موضوع : پژوهش | مقاله

کپی ؛ نه برابر اصل !


... چند سالی! است قصد آن دارم چند خطی در مورد چند مسئله از مسائل و معضلات حاکم بر دانشگاه‌‌ها بنویسیم اما دلایلی چند مانع بود: یکی وسواس بنده در مورد اینکه هر حرف ناصوابی برای بدل شدن به «دو کلمه حرف حساب» نیاز به مستندات کافی و ادله وافی و آمار و اطلاعات اضافی و صد البته کلی نمودار و گراف و Table بند نافی و داده به هم بافی دارد تا جامعه «تحصیلکرده و تحصیل‌ب‍َرده» امروز وقعی بدان نهد و این موضوع را خدمت سردبیر مکرم سوره هم عرض کرد‌ه‌ام اما ایشان از سر بنده‌نوازی و جهت قطع روده‌درازی حقیر را تشویق کرد تا به‌صورت درد ‌دل گونه چاک د‌هان دل بگشاییم و به قول بیدل: «هر چیز که در خیالت آید بنویس... داعیه آن ندارم که حرف‌‌هایم همه راست و صواب است اما یقین دارم که این واگویه‌‌ها حرف دل بسیاری دیگر نیز هست و امید آن دارم که اساتید و صاحبنظران محترم در مقالات خویش به سؤالات ذهنی حقیر پاسخ دهند.


طبق آمار‌های غیر مستند! در مملکت ما، امروزه بیش از 3/2 میلیون دانشجو مشغول تحصیل در مراکز آموزش عالی کشور می‌باشند و جالب اینکه این قشر عظیم جزء نیرو‌های مولد به شمار رفته و در آمار بیکاری که توسط مسئولین محترم امر ارائه می‌شود جای نمی‌گیرند! اما فی‌الواقع چقدر از مسائل و مشکلات این قشر صحبت شده و چه راهکار‌های قابل اجرایی ارائه گردیده؟ دلیل این «سکوت مکتوب» چیست؟ البته در لابلای اوراق خزان‌دیده برخی نشریات دانشجویی هر از گاهی آن‌ هم به‌طور موردی و مصداقی از مشکلات دانشگاه نگاره‌‌ها و سنگ‌نبشته!‌‌هایی به چشم می‌خورد که اغلب آنها بیشتر مسائل صنفی و رفاهی نظیر کیفیت غذای سلف و وضع نابسامان خوابگاه را شامل می‌شود و همه‌جا سخن از مدح املت است و ذم‌‌ِ کتلت!. برخی روزنامه‌‌های پرتیراژ هم از سر شکم‌سیری و یا مشتری‌یابی به‌طور مقطعی صفحاتی را به دانشجو و دانشگاه اختصاص می‌دهند.
امروزه از هر فوق ‌لیسانس بیکار و بی‌سوادی! هم بپرسی می‌داند که اکثر اساتید دانشگاه‌‌های معروف و معتبر کشور، مدرک تحصیلی خود را از دانشگاه‌‌های خارج دریافت داشته‌‌اند و تاج افتخار دکتری را در فرهنگستان فرنگ بر س‍َریر‌ِ سر نهاد‌ه‌اند و همواره داد نظم و انضباط و اخلاقیات غربی را به رخ دانشجویان ندید بدید شرقی می‌کشند و آب از لب و لوچه ایشان آویزان می‌کنند. خلاصه جعفرخان‌ِ از فرنگ برگشته‌اند و کامبیز جان‌ِ با وطن قهر‌‌گشته! اما نکته جالب‌تر و با‌حال‌تر اینکه برخی اساتید نقل زبانشان گله و شکایت از کمبود‌ها و کاستی‌‌ها و بی‌مهری‌‌هاست و دائم بر این واقعیت انکارناپذیر! تأکید می‌کنند که دانشگاه‌‌های خارجی التماس آنها را می‌کرد‌ه‌اند که همانجا بمانند و بتدریسند! و جوامع عقب‌مانده آنجا را از فیض حضور خویش محروم نسازند! اما ایشان به‌دلیل عرق ملی و مرام زورخانه‌ای! و حب‌الوطن به تمام مادیات پشت کرد‌ه‌اند و به دیار خویش بازگشته‌اند. البته معلوم نیست این حضرات در آنجا می‌توانسته بود‌ه‌اند! این همه پست و مسوولیت را که در هیچ کجای کره ارض به اندازه ممالک محروسه ایران موجود نیست، حاصل نمایند یا نه؟
