وصال معشوق ازلی با روی خونین
در تاریخ خونرنگ شیعه همیشه یاران علی(ع)همچون مقتدای خویش، از چشمه عشق وضو ساخته و با رویی سرخ، بر هر آنچه کعبه آمال دیگران است، پشت پا زده و روی به میعادگاه ازلی و با ترنّم "فزت و ربّ الکعبه" بر سجاده عشق به نماز ایستاده اند. و چه بسیارند آرزومندانی که در این وادی، با حسرت به این انجام، نظاره گرند.
یکی از خیل معروفان آسمان و مسجودان ملائک و فرشتگان و رشک عارفان و خار چشم دشمنان و استخوان در گلوی منافقان و سد راه اصحاب ریا، پهلوان استوار و وارسته مسیر مبارزه و عاشق صادق و بی ریای امام راحل(ره)، شهید حاج مهدی عراقی است.
در وصف شهید عراقی هر آن چه گفته شود کم است، که عراقی را تنها امام ِ عراقی شناخت و به زیبایی وصف کرد که: "مهدی عراقی یک نفر نبود- او به تنهایی بیست نفر بود. حاج مهدی عراقی برای من برادر و فرزند خوب و عزیز من بود" و هر آنچه در این خصوص گفته می شود، تنها انتزاعی از این حقیقت است.
"محمد مهدی حاج ابراهیم عراقی" در سال 1309 هجری شمسی در یکی از محلات مذهبی جنوب شهر تهران پا به عرصه وجود نهاد و در دامان مادری عفیفه و پاکدامن پرورش یافت و تحت تربیت پدری بزرگوار که قلبی همچون آینه پاک و شفاف داشت به گونه ای مؤدب به آداب اسلامی آشنا شد که از همان دوران کودکی در انجام فرائض الهی کوشا بود.
وی در وصیت به پدر- سال 1344- از آن اوضاع و احوال چنین یاد کرده است:
"آری پدر تحولات عجیب روزگار را با دیده عبرت تماشا کرده ام، سودها را از زیان ها و کامیابی ها را از ناکامی ها درست شناخته و تشخیص داده ام. "
فدائیان اسلام
مهدی در حالیکه تازه به سن بلوغ رسیده بود و دوران دبیرستان را سپری می کرد، به سبب شرکت در هیئت های مختلف مذهبی و پیروی از احکام الهی و دینی، دارای روحی پاک و بی آلایش بود و باید گفت از مصداق افرادی بود که چشمه های معرفت بر قلبشان جاری می گردد؛ و از طرفی از هوش و ذکاوت بالایی نیز برخوردار بود.
ثمره این معرفت، روشنی دل و آگاهی ضمیر در یافتن راه حق و شناخت حقیقت بود. در این دوران بود که او با شهید نواب صفوی آشنا شد و خود را وقف آرمان های مکتب سرفراز اسلام کرد و به عضویت فدائیان اسلام درآمد و به مرکزیت آن راه یافت؛ تشکیلاتی که در زمان خود، از مؤثرترین و فعالترین سازمان ها محسوب می شد و با روحیه آزادگی و ستم ستیزی شهید عراقی تناسبی کامل داشت و در این زمان بود که وی، مراد خود را در چهره نواب صفوی یافت و به مریدی او گردن نهاد.
در یک دهه دوران مبارزات فدائیان اسلام، حاج مهدی عراقی، در تمامی فعالیت ها نقشی ویژه، مؤثر و کلیدی داشت و به عنوان بازوی قدرتمند شهید نواب صفوی عمل می کرد.
چند نمونه از فعالیت های ایشان:
الف- رای گیری دوره شانزدهم مجلس شورای ملی
ب- مأموریت در اعدام انقلابی هژیر
ج- مأموریت برای ترور شاه در تشییع جنازه رضاخان
د- مأموریت در اعدام انقلابی رزم آرا
در گرما گرم اتفاقات سیاسی در دوران تشکیل جبهه ملی، نخست وزیری مصدق و... شهید حاج مهدی عراقی به عنوان رابط بین شهید نواب صفوی، آیت الله کاشانی و مصدق عمل می کرد و یکی از طراحان و صحنه گردانان اجتماع فدائیان اسلام درمیدان بهارستان در خصوص افشای دلایل اعدام انقلابی رزم آرا در کورانی که کمونیست ها، ملیّون و... این عمل را به خود منتسب می کردند، شهیدعراقی بود.
شهید حاج مهدی عراقی به تبعیت از مراد خویش، شهید نواب صفوی، هیچ گاه به ملی گرایان دلبستگی پیدا نکرد چرا که معتقد بود ملّی گرایان اعتقاد به متکّایی غیر از ملت ایران دارند که آن هم آمریکاست. وی در این رابطه می گوید: "جبهه ملی معتقد به این بود که نمی تواند متکایش [متکی به] خود ملّت باشد. تنها باید یک متکایی غیر ازملت داشته باشد
در جریان دستگیری شهید نواب صفوی، شهیدعراقی به همراه 52 نفر دیگر در حالی که برای ملاقات وارد محوطه شده بودند، در زندان قصر متحصن گردیدند و پس از تسخیر بند، حفاظت از زندانیان را به عهده گرفتند و اعلام داشتند تا تعیین تکلیف در زندان خواهند ماند.
