در خود فرو رفتگی آکادمیک یا آکادمیک در خودفرورفتگی
از زمان آکادمیک شدن علم به شکل امروزی آن و شکل گرفتن کرسی های تدرس در دانشگاه ها، علم و علم پژوهی وارد ساختار جدیدی شد، البته شاید ساختار کتابی به نظر شما چندان جدید نیاید اما با شکل گرفتن دانشگاه ها کتاب و علم، مفهومی اجتماعی و بینی متنی تر از آن چه در گذشته داشت به دست آورد.
استفاده ی گسترده ی اساتید از کتابهای خاصی برای تدریس در درجه اول به قالبی شدن علم با رویکرد فردی اساتید منجر شد، در دوره ای که مخصوصا علوم نظری با سرعت فزاینده ای در حال رشد بودند و نظریه پردازان بزرگ جهان به انتشار و تدریس آثار خود اقدام می کردند، این موضوع شاید به نظر طبیعی بیاید اما در یک روند بلند مدت به کلیشه شدن دروس و کتب و به نوعی واپس روی منجر می شود.
این رویکر بیشترین تاثیر خود را در علوم نظری که به نوعی با ایدئولوژی و فرهنگ در هر منطقه و کشور ارتباط دارد گذاشت و علوم نظری را در بعضی نقاط جهان با نوعی رکود در نظریه پردازی و نقد مواجه کرد که در نتیجه علم را به سمت تفسیر و توجیه متون گذشته رهنمود کرد. البته این نکته هم قابل تاکید است که بر خلاف علوم نظری، علوم عملی که دایره و شمول ارتباطی کمتری با مسائل فرهنگی و عقیدتی دارند همچنان به ارتباط خود با جهان و سیر سعودی خود ادامه داده اند که این موضوع نشان از تعامل جهانی و به روز بودن این علوم و هم زبانی این دانشها در ایران با جهان دارند.
اما نکته ی قابل بحث اینجاست که چه چیزی باعث به وجود آمدن این شکاف بین علوم نظری در ایران با رویکردهای نوین علوم نظری در جهان شده است و چرا این علوم در ایران چنین منزوی و دچار در خود فرو رفتگی آکادمیک شده اند؟
نکته ای که این موضوع را بیشتر برای ما روشن می کند نگاهی به کتب مورد تدریس شاخه های علوم نظری در دانشگاه های ماست که به شکل پیچیده و مرموزی به سمت کهنه و دمده شدن می روند و هنوز به نظریه های که در جهان مورد نقد قرار گرفته و گاها رد شده اند به چشم آیات الهی نگاه می کنند.
در ذیل به ذکر پاره ای از نشانه های در خودفرورفتگی آکادمیک علم در ایران می پردازیم:
1- کتابهای مورد تدریس در دانشگاه های ما به جز در شاخه های علوم عملی، نزدیک به 50 سال پیش ترجمه یا تالیف شده اند
2- دانشجویان با نویسندگان و مباحث جدید علوم مورد تحصیل خود در جهان آشنایی ندارند و هیچ کششی در آنها به سمت درک نظریه های جدید به علت کلیشه بودن کتب و تدریس که دانشجو را در زمان محدودی به مطالعه ی کتب محدودی محدود می کند ندارند.
3- آثار و نظریه های نویسندگان به دلیل گذشته گرایی در سیستم آکادمیک ایران مورد استقبال قرار نمی گیرند و این عدم استقبال را در دانشگاه های ما به عدم اعتبار معنی می شود.
