از جنگ مقدّس تا صلح مقدّس
حرکات مغرضانه غربیها، و تلاش آنها در جهت معرفی اسلام به عنوان دین جنگ و شمشیر و اتهام آنها به مسلمانان به عنوان پدیدآورندگان «جنگ مقدّس» سبب شده تا نویسندگان مسلمان در مقابل اینگونه حرکات موضعگیری نمایند.
متن حاضر سعی دارد تا با مقایسه متون مقدّس تورات، انجیل و قرآن سهم تورات در تحریک یهودیان به جنگ را معرفی نماید. نیز نویسنده میکوشد تا آیات و کلمات ناظر به صلح و دوستی را از میان کتب مقدّس استخراج نموده و به عنوان راهکاری برای دوری از تعصّبات دینی، و نیل به سوی صلح و آرامش جهانی ارائه نماید.
معرفی مقاله
آنچه در ذیل میآید ترجمه مقالهای است با عنوان «از جنگ مقدّس تا صلح مقدّس»، 1 نوشته آقای محمّد المختار الشنقیطی، نویسنده اهل موریتانی، که اکنون مقیم آمریکاست. وی استاد دانشگاه «الایمان» در یمن و مشاور علمی «مرکز مطالعات استراتژیک» در صنعا بوده و هم اکنون مدیر مرکز اسلامی در تگزاس آمریکاست. کتاب الحرکة الاسلامیه فی سودان، مدخل الی فکرها الاستراتیجی و التنظیمی» و مقاله «مسلموا امریکا امام قیودالحربات المدنیّة بعد 11 سبتامبر» از جمله آثار اوست.
این مقاله در چند بخش تنظیم شده است:
1. ویران کردن به فرمان خدا: در این بخش، نویسنده آیات موجود در تورات را ـ که بنیاسرائیل را پس از خروج از مصر و فرار از دست فرعون به جنگ با مردم فلسطین فرامیخواند ـ دلیل اصلی و ریشه «جنگ مقدّس» معرفی میکند. «مقدّس» از اینرو، که متن کتاب مقدّس، آنها را به چنین جنگی دعوت میکند!
2. از جنگ عادلانه به سوی جنگ مقدّس: در این بخش، نویسنده میخواهد بگوید: مسیحیت به مدت یکهزار سال به «جنگ مقدّس» آلوده نشده بود. اما پس از اینکه قدرت و شوکت و پیشرفت اسلام و مسلمانان اروپا را فرا گرفت، مسیحیان به گونهای فریب یهودیان را خوردند2 و به فکر ویران کردن و کشتن آنها افتادند. برای اینکه جنگهای صلیبی را در افکار عمومی مشروع جلوه دهند و مردم را به «جنگ مقدّس» دعوت کنند دست به دامن تورات شدند و از آیاتی که محرّک و تشویقکننده جنگهای ویرانگر بود، استفاده نمودند.
3. جنگ عادلانه شاید، جنگ مقدّس هرگز: سپس نویسنده به سراغ اسلام و قرآن آمده است و تلاش میکند تا جنگی را که در قرآن بدان توصیه شده جنگ عادلانه معرفی نماید. به عقیده نویسنده، جنگ در اسلام نه جنگ مقدّس، بلکه دفاع از خویش است و این امری معقول و پذیرفته شده است و هرگز قرآن انسانها را به شروع جنگ و کشتن انسانهای بیگناه ترغیب نمیکند.
4. نقشِ حکومت بازی کردن: در این بخش، نویسنده پاسخ این شبهه را میدهد که پس چرا اسلام در مدت کوتاهی، سرزمینهای واقع بین چین تا مدیترانه را با جنگهای پی در پی از آن خود کرد؟ کوتاه پاسخ اینکه کشورگشایی و حدّ و مرزهای آن زمان بسی متفاوت از قانونهای بینالمللی کنونی بوده است.
5. از جنگ مقدّس به سوی صلح مقدّس: در این بخش، نویسنده سعی دارد تا آیاتی که انسانها را به سوی صلح و رفتار مسالمتآمیز با هم فرامیخوانند، متذکر شود و مردم را از سخن گفتن درباره «جنگ مقدّس» به سخن گفتن درباره صلح مقدّس دعوت کند. نویسنده عقیده دارد: در هر سه کتاب مقدّس، ما میتوانیم آیات و کلماتی را بیابیم که ما را به صلح تشویق میکنند؛ هم تورات، هم انجیل و هم قرآن، که باید به آنها توجه کرد و درصدد بود تا بیشتر از این آیات سخن به میان آید، نه آیاتی که دم از جنگ میزنند.
6. مبانی صلح مقدّس: نویسنده بر این باور است که رسیدن به صلح اصولی دارد که هر سه دین توحیدی و تمامی کشورها باید بدان پایبند باشند تا این صلح و حفظ حرمت انسانها عملی شود. این اصول عبارتند از: عدالت، صداقت و عقلانیت.
بررسی مقاله
یکی از اصلیترین منابعی که نویسنده از آنها استفاده نموده ـ و اینجا فرصتی برای معرفی آن پیش میآید ـ کتاب زندگینامه پیامبر اسلام محمّد صلیاللهعلیهوآله، نوشته خانم کارن آرمسترانگ است. وی از کارشناسان و متخصصان صاحبنام عرصه دین در جهانِ انگلیسیزبان است که مدتی از عمر خویش را راهبه بوده. از جمله تألیفات وی، میتوان به کتابهای نردبان معنویت، تاریخ خدا، 3 تحوّل بزرگ، 4 ومحمّد پیامبری برای زمان ما5 اشاره نمود. کتاب زندگینامه پیامبر اسلام محمّد صلیاللهعلیهوآلهدر زمان خود، پرفروشترین کتاب سال آمریکالقب گرفت.
