موضوع : پژوهش | مقاله

پارادوکس های تولید علم در جامعه مسلمین


عالم یعنی علم انباشته روی هم، و علم، تشریح‎دار وجود است. (1) پس باید دامن همت به کمربست و بیش از پیش هندسه، علم و دانش خویش را توسعه‎ داد و نهضت تولید علم و جنبش نرم‎افزاری را ‎آ‎غاز نمود. در این راستا باید سرمایه‎های وجودی خود را شناخت: زیرا ملتی که با سرمایه‎های وجودی خویش بیگانه باشد، ملتی رشد نایافته است از سوی دیگر، ما وارث دینی هستیم که طلب علم را بر هر زن و مرد مسلمان واجب می‎داند. (2) لذا در اثر تشویق و توصیه‎های قرآن مجید دربارة، تأمل و دقت در آسمان ها و زمین و در اسرار خلقت و آفرینش، مسلمانان در زمینه‎های مختلف شروع به فعالیت های علمی و تحقیقی نمودند و به حدی در این زمینه‎ها پیشرفت کردند که ترجمة، کتاب های آنان در مدارس عالی آکسفورد با شوق و علاقه دنبال می‎شد و از طرف دانشمندان اروپایی همانند «مایکل سکات» که بعضی از آثار ابن‎سینا، ابن‎ رشد و ابن‎ البطریق را به لاتین ترجمه کرد و در اختیار پژوهندگان اروپایی قرار داد یا «روبرت گروس‎تستو» به ترجم کتاب های حکمای اسلامی پرداخت یا «راجربیکن» فلسفه و حکمت اسلامی را نقل کرد و اسلام در قسمت بزرگ جهان از آسیای مرکزی تا باختر دور تسلط و حکفرمایی علمی و عملی را آ‎غاز نمود (3)

امروزه دانش بشر به طور فزاینده‎ای توسعه و رشد پیدا نموده است و منشأ تحولات حیرت‎انگیزی در جهان شده است. از این رو همچنان که بزرگان طلایه‎دار تولید علم در گذشته بوده‎اند و ما و همة جهانیان اعم از مسلمان و غیر مسلمان وامدار دانش پرافتخار آنانیم. پس باید راه آن سلف صالح را ادامه داد و صد البته که از مسلمانان جهان که دارای چنین مکتب و آیین دانش دوست و علم‎آفرینی هستند غیر از این انتظار نمی‎رود. لیکن برای سیروسلوک علمی در جامعة مسلمانان، ابتدا باید موانع را برداشت و بعد از آن انتظار حرکت داشت. لهذا به نظر می‎رسد که از جمله مواقع پاره‎ای مواد پادوکسیکال، و متناقض‎نما است که باید به طرح و شرح و حل آنها پرداخت.


پارادوکس علم و دین
مسأله رابطة علم و دین از مهمترین مسائل فلسفه، دین و یکی از علل و انگیزه‎های طرح بحث زبان دین بوده است. اندیشمندان در طول تاریخ و بخصوص در عصر حاضر، اظهار نظرهای متفاوت و حتی متناقض در پاسخ به مشکل فوق ارائه کرده‎اند. مجموع نگرش های غالب فلسفی معاصر در غرب را می‎توان چنین خلاصه کرد:

1. پاره‎ای از این مکتب ها بر جدایی کامل دین از علم تأکید دارند. آنان می‎گویند هر یک از علم و دین برای خود حوزة مستقلی دارند و هیچ دخالتی در یکدیگر ندارند لذا مسأله‎ای که هم دین و هم علم به داوری و قضاوت دربارة آن بپردازد وجود ندارد بنابراین، تعارض بین علم و دین مرتفع و بلکه سالبه به انتفاء موضوع است. تئوری ها و فرضیه‎های علمی هیچگونه محتوای کلامی ندارند و هیچ‎ کمکی به دین نمی‎رسانند. کما اینکه مخرب عقاید دینی هم نیستند. مکتب های فلسفی همچون، اگزیستانسیا لسیم، تحلیلی زبانی، و جریان ها و نگرشهای کلامی، نظیر نئوارتدکس، چنین دیدگاهی اتخاذ کرده‎‎‎اند.

2. دستة دیگر از مکتب های معاصر، با حفظ اعتقاد به تفاوت دو حوزهء علم و دین، توازی‎هایی در روش های آن دو می‎یابند. مراد از توازی این است که علم و دین در حالی که از نظر موضوع مستقل‎اند، شباهت های مهمی از نظر ساختار دارند، اینان به دنبال مقایسه، بین روش های پژوهش در علم و دین‎اند و می‎کوشند که هم علم و هم دین را در درون یک برداشت وحدانی از جهان لحاظ کنند. الهیات لیبرالیسم و فلسفه، پویش، با وجود اختلاف فاحشی که دارند، طرفدار چنین دیدگاهی هستند.

