احمد صلیاللهعلیهوآله پیامبر موعود
بر اساس گزارش قرآن کریم، حضرت عیسی علیهالسلام به آمدن پیامبری پس از خود به نام «احمد» بشارت داده است. آنچه هر پژوهشگری را به تأمّل و پژوهش بیشتر وامیدارد، یافتن پاسخ به این پرسشهاست که این بشارت در کجا بیان شده است و حضرت عیسی علیهالسلام با چه تعبیری از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهیاد کرده است؟ آیا در اناجیل موجود میتوان نشانههایی از این بشارت یافت؟ این نوشتار با بررسی آیه بشارت عیسی علیهالسلام تلاش کرده است به پرسشهای بالا پاسخ دهد و آیات احتمالی را که در آن عهدین به نبوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله اشاره کردهاند، جمع آوری کند. اگرچه با توجه به محرف بودن عهدین نمیتوان به صورت یقینی ادعا کرد آنچه در این کتاب آمده است همان بشارتی است که قرآن کریم آن را گزارش کرده است.
در قرآن کریم از زبان حضرت عیسی علیهالسلام چنین نقل شده است که آن حضرت پیروان خود را به آمدن پیامبری پس از خود به نام «احمد»، بشارت داده است: «وَ إِذْ قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُم مُّصَدِّقا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشِّرا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ.» (صف: 6)
هر پژوهشگری که قرآن را کتابی آسمانی بداند و به وحی بودن آن ایمان داشته باشد، با ملاحظه این آیه یقین خواهد کرد که نبوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از جمله اخباری است که از زبان حضرت عیسی علیهالسلام نقل شده است. همچنین آنچه مسلم است این است که انبیای گذشته به ظهور و بعثت چنین پیامبری خبر دادهاند؛ زیرا آیا ممکن است پیامبرانی همانند اشعیا، ارمیا، دانیال، حزقیال و عیسی به اخباری همانند حادثه بخت النصر، کورش، اسکندر و حوادثی که در مناطقی همچون مصر، بابِل و اورشلیم اتفاق افتاده خبر داده باشند، ولی به آمدن بزرگترین پیامبر و پیامبری که پایاندهنده همه آنان است، اشارهای نکرده باشند؟ مگر اینکه معتقد باشیم این پیامبران از بعثت چنین پیامبری آگاهی نداشتند که این ادعا نیز با نبوت آنان سازگاری ندارد. بدون تردید ما در اینجا نمیخواهیم ادعا کنیم که پیامبران پیشین به صورت کاملاً جزئی و دقیق به زمان، مکان، نام و نسب پیامبر پس از خود اشاره کرده باشند؛ زیرا در مورد پیامبران دیگر نیز رویه به این صورت نبوده است، مگر درباره برخی از پیامبران بنیاسرائیل که در زمان حیات خویش پیامبر پس از خود را برگزیده و به مردم معرفی میکردند. البته برخی از نشانههایی که میتواند به عنوان شاهدی، هرچنداحتمالی، برای این ادعا باشد، در متون مقدّس ادیان پیشین، دست یافتنی است؛ همانگونه که در انجیل یوحنا آمده است: «آنگاه از او سؤال کردند: پس چه، آیا تو الیاس هستی؟ گفت: نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد که نی.»1 به ویژه اینکه نبی در متن سریانی و یونانی کتاب مقدّس معرف به حرف تعریف است و به پیامبر معهود و مشخصی اشاره دارد. 2 همچنین در باب هفتم همین سِفر آمده است: «آنگاه بسیاری از آن گروه چون این کلام را شنیدند گفتند: در حقیقت این شخص همان نبی است»3 و یا از زبان شخصی به نام منتس ادعا شده است که ایشان خود را همان فارقلیط موعود خوانده است. 4
آنچه در طلیعه این نوشتار باید مورد بررسی قرار بگیرد این است که هیچ کس در این نکته تردید نخواهد کرد که چون پیامبران پیشین به زبان خودشان سخن میگفتهاند، بنابراین، بشارتهای آنان درباره حضرت رسول، به زبان دیگری غیر از زبان عربی بوده است. ولی به هر حال، قرآن کریم خبر میدهد نامی که حضرت عیسی علیهالسلام با تصدیق گزارش تورات به آن خبر داده است، «احمد» بوده است.
«احمد» از صیغه افعل، مبالغه در صفت «حمد»، اسمی اسلامی است که در زمان جاهلیت و در دوران پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهبرای کسی جز ایشان به کار نرفته است و آن حضرت نخستین کسی است که این نام بر او نهاده شد. 5 واژهپژوهان در ریشهیابی این نام، آن را برگرفته از ریشه (ح م د) به معنای «ستایش» دانسته6 و گفتهاند وجه نامگذاری پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به احمد که صفتی تفضیلی است، فراوانی ستایش خداوند به وسیله حضرت7 یا ستودهتر بودن او بیش از همه در نزد خداوند سبحان است. 8 برخی حمد را ثناگویی شخص به اوصاف نیکویی میدانند که فقط با زبان انجام گیرد. 9 گروهی از واژهپژوهان نیز با افعل تفضیل دانستن این واژه، آن را مبالغه در حمد و برگرفته از محمود یا حامد بودن نزد خداوند دانستهاند که بنابر وجه دوم، باید مضافی در تقدیر باشد. 10
درباره اینکه آیا این واژه یکیاز نامهای پیامبر است یا از اوصاف اوست، اختلافنظر وجود دارد؛ برخی با تأیید افعل تفضیل بودن احمد، آن را از نامهای پیامبر دانستهاند که به محمود بودن او در فعل و اخلاق دلالت دارد. 11 راغب مورد بشارت بودن این نام از زبان عیسی علیهالسلام را دلیل برجستگی و پسندیدهتر بودن او از عیسی علیهالسلام و همه پیامبران پیشین میداند. 12 برخی نیز گفتهاند پیامبر دارای نام عام (محمّد) و نام خاص (احمد) بوده و عیسی علیهالسلامبا این بشارت از پیامبر با نام خاص او یاد کرده است. 13
در برابر دیدگاه مشهور درباره ساختار ادبی این واژه که آن را افعل تفضیل شمردهاند، برخی بر صفت مشبهه بودن آن اشاره دارند. 14
بر اساس گزارش قرآن کریم، شکی نیست که یکی از نامهای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، احمد است. این نام پس از محمّد از شناختهترین نامهای آن حضرت شمرده میشود. شهرت و کاربرد گسترده این نام در میان مسلمانان به اندازهای است که از صدر اسلام تاکنون، همواره برای یاد کردن از پیامبر صلیاللهعلیهوآله، استفاده از این نام پس از محمّد در رتبه نخست قرار داشته است.