پس از تألیف کتاب آیات شیطانی توسط سلمان رشدی و نگاه منفی وی به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و هتک حرمت ساحت مقدّس پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله، خانم کارن آرمسترانگ اقدام به تألیف کتاب مذکور نمود. دو کتاب دیگر نیز در دفاع از شخصیت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهنوشته شدهاند: یکی محمّد صلیاللهعلیهوآله در اروپا، نوشته مینو صمیمی و دیگری محمّد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، نوشته آنه ماری شیمل.
خانم آرمسترانگ میگوید: در ابتدا احساس میکردم که مسلمانان از نوشتن این کتاب توسط یک زن بیمذهبی مثل من به خشم میآیند. اما پس از نشر این کتاب، با استقبال مسلمانان روشنفکر مواجه شدم. 6 نویسنده در کتابش سعی دارد تا ابتدا سیر تاریخی مبارزه غرب با اسلام را بررسی نموده، مصادیق رویارویی و مبارزه مسیحیان و یهودیان با اسلام را متذکر شود. وی در ابتدا مینویسد:
مردم غرب از اینکه مسلمانان کتاب آیات شیطانی را آتش میزدند و واکنش آنچنان جدّی از خود نشان میدادند، تعجب میکردند، 7 درحالی که این واقعه سابقههای زیادی دارد که دنیای مسیحیت همین کار را با مسلمانان انجام میداد. وی در پایان این بررسی، مینویسد: مرض ضدیت با اسلام به تدریج، به صورت یک جنون روانی آثار خود را نشان میداد. 8 وی اولین جوانههای رویکرد مثبت به اسلام رامربوط به قرن دوازدهم میداند که آقای پیتر ونربل اقدام به ترجمه قرآن نمود.
از قسمتهای اصلی این کتاب، بخش «جنگ مقدّس» است. در این بخش، نویسنده سعی دارد تا فلسفه جهاد در اسلام را روشن نماید. انگیزهای که سبب شده تا نویسنده به این بخش اهمیت زیادی بدهد، این است که اخیرا در رسانههای غربی، اسلام به عنوان دینِ شمشیر و جنگ معرفی میشود. برداشت غرب از اسلام این است که این دین فقط برای جنگ و خونریزی آمده است و پیروان خود را بدان تشویق مینماید.
استدلال غربیها و توده عظیمی از خاورشناسان، که چنین برداشتی از دین اسلام و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهدارند این است که وقتی پیامبر به مدینه آمد تغییر روش داد. تا زمانی که در مکّه بود در پی نشر دین الهی و الهاماتی بود که از خداوند دریافت مینمود؛ اما زمانی که به مدینه آمد برای دستیابی به قدرت، از دین سوء استفاده نمود! خانم آرمسترانگ در اینباره مینویسد: این نوع نگاه به اسلام، نوعی وارونهنگری محض است. هر دینی مبانی اصولی خود را برای ارزشگذاری معنوی دارد. کارهای وی پس از آمدن به مدینه و شروع غزوهها و جنگها نیز در راستای رسالت او بود. چنین نبود که در مکّه دم از خدا بزند و چون محبوبیت کسب کرد، در مدینه به فکر حکومت باشد و جنگ آغاز کند. نویسنده در جواب کسانی که معتقدند آیات مدنی موضعگیری سیاسی به پیامبر میدهند، مینویسد: برخلاف عقیده غربیها، این به آن معنا نیست که در ایده محمّد صلیاللهعلیهوآلهانحرافی به وجود آمد و او به فکر استفاده از دین برای کسب قدرت و موقعیت اجتماعی افتاد. در هر جا که قرآن دستوری صادر نماید، باز هم همان جایگاه روحانی و ماورایی پیامبر را حفظ مینماید. شما نمیتوانید یک آیه از قرآن پیدا کنید که «خدامحوری» مبنای صدور آن نباشد.
نویسنده در بخش پایانی کتاب، به «صلح مقدّس» میپردازد، «صلح حدیبیه» و نقش آن در پیروزی پیامبر را یادآور میشود که علیرغم پیشنهاد افرادی از قبیل عمر برای شروع جنگ، پیامبر قرارداد صلح بست و همین مقدّمهای شد برای فتح مکّه در سال آینده و این از تأثیرهای صلح مقدّس است. در این بخش، نویسنده در مقام اثبات این واقعیت است که همیشه پیامبر دست به شمشیر نبرد، بلکه به مقتضای زمان و مکان پیش میرفت و میبینیم که وی با صلح «حدیبیه»، پیروزیای کسب کرد که با جنگها و غزوهها دستیافتنی نبود.
آرمسترانگ در یکی دیگر از کتابهای خود، که در همین زمینه، تألیف نموده است، مینویسد: من معتقدم که بنا بر شواهد موجود، جاهلیت امروز، هم در غرب و هم در جهان اسلام، عدهای را در چنگال خود اسیر کرده و از اینروست که جهان گرفتار خشونت و ترور است. 9
آقای محمّد المختار با الهام از حرکت چنین کتابهایی در دفاع از اسلام و پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله، به روشی تازه وارد بحث شده است. وی آیات سه کتاب تورات، انجیل و قرآن را با هم مقایسه کرده و چنین نتیجه گرفته است که تورات، آیات محرّک به جنگ بیشتری در خود دارد. در مقابل، آیات قرآن انسانها را به جنگ عادلانه تشویق میکند؛ جنگ در دفاع از خویش. در ابتدا، مقاله را مرور میکنیم و در پایان به ارزیابی آن خواهیم نشست:
از جنگ مقدّس تا صلح مقدّس
صلح مقدّس است، اما جنگ خیر. «جنگِ مقدّس» امروزه موضوع اصلی رسانههای غربی است. غربیها به اشتباه، این پدیده را ساخته و پرداخته اسلام و مسلمانان تلقّی میکنند. این در حالی است که جنگهای صلیبی قرون دوازده و سیزده میلادی برای مسلمانان، خاطره دردناکی است؛ [چراکه مسیحیان با استفاده از آیات تورات، «جنگ مقدّس» را بر مسلمانان تحمیل کردند. ]ادیان ابراهیمی (یهود، مسیحیت و اسلام) باید بیشتر از «صلح مقدّس» صحبت کنند تا «جنگ مقدّس». و این آن چیزی است که باید در گفتمانهای دینی و سیاسی، بیشتر بدان بپردازیم.