3. طیف دیگری هستند که علم را مددکار دین می‎دانند و معتقدند که علم نتایج کلامی دارد و توان از راه علم و فرضیه‎های آن دلایلی برای اثبات وجود خداوند متعال اقامه کرد. طرفداران این نگرش قدمتی طولانی در تاریخ دارند و سابقة آن به بیش از چند قرن می‎رسد.(4)
از سوی دیگر باید گفت که تعارض بین علم و دین در سه جنبه قابل تصور است.
الف ـ تعارض بین پیش فرض های علمی و دینی
ب ـ تعارض بین کشفیات علمی و ظواهر یا نصوص دینی
ج ـ تعارض بین لوازم روانی کشفیات علمی با جزمیّات دینی
در اینجا آنچه باعث عطف توجه به بحث زبان دینی شد، تعارض نوع دوم بود. به عنوان مثال، کشفیات داروین در مورد زیست‎شناسی به نظر ‎آمد که بسیاری از «ظواهر کتاب مقدس» در مورد خلقت دفعی آدم را مورد سؤال و تردید جدی قرار داد. بنابراین یکی از علل روی آوردن متکلمان مسیحی به بحث زبان دینی فرار از مخمصه، تعارض کتاب مقدس با داده‎های علمی بود. برخی از متکلمین مسیحی اعلام کردند کتاب مقدس در بیان این مطالب (خلقت انسان و آفرینش و...) از زبان سمبلیک استفاده نموده و مقصود از خلقت شش روزه آسمان و زمین خلقت تدریجی آنها می‎‎باشد. در مجموع برای حل مشکل تعارض علم و دین راه‎حلهای مختلفی عرض شد که به قرار ذیل می‎‎باشند:
1. راه‎حل «تفکیک بین قلمرو علم و قلمرو دین»
2. راه‎حل «ابزارانگاری در علم» (علم به عنوان افسانه‎ای مفید)؛
3. راه‎ل ابزارانگاری در دین (دین به عنوان ابزاری برای تحکیم اخلاق، اخلاق اجتماعی و...)؛
4. راه حل «تفکیک بین زبان دین و زبان علم» به عنوان بازیهای زبانی متنوع؛
5. راه‎حل «راه تأویل دین»
6. راه حل ابزار انگاری در دین (دین به عنوان ابزاری برای تحکیم اخلاق، اخلاق اجتماعی و...)
7. راه حل «سیال کردن معرفت دینی و تفکیک آن از دین».
8. راه حل «عرفی دانستن یا سمبلیک انگاشتن زبان دینی»
9. راه حل «تاویل دین»
همانگونه که ملاحظه شد، بسیاری از این راه‎‎حلها (9،8،7،5،4)، راه‎حلهای زبانی بوده که در نتیجه بحث تعارض علم و دین مطرح شده‎اند. بنابراین، یکی از علل و انگیزه‎های طرح بحث زبان دین، پیدایش مشکل تعارض علم و دین بود. (5)
ماکس پلانگ دانشمند و فیزیکدان بزرگ آلمانی می‎گوید: «هرگز تضاد واقعی میان علم و دین پیدا نخواهد شد چون یکی از آن دو مکمل دیگری است. هر شخص جدی و متفکر، به عقیدة، من به این امر متوجه می‎شود که اگر بنا باشد تمام نیروهای نفوس بشری در حال تعادل و هماهنگی با یکدیگر کار کنند، لازم است که به عنصر دینی در طبیعت خویش معترف باشد و در پرورش آن بکوشد. و این تصادفی نیست که متفکران بزرگ همچنان نفوس دینی ژرف داشته‎اند، ولو اینکه چندان تظاهری به دین داری خود نکرده‎اند.» (6)
حال با این توضیحات: اگر مسلمانی شوق علمی بسیار داشته باشد و بخواهد جزء دانشمندان بزرگ جهان شود و سهمی در تولید علم و جنبش نرم‎افزاری داشته باشد با این پارادوکس چه باید بکند؟ او می‎‎خواهد دیندار باقی بماند و اندکی از تدین فاصله نگیرد اما چه کند اگر چنین علامت سؤال بزرگی در ذهن داشته باشد؟ لیکن اگر این مشکل تعارض علم و دین به احسن وجه برای او حل گردد، بدون هیچ دغدغه، فکری می‎تواند در مسیر تولید عمل گامهای بلند و درخشانی بردارد و افتخار جامعه‎ء مسلمین در سراسر جهان گردد.
اما پاسخ مختصر این معمای معرفتی آن است که در نسبت بین علم و دین که از نسب اربع منطقی آیا تباین است؟ یا عموم و خصوص مطلق؟ یا نسبتی دیگر؟ هر کس راهی را رفته است. اما اگر بگوییم مقصود ما کدام معنای علم است، خیلی سریعتر به پاسخ خواهیم رسید و نسبت منطقی بین آنها را درخواهیم یافت. از میان معانی گوناگون،علم به معنای دانش تجربی (scince) است که اولاً ظنی است و مانند علوم فلسفی و ریاضیات مبتنی در براهین قطعی نمی‎‎باشد ثانیاً دارای متد تجربی (experimental) است ثالثاً مرکب از گزاره‎های صحیح و سقیم است.
اگر به دقت به ویژگی های علوم تجربی عنایت شود به خوبی می‎توان دریافت که آیا بین گزاره‎های دینی و علمی، تعارضی می‎تواند وجود داشته باشد یا نه؟ داده این دسته از علوم به دو بخش تقسیم می‎شوند:

الف ـ قوانین علمی
این بخش از گزاره‎های علمی تا حدی از قطعیت برخوردار است و تأثیرپذیری کمتری از عوامل ظنی دارد. این قضایا معمولاً با گزاره‎های قطعی دینی هیچگونه برخورد و تعارضی ندارد. البته مقصود ما از دین در بحث خصوص اسلام است. نه هر دینی، زیرا چه بسا بر اثر تحریفات پدید آمده در ادیانی چون مسیحیت تعارضات جدی در این مرحله نیز یافت شود.

ب ـ نظریات علمی (theories)
با توجه به این که نظریات علمی از قطعیت برخوردار نیست و در موارد بسیاری این نظریات دچار ابطال و دگرگونی می‎شود، بنابراین نباید انتظار داشت که همیشه نظریات علمی با داده‎های دینی هماهنگ و کاملاً سازگار باشد؛ زیرا لازمه، آن این است که که دین نیز مانند آرای ظنی و تجربی دانشمندان همواره دست خوش دگرگونی شود. بنابراین ممکن است برخی از گزاره‎های دینی با برخی از گزاره‎ها در زمانی معارض افتد و در زمان دیگری موافق شود. به عنوان نمونه می‎توان دیدگاه قرآن درباره پیوند بیولوژیک جنین با والدین را در نظر گرفت که تا اواخر قرن نوزدهم مغایر نگرش علمی رایج در زیست‎شناسی بود ولی در نیمة، دوم قرن 19 نظریات مبتنی بر پیوند یکسویه فرزند با پدر و مادر همگی منسوخ گردید و علم جدید نیز با دیدگاه قرآن در این زمینه همسو شد. از طرف دیگر باید توجه داشت که کاروان علمی بشر هنوز در نیمة، راه است و بسیاری از نظریات موجود نیز در آینده دگرگون خواهند شد.
طبیعی است در این میان آراء و اندیشه‎های صحیح و سقیم بسیاری وجود خواهند داشت. بنابراین انتظار هماهنگی کامل دین و علم به معنای دانش تجربی، انتظاری نابجاست، لیکن آنچه مسلم است این است که بین قطعیات دین و علم تعارضی نبوده و نخواهد بود. (7)
استاد علامه، جعفری می‎گوید: اینکه علم و دین با یکدیگر متضادند، برای اولین بار بطور رسمی در مغرب زمین بروز کرده و شیوع پیدا کرده است. این حکم به تضاد که در مغرب در نتیجه، برخورد ارباب کلیسا با علم بوجود آمده و موجب بروز یک جنگ ساختگی میان دین و علم گشته چگونه به جوامع اسلامی سرایت کرده و دین اسلام را هم به تضاد با علم محکوم ساخته است؟! داستانی است بس شگفت‎انگیز! که آن بیت معروف را بیاد می‎آورد:
گنه کرد در بلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری (8)
اگر ما حیات معقول را دارای دو رویه یا دو بعد فرض کنیم، بدون تردید یکی از آن دو، دین است و دومی علم و معرفت (9) گروهی پیروزی نهایی را با علم دانسته و دین را در مقابل علم ناتوان می‎‎بینند گروهی پیروزی نهایی را با دین دانسته و علم را جز یک روشنایی مزاحم چیز قابل ارزشی نمی‎دانند. هر دو گروه با حقیقت علم و دین آشنایی کامل ندارند و اگر در حقیقت این دو موضوع دقت شود خواهیم دید که اصلاً نه تنها علم با دین پیکاری ندارد بلکه بالعکس می‎‎توانند با همدیگر به یک همکاری ابدی دست بزنند. (10)

