موضوع : پژوهش | مقاله

روضه الانوار عباسى و رابطه مجتهد و سلطان

محقق سبزوارى کیست؟
محمد باقر سبزوارى، معروف به محقق سبزوارى، در سال 1017 ه. ق. به دنیا آمد. (1) وى فرزند محمد مومن خراسانى است که پس از وفات پدرش به اصفهان آمد و در آنجا سکنى گزید(2) و در اندک زمانى سرآمد علماى عصر خود شد؛ به گونه اى که پس از چندى به درخواست شاه عباس دوم سمت امامت جمعه و جماعت و منصب شیخ الاسلامى را پذیرفت. (3)
محقق سبزوارى نزد شاه عباس دوم و وزیر عالم او خلیفه سلطان بسیار عزیر و محترم بود. به گونه اى که تدریس در مدرسه ملا عبدالله شوشترى از طرف وى به محقق سبزوارى واگذار شد. (4)
محقق سبزوارى در دوران تحصیل، از استادان بنام و معروفى استفاده کرده است. برخى از اساتید وى در علوم نقلى و ضبط حدیث و علوم عقلى و فلسفى، سرآمد دوران خود بوده اند.
از اساتید وى در علوم نقلى مى توان به اشخاص زیر اشاره کرد:
1. علا مه محمد تقى مجلسى، معروف به مجلسى اول. (1070 ـ 1003 ه'. ق.) (5)
2. ملا حسن على شوشترى. (متوفاى 1075 ه'. ق.) (6) وى رساله اى در حرمت نماز جمعه در زمان غیبت، و اثر دیگرى به نام التبیان دارد. (7)
3. حیدر على اصفهانى. (8)
4. سید حسین بن حیدر عاملى. (9)
محقق سبزوارى از عالمانى چون: محمدتقى مجلسى، نورالدین على بن حسین بن ابى الحسن عاملى (1068 ه'. ق.) برادر صاحب مدارک و معالم، میر شرف الدین على بن حجت شولستانى (زنده در 1062 ه'. ق.) و حسین بن حیدر بن حیدر قمر کرکى، روایت مى کرده است. همه اینها از طبقه شاگردان شیخ بهایى (1030 - 952 ه'. ق.) بوده اند. (10)
از استادان وى در علوم عقلى مى توان به اشخاص زیر اشاره کرد:
1. میرابوالقاسم فندرسکى، حکیم نامدارقرن یازدهم هجرى. (1050 ـ 970 ه'. ق.). (11)
2. قاضى معز. (12)
در برخى متون قدیم و جدید، محقق سبزوارى شاگرد شیخ بهایى معرفى و گفته شده است که از وى اجازه روایت داشته است. (13) این مطلب، با توجه به شواهد و قراین موجود، درست به نظر نمى رسد. زیرا محقق سبزوارى در سال وفات شیخ بهایى(1030 ه'. ق.) سیزده ساله بوده است. نیز به طور دقیق بر ما روشن نیست که محقق سبزوارى در آن ایام در اصفهان مى زیسته است یا خیر. از میان شاگردان محقق سبزوارى نام چند تن از آنان، که از درجه علمى بالایى برخوردار بوده اند، در برخى متون آمده که در این جا به چند تن از آنان اشاره مى کنیم.
1. حسین بن جمال الدین محمد خوانسارى، معروف به محقق خوانسارى. (1099 ـ 1019 ه'. ق.). (14)
2. سید عبدالحسین حسینى خاتونآبادى. (1105 ـ 1039 ه'. ق.) (15) وى به گفته خودش چهل سال اکثر اوقات خود را در کنار محقق سبزوارى گذرانده در برخى سفرها همراه وى بوده است.
3. محمد بن عبدالفتاح تنکابنى، معروف به سراب. (م 1124 ه'. ق.). (16)
4. محمد شفیع بن فرج گیلانى. (زنده در 1087 ه'. ق.). (17)
5. محمد صالح بیابانکى.
6. عبد الله اردبیلى. (18)
اگر چه محقق سبزوارى داراى شخصیت و موقعیت علمى ـ اخلاقى رفیعى است، اما تا کنون آن گونه که باید و شاید در همه ابعاد مورد توجه قرار نگرفته است؛ طرفه آن که براى برخى کسان با شنیدن نام ایشان، مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى(ره) تداعى مى شود و البته برخى نیز وى را با مرحوم آخوند خراسانى، صاحب کفایه الاصول اشتباه مى گیرند. محقق سبزوارى تا کنون فقط از جنبه فقهى و به عنوان فقیهى صاحب نظر مورد توجه بوده است، به لحاظ این که دو اثر فقهى وى؛ یعنى کفایه الاحکام و ذخیره المعاد فى شرح الارشاد مورد استفاده و استناد علما بوده است. به عنوان مثال شیخ مرتضى انصارى در جاى جاى مکاسب از کتاب کفایه الاحکام سبزوارى استفاده کرده است.
عالمان و اندیشمندان هریک با تعابیر و اصطلاحات مختلف به مقام و جایگاه علمى محقق سبزوارى اشاره کرده اند. صاحب جواهر، محمد حسن بن محمد باقر نجفى، از فیض، سبزوارى و صاحب مدارک به اتباع المقدس تعبیر کرده است. (19) لازم به ذکر است که محقق سبزوارى و چند تن دیگر از عالمان هم عصر وى، نظیر فیض کاشانى پیرو مکتب مقدس اردبیلى (متوفاى 993 ه'. ق.) بوده اند. ویژگى این مکتب و شخص مقدس اردبیلى، اتکا بر فکر و اجتهاد تحلیلى و تدقیقى، بدون توجه به آرا و انظار پیشینیان بود. (20) از این روست که شاگرد وى سید عبدالحسین حسینى خاتون آبادى در معرفى کتاب کفایه الاحکام سبزوارى مى گوید: ((کتابى است بسیار نافع، مشتمل بر مسائل نافعه ضروریه، که در متون کتب مشهوره نیست، و مسائل غیر ضروریه نادره، که در کتب مشهوره هست، در آنجا نیست.)) (21) البته این خود علاوه بر این که روش وى در فقه را مى نمایاند به نکته اى دیگر نیز اشارت دارد و آن توجه محقق سبزوارى به مسائل مورد نیاز جامعه و حذف مسائل غیر ضرور و نادرالوقوع از بحثهاى فقهى است و درک این مطلب که باید به مشکلات و نیازهاى روز جامعه توجه داشت و به آنها پاسخ داد.