نابود کردن به فرمان خدا
منشأ و پایه پیدایش جنگ مقدّس، در تورات (که متشکّل از پنج کتاب اول کتاب مقدّس یا عهد عتیق است.) بنیان نهاده شده؛ جایی که رویداد منحصر به فرد یهودیان پس از «خروج» از مصر10 به صورت قداستی خونبار مطرح شده است. اگرچه واژه «جنگ مقدّس» در عهد عتیق به کار نرفته، اما از واژگان مشابه دیگری استفاده شده است؛ 11 از قبیل: «جنگهای خداوند»12 و «به جنگ آمدند. »13
هزاران مردم بیگناه شامل زنان و کودکان، به منظور آمادهسازی زمین، برای ورود یهود به سرزمین مقدّس، به دلایل نامعلومی کشته شدند. جنگهای نابودکننده یهود به هیچ وجه در دفاع از خویش و مشروع و موجّه نبود، تنها جنگ توهینآمیزی بود که به فرمان خدا انجام شد. خدایی که در تورات به عنوان «جنگجو» معرفی شده است: «خداوند مرد جنگی است»؛ 14 و خدا سربازی است که به خاطر اسرائیل میجنگد: «خداوند برای شما جنگ خواهد کرد و شما خاموش باشید. »15
این ایده، که خدا امّتش را در میدان جنگ حمایت میکند، در هیچیک از ادیان ابراهیمی ناشناخته نیست، و توسعه دادن قلمروها و مرزها هم در تاریخ مسیحیت و هم اسلام، پدیدهای نو نیست. آنچه طبق کتاب مقدّس، این اقدام عجیب یهود را از سایران متمایز کرده، مشروعیت دادن به براندازی بیقید و شرط تمام مردم از طریق کشتار انسانهایی است که در شهرهای تصرّف شده زندگی میکنند. یهودیان عقیده دارند که مأموریت خدایی دارند تا تمامی انسانهایی را که در مسیر آنها قرار دارند و مانعی برای آنان هستند به قتل برسانند: «به همه شهرهایی که از تو بسیار دورند که از شهرهای این امّتها نباشند، چنین رفتار نما؛ اما از شهرهای این امّتهایی که یهوه خدایت تو را به ملکیت میدهد هیچ ذینَفَس را زنده مگذار، بلکه ایشان را، یعنی حتّیان و اموریان و کنعانیان و فرّزیان و حوّیان و یبؤسیان را، چنانکه یهوه خدایت تو را امر فرموده است بالکل هلاک ساز. »16
خدای جنگجویی که در تورات آمده، یهود را از نشان دادن هرگونه ترحّم و مهربانی پرهیز داده است: «چون یهوه خدایت، تورا به زمینی که برای تصرّفش به آنجا میروی، درآورد و امّتهای بسیار را از پیش تو اخراج نماید، و چون یهوه خدایت ایشان را به تو تسلیم نماید و تو ایشان را مغلوب سازی، آنگاه ایشان را بالکل هلاک کن و با ایشان عهد مبند و بر ایشان ترحّم منما. »17 این فرمان خدا مو به مو اجرا میشود: «و تمامی شهرهای او را در آن وقت گرفته، مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکی را باقی نگذاشتیم. »18
در توضیح متن تورات، دانشمند انگلیسی، خانم کارن آرمسترانگ، اینگونه نتیجهگیری میکند: در جنگ مقدّس یهود، درخواست همزیستی مسالمتآمیز، احترام متقابل و یا پیمان صلح وجود ندارد... زمانی که یهودیان در سرزمین مقدّس بساط خود را پهن کردند، اخلاق معمولی و متداول هم از میان رخت بربست.
از جنگ عادلانه به سوی جنگ مقدّس
تفکر جنگ مقدّس در مسیحیت، قریب یکهزار سال قابل تصور نبود و مسیحیان بدان فکر نکرده بودند؛ چون [حضرت ]عیسی علیهالسلام یک انسان صلحطلب بود. اما نابودی امپراتوری روم، سنآگوستین و دیگر حکیمان و متکلّمان مسیحی را وادار کرد تا بر اساس کتاب مقدّس، توجیهی برای اقدام به جنگ پیدا کنند. آنها مفهوم «جنگ عادلانه» را مانند مشابه آن در اسلام، به نحو چشمگیری گسترش دادند؛ [چراکه] تنها مقدار کمی از آیاتی که در عهد جدید آمده است، میتواند تأییدی برای یک جنگطلب و تصدیق [کار ]وی در شروع جنگ باشد. برای نمونه، آیاتی را که [حضرت] عیسی علیهالسلامگفته است: «گمان مبرید که آمدهام تا سلامتی بر زمین بگذارم، نیامدهام تا سلامتی بگذارم بلکه شمشیر را»؛ 19 «من آمدم تا آتشی در زمین افروزم. پس چه میخواهم اگر الآن درگرفته باشد»؛ 20 «آیا گمان میبرید که من آمدهام تا سلامتی بر زمین بخشم، نی، بلکه به شما میگویم تفریق21 را»22 «اما آن دشمنان من که نخواستند من بر ایشان حکمرانی کنم در اینجا حاضر ساخته، پیش من به قتل رسانید. »23
[همین بخش کمی از آیات را نیز] تعدادی از غیرمسیحیان، دلیل نقص اخلاقی یا تناقض منطقی پیامهای [حضرت ]عیسی علیهالسلامتلقّی میکنند. اما بیشتر حکیمان و متکلّمان مسیحی این متون را حمل بر مجاز میکنند، و یا آنها را پیشگوییهای یوحنّا میدانند، نه تجویز اخلاقی برای اعمال خشونت. کلمات شمشیر و آتش، که در این آیات به کار رفته به مثابه کلام قاطع [حضرت] عیسی علیهالسلام و نور معنوی وی تفسیر شده است. تمام سیاق و محتوای کلمات و رفتار] حضرت [عیسی علیهالسلامچنین تفسیر مسالمتآمیزی را از زبان جنگ کتاب انجیل اثبات میکند، اگرچه ]حضرت] عیسی علیهالسلام به هنگام ظهور، صلحطلب نخواهد بود، آن هم در صورتی که آنچه را تعدادی از پروتستانهای آمریکایی امروزی درباره [حضرت] عیسی علیهالسلاممیگویند، جدّی بگیریم.