پارادوکس علم و عرفان
یکی دیگر از موارد که به نظر متناقض‎نما جلوه می‎کند مسألة رابطة علم و عرفان است. زیرا مسلمان شیفتة، علم و دانش با آن همه تأکیدی که بر کسب علم در اسلام شده است مشتاق فتح قله‎های علم و دانش و صعود به مرحلة تولید عمل و رسیدن به کاروان جنبش نرم‎افزاری است؛ اما ناگهان مواجه با تعابیر بسیار تحقیرآمیزی نسبت به علم از سوی بعضی از بزرگان دین می‎شود، آنگاه دچار شک و تردید و حیرت می‎شود که آیا علم را رها کند و صرفاً به دنبال عرفان باشد؟ یا مسأله به گونه ای دیگری است و آن بزرگان مقصودشان از توهین به علم چیز دیگری بوده است؟ از این‎رو، ابتدا به طرح آن دیدگاه‎ها در خصوص تحقیر علم و بی‎فایده دانستن آن و حتی وسوسه‎انگیز بودن آن می‎پردازیم.
شیخ‎بهایی (ره) در نان و حلوا چنین می‎گوید:
علم رسمی سربسر قیل است و قال
نه از او کیفتی حاصل نه حال
علم نبود غیر علم عاشقی
مابقی تلبیس ابلیس شقی
دل که فارغ شد زمهر آن نگار
سنگ استنجای شیطانش شمار
این علوم و این خیالات وصور
فضلة شیطان بود بر آن حجر
سؤر رسطالیس و سؤر بوعلی
کی شفا گفته نبی منجلی
و باز می‎گوید:
با دف و نی دوش آن مرد عرب
وه چه خوش می‎گفت از روی طرب
ایها القوم الذی فی المدرسه
کلما حصلتموها وسوسه
فکر کم ان کان فی غیرالحبیب
ما لکم فی‎النشاه الاخری نصیب (11)
اما پیش از شیخ بهایی (ره) و بیش از مولوی طعن‎های معروفی نسبت به علم دارد:
خرده کاری‎های علم هندسه
یا نجوم و علم طب و فلسفه
که تعلق با همین دنیاستش
ره به هفتم آسمان بر نیستش
این همه علم بنای آخورست
که عماد بود گاوواشترست
علم راه حق و علم منزلش
صاحب دل‎ داند آن را یا دلش (12)
صد هزاران فصل داند از علوم
جان خود را می‎نداند آن ظلوم
داند او خاصیت هر جوهری
در بیان جوهر خود چون خری
قیمت هر کاله می‎دانی که چیست
قیمت خود را ندانی احمقیست (13)
ای کمان و تیرها برساخته
صید نزدیک و تو دور انداخته
ای بسا علم و ذکاوات و فطن
گشته رهرو را چو غول و راهزن
بیشتر اصحاب جنت ابلهند
تا زشر فیلسوفی می رهند (14)
زیرکی بفروش و حیرانی بخر
زیرکی ظن است و حیرانی نظر
همچو کنعان سر زکشتی وامکش
که غرورش داد نفس زیرکش (15)
شبهه می‎انگیزد آن شیطان دون
درفتند این جمله کوران سرنگون
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی‎تمکین بود (16)
آنچه مسلم است بزرگانی که به عنوان از آنها نام بردیم مخالف عقل و علم نیستند بلکه مرادشان از این تعابیر بعضاً بسیار زننده و تحقیرآمیز، علم بی‎حاصل است و آن علمی است که برای تفاخر و خودنمایی باشد و آدمی را از رسیدن به مقصد اعلای حیات بازدارد.
والا خود مولوی می‎گوید:
علم دریایی است بی‎حدو کنار
طالب علم است غواص بحار
گر هزاران سال باشد عمر او
می‎نگردد سیر او از جستجو
بنابراین علم‎آموزی و اندیشه‎ورزی را در همه حال ستوده و در تعریف همین دانش‎‎ها گفته است:
خاتم ملک سلیمان است علم
جمله عالم صورت و جان است علم
علم و تعقل و اندیشه مانند سایر نعمت های الهی فی حد ذاته نیکوست به شرطی که در جهت کمال و سعادت معنوی انسان باشد. (17)
استاد علامه، جعفری (ره) در تبیین رابطة عرفان و علم و عقل معتقدند که علم و عقل موجب می‎شود تا من انسانی گسترش یافته و بر هستی اشراف پیدا کند. برخی از عرفا علم و عقل را حجاب دانسته‎اند. البته علم و عقل هنگامی حجاب مطرح می‎شوند که «عامل آرایش و غرور من انسانی تلقی گردند» حتی خود عرفان اگر وسیله «آرایش ذات» تلقی می‎شود این حجاب ضخیم‎تر از حجاب علم و عقل خواهد بود. علم و عقل از آن جهت که عارف را با حقایق آشنا می‎سازند دو عالم روشنگر برای عارف به شمار می‎روند. مولوی نیز که از چوبین بودن پای استدلالیان سخن به میان آورده به طور مطلق نخواسته به نفی استدلال بپردازد. زیرا اولاً بیان مولوی شکل اول قیاس است. ثانیاً با در نظر گرفتن سایر اشعار مولوی مراد آن نوع استدلالهایی است که برای خودنمایی و جلب توجه مردم به کار می‎رود.
از سوی دیگر استاد یکی از نتایج منفی جداسازی شریعت، طریقت و حقیقت را این می‎داند که میان علم و عقل که از بهترین وسایل حقیقت‎‎یابی هستند و عشق و عرفان، پیکاری ساختگی ایجاد خواهد شد. (19)
عرفانی را که استاد جعفری مطرح می‎کند، عرفان مبتنی بر اسلام، آن هم اسلامی که از کتاب و سنت و سیره، پیامبر و ائمه می‎آید، ایشان در تعریف عرفان می‎گوید: «عرفان اسلامی عبارت است از گسترش و اشراف نوارنی «من انسانی» بر جهان هستی، به جهت قرار گرفتن «من» در جاذبة، کمال مطلق که به لقاءالله منتهی می‎گردد». (20)
و استاد جوادی آملی می‎فرمایند که مقصود از عرفان، همان شهود واقع و معاینه حقیقت خارجی است که منزه از هر گونه نسج حسن و بافت خیال و دسیسة نفس در منطقة مثال متصل است.(21)
و تنها راه ادراک حضوری ذات اقدس خدا شهود قلبی است و چنین بهرة ‎، دل مؤمن است که حقیقت ایمان در متن آن نهادینه شده باشد. و معلوم است که حقیقت ایمان که اولین شرط شهود خدای سبحان است نه محسوس است نه متخیل، از این رو خود حقیقت ایمان را نه با ابراز حسی می‎توان ادارک کرد و نه با تمثیل خیالی می‎توان تصویر کرد. (32).
آری انسان شیفتة، علم، می‎تواند به عالی‎ترین مدارج و معارف عرفانی نائل گردد. زیرا انسان بزرگترین جدول بحر وجود و جامع‎ترین دفتر غیب و شهود و کاملترین مظهر واجب‎الوجود است.
این جدول، اگر درست لایروبی شود، مجرای آب حیات و مجلای ذات و صفات می‎گردد. این دفتر شایستگی لوح محفوظ شدن کلمات نوریة، شجون حقایق اسماء و شئون رقائق ظلیّه، آنها را داراست.
دفتر حق است دل، حق بنگارش
نیست روا پرنقوش باطله باشد
غایت سیر انفسی، معرف شهودی است که لم اعبد ربا لم اره، و نهایت سرآفاقی معرفت فکری که اولئک ینادون من مکان بعید. (23)
پس میتوان هم ریاضیدان بود و هم عارف، هم فیزیکدان بود و هم‎عارف، هم پزشک بود و هم عارف، هم‎فقیه بو دو هم عارف، اینها نه تنها هیچ تعارضی با هم ندارند بلکه دانشمند عارف و عارف دانشمند بسیار زیبنده‎تر است.