در این جریان شهیدعراقی با کمال دقت و هوشیاری مسئولیت تدارکات داخل زندان را به عهده گرفت و حکومت مصدق که غذا و خوراک را بر آنان قطع کرده بود سعی نمود بدین گونه فدائیان را در فشار قرار دهد. لیکن شهید عراقی با جیره بندی مواد غذایی مقاومت را زیاد نمود.
بالاخره پس از مدتی، رژیم با همکاری اعضای حزب توده که در داخل زندان بودند و به فدائیان خیانت کردند، موفق به یورش به داخل زندان گردید و آنان را مورد حملات شدید قرار دادند و پس از مضروب کردن افراد، آنان را با دستبند و پابند به بند کشیدند. در این مرحله شهید عراقی به مدت 7ماه زندانی شد و در نهایت در تاریخ 25 تیر 1331 از زندان آزاد گردید.
فعالیت فدائیان اسلام با شهادت شهید نواب صفوی به افول گرایید. شهیدعراقی در این رابطه می گوید: "بعد از جریان شهادت مرحوم نواب و آن خفقانی که توسط حکومت نظامی و بعد هم سازمان امنیت که سرتاسر شریان مملکت ما را می گیرد،هیچ سازمانی، هیچ تشکیلاتی به طور کلّی اگرچه در زیر خاکستر هم بودند، در روز(ظاهر)جلوه ای نداشتند، حرکتی نمی توانستند بکنند. "
آشنایی با امام
بعد از رحلت حضرت آیت الله بروجردی(ره)که مردم مسلمان ایران با مسئله انتخاب مرجع تقلید مواجه شدنند و "در حالی که رژیم شاه به قصد تضعیف حوزه های علمیه در ایران به بهانه تقویت حوزه نجف، علما و مردم را در شهرهای ایران وادار کرد تا تلگرافات تسلیت را به عنوان آیت الله حکیم در نجف مخابره کنند نه مراجع قم"، شهید عراقی به اتفاق دوستان و به همراه خانواه عازم قم شدند و پس از تحقیق و تفحص، حضرت امام خمینی(ره)را اعلم یافتند و به تقلید از معظم له گردن نهادند. هرچند به نظر می رسد سابقه ارتباط شهید عراقی با امام به قبل از این دوران باز گردد ولی در هر حال در این مطلب حرفی نیست که شهید عراقی پس از مرحوم نواب صفوی، مجذوب شخصیت روحانی و انقلابی حضرت امام "ره" گردیده و گمشده خویش را در وجود آن بزرگوار یافته بود. از این پس کلیه فعالیت های سیاسی و مبارزاتی وی تحت امر و با کسب تکلیف از محضر ایشان صورت پذیرفت و با امام خویش پیمان محکم بست وهمچون پروانه ای عاشق، درگرد شمع وجود امام گردید و در نهایت این پیمان را با خون سرخ خویش به امضاء رساند.
تشکیل هیئت های موتلفه
با ظهور و حضور جدّی حضرت امام خمینی(ره)در صحنه مبارزات سیاسی و اجتماعی، باب جدیدی در مسیر فعالیت های مبارزین گشوده شد. شهید عراقی که تجربیات دوران طولانی مبارزه را به همراه داشت و دارای شم سیاسی بالایی نیز بود، فعالیت جداگانه هیئت های مذهبی را- که گاهی خنثی کننده اعمال یکدیگر بودند- به مصلحت تشخیص نداد و در صدد ایجاد اتّحاد و اتفاق در بین آنان برآمد و از طریق شهید حاج صادق امانی و حاج هاشم امانی که سابقه دوستی شان به قبل ها برمی گشت، وارد عمل شد.
شهید عراقی در خاطرات خود می گوید: "از بدو حرکت حاج آقا [حضرت امام خمینی(ره)] یعنی روحانیت، خرده خرده این سه گروه [هیئت های تشکیل دهنده مؤتلفه] هر کدام مجزّا از همدیگر با روحانیت یک تماسکی پیدا کرده بود، کار می کردند... ماها که یک مقدار سابقه به حساب مبارزاتی داشتیم و می دانستیم که اختلافات چه ضررهایی دارد... من در یکی از این شاخه ها بودم، مرحوم آقای صادق امانی و حاج هاشم امانی هم در یکی از این شاخه ها بودند... یک دعوتی شد از حاج صادق و بعضی از دوستانش؛ صحبت هایی که ما کردیم با همدیگر ضررات این جدایی را وقتی بیان کردیم برای همدیگر، جفتمان احساس کردیم که باید این جدایی از بین برود و به صورت ائتلاف در بیاید. "
این گونه بود که این ائتلاف با نام جمعیت های مؤتلفه اسلامی، شروع به فعالیت کرد و برای حرکت صحیح و دوری از انحراف، با امام(ره)تماس برقرار شد تا فعالیت، تحت ولایت و رهبری معظم له صورت پذیرد و در این راستا بود که مسایل اعتقادی گروه در اختیار" آیت الله شهید بهشتی(ره)" و "آیت الله شهید مطهری(ره)" و... گذاشته شد.