معیارهایی در تعالیم قدیمی مسیحی وجود دارند که جنگ را عادلانه و منصفانه میکنند. این معیارها شامل «دلیل عقلایی برای جنگ، تا حدی هدف صحیح، احتمال موفقیت، و مصونیت غیرنظامیان» است. اینها به لحاظ اخلاقی و عملی، اصولی مهم و اساسی هستند. اما مسیحیان در خلال جنگهای صلیبی، و در مقابل دنیای اسلام و امپراتوری بیزانس در قرن 12 و 13، و به هنگام توسعه قلمرو خویش در دنیای جدید، به این اصول چندان توجهی نداشتند [و از جنگ عادلانه به جنگ مقدّس روی آوردند. ]برای جنگهای غربی از قرن دوازدهم به بعد، الگوْ براندازی یوشع و داود است، نه تعالیم سن آگوستین و توماس آکوییناس.
برای شروع جنگهای صلیبی، انجیل [حضرت ]عیسی علیهالسلامبرای تأیید و حمایت از جنگهای ویرانگر کافی نبود. از اینرو، مسیحیان آنچه را نیاز داشتند در عهد عتیق (تورات) پیدا کردند (که قریب 75% از کتاب مقدّس مسیحیان را تشکیل میدهد،) آغازگران جنگهای صلیبی مانند پاپ اوربان دوم و پاپ اینوکینت سوم، برای اینکه در دعوت مردم به جنگهای صلیبی، متنی و مرجعی به عنوان مؤیّد داشته باشند، از عهد عتیق بیش از عهد جدید استفاده کردند؛ دعوتی که به دو قرن بیرحمی و قساوت نسبت به مسلمانان فلسطین کشیده شد و برای یهودیان و مسیحیان سوریهای و روم شرقی رنج و عذاب به ارمغان آرود.
نیازی به گفتن ندارد که وحشیگری جنگهای صلیبی در قرون دوازدهم و سیزدهم چه زخم عمیقی به جای گذاشت که برای همیشه، روابط مسمومی بین اسلام و غرب به همراه دارد.
جنگ عادلانه شاید، اما جنگ مقدّس هرگز!
«جنگ مقدّس» در اسلام جایی ندارد و اصطلاحاتی همچون «جنگ مقدّسِ خداوند»، در آیات قرآن و احادیث یافت نمیشود. اما معتقدم که «جنگ عادلانه» جزئی از آموزههای اسلام از همان آغاز بوده است. در اسلام، «رحمت» خداوند جدای از «عدل» او نیست و حق دفاعِ از خود، یک حق طبیعی و بدیهی است. از اینرو، جنگ در اسلام، وسیلهای برای برپایی عدالت است، اما هرگز یک امر مقدّس نیست. آرمسترانگ با ردّ تصور غلطِ رایج در غرب، اسلام را به عنوان راه میانه بین آرامش مسیحیت و خشونت یهودیت میداند. آرمسترانگ اظهار میدارد: اسلام جنگ تهاجمی و ویرانگر را در مجموع، تأیید نمیکند، در حالی که تورات در پنج کتاب مقدّس اول، این نوع از جنگ را تصدیق و تأیید میکند. اسلام با نگرشی واقعگرایانه و معقولانهتر نسبت به مسیحیت، جنگ را در مواقعی ضروری، امری مفید و مثبت ارزیابی میکند. قرآن هنگامی که در مقام توجیه جنگ برآمده، از سه موقعیت صحبت کرده است:
اول. جنگ به هنگام دفاع از خود
«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا... » (حج: 39ـ40)؛ به کسانی که با آنان کارزار کردهاند، از آنرو که ستم دیدهاند، رخصت کارزار داده شد...، آنان که به ناروا از دیار خویش رانده شدند تنها بدین سبب که گفتند: پروردگار ما خدای یکتاست....
دوم. دفاع مردم ناتوان از خود در مقابل ظلم و ستم
«وَ مَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیّا وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرا» (نساء: 75)؛ و شما را چه شده است که در راه خدا کارزار نمیکنید و آن ناتوان شمردهشدگان از مردان و زنان و کودکانی که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهری که مردمش ستمکارند بیرون ببر و برای ما از نزد خود سرپرستی قرار ده.
سوم. حفاظت از آزادی دینی با حفظ مساجد، صرف نظر از عقیده عبادتکنندگان
«الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَ اسْمُ اللَّهِ کَثِیرا» (حج: 40)؛ آنانکه به ناروا از دیار خویش رانده شدند تنها بدین سبب که گفتند: پروردگار ما خدای یکتاست، و اگر خداوند برخی از مردم را از برخی باز نمیداشت قطعا دیرهای راهبان و کلیساهای ترسایان و کنشتهای جهودان و مساجد مسلمانان، که در آنها خدا بسیار یاد میشود، ویران میگردید.