چگونگی نامگذاری: درباره عَلَم (نام مخصوص) یا وصف مشهور بودن احمد برای پیامبر صلیاللهعلیهوآله، به اتفاق نظری نمیتوان دست یافت، ولی ادلّهای دیدگاه نخست را تأیید میکنند. در روایتی از امام باقر علیهالسلام نقل شده: به آمنه مادر پیامبر، در دوران بارداری ندا رسید که نام فرزند خود را احمد بگذارد. 15 در گزارش دیگری، همین مضمون از خود آمنه نیز نقل شده است. 16 همچنین در روایت دیگری، امامباقر علیهالسلامفرمودند: «ابوطالب عموی پیامبر در روز هفتم ولادت حضرت، این نام را برای وی برگزید و سبب این نامگذاری را ستایش آسمانیان و زمینیان از حضرت بیان کرد. 17 در روایتی از خود پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوجه نامگذاری او به محمّد، ستایش زمینیان از آن حضرت و به احمد، ستودهتر بودن او نزد آسمانیان ذکر شده است. 18
پیشینه نام احمد: درباره تقدّم نامگذاری پیامبر به محمّد یا احمد، دیدگاههای گوناگونی مطرح شده است. برخی از مفسّران و مورّخان با استناد به آیه 6 سوره صف که نام احمد را یاد شده از زبان حضرت عیسی علیهالسلام میداند، بر تقدم نام احمد، حکم کردهاند. 19 بر اساس این دیدگاه و با استناد به به برخی از منابع یهودی، بسیاری حتی پیش از تولد حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله از نام، ویژگیها و اوصاف او آگاهی داشتهاند. 20 در برابر این مورّخان و مفسّران، برخی دیگر با توجه به این گزارش تاریخی که نام احمد پیش از پیامبر اسلام، هیچ سابقهای در میان عرب نداشته است، 21 بر تقدّم شهرت محمّد بر احمد اصرار دارند. 22 بر اساس نظریه دوم، شاید اینگونه نامگذاری نشانهای از حکمت و لطف خداوند به شمار آید تا کسی با احمدِ بشارت داده شده از زبان حضرت عیسی علیهالسلام اشتباه نشود. البته بر خلاف گزارش تاریخی مزبور که بستانی نیز در دائرهالمعارف خود بر آن مهر تأیید زده است، برخی از گزارشهای تاریخی، وجود این نام در میان قبایل جاهلی پیش از اسلام را تأیید میکنند. 23
بشارت عیسی علیهالسلام در قرآن
بر اساس گزارش قرآن کریم، حضرت عیسی علیهالسلام در کنار دعوت بنیاسرائیل به پیروی از تورات، آمدن پیامبری پس از خود را بشارت میدهد که نام او احمد است: «وَ مُبَشِّرا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ....» بنابراین، در این نکته که نبوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهپیش از آن حضرت، از سوی حضرت عیسی خبر داده شده است، شکی نیست. نکته مورد اختلاف این است که عیسی علیهالسلام با چه نامی پیامبر را یاد کرده است و آیا این نام در اناجیل کنونی موجود است؟ البته از این آیه شریفه نمیتوان استدلال کرد که نام آن حضرت در تورات یا انجیل ذکر شده باشد؛ زیرا تنها این آیه بر این نکته اشاره دارد که حضرت به آمدن پیامبری به نام احمد پس از خود بشارت داده است. اما اینکه این بشارت در قالب انجیل باشد، بیان نشده است. ولی بر اساس برخی از آیات دیگر، یهودیان یا مسیحیان پیش از پیامبر صلیاللهعلیهوآله از آمدن او آگاهی داشته، حتی برخی از آنان اوصاف و ویژگیهای آن حضرت را نیز به صورت دقیق میدانستند و این اخبار را از تورات و انجیل به دست آورده بودند: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ...» (اعراف: 157) در آیه دیگری ضمن اشاره به آگاهی کامل یهود و مسیحیان از آن حضرت، آمده است: «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ...» (بقره: 146 / انعام: 114) در ذیل این آیات و در تفسیر آنها از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهنقل شده است که نام او در تورات، «احید» در انجیل «احمد» و در قرآن «محمّد»، است. 24
همچنین از ابن عبّاس نقل شده که نامهایی همانند «احمد»، «محمّد»، «فارقلیط» و «ماد ماد» از جمله نامهای پیامبراسلامدرکتابهایآسمانیامتهایپیشینبودهاست. 25
در مناظرات علمی امام رضا علیهالسلام با رهبران دینی ادیان دیگر نیز وجود بشارت و نام پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در تورات و انجیل تأیید شده است. محدث بزرگ شیخ صدوق در نقل مناظره امام علیهالسلام با رأس الجالوت در مجلس مأمون همین استدلال را از امام رضا علیهالسلام نقل کرده است که: «در تورات آمده نوری از کوه طور سینا جلوهگر میشود و نیز از کوه ساعیر نوری ظاهر میشود و مردم را به نورانیت خود جلوهگر میسازد و از کوه فاران هم نوری هویدا میگردد و روشنگر حقایق الهی میباشد. راس الجالوت گفت: با کلمات مزبور آشنایی دارم، ولی از تفسیر آنها بیخبرم. حضرت امام رضا علیهالسلام فرمود: من تفسیر آنها را برای تو توضیح میدهم؛ نوری که از طور سینا درخشید همانا وحی است که خدای متعال در طور سینا برای موسی علیهالسلام فرستاد و نوری که از کوه ساعیر درخشید و مردم را منور ساخت کوهی است که از آنجا به عیسی بن مریم وحی شد و کوه فاران که حقایق را بر ما آشکار فرمود کوهی است از کوههای مکّه که یک روز راه تا مکّه فاصله دارد و محمد در آنجا ظهور کرد.»26
پس از اشاره به بشارت حضرت عیسی علیهالسلامدر قرآنکریم، به بررسی آیاتی که برخی از پژوهشگران کتابهای مقدّس آنها را به نبوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله تفسیر کردهاند، اشاره میکنیم.