قم، فیضیه، فروردین 1342
پس از طرح مسئله انجمن های ایالتی و ولایتی و اعلام عید نوروز به عنوان عزای عمومی از طرف علما، حضرت امام(ره)در اعلامیه ای به همین مناسبت، اعلام نمودند روحانیت اسلام امسال عید ندارد. در روز اوّل فروردین که مصادف با شهادت رئیس مذهب شیعه حضرت امام جعفر صادق(ع)بود، رژیم شاه با کارگردانی ساواک و به فرماندهی سرهنگ مولوی، جهت خنثی کردن حرکت علما و سرکوب آنان، چندین اتوبوس از افراد گارد جاویدان را با لباس مبدّل- روستایی و کارگر- به قم اعزام نمود تا ضمن بر هم زدن مراسم مدرسه فیضیه، به ساحت علما و روحانیت در ملأعام توهین نمایند. که در این حرکت، فاجعه خونین مدرسه فیضیه شکل گرفت. یکی از اهداف ساواک در این مرحله حمله به بیت شریف حضرت امام(ره)بود. شهید عراقی که در این زمان در منزل امام حضور داشت به تقسیم بندی افراد و ایجاد پست های مراقبتی در طول مسیر و خانه های اطراف پرداخت و خود به همراه یکی از دوستان به زیر زمین رفت و منتظر آمدن مهاجمان شد.
حضرت امام در همین شب اعلامیه "شاه دوستی یعنی غارتگری" را نوشت و برای چاپ به تهران فرستاد و با سخنرانی 5/2 ساعته روز سوم فروردین، وحشت حاکم بر قم را شکسته و روح تازه ای در کالبد طلاب و مبارزان دمید.
محرم 1342
بعد از قضایای فروردین ماه و حمله وحشیانه مزدوران رژیم ستم شاهی به مدرسه فیضیه، و به دنبال روشنگری های حضرت امام(ره)و دیگر علما و روحانیون مبارز، تصمیم بر این گرفته شد که مراسم تاسوعا و عاشورای حسینی، به تظاهراتی اعتراض آمیز علیه رژیم مبدّل گردد. بر این اساس شهید عراقی، طبق یک برنامه منسجم، مسیر تظاهرات را از مسجد حاج ابوالفتح واقع در میدان قیام تا دانشگاه تهران تعیین کرد.
مسیر تظاهرات به سمت دانشگاه طی گردید و سپس در جلوی در دانشگاه تهران شهید عراقی به همراه یک روحانی و یک دانشجو، سخنرانی کرد. وی در آن سخنرانی ضمن اعلام همبستگی با دانشگاهیان چنین گفت: "ما از یک مکان مقدس آمده ایم و در یک مکان مقدس دیگری می خواهیم این برنامه را ختم کنیم، از مسجد به دانشگاه... " جمعیت عزادار در راه بازگشت، زمانی که به نزدیکی کاخ شاه رسیدند در حالت عصبانیت با مشت های گره کرده به طرف کاخ چنین سرودند:
خمینی خمینی خدا نگهدار تو
بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو
سپس جمعیت با حضور در مسجد امام خمینی(ره)- مردم نام مسجد شاه را به مسجد خمینی از آن زمان تغییر داده بودند- قطعنامه ای را که در6 ماده تنظیم شده بود، قرائت کردند و متفرق شدند.
15خرداد 42
با پخش خبر سخنرانی مراجع تقلید برای مردم در روز عاشورا، جمعیت کثیری از تهران و دیگر شهرستان ها به قم سرازیر گردید. از اوّل صبح اعلان شده بود که امام خمینی(ره)عصر عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی خواهند کرد؛ مدرسه ای که چند ماه قبل شاهد قتل عام علما و روحانیون بود. علیرغم تهدیدات و ایجاد فضای ارعاب و خفقان، حضرت امام مصمّم و با صلابت بدون توجه به این مسائل به طرف فیضیه حرکت کردند. شعار امواج خروشان ملت که در پشت سر امام(ره)حرکت می کردند این بود: "خمینی خمینی، تو فرزند حسینی"
نقش شهید عراقی در مراسم عصر عاشورای فیضیه چنین بیان شده است: "از سویی با توجه به احتمال خطر برای جان حضرت امام(ره)، افراد انقلابی و شجاع با هدایت و برنامه ریزی حاج مهدی عراقی بلافاصله بعد از ظهر و در پایان مراسم تهران، خود را به قم رساندند و در حلقه های مختلف با سلاح های گرمی که از دوران فدائیان اسلام داشتند، از امام در میان جمعیت و هنگام سخنرانی در فیضیه حفاظت نمودند" بعد از سخنرانی امام(ره)که دارای محتوایی کاملاً برانگیزاننده و حماسی و علیه اسرائیل، شاه، رفراندوم و در دفاع از روحانیت بود، رژیم راه چاره را در دستگیری و بازداشت حضرت امام(ره)دانست.