استاد سید جلال الدین آشتیانى در توصیف شخصیت محقق سبزوراى مى نویسد:
((سبزوارى با آن که از محققان در علوم نقلى محسوب مى شود و به واسطه مسلمیت او در اجتهاد و معروفیت او در مقام زعامت دینى و تدریس فقه و اصول، اوقات او مستغرق بود، و بحق از اکابر فقها و اصولیون در دوران تشیع محسوب مى شود، با این وصف، در انواع فنون عقلى به خصوص حکمت الهى، از مدرسان عالى مقام عصر خود به شمار مى رود و به تدریس حکمت و فلسفه و تفکر در مسائل حکمى رغبت و اشتیاق زیاد داشته است،... و این خود دلیل است بر این که جامعیت در علوم عقلى و نقلى از خواص علماى دوران صفویه است.)) (22) در ادامه مىآورد: ((این دانشمند، بسیار با ذوق و خوش محضر و متخلق به اخلاق و صفات ملکوتى بود. به ادبیات فارسى احاطه کامل داشته است و به فارسى بسیار زیبا مطلب مى نوشته است. در فنون ریاضى ماهر و داراى طبع شعرى روان بود.)) (23)
محقق سبزوارى علاوه بر تسلط بر زبان عربى و تإلیف کتابها و رساله هایى به این زبان، به فارسى روان و زیبا مطلب مى نوشته است. روضه الانوار، اثر گران سنگ وى، به زبان فارسى نوشته شده است که از استحکام قابل تحسین و شایسته اى برخوردار است. در جامع الروات درباره شخصیت محقق سبزوارى مى خوانیم: ((العلا مه المحقق المدقق، الرضى الزکى، جلیل القدر، عظیم الشإن، رفیع المنزله، عالم فاضل، کامل صالح، متبحر فى العلوم العقلیه و النقلیه، وحید عصره، فرید دهره، لا تحصى مناقبه و فضائله، له تإلیفات حسنه...)). (24)
محقق سبزوارى پس از گذشت یک عمر تلاش و سازندگى روحى و علمى، در سن هفتاد و سه سالگى، در هشتم ربیع الاول سال 1090 ه'. ق. در اصفهان دیده از جهان فرو بست و به دیار باقى شتافت. (25) جنازه وى از اصفهان به مشهد مقدس منتقل و در جوار ثامن الحجج، امام رضا(ع)، در مدرسه میرزا جعفر دفن گردید.
محقق سبزوارى، با توجه به مقام و موقعیت علمى خود، آثار و تإلیفات فراوان و با ارزشى از خود به یادگار گذاشته است. علا مه شیخ آقابزرگ تهرانى، در الذریعه، به بیش از بیست اثر از تإلیفات ایشان اشاره مى کند. تنوع آثار وى موضوعاتى چون فقه، اصول، اخلاق، سیاست، فلسفه و ادب را در بر مى گیرد. تإلیفات محقق سبزوارى به دو زبان فارسى و عربى نگاشته شده اند. از مجموع آنها، آثار فقهى وى از اقبال بیشترى برخوردار بوده همواره مورد استفاده فقیهان و عالمان بوده است. کفایه الاحکام و ذخیره المعاد فى شرح الارشاد مهمترین آثار فقهى محقق سبزوارى هستند. (26)
مفاتیح النجات عباسى، جامع الزیارات عباسى، خلافیه، شرح توحید صدوق، رساله در نماز جمعه، مناسک حج، روضه الانوار عباسى، کفایه الاحکام، ذخیره المعاد فى شرح الارشاد، رساله در تحریم غنا، حاشیه بر شرح اشارات، حاشیه بر الهیات شفا، شرح حدیث بر الوالدین، شرح زبده الاصول، رد بر رساله شبهه استلزام، رساله در مقدمه واجب، رساله فى تحدید النهار الشرعى از مهمترین تالیفات محقق سبزوارى به حساب مىآیند.
محقق سبزوارى معاصر چهار تن از شاهان سلسله صفویه بوده است:
1. شاه عباس اول (1038 ـ 996 ه'. ق.)؛
2. شاه صفى اول (1052 ـ 1038 ه'. ق.)؛
3. شاه عباس دوم (1077 ـ 1052 ه'. ق.)؛
4. شاه سلیمان اول = شاه صفى دوم (1105 ـ 1077 ه'. ق.).
اما عمده فعالیتهاى سیاسى سبزوارى در دوره سلطنت عباس دوم و صفى دوم شکل گرفته است. همان گونه که پیش از این گفته شد، در دوره عباس دوم منصب شیخ الاسلامى و امامت جمعه را پذیرفت. همچنان که در برخى از سفرهاى شاه نیز وى را همراهى مى کرد. در دوره سلیمان اول، به هنگامى که شاه براى بار دوم تاجگذارى کرد و نامش را به صفى دوم تغییر داد، به گمان این که بنا بر ادعاى منجمان از درد و رنج و بیمارى آسوده خواهد گشت، این محقق سبزوارى بود که در مراسم تاجگذارى شرکت داشت و پس از آن به مسجد رفت و تاجگذارى شاه را به اطلاع عموم رساند. (27)
مهمترین اقدام محقق سبزوارى در دوره عباس دوم تإلیف کتابهاى متعدد، در جهت اصلاح اخلاق و رفتار شخصى شاه و بهبود مملکتدارى اوست. یکى از مهمترین این کتابها، کتاب روضه الانوار عباسى است، که اگر نگوییم مهمترین سیاستنامه شیعى است دست کم مى توان گفت مهمترین سیاستنامه دوره صفویه است.
