موضوع : پژوهش | مقاله

آشفتگی معنای تروریسم

تروریسم یکی از واژه‌های مبهم در عصره بین‌المللی است که به علت پیچیدگی مفهوم و مصادیق آن با نوعی «بحران معنا» در تعریف و تحدید قلمرو آن مواجه هستیم. تعاریفی که از تروریسم و ابعاد آن ارائه شده بیش از آن که منطبق بر عینیت‌گرایی و پذیرش دوگانگی ارزش / واقعیت باشد، برگرفته از برساخته‌های گفتمانی و تبلیغی است. در شرایط بحران معنا در معرفی تروریسم چند پرسش اساسی مطرح می‌شود: چه چیزی تروریسم را از سایر اشکال منازعه خشونت‌آمیز متمایز می‌سازد؟ چرا خشونت یک دولت یا گروه تروریستی و خشونت گروه یا دولتی دیگر پاد تروریستی معرفی می‌شود؟ چرا برخی گروه‌ها و افراد در یک زمان «مبارزان آزادی» معرفی می‌شوند و همان گروه‌ها، با حفظ ایدئولوژی افراطی خود، در زمان دیگر و در شرایط سیای دیگر «تروریست» نامیده می‌شوند؟ هدف مقاله حاضر، بررسی و تبیین ایده‌ها و مشکلات اصلی موجود در روند مفهوم‌سازی تروریسم در دو گفتمان رسمی ـ سیاسی و علمی ـ آکادمیک است.

 

واژه‌های کلیدی: تروریسم، آنتی تروریسم ، هژمونی ، آنتی هژمونی


«تنها چند ساعت پس از واقعه یازده سپتامبر 2001، بسیاری از روزنامه‌نگاران و اصحاب دانشگاه‌ها در آمریکا نوشتند که دوره پست مدرنیسم به سر آمده، مرز میان خیر و شر مشخص شده و نسبی‌گرایی بالاجبار منسوخ شده است». (1)

دیرینه‌شناسی و مشکله تعریف تروریسم در گفتمان علمی
عمده ادبیات تولید شده در گفتمان پسامدرن به دنبال ساختارشکنی i)) از فرا روایت‌های موجود در تعاریف مدرنیستی از مفهوم تروریسم است. در رهیافت پسامدرنیستی گرایش‌های ارتدوکسی (راست‌ کیشی) و جوهر گرایانه در خصوص مفهوم تروریسم زیر سؤال می‌رود و ثنویت معنایی، به عنوان اقتضای فلسفه مدرن غرب،‌میان خوب / بد ، خیر / شر ، حق / باطل و تروریست / ضد تروریست نادیده انگاشته می‌شود. در حقیقت در رهیافت‌های فرامدرن خصیصه و شناسه «بازنمایی» (ii) درباره حدود و ثغور معنایی تروریسم و آنتی تروریسم مورد چالش اساسی قرار می‌گیرد تا زمینه برای ظهور یک فضای بینا نظری ایجاد شود. این فضای بینا نظری تلاش می‌کند تا گفمان آلودگی مفهوم تروریسم را که از اواخر دهه 1970 به دغدغه جدی روابط بین‌المللی تبدیل شده است نشان دهد. ا لبته این به آن معنا نیست که چالش‌هایی که پسا مدرنیته در مقابل «تعاریف جوهرگرا» (iii) قرار داده است، متون موجود در خصوص تروریسم را «جابه جا» (iv) و مضمحل می‌:ند، بلکه رهیافت‌های پسا مدرن ضمن پذیرش واقعیتی به نام «تروریسم» و هویت به نام «تروریست‌ها» به مخالفت با هر گونه «عینیت‌گرایی»(v) در شناسایی و شناساندن آنها برمی‌خیزد.
اگر بخواهیم شرایط امکان پیدایش تعاریف علمی از تروریسم را به دست آوریم، دیرینه‌شناسی میشل فوکو به کمک ما می‌اید. مسأله اساسی در این خصوص درک و فهم شرایط پیدایش تروریسم و تروریست‌ها به عنوان موضوع دانش است. مفهوم «صورت بندی دانایی» یا «اپیستمه» از مفاهیم اساسی مورد بحث فوکوست (2) که با برداشت آزادانه از آن می‌توان صورت‌بندی تعاریف موجود در خصوص تروریسم را بررسی کرد. از این منظر اپیستمه تروریسم عبارت از مجموعه روابطی است که در یک مقطع تاریخی به کردارهای گفتمانی موجد دانش‌ها، علوم و نظام‌های فکری وحدت می‌بخشد. به این ترتیب، اپیستمه تروریسم نوعی از دانش نیست، بلکه مجموعه روابطی است که در یک عصر تاریخی میان علوم در سطح قواعد گفتمانی به وجود آمده است.
دیرینه‌شناسی فوکو به ما می‌اموزد که چگونه می‌توان قواعد نهفته و ناآگاهانه تشکیل گفتمان‌ها در علوم انسانی را تحلیل کرد. در حقیقت روش وی به خوبی مشخص می‌کند که چه مفاهیمی در علم تروریسم معتبر و چه مفاهیمی نامعتبر تلقی می‌شوند؛ چه گزاره‌هایی در شناسایی تروریسم جدی و علمی و چه گزاره‌هایی غیر جدی و غیر علمی شناخته می‌شوند. دیرینه‌شناسی فوکو نشان می‌هد آنچه در چارچوب گفتمان علمی تروریسم مطرح می‌شود کشف معنایی نهفته یا حقیقتی عمیق نیست، بلکه توصیف قلمرو و وجود و عملکرد کردارهای گفتمانی است که صورت بندی معرفتی بر اساس آنها تشخص و قطعیت می‌یابد. در این چارچوب هر گفتمان در خصوص تروریسم تاریخیت خاصی می‌یابد و از این حیث در مسیر اجتناب‌ناپذیر واحدی قرار نمی‌گیرد، بلکه اشکال و رشته‌های مختلفی از توالی و پیوستگی در شناسایی مفاهیم و مصادیق آن به وجود می‌آید.