عهد قدیم
در سفر تثنیه عهد عتیق چنین آمده است: «و خداوند به من گفت: آنچه گفتند نیکو گفتند؛ نبی را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه با او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت.»27 اگرچه برخی از یهودیان این پیامبر موعود را یوشع بن نون و برخی از مسیحیان او را حضرت عیسی دانستهاند، ولی به پنج دلیل به نظر میرسد مراد از این بشارت بعثت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله باشد:
ـ یهودیان معاصر حضرت عیسی علیهالسلام با اینکه عیسی آمده بود، منتظر ظهور پیامبر دیگری نیز بودند، بنابراین، آنچنانکه برخی از مسیحیان ادعا کردهاند، 28 پیامبر مورد اشاره در این آیه نمیتواند حضرت عیسی علیهالسلام باشد. زیرا اولاً خود عیسی علیهالسلام در هیچ جا ادعا نکرده است که مورد بشارت پیامبران پیشین به ویژه حضرت موسی علیهالسلام بوده است. ثانیا، این ادعا در انجیل نیامده است، علاوه بر اینکه حواریان و بزرگان مسیحی همانند پولس هم در اثبات حقانیّت عیسی علیهالسلام به ویژه زمانی که مسیحیت با عناد یهودیان روبهرو شد به چنین بشارتی استناد نکردند.
ـ در این آیه، پیامبر موعود، همانند موسی دانسته شده است، «... از میان برادران ایشان مثل تو....» در حالی که نه عیسی و نه یوشع هیچیک همانند موسی نیستند؛ زیرا یوشع از بنیاسرائیل بود و این امکان ندارد با وجود موسی و شریعت پایدار او از میان بنیاسرائیل پیامبری همانند موسی مبعوث شود. علاوه بر آن، در اینجا اشاره شده است که پیامبری را مبعوث خواهم کرد، در حالی که یوشع در آن زمان حاضر بوده است. همچنین حضرت عیسی نیز همانند موسی نیست؛ زیرا اولاً، مسیحیان بر این باورند که عیسی خداست ولی هیچیک از یهودیان به خدا بودن موسی باور ندارند. ثانیا، در نظر مسیحیان عیسی قربانی گناهان مردم شده است، در حالی که درباره حضرت موسی چنین باوری وجود ندارد. ثالثا، بر اساس گزارش «رساله پولس» حضرت عیسی به خاطر شفاعت مردم مورد لعن خدا قرار گرفت، در حالی که درباره حضرت موسی چنین گزارشی شنیده نشده است.
ـ همانگونه که از ادامه این بشارت برمیآید، این نبی مأمور به انتقامگیری از منکران و کسانی است که خدا را انکار نمایند، در حالی که در شریعت عیسی سخنی از حدود و قصاص و جهاد و مانند آن وجود ندارد.
ـ عنوان برادر موسی بودن برای یوشع و عیسی معنا ندارد، در حالی که پیامبر اسلام چون از فرزندان اسماعیل، و بنیاسرائیل از فرزندان اسحاق هستند، برادری آنها معنادار خواهد بود.
ـ همخوانی و اشتراک زیاد شریعت نبی مکرّم اسلام با شریعت موسی در بسیاری از موارد نشاندهنده اشتراک این دو نبی بزرگوار است. 29
پیامبری از میان عرب
یکی دیگر از مواردی که میتوان به عنوان بشارتهای عهد عتیق به نبوت پیامبر اسلام به شمار آورد، بخشی از سفر تثنیه است که یهود را به دلیل اینکه خداوند را خشمناک کردهاند به فرستادن قومی غیر از خودشان تهدید میکند: «ایشان مرا به آنچه خدا نیست به غیرت آوردند و با اباطیل خود مرا خشمناک گردانیدند و من ایشان را به آنچه قوم نیست به غیرت خواهم آورد.»30 در تفسیر و تبیین مراد از این قوم گفته شده آنان همان قوم عرب هستند که نبوت از نژاد آنان بوده و پیامبر آخرالزمان از میان آنان خواهد بود. 31 از جمله شواهد این تفسیر ادامه همان سفر است که میگوید: «و به گروه نادان ایشان را خشمناک خواهم ساخت.» گفته شده مراد از این گروه نادان عربهای پیش از بعثت هستند که در غایت جهل و ضلالت بودند و هیچ نشانهای از علوم عقلی و شرعی در میان آنان نبود. 32 همچنین بنیاسرائیل چون نسل این قوم را از اسماعیل علیهالسلام ـ که مادرش، هاجر، کنیز سارا بود ـ به شمار میآوردند، آنها را قوم نادان تلقّی میکردند. این ادعا با این آیه قرآن که پیامبر را رسول در میان امیّان میداند، سازگاری دارد که: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ» (جمعه: 2)؛ اوست آنکه در میان مردم درس نخوانده ـ عرب ـ پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان میخوانَد و پاکشان میسازد و کتاب ـ قرآن ـ و حکمت به آنان میآموزد و هر آینه پیش از این در گمراهی آشکار بودند.