زندگى سیاسى محقق سبزوارى را در رساله جداگانه اى، که در تحلیل اندیشه سیاسى وى نگاشته شده، به تفصیل آورده ام، در این جا تلاش خواهیم کرد به اجمال نگاهى داشته باشیم به ((روضه الانوار عباسى)).

روضه الانوار عباسى
روضه الانوار یکى از مهمترین منابع در تاریخ اندیشه سیاسى اسلامى است. (28) این کتاب، هم در تحلیل و تبیین اندیشه سیاسى سبزوارى، هم در بررسى اندیشه سیاسى شیعه در دوره صفویه و هم در تدوین تاریخ اندیشه هاى سیاسى در سطح جهان اسلام، یکى از مهمترین منابعى است که نمى توان آن را نادیده گرفت. آنچه از این پس خواهیم آورد تلاشى است در جهت بررسى مطلب مذکور. به این جهت نگاهى داریم به سراسر این کتاب از ابعاد و زوایاى مختلف.
روضه الانوار در یک مقدمه و دو قسم سازمان یافته است. علاوه بر درخواست شاه عباس دوم، انگیزه هاى شخصى نیز در تدوین آن موثر بوده است. این مطلب در نوشته سبزوارى به خوبى منعکس شده است:
((گاهى به خاطر مى رسید که کتابى تإلیف نماید مشتمل به آن چه پادشاهان را در کار باشد به حسب نجات و رستگارى اخروى و آن چه ایشان را نافع باشد به حسب تدبیر و مصلحت ملکى، {...} لیکن بى اشاره اعلى} شاه عباس دوم{ اقدام به این امر نمى نمود تا آن که قائد توفیق مساعدت نموده مبشر عینى بشارت قدسى رسانید و از جانب اعلى اشاره اشرف به امر مذکور عز صدور یافت{...} امید آن دارد که{...} این کتاب به نحوى به اتمام برسد که{...} سالهاى دراز طبقات ملوک و سلاطین و غیرهم را از آن انتفاع عظیم حاصل شود و فواید برکات آن به روزگار فرخنده آثار همایون اعلى عاید گردد.)) (29)
دقت در عبارت فوق نشان مى دهد که اهداف سبزوارى از تإلیف روضه الانوار هم معطوف به دنیا است و هم معطوف به آخرت. او از آن دسته از نویسندگان نیست که کتابى در امر تدبیر امور دنیایى، بدون توجه به امر آخرت، بنویسد و یا آنقدر در مسائل مربوط به ((آخرت)) غور کند که از امور ((دنیا)) غافل شود. و همین مطلب نکته کلیدى در اندیشه سبزوارى است. سبزوارى با جمع میان امر دین و دنیا و در تعبیر امروزیان با جمع میان دین و سیاست خود را به ((امر واقع)) نزدیک کرده است و در واقع جمع میان ((امر واقع)) و ((امور ارزشى)) نموده است. وى بدون این که از ارزشهاى مذهبى و دینى فاصله بگیرد شگفتى آفریده است و پس از قرنها، که تشیع و شیعیان از نزدیک شدن به سیاست دور نگه داشته مى شدند، توانسته است در عالم اندیشه اصلاحگرى شیعى را با واقعگرایى اصولى و منطقى یک جا جمع کند. کلید جمع میان قسم اول و دوم روضه الانوار در همین نکته نهفته است.
سبزوارى در قسم اول با طرح مباحث ارزشى توإم با استفاده فراوان از آیات و روایات، ذکر اصول و فروع دین و تبیین معرفت شناسى، جهان بینى، هستى شناسى، معرفت شناسى و انسان شناسى خویش بستر معرفتى محکمى را براى قسم دوم فراهم آورده است و آنگاه در قسم دوم سعى کرده است تا نظام سیاسى مورد نظر خود را ارائه دهد. گو این که در قسم اول نیز محدوده مباحث را میزان ارتباط آنها با حکومت، سلطان و سایر عناصر سیاسى مشخص کرده است. این نکته در فقره اى که پیش از این آوردیم مورد تإکید قرار گرفته بود.
مقدمه کتاب در دو فصل ارائه شده است. در فصل اول ضرورت زندگى سیاسى مورد تإکید قرار گرفته و در فصل دوم به اسباب زوال و بقاى ملک و پادشاهى توجه شده است. نکته اى که به نظر مى رسد توجه به آن ضرورت داشته باشد، این است که بحث اسباب زوال و بقاى دولت از ابعاد و زوایاى مختلف مورد توجه سبزوارى است بر همین اساس علاوه بر اختصاص دادن یک فصل از مقدمه کتاب به این بحث در سراسر قسم اول و دوم کتاب به کرات به این بحث برمى گردد و مطالبى را مورد تذکر و تإکید قرار مى دهد. روشن است که ضرورتهاى زمانه، بویژه در سطح اوضاع جهانى، که از اهم آن فقدان حکومتى است (غیر از حکومت صفویه) که داعیه تشیع و دفاع از شیعیان را داشته باشد و در مقابل وجود حکومتهایى که بعضا شیعه ستیزى از محورهاى مهم سیاست داخلى و خارجى آنها است، در طرح بحث مذکور و تإکید بر آن بى تإثیر نبوده است.
سبزوارى در توضیح محتوایى قسم اول مطالبى آورده است که هم نشانگر دغدغه وى در کمک به استحکام حکومت صفوى است و هم دغدغه هاى دینى و ارزشى وى را نشان مى دهد.