در ساعت 3 بعد از نیمه شب 15/ خرداد/ 1342 کامیون های نظامی در بیرون شهر قم مستقر بودند و خیابان های قم مملوّ از کماندو و سرباز مسلح بود. مقدمات هجوم به منزل حضرت امام فراهم شد و با فریاد"روح الله خمینی منم. به کسی کاری نداشته باشید" کار دستگیری امام پایان پذیرفت.
در پی پخش خبر دستگیری امام خمینی(ره)مردم به تظاهرات عظیمی دست زدند که مجموعاً واقعه پانزدهم خرداد را تشکیل داد.
"سرانجام شاه و مشاوران داخلی و خارجی او، که هیچ یک از حیله های خود را مؤثر نیافتند تحت فشار افکار عمومی تصمیم به آزادی محدود امام خمینی(ره)گرفتند. روز جمعه12ربیع الاول 1383 برابر با 11 مرداد 1342... دستور آزادی ایشان و آیت الله قمی را صادر کردند و آنان را به داوودیه در خانه ای که متعلق به ساواک بود، انتقال دادند. "
و بعد از سقوط دولت علم و روی کار آمدن دولت منصور، در تاریخ 14 فروردین 1343حضرت امام(ره)را به قم بردند و نزدیک حرم مطهر حضرت معصومه(س)پیاده کردند.
اعلامیه امام در سالگرد 15 خرداد
یکی از فعالیت های موفق و سازماندهی شده هیئت های مؤتلفه چاپ، تکثیر و پخش اعلامیه علما، به خصوص حضرت امام بود.
پس از گذشت یک سال از واقعه خونبار پانزدهم خرداد، حضرت امام اعلامیه ای به مناسبت سالگرد شهدا صادر کردند که علاوه بر افشای ماهیت ضد دینی رژیم، در کالبد مردمی که دچار یاس و ناامیدی شده بودند، روح تازه ای دمید.
خبر این اعلامیه که می بایست به امضا آیت الله میلانی و آیت الله قمی در مشهد نیز برسد به اعضای موتلفه داده شد و از طرفی نیروهای امنیتی نیز در جریان خبر صدور آن قرار گرفتند و چاپخانه های تهران و قم را تحت نظر و گاهی مورد یورش نیز قرار دادند.
شهید عراقی، براساس یک برنامه ریزی دقیق و غافلگیرانه، متن اعلامیه را قبل از اخذ امضاهای دیگر آماده چاپ کرد و بعد از گرفتن امضاها، به قدری سریع به دست چاپ سپرد که حیرت مأموران ساواک را برانگیخت.
بزرگداشت 15خرداد 42
همواره ایام محرم در بین مردم، از شور و اشتیاق خاصی نسبت به سرور آزادگان و شهدای کربلا برخوردار بوده است و این خود زمان مناسبی است تا از این فرصت، کمال استفاده در راه روشنگری، صورت پذیرد. براین اساس هیئت های موتلفه اسلامی که تجربه موفق تظاهرات چند ده هزار نفری سال گذشته را به همراه داشت با برنامه ریزی دقیق، تصمیم گرفت در ایام تاسوعا و عاشورای این سال نیز حرکتی مشابه با حرکت سال قبل، ایجاد نماید و به افشاگری رژیم شاه و اهداف شوم حکومت او بپردازد.
در جریان این تظاهرات، شهید عراقی به همراه 38 نفر دیگر دستگیر گردید. سند ساواک شعارهای مراسم عاشورای حسینی(ع)را چنین ثبت کرده است: "ان لم یکن لکم دین فکونوا احراراً فی دنیاکم، اگر دین ندارید لااقل مردمی آزاده باشید. "حسین بن علی"؛ کن لظالم خصماً و للمظلوم عونا- دشمن ستمگر و یار مردم ستمدیده باشید... دست عمال پلید اسرائیل از کشور اسلامی کوتاه... " با دستگیری شهید عراقی و تعدادی از افراد دیگر، در بازجویی شهید عراقی به عنوان یکی از قاریان قرآن در طول مسیر مطرح می گردد.
کاپیتولاسیون
"لایحه مصونیت مستشاران و دیگر تبعه امریکا در ایران که در 13/ مهر/ 1342 در کابینه امیر اسدالله علم به تصویب رسیده بود، در مرداد ماه 1343 به مجلس سنا رفت و مورد تصویب سناتورها قرار گرفت. حسنعلی منصور، که پس از علم به نخست وزیری رسیده بود، لایحه مزبور را در 21/ مهر/ 1343 به مجلس شورای ملی برد و از تصویب نمایندگان گذراند"
تصویب این لایحه در مجلسین سنا و شورای ملی، تقریباً اعلام نشد و مطبوعات کشور نیز زیر سانسور دولت از افشای آن خودداری کردند.
چندی بعد نشریه داخلی مجلس شورا، متن کامل سخنان و گفتگوهای نمایندگان و رئیس دولت در این رابطه را به چاپ رساند.
خیر تصویب لایحه کاپیتولاسیون از طریق یکی از رفقا به شهید عراقی منتقل شد و از این طریق مدارک آن به حضرت امام(ره)داده شد.
