موضوع : پژوهش | مقاله

دفتری با نیروهای ویژه


دفتر ادبیات بنیاد حفظِ آثار و ارزش‎های دفاع مقدس در سال‎های اخیر نامی آشنا برای اهالی ادبیات در این مرز و بوم است. اما همین نام ِ آشنا، بارها و بارها سؤال‎های گنگ و بی‎پاسخی را برای اهالی ادبیات بر جای گذاشته. سؤال‎هایی که کسی حاضر نشد حتی پیرامون آن‎ها پاسخی کوتاه داشته باشد. عملکرد این دفتر در این سال‎ها چنان با تناقض و پارادوکس همراه است که تقریبا بیشتر اهالی ادبیات را دچار سرگیجه، آن هم از نوع شدید کرده است. تازه‎ترین نمونه‎اش، هفتمین جشنواره‎ی ادبیات دفاع مقدس (سال 82) است. وقتی آراء و نظر هیئت داوران این جشنواره قرائت شد، کمتر کسی بود که از تعجب نگاهی به اطرافیانش که مبهوت نشسته بودند نیندازد. رمان برگزیده‎ی هیئت داوران، «نخل‎ها و آدم‎ها»، نوشته‎ی نعمت‎الله سلیمانی اعلام شد. با تمام احترامی که به نویسنده‎ی محترم این رمان و اثرش دارم، همان‎جا دچار حیرتی عجیب شدم. چون من راجع به این رمان و سرگذشت تلخ و طولانی‎اش چیزهایی می‎دانم که اگر شما هم بدانید، احتمالا حالتان ناخوش می‎شود.
بله؛ وقتی نویسنده‎ی محترم این رمان نگارش آن را تمام کرد، مستقیما آن را به دفتر ادبیات بنیاد حفظ آثار و ارزش‎های دفاع مقدس آورد و به دست کارشناسان محترم آن دفتر سپرد تا مراحل اولیه‎ی چاپ (تأیید و تصویب از جانب کارشناسان) صورت گیرد. ماه‎ها و سال‎ها گذشت، اما از تأیید و تصویب این رمان در دفتر ادبیات بنیاد... خبری نشد.
بعد از چندین مرحله مراجعه‎ی نویسنده به دفتر، بالاخره پوشه‎ی دست‎نوشته‎ی رمانش که رد شده بود به او تحویل داده شد. نویسنده‎ی بیچاره، مأیوس و ناامید در خیابان‎های تهران به راه افتاد تا بلکه ناشر دیگری پیدا کند. مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، روزن امیدی بود که به روی این نویسنده‎ی مأیوس باز شد و انتشارات این مرکز، رمان را با تیراژ 3000 نسخه، در 493 صفحه، با قیمت 1500 تومان در سال 1380 منتشر کرد.
کتاب حاضر که منتشر شد ـ حالا به هر طریقی ـ به دست داوران جشنواره‎ی هفتم رسید (جدای از این که بسیاری از کتاب‎های باارزش ادبیات داستانی دفاع مقدس را داوران محترم هرگز ندیدند). داوران از آن به عنوان کشف تازه یاد کردند و روی سرشان گذاشتند و حلوا حلوا کردند. در این میان، نویسنده‎ی محترم حیران مانده بود که چه اتفاق تازه‎ای افتاده است! این کتاب مگر همان دست نوشته‎های خاک‎خورده در آن دفتر محترم نیست که سال‎ها خاک خورد و باعث خون‎دل خوردن نویسنده‎اش شد؟
این تنها یک نمونه بود...؛ بقیه‎ی موارد را فهرست‎وار یادآوری می‎کنم و می‎گذرم. البته در اینجا به کتاب‎هایی اشاره می‎کنم که در زمینه‎ی ادبیات دفاع مقدس شاخص بوده‎اند و مورد بی‎مهری دفتر ادبیات بنیاد... قرار گرفته‎اند.