قرآن به صراحت، تعمیم دادن حق دفاع از خود را به آغاز جنگ ممنوع کرده است و اجازه نمیدهد که این آیات برای شروع جنگ، مورد استفاده قرار گیرد: «وَ قَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ» (بقره: 190)؛ و در راه خدا با کسانی که با شما کارزار میکنند کارزار کنید و از حد مگذرید که خدا از حد گذرندگان را دوست ندارد.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز به گونهای اصول اخلاقی جنگ را پایهگذاری کرد که طی آن، غیرنظامیان از خطر جنگ محفوظ بمانند. در صحیح مسلم، به نقل از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهآمده است: «خیانتکار نباشید، مثله نکنید، کودکان را نکشید. » اولین جانشین وی در رهبری مسلمانان (امّت) نیز به سپاهیانش دستور داد: «نه تسلیم شوید و نه خیانت کنید، مثله نکنید، بچهها را نکشید، پیران و زنان را نکشید، درختان خرما را قطع نکنید، گوسفندها و گاوها و شترها را نکشید، مگر برای مصرف و تغذیه، و چنانچه شما از مردمانی گذشتید که برای عبادت، خود را در خانقاه حبس کردهاند، آنها را به حال خود رها کنید. »24
نقشِ حکومت بازی کردن
ممکن است سؤال کنید اگر اسلام مخالف جنگهای تهاجمی و ابتدایی است، پس چرا تاریخی طولانی از جنگها و فتوحات اسلامی وجود دارد، تا جایی که به تأسیس یک حکومت وسیع و پهناور از مرزهای چین گرفته تا قلب اسپانیا منجر شده است. جواب این است که جنگهایی که به منظور توسعه قلمرو انجام میشدند نامشروع نبودند؛ چون حکومتها، هم حریم دفاعی قانونی نداشتند (مرزی وجود نداشت) و هم به لحاظ بینالمللی، با حدود و معیارهای همزیستی و روابط دیپلماسی موافق نبودند. آنچه نامشروع بود و نامشروع باقی ماند «نابودکردن مردم و یا تغییر عقیده آنها از روی اجبار» بود. کتاب مقدّس اسلام (قرآن) از مسلمانان نخواسته است تا مردم دیگر سرزمینها را مورد تاخت و تاز قرار دهند، اما مسلمانان نقش حکومت بازی میکنند؛ مانند هر شخص دیگری که این نقش را به عنوان تنها وسیله نجات انجام میدهد. غیرمسلمانان امروزه بر این باورند که گسترش حکومت موجّه است؛ چون ما دیگر در دنیای حکومتها زندگی میکنیم. نظام بینالمللی دنیای امروزی اخلاقا و قانونا الزامآور است، اگرچه به وسیله برخی قدرتها دستکاری و بیاثر شده است! علت این الزام هم این است که بدون حکومت، بشر به «منطق حکومت خونخواری» بر خواهد گشت (ارتجاع).
مسلمانان در زمانهای گذشته، [در جریان فتوحات اسلامی ]بسیاری از ملتها را تحت قدرت حکومت خود درآوردند؛ اما علیرغم اینکه اسلام یک دین جدید بود، هرگز مردم را مجبور به تغییر عقیده نکردند. علت این امر صراحت آیه قرآن کریم در اینباره است:
ـ «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» (بقره: 256)؛ در دین اکراه ـ به ناخواه واداشتن ـ نیست، رهیابی به راه راست از بیراهه روشن و نموده شده است.
ـ «وَ قُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَ مَن شَاء فَلْیَکْفُرْ» (کهف: 29)؛ و بگو سخن راست و درست از پروردگار شماست، پس هر که بخواهد ایمان آورد و هر که بخواهد کافر شود.
علاوه بر این، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهفرموده است: طبق آیه قرآن کریم، مأموریت او تعلیم و تذکر است، نه تحمیل و اجبار:
ـ «فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ» (غاشیه: 20ـ21)؛ پس یادآوری کن و پند ده که تو یادآور و پنددهندهای و بس؛ بر آنان گماشته و چیره نیستی.
ـ «وَ مَا أَنتَ عَلَیْهِم بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن یَخَافُ وَعِیدِ» (ق: 45)؛ و تو بر آنها گماشتهای چیره نیستی. پس آن را که از وعده عذاب من میترسد بدین قرآن پنده ده.
در اصطلاح اخلاق جنگ، و در اخبار و حکایتهای باقیمانده از حکومتها، تاریخْ مسلمانان را در بالاترین سطح نجابت و رفتار انسانی قرار داده است. گوستاولوبون، تاریخدان و جامعهشناس فرانسوی، در کتاب خویش به نام تمدّن اسلام و عرب25 اظهار داشتهاست: جهان هرگز مهربانانهتر از کشورگشایی مسلمانان به خود نخواهد دید.