حضرت امام(ره)روز چهارم آبان را که شاه در کاخ گلستان جلوس داشت و از روزهای محوری حکومت شاهنشاهی محسوب می شد، برای سخنرانی انتخاب فرمودند که از طرفی این روز، مصادف با عید میلاد حضرت زهرا(س)نیز بود.
رژیم برای جلوگیری از سخنرانی توفنده حضرت امام(ره)، واسطه ای را به قم فرستاد که این واسطه موفق به دیدار شهید حاج آقا مصطفی گردید و در این دیدار حمله به آمریکا از سوی امام، خطرناک تر از حمله به شخص اوّل مملکت، عنوان شد.
"... امام خمینی با آگاهی از این نقطه ضعف رژیم، در سخنان پرشور خود، حمله را مستقیماً متوجه آمریکا کردند و ایالات متحده را با شدیدترین لحن به یاد انتقاد و اعتراض گرفتند. حضرت امام به دلیل اینکه شاید سخنرانی شان به گوش همه مردم نرسد اعلامیه ای درباره مسائل جاری مملکت و به ویژه موضوع تصویب لایحه کاپیتولاسیون تهیه کردند... و همان روز اعلامیه را به آقای حاج مهدی عراقی دادند و سفارش کردند که حتی المقدور مخفیانه و با احتیاط چاپ و منتشر شود تا کسی دستگیر و گرفتار نشود. این بود که با ابتکار آن شهید بزرگوار و حرکت تشکیلاتی هیئت ها و جمعیت های موتلفه و نیروهای دانشجویی، اقدام بسیار ارزنده ای صورت گرفت... "
پس از این جریان، در شب سیزدهم آبان صدها کماندو و چترباز مسلّح خانه امام(ره)را در قم محاصره کردند و از بام و دیوار وارد بیت ایشان شدند و پس از دستگیری معظم له، ایشان را با اتومبیلی که از قبل آماده شده بود به تهران انتقال دادند.
هنوز آفتاب روز13 آبان سر از افق بیرون نیاورده بود که رهبر بزرگ نهضت، به جرم دفاع از استقلال وطن و بهروزی هموطنان مسلمان خود، از وطن بیرون برده شد و به ترکیه تبعید گردید.
شهید عراقی، عنصری زندان آزموده بود که سابقه او به دوران زندان همراه با فدائیان اسلام، زندان در شهرستان قزوین، زندان در عاشورای 1343 باز می گشت و به راستی در چنین موقعیت هایی است که عیار افراد به بوته محک سپرده می شود و سره از ناسره مشخص می گردد.
در جریان بازجویی ها، تمام سعی شهید عراقی بر این قرار گرفت تا افراد کمتری از مرتبطین شناسایی و دستگیر شوند. بر این اساس شهید عراقی مسئله تهیه اسلحه را به عهده می گیرد.
ابوالفضل حیدری در این رابطه می گوید: "یادم هست در پرونده یک اسلحه بود، مشخص نشده بود که این اسلحه از کجا آمده... بالاخره یک روزی بنده را با ایشان آوردند اتاق رئیس... من نگاه کردم دیدم شهیدعراقی را ناخن هایش را کشیده اند و بسته اند. بازجویی و سوال انجام شد، نتیجه ای نگرفتند. شهید عراقی برای اینکه فشار روی برادرهای جوانتر را کم کند، یادم هست که پیشنهاد کرد به آن سرهنگ، که آقا اسلحه را من قبول می کنم... "
این یکی از نمونه های بارز از روحیه جوانمردی و ایثار شهید عراقی است. کسانی که مختصر شناختی از سیاهچال ها و شکنجه گاه های ساواک دارند از این نمونه پی به عمق روحیه سلحشوری و مقاومت وی خواهند برد. پس از اتمام دوران بازجویی، پرونده های تنظیمی به بیدادگاه های نظامی ارسال می گردد. در نهایت برای6 تن از متهمین پرونده که از آن جمله شهید عراقی بود، حکم اعدام صادر گردید.
شهید عراقی که یکی از آرزوهای دیرینه اش، وصال معشوق ازلی با روی خونین بود، با شنیدن حکم دادگاه برای رئیس کل زندان، رئیس زندان، افسر نگهبان و مأمورین او، شیرینی فرستاد تا رضایت و خوشحالی خود را از رای دادگاه اعلام نماید.
دوران زندان
پس از اعلام یک درجه تخفیف به شهید عراقی و حاج هاشم امانی همرزم وی، شهید عراقی و دیگر همراهان را به زندان قصر منتقل کردند تا مرحله ای دیگر از مجاهدت های این پیشکسوت انقلاب و سرباز قدیمی امام(ره)آغاز گردد.
از سوابق فعالیت های داخل زندان شهید عراقی، به غیر از اسنادی که در متن کتاب آمده است، اطلاع چندانی در دست نیست. دورانی که جوانی شهید عراقی را به پیری تبدیل کرد و موی سیاه سر و صورت وی را به سفیدی مبدّل ساخت.
