قدرت علم (1)
علم ابراز کشف حقیقت و محصول پژوهش است. علم و پژوهش نیز منشا قدرت و ثروت هستند. امروزه از طریق علم و فن آوری مزیت های جدید خلق می شود و ثروت و رفاه به ارمغان می آید. انتظار می رود که علم و پژوهش علاوه بر کشف رازهای طبیعی، بشریت را به جایی برساند که ناآرامی و تنش های سیاسی و اجتماعی را در آن راهی نباشد و نابرابری های اجتماعی به حداقل برسد. امروزه علم در جوامع نوین از عنصری منزوی و در اختیار گروهی اندک از دانشمندان خارج شده و به ابزاری برای ایجاد قدرت تبدیل شده است، تولید آن به صورت انبوه صورت می گیرد و دولت ها در آن دخالت می کنند. در جغرافیای جهانی قدرت، علم در حال ایفای نقش بنیادی است.
ماهیت فلسفی قدرت بین امکان ساده و منطقی و امکان واقعی در نوسان است. قدرت انجام عملی را داشتن، توانستن یا دارای موقعیتی طبیعی یا صاحب فنی مصنوع بودن است که انجام عمل را میسر می کند. عمل متکی به توانایی است. عمل نیز متقابلا بر قدرتی که نخست موجد آن بوده اثر می گذارد، اما همچنین عمل، حقیقت قدرت را که هدفش است آشکار می کند. همچنین قدرت اساسا دو ویژگی مخالف دارد: هر کس دارای قدرت درمان باشد قدرت نابود کردن نیز دارد و هر کس قدرت نیکی کردن دارد قدرت به نابودی کشاندن نیز خواهد داشت. قدرت، داشتن توانایی ضدین است، می تواند بر پایه مقاصد مختلف فعلیت یابد. به بیان دیگر قدرت از وسایل است نه از هدف ها. از دید اخلاقی خنثی است و تنها در چارچوب طرحی که خواست یا هدفی برای آن در نظرمی گیرد معنا پیدا کرده می کند، اگر اراده و قصدی در میان نباشد هیچ فعلیتی ندارد.
رابطه بین علم و قدرت بازتاب سازمان اجتماعی جامعه است. این سازمان اجتماعی در کشورهای مختلف متفاوت است و در عصر کنونی رابطه بین علم و قدرت به شدت تغییر کرده است. با به پایان رسیدن سده بیستم، مکاتب فکری همراه با علم همچنین مکاتب فکری همراه با قدرت دچار بحران شده اند. این بحران باعث می شود که علوم سخت و علوم اجتماعی به یکدیگر نزدیک شوند. درحقیقت چارچوب مفهومی جدیدی که نظام های تکاملی پیچیده عرضه می دارند مجموعه ای از آرمان های مرتبط به هم نظیر آینده های چندگانه، گزینش دو شاخه شدن ها، وابستگی به تاریخ و عدم قطعیت ذاتی برای علوم اجتماعی به بارمی آورد. این آرمان ها برای درک ما از چالش هایی که در دهه های آینده، انسان با آن مواجه است اهمیت دارد و ابزارهای جدیدی برای تصمیم گیران فراهم می آورد.
پیشرفت حیرت انگیزعلم پیش از این کارکرد قدرت را تغییر شکل داده است. امروزه تقابل بین علم و قدرت موضوع بحث بین دانشمندان، حسودان آزادی آن ها و دولت هاست که منبع اصلی تامین مالی فعالیت های پژوهشی هستند و اغلب آماده اند که از علم حتی با بهترین مقاصد سو» استفاده کنند. سو» استفاده از قدرت منحصر به دولت ها نیست; گروه های ذی نفوذ علمی که اغلب با گروه های صنعتی مهم متحد می شوند خودشان می توانند فرایند علمی را تخریب کنند همان گونه که گروه نفوذ اتمی که به مدت تقریبا چهل سال بر سیاست پژوهشی در این رشته غلبه داشت این کار را کرد.