در دیرینه‌شناسی، مشابه آنچه در تبارشناسی خواهیم گفت، سخن از گسست‌ها، شکاف‌ها، خلاءها و تفاوت‌هاست نه از تکامل، ترقی و توالی اجتناب‌ناپذیر. به عبارت ساده‌تر، در این رویکرد به جای پرداختن به نقطه آغاز و منشأ تروریسم با پراکندگی و تفرق معنایی و شرایط گوناگون صورت‌بندی دانایی در فهم تروریسم سر و کار داریم.(3)
از این منظر هیچ گفتمان به اصطلاح علمی را با موضوع تروریسم نمی‌توان یافت که نیل به فراگفتمان و فراتئوری در آن مطابق با حقیقت باشد. به سخن دیگر به جای «علم تروریسم» ، مواجهه با «علم تروریسم» می‌شویم که هر گونه عقلانیت و گفتمانی را که در جایگاه استعلایی قصد تعریف علمی تروریسم را داشته باشد، محکوم به جزمیت گرایی می‌نماید. در وواقع تفسیر دیرینه‌شناسی از تروریسم، «حاکمیت سوژه» و تداوم تاریخ اندیشه‌های موجود در این خصوص را به عنوان تداوم گسست ناپذیر آگاهی مسلط انسانی زیر سؤال می‌برد واز آن «مرکززدایی» (vi) می‌کند.
به این ترتیب رسیدن به تعریفی جامع و مانع (علمی) از تروریسم با در نظر گرفتن زنجیره تبدیل و تبدیل میان واقعیت، بر ساختن گفتمانی ، برساخته اجتماعی و امری نزدیک به محال است. در حقیقت وقتی واقعیت بیرونی اقدامات تروریستی به مثابه گزاره‌ها و گفتمان‌های مرجح در یک دوره تاریخی خاص در نظر گرفته می‌شوند، زمینه برای برساختگی اجتماعی آن فراهم شده و به تدریج «انگاره‌ای» از تروریسم / تروریست‌ها شکل می‌گیرد که دیگر به راحتی خدشه‌پذیر نخواهد بود.
در چنین فضای گفتمان آلودی، «تهدید» لزوما ما به ازای خارجی و فرا تاریخی پیدا نمی‌کند. به عبارت دیگر، تهدید در این شرایط نه موضوع شناخت بلکه موضوع تعریف و باز تعریف است. بنابراین تحت تأثیر سایه سنگین گفتمان می‌توان از پدیده‌ای که در یک دوره زمانی که اساسا تهدید نیست، تهدید ساخت و چنان که سازنده گرایان معتقدند نقطه عزیمت و واحد تحلیل را در خصوص تروریسم نه تروریست‌ها و اعمال آنها بلکه انگاره‌های قرارداد که برساخته می‌شوند و به عنوان تهدید و «دگر» و در چارچوب الگوهای دوستی و دشمنی جلوه‌گر می‌گردند.
در چنین بستری، ارائه هر گونه تعریف و باز تعریف علمی از تروریسم گرایشی قوی به سوی فراگفتمان پیدا می‌کند. این میل به فراتئوریک و فراگفتمان شدن همواره با خشونت گفتمانی ملازم بوده است. به عبارت دیگر، به محضی که پا در سرزمین فراگفتمان می‌گذاریم و به محضی که گفتمان به سوی فراگفتمان حرکت خود را آغاز می‌کند، گرفتار خشونتی می‌شویم که فوکو آن را خشونت علیه واژه‌ها و در واقع بدترین نوع خشونت‌ها می‌نامد.
برخی نویسندگان با آگاهی از محدودیت‌های فراروی مفهوم سازی علمی از تروریسم به انتزاع عناصر مشکوک در اعمال تروریستی علاقه‌مند شده‌اند. برای نمونه آلکس اشمید عناصر مشترک و اصلی در تعاریف ارائه شده از تروریسم را این گونه بر شمرده است:
اعمال خشونت و زور، تعقیب اهداف سیاسی، ایجاد وحشت و ترس، تهدید واکنش‌های پیش دستانهف آماج خشونت و سازمان یافتگی خشونت.(4) در حقیقت تعاریفی که در این زمینه وجود دارد دست کم سه خصیصه مشترک را مد نظر قرار می‌دهند:
اول، به کارگیری خشونت یا دست کم تهدید به اعمال آن: جی، آنجلو کورلت در این خصوص یادآوری می‌کند که نیازی نیست که تحقق عینی خشونت را تروریسم بنامیم، بلکه تهدید به اعمال آن نیز می‌تواند از عناصر ذاتی اعمال تروریستی باشد.(5)
دوم، خشونت با اهداف سیاسی: به منظور تفکیک تروریسم از سایر اشکال خشونت و اعمال بزهکارانه‌ای مانند قتل یا سوء قصد به انگیزه‌های اقتصادی و شخصی ‌برخی نویسندگان صرفا گروه‌ها و بازیگرانی را در زمره تروریست‌ها قرار می‌دهند که در صدد تحت تأثیر قرار دادن اعمال و رفتار سیاسی حاکمان از طریق اعمال خشونت‌آمیز هستند؛(6)
سوم، غیر نظامیان ، آماج تهدیدات و آسیب‌های تروریستی: خصیصه‌ای که به عنان عنصر اصلی متمایز کننده تروریسم از سایر اشکال خشونت مطرح شده آسیب رساندن به شهروندان یا تهدید به اعال خشونت علیه آنان است. به گونه‌ای که ایجاد ترس و به راه انداختن آثار روانی مخرب علیه شهروندان مهم‌ترین تروریسم و اعمال تروریستی قلمداد می‌شود.(7)
با این وجود تعاریفی که با جمع‌اوری عناصر مشترک در رفتار‌های تروریستی می‌خواهند شأنیت فرا تاریخی و علمی خود را تثبیت و تحکیم نمایند، نوعی خشونت گفتمانی را علیه عناصر هنجاری ـ اخلاقی در مفهوم سازی تروریسم اعمال می‌کنند.