زمانی که ابراهیم زاهدی مطلق مجموعه‎ی مصاحبه‎هایش با نویسندگان دفاع مقدس را به دفتر تحویل داد، انتظاری غیر از برخورد نیروهای آن دفتر داشت و هرگز به دفتر مطالعات ادبیات داستانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فکر نمی‎کرد، که بعد از بی‎مهری بنیاد، به دادش رسید؛ آن هم بعد از سه سال.
نویسنده‎ی شاخص ِ دیگر، محمدرضا بایرامی بود . وقتی پوشه‎ی دست‎نوشته‎ی رمان «پل معلق» را از دفتر ادبیات بنیاد... تحویل گرفت و جواب عدم انتشار در آن دفتر را شنید، قیافه‎اش دیدنی بود. البته نشر افق به کمک این نویسنده آمد و با انتشار و تجدید چاپ سریع ِ «پل معلق»، خنده را بر لب‎های این نویسنده بازگرداند.
این مواردی بود که به کم‎مهری دفتر به نویسندگان مربوط می‎شد. اما درد اصلی جایی دیگر است. وقتی جشنواره‎ی ادبیات دفاع مقدس برگزار می‎شود، حداقل انتظار اهالی ادبیات این است که تمامی آثار ِ نوشته شده در این زمینه مطالعه و مورد داوری قرار گیرد. متأسفانه این اتفاق در آن دفتر محترم روی نداده و بسیاری از آثار شاخص در این زمینه، اصلا به گردونه‎ی داوری وارد نشده‎اند. گویا دست‎اندرکاران آن دفتر به خود زحمت نداده‎اند کتاب‎های منتشر شده در این زمینه را به صورت کامل و جامع جمع‎آوری و مورد داوری قرار دهند. مسؤول خرید، احتمالا یکی از سربازان وظیفه در آن نهاد فرهنگی نظامی بوده که فقط و فقط کتاب‎های پیرامون خودش را دیده و تهیه کرده. اسامی کتاب‎هایی که با تیراژ وسیع منتشر و توزیع شده‎اند، اما در فهرست کتاب‎های مورد داوری آن دفتر قرار نگرفته‎اند، در پیش نگارنده محفوظ است و در صورت لزوم ارائه می‎شود... و هزار و یک تناقص دیگر در عملکرد این دفتر که مجال یادآوری آن‎ها در این فرصت اندک مقدور نیست.
راستی! این نیروهای ویژه‎ی مستقر در دفتر ادبیات بنیاد حفظ آثار و ارزش‎های دفاع مقدس، با ادبیات دفاع مقدس این مرز و بوم چه نسبتی دارند و چقدر نویسندگان این عرصه را می‎شناسند و برای آن‎ها خدمات انجام می‎دهند؟ و آیا اتفاقات پیرامون ِ حیطه‎ی ادبیات داستانی را، آن‎طور که باید و شاید تعقیب می‎کنند؟ آیا یک طبقه ساختمان، چهار اتاق، چند خط تلفن، شش نیروی اجرایی، دو سرهنگ درجه‎دار و حدود ده کارشناس رسمی ِ حقوق‎بگیر، برای یک جشنواره‎ی سالانه و چند نقد ماهانه کافی نیست؟
عملکرد فعلی این دفتر نشان می‎دهد که آن‎ها از اتفاقات مهم ادبی که در پیرامون‎شان به وقوع می‎پیوندد و یا در حال وقوع است، کاملا بی‎اطلاعند. از نمونه‎های بارز این ادعا، می‎توان به مواردی چند اشاره کرد... از جمله، بی‎اطلاعی محض از انتشار کتاب‎های بی‎شماری در حیطه‎ی دفاع مقدس در انتشارات سوره مهر. از یکی از دوستانم شنیدم که می‎گفت: «در یکی از روزهای برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، وقتی سردار اثباتی برای بازدید از غرفه‎ی انتشارات سوره مهر آمد، با حالتی متعجب گفت: «حیف که این‎ها را پیش‎تر ندیدیم و مورد داوری قرار ندادیم». این در حالی است که سال 81، بهترین انتخاب کتاب سال، برای نشر آثار دفاع مقدس در سوره مهر بود. وقتی از مسؤولین بنیاد در مورد نحوه‎ی شرکت دادن کتاب‎های دفاع مقدس در جشنواره‎‎ی انتخاب کتاب دفاع مقدس سؤال می‎شود، جواب حاضر و آماده‎ای دارند که به هیچ وجه قابل قبول نیست. آن‎ها می‎گویند «باید کتاب‎ها را نویسندگان و ناشران خودشان پُست کنند». اما واقعیت آن است که نویسنده و ناشر با پُست کردن کتاب‎ها از بیت‎المال پول نمی‎گیرند. بلکه این بنیاد است که برای برگزاری مراسم و جایزه دادن و کارهای جانبی ِ آن از بیت‎المال استفاده می‎کند.