البته برخی با تفسیر این قوم نادان به یونانیان، تلاش کردهاند که این بشارت را به مبعوث شدن پیامبرانی در آن دیار، مربوط بدانند. در حالی که یونانیان چندین قرن پیش از میلادمسیحدارایعلموحکمتبودهو حکمای مشهوری همانند سقراط، افلاطون و ارسطو در میان آنان بودند.
نزول از کوه پاران (فاران)
در آیه دیگری، به فرستاده شدن شریعت بر حضرت موسی علیهالسلامو نزول تورات در کوه سینا، نازل شدن انجیل در سعیر و نزول قرآن در کوه پاران اشاره شده است، آنجا که میگوید: «و این است برکتی که موسی، مرد خدا، قبل از وفاتش به بنیاسرائیل برکت داده، گفت: یهوه از سینا آمد و از سعیر بر ایشان طلوع نمود و از جبل فاران درخشان گردید.»33 با توجه به آن بخش از عهد عتیق که گزارش میدهد اسماعیل در منطقه پاران ساکن شد «و خدا با آن پسر میبود و او نمو کرده ساکن صحرا شد و در تیراندازی بزرگ گردید و در صحرای فاران ساکن شد و مادرش زنی از زمین مصر برایش گرفت»، 34 و شکی نیست که حضرت اسماعیل در مکّه ساکن شد، بنابراین، کوه فاران همان کوهی است که غار حرا در آن قرار داشته و قرآن در آن کوه بر پیامبر اسلام نازل شده است.
پیامبری به نام «ماد ماد» یا «طاب طاب»
در سِفر تکوین هنگامی که حضرت ابراهیم از خدا میخواهد فرزندش اسماعیل را در نزد خود نگه دارد، خداوند به او میگوید: «اما در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم، اینک او را برکت داده، بارور و بزرگ گردانیده به ماد ماد، و دوازده رئیس از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی به وجود آورم.» زبانشناسان عبری و سریانی معتقدند «ماد ماد» در زبان عبری و «طاب طاب» در زبان سریانی به معنای همان «محمّد» است. و دوازده رئیس هم به امامان دوازدهگانه معصوم و جانشینان آن حضرت اشاره دارد که پس از آن حضرت، رهبری مردم را بر عهده دارند.
خبر داود نبی
در گزارش عهد عتیق از سرودههای داود که به نام «مزامیر داود» خوانده میشود، گزارشی در قالب اوصاف شخصی ذکر شده است که در آینده خواهد آمد. اگرچه مسیحیان تلاش میکنند با دلایلی این اوصاف را درباره حضرت عیسی علیهالسلام تفسیر نمایند، ولی بررسی این اوصاف و مقایسه آنها با آنچه در توصیف حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهذکر شده است، نشاندهنده هماهنگی زیادی میان آنهاست. بیشک، این سازگاری هر پژوهشگری را به این نتیجه میرساند که گویا حضرت داود علیهالسلامخبر از آمدن آخرین پیامبر را داده است. گزارش عهد عتیق این چنین است: «دل من به کلام نیکو میجوشد. انشاء خود را درباره پادشاه میگویم. زبان من قلم کاتب ماهر است. تو جمیلتر هستی از بنی آدم و نعمت بر لبهای تو ریخته شده است. بنابراین، خدا تو را مبارک ساخته است تا ابدالآباد. ای جبار! شمشیر خود را بر ران خود ببند؛ یعنی جلال کبریایی خویش را، و به کبریایی خود سوار شده، غالب شو به جهت راستی و حلم و عدالت. و دست راستت چیزهای ترسناک را به تو خواهد آموخت. به تیرهای تیز تو امتها زیر تو میآیند.»35
همانگونه که از این گزارش به دست میآید، اوصافی مانند نیکوترین افراد بودن، مبارک بودن تا ابدالآباد، با حق و صدق و عدالت بودن، اهل شمشیر و جهاد بودن، اهل عدالت بودن، و مورد ستایش اقوام بودن تا ابدالآباد، از جمله اوصافی هستند که، دستکم، برخی از آنها مانند پایدار بودن تا ابد با نبوت و رسالت حضرت عیسی علیهالسلام و هیچ پیامبر دیگری سازگاری ندارد؛ به ویژه که خود مسیحیان مدعیاند در شریعت عیسوی شمشیر و جهاد هیچ جایگاهی ندارد و آنها او را پیامبر صلح میخوانند. بنابراین، نمیتوانند دچار تناقضگویی شده و او را اهل شمشیر نیز بدانند.
علاوه بر آن، در بسیاری از گزارشها و روایتهای اسلامی بر اوصافی مانند احسنالوجه بودن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، اهل بلاغت بودن و قوی بودن آن حضرت تأکید شده است. 36 همچنین در مورد امت پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآله نیز آمده است: «کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ...» (آلعمران: 110)؛ شما بهترین امتی هستید که بر مردمان پدیدار شدید. بنابراین، با آنچه در گزارش عهد عتیق در مورد امت آن پیامبر موعود آمده است، سازگاری خواهد داشت.