آلفرد جی فورتین در مقاله‌ای تحت عنوان «یادداشت‌هایی درباره یک متن تروریستی» به بررسی تمایزی می‌پردازد که میان جنگ متعارف با تروریسم و سربازان با تروریست‌ها برقرار می‌شود. به نظر وی در برخی متون موجود میان خشونتی که توسط یک سرباز و در اطاعات از مراجع قانونی قدرت علیه دشمنان اعمال می شود و خشونتی که تروریست‌ها به طور غیر قانونی و علیه افرادی که در موقعیت جنگی نیستند به کار می‌بندند، تفکیک مشخصی صورت پذیرفته است. به نظر وی چنین تمایزاتی بیش از آنکه به ساخت‌یابی مفهومی تروریسم(vii) بپردازد، تلاش می‌کند از طریق بررسی رابطه تروریست ـ قربانی از آشفتگی معنایی و گفتمانی در این خصوص فرار کند. در این ساخت‌یابی گمراه کننده بیش از آن که اجماعی بر سرشناسایی تروریسم و تروریست‌ها به وجود آید، «وضعیت قربانیان»(viii) مورد توجه و دقت نظر قرار می‌گیرد.
به طور خلاصه، بر اساس آموزه‌های دیرینه‌شناسی، تعاریف ارائه شده در خصوص تروریسم و تروریست به رغم داعیه علمی، فرا تاریخی و فراتئوریکی خود، اساسا خصلتی تاریخ و محصور در زمان دارند و صورت بندی‌های مختلف دانایی درباره تروریسم معانی و مصادیق متنوعی را به وجود آورده است. در حقیقت هیچ فرا گفتمانی نمی‌تواند خود را از مشکلاتی که گریبانگیر تعریف علمی تروریسم است رهایی بخشد و نهایتا پاد گتفان‌های متعدد هر یک خود را علمی و گزاره‌های مندرج در گفتمان‌های دیگر را غیر علمی لقب می‌دهند. آن گونه که اشمید و جانگمن خاطر نشان کرده‌اند به همان اندازه‌ای که نویسندگان برای ارائه مفهوم و مصادیق متقن از تروریسم «جوهر» بر کاغذ چکانده‌اند، به همان میزان تروریست‌ها «خون» قربانیان خود را بر زمین ریخته‌اند.(8)

تبارشناسی و قدرت‌زدگی گفتمان تروریسم
گذر از دیرینه‌شناسی به تبارشناسی در اندیشه‌های فوکو زمینه فهم فرضیه امکان ناپذیری ارائه تعریف علمی از تروریسم را با در نظر گرفتن روابط قدرت فراهم می‌اورد. به زبان ساده‌تر، هر چند در هر دو شیوه دیرینه‌شناسی و تبارشناسی به جای نقطه آغاز و منشاء تروریسم از تفرق، تفاوت و پراکندگی معنایی و مصداقی آن سخن به میان می‌آید، لیکن تبارشناسی تنها با گفتمان سر و کار ندارد بلکه در آن روابط دانش ـ قدرت و پیوند صورت‌بندی‌های گفتمانی با حوزه‌های غیر گفتمانی مورد تأکید و توجه قرار می‌گیرد.(9)
مسئله اصلی در تبارشناسی تروریسم این است که چگونه تروریسم / تروریست‌ها به واسطه قرار گرفتن در درون شبکه‌ای از روابط قدرت و دانش به عنوان سوژه و آبژه تشکیل می‌شوند. از این گاه علوم د انش تولید شده در خصوص تروریسم نمی‌تواند به تفکر استعلایی و ناب تبدیل شود بلکه عمیقا با روابط قدرت در آمیخته و همپای پیشرفت در اعمال قدرت پیش می‌رود. در تحلیل کلی‌تر بر خلاف تصور رایج روشنگری که معتقد است دانش تنها وقتی ممکن می‌شود که روابط قدرت متوقف شده باشد، تبارشناسی تعامل دو سویه‌ای میان قدرت و دانش برقرار می‌کند. در این تعامل مکانیسم‌های قدرت متضمن تولید ابزارهای مؤثری برای ایجاد و انباشت دانش هستند. در حقیقت تأکید در تبارشناسی تروریسم بر روی انتشار تکنولوژی‌های قدرت و روابط آنها با پیدایش اشکال خاصی از دانش تروریسم و مصادیق آن است. فوکو بر خلاف سنت فکری که به وجود آمدن دانش را به متوقف شدن قدرت منوط می‌داند، معتقد است دانش نمی‌تواند خارج از نواهی، اوامر و خواسته‌ها و منافع به منصفه ظهور برسد. از نظر وی دانش وق درت به طور مستقیم بر یکدیگر دلالت می‌کنند، به این معنا که هیچ روابط قدرتی بدون تشکیل رشته‌ای از دانش و همین‌طور هیچ رشتهای از دانش نمی‌تواند بدون ساخت قدرت وجود داشته باشد.(10) در حقیقت در دیدگاه تبار شناسانه فوکو میان دانش/ قدرت ، ایده / ماده و منطق / خوشنت رابطه معناداری به وجود آمده، قدرت سمبولیک اصول و چارچوب‌های شکلگیری واقعیت را تحمیل می‌نماید. بر خلاف دیدگاه پوزیتویسم در خصوص علم، تبارشناسی وی اهمیت ایده‌ها، دانش ، بازنمایی و ایدئولوژی را در ساخت بندی واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی در نظر می‌گیرد. در حقیقت فوکو بر خلاف ایده‌آلیسم فلسفی محض بر شکل‌گیری حوزه دانش توسط یا در خدمت روابط قدرت مسلط تأکید ویژه‌ای می‌ورزد. به طور خلاصه، وی تفکیک و جدایی میان تولید دانش و تولید قدرت را به کلی رد می‌کند.(11) برتلسن در کتاب دیرینه‌شناسی حاکمیت به شیوه فوکو استدلال می‌کند که بدون یک اسلوب مناسب دانش، حاکمیت نمی‌تواند وجود داشته باشد، همان طوری که در نبود حاکمیت، دانش قدرت سازمان‌دهی واقعیت و تشکیل موضوعات و رشته‌های پژوهش را از دست می‌دهد.(12)
با برداشت آزاد از اندیشه‌های فوکو در تبارشناسی می‌توان نشان داد که قدرت مولد معرفت و دانش در حوزه شناسایی تروریسم است و آنچه به عنوان تروریسم / ضد تروریسم یا تروریست / ضد تروریست بازشناسایی می‌شود دقیقا در حوزه سیاسی مرتبط با قدرت شکل می‌گیرد. در تبارشناسی فوکو گفته می‌‌شود قدرت‌ها به طور تناقض‌آمیزی مقاومت خود را باز تولید می‌کنند، چرا که برای برقراری و استمرار خود نیازمند وجود نقاط مقاومت هستند.
