بررسی مشکلات ناشی از اختلال در خوردن غذا
بیماران مبتلا به اختلال های غذا خوردن نه تنها در معرض نارسایی های فیزیکی اند بلکه مرگ در کمین آنهاست.مکانیسم خوردن توسط عوامل مختلفی چون اشتها، نوع غذا، وراثت، آموزش های فرهنگی و اراده جهت تنظیم آن کنترل می شود. رژیم لاغری بیش از اندازه لازم معمولا توسط شرکت های تبلیغاتی پوشاک و یا شرکت هایی که برای ارائه غذاهای مختلف با یکدیگر رقابت می کنند و همینطور در بعضی شغل ها و فعالیت ها به اجرا در می آید. اختلال های غذا خوردن متعاقب لطمه جدی به رفتار غذاخوری پدید می آید. مواردی که فرد به طور غیر عادی و بدون در نظر گرفتن مقتضیات سلامتی از خوردن امتناع کرده و یا به عکس به خوردن بیش از حد لازم رو می آورد، از این دست به شمار می روند. به این موارد باید افرادی را که بیمارگونه نگران زیبایی اندام و وزن خود نیز هستند، اضافه کرد.
دانشمندان هم اکنون سرگرم پژوهش بر روی این موضوع هستند که چرا و چگونه رفتارهای اولیه یک فرد در زیاد یا کم خوردن غیر عادی غذا می تواند به اختلال هایی در مکانیسم غذا خوردن وی منجر شود. مطالعات صورت گرفته بر روی اساس بیولوژی کنترل اشتها و تغییر ماهیت آن با پرخوری یا گرسنگی کشیدن های طولانی مدت به کشف بسیاری از نکات بغرنج و مبهم منجر شده است و چنین به نظر می رسد که در یک روند درازمدت با تداوم چنین پژوهش ها و مطالعاتی داروهای جدیدتری برای درمان اختلال های غذا خوردن به بازار عرضه شود. اختلال های غذا خوردن به علت شکست اراده یا نارسایی رفتار نیست بلکه یک بیماری پزشکی واقعی قابل درمان است که در آن الگوهای غلط غذا خوردن در تار و پود زندگی فرد بیمار رسوخ می کند.
دو نوع اصلی اختلال های غذا خوردن عبارتند از: «بی اشتهایی عصبی» (Anorexia Nervosa) و «جوع یا اشتهای زیاد عصبی» (Bulimia Nervosa). نوع سوم از اختلال های غذا خوردن، اختلال «زیاده خواری» یا binge-eating است و اگر چه به عنوان یک اختلال در غذا خوردن از آن یاد می شود ولی هنوز به طور رسمی از نظر تشخیص روانشناسی تایید نشده است. اختلال های غذا خوردن به طور متناوب طی نوجوانی و اوایل دوران جوانی بروز می کند اما گزارش هایی هم در دست است که نشان می دهد این اختلال ها حتی می توانند در دوران کودکی و یا میانسالی ظهور کنند.
اختلال های غذا خوردن متناوبا در همراهی با دیگر اختلال های روانی مثل افسردگی، اعتیاد به مواد و یا اختلال های اضطرابی بروز می کنند. به علاوه بیمارانی که از اختلال های غذا خوردن در رنج و عذاب به سر می برند انواع گوناگونی از ناراحتی های فیزیکی مثل مشکلات جدی قلبی و نارسایی کلیوی که حتی می تواند به مرگ منجر شود را تجربه می کنند. بنابراین تشخیص اختلال های غذاخوردن به عنوان یک سری از بیماری های واقعی و قابل درمان فوق العاده مهم است.زنان بیش از مردان استعداد ابتلا به چنین اختلال هایی را دارند. تنها ۵ تا ۱۵ درصد بیماران مبتلا به آنورکسیا یا بولیمیا و چیزی در حدود ۳۵ درصد مبتلایان به اختلال binge-eating، مرد هستند.
بی اشتهایی عصبی (Anorexia Nervosa)
چیزی در حدود ۵/۰ تا ۷/۳ درصد زنان در طول زندگی خود از بیماری بی اشتهایی عصبی رنج می برند. علایم بی اشتهایی عصبی به شرح زیر است:
۱- مقاومت در برابر وزن گرفتن بدن در حد حداقل وزن نرمال یا بالای آن.
۲- ترس شدید از وزن گرفتن یا چاق شدن حتی اگر فرد زیر وزن نرمال باشد.
