موضوع : پژوهش | مقاله

جهانی شدن و تأثیر آن بر فرهنگ، دین و اخلاقیات

در این مقاله کوشش شده است تا پس از بررسی جهانی شدن و تبعات آن، علاوه بر تعریفی پویا و باززاینده از فرهنگ و هویت های فرهنگی، ملی و دینی در عصر جهانی شدن، به فرآیندهایی عطف کنیم که امکان جوششی را به خالقان فرهنگ می بخشد که به جای تقلید و انفعال، بستر تحولاتی آتی را رقم زنند. با نگاه به ساختار، روابط و ابعاد مختلف هویت، آن را از خرافات، جهل و تعصبات زدوده و امکان تبلور ارزش ها وحقوق انسانی و معنوی را با تعامل مداوم فرهنگ های بومی و جهانی فراهم آوریم. در این میان دین و اخلاقیات در آخرین موج جهانی شدن از جایگاهی ویژه برخوردار اند. روندی از هویت یابی های در جریان، یکی از اساسی ترین موضوع های مورد بررسی خواهد بود که نیاز به تبیین و برنامه ریزی خواهد داشت. به خصوص پدیده انتقال آن از نسلی به نسلی دیگر. در گذشته این انتقال موروثی صورت می گرفت، اما اینک ماهیت این انتقال از اساس دگرگون شده و هر جامعه ای ناگزیر است که معیارهای جدید هویت یابی دینی و اخلاقی را شناخته و خود را با آن همراه سازد. چنین شرایطی، تمامی نهادهای پرورشی در خانه، مدرسه و مراکز دینی را وادار می سازد تا رسالت شان را بازتعریف کنند.


واژگان کلیدی: جهانی شدن، اخلاقیات، هویت یابی، فرهنگ بومی و فرهنگ جهانی.

مقدمه
جای بسی تأسف است که بسیاری بر روی برخی از پدیده های عصر حاضر بر سر نزاع با یکدیگر افتاده اند، بدون این که شناختی ولو نسبی از این پدیده های نوظهور داشته باشند. جهانی شدن یکی از این پدیده هاست. جهانی شدن نه چنان که طرفداران پر و پا قرص آن مطرح می کنند، نوشداروی همه دردهای قرن حاضر است و نه چنان که هواداران نظامهای شکسته خورده باور دارند، توطئه و فاجعه نظامهای مبتنی بر دموکراسی. آنها غافل از آن اند که جهانی شدن حتی بدون اظهارنظر آنان، به عنوان واقعیتی انکارناپذیر وجود و حضور دارد. نه تنها با نگاه به دور و ور خود بسیاری از نشانه های آن را می یابیم، بلکه حتی هنگامی که با جهانی شدن مخالفت می ورزیم، این اظهارنظر خود را به کمک نشانه های بارز جهانی شدن انعکاس می دهیم ! هنگامی که نظرات خود را در مورد جهانی شدن از طریق رسانه های جمعی انعکاس می دهیم، به کمک تربیونی به نکات مثبت یا منفی آن می پردازیم، با وسایلی که مقالات کنونی خود را تایپ می کنیم، تأخیر خود را در رسیدن به سخنرانی به کمک موبایل اطلاع می دهیم (حتی اگر سخنرانی ما بر علیه جهانی شدن باشد)، جملگی نشان دهنده غوطه ور بودن در دنیایی جهانی شده است. آری، جهانی شدن با ماست، چه باور کنیم، چه نکنیم، چه بپذیریم و چه نپذیریم و چه بپسندیم یا نپسندیم!؟ تنها با ماست که با شناخت فرصت ها و تهدیدهای آن، از فرصت هایش استفاده کرده و تا حد ممکن از تاوان هایش بکاهیم. نقطه آغازین این راه، شناخت جهانی شدن است. شناخت بی غرض آن به شکل یک پدیده نوظهور. باید بدانیم که برچسب هایی که پیش از شناخت جهانی شدن بدان می زنیم، تغییری در تحقق آن به وجود نمی آورد، تنها ما را ناتوان تر می سازد، چرا که بدون شناخت اش، توان مواجه و واکنش نسبت به آن را نیز از دست داده ایم.

تعریف جهانی شدن
جهانی شدن از واژه هایی است که ظاهراَ هر نظریه پردازی آن را به معنای خاصی به کار می برد. اما با گذری اجمالی بر نظریات مختلف در خصوص جهانی شدن می توان آن را این گونه جمع بندی و خلاصه نمود: 1ـ افزایش بی سابقه میزان سرمایه گذاری خارجی و افزایش جریان سرمایه بین المللی. 2ـ گسترش حجم تجارت و تنوع معاملات بین المللی. 3 ـ انتقال سریع و رو به گسترش تکنولوژی 4- شکل گیری شرکت های بزرگ چندملیتی 5 - مهاجرت نیروی کار بین المللی. 6ـ گسترش حمل و نقل بین المللی و شبکه های راه های زمینی، دریایی و هوایی در سطح جهان. 7- ارتباطات و رسانه ها و اینترنت و فرآیندهای تبادل اطلاعات در اقصاء نقاط جهان و پدید آمدن دنیای مجازی ارتباطات و اطلاعات.

