تقلب در علم یا علم تقلب
یک استاد اکولوژی ایرانی مقاله یک استاد استرالیایی را تنها با تغییر اسم مولف و بدون هیچ تغییر دیگری در یک نشریه علمی به چاپ می رساند. این داستان، رسوایی و شرمندگی آشکاری پدید می آورد.
یک گروه از پزشکان ایرانی که در یک تحقیق بین المللی دخالت داشته اند در جمع آوری اطلاعات دچار تخلفات آشکاری می شوند که مسوولان بین المللی آن تحقیق را به اعتراض وامی دارد و...
البته تقلب علمی در همه جای دنیا و از سال ها پیش گهگاه دیده می شود، اما تکرار قابل توجه این تخلفات و تقلبات در کشور ما به ویژه در سال های اخیر، نکته قابل تاملی است که اگر کسی بخواهد بخش بزرگ تر مسوولیت در پدیده های اجتماعی را بر دوش عوامل اقتصادی، اجتماعی و تاریخی بگذارد نه بر دوش ذات پلید افراد، شاید به نتایج بیشتری دست یابد. شاید بتواند نکاتی مکتوم تر و از چشم دورمانده تر کشف کند، شاید به دلایلی دست یابد که تنها یکی از نتایج شان این تقلب هاست؛ دلایلی که شاید عواقب اجتماعی مصیبت بارتری هم دربر داشته باشند.
کسی که نتواند خود را با محکوم کردن یک استاد متقلب و طبیعتاً بینوای یک دانشگاه شهرستان قانع کند و عمیقاً بر این عقیده باشد که این اوضاع و شرایط هستند که می توانند رگه های تقلب یا صداقت را در وجود ما بیدار کنند یا به خواب برند، راه دراز و دشواری در پیش دارد.
در اولین نگاه آنچه در مقایسه این دو نوع تقلب به نظر می رسد، زیانبارتر بودن تحقیقات نوع دوم نسبت به تقلب نوع اول است. در تحقیق نوع اول ممکن است یک دانشجوی اکولوژی در یک جست وجو به چنین مقاله یی بربخورد و آن را بخواند و البته نکات بسیاری نیز قطع نظر از نام نویسنده، از این مقاله یاد بگیرد. به عبارت دیگر این مقاله اگرچه نقض آشکار حقوق مولف و یک دزدی بی شرمانه است، اما خود علم را مخدوش نمی کند. اما تقلب نوع دوم دخالت و تخطی آشکاری است در تولید اطلاعات علمی. این نوع تقلب می تواند به شکل کاملاً نامحسوسی باعث تولید اطلاعات پزشکی نادرستی شود که عواقب و نتایج منفی بیشتری دارد و بدتر از همه با توجه به اینکه بسیار نامحسوس انجام شده است، ضریب اطمینان به پژوهش های علمی و میزان اطمینان بین المللی به متخصصان کشور ما را تنزل می دهد.
اما اکنون که با چشمانی فراخ تر به موضوع می نگریم و درمی یابیم که تقلب از نوع دوم اگرچه بی سر و صداتر، اما خطرناک تر است، می توانیم جنبه های دیگری را نیز که به نوعی تخلف از تحقیقات صادقانه علمی به شمار می روند، مورد بررسی قرار دهیم؛ جنبه هایی که به جهت پیچیده بودن و پوشیده ماندن یا گاه به دلیل آنکه نگاه ما را به مرض عادت مبتلا کرده اند، اهمیت وارسی بیشتری دارند تا گناه آن معلم شهرستانی که یحتمل برای شندرغاز حق ارتقا، شاید مقاله مهمی را هم (اگرچه به لاف نام خود) در دستور مطالعه دانشجویان قرار داده باشد.
در بسیاری از موارد مرز تحقیق و عمل در بسیاری از کارهای ما مخدوش است. ناگهان گروهی ادعای انجام عملی معجزه آسا روی بیمارانی می کنند که سال هاست لاعلاج شناخته شده است. عده بی شماری در صف عمل (آن هم با پرداخت وجه) قرار می گیرند و در خاتمه نه تنها هیچ اثری از تحقیقات اولیه (قبل از اجرا) نیست، بلکه بعد از چند سال هم هیچ بررسی جدی در مورد میزان تاثیر این درمان، روی این بیماران گزارش نمی شود. محقق-طبیب هم به شدت مورد تشویق قرار می گیرد.