اما سؤال: چرا این تربیت‌یافتگان غرب و نخبگان نتوانسته‌اند آنطور که باید و شاید این نظم را در دانشگاه ایرانی پیاده کنند و این پیشکش بلکه خود نیز مجددا‌ً با سیستم ایرانی یک بام و دو هوا به خوبی خو گرفته‌اند و در آن هضم شد‌ه‌اند؟ یکی از دوستان از استادش می‌گفت که سال اول بازگشت از خارج با چه شور و حرارتی برای دانشجویانش برنامه‌ریزی می‌کرد ولی هم او پس از مدتی کوتاه به شیوه ایرانیت اساتید سلف روی آورد. آنچه به عقل ناقص بنده (و شاید به عقل کامل دیگران) می‌رسد این نکته است که دانشگاههای امروزین ما در حقیقت یک کپی (آنهم نه برابر اصل!) از دانشگاههای غربی هستند که قدمت برخی از آنها به 4 تا 5 قرن می‌رسد حال آنکه قدیمی‌ترین دانشگاه ما به سبک جدید (دارالفنون) 130 سال بیشتر قدمت ندارد. البته صحیح‌تر آن است که مراکزی چون دانشسرای عالی و دانشگاه تهران را سپیده‌دم ظهور دانشگاه مدرن در ایران بدانیم. با نیات و اهداف رضاخان از تأسیس دانشگاه در ایران کاری ندارم اما مشخص است که پیدایش این عنصر کلیدی مدرنیته مانند خیلی از عناصر دیگر با بومی‌سازی و درونی‌سازی مناسب همراه نبوده است. الگوبرداری مطلق از نظام آموزشی غرب، مشکلات زیادی را سبب شده و جالب اینکه گمان ما بر این است که اجرای موبه‌موی سیستم دانشگاه‌‌های خارجی یگانه راه برطرف ساختن نقصان‌‌هاست و هیچ‌وقت با خود فکر نکرد‌ه‌ایم که خیلی از این نسخه‌‌ها را شاید نتوان برای کشوری مثل ایران پیچید.
بار‌ها دید‌ه‌ام و برای حقیر نیز رخ داده که دانشجوی ایرانی وقتی از طریق پست الکترونیکی یا هر وسیله‌ای در‌خواست مطلب علمی از اساتید خارجی نموده، طرف نه تنها از طریق اینترنت و ایمیل مقالات و حاصل تحقیقات وزین خود را به رایگان در اختیار نهاده که حتی بعضا‌ً به خرج خود کتاب و مجلات و ژورنالهایی را به آدرس دانشجوی وطنی‌‌ ـ آنهم ندیده و نشناخته! ـ پست کرده و در عوض به کرات دید‌ه‌ایم که اساتید جوان و باسابقه ما از در اختیار گذاشتن مقالات و حتی آدرس منابع خارجی به دانشجویان دریغ می‌ورزند که مبادا رقیبی برایشان تراشیده شود و جایشان تنگ آید.
البته نمی‌خواهیم از اساتید خارجی امامزاده درست کنیم که به حمدالله در کشور خودمان به اندازه تمام کره زمین و سایر کرات آسمانی! عارف و زاهد و کاردرست و قدیس داریم و نیازی به واردات نیست اما واقعا‌ً ادعای فرهنگ و مسلمانی ما چه می‌شود پس؟ (البته در فرهنگی که شعارش این باشد که «برای کسی بمیر که برایت تب کند» انتظار چه بیش از این توان داشت؟)...