از جنگ مقدّس به سوی صلح مقدّس
گرچه این سه دین توحیدی، راه یا راههایی برای توجیه جنگ در دفاع از خود پیدا کردند، اما باید از «صلح مقدّس» بیشتر سخن برانند تا «جنگ مقدّس»؛ چراکه محور اصلی آموزههای این سه دین «حرمت انسان» است. علیرغم متون آنچنانی تورات ـ که قبلاً بیان کردیم ـ یک دانشآموز منصف دینشناسی نمیتواند از این حقیقت که قدیمیترین متن موجود درباره حرمت انسان ـ که از ادیان ابراهیمی به یادگار مانده ـ تورات است، چشمپوشی کند. از جمله آنها، پنجمین فرمانی است که خداوند در تورات هشدار داده است: «قتل مکن. »26
صلح در متون مقدّس یهود، هدیهای است بزرگ که از سوی خداوند داده شده است. با این حال، این صلح، فراگیر و برای همه نیست، بلکه یک صلح انحصاری برای بنیاسرائیل است. اما آنها که به مسیرهای انحرافی رفتهاند خداوند ایشان را با تبهکاران از خود دور میکند: «سلامتی بر اسرائیل باد»؛ 27 و شما میتوانید زندگی کنید تا فرزندان فرزندانتان را ببینید: «سلامتی باد بر اسرائیل. »28
[حضرت]عیسی[علیهالسلام] در خطبه معروفش بر بالای کوه، فضیلت صلح را گوشزد نمود و گفت: «خوشا به حال صلحکنندگان! زیرا ایشان پسران خدا خوانده خواهند شد»29 و «لیکن من به شما میگویم: با شریر مقاومت نکنید، بلکه هر که بر رخساره راست تو تپانچه زد، دیگری را30 نیز به سوی او بگردان. »31
کلمه «خداوند» مکرّر در عهد جدید [حضرت]عیسی[علیهالسلام]آورده شده است: «خدای صلح»؛ 32 «خدای محبت و سلامتی»؛ 33 و «خدای سلامتی». 34
عهد جدید به صراحت اصرار دارد که مسیحیان با همدیگر در صلح و آشتی باشند35 و در صلح و آرامش با دیگر انسانها زندگی کنند «اگر ممکن است به قدر قوّه خود با جمیع خلق به صلح بکوشید. »36
یکی از اسامی خدا در اسلام «سلام» است. 37 و مسیر او همانا «مسیر سلامتی» است. 38 در قرآن، [اینگونه ]از مسلمانان دعوت شده است: «وارد صلح شوید» و از جنگ بپرهیزید که وسوسه شیطانی است. 39 مسلمانان از شروع جنگ منع شدهاند، مگر برای دلایلیکه در فوق ذکر گردید. 40
همچنین مسلمانان طبق آیات قرآن کریم، زمانی که درِ صلح و آشتی به روی ایشان باز باشد مأمور به پذیرش صلح هستند، حتی زمانی که دشمن قصد فریب داشته باشد و در تمایل به صلح صادق نباشد نیز مأمور به صلح هستند.
[آیات 61 و 62 سوره انفال میفرماید: ] اگر به صلح و آشتی گراییدند ـ تمایل نشان دادند ـ تو نیز به آن بگرای و بر خدا توکل کن که اوست شنوا و دانا و اگر بخواهند تو را بفریبند خداوند تو را بسنده است، اوست که تو را به یاری خود و مؤمنان نیرومند کرد.
[پس در تمامی متون مقدّس، به صلح و سازش امر شده است. ]
مبانی صلح مقدّس
برای دستیابی به صلح مقدّس، راه همیشه باز است و ادیان سهگانه توحیدی زیربنا و اساس محکمی برای رسیدن به صلح در خود دارند. اما این صلح مقدّس نیاز به ملتزم شدن به «عدالت»، «صداقت» و «خردمندی» دارد. همچنین با مطالعه متون مقدّس در زمینه رحمت، لطف و احسان خداوند، ارائه تفسیر بهتری از متون دینی نیز لازم و ضروری مینماید.
عدالت [اولین] اصل زیربنایی صلح است. قرآن به ما میآموزد: برقراری عدالت، هدف تمامی پیامبران و پیامهای ایشان است: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید: 25)؛ قطعا ما پیامبران خود را با ادلّه و معجزات فروفرستادیم و برایشان کتاب میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند.
ستمکاران و کشورهای سلطهطلب همیشه به دنبال صلح میگردند و خواستار ثبات و پایداری هستند، اما در واقع، آنچه آنها میخواهند این است که سایران تسلیم کارهای خلاف و مقاصد شیطانی آنان شوند. کتاب «Peace of graveyard»، نوشته یکفیلسوف اروپایی به طور کامل، به این مطلب پرداخته است.
«صداقت» یکی دیگر از اصول و زیربناهای صلح مقدّس است. صداقت وسیلهای است برای دوری از خودبرتربینی و خودپسندی. من به شدت از تصاویر بیرحمانه واقعه هولوکاست، که در کتاب شب، اثر رماننویس بزرگ یهودی آمریکایی و بازمانده واقعه هولوکاست، آقای الی ویزل ـ دیدم، یکّه خوردم و از اینکه وی و پدرش چگونه این مراحل سخت و وحشتناک را، که حرمت آدمی را زیر سؤال برده بود، عبور کردند، متحیّر شدم. اما من تحت تأثیر مظلومنمایی و قیافه حق بهجانبی که آقای ویزل در کتاب «Dawn» خود میگیرد قرار نگرفتم. آنجا که مینویسد: «فرمان خدا که میگوید: "قتل مکن"41 از بالاترین قلّه کوه در فلسطین صادر شد، و ما تنهاکسانی بودیم که آن را اطاعت کردیم. اما این فرمان پایان یافته است،... روزها و هفتهها و ماههایی که میآیند، شما یک هدف خواهید داشت و آن اینکه آنهایی که ما را قاتل به بار آوردهاند را بکشید.
تمام یهودیان، مسیحیان و مسلمانان میتوانند مدعی صداقت و فضیلت برای مردم باشند؛ اما به هرحال، پیریزی یک صلح مقدّس برای آینده، میطلبد که همگی استفاده از بیرحمیهای گذشته را ـ به عنوان یک تبرئه اخلاقی از تجاوز و تصرف و تعدّیهای اخیر ـ کنار بگذراند. علاوه بر این، روشن است که فلسطینیان امروزی پاسخگوی جرم و گناه آلمانهای دیروزی نیستند.
«خردمندی» سومین اصل زیربنایی صلح مقدّس است. تعریف «خردمندی» (حکمت) در زبان عربی چنین است: «هر چیزی را در جای خودش قرار دادن. » خردمندی ترکیبی از اخلاق و واقعبینی است. حل بعضی از کشمکشهای دیرینه بین اشخاص و ملتها بر مبنای عدالت مشکل است. عدالت و انصاف بعضی وقتها بسیار زمانبَر و پرهزینه است؛ اما این کشمکشها را میتوان از راه خردمندی و عقل حل کرد. هدف از حل کردن از راه عقل، حلکردن «آینده» و مشکلات پیش روست، نه انتقامگیری از «گذشته». به دلیل آنکه مراحل اخلاقی برخی از سطوح، ترحّم و عفو است، از اینرو، حل مشکلات از راه عقل، الزامی است.