امواج ادوار مختلف جهانی شدن
تاکنون جهان چندین موج از فرآیند جهانی شدن را پشت سر گذاشته است که نخستین آن ها به دوران پس از اسکندر و کم و بیش یونانی شدن شرق و غرب برمی گردد و آخرین شان به انقلابی که رسانه ها، رایانه ها و اینترنت و ارتباطات حاصل از آن ها در سراسر جهان به وجود آوردند.
در پایان قرن نوزدهم، دنیا تا حدود زیادی، جهانی شده بود. کاهش چشمگیر هزینه حمل و نقل، موجب رونق سریع تجارت شد و نرخ تجارت جهانی در سال 1913 به نقطه ای رسید که تا پیش از آن سابقه نداشت. رشد تجارت با جابجایی بی سابقه سرمایه در سطح جهان (حدود 10درصد تولید ناخالص داخلی در برخی از کشورها) همراه شد و مهاجرت گسترده به ویژه به امریکا صورت گرفت. (نرخ مهاجرت برای برخی از کشورها به 0/5 تا یک درصد جمعیت آن ها رسید). پس از دو جنگ جهانی و بروز رکود بزرگ، موج جدید جهانی شدن آغاز شد که ویژگی بارز آن کاهش باز هم بیشتر هزینه حمل و نقل بود که از سال 1940 تا 1960 به بیش از نصف کاهش یافت. توسعه شرکت های چندملیتی، از دیگر خصایص این دوره از جهانی شدن بود. این شرکت ها قادر بودند فراتر از موانعی چون سیاست گذاری های ملی و عوامل دیگری از این دست، عمل کرده و حتی به دورافتاده ترین نقاط جهان نیز نفوذ کنند. نتیجه این عوامل، رشد غیرمنتظره تولید و ارتقای سریع سطح زندگی مردم بود.
اما موج جدید جهانی شدن چیز دیگری است. موج اخیر مدیون تسهیل روند تبادل اطلاعات و رشد بی سابقه کامپیوتر، تکنولوژی های مخابراتی، رایانه ها و به خصوص اینترنت است که مهم تر از کاهش چشمگیر هزینه ها (از دهه 1970 تاکنون هزینه حسابرسی و ارتباطات تا 99 درصد کاهش یافته است) تحولاتی جدید و کیفی را در همه عرصه های زندگی انسان پدید آورده است. این پیشرفت ها حتی در سطح اقتصادی و فنی (که بیشترین انتقادها به جهانی شدن از همین بعد اقتصادی است) به تدریج کیفیت و دامنه خدمات قابل مبادله را گسترش داده و اقتصاد جهانی را بیش از پیش به سوی هم پیوندی سوق داده است. آیا این تحولی مثبت است؟

دستاوردهای جهانی شدن
اکنون از پس تمامی تحولات به وقوع پیوسته در جهان، آمیختگی ای از نظم و بی نظمی برخاسته است که می توان به تماشا و تحلیل اش نشست. نظم های به بارنشسته آن را در مشترکات، و بی نظمی های تحقق یافته را می بایست در تفاوت هایی دانست که در نظریات تبیین کننده "جهانی شدن " سوسو می زنند(Breziniski. Z, 1970؛Macluhan.M,1970؛ Seyf. A, 1997). نظریه پردازانی که به جهانی شدن و دستاوردهای آن می بالند بر این باورند که، اگر بخواهیم تنها با نگاهی خرده گیرانه، صرفاً جنبه های منفی آن را به حساب آوریم، گزینش اکثر جوامع در راه جهانی شدن را نادیده گرفته ایم. آن دستاوردهای مختلفی داشته است که همگون سازی تنها یکی از آن هاست. اما حتی همگون سازی نیز تا حد زیادی، اوضاع مادی و رفاهی مردم در اقصی نقاط جهان را بهبود بخشیده است و همان انگیزه اصلی در پیش گرفتن راه توسعه جوامع مختلف بوده است. همگون سازی میلیون ها فرصت شغلی ایجاد کرده و باعث شده که حدود دو تریلیون دلار سرمایه از کشورهای ثروتمند از طریق سهام، سرمایه گذاری در اوراق قرضه و وام های تجاری، به کشورهای فقیر و در حال توسعه منتقل شود. اینک اینترنت باعث شده است تا شکاف میان کشورهای غنی و فقیر کمتر شود و این روند در دهه های جاری تسریع می شود. البته آن به اقتصاد محدود نمی شود و در حوزه های اجتماعی و فرهنگ نیز نتایجی به بار آورده است که در هیچ کجای تاریخ تاکنون سابقه نداشته است. سلسله مراتب اقتدار و لایه لایه شدن جامعه بر اثر آن که از عوامل اصلی تبعیض ها و توزیع نامتناسب دانش و معلومات و تشریک مساعی در تصمیمات (از طریق شکستن محدودیت های جغرافیایی ) به شمار می رفت، اکنون از طریق رسانه های جهانی و اینترنت شکسته شده است و انسانی که تاکنون در کشور و پایتخت خود بیگانه و نادیده گرفته شده بود با شبکه های اطلاعاتی وسیع در دورافتاده ترین نقاط جهان می تواند از اطلاعات هر کجای جهان آگاه شده و در بسیاری از مراکز مردمی و جامعه مدنی مشارکت کند. جهانی شدن حتی عمیق ترین تحولات اجتماعی و سیاسی را موجب شده است. به طوری که آن روند، همگام با اطلاع رسانی به مردم، در جوامعی که زمانی محدود و بسته بودند، باعث سرنگونی دیکتاتوری های بسیاری شده است.
دموکراسی که همواره از این محدودیت رنج می برد که آرزوی همیشگی خود، یعنی مشارکت مستقیم و بی واسطه مردم را دور از دسترس و غیرعملی می دید و ناگزیر آن همیشه از طریق باواسطه (نمایندگان ) و رأی غیرمستقیم شهروندان تحقق می یابد و از این روی اصل تعیین کننده دموکراسی (مشارکت ) هنگام تجلی در جوامع با محدودیت های جدی روبرو می شد، اکنون با دنیای اطلاعاتی و ارتباطی جهانی، چشم انداز تحقق واقعی تشریک مساعی و مشارکت مستقیم هر انسانی را در هرکجای دنیا نشان می دهد و این آرزو همیشگی را به واقعیت نزدیک ساخته است ! اما همزمان عواقب منفی و تاوان هایی نیز به بار آورده است که از جمله باید به اضمحلال برخی فرهنگ های بومی و گوناگونی های آن ها، آسیب پذیری بیشتر جوامع فقیر و کمتر توسعه یافته در مقابل بحران های آن و نبردهای جدید فرهنگی اشاره کرد. اماپرسش اساسی این است: آیا آن ها چیز تازه ای هستند!؟ فرهنگ های بومی و محلی پیش از جهانی شدن نیز در معرض تهاجم فرهنگ های سلطه جو و انحصارطلب بوده اند، و اتفاقاً جهانی شدن موجب شده است که آن ها در مقابل فرهنگ های ملی و سلطه جو از امکانات نوینی برای بروز و تجلی خود استفاده کنند و خطر اضمحلال یا بازآفرینی آن ها تا حد زیادی به توان زایش خودشان منوط می شود. جهانی شدن باعث شده تا در عرصه های جهانی، فرهنگ هایی با "ریشه های کاملاً متفاوت " و فرهنگ های "چندریشه ای " پدید آیند که پیش از آن سابقه نداشته است. حتی آنچه که فرهنگ غرب نامیده می شود، به شکلی مستقیم یا غیرمستقیم از آمیختگی مسالمت آمیز فرهنگ ها و تمدن های مختلف هویت یافته و جهان را تحت تأثیر قرار می دهد. نبرد تمدن ها نیز که پیش از این چندجانبه و چندقطبی بود، تنها به نبردی دوقطبی تقلیل یافته و در سایر ابعاد، بیشتر با تعامل (تأثیرات غیرآگاهانه و غیرمحسوس ) و تبادل (تأثیرات آگاهانه و محسوس ) فرهنگی روبرو هستیم تا تخاصم و تقابل فرهنگی.
اما شاید بتوان گفت خطرناکترین دستاوردهای جهانی شدن، تصورات یک سویه ای است که در مورد پیامدهای مثبت و منفی جهانی شدن وجود دارد. از نظریاتی که بدون در نظر گرفتن اوضاع پیشین و کنونی جهان، تحولات رو به رشد جهانی شدن را نادیده می گیرند گرفته تا تئوریسین های مأیوس نظام های شکست خورده پیشین در جهان که در هر دستاورد جوامع نسبتاً موفق تنها فاجعه می بینند. از تئوری هایی که نظریه پردازانش در اتاق کار خود نشسته و منکر آن اند که تحولی در زندگی واقعی جوامع محروم پدید آمده است، تا نظریاتی که جهانی شدن را به معنای تحقق مدینه فاضله و مساوی با نابودی بسیاری از الگوها و روابط پیشین خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی پنداشته و یا بر این تصور است که جهانی شدن به شکلی قاطع و یک سویه، کفه ترازو را به سمت افراد یا نهادهایی تغییر می دهد که منافع شان در تقابل با یکدیگر قرار دارد. شاید مناسب تر آن باشد تا علاوه بر بهره بردن از دستاوردهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جهانی شدن در دنیای امروز برای از میان برداشتن برخی عواقب منفی آن گام برداشته و راه حل هایی را جستجو کرده و به آزمون بگذاریم، همان گونه که تاکنون تحولاتی که بوسیله بشر رقم زده شده نشان می دهد که واقعیت ها توسط آن هایی محقق گردیده و منشاء تأثیر بوده است که خود را به چنان نگاه و کنش دوگانه و متناقضی تجهیز کرده باشند.