فدریکو مایور مدیر سابق یونسکو و رئیس سابق دانشگاه گرانادا می گوید: ما در دورانی زندگی می کنیم که علم هر روز قدرت خود را نشان می دهد. دانایی ای که علم به ما می دهد بر فاصله ها غلبه کرده نیازها را برآورده ساخته، بیماری ها را کاهش داده و درها را به سوی درک ناشناخته های طبیعت گشوده است. علم به عنوان ابزاری برای کشف حقیقت یعنی چیزی که پنهان است، یگانه و بی مانند است. با وجود این باید در مورد مهم جلوه دادن پیروزی های علم بدون نقادی آن محتاط بود، زیرا علم به طور نابرابر توزیع شده است. با وجود فراوانی، نیاز وجود دارد بیماری هایی که مدت هاست توسط پزشکان شناخته شده هنوز بینوایان و محرومان را مبتلا می کند و علم با وجود تبیین دقیق و منظم پدیده های طبیعی بسیاری از افراد را از پیشرفت باز می دارد یا از خود بیگانه برجای می گذارد. آن چه علم به ما می گوید ممکن است حقیقت باشد; اما این حقیقت تنها حقیقتی نیست که وجود دارد.
با درک این حقیقت که علم و دانش علمی ابزارهای قدرتمندی برای شکل دادن به جامعه ما هستند، لازم است در مورد کارکرد اجتماعی علم و فن آوری بیشتر فکر کنیم. در شروع قرن حاضر به طور گسترده ای پذیرفته شد که قدرت، پایه و اساس عقلایی خواهد داشت. این طرز تلقی، علمی شدن و خردگرایی افراطی جامعه و روش اجبارگرایانه را به بار آورد که برای ما کابوس جامعه بدون زمان را به دنبال داشت. رابطه بین علم و قدرت هرگز رابطه ای ایستا نیست. این رابطه به طور مداوم در حال کامل شدن است.
با انقلاب صنعتی ماهیت قدرت و علم تغییر یافت. اساس مشروعیت قدرت از پذیرش سنتی و آزادی خواهانه به پذیرش بر مبنای مسوولیت عقلانی تغییر کرده است. علم به مبارزه ای گروهی و اسلحه ای سازمانی تبدیل شده که می تواند بر ساختار قدرت سیاسی، نظام اقتصادی تولید و شرایط کلی اجتماعی و فکری تاثیری عمیق بگذارد.
برخلاف تصورعمومی که علم را به عنوان اقدام تهورآمیز مرموزی که در خلوت انجام می شود می شناسند از نظر آگوست کنت علم نقش جتماعی اساسی بازی می کند و نیروی تعیین کننده ای در جامعه نوین است، البته چنین نقشی فقط نقش ابزارگونه نیست. علم اساسی را به وجود می آورد که جامعه نوین صنعتی بر مبنای آن مشروعیت می یابد. این مشروعیت نمی تواند از طریق ارزش های سنتی ماورای طبیعی یا فن آورانه به دست آید، بلکه بنا بر ضرورت بر پایه دانش علمی تامین می شود. آن چه نوین سازی را تعریف می کند همان مفهوم جدید علم است. علمی که دیگر ابتکاری، تنها، منزوی یا دانش محرمانه و اسرارآمیز برای خویشاوند افراد محدودی نیست، بلکه بنیان اجتماعی هر جامعه ای است که تهور ورود به فرآیند نوسازی، بریدن از ارزش ها و باورهای کهنه، به اندازه کافی در آن وجود دارد. علم برای آگوست کنت فقط آن دانشی که به عنوان محصول حس کنجکاوی ناشی از بیکاری درک می شود نیست. از نظر او علم دانش بر حسب فرآیند اجتماعی، برنامه ریزی و ابتکار است.
ادامه دارد....
منبع: / روزنامه / مردم سالاری ۱۳۸۸/۰۴/۰۷
نویسنده : سید حسین امامی
نظر شما