قدرت‌های قاعده‌ساز، گفتمان تروریسم و آنتی تروریسم را تولید می‌کنند و به جدال با تروریست‌ها برمی‌خیزند. قدرت حام حامل خشونتی گفتمانی است که طی دو استراتژی جذب (ix) و طرد (x) در صدد تحمیل خود به پادگفتمان‌های موجود در خصوص تروریسم و مصادیق آن است. موفقیت گفتمان مسلط در قبولاندن مفاهیم و مصادیق مد نظر خود درباره تروریسم موجب گسترده‌تر شدن هر چه بیشتر چتر معنایی و جذب سایر پادگفتمان‌ها در آن می‌شود؛ در غیر این صورت شاهد طرد و انزوای سایر پادگفتمان ها از سوی گتفمان قدرتمند‌تر هستییم.
رابطه ساختار دانایی و ساخترا قدرت ما را به این نکته می‌رساند که تعاریف به اصطلاح علمی ارائه شده از تروریسم مشخصا تحت چنبره مواضع قدرتی قرار می‌گیرد که محقق آن را در خدمت و حمایت از منافع رسمی ـ حکومتی اتخاذ می‌کند. همان طور که «کرینشا مارتا» تصریح می‌کند:
تعاریف هنجاری همواره زمینه‌های جنجال را فراهم می‌کند. اگر تروریست‌ آن چیزی است که تعریف کننده آن «مخالف خود» می‌خواند صرف نظر از این که وی مبارز آزادی است یا خیر، در این صورت این واژه بیش از آن که تعریفی علمی داشته باشد، یک صفت، ترفند و برچسب بدون در نظر گرفتن وابستگی‌های ایدئولوژیکی ترویست‌ها و چیستی تروریسم است. (13)
در حقیقت تعریف تروریسم یکی از بهترین مثال‌ها از وجود گرایش‌هایی است که با در نظر گرفتن منافع معرفین آن، رسیدن به توصیف و تبیین بی‌طرفانه از غیر ممکن می‌سازد. پیوند میان مفهوم تروریسم و منافع و تکنولوژی قدرت گروه‌ها، احزاب و دولت‌ها علت اصلی شکست پروژه تعریف علمی این پدیده است. از جمله تعاریف محسوسی که تحت تأثیر منافع متضاد قرار گرفته، توضیحاتی است که در خصوص اعمال فلسطینیان از یک سو و اسرائیلی‌ها از سوی دیگر ارائه شده است. در یک طرف گفته می‌شود کلیه حملاتی که علیه غیر نظامیان انجام می‌شود در زمره اعمال تروریستی قرار می‌گیرد؛ برای مثال ماهاتیر محمد، نخست وزیر سابق مالزی، معتقد است صرف نظر از این که مهاجمان دست به حملات منظم یا نامنظم بزنند و صرف نظر از این که آنها از طرف خود عمل کنند یا از محافل رسمی ـ حکومتی دستور بگیرند، از این حیث که حملات علیه غیر نظامیان صورت می‌گیرد می‌بایست آنها جزء تروریست‌ها قرار داد.
در طرف دیگر دیدگاه رهبران برخی کشورهای اسلامی از جمله ایران و سوریه قرار می‌‌گیرد که اعمال فلسطینیان را به این دلیل که مقاومتی در مقابل اشغالگری به شمار می‌رود از مصادیق تروریسم نمی‌دانند. حق دفاع مشروع بر اساس ماده 51 منشور سازمان ملل، مهمترنی مستمسک حقوقی است که حامیان این ایده بر آن تأکید می‌ورزند. در این دیدگاه مقاومت فلسطینیان کاملا متفاوت از حملات تروریستی نیویورک در یازده سپتامبر 2001 است که سازمان کنفرانس اسلامی آن را محکوم کرده است. (14)
حتی در مواردی که دولت‌ها با ارائه لیستی از سازمان‌های تروریستی تلاش می‌کنند از مشکلات موجود در تعریف تروریسم شانه خالی کنند مشکل قدرت زدگی گفتمان علمی تروریسم به جای خود باقی است. «بریان ویتیکر»(xi) برخی مثال‌ها از وجود چنین استانداردهای دوگانه‌ای را در قانون ضد تروریسم بریتانیا ارائه می‌دهد. در این قانون حزب کارگران کردستان فعال در ترکیه غیرقاننی خوانده شده است، در حالی که برخی سازمان‌های کردی اپوزیسیون در عراق مانند KDP یا PUK غیرقانونی ارزیابی نشده‌اند. همچنین در قانون ضد تروریسم بریتانیا سازمان مجاهدین خلق غیرقانونی و تروریستی معرفی شده است، با این وجود شاخه فعال آن در عراق قانونی تشخیص داده شده است. (15)
نمونه دیگر از وجود چنین شاخصه‌های دوگانه‌ای موضعگیری متغیر دولت‌مردان آمریکایی در خصوص تروریسم است. رونالد ریگان در 198 در دیدار با مجاهدان افغان و اعضای القاعده که در آن زمان در حال مبارزه با نیروهای اشغال‌گر شوروی در افغانستان بودند آنان را «مبارزان راه آزادی» همچون بنیان‌گذاران آمریکا خوانده بود، در حالی که دولت‌مردان آمریکایی پس از وقوع حملات یازده سپتامبر 2001 همین گروه را رسما در لیست گروه‌های تروریستی قرار دادند.