۳- آزردگی خاطر به هنگام بررسی بدن و وزن آن و انکار وزن پایین فعلی.
۴- نامنظم یا نبود دوره های قاعدگی در زنانی که به سن بلوغ رسیده اند.
مبتلایان به این اختلال همیشه خود را چاق می بینند حتی اگر به طرز خطرناکی لاغر باشند. فرایند غذاخوردن به صورت یک امر وسواسی در می آید. عادت های غیر معمول غذایی نمود پیدا می کنند مثل پرهیز از خوردن وعده های غذایی، کم غذا برداشتن و خوردن آن در مقیاس های بسیار اندک یا وزن کردن وعده غذایی و جیره بندی آن در طی روز. بیماران معمولا به طور مرتب خود را وزن می کنند و به تکنیک هایی برای کنترل وزن خود مثل ورزش های سنگین و اجباری، داروهای ملین و مدر و حتی تنقیه رو می آورند. دختران مبتلا معمولا اولین دوره قاعدگی خود را با یک تاخیر شروع می کنند.
سیر و فرجام بیماری بی اشتهایی عصبی در افراد مختلف متفاوت است. برخی پس از سپری شدن یک اپیزود بیماری کاملا بهبود می یابند، برخی از یک الگوی نوسانی در وزن گرفتن و وزن از دست دادن تبعیت می کنند و دیگران یک دوره مزمن و مخرب بیماری را برای چندین سال تجربه می کنند. میزان مرگ و میر در بین مبتلایان به بی اشتهایی عصبی حدود ۵۵/۰ درصد در سال یا چیزی در حدود ۶/۵ درصد در هر دهه تخمین زده می شود که ۱۲ بار بیشتر از میزان مرگ و میر سالانه زنان به هر علتی در سنین ۱۵ تا ۲۴ سال است. از شایع ترین علل مرگ بیماران می توان به ایست قلبی، به هم خوردن توازن املاح بدن و خودکشی اشاره کرد.
جوع یا اشتهای زیاد عصبی (Bulimia Nervosa)
در حدود ۱/۱ تا ۲/۴ درصد زنان در طول زندگی خود به بیماری اشتهای زیاد عصبی مبتلا می شوند. علائم این بیماری به شرح زیر است:
۱- اپیزودهای راجعه زیاده خواری که شاخصه آن خوردن میزان زیادی غذا در یک دوره زمانی مشخص است و در این دوره زمانی یک احساس عدم کنترل برخوردن غذا وجود دارد.
۲- رفتار جبرانی راجعه و غیر مقتضی برای جلوگیری از وزن گرفتن مثل استفراغ با خودالقایی یا مصرف داروهای ملین، مدر، تنقیه و یا روزه داری های سنگین و انجام ورزش های سخت.
۳- زیاده خواری و رفتار جبرانی غیر مقتضی هر دو به طور متوسط دو بار در هفته در عرض سه ماه رخ می دهند.
۴- خود ارزیابی های بیمار بی جهت توسط شکل بدن و وزن آن تحت تاثیر قرار می گیرد.
از آنجایی که تلاش برای جلوگیری از گرفتن وزن و دیگر رفتارهای جبرانی به دنبال اپیزودهای زیاده خواری وجود دارد، بیماران مبتلا به اشتهای زیاد عصبی معمولا در یک دوره سنی در محدوده نرمال وزن می گیرند. البته همانند بیماران مبتلا به بی اشتهایی عصبی ممکن است که مبتلایان به اشتهای زیاد عصبی از وزن گرفتن وحشت داشته و قصد کم کردن وزن را داشته باشند و کاملا از وضعیت بدن خود هم ناراضی باشند. بیماران مبتلا به اشتهای زیاد عصبی معمولا اعمال و رفتار خود را در خفا انجام می دهند و از اینکه در حین زیاده خواری دیده شوند منزجر و شرمنده اند بنابراین تا به انجام رسیدن مکانیسم های جبرانی یاد شده از نظرها پنهان می مانند.
اختلال زیاده خواری
علائم اختلال زیاده خواری به شرح زیر است:
۱- اپیزودهای راجعه زیاده خواری که با خوردن مقادیر زیادی غذا در یک دوره زمانی مشخص شناخته می شود. در این دوره زمانی فرد احساس عدم کنترل بر پرخوری خود دارد.
۲- اپیزودهای زیاده خواری همراه حداقل سه مورد زیر است:
الف) خوردن غذا با سرعتی بیشتر از حد عادی.