((قسم اول در آن چه بر پادشاهان جهت رستگارى و نجات آخرت و ربط به جناب احدیت لازم است تا تحصیل آن موجب ثواب و رفع درجات و نجات از عذاب و انتقام الهى بوده باشد؛ و امور مذکوره، به حسب دنیا نیز، موجب انتظام امور ملک و دوام ایام سلطنت است و اهمال آن موجب اختلال امور ملک و دین.)) (30)
اهم مباحث قسم اول به ترتیب آنچه در روضه الانوار آمده از این قرار است:
باب اول: مهمترین سوالى که در این باب به آن پاسخ داده شده، این سوال است که ((سبب آمدن آدمى به این جهان چیست؟
باب دوم: حقیقت ایمان به عنوان سرچشمه نجات و رستگارى و مراتب ایمان محتواى این باب را تشکیل مى دهد.
نماز، روزه، زکات، حج و... به عنوان ارکان ایمان در باب سوم مورد بحث قرار گرفته اند. ذیل بحث نماز به وجوب نماز جمعه تصریح شده است. به وجوب تقلید از مجتهد زنده نیز در همین باب تصریح شده است.
کسى که مصلح است و نداى اصلاح سر مى دهد، اگر در چگونگى ورود دیگران به جرگه انسانهاى شایسته و مصلح سخن نگوید، نمى توان او را مصلح نامید. به نظر مى رسد در اندیشه دینى ـ سیاسى سبزوارى بحث ((توبه)) داراى چنین جایگاهى است. در حالى که در سراسر باب پنجم ارزشهایى همچون عدل، شکر، صبر، توکل و رضا، حسن خلق، عفو، سخاوت، شجاعت، تواضع و... بحث شده است، ((توبه)) به تنهایى تمام باب چهارم را به خود اختصاص داده است. فضیلت توبه، زمان توبه، اندازه توبه، مفهوم توبه، گناهان کبیره و صغیره، تفسیر برخى آیات مربوط به توبه و نقل چندین حکایت از کسانى که توبه کرده اند و معمولا هم توبه آنان پذیرفته شده است در این باب به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است. سبزوارى با بیان داستان توبه شاه طهماسب و تعریف و تمجید از او و نیز اشاره به برکات فراوان توبه وى به کنایه از شاه عباس دوم انتظار چنین کارى را دارد.
باب ششم تماما در بیان مراعات حقوق گروههاى مختلف مردم است. علاوه بر بحثهاى حقوق والدین، خویشان، همسران، همسایگان، بردگان، نوکران، ملازمان و مومنان فصلى به بررسى حقوق رعایا بر سلاطین و تشویق حاکمان به رعایت حقوق زیردستان اختصاص دارد.
بحث امر به معروف و نهى از منکر و نیز بحث حسبه از مسائلى است که در باب هفتم مورد بررسى قرار گرفته است. فضیلت علم و عقل و بیان مرتبه علما و عقلا پایان بخش قسم اول کتاب است. جمله بسیار مهم((خلیفه و مقتدا و امام و متبع باید که اعلم باشد)) (31) در همین باب آمده است.
در توضیح محتواى قسم دوم سبزوارى خود چنین آورده است: ((قسم دوم در مراعات قواعد و آدابى که پادشاه را در امور ملک و ضبط مراتب سلطنت و حفظ معاقد دولت و استحکام اساس پادشاهى و تإسیس مراسم جهاندارى لازم است، سواى آن چه در قسم اول مذکور شد.)) (32)
انواع سلطنت در باب اول قسم دوم مورد بحث قرار گرفته است. سلطنت فاضله وناقصه از مهمترین انواع سلطنت هستند. گسترش خیرات عامه محور اعمال سلطنت فاضله و بسطشرورعامه محور اقدامات سلطنت ناقصه است. بیشتر مطالبى که در این باب آمده برداشتهایى است از کتب پیشینیان در باب حکمت عملى.
چگونگى رابطه پادشاه با طبقه اهل قلم محور مباحث باب دوم است. اهل قلم از نظر سبزوارى عبارت اند از: علما، فقها، حکماى اهل شرع، وزرا، قضات، اشراف، اطبا، منجمان، کتاب، منشیان، محاسبان، مستوفیان و امثال ایشان که ((قوام دین و دولت به وجود ایشان مرتبط است.)) (33) به هر یک از گروههاى مذکور طى فصلى مستقل پرداخته شده است.
باب سوم رابطه پادشاه با طبقات دیگر را مورد بررسى قرار داده است؛ یعنى طبقه اهل شمشیر، تجار، صنعتگران، جمع کنندگان خراج، اهل زراعت. ترجمه نامه طاهر به فرزندش طى یک فصل مستقل در همین باب آورده شده است.
قانون مشاورت در امور، چگونگى تدبیر خزاین و اموال، امور اطلاعاتى و جاسوسى در ابعاد داخلى و خارجى و سیاست خارجى از مباحثى است که در باب چهارم مورد بررسى قرار گرفته است.
پایان قسم دوم، که پایان کتاب نیز هست، باب پنجم است که طى آن نامه اى که امام على(ع) در مورد قوانین حکومت به مالک اشتر نوشته با ترجمه و در موارد اندکى با شرح مختصر آورده شده است.
مشاهده مجموع کتاب نشان مى دهد که سبزوارى در تدوین این کتاب نوآوریها و ابتکارات زیادى دارد. اگر ارسطو اخلاق را مقدمه سیاست قرار داده است، وى نه تنها اخلاق را مقدمه سیاست قرار داده بلکه فقه را مقدمه اخلاق و مبانى کلامى را مقدمه فقه. چنانکه کلام وى نیز بر روى مبانى فلسفى استوار است. بنابراین سبزوارى از شروع تا ختم سیرى را طى مى کند که در نمودار زیر قابل مشاهده است.