فرهنگ جهانی و فرهنگ بومی
فرهنگ تمامی دنیای دور و بر ما را در ذهن مان تعریف می کند؛ به آن ها شکل می بخشد، طبقه بندی شان می کند و معنای شان می بخشد (تری یاندیس. هری. س، 1378: 48). فرهنگ در حقیقت بخش انسان ساختهء محیط است؛، حال آن، چه ذهنی باشد و چه عینی. فرهنگ است که تعیین می کند اعضای آن فرهنگ رابطه شان را با محیط، ماوراء طبیعه و مردم درون و بیرون فرهنگ شان چگونه تنظیم کنند (بورن. اد، 1379: 120). ما جهان را کمتر آن گونه که هست، و بیشتر آن طور که ما هستیم، درک می کنیم ؛ چرا که فرهنگ است که تعیین می کند ما چگونه اطلاعات دریافتی از محیط، روش تفسیر و روش مورد استفاده آن ها را درک کرده و به کار می بخشد (تری یاندیس. هری. س، 1378: 44 و 47). به بیانی دیگر، فرهنگ است که واقعیات را برایمان می سازد! آن، هم ظرف و هم مظروف اندیشه تا رفتار ماست. فرهنگ به گروه و اعضای آن کمک می کند تا از عهده مشکلات زندگی در محیطی خاص و در زمانی معین برآیند. شاید بهتر باشد فرهنگ را شیوه با هم زیستن در دنیایی بدانیم که "نفوس انسان ها با تمامی گوناگونی هایشان" یک بعد، محیط بعدی دیگر و نوع تعاملات آن دو، بعد دیگر و مکمل آنها به شمار می روند.
فرهنگ ها از فصول مشترکی برخوردار هستند، همان گونه که تمایزاتی با یکدیگر دارند. فصول مشترک فرهنگ های مختلف که به اصیل ترین و انسانی ترین وجوه فرهنگ مربوط می شود، فرهنگ جهانی را می سازد. مخاطبان چنین فرهنگی نیز جهانی خواهند بود و آن به بخش بزرگی از نیازها و تقاضاهای فرهنگی موجود در مردم و جوامع مختلف پاسخ خواهد گفت. اکنون در سطح جهان، تلاش های مستمر و بعضاً سازمان یافته ای برای تأکید بر این وجوه مشترک و انسانی فرهنگ انجام می شود و سازمان یونسکو آن را یکی از اصلی ترین وظایف خود به حساب می آورد (دکوئیار، خاویر پرز، شماره 316: 5 ـ 7؛ بهجت انادی و عادل رفعت، شماره 316: 8 ـ 9). اما آن به معنای نادیده گرفتن فرهنگ های بومی و گوناگونی های زیست بومی شان نیست. فرهنگ های بومی بدون آن که حذف شوند، می توانند در روح تکثر فرهنگی نقشی بزرگ ایفاء کنند و اکنون سازمان های انسان دوستانه جهانی، از جمله یونسکو حفظ و تقویت فرهنگ های بومی و زیست بوم های آن را از مسئولیت های خود می دانند. منظور از زیست بوم، شرایط فیزیکی و محلی، جغرافیایی، آب و هوا و تمامی گیاهان و جانوران یک اقلیم است که از عوامل مهم و تعیین کننده فرهنگ یک منطقه ی جامعه است و فرهنگ هر ناحیه و جامعه از بستر تعامل انسان با آن برمی خیزد (تری یاندیس. هری. س، 1378: 46 و 57). اما رابطه فرهنگ و زیست بوم یک طرفه نیست و در فرهنگ هایی پویا، همان گونه که زیست بوم، فرهنگ انسانی را می آفریند، فرهنگ شکل گرفته در بستر آن نیز خود خالق شرایطی جدید بر زیست بوم می گردد که در آن شکل گرفته است و تعامل آن ها مداوم ادامه خواهد داشت. همین نکته است که مطالعات فرهنگ های محلی و جوامع منطقه ای را ضروری می سازد.
اما نباید به فرهنگ ها به شکل پدیده های ایستا نگاه کنیم. فرهنگ ها مدام دست خوش تغییر هستند، آن ها از درون یا بیرون در معرض تحول قرار می گیرند. گاه به وسیله فرآیندهای خودجوش و درون زا، به خلاقیت و نوآوری دست زده و گاه از طریق تعامل فرهنگی از فرهنگ های دیگر اقتباس کرده و متأثر می شوند. تفاوت های فرهنگی همیشه بوده و خواهند بود و بسیاری از وجوه این تفاوت ها، بیش از این که از اختلافات برخیزد از گوناگونی ها و تنوعات روح انسانی حکایت دارند که خود می تواند به موضوعی برای شناسایی بهتر انسان های جوامع مختلف از یکدیگر تبدیل شده و تکامل شان را مقدور سازند. در گذشته به اختلافات فرهنگی به عنوان بهانه ای برای درگیری های قومی، ملی و... نگاه می کردند، اما در دنیای امروز فرهنگ های پویا به اختلافات فرهنگی به مثابه پدیده هایی که انعکاس دهنده گوناگونی های اندیشه و تجارب روح انسان های مختلفند، می نگرند و از آن به عنوان دستاویزی برای شناخت هر بیشتر و بهتر یکدیگر بهره می برند.