ب) خوردن غذا تا حدی که فرد احساس ناراحتی می کند.
پ) خوردن مقدار زیادی غذا هنگامی که فرد چندان احساس گرسنگی نمی کند.
ت) تنها غذا خوردن چون فرد از اینکه درباره میزان غذای خورده شده مورد پرسش قرار بگیرد، آزرده می شود.
ث) احساس تنفر از خود، افسردگی و یا پشیمانی پس از زیاده خواری.
۳- نگرانی زیاد از رفتار متعاقب زیان خواری.
۴- زیاده خواری به طور میانگین حداقل دو روز در هفته و به مدت شش ماه رخ می دهد.
۵- اختلال زیاده خواری همراه رفتارهای جبرانی غیر مقتضی مثل تخلیه معده، روزه داری های درازمدت و انجام ورزش های سنگین نیست.مبتلایان به اختلال زیاده خواری اپیزودهای متناوب غذا خوردن بدون کنترل را همراه نشانه ها و علائمی که برای بیماری اشتهای زیاد عصبی گفته شد، تجربه می کنند. تفاوت عمده بین این دو بیماری در این است که بیماران مبتلا به اختلال زیاده خواری رفتارهای جبرانی غیر مقتضی را برخلاف بیماری اشتهای زیاد عصبی ندارند. بنابر این چنین بیمارانی نسبت به سن خود وزن زیاده از حد خواهند داشت. احساس خود بیزاری و یا شرمساری در این بیماری می تواند به زیاده خواری مجدد بینجامد و در نتیجه یک چرخه معیوب پدید آید.
پژوهش ها و یافته های جدید
دانشمندان به پیشرفت قابل ملاحظه ای در درک و تبیین اختلال های غذا خوردن دست یافته اند.
۱- پژوهش گران و دیگران همچنان در حال تحقیق بر روی اثر درمان های روانی _ اجتماعی، دارویی و ترکیبی از این دو برای دستیابی به نتیجه بهتر درمان بیماران مبتلا به اختلال های غذا خوردن، هستند.
۲- تحقیق بر روی قطع چرخه زیاده خواری نشان داده که با نهادینه شدن یک الگوی منسجم غذا خوردن برای بیمار وی کمتر دچار گرسنگی و محرومیت شده و احساس های منفی او درباره غذا و خوردن کاهش می یابد. با کاهش دو عاملی که زیاده خواری را افزایش می دهند یعنی گرسنگی و احساس های منفی خود به خود تناوب اپیزودهای زیاده خواری نیز کاهش می یابد.
۳- مطالعات بسیاری که بر روی خانواده ها و دوقلوها صورت گرفته مطرح کننده نقش مهم و بزرگ عامل وراثت در بروز بیماری های بی اشتهایی عصبی و اشتهای زیاد عصبی است. هم اکنون محققان سرگرم یافتن ژن هایی هستند که مسئول ایجاد استعداد ابتلای بیماری هستند. دانشمندان این طور تصور می کنند که اثر چندین ژن در تعامل با عامل محیط و دیگر عوامل خطر بروز بیماری را افزایش می دهند. شناسایی ژن های متهم، به پیشرفت روند درمان اختلال های غذا خوردن منجر خواهد شد.
۴- دیگر مطالعات بر روی عصب شناسی فرآیند احساسات و رفتارهای اجتماعی در ارتباط با اختلال های غذا خوردن متمرکزند.
۵- دانشمندان دریافته اند که هم اشتها و هم انرژی مورد نیاز بدن توسط شبکه بسیار پیچیده ای از سلول های عصبی و مولکول های پیام رسان که «نوروپپتید» نامیده می شوند، صورت می گیرد. کشف ناشناخته های این شبکه عظیم و پیچیده در آینده به ارائه داروهای جدیدتر و بهتر خواهد انجامید.
۶- پژوهش های جدید نقش هورمون های استروئیدی جنسی را در بروز اختلال های غذا خوردن مورد بررسی قرارداده است. افزایش این هورمون ها در دوره بلوغ و افزایش احتمال ابتلا به بیماری در این دوره یا اندکی پس از آن می تواند بیانگر یک ارتباط منطقی بین این دو باشد که اثبات آن به تحقیقات وسیع تر و بیشتری نیاز دارد.
National Institute of Mental Health (NIMH)
ترجمه کسرى شیخ رضایى
نظر شما