قدرت علم(2)
آگوست کنت معتقد است خواسته های فردی به طور ذاتی هرج و مرج طلبانه است و بنابراین نباید به آن اطمینان کرد، اما در مقابل علم ارزش درون ذهنی الزام آوری دارد. علم به اصول ترجیحات فردی بستگی ندارد. علم روش عمومی است و با نیروی محض استدلال درک می شود. علم می تواند برای دستیابی به اتفاق آرای اجتماعی به صورت اساس و پایه ای جدید عمل کند. به نظر می رسد با وجود علم به عنوان اساس همبستگی اجتماعی و نیروی الزام آور جامعه جدید فرآیند تاریخی که با مراحل اولیه انقلاب صنعتی آغاز شده است به نتایج منطقی خود رسیده باشد.
آنچه مهم است این است که کارکرد اجتماعی علم و فن آوری به عنوان دانش کاربردی علمی است. ما هنوز با اصطلاحات فلسفی، اقتصادی و سیاسی قرن هجدهم از سرمایه داری تا جامعه گرایی صحبت می کنیم و تشخیص نمی دهیم که واقعیت های جدید اجتماعی دیگر نمی تواند با این مقوله منطبق شوند. باید تصدیق کرد که علم، دانش علمی و فن آوری به عنوان علم کاربردی، واقعیت هایی جدید در زمینه قدرت اجتماعی و سیاسی هستند.
امروزه قدرت نه با استفاده از عمل مستقیم بلکه خیلی ساده با نادیده گرفتن، با رد کردن دخالت، با امتناع از عمل کردن، با پناه بردن به روش های پیچیده و کمال گرا که از طریق آن ها شکل گرایی رسمی و ناتوانی سیاسی به کمک همدیگرمی آید، از دیگران بهره کشی و ظلم می کند.
امروز جدی ترین گناه قدرت حذف کردن است. امروزه عکس العمل حقیقی این نیست که فرد چوبه داری برقرار کند یا سانسور را تحسین کند بلکه کسی عکس العمل حقیقی را نشان می دهد که از عملی جلوگیری می کند، کناره گیری و تسلیم را به هر قیمتی موعظه می کند و اصرار می کند افراد به تکامل خود انگیخته و خودکار اعتماد کنند و مسامحه بی خطر را مورد عمل قرار دهند.
علم و دانشمندان اغلب در خدمت قدرت های موجودند و در واقع به طور مسلم به آنها خدمت می کنند، اما در این راه ماهیت قدرت و کسانی را که آن را می گردانند نیز تغییر می دهند. منشا قدرت و راه هایی که قدرت از طریق آن اعمال می شود به طورعمیقی تحت تاثیرعلم و فن آوری قرار گرفته است، حتی حقوق مالکیت سنتی مانند مالکیت خصوصی بر سرمایه توسط علم تا آن جا تحلیل می رود که به عنوان منشا قدرت به سرعت متروک می شود.
انقلاب صنعتی و سرمایه داری حاصل از آن عوامل تعیین کننده ظهور جامعه ای نوین هستند. این جامعه، نوین است نه بدین علت که محصولات جدید و راه های جدید زندگی را به دست می دهد، این جامعه نوین است زیرا بر پایه مفهوم نوینی از قدرت قرار دارد; زیرا دارای علم است که جایگزین ارزش های سنتی و جزم های مذهبی و مافوق درک به عنوان پایه تعهدات اخلاقی می شود بنابراین جوامع پیشرفته امروزی ضرورتا با قدرت فراگیر دانش علمی مشخص می شوند. این از نقطه نظر تاریخی پدیده ای جدید است. نتایج آن بر جامعه به طور کلی و بر خود علم جالب است، اما به سادگی قابل کشف یا کاملا قابل فهم نیست.
هنگامی که علم برای حکومت یا برای نمایندگی های بین المللی که توسط حکومت های مختلف حمایت می شوند کار می کند، داستان دیگری وجود دارد. در این مورد به نظر می رسد که تناقض عجیبی وجود دارد. بدون تردید علم ابزار حکومت است، اما در عین حال حکومت و قدرت آن به طریقی به اجبار در خدمت آن قرار می گیرند. بین علم و قدرت ارتباط عجیب ارباب - نوکری ایجاد می شود.