مبانى فلسفى ـــــ مبانى کلامى ــــــ علم فقه و احکام عملى شرع ـــــ اخلاق یا ارزشها وضد ارزشهاى سیاسى ــــــ مدیریت و فن سیاسى.
این سازماندهى تا آن جا که از اطلاعات موجود برمىآید در آثار هیچ یک از متفکران قبلى دیده نمى شود. در این سازماندهى، از گفتمانهاى مختلف یونانى، ایرانشهرى و اسلامى استفاده شده است. چنانکه توجه سبزوارى به اخلاق ناصرى، از عنایت وى به سیاستنامه خواجه نظام الملک نمى کاهد. مراجعه به آثار تاریخى، فلسفى و... به گونه محققانه و مناسب صورت گرفته است. بر همین اساس سبزوارى بدون این که به پادشاه صفوى مشروعیتى بدهد، سعى مى کند حتى الامکان او را به دولت مطلوب نزدیک کرده کار ویژه هاى مورد سلطنت فاضله را از او بخواهد.
با این حال طرح این پرسش در این جا بى مناسبت نیست که چرا در میان انبوه منابعى که سبزوارى در کتاب خویش از آنها بهره برده است، هیچ توجهى به فارابى موسس فلسفه سیاسى در عالم اسلام، نکرده است؟ هیچ اسمى، نه از خودش و نه از آثارش، در روضه الانوار نیست و دیگر این که سبزوارى با این که مى دانیم فیلسوف است و روضه الانوار را نیز بر مبانى عقلى و فلسفى استوار ساخته است، اما هیچ علاقه اى به طرح مباحثى از آن دست که معمولا فیلسوفان سیاسى همچون فارابى به آنها پرداخته اند از قبیل بحث سعادت با شقوق مختلفش نداشته است. و یا به عبارت دیگر از ادبیات فیلسوفان سیاسى در این بحث و عمدتا در این کتاب استفاده نکرده است. بلکه ادبیات دینى و در مرتبه بعد ادبیات سیاستنامه اى است. به نظر مى رسد عامل عمده این باشد که وى در صدد ارائه طرحى براى نگهدارى حکومت موجود است و نه تبیین مدینه فاضله و مطلوب. مخاطب سبزوارى شخص پادشاه یعنى عباس دوم است در حالى که مخاطب فارابى پادشاهان نیستند.
در ادامه، براى آشنایى با نوع مباحث سبزوارى، یکى از مباحثى را که داراى اهمیت بیشترى است؛ یعنى بحث رابطه علما و حاکمان یا به تعبیرى رابطه دین و دولت، مورد بحث و بررسى قرار مى دهیم. همانگونه که ملاحظه خواهید کرد، نکات جدیدى در نظریه سبزوارى قابل مشاهده است.
پادشاه و علما (یا رابطه دین و دولت)
یکى از پیچیدگیهاى اندیشه سیاسى سبزوارى، بسان اندیشه سیاسى بسیارى از علما، تعیین جایگاه دین در نظام سیاسى، در هنگامى است که حکومت دست کسى است که مورد رضایت آنان نیست. و بر همین اساس در بیان مکنونات و عقاید سیاسى خویش جانب احتیاط را رعایت کرده به لطایف الحیل به ابراز عقاید سیاسى خویش مى پردازند.
اگر توجه کنیم که مخاطب سبزوارى در کتاب روضه الانوار شخص شاه عباس دوم است، اهمیت این قضیه و پیچیدگى آن بیشتر روشن خواهد شد. سبزوارى، به مناسبتهاى مختلف بر جنبه کنایه اى بودن سخنان خویش با پادشاه اشاره دارد. یک مورد را در این جا مىآوریم، وى در مورد جایى که رإى پادشاه خلاف مصالح باشد، لازم مى داند که نزدیکان و مشاوران پادشاه با شیوه هاى مناسب آن رإى را اصلاح کنند.
((در تغییر دادن رإى پادشاه از جانب چیزى که متضمن فساد دینى و ملکى بوده باشد، کمال لطف و تدبیر منظور باید داشت و مسارعت و مبادرت به آن کار و تخطئه آن رإى نباید نمود و بر وجه امر و نهى او را بر هیچ کار تحریص نباید فرمود، بلکه مفسده را، که رإى پادشاه متضمن آن باشد، یا مصحلتى که در خلاف آن باشد باید که به لطایف تقریرات و صنوف تدبیرات باز نمود و بر وخامت عاقبت کارهایى که مستلزم آن باشد بر وجه مرضى تنبیه باید نمود. و در اوقات خلوت و موانست به تدریج و تلطف در ضمن:
{1} ایراد امثال؛
{2} و تقریر حکایات گذشتگان؛
{3} و لطایف حیل
صورت آن کار را در نظر او نکوهیده باید داشت.)) (34)
ذکر این مقدمه براى این بود که بگوئیم، با همه احتیاطهایى که سبزوارى دارد، در باب رابطه پادشاه و علما عباراتى دارد که مى توانیم بگوییم از صراحت برخوردارند. در ادامه به برخى از این بیانات اشاره خواهد شد؛ بیاناتى که در کل پادشاه را موظف مى سازد که زیر نظر علمایى، که سبزوارى ویژگیهاى آنها را مشخص مى کند، به انجام وظیفه بپردازد.
در این جا ابتدا به اقسام علما از دیدگاه سبزوارى اشاره مى کنیم و سپس به مباحثى از قبیل رابطه پادشاه و علما خواهیم پرداخت.