مورد دیگر، مسئله‎ی شرکت ندادن کتاب ِ پژوهشی «یاد ِ مانا»، اثر علیرضا کمری، در لیست داوری 81 است. این کتاب از جمله پژوهش‎های برتر در زمینه‎ی ادبیات دفاع مقدس است که متأسفانه نادیده گرفته شده. و یا کتاب «از به»، اثر رضا امیرخانی، که از آثار موفق در زمینه‎ی ادبیات داستانی دفاع مقدس است و به سرنوشت یاد ِ مانا گرفتار آمده است. امیرخانی در پاسخ سؤالی که در این زمینه از وی پرسیده می‎شود، می‎گوید: «وقتی فهمیدم نام ِ رمان قبلی‎ام ـ منِ او ـ در لیست کتاب‎های پکا قرار نداشت، چندان تعجب نکردم؛ اما زمانی که نبودن نام «از به» را در لیست داوری کتاب‎های بنیاد حفظ آثار و ارزش‎های دفاع مقدس شنیدم، جدا ً شگفت‎زده شدم. ما چوب دو سر طلای انقلاب اسلامی هستیم انگار!»
این اتفاقات در حالی رخ می‎دهد که سخنان و مصاحبه‎های مطبوعاتی مسؤولین این دفتر، همه جا حکایت از روی ِ دیگر سکه‎ی این ماجرا دارد. به عنوان مثال، علیرضا بکایی در گفت‎وگو با روزنامه‎ی کیهان در تاریخ شنبه (31 شهریور 80) می‎گوید: «یکی از شیوه‎های حمایتی ما این است که هزینه‎ی چاپ را از قبل می‎دهیم. به دلیل این که ضریب اطمینان و اعتمادی را به ناشر بدهیم که این سرمایه‎ی تو، بلوکه نمی‎شود. در انبار، ما به عنوان یک مشتری، یک سوم را خرید کرده‎ایم. تا شما کتاب را چاپ کردی، دو سوم دیگر را بتوانی بدهی به کتاب‎فروشی‎ها و خودت بفروشی.»
وقتی این گفته‎ی بکایی را با نویسندگان عرصه‎ی دفاع مقدس در میان می‎گذارم، آن‎ها شگفت‎زده می‎شوند که این حرف‎ها کی عملی می‎شود؟
مسؤولان بنیاد در اظهار نظری در هفته‎نامه‎ی «کتاب هفته»، شماره‎ی 83 اعلام می‎دارند: «ارگان‎ها و نهادها، آموزش و پرورش، بسیج دانش‎آموزی و دانشجویی می‎توانند برای دریافت بن خرید کتاب‎های دفاع مقدس به بنیاد و یا نمایندگی‎های آن مراجعه کنند». شکی نیست که بیشترین مخاطبان کتاب، باز اهالی قلم هستند که از این امتیازها تا به حال، هیچ‎کدام بهره‎مند نشده‎اند.
سخن آخر این که، صحبت‎های مطبوعاتی مسؤولین بنیاد، با اعمال و کارهای اجرایی بنیاد، هم‎سویی را نشان نمی‎دهد. آیا زمان آن نرسیده که در این حرف‎ها و اعمال ِ متناقص، تجدید نظری صورت بگیرد؟


منبع: / سایت / لوح ۱۳۸۲/۰۵/۱۴
نویسنده : امیر عباسی

نظر شما