تفسیر درست از متون مقدّس یکی دیگر از چالشهای صلح مقدّس است. دین پدیده پیچیدهای است که میتواند به عنوان راهنمای عملی برای برقراری صلح و در عین حال، ابزاری کارآمد برای برافروختن آتش جنگ مورد استفاده واقع شود ـ چنانکه اینگونه بوده است. فزونی متون مقدّس و آسانی تفسیر آنها به گونههای بسیار متفاوت ـ حتی متناقض ـ بر پیچیدگی این موضوع بیشتر افزوده است؛ مثلاً، به دلیل آنکه من قرآن را متفاوت از دیگر مسلمانان میخوانم، میفهمم چرا کارتای42 صلحجو تورات را متفاوتازانجمنخاخامهای«یشا»، 43 که جنگطلب هستند، تفسیر کرده است و چرا فرقه «کواکر» (Quakers)، 44 کهصلحجو وصلحطلب هستند، انجیل را متفاوت از فرقه مسیحیان جنوبی میخوانند.
صلح مقدّس روشی برای کشف و بروز انسانیت موجود در بین ما انسانهاست؛ اما نیاز به سطح بالایی از شجاعت عقلانی، صداقت اخلاقی و روی آوردن شدید به عفو و بخشش و دوستی قوی دارد. یک نقطه خوب برای شروع و حرکت به سوی صلح، درک این نکته است که افراد درباره اشتباه دیگران صادق باشند. بدون تردید، «بررسی اشتباهات فرهنگ خودی رنجآور است. » (کارن آرمسترانگ) اما این بررسی رنجآور تنها راه رسیدن به صلح مقدّس در دنیای خشونت و سوءظن امروزی است ـ که باید بدان تن داد.
بررسی مقاله
به نظر میرسد اولاً، نفس چنین مقایسهای بین متون، کار مناسبی است، البته به منظور توجه دادن غرب به متون مقدّس و آگاه نمودن ایشان از این نکته که تورات بیش از قرآن فراخوان جنگ دارد. ثانیا، نویسنده تا حدّی توانسته است مقایسه بین متون مقدّس را به پایان ببرد، اما کاملاً به اجمال و مختصر، به گونهای که در بعضی موارد، فقط به اشاره بسنده کرده و از اینرو، برای جبران آن و رساتر شدن ترجمه، مجبور به اضافه نمودن کلماتی هستیم. به نظر میرسد در اینباره، جای کار زیاد است و شایسته است به تفصیل بدان پرداخته شود.
کار نویسنده مقاله در امتداد کار افرادی همانند خانم آرمسترانگ است که ناراحتی خویش را از قضاوت نادرست درباره اسلام و مسلمانان و کار زشت سلمان رشدی و قضاوت وی درباره شخص پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآلهابراز میدارند. اما نویسنده نیز سعی دارد تا با یک روش نو و در یک مقاله کوتاه، به گونهای مختصر و مفید، مسیحیت و یهودیت را متوجه متون دینی خویش گرداند.
در اینجا، لازم است در تکمیل مقاله، نکاتی افزوده شود: نخست درباره خروج حضرت موسی علیهالسلام و بنیاسرائیل از مصر و دستور خداوند مبنی بر حمله به سرزمین فلسطین، باید توضیح داده میشد که یهود با تکیه بر دستور و داستانی که تاریخ مصرف آن گذشته، چنین ظلمهایی انجام میدهد. پس از فرار حضرت موسی علیهالسلام و یارانش از دست فرعون، که در دریا غرق شد، حضرت موسی علیهالسلام به پیروانش دستور داد با ساکنان آن زمان فلسطین، که کافرانی جنگجو بودند، مبارزه کنند و فلسطین را از دست آنها بیرون آورند، اما بنیاسرائیل از این امر سر باز زدند و گفتند: تو و خدایت بروید و کافران را از شهر بیرون کنید، بعد ما وارد میشویم. در اثر این نافرمانی، چهل سال در بیابان سرگردان ماندند. آنان پس از وفات حضرت موسی علیهالسلام، به رهبری یکی از فرماندهان خود به نام یوشع بن نون سرزمین فلسطین را فتح کردند. آیههای 20 تا 26 سوره مائده به این داستان پرداختهاند. 45
نکته دیگر اینکه نویسنده معتقد است: در اسلام، جنگ «مقدّس» نیست، بلکه «عادلانه» است. این تعبیر نیز صحیح است، اگرچه برخی از نویسندگان ما جنگهای اسلام را «مقدّس» میخوانند. این در حالی است که ماهیت و ذات جنگهای ما مقدّس است، نه اینکه رنگ تقدّس به آن زده باشیم؛ چراکه جنگ در اسلام، فقط به خاطر اصلاح است، اما تعبیر «جنگ مقدّس» حاکی از جنگی است که به هر بهانهای به راه میافتد و برای توجیه آن، دست به دامن متون مقدّس میشوند. به نظر میرسد که ما باید تعبیر «جهاد» را به کار ببریم. جهاد ذاتا مقدّس است. به نظر استاد مصباح، در کاربرد قرآنی و فرهنگ اسلامی کلمه «جهاد»، بار ارزشی مثبت، و «سفکدم» بار ارزشی منفی دارد. در قرآن کریم و در عرف مسلمانان، تنها جنگ مسلمانان علیه کفّار و مشرکان «جهاد» نامیده میشود. بنابراین، در فرهنگ قرآن و اسلام و در عرف مسلمانان، «جهاد» به جنگی اطلاق میشود که اهداف حقطلبانه و عادلانه دارد. 46 به نظر میرسد تعبیر «جنگمقدّس» هرگز نمیتواند جایگاه و ارزش «جهاد» را برساند و از آن مهمتر، امکان خلط شدن با جنگهایی همچون جنگهای یهودیان علیه مردم فلسطین، که با هر نیتی انجام میشوند، وجود ندارد. تنها چون آیهای از آیات کتاب مقدّس پشتوانه تعبیر مزبور است، از آن به «جنگ مقدّس» تعبیر میشود.