آشفتگی معنایی در خصوص مفهوم تروریسم به قدری جدی است که تلاش برای ایجاد و حفظ مرز روشنی میان تروریسم به صورت یکی از کار ویژه‌های عمده دولت نوین در آمده است. شولتس، وزیر خارجه وقت آمریکا در سال 1985 در نطقی در این خصوص یادآور شد:
وقتی ما روی تعریف خومان درباره تروریسم به توافق می‌رسیم، تمایز تروریسم و ضد تروریسم روشن است! ما نمی‌توانیم اجازه دهیم که تحریف زبان موجب تیره و تار شدن شناخت مااز تروریسم گردد. ما تفاوت تروریست‌ها از رزمندگان آزادی را می‌دانیم و وقتی به دنیا می‌نگریم در تشخیص و تفکیک آنها از یکدیگر مشکل نداریم! (16)
به هرحال تصمیم به این که چه چیزی در گستره تعریف تروریسم / تروریست‌ها قرار بگیرد و چه چیزی خارج از آن شناسایی شود؟ امری است که قویا به وسیله منافع دولت‌های قدرتمند‌تر تعیین و تقدیر می‌گردد. در حقیقت تروریسم عنوانی است برای خشونت افراد، گروه‌ها و دولت‌هایی که از حمایت قوی‌ترها برخوردار نیستند. (17)
به این ترتیب مسئله اصلی در رویکرد تبارشناسانه این است که چگونه تروریست‌ها به واسطه قرار گرفتن در درون شبکه‌ای از روابط قدرت و دانش به عنوان سوژه و آبژه شناسایی می‌شوند. تکنولوژی قدرت مدرن قارد است تا تروریسم را آن گونه که بر اساس منافع خود می×واهد مفهوم سازی نماید و علم و دانش در تبیین پدیده تروریسم نمی‌تواند به تعبیر فوکو به تفکر ناب تبدیل شود، چرا که عمیقا با روابط قدرت در آمیخته شده است. در حقیقت این روابط قدرت است که به تروریسم / تروریست‌ها عینیت و موضوعیت می‌بخشد و به صورت سوژه دانش در می‌آورد.

تروریسم به مثابه خشونت سیاسی ضد هژمونیک
رهیافت ماتریالیسم تاریخی گرامشی درک و برداشت گسترده‌ای را از مهفوم هژمونی / ضد هژمونی و تحلیل تروریسم در چارچوب خشونت ضد هژمونیک در اختیار ما می‌گذارد. در این رهیافت قدرت هژمونیک بسیار گسترده‌تر از آنچه به عنوان سلطه و حاکمیت سرکوب گرایانه یک قدرت شناخته می‌شود، درک و فهم می‌گردد. در برداشت گرامشی حاکمیت در سطح ملی‌ت آن گونه که آنتونیو گرامشی تأکید می‌کند ـ و حاکمیت در سطح بین‌المللی ـ آن گونه که نئوگرامشی‌هایی مانند برابرت کاکس ، استفان گیل و مارک راپرت توضیح می‌دهند ـ از نوع ویژه‌ای ایجاد می‌گردد که در آن دولت مسلط و حاکم به ایجاد یک نظام ایدئولوژیکی پایه‌ریزی شده بر اساس مقیاس‌ها، ارزش‌ها، اصلو و چارچوب‌های جهانی جهت تفاهم و رضایت همگانی و دو طرفه اقدام می‌کند. در حقیقت کارکرد این نظام ایدئولوژیکی بر اساس همین مقیاس‌ها، ارزش‌ها، اصول و چارچوب کلی و عمومی صورت می‌گیرد که تأمین کننده برتری مداوم و مستمر جهانی دولت هژمونیک یا مجموعه دولت‌ها و طبقات اجتماعی هژمونیک است. (18) به عبارت ساده‌تر، سلطه و حاکمیت یک دولت در سیستم بین‌المللی به تنهایی وبه خودی خود برای ایجاد یک ساختار هژمونیک کافی نیست، بلکه هژمونی تنها زمانی ظاهر و تثبیت می‌شود که نحوه و نوع اندیشیدن و شیوه عمل و کارکرد جامعه‌ای که در آن یک دولت حام و سلطه‌گر وجود دارد بتوادن به انحای گوناگون انواع ممکن و احتمالی اندیشیدن و شیوه‌های عمل و کارکرد دیگر جوامع را تحت تأثیر و نفوذ خود قرار دهد. چنین عملکردها و خصوصیات اجتماعی که با ایدئولوژی حاکم بر جامعه هژمونیک جهانی همراه و همساز می‌گردند بلوک تاریخی را تشکیل می‌دهند که می‌تواند در سطح بین‌المللی به بلوک ضد هژمونیک جهانی تبدیل شود و از این طریق اساس و پایه‌های نظم مد نظر خود عرصه جهانی را بنا سازد. (19)
رهیافت گرامشی و نئوگرامشی‌ها نشان می‌دهد بازیگرانی که قادر به تعریف قواعد و هنجارهای سیستم بین‌المللی هستند می‌توانند هنجارها ، ایدئولوژی‌ و کنش خاصی را که مغایر با موقعیت هژمونیک آنها تلقی می‌شود، تفکر و عمل تروریستی جلوه دهند و به این ترتیب کنشگران ضد هژمونیک خود را به مثابه «دگر» خود تعریف و باز تعریف کنند.(20)
قدرت هژمونیک جهانی مخالفان و دشمنانش را به عنوان مخالفان سیستم آزادی‌خواه بین‌الملل و «تروریست» معرفی می‌کند. در واقع درک هر دولتی از ترور و تروریسم بر اساس الگوهای دوستی و دشمنی آن شکل می‌گیرد که خود زمینه ظهور انواع دگرسازی‌ها و مصادیق برای مفهوم کلی تروریسم را فراهم می‌سازد. از میان دگرسازی‌های متفاوت و متضاد تنها قدرت مسلط و هژمون جهانی است که می‌تواند به طبق‌بندی تروریسم و گروه‌های تروریستی دست بزند و ترور را به مثابه خشونت سیاسی نامشروع تقبیح کند.
از حیث تاریخی صرف نظر از این که تروریست‌ها از ضد صرمایه‌داری، ضد غربی، ضد آمریکایی یا حتی ضد خدا بدانیم و نیز از رادیکال‌های انقلاب فرانسه گرفته تا تهدید کمونیست‌ها، ناسیونالیست‌های جهان سوم و بالاخره بنیادگرایان اسلامی امروز، همگی به عنوان خطر و تهدید عمده علیه هژمونی قدرت‌های مسلط زمانه خود مطرح بوده‌اند. در حقیقت خشونت‌های ضد هژمونیک همواره در هنگامه‌های تاریخی خود به مثابه ترور و تروریسم مورد بازشناسایی قرار گرفته‌اند. (21) در حقیقت از این منظر آنچه گروه‌های متعدد با هویت‌های دینی / سکولار و غربی/ شرقی را گردهم می‌آورد، عدم پذیرش ، رد قاطع و مقابله با قدرت مسلط و هژمونیک است.