امیر عراقی می گوید: حضرت امام(ره)در دیدار با دانشجویان در نوفل لوشاتو فرمودند: "جوانانی که قبلاً با آنها دست می دادی دست پهلوانی و مردانه بود الان که نگاهشان می کنم، می بینم ریش ها و موهایشان سفید است". "امیر ادامه می دهد که پس از این صحبت وقتی چشمم افتاد به پدر، دیدم که اشک پدر روان است. "
برای نقل خاطرات دوران طولانی بازداشت، می بایست پای صحبت همرزمان و هم بندان وی نشست و بر آنان است که با ثبت رشادت ها و فعالیت های شهید عراقی در داخل زندان، در حفظ تاریخ حماسه ساز دوران مبارزه کوشا باشند تا مبادا این از خود گذشتگی ها در گذر زمان به بوته فراموشی سپرده شود.
در اولین ماه حضور در زندان قصر، اتاق ملاقات تبدیل به محل میتینگ و سخنرانی شهیدعراقی و یارانش گردید تا جایی که منجر به نصف کردن اتاق ملاقات از طرف مسئولین زندان شد تا ملاقات کنندگان دیگر زندانی ها یا ملاقات کنندگان شهید عراقی و یارانش همراه نشوند و...
سپس در زندان برای انتقال به بند زندانیان سیاسی- چون شهید عراقی و یارانش را به بند زندانیان عادی، منتقل کرده بودند- دست به اعتصاب غذا زدند تا در نهایت موفق به انتقال به بند زندانیان سیاسی شدند. هر چند در بند عادی نیز شهید عراقی و یارانش، زندان را تبدیل به کلاس آموزش کرده و به ارشاد زندانیان عادی همچون قاچاقچیان، سارقین و... پرداختند و ضمن نسبت دادن مفاسد اجتماعی به حکومت، با مطرح کردن اهداف دین مبین اسلام، خیانت های رژیم پهلوی را مطرح کرده، با بزرگداشت ایام مذهبی و جشن گرفتن اعیاد دینی، سعی در محکم کردن مبانی اعتقادی افراد نمودند.
شهید عراقی در ایام زندان، پس از آنکه وضعیت غذا و طبخ آن را غیر مطلوب دید، داوطلب مسئولیت تهیه غذای زندانیان گردید. مسئولیتی که از صبح بسیار زود شروع می شد و تا ساعات آخر شب ادامه داشت تا زندانیان از غذای مطلوب و قابل استفاده ای برخوردار شوند.
شهید عراقی هرگز خط مستقیم اسلام ناب محمّدی(ص)به رهبری حضرت امام(ره)را در لابلای زنگارهای ایسم ها و التقاط ها گم نکرد و به یک کلمه کمتر یا بیشتر از آنچه امام می فرمود، رضایت نداد. با جمع آوری اطلاعات و اخبار زندان و در بحث با التقاطیون زندانی، در برابر تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایستادگی کرد و با روشنگری های خویش از اثرات سوء آن بر افراد کم اطلاع درون زندان، جلوگیری کرد. هرچند در موضعی پدرانه قرار داشت و جوانترها را تحت حمایت خویش قرار می داد و به آنها کمک می کرد.
دوران انقلاب اسلامی
شهید عراقی پس از رها شدن از بند، همچون سربازی تازه نفس پای در میدان مبارزه نهاد؛ هرچند از طریق منابع و عوامل ساواک شدیداً تحت مراقبت قرار داشت. او که چشم در راه پیروزی داشت و به اسلام و امام عشق می ورزید و از روز اوّل قدم گذاردن در طریق عشق، همه مصائب و مشکلات را به جان خریده بود، جان بر کف و در انتظار وصل از هیچ کوششی فرو گذار نمی کرد.
او که بر انحراف فکری و عملی مجاهدین خلق [منافقین] اشراف کامل داشت و گروه های ملّی گرا و متظاهر به دیانت را نیز دست پرورده و گوش بر دهان امریکا می دانست، با گروه های اسلامی تازه تشکیل شده از قبیل گروه توحیدی صف، گروه منصورون، گروه بشیر و... ارتباط برقرار کرد و آنان از تجربیات دوران طولانی مبارزه خویش بهره مند ساخت و در تهیه امکانات و تدارکات وعِدّه و عُدّه آنان به سختی تلاش کرد تا جایی که در سندهای ساواک به عنوان گرداننده این گروه ها مطرح گردیده است.
ایشان ضمن گوشزد کردن خطر به انحراف کشانده شدن انقلاب اسلامی، در برابر آزادی ها و اصلاحات ریاکارانه رژیم برای تغییر در مسیر انقلاب اسلامی و به بیراهه کشاندن آن، که با مطرح کردن افراد ملی گرا و وجیه الملّه از جمله جبهه ملی و... در دستور کار قرار داشت، با تحلیلی واقع گرایانه و زیرکانه اعلام کرد که بایستی طوری عمل کرد که عناصر مذهبی که بیشتر فشار و شکنجه و کشته دادن ها و جانفشانی ها را تحمل کرده اند، متشکل و تحت رهبری امام(ره)، به حرکت ادامه دهند.