4- تدریس گزینشی مباحث توسط اساتید
5- عدم مطالعه ی دانشجویان در خارج از مباحث درسی آکادمیک
6- نداشتن جایگاهی برای دانشهای میان رشته ای در دانشگاه ها
7- تعداد محدود و تبراژ کم نشریات تخصصی در علوم نظری و عملی
8- عدم استقبال از نشریات روز دنیا
9- انتشار حجم وسیعی از نشریات رنگی با عناوین تخصصی
10- استقبال از کتب رنگی توسط عموم مردم از جمله افراد تحصیل کرده ی جامعه که باید به سمت مطالعه ی تخصصی گرایش داشته باشند نه فقط کتابهای تخصصی درسی معرفی شده توسط استاد
11- عدم وجود نقد در راستای تولید علم و باز خوانی و به روز کردن نظریه های بزرگ
12- عدم همراهی با جهان در تولید علم و رویکرد مخاصمه جویانه و تدافعی نسبت به علوم نظری در جهان
13- عدم آشنایی تخصصی با زبان های تولید علم در جهان
14- عدم استفاده از رسانه های دیجیتال در مراکز علمی به صورت تخصصی در راستای گسترش مفاهیم آکادمیک روز در ارتباط با جهان
این موضوعات و بسیاری از موضوعات دیگر باعث به وجود آمدن شکافی بزرگ بین علوم نظری در ایران و جهان شده است و آن چه که این موضوع را دامن می زند عدم پذیرش آن توسط صاحبان امر و مدیران فرهنگی و اساتید دانشگاهی است که گاها حد اقال در درجه اول در مقابل هر گونه تغییر و بازخوانی بارم و لیست کتب مخالفت می کنند و امکان و شرایط وارد شدن کتابهای روز جهان در باب علوم نظری را به این رشته ها نمی دهند و همین امر باعث به وجود آمدن یک کلیشه ی آکادمیک در عرصه ی علوم نظری شده است.
شاید یکی از دلایل این اتفاقات پرداختن ناآگاهانه و منزوی به مبحث تهاجم فرهنگی باشد که در راستای یک دفاع کور و آشفته وار به مقابله با هر نوع ترجمه ی علمی برای تدریس آکادمیک منجر شده است، این موضوع بسیار قابل تامل است چرا که بسیاری از کتبی که در حال حاضر مورد تدریس قرار می گیرند تاریخ ترجمه و تالیف آنها به اواخر حکومت پهلوی و اوایل حکومت جمهوری اسلامی باز می گردد.
نکته ی دیگری که می توان به آن اشاره کرد به روز نبودن اساتید و صرفا مرور هزاران باره ی کتبی خاص برای تدریس است که به دلایل مختلف از به روز کردن و تدریس مفاهیم جدید فاصله گرفته اند.
این مسائل و بسیاری موضوعات دیگر باعث به وجود آمدن نوعی در خود فرورفتگی اکادمیک شده اند که سیستم دانشگاهی ما در راستای حفظ من خود آن را تبدیل به کلاسه ی آکادمیک درخودفرورفتگی کرده است و در راستای حفظ خودپنداره و ارزش های علمی بسته ی خود دیواری ارزشی/ضد ارزشی به دور خود کشیده و به بهانه ی حفظ خود از تهاجم فرهنگی به بایکوت خود نسبت به دریافت علوم نظری جهان پرداخته است.
این کلیشه ی علمی را می توان نوعی بیماری مجامع اکادمیک معنی کرد که در راستای توهم حفظ خود به کشیدن دیواری به دور خود پرداخته اند و خراب کردن این دیوار نیاز به زمان و کار فراوانی دارد تا درهای دانش نظری جهان را بر روی خود باز کنیم و خود را این سیستم بسته ی شعور که بدتر باعث به وجود آمدن مشکلات فراوانی برای دانش پژوهی در عرصه ی نظری شده رها کنیم.
مطمئنا ساختهای فرهنگی و دینی ما آنقدر قدرتمند و ساختار یافته هست که در عین تعامل مستقیم علمی با جهان بتواند همانند فیلتری برای جلوگیری از تاثیرات مخرب نظام های فکری نظری عمل کنند و نیازی به محدود کردن خود در یک اتاق بسته نباشد.
در همین راستا باید تلاش گسترده ای برای عوض کردن تئوری ارتباطی سیستم اکادمیک ما با جهان که بر اساس آکمادمیک در خودفرورفتگی شکل گرفته نیز کرد و در همین راستا باید تغییرات عمده ای در سیستم فکری اندیشمندان این سیستم به وجود بیاید تا راه بر تغییرات اساسی تر باز شود چرا که پیشرفت علمی جز در سایه ی اندیشمندانی که بدون ترس و با یک نظام عقیدتی ریشه دار به ارتباط نپردازند امکان پذیر نخواهد بود.
منبع: / سایت / باشگاه اندیشه
به نقل از: ostadepir.blogfa.com
نویسنده : سید محمد ضیغمیان
نظر شما