پارادوکس علم و ثروت
یکی از جدالهای جدی اندرونی که ممکن است پویندگان دانش را از یافت و تولید علم باز دارد و یا در اثناء راه آنان را متوقف نماید، مسألة تعارض و تقابل علم و ثروت است. اینکه این در نزاع پیروزی از آن کدامیک باشد و برتری را از آن کدام بدانیم، چیزی است که ذهن حقیقت جوی آدمیان و به ویژه اندیشمندان را به خود مشغول داشته است، چنانکه حتی در مدارس به نوجوانان موضوع «علم بهتر است یا ثروت؟» را برای درس انشاء ذکر می‎نماید و این نشان از اهمیت این سؤال و پاسخ آن دارد. شهید بلخی می‎گوید:
دانش و خواسته است نرگس و گل
که به یک جای نشکفند به هم
هر کس که دانش است خواسته نیست و آن که را خواسته است دانش کم (24)
در فرهنگ اسلامی علم بسیار ارزنده‎تر از ثروت است و این مربوط به همة زمانهاست قرآن کریم هرگز مال را ملاک برتری ندانسته است اما درباره علم می‎فرماید:
علی‎الارض زینة لها» (31) یعنی آنچه که در روی زمین است زیورارض است، نه زینت انسان (32) پس زینت انسان علم و ایمان و ادب اوست
- هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعملمون (زمر /9)
- «یرفع الله الذین» امنوا منکم والذین اوتوالعلم درجات» (مجادله /11)
حضرت علی علیه السلام خطاب به یاررازدار خویش، کمیل می فرمایند: یا کمیل ! العلم یحرسک، وانت تحرس الماس، والمال تنقصه انفقه، والعلم یزکوعلی الانفاق، وضیع المال یزول بزول بر اثر خرج کردن نقصان می یابد ولی دانش بر اثر یاد دادن به دیگران فزونی می یابد، تمکن یافته به ثروت، با از بین رفتن آن، از دست می رود.
بود از مال و ثروت علم بهتر
که باقی شد زهر فانی نکوتر (25)
توئی گر مال و دولت را نگهبان
بر دانش تو را در حفظ یزدان (26)
ای کمیل بن زیاد! شناسایی دانش و (تحصیل آن) دین است که به سبب آن پاداش داده می شود. انسان به وسیله، دانش در زندگی اش اطاعت از امر خدا واولی الامر) را کسب می کند و بعد از مرگش نام نیکی بجای گذاشته است (و نیز بدانکه) دانش فرمانرو است و ثروت فرمانبر و محکوم.
گرد آوردندگان مال تباه شدند در حالیکه ایشان زنده اند و دانشمندان پایدارند، چنانکه زمین و آسمان پایدار است... (27)
آری آنچنان که امام فرموده اند، دانشمندان تا دنیا دنیاست پایدارند و تا روزگاری که نظم این جهان برقرار است نام آنها بر تارک کتاب هستی نقش بسته است، آیا ارشمیدس و سقراط و افلاطون و نیوتن و خواجه نصیر و فارابی و جابربن حیان و بوعلی سینا و پاستور و پاسکال و هزاران امثال ایشان مرده اند؟
یا نامشان همیشه بر سر زبانها و یادشان الهام بخش دانش پژوهان دیگر است؟
مطالعه تاریخ علم و فلسفه، انسانهایی را بیاد ما می آورد که در گوشه و کنار این زمین خاکی، در طول قرنها و در پس زوایای مجهول و ناشناخته، هستی با اظهار عقیده ای، یا کشف و اختراعی یا بیان حقیقتی، یا نشان دادن واقعیتی، موجودیت خود را حفظ کرده اند و از فراخنای تاریک گورشان با ما صحبت می کنند و یاد و نام خودشان را در دلهای ما زنده نگه می دارند. (28)
در دیوان امام علی علیه السلام می خوانیم:
لیس الجمال باثواب تزینها
ان الجمال جمال العلم و الادب
زینت نه به جامه است ای مرد
خدا در علم شود زینت مردان پیدا (29)
کسانی که شیفته ء جمع مال و اندختن ثروات اند، اینان شخصیت خود را درخارج از وجود خود می دانند(30) و فراموش کرده اند، که زرق و برق طبیعت، زینت زمین یا آسمان است نه زیور انسان. و اگر انسان خود را به زیورهای مادی باخت، برای ابد از سعادت محروم شده است. اگر کسی ساختمانی احداث کرد آن محدوده ء زمین را زینت داده نه خودش را، چون خانه زینت زمین است نه زیور صاحب خانه. زمین آباد شده، نه انسان. باغی که دریک جا احداث شده، آن محدوده خاص را مزین کرده، نه انسان را درخت زینت زمین است، نه زینت انسان.
فرشی که در یک اتاق گسترده شده، زیور زمین است نه زینت جان آدمی، زیرا قرآن می فرماید: «انا جعلنا علی الارض زینه لها» (31) یعنی انچه که در روی زمین است زیورارض است، نه زینت انسان(32)پس زینت انسان علم و ایمان و ادب اوست.