اقسام علما

1. حکما. ((حکما جماعتى هستند که به فکرهاى عمیق و نظرهاى بلند و رإیهاى صواب، تفکر در حقایق موجودات نموده باشند و به کنه حقیقتها رسیده باشند و از راه براهین صحیحه اطلاع بر مبدإ و معاد به هم رسانیده مرتبه بلند از شناخت و توحید و تنزیه مبدإ اول تحصیل نموده معرفت مقربان درگاه احدیت از عقول و نفوس شریفه حاصل کرده فنون علوم حکمیه را چون الهى و طبیعى و ریاضى و اصول و فروع این فنون را موافق قانون صحیح و حق صریح اکتساب نموده احاطه بر اقوال و آراى حکما و دانایان پیش کرده و در تهذیب و تعدیل قواى نفسانى و دواعى بدنى کوشیده حب دنیا و آرزوهاى این جهانى از دل بیرون کرده باشند.)) (35)
به نظر سبزوارى این طبقه ((خلاصه اهل عالماند و وجود ایشان عزیز و نادر است. و گاه باشد که در چندین قرن بیش از یک یا دو از ایشان به هم نرسد.)) (36) ((تعظیم و تکریم این طبقه بر همه لازم و ضرورى است.)) (37) این عبارت مبهم است. زیرا روشن نیست که مقصود از ((تعظیم و تکریم)) ((آیا)) اطاعت و پیروى هم هست یا خیر؟ ضمن این که قید پایانى جمله یعنى ((برهمه)) مشخص مى سازد که شامل پادشاه هم مى شود. در ادامه مشخص خواهد شد که تعظیم و تکریم بدون پیروى و اطاعت از آنان ممکن نیست.
نگرانى سبزوارى این است که شناخت ((حکما)) معمولا براى اکثر مردم میسر نیست، چه بیشتر مواقع مدعیان باطل و جماعتى که حکیم نیستند خود را متشبه به ایشان مى سازند و بنا بر حب ریاست و میل به آن که مردم ایشان را کامل دانند، دعوى کمال و حکمت دانى مى کنند. وى حتى هشدار مى دهد که: ((بر ملوک و سلاطین نیز تمیز این به غایت دشوار باشد و این تمیز نتوانند کرد.)) بر همین اساس به پادشاهان توصیه مى کند که براى اطمینان از تعظیم حکما به همه علما احترام بگذارند. ((لیکن بر ملوک لازم است که اکرام و احترام همه طبقات اهل علم مى نموده باشند و از فواید و برکات عملیه طبقات اهل دانش و اصحاب فنون منتفع مى شده باشند و سخنان و فواید ایشان مى شنیده باشند.)) (38) وى به پادشاه اطمینان مى دهد که اگر چنین شیوه اى را انتخاب کند، خداوند او را به حکیم حقیقى راهنمایى خواهد کرد: ((حق جل و علا نحوى خواهد کرد که او را به عالم ربانى و حکیم صحیح راه نماید تا از برکات فواید او که دنیا و آخرت را شامل است، انتفاع یابد و قدر آراى صحیح و افکار علیه او را بداند و بشناسد.)) (39) بارى، به نظر مى رسد سبزوارى نمى خواهد هتک حرمت هیچ یک از مسنوبان به ((علم)) را بپذیرد.
آیا سبزوارى خود را از طبقه ((حکما)) مى داند؟ به نظر مى رسد پاسخ مثبت باشد. چون هم تعریفى که از حکما داد بر او صادق است. زیرا سبزوارى علاوه بر این که در فقه مجتهد است، مدرس فلسفه است و حتى تعلیقاتى بر کتابهاى فلسفى شیخ الرئیس دارد. ضمن این که، آن گونه که در بحث زندگى علمى وى گفتیم عالمى به تمام معنا جامع الاطراف است. مسإله دیگرى که این مطلب را تإیید مى کند، گله هایى است که سبزوارى در ضمن بحث از حکما، از دانشوران عصر خویش کرده است. وى مى گوید: ((اکثر اوقات جمعى از اهل حدیث و فقه که بیش از ظواهر بعضى آیات)) و احادیث نفهمیده اند و به اعماق آیات شریفه و غوامض اسرار احادیث نرسیده اند، طبقه علماى حکمت را بالکلیه انکار و تجهیل مى نمایند و در این باب مبالغه از حد مى گذارنند و بسیار باشد که تکفیر ایشان بالکلیه نمایند وقائل به اسلام یکى از ایشان نشوند.))

2. مجتهدان. ((ایشان گروهى هستند که اطلاع تمام بر آیات قرآنى و احادیث شریفه اصحاب عصمت و طهارت دارند و در مضامین آیات و احادیث تإمل نموده اند و صاحبان فکرهاى دقیق و نظرهاى صایباند. و ممارست قوانین اصول و فروع و طرق استدلال و بحث نموده اند و علمى چند، که در اجتهاد شرط است، تحصیل کرده اند و به صفت تقوا و دیانت و پرهیزگارى و عدالت متصفاند. وجود ایشان جهت ارشاد و راهنمایى خلق از همه چیز ضرورتر است؛ چه معرفت احکام و دانستن قواعد حلال و حرام، بى افکار ثاقبه و انظار صایبه ایشان صورت نبندد. و معرفت امور دین و شرع از فتاوا و اخبارات ایشان تحقیق یابد.)) (40)
در مورد حکما گفته بود: ((تعظیم و تکریم)) آنها لازم است. اما سخن سبزوارى در مورد مجتهدان صریح و بدون ابهام است: وى پیروى از مجتهدان را بر همه خلق واجب مى داند. ((بر همه خلق پیروى ایشان و تعظیم حکم و فتواى ایشان واجب و متحتم است.)) (41) روشن است که کلمه ((بر همه خلق)) شامل پادشاه هم مى شود. لذا وى همچنان که در بحث از ((حکما)) هشدار داد، در اینجا هم هشدار مى دهد که در طبقه مجتهدان نیز حق و باطل به هم ممزوج مى شوند و چه بسا گروهى که مجتهد نیستند دعوى اجتهاد کنند. ولى تمیز مجتهدان دروغین از تمیز حکماى دروغین آسانتر است. ((لیکن عمده در این باب نیز مساعدت توفیق غیبى و تإیید ازلى است.))