اوصاف پیامبر صلیاللهعلیهوآله در تورات
در روایتی از علی علیهالسلام نقل شده است: «شخصی یهودی چند دینار از پیامبر صلیاللهعلیهوآله طلب داشت. هنگامی که یهودی دینارهای خود را طلب نمود، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله چند روزی مهلت خواستند تا آنها را تهیه نمایند. یهودی گفت: تا دینارهای مرا ندهی شما را ترک نخواهم کرد. آن حضرت فرمودند: تا زمانی که تو خشنود باشی با تو مینشینم. آن حضرت در نزد او نشست تا وقتی که در همان جا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و نماز صبح را به جای آوردند. اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهچون این وضعیت را مشاهده کردند در مقام تهدید و وعید یهودی برآمدند. پیامبر مانع کار آنها شد. آنها با حالتی معترضانه عرض کردند: یک یهودی شما را حبس کرده است. پیامبر فرمودند: خداوند متعال مرا نفرستاده است که با معاهدان و غیر معاهدان به صورت ظالمانه برخورد نمایم. چون خورشید به میانه آسمان رسید و پیامبر همچنان در اختیار آن یهودی بود، او شهادتین را به زبان آورد و مسلمان شد. او مال خود را بخشید و گفت: به خدا قسم، من به این دلیل چنین کاری را کردم که میخواستم بدانم با آنچه در تورات از اوصاف شما خواندهام سازگاری دارد یا خیر؛ زیرا در این کتاب خواندهام: "محمّدبن عبداللّه در مکّه متولد شده، از مکّه به مدینه مهاجرت خواهد کرد و او نه بدخلق، نه سنگین دل و نه تندخو و نه بلندآوازه و درشتگو است. " اکنون من شهادت میدهم به وحدانیت خدا و حقیقت نبوت و رسالت تو.»37
بشارت به مکّه
در یکی از بشارتهای کتاب اشعیای نبی به شهر مکّه چنین آمده است: «ای عاقره نزاییده بسرا، ای که درد زه نکشیدهای، به آواز بلند ترنم نما و فریاد برآور؛ زیرا خداوند میگوید: پسران زن بیکس از پسران زن منکوحه زیادهاند. مکان خیمه خود را وسیع گردان و پردههای مسکنهای تو پهن بشود دریغ مدار و طنابهای خود را دراز کرده، میخهایت را محکم بساز؛ زیرا که به طرف راست و چپ منتشر خواهی شد و ذریّه تو امتها را تصرف خواهند نمود و شهرهای ویران را مسکون خواهند ساخت...»38 شکی نیست که مراد از این شهر، مکّه است؛ زیرا پسران زن بیکس، فرزندان اسماعیل هستند که با کوچ او و مادرش به مکّه در آنجا ساکن شدند. و با توجه به اینکه پس از حضرت اسماعیل علیهالسلامهیچیک از فرزندان او بجز پیامبر گرامی اسلام به نبوت مبعوث نشدند، بنابراین، مراد از این خبر، نوید و بشارت به بعثت آن حضرت خواهد بود. علاوه بر اینکه اوصاف این شهر در گسترش ساکنان و رونق گرفتن آن از نشانههایی است که پس از گسترش اسلام جامه عمل پوشید.
پیامبر قوم عرب
در یکی از اسفار عهد عتیق از قوم و پیامبری نام برده شده است، که هم این قوم و هم پیامبرشان بیرون از بنیاسرائیل و یهود هستند؛ زیرا به بیان این کتاب، آنان نه خدا را میشناختند و نه در برابر دستورات او تمکین میکردند: «آنانی که مرا طلب ننمودند مرا جستند و آنانی که مرا نطلبیدند مرا یافتند. و به قومی که به اسم من نامیده نشدند، گفتم لبیک لبیک...»39 همچنین در ادامه، اوصافی همچون تمرد از دستورات الهی و ساکن شدن در منازل پست برای آنان بیان شده است که نشاندهنده پایینتر بودن درجه این قوم در نزد خدا از قوم بنیاسرائیل است. بیشک، اگر این قوم نیز از خود یهود بود، دیگر ترجیح یهود بر آنان معنا نداشت.
عهد جدید
فارقلیط
در انجیل یوحنا در سه مورد از شخصی به نام «فارقلیط»، «بارقلیط» یا «پراکلیتوس» نام برده شده است که برخی از اناجیل در ترجمههای فارسی آن را به «تسلیدهنده» ترجمه کردهاند. عبارت سریانی این عبارت به این صورت است: «اِین اِیمَن داتی پارقلیط هود اَنَا شادورون لسلخون...» اناجیل ترجمه شده به زبان فارسی این عبارتها را به این صورت آوردهاند: «من از پدر سؤال میکنم و تسلیدهنده دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند...»40 در جای دیگری در همین انجیل آمده است: «لیکن تسلیدهنده که پدر او را به اسم من میفرستد او همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد.»"41 همچنین در باب بیست و ششم همین انجیل آمده است: «لیکن چون تسلیدهنده که او را از جانب پدر نزد شما میفرستم آید؛ یعنی روح راستی که از پدر صادر میگردد او بر من شهادت خواهد داد و شما نیز شهادت خواهید داد؛ زیرا که از ابتدا با من بودهاید.»42
در باب شانزدهم همین انجیل آمدن فارقلیط به رفتن عیسی علیهالسلامموکول شده است، به گونهای که بدون رفتن او آمدن جانشینش ممکن نخواهد بود: «و من به شما راست میگویم که رفتن من برای شما مفید است؛ زیرا اگر نروم تسلیدهنده نزد شما نخواهد آمد؛ اما اگر بروم او را نزد شما میفرستم. و چون او آید جهان را بر گناه و عدالت و داوری ملزم خواهد نمود.»43
فارقلیط کیست؟
اگرچه مترجمان و مفسّران مسیحی کتاب مقدّس هرجا کلمه فارقلیط یا بارقلیط را یافتهاند، آن را به «روحالقدس» تفسیر کردهاند تا این آیات نشانهای برای بعثت پیامبر دیگری پس از حضرت عیسی علیهالسلام نباشد و آخرین فرستاده خدا حضرت عیسی علیهالسلام به شمار آید، اما نشانههایی وجود دارد که نه تنها این تفسیر را تأیید نمیکنند، بلکه بر خلاف این نظریه نشاندهنده آمدن پیامبر دیگری هستند که پس از عیسای نبی خواهد آمد. در اینجا به بررسی این ادعا میپردازیم:
الف. رویه مسیحیان پیش از اسلام: بررسی دیدگاههای مفسّران پیش از اسلام و ادعاهای برخی از علمای آنان نشاندهنده این نکته است که آنان پیش از بعثت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بر این نظریه اتفاق داشتهاند که فارقلیط، پیامبر موعود پس از حضرت عیسی علیهالسلاماست. مهمترین شاهد بر این ادعا، گزارشهای تاریخی است که نشان میدهد پس از حضرت عیسی و پیش از آنکه پیامبر اسلام به نبوت برسد افرادی ادعا کردهاند که همان پیامبر موعودی هستند که عیسی آمدن او را بشارت داده است. در اینجا به این گزارش لب التاریخ ولیم میور بسنده میکنیم که از شخصی به نام منتَنس مسیحی، که عالمی اهل ریاضت بوده، به عنوان کسی که در آسیای صغیر ادعای پیامبری کرده است نام میبرد؛ 44 به ویژه اینکه این مسیحی دقیقا این ادعا را مطرح کرده که او همان فارقلیط موعود است که مسیح از وی یاد کرده است.