حال که اساتید معظم چه قبل از انقلاب و چه پس از آن در دورانی که جوانان مملکت در جبهه‌‌ها خون خود را نثار انقلاب می‌کردند، با پول بیت‌المال مستضعفین و روستانشینان در بهترین دانشگاه‌‌های اروپا و آمریکا تحصیل و زندگی کردند، لااقل پیش پای جوانان امروز سنگ جفا ننهند و با قطع سهمیه بورس تحصیلی، فرصت مطالعاتی در خارج و نظیر اینها با آینده و روحیه ایشان تیله‌بازی نکنند. جالب است اساتیدی که با سهمیه هیئت علمی و بدون کنکور وارد مقطع دکتری شد‌ه‌اند به همرهی سایر عیاران! روز به روز شرایط را برای فرار نخبه‌‌ها و جذب پخمه‌‌ها فراهم می‌آورند.

عدالت، گم‌شده فرهنگ و هنر و دانشگاه!
تبعیض و بی‌عدالتی در دانشگاه‌‌ها که ع‍َل‍َم‌کش روشنگری و اصلاح‌ فکر و رفع فساد در جوامع هستند، مصیبت عظیمی است. تغییر ماهیت گروه‌های آموزشی به باند‌های مخوف قدرت!، جزم‌اندیشی و جلوگیری از ورود دانشجویان مستعد و اساتید کارآمد به جمع خودی‌‌ها!، تقسیم طرحها و پایان‌نامه‌‌ها برخی نسخه‌‌های طرح‌‌های وارداتی در عین جالب بودن به دلیل کم‌جنبه بودن ما ایرانی‌‌ها! نتیجه معکوس به بار می‌آورد. من جمله طرح‌‌های اخیر مثل پذیرش دانشجوی دکتری بدون کنکور که در مورد نخبگان علمی و دانشجویان و دانشجویان ممتاز لحاظ می‌شود، اما متأسفانه دیده شده که آشنابازی‌ها و غریب‌زدایی‌های فراوان در همین یکی دو سال اجرای طرح صورت گرفته که دل عاشق را خونین و مالین! کرده، مثلاً دانشجویی که چند سال پیاپی حتی در مرحله اول آزمون دکتری (امتحان زبان) قبول نشده به عنوان نخبه و بدون کنکور به لطف مدیر گروه وارد دوره دکتری شده و یا برخی گروه‌ها قبل از برگزاری آزمون، دانشجویان دکتری خود را مشخص کرد‌‌ه‌اند!
قرار است از سال بعد نیز پذیرش دانشجو در مقطع کارشناسی ارشد تا حد زیادی به عهده خود دانشگاه‌ها واگذشته شود و «پیداست کزین میان چه خواهد برخاست.»
و یا موردی دیگر: قانونی خود‌نوشته بر این نمط که فرزندان کاکل‌زری اساتید و مسوولین دانشگاه در هر کجای ایران در دانشگاهی پذیرفته شوند، حق دارند به دانشگاه بابایشان! انتقالی بگیرند و چه بسیارند از ایشان... گیرم پدر تو بود استاد. دردآورتر از این حضور آقازاده‌‌های مسوولین در بهترین دانشگاه‌‌های کشور است که بعضاً آمار‌های غیر رسمی عجیبی در این مورد عنوان می‌شود.