پارادوکس علم و راحت‎طلبی
آیا تولید علم و جنبش نرم‎افزاری با راحت‎طلبی قابل جمع است؟ آیا این کس که در اندیشة، تن‎پروری، پرخوری و هرزگی است می‎تواند عالم و دانشمند شود تا چه رسد به اینکه در زمرة، مولدان راستین علم به شمار رود؟ مطمئناً برجستگان دانش به نیکی دریافته‎اند که «تا انسان هستی خویش را به علم ندهد، علم اندکی از خود را به او نخواهد داد.» آدمی باید در مسیر تحصیل دانش و رسیدن به مرحله، تولید علم سختیها و مشقتهای بسیاری را تحمل کند. کم‎ گوی و گزیده گوی باشد. از پرخوری، از پرخوابی و پرحرفی پرهیز نماید. رنج سفر و غربت را پذیرا شود و صد البته نیاز به یک علاقه و اشتیاق وافر دارد. زیرا «این عشق است که دانشمندان کامپیوتر را وامی دارد سال های عمر خود را صرف و هر مانعی را برطرف کنند تا انسان هایی را به فضا بفرستنند و برگردانند. این عشق است که سبب می‎شود کسانی که تا دیر وقت شب بیدار بمانند و صبح خیلی زود برخیزند... هیچ عظمتی بدون عشقی بزرگ بدست نمی‎‎آید» (33) دانشمندان بزرگ جهان دقیقاً به این امر واقف بودند و از عمق درون می‎گفتند:
منم آن تشنة، دانش که گر دانش شود
آتش مرا اندر آتش همی باشد نشیمن ها
و یا نیمه‎های شب از خواب برخیزند و در حالی که با شور و انرژی زایدالوصفی مطالعه می‎نمودند چنین فریاد می‎زدند. «این ابناء الملوک من هذه اللذه»
پس تولید علم زحمت دارد و تلاش بسیار می‎خواهد و ارزش آن و شیرینی آن در همین تحمل مشقتها برای گرفتن نتیجه است. پس اگر می‎خواهیم به نتایج ارزشمند و با شکوه علمی دست یابیم و در جهان اسلام درخشش ویژه داشته باشیم باید با راحت‎طلبی وداع کنیم و آن را به کناری نهیم.

پارادوکس علم و معنویت
آیا نمی‎شود هم به کار تولید علم پرداخت و هم به لذتهای معنوی رسید و آن را در عمق وجود خویش احساس نمود از علم به عین رسید و از گوش به آغوش؟ یعنی مولدان علم، چشمی بی‎عیب برای دیدن غیب داشته باشند؟ و با چشمی ملکوتی به تماشاگه راز رفته، حقایق عالم را مشاهده کنند؟ مسلماً اگر آنها هم بخواهند، نه تنها می‎توانند بلکه باید گفت، بهتر و زود تراز دیگران می‎توانند به جهان غیب برسند و ببینندکه در غیب سری جهان چه خبر است. زیرا عالمان از خشوع بیشتری برخوردارند و به خدا نزدیک‎ترند چنانکه در قرآن می‎خوانیم: «انما یخشی‎الله من عباده العلماء» (فاطر/28)
آنها هم می‎توانند رایحه‎ای ملکوتی را استشمام کنند و فضای جانشان را عطرآگین کنند و هم فعالیت مغزی و فکری خویش را به اوج علم و دانش برسانند. دانشمندان مسلمان و مؤمن به خوبی می‎دانند که: «اسلام دین علم و دانش است. و دانش را دومین پلة ترقیات طبیعی و تکاملی انسان شمرده است. در قرآن مجید بیش از هفتصد آیه در موضع خرد و دانش بیان شده، و بیش از اندازه‎ای که مقصود است مقام دانش را بالا برده است. بنابراین آیا چگونه ممکن است که چنین آئینی که زنده کنندة دانش است با دانش مخالف باشد؟!» (34) و ما را فقط به سوی معنویت بخواند؟!! بنابراین مولدان علم باید بدانند که آنان نیز می‎توانند به ستیغ تیز معنویت صعود کنند و دل هایشان را به مبدأ تابناک اشراق متصل نمایند و با چشمی برزخی باطن عالم را مشاهده کنند. البته نظام این جهان، غیرت‎آمیز است: یعنی اجازه نمی‎دهد که دست ناپاکان و نا اهلان به پاکی های این عالم برسد. پس باید طهارت باطن داشت تا بتوان دستی در باطن جهان داشت و آن را مس نمود. زیرا در قرآن می‎‎خوانیم «لایسمه الا المطهرون» (واقعه/79)
از این‎رو، هم می‎توان در جنبش نرم‎افزاری مشارکت کرد و بلکه طلایه‎دار آن بود و هم در تکاپوی باطنی عالم مشارکت جست و در زمرة آنان بود و به ولایت تکوینی دست یافت. چرا که «انسان در اثر پیشرفت در امور معنوی به نوعی اشراف بر آفرینش دست می‎یابد و قادر به تصرف در طبیعت می‎شود» (35) هر چند برخی از ارباب قلوب که به مقام ولایت تکوینی رسیده بودند به لحاظ و معنویت ادب مع‎الله دست به تصرف دراز نکردند و جز خدا نخواسته‎اند. (36)
بنابراین علم و معنویت نه تنها منافاتی با هم ندارند بلکه یار و یاور یکدیگرند و اهل علم در اثر مراقبت از نفس می‎توانند به عالی‎ترین مراتب معنویت نائل گردند زیرا مفتاح سعادت ابدی، مراقبت است.» (37)
در مورد حضرت آیت‎الله بهجت می‎گویند که در طول مدت چند سال اقامت ایشان در نجف، آنقدر به تحصیل علم اهمیت می‎دادند که صرفاً دو بار به زیارت حضرت مسلم در کوفه می‎رود، یک بار هنگام تشرف به نجف و بار دیگر هنگام وداع و مراجعت به ایران. (38)