پرسشى که در این جا مطرح مى شود این است که آیا پیروى از مجتهدان واجب است ولى پیروى از حکما واجب نیست و فقط باید تعظیم و تکریم شوند؟ اگر چنین باشد، پس چرا سبزوارى مرتبه حکما را بالاتر از مرتبه مجتهدان قرار داده است؟ جواب این پرسش را سبزوارى، خود در جاى دیگر داده است. وى در بحث فضیلت علم و عقل و بیان مرتبه علما و عقلا با استفاده از جواب خداوند به ملائکه در مورد پرسش از چرایى آفرینش آدم که فرمود: ((علم حضرت آدم بیش از همه شما است. پس او را بر شما فضل و تفوق و رجحان بوده باشد.)) بطور صریح چنین گفته است: ((خلیفه و مقتدا و امام و متبع باید که اعلم باشد.)) (42)
با این سخن مطالب بسیارى روشن مى شود. سبزوارى در عبارتى کوتاه سعى کرده است. تمامى مکنونات خویش را ارائه کند. لذا از همه تعابیر استفاده کرده است. نتیجه این است که به نظر وى در هر امرى ((اعلم)) به آن امر مقدم است. در باب حکومت و پادشاهى نیز ((اعلم)) مقدم است. لذا حکومت و سلطنت شاه عباس دوم ((ناقصه)) و غیر مشروع است و لذا لازم است شاه از اعلم تبعیت کند. در باب حکیم و مجتهد نیز، حکیم چون اعلم است، مقدم است. و البته طبیعى است که سبزوارى چنین جمله اى را بگوید چون او شیعى است و در قالب آموزه هاى شیعى سخن مى گوید. منتهى اهمیت سبزوارى در این است که در عین حال فردى واقعگرا است. واقعگرایى که به هیچ وجه از اصول خویش عدول نمى کند. او سعى دارد به اصلاح وضع موجود بپردازد و این امر را با کمک از پادشاه وقت و نیز با اصلاح او قرین توفیق مى یابد. وقتى مى توان به اصلاح پادشاه امیدوار بود که او خود را مکلف به پیروى از دستورات ((اعلم)) از علما بداند. چیزى که سبزوارى در مورد آن کمترین مصالحه اى را روا نمى داند. چون اگر در اینجا مصالحه کند، ضمانتى براى اصلاح پادشاه و هیإت حاکمه نخواهد داشت.

3. طبقه مفسران و محدثان و فقیهان. این طبقه کسانى هستند که ((در مرتبه و دانش به مرتبه مجتهدین نرسیده اند، اما ممارست معرفت آیات و تفاسیر قرآن نموده اند یا ممارست و ملازمت کتب حدیث کرده اند و در فهم احادیث مساعى جمیله مبذول داشته اند یا کتب فقه مطالعه کرده اند و در نشر و مدارست آن مى کوشند و طریقه تعلیم و تعلم این علوم را وجهه همت خود ساخته اند.)) (43)
نکته بدیعى که در طبقه بندى ((علما)) از دیدگاه سبزوارى وجود دارد این نکته است که وى طبقه ((فقیهان)) را از ((مجتهدان)) جدا ساخته آن را در ردیف محدثان و مفسران قرار داده است. و این البته بر خلاف عرف رایج در زمان ما است. به هر حال از نظر سبزوارى احترام این طبقات نیز بر پادشاه لازم است. ((اعانت و اکرام این طبقات بر ذمه همت ملوک از لوازم است.)) (44)

4. فروتر از مراتب فوق، مرتبه علماى لغت و عربیت و نحو و صرف و امثال این علوم است. به نظر سبزوارى ((حاملان این علوم را نیز باید معزز داشت.)) (45)
سبزوارى فصل مستقلى در باب ضرورت نیاز به اطبا و منجمان و مهندسان و حساب و سایر دانشهاى ضرورى براى رفع حاجات ملک و مردم اختصاص داده است. وى نسبت به مرتبه کسانى که این دانشها را دارند نسبت به طبقاتى از دانشمندان که پیش از این بر شمردیم اظهار نظرى نکرده است. وى تإکید کرده است که دانشمندان این رشته ها را، ولو از ادیان دیگر باشند، باید گرامى داشت چه وجودشان لازم و نافع است. ((خلفاى بنى امیه و بنى عباس و اعاظم سلاطین اسلامى، جمعى از ارباب این علوم را تربیت تمام مى نموده اند و جمعى از اهل این علوم نیز که بر دین اسلام نبوده اند و نصرانى و مجوسى و صائبى و امثال آن بوده اند، به جهت رغبت به این علوم و حاجت به فواید آن، مراعات تمام مى نموده اند.)) (46)
وى در ضرورت این رشته هاى علمى به سخنى از افلاطون نیز استناد کرده که گفته است: ((علم فقه از جهت دینهاى شما است و طب از جهت بدنهاى شما است و هندسه از جهت معاش شما است.)) علم حساب چون در امر معیشت مدخلیت دارد باید آموخته شود و علم هیئت به خاطر معرفت اوضاع زمین و آسمان و ضبط احوال و حرکات کواکب و معرفت حسابهاى ماه وسال و اوضاع فلکى که به رصدها دانسته مى شود نافع است. (47) از نظر سبزوارى، یکى از وظایف پادشاهان، تربیت علماى این فنون است. به نظر سبزوارى اصل این علوم (علوم تعلیمیه که آن را علوم ریاضیه نیز خوانند) مستند به وحى الهى است و توسط انبیا به بشر رسیده است.
سبزوارى طبقه بندى مورد نظر خود از علوم را، تا آنجا که من جستجو کرده ام: ارائه نداده است. و اگر چنین کرده بود برخى ابهامات در تفکر وى بر طرف مى شد. به هر حال سبزوارى، در تمامى آثارش، تا آنجا که من مى دانم، علم خاصى را طرد نکرده است.