اخیرا‌ً نیز حقوق اساتید دانشگاه‌های دولتی به حدود دو برابر افزایش یافته که البته امر مبارکی است اما چرا این تسهیلات برای کارمندان جزیء و یا کارگران پیمانی در نظر گرفته نمی‌شود؟
در بسیاری از موسسات تحقیقاتی و دانشگاهی زمین‌هایی به قیمت نازل در اختیار افراد رده بالا قرار داده شده من‌جمله در مناطقی مانند دارآباد، ولنجک، کرج و... که باعث ایجاد تیپ جدیدی از اساتید بساز و بفروش گردیده است. به‌ عنوان مثال زمین‌های چند هکتاری در شمال در گذشته جهت رواج کشت گونه‌های سوزنی برگ به برخی اساتید منابع طبیعی واگذار گردید که خوشبختانه نه تنها به چنین کاری دست نیازیدند که اکثر آنها را به ویلا بدل کردند و یا به قیمت‌‌های کلان فروختند. خوب اگر استاد منابع طبیعی دلش برای این ذخایر خدادادی نسوزد، از قاچاقچی چوب چه انتظاری می‌توان داشت؟
پرداختن به مقوله فرهنگ در دانشگاه‌ها مجالی بس وسیع‌تر از این می‌طلبد، اما چون قرارمان بر تیترو‌ار بیان کردن مطالب بود، ناخنکی هم به آش شلم شوربای فرهنگ می‌زنیم. طشت وضعیت ناراست و آشفته فرهنگی دانشگاه‌ها از بام افتاده سو هر کس به نوبه خود از این روند افتضاح! گله دارد و هیچ کاری هم نمی‌کند! به خاطر دارید که دانشجویان در دیدار رهبر معظم انقلاب از دانشگاه شهید بهشتی چقدر در سؤالات خویش از این اوضاع گله‌مند بودند. شیوع بدحجابی و بدلباسی و بد ادایی!، ترویج مدهای ناهنجار، بالا رفتن آمار اعتیاد و خودکشی. به حمدالله والمنه متولیان فرهنگ و کار فرهنگی در دانشگاه‌ها بسیار فراوانند: نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، جهاد دانشگاهی، معاونت دانشجویی و فرهنگی، انجمن اسلامی و بسیج اساتید و در بخش دانشجویی بسیج دانشجویی، جامعه و انجمن اسلامی دانشجویان، کمیسیون فرهنگی شورای صنفی و غیره، و صد البته که هر یک ـ‌ برخلاف غرغرها و ناله‌هایشان ـ بودجه‌ای فراخور احوال دریافت می‌کنند اما برآیند این نیروها نتوانسته بهبود وضعیت فرهنگی دانشگاه را فراهم آورد و به قول سردبیرسوره، همه کاسه چکنم چکنم‌ِ به دست گرفته‌اند و هنوز جبهه واحد فرهنگی تشکیل نشده. استنباط بنده این است که اولا‌ً هر یک از این گروه‌ها سنگ خودش را به سینه می‌زند و سینه بقیه را به سنگ! کما اینکه بعضی از آنها از وظیفه اصلی خود که کار فرهنگی است فاصله گرفته‌اند. من جمله جهاد دانشگاهی خصوصاً در بعضی دانشکده‌ها کاملا‌ً به نهادی (بنگاهی) اقتصادی تبدیل شده و جز ایجاد اشتغال برای چند نیرو و انجام طرح‌های پژوهشی درآمدزا و برقراری کلاس کامپیوتر، زبان، نقاشی، کوهنوردی، پخش فیلم سینمایی، و اینها یعنی موازین کاری درآمدزا!
نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه نیز به‌زعم عده زیادی از دلسوختگان نقش پررنگ و مؤثری در حد نام و اعتبار خویش در دانشگاه‌ها و بحرانهای به‌وجود آمده ایفا نکرده است. برگزاری جشن‌های ازدواج دانشجویی از کارهای جالب این نهاد است که البته انجام قرعه‌کشی از میان خیل متقاضیان و ارائه تسهیلات و جوایز و نمادین از اعتبار آن کاسته است. به نظر می‌رسد هم‌ّ و غم اصلی نهاد رهبری‌‌ ـ خصوصا‌ً در دانشگاه تهران که اصلی‌ترین شعبه آن است ـ ‌متوجه برگزاری سفرهای زیارتی به خانه خدا در قالب حج عمره و واجب برای دانشجویان و اساتید شده باشد. قبول داریم که حج واجب برای اعضای هیئت علمی خارج از نوبت و با تسهیلات فراوان از اوجب واجبات است! اما این رویه در کنار برپایی همایش‌ها و مسابقات فرهنگی و هنری به تنهایی نخواهد توانست کلاف پیچیده معضلات فرهنگی را بگشاید.