هگل می گوید: نوکر به ارباب خود خدمت می کند، اما با خدمت کردن به او کم کم او را تخلیه می کند، او را از هر نوع قوه ابتکار واقعی عاری و او را به مالک غایب تبدیل می کند، او را تا حد یک نما و نماد کاهش می دهد و در نهایت جانشین او می شود. حکومت به علم، مساعدت های مالی می کند تا هدف های معینی را به دست بیاورد تا پژوهش را در شرایطی که هیچ گونه دانشی در مورد جزئیات و روش های فنی ندارد بنابراین در شرایطی که هیچ گونه کنترل موثری بر آن ندارد اداره کند. از این رو در نهایت علم برای حکومت تعیین می کند که چه کاری انجام دهد چگونه و با چه سرعتی انجام دهد. بدون دانش واقعی کنترل ممکن نیست. در نهایت سیاست گذاران با وجود تمام سخن پردازی های خود هنگامی که با دانشمندان روبرو می شوند، بی قدرتند.
نمی توان هیچ تردیدی درباره افزایش اهمیت اجتماعی علم در جامعه نوین یافت. اگر فکر کنیم مشکل تفسیر جامعه نوین با توصیف آن با علم و دانش یا جامعه دانش پذیر حل می شود، در این صورت موضوع را مسلم فرض کرده ایم. موضوعی که قرار است تبیین شود خود به کلید تبیین تبدیل می شود و مشکل بزرگ جوامع امروزی و پیشرفته از لحاظ فنی حل نشده باقی می ماند.
دانش از هر نوع که باشد از جمله دانش دقیق علمی، ذاتا وحی شدنی نیست. دانش نمی تواندمانند فن آوری به صورت خدای ماشین برای حل مشکلات اجتماعی که اغلب علم، خود آن را ایجاد کرده است، فراخوانده می شود. دانش علمی، مانند فن آوری ضرورتا کمال عاری از مقصود است. بنابراین سووال های اساسی عبارتنداز: دانش چه کسی؟، دانش برای چه؟ دوباره به مشکل اساسی قدرت، مشروعیت واقعی آن و جهت گیری ارزشی آن باز می گردیم. علم می تواند مساله را روشن کند، هزینه های مراحل مختلف و متفاوت عمل را محاسبه نماید و بهترین راه های اجرا را نشان می دهد; اما علم نمی تواند به جای ما مسوولیت انتخاب و تصمیم گیری را به عهده گیرد.
فریدریش نیچه معتقد بود: دولت سردترین هیولا از میان تمام هیولاهای سرد جهان است، اما علم در حال حاضر به همین هیولا احتیاج دارد. علم به ویژه پس از جنگ جهانی دوم به بنگاه اقتصادی عظیمی تبدیل شده است. علم دیگر پیشه انفرادی و حرفه ای که به تنهایی انجام می شود نیست. به علم بزرگ تبدیل شده است و علم بزرگ برای آن که عمل کند به ساختار سازمانی دایمی نیاز دارد. امروزه احتمالا هیچ پروژه علمی وجود ندارد که بتواند پول حکومت اجرا شود. از طرف دیگر هیچ تصمیم دولتی نمی تواند بدون پژوهش مقدماتی علمی و اعلام خطرهای علمی مداوم اتخاذ شود و به اجرا درآید. این مهمترین پاسخ به این سووال است که چرا علم به منبع جدید مشروعیت قدرت تبدیل شده است و درعین حال ساختار دولت و قدرت حکومت درعملیات روزانه خود هر چه بیشتر به پژوهش علمی وابسته است.
جهان و جامعه ما به وسیله فن آوری بسیار موفق که مبتنی بر اکتشاف های علم است شکل گرفته و حفظ می شود. بنابراین علم می تواند به عنوان قدرتی که جهان را به سوی نیکی و بدی تغییر می دهد مورد توجه قرار گیرد، اما همچنین می توان علم را به عنوان عامل این تغییرات در نظر گرفت که در دست مردان و زنان صاحب قدرت یعنی کسانی است که قادرند آن را به چنگ آورند و از آن بهره برداری کنند. بنابراین پژوهش های علمی تغذیه کننده دستگاه کنترل قدرت است که به طور مداوم قدرت بیشتر را به کسانی می دهد که قبلا صاحب قدرت بوده اند.
منبع: / روزنامه / مردم سالاری ۱۳۸۸/۰۴/۰۸
نویسنده : سید حسین امامی
نظر شما