمع می کرد (البته صحت همه این حرفها و این محاکمه و محکومیت غیابی بستگی دارد به دوباره دیدن آن رساله گونه).
پی نوشتها:
- بایستی در اول مقاله می آوردم که چرا عنوان مقاله «آیات موزون افتاده» است؟ کفار و منکران و بتپرستان و اعیار کفراندیش عرب، حتی ازخویشان نزدیک پیامبر (ص) از عموها در صدر اسلام، که آیات شریف قران کریم را فصیح و بلیغ و شعرگونه و بعضاً موزون می دیدند، در مقابله و مبارزه با پیامبر (ص) و کلام مؤثرش در اعراب و یاران او، برای آزار و تحقیر او میگفتند (استغفرالله): وی مجنون و شاعر و... چه و چه هاست. در قرآن صریحاً آمده است که: بگو من نه شاعرم، نه مجنون الخ. قدما - چه عرب و چه عجم - که درباره شعر بحث و نقد کرده اند، احتراماً برای اینکه آیات موزون افتاده قرآن مجید را شعر شمارند، در تعریف هایی که از شعر به دست داده اند «موزونِ مقصود» یا «موزونِ به قصد» را هم گنجانده اند که اگر - مخصوصاً عرب - در آیات قرآنی، عبارتی، آیه ای، سختی موزون پیدا کرد آن را شعر نپندارد و پیامر (ص) راهم شاعر.
منبع: / هفته نامه / پگاه حوزه / 1388 / شماره 262، شهرویور ۱۳۸۸/۰۶/۰۰
نویسنده : م. امید
نظر شما