تحولات فرهنگی با رهیافتی انسانی
اما باید توجه داشت که فرهنگ ها، به خصوص فرهنگ های بومی و محلی، با وجود برخورداری از تمام غنای انسانی و ارزشی، از خرافات و تعصبات و عادات ضد انسانی و ضد ارزشی نیز مبرا نیستند. از این روی ضروری است تا فرهنگ جهانی با زدودن خرافات و تعصبات ضد انسانی و ارزشی، بر گوناگونی ها و خلاقیت های خودجوش و زاینده فرهنگ های مختلف تأکید کرده و با بروز آزادانه خویش، جایگاهی برای هر فرهنگ بومی پدید آورد. به بیان دیگر، فرهنگ جهانی از چنان جایگاهی برخوردارست که تعصبات و خرافات فرهنگ های بومی را زدوده و بر تنوعات موجود در فرهنگ های محلی و بومی تأکید ورزد و این به معنای تحقق فرآیندی است که تعامل فرهنگ جهانی و بومی را در بردارد و به آن ها این امکان را می بخشد تا نقشی مکمل برای هم بازی کنند و هر چه بیشتر به یکدیگر غنا بخشند. فرهنگی که فاقد توانایی لازم جهت روی آوردن به خلاقیت های جدید و استفاده همزمان از دستاوردهای نو در هر دوران و تفسیر تازه از تجارب گذشته از یک سوی و بهره مندی از تجارب سایر فرهنگ ها، بینش ها و تجارب جهانی از دیگر سوی باشد، از باروری و شکوفایی باز خواهد ماند و رکود و رخوت برسرنوشت آن حاکم خواهد شد. بنابراین به نظر می رسد یکی از اولویت ها را باید توجه توامان به فرهنگ جهانی و فرهنگ های بومی با رویکردی "انسانی و معنوی" به آن ها تشکیل دهد.

نسبیت فرهنگی
فرهنگ جهانی اعلام می کند، فرهنگ ها با تمامی گوناگونی شان قادر به ظهور خواهند بود و نسبیت فرهنگی می تواند معیاری برای تجلیات و تعاملات فرهنگ های مختلف باشد. چون برتری فرهنگی بر فرهنگ دیگر نوعی تبعیض به شمار می رود. اما اگر فرهنگی به نسبیت فرهنگی باور نداشته باشد و بخواهد سایر صور فرهنگی را حذف یا نابود سازد، آیا باز می توان جملگی فرهنگ ها را کاملا در یک سطح نسبی دید؟ اینجاست که چالش اساسی نه تنها تبعیض باوران که حتی نسبی باوران شکل می گیرد. نحوه پاسخ دهی به تناقض فوق است که نبرد فرهنگ ها را در ابعادی اجتناب ناپذیر می سازد. زیرا باور به نسبیت فرهنگ ها، دستاوردی است که خود در دوره ای از تحول فرهنگ ها و تمدن ها به دست می آید وگرنه فرهنگ هایی که در عهد بدویت به "جاهلیت" و در عصر مدرن به" فاشیست" تعبیر شده اند، "قومیت" را معیاری برای اصالت بخشیدن به "فرهنگ خودی" و "غیریت" را بهانه ای برای تبعیض نسبت به سایرین، بخصوص فرهنگ های گوناگون "غیرخودی" می سازد. از این روی است که "نبرد فرهنگ ها" گریزناپذیر خواهد بود.

نبردها و تهاجمات جدید فرهنگی
امروز تهاجمات فرهنگی با هویتی جدید شروع به زایش و بازآفرینی کرده اند. اینک از پس بی نظمی های جدید فرهنگی، اشکال جدیدی از مقابله فرهنگ ها صورت بسته اند. اشتباه نکنید؛ نبرد کنونی فرهنگ ها هرگز با برچسب ها، شعارها، تبلیغات و ابعاد صوری فرهنگ که اینک به عنوان نوعی "توطئه" مورد توجه اند، به وقوع نمی پیوندد. این مبارزه ای است، بطنی، آرام و خزنده که نه تنها بستر، که کل جوهره تحولات آتی دنیا ما را در برگرفته و رقم خواهد زد. اما همزمان نباید نادیده گرفت که اکنون بخش مهم و عظیمی از تحولات فرهنگی بدون نبرد و از طریق "تبادل و تعامل" تحقق می یابد که امروز به نوعی "رقابت" بدل شده است و نگاه به تحولات فرهنگی صرفا از روزنه "تهاجم یا نبرد"، بیش از آن که از واقعیتی بیرونی ناشی شود، یا از عینک این ناظران انعکاس می یابد و یا حاصل تعمیمی از فضای تنگ فرهنگی ای که تنفس می کنند به عرصه های فرهنگی دیگری است که کمتر با آنها آشنایی دارند.
اما از سویی دیگر، ابعادی از فرهنگ ها همچنان به نبرد با یکدیگر ادامه می دهند. نبرد عظیم امروز بین "فرهنگ تکثرطلب و تعامل خواه"، که همه فرهنگ ها، ادیان و آرا را محترم می شمرد از یک سو و "فرهنگ هایی که اعتقادات انحصارجویانه" را تحمیل می کند، از سویی دیگر آغاز شده و جریان دارد. فرهنگ تکثرطلب در پی راه حل ها و رویکردهایی برای تحقق و عینیت یافتن حقوق انسانی، ملی، زیستی، اخلاقی، جنسی، قومی، اجتماعی و دینی است (پیام یونسکو، 316: 14 ـ 15) که منش نوینی از همزیستی را می طلبد که خود به توافق های جدیدی می انجامد و فرهنگ های موجود را دوباره سامان داده و در برخی موارد حتی فرهنگ های تازه ای به وجود می آورد. در حالی که فرهنگ های انحصارطلب با تقلید از انواع خاصی از وجوه فرهنگی انسان، سایر اشکال تجلی روح انسانی را محروم و حذف می سازند. فرهنگ تعامل خواه، حامی الگوهای چند لایه ای از انواع هویت ها است که به هر شخصی امکان آن را می دهد تا به عنوان یک انسان یا شهروند، آزادانه برگزیند که دلبسته به فرهنگی خاص یا چندین فرهنگ و صاحب هر نوع اعتقاداتی در این جهان باشد. در حالی که فرهنگ انحصارطلب درصدد یکرنگ ساختن و از میان برداشتن گوناگونی ها است و هویت های دیگر انسانی را قربانی می سازد. محور فرهنگ تعاملی بر مشروعیت تکثرها و گوناگونی هایی است که ابعاد وجودی روح و جسم انسان را قربانی نمی سازند، در حالی که فرهنگ انحصارجو به دنبال ابعادی سلیقه ای و بعضا تعصب آمیز است تا تکثرها را به یکرنگی بدل ساخته و اشکالی خاص از الگوهای فرهنگی را که خود تجویز می کند، به عنوان تنها الگوهای موجود القا کند. هر تفکر، جریان و سیاست فرهنگی، نه با شعارها و تبلیغات، بلکه با ماهیت کنش ها و در پیش گرفتن عملی هر یک از دو راه فوق هویت و جایگاه خویش را در نبرد فرهنگ ها مشخص خواهد ساخت (احمدی علی آبادی، 1384: 75- 76).