سیالیت مفهوم‌ سازی در خصوص تروریسم توضیح می‌دهد که چرا بورژوازی در یک مقطع زمانی به عنوان جریان تروریستی و خرابکار و در مقطع دیگر آنتی تروریسم قلمداد می‌شود. در اواسط قرن نوزدهم، دموکرات‌های رادیکال و سایر اعضای طبقه متوسط لیبرال به عنوان «تروریست» معرفی و باز تعریف می‌شدند. این طرز تلقی ریشه در انقلاب فرانسه داشت که بورژواهای رادیکال «چالشگران قدرت طبقه حاکمه محافظه کار» به شمار می‌رفتند. علت تشکیل «ائتلاف مقدس» (xii) در آن زمان حفظ قدرت الیت به ویژه در کشورهای غیر دموکراتیک نظیر پروس و روسیه معرفی شده است. این در حالی است که در شرایط کنونی تروریست‌ها عمدتا مخالفان و چالشگران پیشرفت و آنتی لیبرال ـ دموکراسی ارزیابی می‌شوند. مثال دیگر تغییر ماهیت ضد خدا و لامذهبی تروریسم به هویت دینی افراطی پس از فروپاشی شوروی و نظام کمونیستی است. در حقیقت غرب در دهه 1980، شوروی را نماد امپراتوری شیطان، لامذهبی و تروریسم معرفی می‌کرد و در عوض مجاهدان افغان و عرب در افغانستان را نماد آزادی‌خواهی و ضد تروریسم معرفی می‌کرد. در حقیقت در دوران جنگ سرد، کمونیسم تنها و بزرگ‌ترین تهدید علیه تداوم تسلط دنیای غرب بر جهان ارزیابی می‌شد و برای آن عناوینی مانند تروریست، ضد سرمایه‌داری ، ضد دمکراسی و ضد مسیحیت در نظر گرفته می‌شد. این طرز تلقی و مفهوم سازی از تروریسم در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 و به خصوص پس از روی کار آمدن روالد ریگان و اوج‌گیری جنگ سرد و به کارگیری واژه «امپراتوری شیطان» (xiii) توسط وی موجب شد تا تروریسم و کمونیسم با یکدیگر هم معنا و مترادف شوند. (22)
پس از فروپاشی شوروی و به ویژه تحت تأثیر حوادث یازده سپتامبر ، تروریسم و تروریست‌ها از هویتی ضد دینی و ضد خدایی کمونیسم خارج شده و هویتی اسلامی به خود گرفته‌اند. در هنگامه فعلی اسلام رادیکال یا بنیادگرا پاد اصلی هژمونی غربی در سطح جهانی ارزیابی می‌شود. اسلام سیاسی ، آن گونه که ساموئل هانتینگتون در کتاب چالش بین تمدن‌ها می‌نویسد، جدی‌ترین تهدید علیه هویت و تمدن غرب پس از فروپاشی کمونیسم قلمداد می‌شود.علاوه بر غرب، اسلام حکومتی تهدیدی علیه هژمونی روسیه در چچن نیز به شمار می‌رود، به طوری که به عنوان تهدید مشترک علیه هژمونی آمریکا و روسیه بازشناسایی می‌گردد.
بدین سان تنها قدرت‌های مسلط و هژمونیک هستند که از توانایی هنجاری ـ فکری، مشروعیت اخلاقی و بالاخره قدرت قهری در تعیین قواعد تروریسم شناسی برخوردارند و می‌تواند «دگر» خود را به عنوان تهدید جهانی برساخته و برچسب تروریست به آن بزنند. پروسه برچسب‌زنی از طریق کمک نهادهای بین‌المللی مانند سازمان ملل و شورای امنیت تسهیل می‌گردد. بر این اساس فیلیپ جنکینز معتقد است:
با در نظر گرفتن نمونه عراق، لاجرم این پرسش مطرح می‌شود که آیا تروریست خواندان یک فرد، گروه یا دولت خاص در واقعیت امر اعمال و رفتار سیاسی آن را بازتاب می‌دهد یا صرفا پروسه‌ای سیاسی و سیاست رسانه‌ای است که قدرت‌های برتر از آن به عنوان پوشش برای برچسب زنی خود استفاده می‌کنند. (23)
وی به طور خاص به ایالات متحده اشاره می‌کند که بعد از واقعه یازدهم سپتامبر با توسل به قدرت مقاومت ناپذیرش ، دشمنان خاص خود را «ترورریست» تعریف می‌کند.

فرجام بحث
آنچه از دیرینه‌شناسی و تبارشناسی فوکو و بلوک ضد هژمونیک گرامشی گفته شد، ما را به این فرضیه اساسی می‌رساند که گفتمان سیاست و قدرت بر گفتمان علمی تروریسم سیطره پیدا کرده است. رویکردهای رادیکال، نسبی‌گرا و سازه‌انگار در مقابل رویکرد استاندارد (علمی) در خصوص تعریف تروریسم و جنگ علیه ترور از تحلیل گفتمانی دفاع می‌کند. بر خلاف رویکرد استاندارد که با ارائه تعاریف مدرن در صدد مبرا کردن اقویا از ضعفا و قراردادن گروه‌های فرو دست در زمره تروریست‌هاست، سه رویکرد دیگر تعاریف مدرن و استاندارد از تروریسم / تروریست‌ها را به پروبلماتیک خود تبدیل کرده و از آنها رمز گشایی می‌نمایند. در رویکرد استاندارد مرز میان خوب ./ بد و خیر/ شر و تروریست / ضد تروریست کاملا مشخص می‌شود و دولت‌های قدرتمند سعی در ایجاد و حفظ این تمایزات می‌کند. بغرنجی تقابل رویکردهای پسا مدرن در مقابل رویکرد مدرن آن است که با این که دولت‌های قدرتمند با تسلیحات مدرن و تکنولوژی پیشرفته قادرند به ضعیف‌ترها آسیب بیشتری برسانند، اما همواره این گروه‌ها و قدرت‌های ضعیف‌تر هستند که به اتهام تروریست بودن یا حمایت از تروریسم در حاشیه قرار می‌گیرند.