این مسئله دلیلی بر بینش بالای شهید عراقی است که در این سال، خطر نهضت آزادی را با این جمله گوشزد کرده بود که "مثل افراد نهضت آزادی البته کادرهای رده پایین" چرا که در کادرهای رده بالای آن صداقت ندیده بود و خطر آنان را در به انحراف کشیده شدن انقلاب کمتر از جبهه ملی نمی دانست. شهید عراقی بدون هیچ گونه مماشات با هر گروهی که اعتقاد به ولایت نداشتند و یا انحرافی در عمل و افکار خویش داشتند با نهایت دقت و احتیاط برخورد می کرد و رهبری و هدایت بخش معظمی از فعالیت های انقلابی را به عهده داشت.
وی با حرکت حضرت امام(ره)از عراق و استقرار ایشان در نوفل لوشاتو در فرانسه، به وی پیشنهاد شهید مظلوم آیت الل هدکتر بهشتی(ره)برای سر و سامان دادن به وضع محل اسکان امام(ره)به آنجا رهسپار گردید.
هر چند ساواک در جریان این سفر قرار داشت ولی به علّت اینکه در کنار وی منبعی را در استخدام داشت، برای حساس نکردن موضوع، با مسافرت ایشان مخالفتی به عمل نیاورد.
شهید عراقی مدیریت داخل بیت امام(ره)در نوفل لوشاتو را به عهده گرفت و پروانه وار گرد شمع وجود مقدس ایشان می گردید و در ضن نوارهای سخنرانی امام را از طرق مقتضی به داخل کشور ارسال می کرد.
ایشان پس از رتق و فتق امور منزل امام با تعدادی جزوه و کتاب وعکس- به صورت جاسازی شده- برای رهبری وسازماندهی تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال 1357، با کوله باری از رهنمودهای امام(ره)به تهران بازگشت.
تجربه های قبلی ایشان در اداره کردن تظاهرات محرم سال 1342 و محرم سال 1343، از تظاهرات تاسوعا و عاشواری محرم سال 1357 حرکتی عظیم و دشمن برانداز ساخت. بر این اساس بود که ساواک ایشان را خط دهنده و هدایت دهنده گروه ها و در ضمن یک تکیه گاه و مأمن افراد و گروهها معرفی می کرد.
پس از انجام موفقیت آمیز مأموریت ها، شهید عراقی به بهانه دیدار فرزند- امیر عراقی که در امریکا به تحصیل اشتغال داشت- عازم سفر شد و مجدداً به فرانسه رفت و همراه حضرت امام(ره)با پرواز انقلاب به ایران بازگشت.
نشریه امید جوان این بازگشت را چنین ترسیم کرده است: "در آن روز لحظه ای که پرواز انقلاب در فرودگاه نشست و همه چشم ها و دوربین ها به روی درب خروجی هواپیما نشانه رفته بود تا اینکه اولین نفر از هواپیما خارج شد روی پله ها ایستاد و به این طرف و آن طرف نگاهی انداخت و در حال که از پله ها پایین می آمد باز همه چیز و همه کس را مواظب بود. در آن لحظه این سوال برای همه خبرنگاران داخلی و خارجی مطرح بود که "او کیست؟"... بعداً فهمیدیم کسی که قبل از همه از هواپیما خارج شد حاج مهدی عراقی از یاران صمیمی حضرت امام(ره)... [بود]. " وقتی امام به ایران بازگشت، شهید عراقی در مدرسه علوی به رتق و فتق امور پرداخت و پس از شلوغ شدن زندان قصر، به حکم حضرت امام(ره)به ریاست زندان قصر منصوب شد و پس از چندی به حکم حضرت امام(ره)به عضویت شورای مرکزی بنیاد مستضعفان درآمد و در همین سمت بود که به عنوان مسئول مالی بنیاد به اتفاق آقای حسین مهدیان سرپرستی روزنامه کیهان را به عهده گرفت.
شرایطی که شهید عراقی به موسسه کیهان رفت، این گونه تعریف شده است: "[موسسه] کیهان پس از انقلاب پر از ساواکی ، توده ای و سلطنت طلب و یک معجون خاص بود... در حال فروپاشی بود که ما اقدام کردیم برای حفظ و حراست آن... شرایط طوری بود که نیاز به یک فرد قوی و متفکر و اندیشمند مانند شهید عراقی بود تا بتواند از عهده این بار سنگین بر آید ایشان به عنوان یک تکلیف الهی، احساس وظیفه کردند و تأیید امام را گرفتند... "
ذکری از شهید حسام عراقی
بهتر آن است تا در این جا از شهید حسام عراقی که پرورش یافته در دامان مادری ایثارگر و پدری مبارز و مومن به اسلام و عاشق راستین ولایت بود نیز ذکری به میان آید.
حسام در زمان شروع مبارزات پدر به همراه هیئت های مؤتلفه کودکی دو ساله بود که در زمان رشد و بالندگی خویش، به علت ملاقات های پی در پی با پدر در زندان، در وجودش ایمانی محکم به پدر و راه او به وجود آمد. به طوری که هر هفته به ملاقات پدر می رفت و مسئولین مدرسه ای که در آن تحصیل می کرد به علّت علاقه ای که او به پدر داشت، مانع از رفتن او نمی شدند.