ب. اعتراف نجاشی: هنگامی که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به رسالت مبعوث شدند و درصدد گسترش اسلام برآمدند، به مناطق اطراف جزیرهالعرب نامههایی ارسال کردند و از حاکمان و سلاطین آن جوامع برای پذیرش اسلام دعوت به عمل آوردند. یکی از کسانی که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از او برای پذیرش اسلام دعوت کرد، پادشاه مسیحی حبشه بود. هنگامی که نجاشی نامه پیامبر را دریافت کرد، گفت: «به خدا گواهی میدهم که این همان پیامبر موعودی است که اهل کتاب در انتظارش بودند.»45 به همین دلیل، در پاسخ نامه پیامبر نوشت: «اشهد انک رسول اللّهنجدک عندنا فی الانجیل بَشَّرَنا بک عیسی بن مریم و انّی دعوت الروم إلی ان یؤمنوا بک فابوا ولو اطاعونی لکان خیرا لهم و لوددتُ أنّی عندک فاخدمک و اغسل قدمیک»؛ گواهی میدهم تو پیامبر خدا هستی، نام تو را در انجیلی که نزد ماست مییابیم و تو همان کسی هستی که عیسیبن مریم تو را به ما بشارت داد. و من مردم روم را دعوت میکنم که به تو ایمان بیاورند ولی آنان از این کار سرپیچی میکنند ولی اگر آنان از من پیروی میکردند برای آنان بهتر بود و من هر آینه بسیار علاقهمند بودم که در نزد شما بودم، به شما خدمتگزاری میکردم و پاهای شما را میشستم. 46 پیامبر صلیاللهعلیهوآله در پاسخ فرمودند: «یبقی ملکهم ما بقی کتابی عندهم»؛ تا زمانی که نامه من در نزد آنها بماند، حکومتشان پایدار خواهد بود.
ج. اظهار ناراحتی قیصر روم: از جمله کسانی که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهاز او دعوت کرد اسلام را بپذیرد، قیصر روم بود. همین که نامه پیامبر به دست او رسید، گفت: «میدانستم که پس از عیسی علیهالسلامپیامبری خواهد آمد، ولی هرگز گمان نمیبردم که این شخص از میان عربها برخیزد، بلکه گمان من این بود که او یکی از اهالی شامات خواهد بود.»47
د. معنای تحتاللفظی فارقلیط: متأسفانه اگرچه در ترجمههای کتابهای مقدّس همه جا فارقلیط را به معنای تسلیدهنده یا گاهی بشارتدهنده ترجمه کردهاند، ولی بررسی لغتنامههای سریانی نشان میدهد این کلمه از واژه یونانی «پریکلیطوس» گرفته شده است که به معنای «بسیار ستوده» و «بینهایت نامدار» است. شکی نیست ترجمه این واژه به «احمد» و محمّد» سازگارتر از ترجمه آن به تسلیدهنده است. البته در ترجمههای اناجیل پس از اسلام به جای استفاده از واژه یونانی «پرکلیطوس» که به معنای ستودهتر است، از واژه «پاراکلیطوس» استفاده شده است که به معنای تسلیدهنده است.
ه. عبارتهای عهد جدید: بررسی برخی از عبارتهایی که در خود انجیل یوحنا آمده است، نشان میدهد، ادعای مسیحیان در ترجمه فارقلیط به «روحالقدس» صحیح نمیباشد؛ زیرا در بخشی از این انجیل آمده است: «و من به شما میگویم که رفتن من برای شما مفید است؛ زیرا اگر نروم تسلیدهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما میفرستم.»48 شکی نیست مراد از رفتن در این عبارت، مرگ حضرت عیسی علیهالسلام است، وگرنه معنا ندارد آمدن شخص بعدی به غیاب موقتی او مشروط شود. اگر مرادْ مرگ باشد، دیگر تفسیر تسلیدهنده به روحالقدس به عنوان یکی از اقنومهای سهگانه و رابط میان پدر و پسر و همزمانی او با حضرت عیسی، بی معنا خواهد بود؛ زیرا از نظر آنان این سه خدا به صورت همزمان با هم بودهاند. بنابراین، بشارت به آمدن کسی پس از عیسی باید بشارت به آمدن کسی باشد که پس از مرگ او خواهد آمد.
علاوه بر آن، در این بشارتها برای فارقلیط اوصافی مانند، رئیس جهان، ادامه داشتن ریاست او تا انقراض جهان، شهادت دادن او به پیامبر مسیح و تکمیلکننده آیین مسیح، ذکر شده است که هیچیک از آنها با کسی که مسیحیان او را روحالقدس میخوانند، سازگاری ندارد. البته اندیشمندان مسیحی، به ویژه متکلّمان و متألّهان آنان، تلاش کردهاند به گونهای به این استدلالها پاسخ دهند. ولی واقعیت این است که هیچیک از این پاسخها با اعتقادات خود مسیحیان درباره روحالقدس سازگاری ندارند.