برخی تشکل‌های دانشجویی، بهترین و مفیدترین کار فرهنگیشان این است که اصولا‌ً کاری انجام ندهند و خلق خدای را از دست و زبان خویش آسوده دارند. اما از تشکل‌های ریشه‌داری مانند بسیج انتظار جز این است. همانگونه که عرض شد، به دلیل جو نامساعد و نیمه ابری که در بین اساتید و دانشجویان علیه بچه مذهبی‌ها ایجاد شده، زنگ خطر انفعال و همرنگ جماعت شدن و عدول از برخی اصول در میان این نیروهای مخلص به صدا درآمده است. کار به جایی رسیده که دانشجویان شاهد، فرزند شهید بودن خود را پنهان می‌کنند و عده‌ای از بچه هیئتی‌ها هم دچار عافیت‌طلبی شده و به‌زعم خویش از مسائل حاشیه‌ای گریزانند. در انزوا قرار گرفتن و ایزوله شدن نیروهای ارزشی اندیشمند توطئه خزنده و خطر نامحسوسی است که شدیدا‌ً مراکز آموزشی ما را تهدید می‌کند. اگر قرار باشد فعالیت تشکل‌ها هیچ نمود عینی در سطح دانشگاه نداشته باشد و از چاردیواری دفتر بسیج و کانون قرآن و عترت به بیرون درز نکند، پس از چهار سال صرف وقت و بودجه چه چیزی دست دانشجوی درد‌دار را می‌گیرد؟ سخن یکی از این بچه‌ها خیلی مرا تکان داد که پس از فارغ‌التحصیلی اظهار می‌کرد کار فرهنگی در دانشگاه فایده‌ای ندارد و تنها «خاطره»‌اش برای انسان باقی می‌‌ماند!
در مورد مسأله‌ای به استادی ارزشی نماگیر دادم (یعنی انتقاد کردم) انتقادی علمی و به‌زعم خویش و ناخویش، بجا. طرف پس از کلی جوسازی و آبروریزی از من‌ِ بی‌آبرو صدایم کرد و کلی از افتخارات نداشته و جان‌نثاری‌های نکرده‌اش را به رخ کشید و با زبان بی‌زبانی به ما حالی کرد که ما نیروهای انقلابی! نباید به عملکرد خویش گیر بدهیم و دشمن بیگانه را شاد نماییم. در حقیقت دانشجوی مذهبی شده سپر بلا و پوشاننده سوتی‌های ارزشی و در این میان هم تنها باید منافع استاد یا مسوول مربوطه تأمین گردد، به قول شهریار، با خلق می‌‌خوری م‍ِی و با ما تلوتلو؟
از سوی دیگر اساتید شاه‌دوست و غربگرا نیز تا می‌توانند به بچه‌ حزب‌اللهی‌ها بی‌محلی می‌کنند و به قول معروف به آنها پا نمی‌دهند. الغرض بچه مذهبی‌ها (یا بهتر است بگوییم بچه مکتبی‌هایی که دردمند هستند) در دانشگاه شده‌اند چوب دو سر نجس و هر دو جناح! به چشم موی دماغ به ایشان می‌نگرند.
در سطح کلان نیز متأسفانه این نگاه ابزاری به دانشجویان وجود دارد و موقع انتخابات و هنگام بحران‌ها که می‌شود همه یاد دانشجو جماعت می‌افتند و می‌شوند مدافع حقوق و مطالبات دانشجو و دانشگاه. مدرک‌گرایی طوری در افکار اجتماع رسوخ یافته که نامزدهای انتخاباتی با هر ضرب و زور ممکنه، مدرک دکترایی فراهم می‌آورند (خدا به دانشگاه‌هایی نظیر هاوایی برکت بدهد!) و به سایر القاب خویش می‌افزایند. و صد افسوس که این امر در بین قشر روحانیت هم رسوخ یافته تا حدی که قبل از عنوان حجت‌الاسلام و غیره، لقب دکتر را ذکر می‌کنند.
«پولی شدن دانشگاه‌»ها مانند بسیاری از واژه‌ها و عبارات دیگر، منبعث از ذهن عصیانگر ایرانی و اعتراضی است در برابر مفهوم رسمی و به‌زعم ایشان نامشروع پذیرش دانشجوی «نوبت دوم» کارشناسی ارشد. هدف مسئولین نابغه وزارت علوم دریافت پول از قشر مرفه و تزریق امکانات بیشتر به دانشگاههای دولتی و استقلال آنها اعلام شده. حال آنکه این طریق، شاید ساده‌ترین راه برای یک شبه پولدار شدن باشد ولی راه صحیح نیست.