آقای هاشمی رفسنجانی حسام را چنین معرفی می کند: "بچه اش [حسام] یک ستاره درخشان بود که از کوچکی و بچگی... تابش دیگری داشت و در بچه های ما از همه درخشان تر بود"
در اسناد ساواک، نقش حسام عراقی در دوران انقلاب، در تکثیر نوار و اعلامیه های امام به خوبی گنجانده شده است که برای همین منظور دستگاه تایپ نیز تهیه کرده بود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص شهادت حسام چنین می فرماید: "[شهید عراقی] او را هم که در شیرخوارگی رها شده بود و در جوانی باز پس گرفته بود با خود به میهمانی و ضیافت الهی برد. "
آری شهید عراقی به آرزوی دیرینه خود رسید و فرزند جوان خویش را نیز ابراهیم وار به مسلخ عشق برد.
به فرمان امام(ره)، پیکر مطهر شهید عراقی به شهرستان قم منتقل گردید. در تشییع باشکوهی که صورت گرفت، حضرت امام(ره)نیز شرکت کرد و پس از آنکه در جوار حرم حضرت معصومه "س" مراسم تدفین انجام شد، در ساعات پایانی شب در حالی که حرم مطهر قُرق شده بود، این امام ِ عراقی بود که بر بالای تربت یار و همراهش نشسته و لب به دعا گشوده بود.
امام و شهید عراقی
از دوستان نزدیک شهید عراقی خاطره اولین دیدار حضرت امام و شهید عراقی را اینگونه توصیف کردهاند که حضرت امام در پاریس اشاره به شهید کردند و فرمودند:
این جوانهای رشید ما را اینقدر در زیر شکنجهوزندان اذیت وآزار داده اند که من وقتی در اولین برخورد دیدم باور نکردم که آن قامت رعنا و آن هیکل رشید این قدر زیر شکنجه شاه افسرده شده باشد.
من ایشان را حدود بیستسال است که میشناسم حاج مهدی عراقی برای من برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادت ایشان برای من بسیار سنگین بود اما آنچه مطلب را آسان میکند آن است که در راه خدا بود. شهادت او بر همه مسلمین مبارک باشد. او میبایست شهید میشد برای او مردن در رختخواب کوچک بود.
حضرت آیة الله خامنهای و شهید عراقی
مرحوم شهید عراقی یکی ازچهرههای کم نظیر در صحنه مبارزه و خط انقلاب پیش از پیروزی انقلاب بود ایشان عنصر شریف و عزیزی بود که از دست رفتند شهید عراقی جوانی ، عمر و نشاط خود را فدای جایگزین نمودن حکومت خدا بجای حکومت طاغوت کرد که همین هم شد و بدین لحاظ بزرگترین حق را به گردن انقلاب همین گونه اشخاص دارند که در آن دوران اختناق این چنین فداکاری میکردند. شهید عراقی و همرزمانش از همان ابتدای شروع حرکت انقلاب و روند مبارزه یعنی سال 1342 خیلی جدی به اساسیترین محور انقلاب یعنی امام متمایل شده بودند و ازخط مستقیم خود به هیچ وجه منصرف نگردیدند.
فعالیتهای شهید عراقی در بعد از پیروزی انقلاب 1357- 1358
الف- بعد از پیروزی تا شهادت
با پیروزی انقلاب اسلامی و پیاده شدن حکومت اسلامی که شهید عراقی به خاطر آن 12 سال متوالی در زیر شلاق شکنجهها و تبعید به سر برده بود سراز پا نشناخته فعالیتهای خود را دو چندان کرد گر چه بیش از یکسال و اندی نگذشت اما در سنگرهای مختلف دین خود را ادا نمود
ب- مسئولیتهای او پس از پیروزی انقلاب:
- یکی از شش مسئول انتظامات مدرسه علوی و رفاه
- سرپرستی زندان قصر با همکاری تنی چند از همرزمانش
- رئیس واحد اجرائی بنیاد مستضعفان
- مدیریت مالی مؤسسه کیهان و عضو هیئت تحریریه کیهان
- عضو یت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی به دعوت شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی
نحوه شهادت
دراولین ساعات روز چهارم شهریور 1358 شهید عراقی با فرزندش بدست گروهک منحرف فرقان به شهادت رسیدند این مزدوران خود فروخته فرزندی برومند از امام راحل را در همان سال آغازین انقلاب اسلامی گرفتند.
پیکر مطهر شهید حاج مهدی عراقی و فرزند حسام با احترامی خاص به شهر مقدس قم انتقال یافت و با حضور انبوه امت داغدار در حالیکه حضرت امام شخصاً از میدان سعیدی قم تا نزدیک صحن حضرت معصومه سلام الله علیها جنازه را تشییع میفرمودند درکنار بارگاه ملکوتی حضرت معصومه به خاک سپرده شدند.
منبع: / روزنامه / اعتدال ۱۳۸۷/۰۶/۰۴
نظر شما