هویت فرهنگی و ملی
هویت به معنی "چه کسی بودن " است و از نیاز طبیعی انسان به شناخته شدن و شناسانده شدن به چیزی یا جایی برمی آید. این حسن تعلق، بنیادی ذاتی در وجود انسان دارد. برآورد شدن این نیاز، "خودآگاهی " فردی را در انسان سبب می شود و ارضای حسن تعلق میان یک گروه انسانی، خودآگاهی جمعی و مشترک یا هویت بومی یا ملی آن گروه انسانی را تعیین می کند. اگر مردم یک کشور را به عنوان سلول های وجودی آن در نظر گیریم، بی تردید ترکیبات اجتماعی و اداری، ارکان حیات آن کشور است و آنچه از هویت و ملیت می شناسیم، به منزله روح این پیکر خواهد بود (ساختار فرهنگی هویت ملی، 1378: 34- 35).
اگر نیازمندی ها معنوی و حس تعلق انسان به چیزی یا جایی ارضاء نگردد و انسان از هویت خودآگاهی نیابد، موجود سرگردانی بیش نیست که هرگز نخواهد توانست از کلاف سردرگم بی سر و سامانی و بی هدفی رهایی یابد (همانجا، 32 ـ 33). این، پدیده ها و نهادهای معنوی و فرهنگی هستند که فضای انسانی را به گونه ء محیطی مشخص و مستقل از دیگر محیط های انسانی، جدا و متمایز می کند و افراد آن فضای انسانیِ ویژه را از روح و سربلندی هویتی و از حس همدلی و همراهی برخوردار می سازد. هویت ملی از وجوهی برخوردار است که به قرار زیر است: 1- خانواده 2- زبان 3- دین و آئین 4- زادگاه و سرزمین 5- تاریخ - 6 ایدئولوژی، سنت ها و ارزش ها 7- باورها و رفتارها 8- دانش و فنون 9- خودآگاهی و خودیابی که از نحوه ترکیب مولفه های پیشین پدید می آید.
با نظری بر تاریخ گذشته سرزمین ایران و نگاهی به مولفه های هویتی در جامعه کنونی آن در خواهیم یافت که هویت ایرانی، هویتی چند پایه است و بر عواملی چون سرزمین مشترک، تاریخ مشترک، ادبیات مشترک، دین مشترک، آداب و منش مشترک استوار است. هر ایرانی که در یک عامل از عوامل بالا با ایرانی دیگر شریک نباشد، در دیگر عوامل با او و دیگر ایرانیان شریک است. اگر چه هویت فرهنگی یک جامعه مدیون تمامی اجزاء و عناصر موجود در فرهنگ آن جامعه است. اما نمی توان انکار کرد که این هویت بخشی در برخی از عناصر یک فرهنگ حضور قوی تری دارند. در واقع عناصری از فرهنگ در سطح مقطعی از زمان به عنوان نمادهای نهادهای هویت یک ملت متجلی شده و خود را عیان می سازد (طرح تدوین برنامه ایران 1400، 1375: 3).

هویت یابی فرهنگی در عصر جهانی شدن
فرهنگ شبکه ای زنده، پویا و زاینده است که طی سده ها پیوسته در حال تغییر، تکامل، پالایش و باززایی بوده است. بسیاری بر این تصورند که فرهنگ و به تبع آن، هویت فرهنگی صرفاً گنجینه هایی هستند که به ما به ارث رسیده و وظیفه ما نگهداری و پاسداری از آن هاست. در حالی که با ابراز احترام به اندیشمندان و به خصوص بزرگان و دست اندرکاران عرصه فرهنگ و هنر که از چنین دیدگاهی برخوردارند، باید اذعان کرد که فرهنگ حاصل جوشش نیروهای خلاق انسانی و اجتماعی است که با تقدیس و تکریم از زایش باز می ایستد، حتی اگر پرستندگانش هدفی غیر از آن در سر داشته باشند! چرا که فرهنگ نه تنها حاصل و نتیجه پیشرفت انسانی و اجتماعی، بلکه عامل هر نوع پیشرفت انسانی به شمار می رود. پس اگر فرهنگ و هویت های فرهنگی از چنین جایگاه ارزشمندی برخوردارند، نباید آن ها را چون سنتی ثابت و تغییرناپذیر تقدیس کرد، بلکه می بایست آن ها را فرآیندی شکل پذیر دانست که نه تنها می توانند خود را با وضعیت های نوین تطبیق دهند، بلکه در عین حال این شرایط نوین را خلق نموده و اهداف و غایت آن را بازتعریف نمایند و در عین انعطاف پذیری، انسجام و تکثر خود را حفظ کنند. باید بتوانند از یک سوی خرافات، تعصبات، تمایلات و تبعیض های غیرانسانی را از خود بزدایند و از سویی دیگر وجوه انسانی شان را در کثرت هر چه بیشتر بیافرینند و با تعامل از جوامع، فرهنگ ها و تمدن های دیگر، معیارها، عناصر و چه بسا فرآیندهایی را مبادله کنند که ارزش انسانی، اجتماعی و فرهنگی خود را به ثبوت رسانده باشند. اما حتی باید گامی نیز از آن پیشتر رود و بایدها و نبایدهای فرهنگی را خود تعریف کنند.
اما آیا در عصر جهانی شدن، آن رازدار پیامی جدید در هویت یابی فرهنگی است؟ آیا فرهنگ های زنده و زایای امروزی همان هایی نیستند که از جمود در گذشته خود اجتناب کرده و به جای متوقف کردن خود در زمان، کوشیده اند تا همراه با آن، افکار و کالبد خود را در آن تزریق کنند، توان باروری بیابند و از این راه، مدام زنده و پویا در اذهان بازآفریده شوند؟