در نسخههای ترجمه شده فارسی و عربی که از روی نسخه عبری ترجمه شدهاند، از واژه «پارقلیط» استفاده کردهاند که به معنای «تسلیدهنده» است، در حالی که اناجیلی که از روی نسخه یونانی سال 1624 ترجمه شدهاند از واژه «پرقلیط» استفاده کردهاند که به معنای «پسندیده» و «احمد» است. از اینجا روشن میشود که کشیشان روحانی برای تغییر بشارت حضرت عیسی علیهالسلامدر واژه یونانی «پرکلیتوس» تصرف کرده و آن را به «پاراکلیتوس» تغییر دادند.
بشارتهای انجیل برنابا
در قرن هجدهم در موزه ایتالیا و پس از آن در اسپانیا نسخهای از انجیل منسوب به برنابا از حواریان حضرت عیسی علیهالسلام پیدا شد که به دلیل مشتمل بودن بر مطالبی که با اندیشههای اسلامی سازگاری داشت مورد انکار مسیحیان قرار گرفت. در اینجا ما صرفنظر از وضعیت این انجیل و بحثهایی که دو سویه منکران و موافقان این انجیل مطرح کردهاند، به بررسی آیاتی که نبوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را مورد اشاره قرار دادهاند، میپردازیم. در این انجیل برخی از آیات تنها با نام «رسول اللّه» از آن حضرت نام بردهاند و در برخی دیگر، به صورت دقیق به نام آن حضرت اشاره کردهاند. در یکی از فصلهای این انجیل آمده است: «ولیکن انسان و به تحقیق که پیغمبران همه ایشان آمدند، مگر رسولاللّه؛ آنکه زود است بعد از من بیاید؛ زیرا که خدای این میخواهد تا من مهیا سازم راه او را...»49 در آیه دیگری از زبانحضرت آدم آمده است: «پس چون آدم برخاست، بر قدمهای خود در هوا نوشتهای دید که مثل آفتاب میدرخشید که نص عین او "لااله الا اللّه و محمّد رسولاللّه" بود. پس، آنوقت آدم دهان خود بگشود و گفت: شکر میکنم تو را ای پروردگار خدای من؛ زیرا که تو تفضل نمودی، پس آفریدی مرا. و لیکن زاری میکنم به سوی تو اینکه مرا آگاه سازی که معنای این کلمات محمّد رسول اللّه چیست. پس خدای جواب داد: مرحبا به تو ای بنده من آدم. و به درستی که میگویم به تو که تو اول انسانی که آفریدهام او را و اینکه تو دیدی او را جز این نیست که او پسر توست آنکه زود است بیاید و جهان بعد از این به سالهای فراوان و او زود است بشود فرستاده من، آنکه از برای او آفریدم همه چیزها را. آنکه چون او بیاید زود است نور بخشد جهان را. آنکه روان او نهاده شده بود در جمال آسمانی شصت هزار سال پیش از آنکه بیافرینم چیزی را.»50
در جای دیگری، در خطاب به آدم ـ که به دلیل اخراج از بهشت در حال گریه و زاری بوده است ـ میگوید: «پس خدای فرمود به آدم و حوا ـ که سخت میگریستند: بیرون شوید از بهشت و جهاد کنید بدنهای خودتان را و ناتوان نشود امید شما؛ زیرا که میفرستم فرزند شما را به نحوی که ممکن شود ذریه شما را به او اینکه بردارد غوایت شیطان را از جنس بشری؛ زیرا که زود است عطا کنم رسول خود را و زود است بیاید هر چیزی را... پس چون آدم ملتفت شد، دید مکتوبی را بالای دروازه "لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه" پس این وقت گریست و گفت: ای فرزند، شاید خدای بخواهد که به زودی بیایی و ما را ازین بدبختی برهانی.»51
در جای دیگری، از زبان حضرت عیسی آمده است: «حق میگویم به شما، به درستی که هر پیغمبری هر وقتی که بیاید پس به درستی که جز این نیست که فقط از برای یک امت حامل میشود نشانه رحمت خدای را و از این است که سخن ایشان تجاوز نمیکند از آن طایفه که به سوی ایشان فرستاده شدهاند. و لیکن رسول خدای هر وقتی که بیاید میدهد خدای به او آنچه را که او به منزله انگشتری دست اوست. پس حامل میشود خلاص و رحمت را برای امتهای زمین آنان که تعلیم او را میپذیرند.»52
نتیجهگیری
بر اساس گزارش قرآن کریم، بیتردید حضرت عیسی علیهالسلامآمدن آخرین پیامبر الهی را به مسیحیاان بشارت داده است. این بشارت در انجیل اصیل و غیرمحرّف موجود بوده و مسیحیان در انتظار مبعوث شدن چنین پیامبر موعودی بودهاند. همچنین در بسیاری از آیات تورات و اناجیل موجود نیز نشانههایی از این بشارت یافت میشود که علیرغم اشکالاتی که برخی از مخالفان وارد نمودهاند میتواند دلیلی برای اثبات نبوت آن حضرت برای یهودیان و مسیحیان معتقد باشد. علاوه بر اینکه در صورت اثبات حجّیت انجیل برنابا، این کتاب مشتمل بر اشارات صریح درباره پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میباشد. شاید همین نکته موجب شده است که مسیحیان این انجیل را به کلی انکار نمایند.
پى نوشت ها
1ـ عهد جدید، یوحنا 1: 21.
2ـ محمّدصادق فخرالاسلام، انیس الاعلام فى نصرة الاسلام، تحقیق سیدعبدالرحیم خلخالى، تهران، پیام، 1354، ج 5، ص 3.