در کشورهای پیشرفته ارتباط دانشگاه با صنعت و سایر بخش‌های اجرایی موجب سرازیر شدن امکانات به دانشگاه و منفعت بردن هر دو طرف شده و چه بهتر بود ما نیز به جای ترویج بی‌عدالتی و تخریب روحیه و انگیزه دانشجویانی که اکثرا‌ً از لایه پایین اجتماع دست به زانوی خویش گرفته و برخاسته‌اند، از چنین شیوه‌هایی بهره گیریم. گسترش بی‌رویه مراکز آموزش عالی غیر انتفاعی نظیر دانشگاه علمی‌ ـ کاربردی، پودمانی (مخفف پول‌درمانی؟!)، دانشگاه غیر انتفاعی و غیره در کنار دوره‌های نوبت دوم نشان از رقابت ناسالم! وزارت علوم با دانشگاه آزاد اسلامی و در حقیقت نوعی حال‌گیری از آن دارد (به شباهت این قضیه با رقابت بانکها برای جذب نقدینگی مردم دقت بفرمایید). با کمی دقت درمی‌یابیم که قسمت اعظم فعالیت‌های فوق برنامه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در دانشگاه‌های دولتی صورت می‌گیرد و دانشجویان دانشگاههای غیر انتفاعی با وجود دارا بودن استعداد، به‌دلیل کمبود امکانات و دغدغه تأمین هزینه تحصیل، بعضا‌ً از این فعالیت‌ها باز می‌مانند.
ترکیب جنسی در بین ورودیهای دانشگاه سال به سال به نفع (و یا شاید هم در اصل به ضرر) جماعت نسوان در حال تغییر است، خوب مبارکشان باشد! اما آنچه مسلم است آینده‌نگری و پیش‌بینی مناسبی در مورد نوع رشته‌ها و تناسب آنها با وضعیت شغلی، روح و جسمی خانم‌ها صورت نگرفته و به نظر می‌رسد شتابزدگی و هول و هراس مسوولین در برابر قطعنامه‌های حقوق بشر مانع از دیدن واقعیات شده.
گویا مسوولین محترم وزارت علوم و تحقیقات و زن‌آوری (ببخشید فن‌آوری) دوست ندارند به سرنوشت هزاران فارغ‌التحصیل دختر رشته‌های کشاورزی، منابع طبیعی، معدن و برخی رشته‌های فنی و اجرایی فکر کنند که جامعه مرد‌سالار در نهادها و کارخانجات و باغات و زمینهای کشاورزی و کوه و کمر، جایگاهی برایشان قائل نیست. در این شرایط فخرفروشی به این نکته که هر سال در ایران به درصد دانشجویان دختر افزوده می‌گردد چه فایدتی دارد؟
بابا فرمودند تولید علم و جنبش نرم‌افزاری اما نه به این حجم و سرعت! امروزه مسابقه مقاله‌نویسی و نهضت ترجمه علم جزء افتخارات و دستاوردهای دانشگاه‌های ما محسوب می‌شود. البته واضح و مبرهن است که تعداد مقالات چاپ‌شده در روزنامه‌های معتبر علمی (ISI) در رده‌بندی کشورها بر اساس رتبه علمی در دنیا موثر است اما کیست که نداند اکثر مقالات ما از نظر مواد و روش‌ها تقلیدی صرف از کارهای انجام‌شده در آن سوی مرزها هستند و سهم چندانی در تولید علم ندارند.
ناگفته نماند که با وجود بهبود نسبی بودجه و توجه به امر پژوهش، هنوز در اکثر مراکز آموزش عالی رویکرد اصلی متوجه بخش آموزش است. فی‌المثل دانشگاه آزاد اسلامی با گسترش شتابزده و پذیرش فوق‌العاده زیاد دانشجو، حتی نتوانسته به طور کامل امکانات آموزشی مورد نیاز ساکنانش را فراهم آورد و اگر روزی فرا رسد که تعداد دانشجویان ورودی به این نهاد خصوصی کاهش یابد معلوم نیست روند رو به رشد اقبال به بخش پژوهش همچنان تداوم یابد.