هویت یابی ملی در دنیای امروز
هویت هر ملتی بی شک در ریشه های اجتماعی و فرهنگی تاریخ آن مردم نهفته است، ولی آن هرگز در حد گذشته محدود نمی شود، بلکه به ماهیاتی مربوط می شود که از خصایص کنونی اجتماعی و فرهنگی جامعه نشأت می گیرد که کاملاً تازگی داشته و به دنیای امروز تعلق دارند. حتی خصایص تاریخی ـ هویتی یک ملت نیز به تمامی وقایع و مولفه های گذشته شان مربوط نمی شود، بلکه از میان شان، آن ویژگی هایی ماندگار بوده و هنوز در روح جمعی آن ملت موج می زند، که با یافتن پیام و مخاطبی برای نسل امروز از فسیل شدن خود جلوگیری کرده و امکان بازتولید خویش را فراهم آورده باشند( احمدی علی آبادی، 1381- 1382: 30- 31).
در دنیای امروز، هویت فرهنگی و ملی را دیگر نمی توان مثل برخی از هویت های موروثی در نظر گرفت، حتی اگر پذیرفته شود که همواره از طریق این میراث، انطباق فرد با جامعه خویش صورت می گیرد. به عبارتی دیگر، اکنون همچون سایر زمینه های اجتماعی، معیار موروثی بودن، دیگر در دنیای امروز مشروعیت بخش و معتبر نیست و هویت ملی نیز همچون سایر زمینه ها به وجوهی عطف می کند که اکتسابی بوده و نسل ها در طی تجربه کنونی شان به آفرینش و بازآفرینی آن مبادرت می ورزند.

سیر هویت یابی فرهنگی، دینی و اخلاقی
در این چشم انداز، هویت به مثابه یک مسیر هویت یابی همواره مورد پرسش و بازتعریف و بازآفرینی واقع می شود که خود را در طی مسیری طولانی تحقق بخشیده و تحلیل می کند. این مسیرها تنها مسیر عقاید نیستند، بلکه به طور یکسان متضمن کل جوهره اعتقادورزی نیز هستند که شامل هنجارها، رفتارها، الگوها، حس زنده تعلق، شیوه های درک جهان و شرکت فعالانه، نه در قلمروهای صوری، بلکه در کنش های معنا آفرین هستند که خود پدید آورنده آن به شمار می روند. جهت گیری این مسیر به یک معنا در علایق، خواسته ها و گزینش های افراد متبلور می شود. همچنین این جهت گیری وابسته به شرایط عینی اجتماعی، فرهنگی و نهادی است که در درون آن ها این روند باورها و رفتارها آشکار می شوند و هویت های فرهنگی، دینی و اخلاقی خود را تجسم عینی می بخشند.

ساختار، روابط و ابعاد هویتی
بحث در خصوص محیط های اجتماعی ـ فرهنگی که در آن انتقال هویت رخ می دهد، محوری را برای تحلیل کنش کارگزاران اجتماعی و نهادهایی که انتقال هویتی را به عهده دارند، پدید می آورد. ساختاری که به شبکه ای از روابط و مناسبات برمی گردد: اول مناسبات میان پویاییِ درونی اعتقادورزی، که رشد تجربه هویتی فردی یا جمعی جدید را مقدور می سازد. دوم نقش دخالت های بیرونی، که از طریق اجتماعی شدن، نهادهای دینی، خانواده، مدرسه و... به بسط و سازگار نمودن اشخاص برای انتقال هویتی اقدام می ورزند. سوم عوامل مربوط با محیط در حال تغییر که این فرآیند بر بستر آن شکل می گیرد. برای این که ساختار این هویت یابی را تبیین کنیم می بایست ابعاد و تنوع مشخص کننده هویت یابی را که موکول به گزینش اشخاص و نسل هاست، معین سازیم و به ترکیبات گوناگون آن دست یازیم. از بعد هویت تاریخی آن، می بایست باور یا کنشی را شناسایی کنیم که در هویت یابی و آفرینش آن دخیل بوده است. از بعد کارکردی بررسی کنیم تا تداوم و بازآفرینی آن را در مرحله کنونی مشخص شود. از بعد معناشناختی مورد ارزیابی قرار دهیم تا ابعاد آفرینش، بازآفرینی یا مسخ آن ر اشناسایی کرده و جایگاه تقلید تا بازآفرینی معنوی آن را دریابیم. البته هر یک از آن ها خود تقسیمات دیگر نیز خواهند داشت. فرضاً بعد کارکردی آن را می توان از نقطه نظر عاطفی، اخلاقی و اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد ( همانجا، 31- 32).