پارادوکس علم و روزمرگی
آیا تولید علم با روزمرگی هماهنگ است؟ و آیا روزمرگی موجب حیات علم می‎شود یا ممات آن به نظر می‎رسد اگر علم دچار روزمرگی شد و آینده‎نگری و پیش‎بینی نکرد از تولید و پیشرفت و تکامل باز خواهد ماند. بنابراین پاسخ به نیازهای کنونی لازم است اما کافی نیست. زیرا ممکن است روزی مثلاً نفت ما تمام شود، پس باید به منابع دیگر انرژی نیز بیندیشیم. اساساً عقل می‎گوید که آدمیان باید در زندگی آینده‎نگر باشند و در مسیر تولید علم، نباید صرفاً به وضع موجود اکتفا کرد بلکه باید تلاش همه جانبه نمود تا به وضع مطلوب رسید. لازمة چنین چیزی عبور از روزمرگی و داشتن طرحها و نقشه‎هایی بسیار دقیق است. ابتدا باید اندیشه کرد، آنگاه آینده را به احسن وجه طراحی کرد طراحی کرد و این به یک برنامه‎ریزی علمی دارد زیرا برنامه‎ریزی یکی از مهم‎ترین کلیدهای موفقیت‎ آدمیان است از اینرو، گفته‎اند. «برنامه‎ریزی هدفدار، منتهی به ترقی و تعالی می‎شود.» (39)
به نظر می‎رسد که علم از روزمرگی گریزان است زیرا حیات علم به نقد ورد کردن و تعالی و ترقی است پس حل این پارادوکس به تلاش روشمند، عمیق و دامنه‎دار بستگی دارد.

پارادوکس تولید علم و آفت علم‎زدگی
آیا اشتیاق به علم و تولید آن و تلاش بی‎وقفه در جهت جنبش نرم‎افزاری ما را دچار آفت علم‎زدگی می‎کند؟ ممکن است جامعة، مسلمین دچار این پارادوکس شود که اگر غرب دچار آفت علم‎پرستی شد پس اگر ما هم به تولید علم اقدام نماییم شاید روزی دچار چنین تعارض فضیلت‎کش و ایمان‎سوزی شویم؟ و همین امر مانع اقدام آنها برای تولید علم شود.
ابتدا باید توضیح داد که مقصود از علم‎زدگی یا سیانتیسم (scientism) چیست؟ سیانتیسم یعنی اصالت دادن به عبارت دیگر، تنها علم تجربی را گره‎گشای علم بشر دانستن. از نظر سیانتیستها هیچ چیز حقیقت ندارد جز آنچه علم می‎فهمد و به هیچ چیز نباید رو کرد، جز آنچه علم نشان می‎دهد.(40) این تلقی و تلاقی برای غربیها بعد از رنسانس و ظهور مکتب سیانتیسم رخ داد که علم را تا حد خدایی بالا بردند و حاکمیت صد در صد علم تجربی را بر تمام ارکان زندگی بشر پذیرفتند. لیکن مسلمان معتقدند هرگز چنین عقیده‎ای در مورد دانش تجربی ندارد تا دچار چنین پارادوکسی شود این معما برای او حل شده است. زیرا انتظار معقولی از آن در صحنه، زندگی دارد. بررسی کارنامه، زندگی دانشمندان بزرگ جهان اسلام کاملاً گواه صادق آن است. مؤمن در عین اشتیاق وافر به علم و مطالعه و تحقیق، هرگز دچار غرور علمی نمی‎شود زیرا می‎داند که علم از ناحیه، علم‎آفرین، یعنی، خالق هستی است. پس این تلقی صائب و روشن، آن تلاقی های نادرست را در جامعه مسلمین بوجود نمی‎آورد.

پارادوکس تولید علم و علم نافع و سودمند
آنگاه که می‎‎خواهیم در جهان تدین به جنبش نرم‎‎افزاری روی آوردیم با یک امر دیگری مواجه می‎شویم و آن اینکه از یک طرف عمر ما اندک است و از سوی دیگر علم وسعت بی‎انتهایی دارد. پس چه باید کرد؟ امام علی علیه‎السلام در پاسخ به این سؤال می‎فرمایند: «وقفوا اسماعهم علی‎العلم النافع لهم» پرهیزکاران فقط به علم و دانشی که آنان را سود رساند، گوش فرا می‎دهند (41)
همچنین در تعقیب نماز عصر می‎خوانیم. «و اعوذ بک من علم لاینفع» اما چرا باید از علم غیر سودمند به خدا پناه برد؟ زیرا ما در برابر لحظه به ‎لحظه عمر عزیز خود مسئولیم و حق اتلاف آن را نداریم. آنان که سرمایه عمر عزیز خویش را مصروف علوم مضر و غیر سودمند می‎کنند همانند کسانی هستند که سالیان درازی پول جمع می کنند و بعد یکی‎یکی آنها را آتش می زنند. علم غیر سودمند علمی را گویند که موجب غفلت انسان از خدا و معرفت نفس شود. به واقع هر شنیدنی برای ما فایده ندارد و خواندن هر کتابی سودمند نیست. از سوی دیگر سودمندی در صورتی است که هر گاه ریاضی، فیزیک، شیمی، زیست‎شناسی، پزشکی و هر علم دیگری که می‎‎خوانیم با نظر عمیق و دقیق باشد به گونه‎ای که آیت بودن نظام خلقت و اسرار شگفت‎انگیز آن ما را به عظمت خالق و خشیت در برابر او رهنمون باشد. پس اگر در تولید علم، بنا به توصیهء گرانبهای حضرت امیر (ع)، آن جنبهء نافعیت و سودمندی آن منظور نظر باشد. آنگاه نور علی‎نور خواهد شد.