نوام چامسکی در چارچوب رویکرد رادیکال معتقد است اگر تنها خصیصه مشترک میان تعاریف ارائه شده از تروریسم را کشتن غیر نظامیان با اهداف سیاسی بدانیم، هیچ کشوری مانند ایالات متحده آمریکا مرتکب اعمال تروریستی نشده است. به نظر وی این عرف ورویه شکل گرفته در چارچوب گفتمان سیاسی است که اجازه اشاعه تفکری را می‌دهد که ترور را سلاح ضعیفان علیه قدرتمندان قلمداد می‌کند. با این وجود نیابد فراموش کرد جنگ قدرتمندان علیه ترور که به کشتار بیشتر غیر نظامیان می‌انجامد خود از مصادیق تروریسم است. در حقیقت جنگ منظم علیه ترور با سلاح‌های پیشرفته و مخرب بیش از جنگ‌های نامنظم تروریستی قربانی می‌گیرد. (24)
القای ترس شدید و وحشت‌زده کردن اذهان عمومی از ترور به یکی از روش‌های معمول ابراز شکایت و تلاش برای رسیدن به اهداف سیاسی تبدیل شده است. در حقیقت از آن جا که مفهوم تروریسم، ماهیتا ذهنی و غیر علمی است، این شکاکیت معنایی زمینه تبدیل دانش تروریسم را به موضوعی سیاسی و رسانه‌ای فراهم کرده است.
رویکرد نسبی‌گرا به تعریف تروریسم بر این عقیده است که مرز میان تروریسم دولتی / غیر دولتی که در رویکرد مدرن بر آن تأکید می‌شود،‌مبهم و نامشخص است. به عبارت ساده‌تر، در این نگاه گفته می‌شود که اگر تفاوت چندانی میان دولت‌های مدرن و تروریست‌ها از حیث به کارگیری خشونت سیاسی علیه غیر نظامیان وجود ندارد، چگونه می‌ـوان به ماهیتی اخلاقی بر اساس عینیت‌گرایی در تعریف تروریسم رسید؟ به سخن دیگر، رویکرد نسبی، شکاک و ذهن‌گرا است و در آن هیچ تعریف و باز تعریف مدرنی پذیرفته نمی‌شود. حرف اساسی این رهیافت آن است که آنچه بر مبنای منافع سیاسی یک فرد، گروه یا دولتی خاص تروریسم به شمار می‌رود برای ذهن دیگری یادآور «مبارزه در راه آزادی» است. این رویکرد ادعای تعاریف ارائه شده در خصوص تروریسم مبنی بر بی‌طرفی، علم محوری و عینیت گرایی را بی‌پایه و اساس دانسته و آنها را برخاسته از دغدغه‌های مضیق امنیتی قدرت‌هایی می‌داند که به مفهوم سازی آن می‌پردازند. (25)
بدین سان از آن جا که تروریسم یک برساخته اجتماعی ـ سیاسی است ، مفهوم‌سازی درباره آن نشأت گرفته از ساز و کارهای ارتباط‌گیری جمعی است که ریشه در خود زبان دارد و بنابراین طرح کننده پلی از معنای مشترک است. از این منظر کارکرد واقعی تعریف تروریسم «مشروعیت زدایی»(xiv) از دگر هویتی است. این معانی مشترک می‌توانند به تعبیر سازه‌انگاران، انگاره‌های مشترکی را خلق نمایند که بر مبنای آن، الگوهای دوستی و دشمنی گفتمان‌های به خصوصی را برمی‌سازند. در چارچوب این الگوهاست که گفتمان«با ما» یا «علیه ما» مرزهای معنایی میان تروریست / ضد تروریست را مشخص می‌کند. به همین دلیل آگاهی از منافع افراد، گروه‌ها، دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی به منظور درک مکانیسم‌های زبانی آنها برای درست جلوه دادن تصویر مد نظر خود و نادرست جلوه دادن تصاویر دیگران از تروریسم اجتناب ناپذیر است.
به طور کلی تروریسم یک مدل از مطالعه موردی برای آن چیزی است که «جنکینز» آن را رویکرد سازه انگارانه به مشکلات اجتماعی می‌داند. منافع بوروکراتیک‌ از این منظر تصویر مد نظر خود را از تروریسم در رسانه‌های جمعی و فرهنگ عمومی ایجاد واز آن حمایت می کند. (26) دیدگاه وی به وضوح میان کاربرد برچسب «تروریست» و منافع گروه‌ها یا دولت‌هایی که توان تعریف تروریسم را دارند پیوند برقرار می‌کند. جوزوف تامن، استاد ارتباطات، رویکرد مشابهی را در پیش می‌گیرد. از منظر وی نباید تروریسم یک واقعیت عینی یا یک پدیده یا تعریف جهان شمول در نظر گرفته شود، بلکه می‌بایست آن را به عنوان پدیده ارتباطی و برساخته فهم و درک کرد. به نظر وی ائتلاف رسانه‌های جمعی با ادبیات رهبران در خصوص تروریسم که مجر به تولید سمبل‌های زبانی(xv) می‌شود به ما اجازه می‌دهد که آن را به مثابه یک پروسه ارتباطی که به طور اجتماعی و در گفتمان عمومی (xvi) و نه گفتمان علمی ساخته می‌شود در نظر بگیریم.(27)
در حقیقت قدرت هژمون مفهوم تروریسم / تروریست‌ها را به مثابه یک برچسب سیاسی و به منظور بی‌اعتبار کردن مخالفان و به خصوص چالش‌هایی که در راه استمرار تسلط و هژمونی خود به وجود می‌آورند، به کار می‌برد. از نظر تاومن، پروسه اعتبارزدایی(xvii) از ضد هژمون‌ها از این طریق موجب به حاشیه رانده شدن مخالفان می‌شود و امکان ارائه هر گونه توجیه ایدئولوژیک یا تحلیل را از سوی آنها می‌گیرد.(28) جنکینز در این نکته با تاومن هم عقیده است که بر ساختگی و بر چسب‌زنی «تروریسم» از سوی قدرت‌های مسلط و هژمونیک به یک ابزار سیاسی تبدیل شده است.
به نظر وی در سطح بین‌المللی ، تروریست یک برچسب سهل‌الوصول است که قوی‌تر ها علیه ضعیف‌ترها تحمیل می‌کنند.(29) از این حیث گروه‌های مختلف در طول تاریخ معاصر از رادیکال‌های انقلاب فرانسه گرفته تا جنبش‌های چپ‌گرای آنارشیستی، سوسیالیستی ، کمونیستی و نهایتا گروه‌های بنیادگرای اسلامی با یکدیگر وجه مشترک دارند.