جهانی شدن و هویت یابی دینی در جریان زمان
در دنیای امروز ادیان نیز به مانند تمامی نهادهای اجتماعی با گسیختگی فرهنگی مواجه اند. این موضوع هنگامی مهمتر جلوه می کند که دریابیم، انتقال دین به نسل های جوان تر، همان فرآیندی است که دین از آن طریق، خود را به مثابه "دین در جریان زمان " شکل می دهد؛ این همان چیزی است که موجب پویایی دین می شود و دین را برای انتقال خود در جریان زمان توانا می سازد. مسیرهای گوناگونی که مستلزم ابعاد متفاوت و ترکیب هایی از هویت یابی دینی در ابعاد جماعتی، اخلاقی، عاطفی و فرهنگی هستند که در دنیای امروز ممکن است در تقابل با الگوهای سنتی آن قرار گیرند. بنابراین مسئله انتقال در کانون توجه جامعه شناسی دینی قرار می گیرد.
اگر آرمان انتقال این باشد که فرزندان باید تصاویر کاملی از والدین شان باشند، آشکار است که هیچ جامعه ای به این آرمان نایل نمی شود، چون در عصر جهانی شدن تغییر فرهنگی حتی در جوامعی که تحت حاکمیت سنت قرار دارند، تداوم دارد. پس به این معنا، هیچ گونه انتقالی خالی از بحران انتقال، موجودیت نخواهد یافت (دانیل هروی، 1380: 287- 288). در گذشته این انتقال با شکیل و قاعده مند نمودن ارزش ها، نگرش ها و رفتارها صورت می گرفت، ولی اکنون ماهیت این انتقال از اساس دگرگون شده و هر جامعه ای اگر درصدد است تا انتقال را با بینش کافی و به عنوان انتخابی برای نسل جدید ارایه دهد، ناگزیر است که معیارهای جدیدِ هویت یابی دینی را شناخته و خود را با آن همراه سازد. چنین شرایطی تمامی نهادهای پرورشی (خانه، مدرسه و مراکز آموزشی و دینی ) را وادار می سازد تا رسالت شان را بازتعریف کنند.
چنین پدیده ای مشخصاً در انقلاب اسلامی اتفاق افتاد و امام خمینی یکی از اصلی ترین شخصیت هایی بود که چنان بازتعریفی از رسالت دینی را در سال های پیش از انقلاب در نسلی درونی ساخت. تا پیش از آن، مراجع و مراکز دینی عمدتاً انسان دینی را شخصی می دانستند که در ایام خاصی از سال در مراسمی شرکت کند و به تجدید خاطره برخی از وقایع دینی ـ تاریخی بپردازد. اما دکتر شریعتی، استاد مطهری، آیت الله طالقانی، امام خمینی و برخی دیگر، از رهبرانی بودند که شخصیت دینی را کسی دانسته و معرفی می کردند که وقایع دیروز دینی را در مسایل امروز جامعه کشف کرده و با بازتعریف آن، الگو و هنجار جدیدی را معرفی کنند. از این روی آن ها برخلاف تفکرات قالب سنتی دینی در دوره پهلوی تنها درصدد تنفر و انزجار از یزید و شمری که امام حسین را به شهادت رسانند، نبودند، بلکه علاوه بر آن در جستجوی یافتن یزیدیان و شمرهای روز دوره خود برآمدند که حسین های جامعه آن روز را قربانی می سازند و آن را به عنوان رسالتی برای مبارزه و رفتار به نسل خود ارایه کردند. دقیقاً آن ها نیز در دوره خود توسط اکثریت متعصبان سنتی مورد انتقاد قرار گرفته و با بازتعریف آن ها از الگوهای دینی حتی طرد شدند. هنوز نیز برخی از متعصبین مذهبی بازآفرینی الگوهای جدید دینی آن ها را به عنوان بخشی از پیکره دینی قبول ندارند!
در دنیای امروز نیز ما به چنین بازتعریفی در قالب الگوهای جدید هویت یابی دینی نیاز داریم، تا نسل جدید را در شرایط اجتماعی و فرهنگی جدید دریافته و امکان زایش جدید را در نگرش ها، افکار و رفتارها به او دهد. توجه به این نکته بسیار ضروری است، زیرا بسیاری هنوز بازتعریف دهه های گذشته را به عنوان الگوی نسل امروز معرفی می کنند. اگر بر این باوریم که انسان رو به کمال است و هدف از خلقت را در جهان بینی دینی همین رسیدن به کمال می دانیم، پس این به معنای آن است که دنیای امروز، باورها، نگرش ها، رفتارها و الگوهای نسل امروز و متعاقب آن، بازتعریف دینی و اخلاقی امروز را خواهد داشت، که مشخصاً برخی از وجوه اش در نگرش ها، باورها و الگوها و بازتعریف دیروز یافت نمی شود. مگر این که نسبت به معنای واژه کمال، شناخت دقیقی نداشته باشیم. بنابراین، بازتعریف دینی که خود را طی فرآیند تکوینی اش در طی جهانی شدن متجلی می سازد، باید عملاً در دستور کار قرار گیرد.

تعاملات جهانی اخلاقیات در ادیان مختلف
اخلاقیات و ادیان از ارزش های والای انسانی و معنوی اند که ورای نژادها، فرهنگ ها و ملیت ها رسالت شان را تعریف کرده اند. به خصوص ادیان بزرگ و توحیدی که رسالت اخلاقی شان را فراتر از محدودیت های جغرافیایی و قومی پیش برده اند. اما امروزه جهانی شدن، این ایده را هر چه بیشتر به واقعیت نزدیک تر ساخته است. جهانی شدن امکان عملی تعاملات و تبادلات پیام های اخلاقی و دینی را بین مردم اقصاء نقاط دنیا فراهم آورده است. در گذشته چه بسا درگیری های بسیاری در می گرفت تا پیام یک دین و اصول اخلاقی آن، به گوش مردمی در محدودهء جغرافیایی دیگر می رسید و چه بسا که طی جنگ هایی خونین، بخشی از همان اصول اخلاقی ای که دینی مبلغ اش بود، زیر پا گذاشته شده و نقض می شد. اما اینک جهانی شدن حذف ادیان را تقریباً غیرممکن ساخته است و آن را به رقابتی بین شان بدل ساخته است که امکان آن را فراهم می آورد که طی آن، ادیان مختلف از یکدیگر بیاموزند و بر غنای شان بیافزایند.
از دیگر سوی، مبالغان و انسان هایی معنوی و اخلاقی پیدا شده اند که امتزاجی از ادیان مختلف و روح اخلاقیات شان را جذب کرده و آن را چون پیامی به دیگران انتقال می دهند. در توصیه های اخلاقی اینان، هر دینی می تواند بخشی از پیام خود را بیابد، در عین حالی که روح حاکم بر پشت فصل مشترک بسیاری از اخلاقیاتِ ادیان زمینی و آسمانی هضم شده اند. دینی که خود را ورای تعصبات قومی و مناسکی اش، پیش برده باشد، آن را به فال نیک خواهد گرفت؛ چرا که اینک همان پیام اش طنینی جدید یافته است که دل های مشتاق را با زبانی جدید به سوی خود جلب می کند. مگر برای دینی که مدعی رسالتی جهانی است، این انعکاس، چیزی به جز تحقق عینی آن است؟ مگر این که خود به درستی به مفهوم جهانی رسالت اش واقف نباشد! بنابراین، عصر جهانی شدن بهترین دوره برای ادیان جهانی خواهد بود، چرا که آن ها در نقطه عطف شان به هم می رسد که چیزی نیست جز "رسالتی جهانی".