3ـ عهد جدید، یوحنا 7: 40.
4ـ ویلیام میور، لب التاریخ، بیروت، دارالاضواء، ص 43.
5ـ بطرس البستانى، دائرهالمعارف بستانى، بیروت، دارالمعرفه، ج 2، ص 567.
6ـ راغب اصفهانى، مفردات الالفاظ القرآن الکریم، بیروت، دارالاضواء، 1418، ص 256 / ابوالبقاء ایوب الکفوى، الکیات معجم فى المصطلحات و الفروق و اللغویه، بیروت، مؤسسه الرساله، 1412، ص 58.
7ـ سید محمود آلوسى، روحالمعانى فى تفسیرالقرآن العظیم، بیروت، دارالفکر، 1417، ج 15، ص 127 / على محمّد قارى، جمعالوسایل فى شرح الشمایل، قاهره، ج 2، ص 181.
8ـ محمّدبن یعقوب فیروزآبادى، بصائر ذوى التمیز فى لطائف الکتابالعزیز، بیروت، المکتبة العلمیه، ج 2، ص 499.
9ـ احمد سمین حلبى، عمدهالحفاظ فى تفسیر الالفاظ، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417، ج 1، ص 450.
10ـ ابوالبقاء ایوب الکفوى، پیشین، ص 58.
11ـ محمّدبن یعقوب فیروزآبادى، پیشین، ج 2، ص 499 / خلیلبن احمد فراهیدى، ترتیب العین، قم، اسلامى، 1414، ص 423.
12ـ راغب اصفهانى، پیشین، ص 256.
13ـ احمد سمین حلبى، پیشین، ج 1، ص 452.
14ـ علىبن عیسى اربلى، کشف الغمه فى معرفهالائمّه، بیروت، دارالاضواء، 1405، ج 1، ص 7.
15 و 16ـ ابن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418، ج 1، ص 79 / ص 120.
17ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1288ق، ج 6، ص 24.
18ـ علىبن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، بیروت، دارالسرور، 1411، ج 2، ص 378.
19ـ عبدالرحمن السهیلى، الروض الانف، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1412، ج 2، ص 152ـ153.
20ـ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج 3، ص 415 / ابن هشام، السیره النبویه، بیروت، المکتبة العلمیة، 1414، ج 1، ص 204.
21ـ بطرس بستانى، پیشین، ج 2، ص 567.
22ـ رحمهاللّه خلیل الرحمن الهندى، الموسوعه الذهبیه، مکتبة الثقافة الدینیه، ج 2، ص 633.
23ـ ابن حزم، جمهره انساب العرب، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418، ص 400 / محمّدبن حسنبن درید، الاشقاق، به کوشش عبدالسلام محمّد هارون، بیروت، دارالجلیل، 1411، ج 1، ص 9.
24 و 25ـ جلالالدین سیوطى، الخصائص الکبرى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1985م، ج 1، ص 133.
26ـ شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، تهران، کتابفروشى اسلامیه، ص 155ـ156. البته در ترجمههاى فارسى کتاب مقدّس کلمه ماد ماد اشاره نشده است، ولى درزبان عبرانى کلمه ماد ماد به این صورت بیان شده است: «اتو هفرتى اتو دهربتى اتو بماد ماد...» و در زبان سریانى این چنین آمده است «دعال اسمعیل شمعتک ها برکته و اسکته و اکبرته طاب طاب...»
27ـ عهد عتیق، تثنیه 18: 17ـ19.
28 و 29ـ براى توضیح بیشتر ر. ک. محمّد فرید وجدى، دائرهالمعارف القرن الرابع عشرالعشرین، مصر، الازهر، 1356ق، ج 6، ص 789 / ج 6، ص 787.
30ـ عهد عتیق، تثنیه 32: 21ـ22.
31ـ ولتر فرانسوا مارى آروئه، مجموعه آثار، ج 11، ص 207، به نقل از: محمّدرسول دریایى، پیامبر موعود در تورات و انجیل، تهران، بنیاد فرهنگى امام مهدى عج، ص 217.
32ـ محمّدصادق فخرالاسلام، پیشین، ج 5، ص 65.
33ـ عهد عتیق، تثنیه 33: 1ـ3.
34ـ همان، تکوین 21: 20ـ22.
35ـ همان، مزمور 45: 1ـ5.
36ـ در روایتى از اممعبد که پیامبر صلىاللهعلیهوآله در هجرت از مکّه به مدینه در خیمه او میهمان شد، نقل شده است: «کان النبى اجمل الناس من بعید و احلمهم و احسنهم من قریب»؛ یعنى پیامبر زیباترین مردم از دور و خوشخو و خوشروترین مردم از نزدیک، بود.
37ـ شیخ بهایى، اربعین، قم، جامعه مدرسین، 1414، ص 124.
38ـ عهد عتیق، اشعیا 54: 1ـ4.
39ـ همان، اشعیا 65: 1ـ2.
40ـ عهد جدید، انجیل یوحنا14: 15ـ17.
41ـ همان، 26.
42ـ همان 15: 26ـ27.
43ـ همان 16: 8ـ10.
44ـ ویلیام میور، پیشین، ص 123.
45 و 46ـ احمدبن یعقوب، تاریخ یعقوبى، بیروت، دارالتراث العربى، 1414، ج 1، ص 135.
47ـ علىبن احمد ابن حزم، الفصل فى الملل و الاهواء و النحل، قاهره، الازهر، ج 1، ص 459.
48ـ عهد جدید، یوحنّا، 16: 7ـ11.
49ـ انجیل برنابا36: 6.
50ـ همان، 39: 15ـ29.
51ـ همان، 29: 41ـ35.
52ـ همان، 43: 14ـ17.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 120، ویژه نامه دین شناسی
نویسنده : ابوالفضل روحی
نظر شما