به طور خلاصه تعاریف و مفهوم‌سازی‌های معاصر ارائه شده در خصوص تروریسم، غیر علمی و ناکافی هستند، زیرا تروریسم و تروریست‌ها را با توجه به جایگاه ضد هژمونیک آنها طرد کرده و به حاشیه می‌رانند. حرف اساسی ریچارد فالک در این خصوص آن است که با در نظر گرفتن ملاک و شاخص دوگانه در تعریف تروریسم / تروریست‌ها، ملازمت کاربرد توجیه ناپذیر خشونت با اهداف سیاسی پوچ و بی‌معنا می‌شود، چرا که این خشونت می‌تواند به دست یک گروه انقلابی و تجدیدنظر طلب یا حکومتی محافظه کار صورت بگیرد. (30) نوام چامسکی با فالک در توجه به دوگانگی گریبانگیر تعاریف و کاربردهای معاصر از واژه تروریسم همفکر است. وی به طور خلاصه بیان می‌دارد که زمان آن فرا رسیده تا استاندارهای رفتاری که غرب آنها را به عنوان ملاک ثنویت تمدن / تروریسم و متمدن / تروریست قرار داده است باز تعریف شود. (31)


* دانشجوی دکترای روابط بین‌الملل دانشگاه شهید بهشتی

پی‌نوشت‌ها:
i. Deconstruction
ii. Representation
iii. Essentialist Definition
iv. Dislocated
v. Objectivism
vi. Decentralization
vii. Steucturation of Terrorism Conception
viii. Status of Victims
ix. Inclusion
x. Exclusion
xi. Brian Whitaker
xii. Holy Alliance
xiii. Evil Empire
xiv. Delegitimzation
xv. Rhetorical Symlils
xvi. Pubic Discourse
xvii. Discreditization

1. Danil White and Gert Hellerich "Neitz and The communicative Eclolgy of Terror". The European Legacy, vol.8 No.6 (2003) , p.718
2. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: هیوبرت دریفوس و پل رابینو ، میشل فوکو ؛ فراسوی ساختگرایی و هرمنوتیک ، ترجمه حسین بشیریه (تهران: نشر نی ، چاپ دوم ، 1379)
3. Schmid, Jongman et al. political Terrorism: a new guide to actors, authors , Concept , satabases , theories and Lotature, (Amsterdam: North Holland , Transaction Books, 1988), P.5.
4. J .Angelo. Corlett, Terrorism: A Philosophical Analysis (Dordrecht / Boston / London . Kluwer Academic Publishers. 2003,P.118.
5. Gus Martin, understanding Terrorism, Challaenges, Perspectives , and Ieeues , (Thousand Oaks , CA : Sage Publishers, 2003) , P.33.
6. Charles W. Keghy Jr. (Ed) The new Global Terrorism: Charactrristics, Causrs Controls , (Prentice Hall, 2003) , P.1.
7. Schmid , Jongman , Op. Cit, P. xv.
8. هیوبرت دریفوس پل رابینو ، پیشین ، ص 22.
9. M. Foucault, Discipline and Punish: The Birth of the prison (Middlesex, 1977) , P.27.
10. Richard Devetk , Postmodernism in Scott Burchill and Anderw Linklater (Ed) , Theories of International Ralations, (New York , St . Martin Press , 1996) , P.181-182.
11. J. Bartelson , A Genealogy of Sovereignty (Cambridge, Cambridge University Press , 1995) , P 83.
12. Crenshew , Martha (Ed) . "Reflections on the Effects of Terrorism" Terrorism , Legitimacy and Power , ( Wesleyan university press: Middletown , Cnn. , 1983) , P.2.
13. Asta Maskaliunaite , Defining Terrorism in the Political and Academic Discourse, Baltic Defense Review No.8 vo12, 2002 , P.2.
14. Brina Whitaker, "The Definition of Terrorism " The Guardian , May 7,2001 . In co.uk / elsewhere / Journalist / story / O , 7792 , 487098,00 . html . http://www.guardian.
15. George P.Sheech , Department of Suate Bulletin , No.84, 2093, December 1984, P.3.
16. Drake , Richard. Revoltionary Mystique and Terror in contemporary, italy, (Bloomington, Indiana University press 1989) , P.xv.
17. Rovert W,Cox, "Socia Forces, State and World Order: Beyond International Relations Theory". Millennium : Journal of International studies, 10 . (2) 1981. P.126-155.
18. Roberrt w. Cox , "Geamsci, Hegemony and Inernational Relations: An Essay in Method" , in Suephan Gill (Ed) , Gramsci, Historical Materialism and International Relations, (Vambridge , Cambridge university press , 1993) , P.49-66.
19. Beril Dedeogklu, "Bermuda Triangle: Comparing Official Definitions of Terrorist Activity" , Terrorism and Political Violence, Vol.15, No.3 (Autumn 2003) , P.82.
20. Charles Townsend , Terroris: Avery short Interosuction, (Oxford: Oxford university press , 2002) P.47.
21. Jonathan R. White , Terrorism and Homeland Security: an Intoduction, (Wadsworth Publishing 2005) P.73.
22. Beav, Pavel K. "Examining the "Terroism – War" sichotomy in the Russia – Chechnya , case: Contemporay Security policy, vol. 24 (2003) , P.32.
23. Philip Jenkins, Images of Terror: what we can and cant know about terrorism, )New York : Aldine de Gruyter , 2003) , P.166.
24. Noam Chomsky , Hegemony or Surcical: America,s Global Quest for Global Dominance, New York: Henry Holt and Compandy, 2003) , P.189
25. Richard A.Falk, "A dual Reality: Terrorism against state and Terrorism by the state" in kegley Jr. (Ed) , Op. Cit, p. 53.
26. Philip Jenkins, Op. Cit, p.189.
27. Joseph S.Tuman , Communicating Terror: the Rhetorical Dimenstions of Terrorism (Thousand Oaks, CA: Puvlishers, 2003) , p.3.
28. Ibidl, P.40
29. Phklip Jenkins , Op , Cit, P. 22
30. Richaed Falk, Op. Cit . P, 58
31. Noam Chomsky , Op. Cit , P.216.


منبع:  فصلنامه  علوم سیاسی
نویسنده : رضا سلیمانی

نظر شما