علاوه بر این قدیمی و ایستا بودن نظام آموزشی، مانعی دیگر است در مقابل توسن خلاقیت و ابتکار جوانان ایرانی. در عصر ارتباطات و فناوری هنوز بسیاری از اساتید ما مانند دوران مدرسه جزوه‌ای را که چندین دهه و یا قرن! قدمت دارد برای دانشجویان تکرار می‌کنند و زحمت تجدید ‌نظر به آن را هم به خود نمی‌دهند. دانشجوی ما هم که با این شیوه خو گرفته، در مقابل معرفی کتاب و منابع جدید مقاومت می‌کند.
تناسب منطقی بین تعداد استاد و دانشجو در ایران وجود نداشته و با استانداردها فاصله دارد. خصوصاً در دانشگاههای غیر دولتی که کلاس‌های تا صدنفری هم بر پا می‌شود. در مقابل در برخی مؤسسات تحقیقاتی مشکل به گونه‌ای دیگر است. مثلاً چند هزار عضو هیئت علمی در وزارت جهاد کشاورزی مشغول به کار و تحقیق‌اند که برخی از ایشان بدون کنکور و با استفاده از رانت دولتی در دانشگاه‌های خارجی تحصیل کرده‌اند و مشخص نیست با وجود ص‍َرف هزینه سنگین برای آنها و برگزاری سمینارهای پرطمطراق و پرخرج، این همه مشکل و کمبود در عرصه کشاورزی مملکت از چه رو برجاست؟ در مورد سایر وزارتخانه‌ها نیز چنین اوضاعی کمابیش حاکم است.
قصد ندارم در این مقال تمام تقصیرها را به گردن مسوولین و اساتید بیندازم و باید اذعان نمود که بسیاری از مشکلات موجود نیز از گور دانشجویان و اطرافیان ایشان برمی‌خیزد. افزایش سطح رفاه خانواده‌ها و سرمایه‌گذاری بیش از اندازه و غیر منطقی برای قبولی فرزندانشان در دانشگاه به هر قیمتی جهت حفظ آبرو و پرستیژ، دانشجویان را نسبت به نسل قبلی کمی تنبل و رفاه‌طلب بار آورده است. بعضی خانواده‌ها دختران خویش را برای تحصیل به دورترین نقاط ایران می‌فرستند بی‌آنکه از وضعیت و احوال ایشان در آن سامان آگاه باشند. اگر نسل ما نسل سوخته نام گرفته، دانشجویان جوان امروز را باید نسل پدر‌سوخته!! نامید. از خانه‌های دانشجویی در شهرهای مختلف اخبار ناخوشایندی به گوش می‌رسد خصوصاً در مورد بچه‌های تهرانی که تمام آداب منحط و مدهای ناجور را به رخ جوانان شهرستانی می‌کشند. در مورد دانشجویان محجوب شهرستانی‌ هم به عینه دیده‌ام که چگونه هفته به هفته تغییر ظاهر و اخلاق می‌دهند. دانشجویان امروزی اکثرا‌ً از کارهای عملی و نیز تحقیق علمی گریزانند که این تا حدی ریشه در مشکلات آموزش و پرورش ما دارد.
در هر صورت جمعیت عظیم فارغ‌التحصیلان دانشگاه، در صورت فراهم بودن بستر کار و فعالیت مثبت به عنوان یک فرصت (موفقیت جوانان ما در المپیادها، اکتشافات و اختراعات موید این نکته است) و در غیر این صورت به مثابه یک تهدید برای ساختار جامعه و نظام به شمار می‌روند. صدها هزار فارغ‌التحصیل بیکار و بی‌پول و پارتی روی دست جامعه خواهد ماند و در آینده‌ای که چندان دور هم نیست این امر به بزرگترین معضل امنیت ملی بدل خواهد شد مگر اینکه دلسوزان و سوته‌دلان دستی از آستین همت برآرند و به مدد الهی سیاستی کنند برای تبدیل این تهدید به یک فرصت عالی. هم اینک که چنین همت و اراده‌ای در بین خویش نمی‌بینیم و اگر هست: «یا من خبر ندارم، یا او نشان ندارد...».

1ـ دل رمیده ما شکوه از وطن دارد عقیق ما دل پر خونی از یمن دارد.
صائب تبریزی


منبع: / ماهنامه / سوره ۱۳۸۶/۰۶/۱۴\
نویسنده : عباس احمدی

نظر شما