پارادوکس علم و مفهوم خدا در زندگی
آیا اگر به تولید علم پرداختیم، دیگر باید با مفهوم خدا در زندگی وداع کنیم؟ زیرا مغرب زمینیان روزی که به تولید عمل رسیدند که پاره‎ای از دانشمندانشان چنین کردند و چنین از جامعه خواستند؟ آیا باید به گونه‎ای عمل کرد که بت بزرگی از تولید علم بسازیم و خدا را از فضای زندگی مان حذف نماییم؟ اساساً بین تولید علم و مفهوم خدا در زندگی هیچ‎گونه تعارضی وجود ندارد، چرا که این تقابل نیز در غرب قبل از انتشار کتاب داروین در مورد پیدایش نوع انسان پدید آمد. «موضوع اصلی کتاب منشأ انواع این اندیشه، ساده است که رقابت همان کاری را در طبیعت وحشی می‎کند که پرورشگر در میان جانداران اهلی انجام می‎دهد؛ یعنی که حذف و اصلاح از راه تنوع و گزینش طبیعی صورت می‎گیرد.» (42) بر اساس تئوری وی انسان در تداوم تکامل حیوانات پست‎تر از خودش بوجود آمده است. طرح آن موجب شد که در برخی از محافل از این نظر علمی برای انکار خدا استفاده کنند و حال آنکه داروین خود با صراحت اعلام کرد که «من در تحولات فکری خویش به انکار وجود خدا نرسیدم.» (43) بنابراین هر چقدر علم پیشرفت کند نه تنها به هیچ وجه مفهوم خدا را در زندگی انکار نمی‎کند بلکه موجب پی بردن به عظمت خالق جهان آفرینش و موجودات آن می‎شود. زیرا جهان، قانونمند است و کشف هر قانونی ما را بیشتر شگفت‎زده می‎کند نه منکر آفریننده، قوانین جهان هستی.

پارادوکس علم برای علم و علم برای خدا
اصولاً برای رسیدن به تولید علم آیا باید فقط علم را برای علم خواند یا علم را برای خدا؟ آیا اگر علم را فقط برای خدا بخوانیم دیگر به مرحلة جنبش نرم‎افزاری نخواهیم رسید؟ و یا بالعکس، تلاش ما چند برابر خواهد شد؟ بسیاری از فلاسفه گفته‎اند: «علم برای علم و شناختن برای شناخت. چون اگر کسی علم را برای مقصود دیگری تحصیل کند به اندازة ضرورت اکتفا می‎کند و همین که به مقصود نائل گردید تحصیل را ترک می‎کند؛ اما وقتی علم را ذاتاً دوست داشته باشد ولو مانع اغراض دیگری باشد، در تحصیل آن سعی و کوشش می‎کند. گویند ترقی علم در هر ملتی متفّرع بر این بوده است که آن را ذاتاً دوست داشتند یا برای غرض دیگری تحصیل می‎نمودند.» (44) از سوی دیگر علامه جعفری معتقد است که درک شناخت علوم نباید تنها برای آرایش ذهنی و کسب امتیازات اعتباری صورت بگیرد بلکه حتماً باید در جهت ایجاد زمینه‎های مناسب برای برخورداری جامعه از حیات معقول مورد بهر‎ه‎برداری قرار بگیرد.(45) در این خصوص یکی از پندهای گرانمایة پیامبر اکرم (ص) به ابن‎مسعود آن است که:«ای پسر مسعود: هر که علم برای دنیا آموزد و مهر دنیا و زیورهای آن را بر علم برتری دهد و برگزیند مستوجب خشم خداوند است وباید با یهود و نصاری که کتاب خدا را پشت سر نهادند در، پایین‎ترین قسمت های دوزخ بماند.» (46) از این‎رو، با عنایت به مطالب پیش گفته، درمی‎یابیم که خود علم فی‎نفسه یک امر وجودی است. و وجود هم شرافت دارد. لیکن انسان مؤمن پیوسته بدین نکته، ارجمند واقف است که از علم و دانش باید برای رسیدن به جاذبه، ربوبی استفاده کرد و هدف تنها خدا باشد ولا غیر، بنابراین نیت مؤمن از تولید علم باید قرب الهی باشد و این مطلب منافاتی با دوست داشتن علم ندارد.

پارادوکس علم و عمل
در دین مبین اسلام بر روی مسأله عمل تأکید بسیار شده است. تا بدانجا که در افواه عموم مسلمین معروف است که می‎‎گویند، اصل، عمل انسان است نه چیز دیگر، حال اگر ما وقت عزیز خود را مصروف تحصیل و تولید علم بنماییم آیا از عمل بازنمی‎مانیم؟ به سخن دیگر چگونه می‎توان تناقض علم و عمل را برای خود حل نمود؟ اگر به مدّاقه و کنکاش در خصوص علم و عمل بپردازیم. به نیکی درمی‎یابیم که «علم و عمل علی‎التحقیق جوهرند نه عرض. بلکه فوق مقوله‎اند و انسان به علم و عمل ارتقاء وجودی می‎یابد، و هر کس بدان پایه که علم آموخته و عمل اندوخته، به همان اندازه انسان است و قدر و قیمت دارد.» (47)
آدمی اگر می‎خواهد به آسمان کمال پرواز نماید و هدف راستین حیات را بخوبی ادراک نماید. باید با دو بال علم و عمل پرواز کند تا در ملکوت آسمان ها، که خود با عظمت است، به عنوان «عظیم» خوانده شود. چنانکه امام صادق (ع) می‎فرمایند: «هر که برای خدا علم را بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران بیاموزد در مقام های بلند آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت برای خدا، عمل کرد برای خدا، تعلیم داد برای خدا.» (48) از این بیان نورانی می‎فهمیم که اولاً علم را برای خدا باید آموخت، ثانیاً علم با عمل هم‎دوش است و علم، عمل را صدا می‎زند و در نتیجه مکمل یکدیگرند، ثالثاً چنانکه پیامبر (ص) به ابن‎مسعود می‎فرمایند: هر که بیاموزد و عمل نکند، خداوند او را در قیامت کور محشور سازد. (49) رابعاً هر که عمل کرد به معلومات خودش خداوند مجهولات او را معلوم می‎فرماید: (50) زیرا امام صادق (ع) می‎فرمایند: «من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لم یعلم. کسی که به دانستة، خود عمل کند. خداوند علم و آنچه که نمی‎داند را نیز به او خواهد داد.» (51) بنابراین رابطة علم با عمل در فرهنگ اسلامی یک موضوع حل شده‎ای است و نیازی به تفضیل ندارد.