نتیجه گیری
جهانی شدن پدیده ای است که با افزایش بی سابقه سرمایه گذاری خارجی و سرمایه بین المللی، گسترش حجم تجارت و تنوع معاملات بین المللی، انتقال سریع و رو به گسترش تکنولوژی و نیروی کار بین المللی و گسترش حمل و نقل بین المللی و ارتباطات و رسانه ها و فرآیندهای تبادل اطلاعات در اقصاء نقاط جهان و پدید آمدن دنیای مجازی ارتباطات و اطلاعات شکل گرفته است و با امواج مختلفی ظهور یافته است که آخرین آن به گسترش اطلاعات و شبکه اینترنت مربوط می شود.
جهانی شدن در حوزه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نتایجی به بار آورده است که در هیچ کجای تاریخ تاکنون سابقه نداشته است. سلسله مراتب اقتدار و لایه لایه شدن جامعه بر اثر آن که از عوامل اصلی تبعیض ها و توزیع نامتناسب دانش و معلومات و تشریک مساعی در تصمیمات (از طریق شکستن محدودیت های جغرافیایی ) به شمار می رفت، اکنون از طریق رسانه های جهانی و اینترنت شکسته شده است و انسانی که تاکنون در کشور و پایتخت خود بیگانه و نادیده گرفته شده بود، با شبکه های اطلاعاتی وسیع در دورافتاده ترین نقاط جهان می تواند از اطلاعات هر کجای جهان آگاه شده و در بسیاری از مراکز مردمی و مدنی مشارکت کند. جهانی شدن حتی عمیق ترین تحولات اجتماعی و سیاسی را موجب شده است. به طوری که آن روند، همگام با اطلاع رسانی به مردم، در جوامعی که زمانی محدود و بسته بودند، باعث سرنگونی دیکتاتوری های بسیاری شده است. دموکراسی که همواره از این محدودیت رنج می برد که آرزوی همیشگی خود، یعنی مشارکت مستقیم و بی واسطه مردم را دور از دسترس و غیرعملی می دید و ناگزیر آن همیشه از طریق باواسطه (نمایندگان ) و رأی غیرمستقیم شهروندان تحقق می یابد و از این روی اصل تعیین کننده دموکراسی (مشارکت ) هنگام تجلی در جوامع با محدودیت های جدی روبرو می شد، اکنون با دنیای اطلاعاتی و ارتباطی جهانی، چشم انداز تحقق واقعی تشریک مساعی و مشارکت مستقیم هر انسانی را در هر کجای دنیا نشان می دهد و این آرزو همیشگی را به واقعیت نزدیک ساخته است ! اینک اینترنت باعث شده است تا شکاف میان کشورهای غنی و فقیر کمتر شود و این روند در دهه های جاری تسریع می شود. اما همزمان جهانی شدن عواقب منفی و تاوان هایی نیز به بار آورده است که از جمله باید به اضمحلال برخی فرهنگ های بومی و گوناگونی های آن ها، آسیب پذیری بیشتر جوامع فقیر و کمتر توسعه یافته در مقابل بحران های آن و نبردهای جدید فرهنگی اشاره کرد.
باید توجه داشت که جدای از جهانی شدن، فرهنگ شبکه ای زنده و زاینده است که مدام در حال تطور است و مرگ آن هنگامی رقم خواهد خورد، که به تقلید مسخ گردد. چرا که فرهنگ حاصل آفرینش نیروهای انسانی و اجتماعی است که ظرف و مظروف آن را تعیین می کند. از این روی فرهنگ بیش از هر بخش دیگری با جهانی شدن در ارتباط است. هویت های فرهنگی، ملی، دینی و اخلاقی بر بستر جهانی شدن شکل خواهند گرفت. پس نباید آن ها را چون سنتی ثابت و تغییرناپذیر تقدیس کرد، بلکه می بایست آن ها را فرآیندی شکل پذیر دانست که نه تنها می توانند خود را با وضعیت های نوین تطبیق دهند، بلکه در عین حال، اهداف و غایت آن را بازتعریف نمایند و در عین انعطاف پذیری، انسجام و تکثر خود را در عصر جهانی شدن حفظ کنند. این به معنای آن خواهد بود که نهادهای پرورشی در خانه، مدرسه و مراکز دینی می بایست رسالت شان را بازنگری و بازتعریف کنند.

فهرست منابع فارسی
- آریسپه، اوردس. در جستجوی هویت، پیام یونسکو، شماره 316.
- احمدی علی آبادی، کاوه (1381- 1382) برنامه ریزی بلندمدت بخش اجتماعی و فرهنگی؛ نمونه موردی جامعه ایران، دفتر آمایش سرزمین سازمان مدیریت و برنامه ریزی، تهران.
- احمدی علی آبادی، کاوه(1384) تبیین چشم انداز توسعه فرهنگی در ایران، جلد چهارم، فرهنگ و توسعه؛ مجموعه مقالات همایش سیاست ها و مدیریت برنامه های رشد و توسعه در ایران، موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی، تهران.
- بورن، اد(1379) بعد فرهنگی ارتباطات برای توسعه، ترجمه مهرسیما فلسفی، مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش صدا و سیما، تهران.
- بهجت انادی و عادل رفعت. توسعه چیست؟، پیام یونسکو، شماره 316.
- تری یاندیس، هری، س (1378) فرهنگ و رفتار اجتماعی، ترجمه نصرت فتی، انتشارات رسانش، تهران.
- دانیل، هروی- لژه (1380) انتقال و شکل گیری هویت اجتماعی- دینی در مدرنیته، ترجمه محمود نجاتی حسینی، نامه پژوهش، شماره های 20 و 21.
- دکوئیار، خاویر پرز. تنوع خلاق ما، پیام یونسکو، شماره 316.
- ساختار فرهنگی هویت ملی (1378) مطالعات طرح پایه آمایش، سازمان مدیریت و برنامه ریزی، جلد پنجم، تهران.
ـ طرح تدوین برنامه ایران 1400 (1375) گروه فرهنگی، سازمان مدیریت و برنامه ریزی، تهران.

فهرست منابع لاتین
- Breziniski. Z, La Revolotion Technetronigu, Calmann- Levy, Paris, 1970.
- Macluhan.M, Guerre et paix dans le Village global,laffont, Paris,1970.
- Seyf. A,Globalization and the Crisis in the International Economy, in Global Society, Vol.11, no.3, 1997.


منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده : کاوه احمدی علی آبادی

نظر شما