بسیاری تحقیقات انجام می شوند که از زاویه بین المللی هیچ دلیلی برای انجام شان وجود ندارد. نتایج این تحقیقات سال ها پیش روشن بوده است. تا تولید علم در مقیاسی جهانی، قدمی رو به جلو نباشد نقض غرض است.
چه بسیار تحقیقات که در بخش هایی انجام می شوند که در آن بخش کار روزانه علمی و درستی انجام نمی شود، چه رسد به اینکه تولید علم صورت گیرد.
چه بسیار مقالاتی که در بسیاری از موارد کپی برداری هایی از نشریه های بین المللی هستند. چه بسیار تحقیقاتی انجام می شود در حالی که اساساً در آن بخش، بودجه یی برای تحقیقات وجود ندارد. تحقیقات «همت عالی»، تحقیقاتی که «اسپانسر» ندارند چاره هیچ دردی نیستند. چنین تحقیقاتی اولاً به دلیل عدم تامین مالی به درستی انجام نمی شوند و ثانیاً شاید به درد نمی خورند که اسپانسر ندارند.
اما مشکلات فوق به نظر می رسد در سال های اخیر ناشی از نوعی نگرش محدود به کار علمی باشد. کار علمی با تولید علم خلط شده است. در بسیاری از دانشگاه ها شرط اساسی برای ارتقای هیات علمی تعداد مقاله ها و کتاب هاست. جایی برای «کار» علمی و کار «آموزشی» باقی نمانده است، آن هم در شرایطی که هیچ گونه بودجه تحقیقاتی وجود ندارد. دیگر مهم نیست شما در یک بیمارستان آموزشی با چه کیفیتی «کار» می کنید یا با چه کیفیتی به دانشجویان آموزش می دهید. آنچه مهم است تعداد مقالاتی است که بیرون می دهید و اگر هم این مقاله را از جایی بیرون می دهید که امکان کار علمی در آن وجود ندارد، باکی نیست و از همه بدتر اینکه ارتقای سالانه شما یعنی میزان حقوقی که سهم خانواده شماست هم به تعداد «مقالات» بستگی دارد. به یکباره انگار در هر موسسه یی و در هر شهر و روستایی که نام دانشکده و دانشگاه بر آن گذاشته شده است، «امکان تولید علم» هم به شکل خلق الساعه فراهم خواهد شد و تنها ابزار مورد نیاز برای تولید علم هم آدمی است که خود ما اخیراً نامش را «عضو هیات علمی» گذاشته ایم. گویی می توان همه این نوع دانشگاه ها را در ردیف دانشگاه های بزرگ دنیا دید که قادر به تولید علم روزآمد هستند و عجیب تر اینکه تلاش در راه پیشبرد مبانی علمی از طریق تاسیس نهادها و سنت های علمی یعنی سعی در فراهم آوردن امکانات تولید علم در این بخش ها و به دانشگاه های نوپا نیز پشیزی ارزش داده نمی شود. بیهوده نیست که در بسیاری از دانشکده ها، دیگر کسی به دنبال کار و آموزش نیست. همه به دنبال «تهیه مقاله» هستند. همه اینها به نظر ناشی از نوعی نگاه ساده انگارانه و ناباورانه به کار علمی است. انگار کار علمی کاری بسیار دشوار و نظارت و ارزیابی آن غیرممکن است که دانشکده های ما صرفاً یک معیار کاملاً عینی (تعداد مقالات) را ملاک ارزیابی هیات علمی قرار می دهند؛ ملاکی که با استفاده از جادوی «عدد» هیچ مویی لای درز آن نمی رود، اما جداً باید پرسید با چنین سهل انگاری، واقعاً داریم تولید علم را گسترش می دهیم یا علم تقلب را؟ آیا هیات علمی را وامی داریم در هر مرحله یی که هستند، کار علمی را گسترش دهند یا می گوییم فقط روش های مختلف مقاله سازی را با هر درجه یی از صحت و صداقت یاد بگیرند؟
منبع: / روزنامه / اعتماد ۱۳۸۷/۰۸/۱۱
نویسنده : بابک زمانی
ل
نظر شما