سخن پایانی
علاوه بر پارادوکس های عنوان شده موارد دیگری همانند: تخصص و تعهد، دانش و ارزش، فکر و ذکر، تولید علم و تربیت‎ دینی، مطرح است که بخاطر اختصار از بیان آنها خودداری شد. هر چند به طور تلویحی در لابلای مطالب ذکر شده‎اند. به نظر می‎رسد اگر این گره‎های درونی برای عموم مسلمین گشوده شود و این تعارضها و تناقضات بعضاً روحی درست تبیین شود، آینده، علمی مسلمانان، که پیوسته دغدغه، اخروی دارند، از تجلْی و تلألو خاصی برخوردار خواهد شد. امید آنکه این نوشته گامی هر چند کوچک در جهت بازگشایی و بازنمایی راه پر نشیب و فراز تولید علم و جنبش نرم‎افزاری در جهان اسلام باشد و ما را در مسیر تولید علم، در پرتو عنایات صاحب زمانمان حضرت مهدی (عج) مستدام و پاینده بدارد.
نیک بسیار بگفتیم در این باب سخن
و اندکی بیش نگفتیم هنوز از بسیار
انه مفیض الخیر و الجود

پی نوشتها:
1. حسن‎زاده، آملی. حسن، معرفت نفس دفتر سوم، ص 349
2. اصول کافی، ج اول، کتاب فضل‎العلم
3. بخشایشی، عقیقی، زیر بنای تمدن و علوم اسلامی، ص 91
4. حسین‎زاده، محمد، فلسفه، دین، ص 37
5. علی زمانی، امیر عباس، زبان دین، ص‎ص 44ـ46
6. پلانک، ماکس، علم به کجا می‎رود، ترجمه، احمد آرام، ص 235
7. پرسمان، به صورت لوح فشرده توسط نهاد رهبری
8. جعفر محمدتقی، علم از دیدگاه اسلام، ص 13
9. همان منبع، ص 44
10. جعفری محمدتقی، علم در خدمت انسان. ص 31
11. شیخ‎بهایی، کلیات اشعار و آثار فارسی ص‎ص 4ـ6
12. مثنوی. دفتر چهارم، ابیات 1515ـ1520
13. مثنوی، دفتر سوم، ابیات 2643ـ2654
14. مثنوی، دفتر ششم، ابیات 2354ـ2358ـ2367ـ2374
15. مثنوی، دفتر چهارم، ابیات 1402ـ1407
16. مثنوی، دفتر اول، ابیات 2125ـ2128ـ2136ـ2138
17. ابراهیمیان، سیدحسن، معرفت شناسی در عرفان، ص‎ص 46ـ48
18. نصری، عبدالله: تکاپوگر اندیشه‎ها، ص 444
1. همان منبع، ص 448
20. همان منبع، ص 431ـ432
21. جوادی آملی، عبدالله: حیات عارفانه. امام علی علیه‎السلام، ص 34
22. همان منبع، ص 45
23. حسن‎زادة آملی، حسن، معرفت نفس، دفتر اول، مقدمه، کتاب
24. تاریخ ادبیات در ایران، سال سوم رشتة ادبیات و علوم انسانی ص 29
25. در ورایت دیگر از امام علی علیه‎السلام نقل شده که فرمود: العلم یبقی والمال یفنی
26. باقری بید‎هندی، گنج حکمت یا احادیث منظوم، ص 309
27. اللهیاری، علیرضا. کمیل (سرگذشتنامه. بزرگان اسلام) ص‎ص 4ـ6
28. همان منبع، ص 19
29. باقری بید هندی، همان منبع، ص 147
30. اللهیاری، همان منبع، ص 23
31. سوره کهف /7
32. جوادی آملی، عبدالله: اخلاق کارگزاران در حکومت اسلامی، ص 62
33. رابینز، آنتونی، بسوی کامیابی، ترجمه، مهدی مجردزاده، کرمانی، ص 24
34. موسوی راملی دزفولی، سید احمد؛ سراج الساکین یا چراغ رهروان، ص 88
35. باقی‎زاده، رضا؛ نکته‎های ناب از آیت‎الله‎العظمی بهجت، ص 132
36. حسن‎زاده، آملی، حسن، مجموعه، مقالات، ص 51
37. همان منبع. چ
38. باقی‎زاده رضا؛ همان منبع. ص 106
39. رابینز، آنتونی، همان منبع، ص 25
40. فتح‎الهی، ابراهیم، متدلوژی، ص 153
4. نهج‎البلاغه؛ ترجمه، فیض‎السلام، ص614
42. هال، لویس ویلیام هلزی، تاریخ و فلسفه، علم، ترجمه، عبدالحسین، آذرنگ، ص 343
43. رجبی، محمود؛ انسان‎شناسی، ص 89 (به نقل از کتاب زندگی و نامه‎های چارلز داورین؛ ج 1،ص 354)
44. حسن‎‎زاده، آملی، حسن، معرفت نفس، دفتر سوم، ص 414
45. جعفری، محمدتقی، علم از دیدگاه اسلام، ص 59
46. میرباقری، سیدابراهیم، ای پس مسعود، ص 31
47. حسن‎زاده، آملی، حسن، مجموعه، مقالات، ص 103
48. اصول کافی، همان
49. میرباقری، سیدابراهیم، همان منبع، ص 32
50. ساعی، سیدمهدی، به سوی محبوب (رهنمودهای حضرت‎ آیت‎الله بهجت)، ص 39
51. همان منبع، ص 40


منبع: / خبرگزاری / فارس ۱۳۸۵/۰۷/۱۱
به نقل از: مجموعه مقالات همایش نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری و آزاد اندیشی دانشگاه آزاد اسلامی
نویسنده : عبدالکریم شاحیدر

نظر شما