نکته پایانی اینکه نویسنده کوشیده است تا با ذکر آیاتی از قرآن کریم، جنگ در اسلام را تنها «دفاعی» بداند و اثبات کند که جنگ «ابتدایی» در اسلام نیست. این تعبیر به این صراحت، صحیح نیست؛ چراکه اسلام جنگ ابتدایی را نیز برای معصومان علیهمالسلاممجاز میداند. اما میتوان به نوعی، جنگهای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را در راستای دفاع از شریعت دانست. تعبیر علّامه بلاغی چنین است: همه جنگهای رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله دفاع در مقابل مشرکان ستمکار بود که از توحید و شریعت اسلام و مسلمانان حمایت میکرد. با این وصف، ایشان دردفاع از خود، بهترین راهی را که مدافعان میروند، برمیگزید. پیشتر به موعظه میپرداخت و دعوت به صلاح و مسالمت میکرد و به صلح تمایل نشان میداد و در حالی که میدانست، پیروز است، پیشنهاد ترک خصومت را میپذیرفت و قرارداد صلح را قبول میکرد. 47
به نظر میرسد مقاله در مجموع، کار مثبتی است و برای دفاع از قرآن و آگاه نمودن افکار عمومی غرب و توجه دادن به متون مقدّس خودشان، لازم است کارهای بیشتر، عمیقتر، و جامعتری صورت بگیرد.
پى نوشت ها
1. "From holy war to holy peace", Mohammed El - Moctar El- Shinqiti, WWW. Islamonline. net.
2ـ براى همپیمانى یهودیان و مسیحیان در جنگ علیه مسلمانان، نک. محمد الدسوقى، سیر تاریخى و ارزیابى اندیشه شرقشناسى، ترجمه محمود افتخارزاده، تهران، هزاران، 1376، ص 150.
3. The history of God.
4. The Great Transformation.
5. Muhammad: A Prophet for our time.
6 و 7 و 8ـ کارن آرمسترانگ، زندگىنامه پیامبر اسلام محمّد، ترجمه کیانوش حشمتى، تهران، حکمت، 1383، ص 10.
9ـ همو، محمّد پیامبرى براى زمان ما، مقدّمه کتاب.
10ـ داستان آن در بخش پایانى خواهد آمد. م
11ـ آیههایى که نویسنده از کتب مقدّس نقل نموده، از ترجمه فارسى کتاب مقدّس ذکر شدهاند. م
12ـ سموئیل نبى 1، 25: 28.
13ـ 14: 21.
14ـ خروج 15: 3.
15ـ خروج 14: 14.
16ـ تثنیه 20: 16و17.
17ـ تثنیه 7: 1.
18ـ تثنیه 2: 34.
19ـ متى 10: 34.
20ـ لوقا 12: 50.
21ـ تفرقه و نفاق.
22ـ لوقا 12: 51.
23ـ لوقا 19: 27.
24ـ محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، ط. الثانیة، بیروت، دارالتراث، 1967، ج3، ص 226.
25. La civilisation Arabe.
26ـ خروج 20: 13.
27ـ مزامیر 125: 5.
28ـ مزامیر 128: 6.
29ـ یعنى: خوشبخت خواهند شد. متى 5: 5.
30ـ طرف دیگر صورت را.
31ـ متى 5: 39.
32ـ «و خداى سلامتى با همه شما باد» نامه پولس به رومیان 15: 33، «قابوس که مرا و تمام کلیسا را میزبان است شما را سلام مىفرستد» (16: 33)، «پس خداى سلامتى... » (رساله به عبرانیان 13: 20)، و «و خداى سلامتى با شما خواهد بود» (رساله پولس به فیلپیان 4: 9).
33ـ «یکرأى و با سلامتى بوده باشید و خداى محبت و سلامتى با شما خواهد بود. » نامه پولس به قرنتیان 2، 13: 11
34ـ «اما خود خداوند سلامتى، شما را پیوسته در هر صورت سلامتى عطا کناد. » نامه پولس به تسالونیکیان 2، 3: 16
35ـ «و با یکدیگر صلح نمایید. » مرقس: 9: 50
36ـ نامه پولس رسول به رومیان 12: 18
37ـ «الملک القدوس «السلام» المؤمن.... » حشر: 23
38ـ «یهدى به اللّه مناتبع رضوانه سبل «السلام». » مائده: 16
39ـ «یا ایها الذین آمنوا «ادخلوا فى السلم» کافه و لا تتبعوا خطوات الشیطان.... »بقره: 208
40ـ «فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و القوا الیکم السلم.... »نساء: 90
41. Thou shalt not kill.
42. Neturei karta.
43. Yesha Rabbinical Council.
44ـ فرقهاى مسیحى به نام «انجمن دوستان». م
45 و 46ـ محمّدتقى مصباح، جنگ و جهاد در قرآن، قم، موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ره، 1382، ص 93.
47ـ نعمتاللّه صالحى نجفآبادى، جهاد در اسلام، تهران، نشر نى، 1382، ص 35، به نقل از: محمّدجواد بلاغى، الرحلة المدرسیه، کربلا، مؤسسه اعلمى، ص212.
تاریخ انتشار در سایت: ۱ تیر ۱۳۹۰منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 120، ویژه نامه دین شناسی
نویسنده : محمد المختار الشنقیطی
مترجم : سید جلال امام
نظر شما