تا این جا به این نتیجه رسیدیم که پادشاه مخاطب سبزوارى موظف است به حکم شرعى (یعنى واجب است) طبق نظر ((اعلم)) (یعنى حکیم مجتهد) عمل کند. پس پادشاه جامعه را اداره مى کند و حکیم مجتهد به ارشاد خلق مبادرت مى ورزد. و هر جا نیاز به کمک داشت پادشاه موظف است به او کمک برساند. سبزوارى با توجه به همین نگرش وظایفى را براى پادشاه بر شمرده است از جمله مى گوید:
((بر پادشاه ترویج مساجد و معابد و مواضع دعا لازم است{...} باید{...} به}.. {. صدور و اهالى شرع تإکید نماید که مساجد شریفه را به رونق آرند و جماعتى که اهلیت و قابلیت نداشته باشند ایشان را از محراب و منبر متقاعد سازند تا اضلال خلق نکنند و آفت جهل مرکب ایشان به عوام الناس و مردم ضعیف العقل سرایت ننماید، بلکه باید پیش نمازان و واعظان، مردم صالح عادل متدین عارف به مسائل واحکام شرع باشند تا از اقتداى به ایشان ضررى به ادیان خلق راه نیابد؛ چه همیشه عوام الناس نظر بر پیش نمازان و واعظان مى دارند و سخنان ایشان را مقبول و متبع شناسند)). (48)
از دقت در عبارت فوق و نیز سایر دستورالعملهاى سبزوارى به شاه عباس دوم چنین ظاهر مى شود که وى از موضع ((حکیم مجتهد)) و یا حداقل ((مجتهد)) مى خواهد به شاه دستوراتى بدهد و طبق قاعده، شاه واجب است به این دستورات گوش دهد. از جمله این دستورات، مطالب مذکور است که سبزوارى در جهت اصلاح امور مذهبى به پادشاه دستوراتى مى دهد. سبزوارى براى تبیین ضرورت اصلاح وضع مساجد از نظر منبریها به پیش نمازان و ضررهایى که از جانب افراد ناصالح متوجه دین مردم مى شود اشاره مى کند. از جمله مفاسد و ضررهاى مورد نظر سبزوارى موارد زیر است:
1. منبریهاى کم سواد و نااهل احکام و احادیث را بر مطالب خود حمل نمایند؛
2. تحریف در الفاظ و معانى احادیث مى کنند؛ تا به مقصود خویش برسند؛
3. ((بسیار باشد که احادیث، بر سبیل خدعه و تلبیس، وضع نمایند.))؛
4. بسیار باشد که علما و دانشمندان را تفسیق کنند؛
5. چه بسا علما را تکفیر کنند.
سبزوارى در این مورد، مثالهایى نیز آورده است. وى مثال زده است که اینان اگر ببینند کسى کتابى از کتب صوفیه در دست دارد، او را متهم به صوفیگرى مى کنند و چون صوفیه را نیز از قبل کافر مى دانند، حکم کفر را بر آن فردجارى مى کنند. در صورتى که ممکن است آن شخص کتاب صوفیه را جهت اطلاع بر مذهب ایشان یا بعضى فواید دیگر مورد مطالعه قرار داده باشد. یا اگر ببینند کسى بر کتب حکما و علوم فلسفى مطلع است گویند: فلان حکیم است و کافر است و ایمان ندارد و تلبیسها کنند و تهمتها زنند. !
آنچه سبزوارى به عنوان مثال ذکر کرده است، چیزهایى است که دقیقا در زمان وى رواج داشته است. سبزوارى خود به آنچه گفتیم تصریح کرده است: ((در همه زمان این قسم کسان بسیار باشند و در زمان ما نیز هستند. و این گروه بدترین خلقند و منتظر فرصتند{...} این گروه اکثر اوقات، خود را منسوب به معرفت قرآن و حدیث سازند و دعوى کمال مهارت در آن کنند ولیکن از قرآن و حدیث به غیر از ظواهر بعضى الفاظ چیزى دیگر ندانند)). (49)
راه حل و چاره کار چیست؟به نظر سبزوارى اینجا وظیفه ارباب دولت سنگین است:
((اگر سلاطین و ارباب دولت در مقام تمیز و اصلاح مراتب علما نباشند روز به روز این طبقه باطله رواج گیرند و بر دانایان غالب آیند و بیشتر خلق به طرف ایشان مایل شوند و خللهاى عظیم در دین به هم رسد. و چون ضعف به دین راه یابد ملک نیز بر سر آن شود.)) (50)
تتبع و تفحص در متون مربوط به عصر صفویه نشان مى دهد که آنچه آمد، ویژه سبزوارى نیست بلکه این تفکر تلقى رایج در این عصر بوده است. عموم مردم همین تلقى را داشته اند. پادشاهان عمدتا این تلقى را پذیرفته بودند و سعى داشتند، لااقل در ظاهر، به آن پایبند باشند. برخى از علما نیز همین تلقى را داشتند. براى اثبات نکات فوق لازم است اندکى فراتر از اندیشه سبزوارى بحث را دنبال کنیم.
طبق اسناد موجود، شاه طهماسب، دومین پادشاه از سلسله صفوى و یکى از قدرتمندترین آنها، بر این نظر صحه گذاشت و خود را نائب محقق کرکى خواند: مطابق آنچه در روضات الجنات آمده است، وى خطاب به محقق کرکى چنین گفته است: ((انت احق بالملک لانک النائب عن الامام(ع) و انما اکون من عمالک إقوم بإ وامرک و نواهیک.)) (51) ترجمه: ((تو شایسته تر از من به سلطنتى؛ زیرا تو نایب امام(ع) هستى و من از کارگزارنت بوده به او امر و نواهى تو عمل مى کنم)).
مى دانیم که کرکى فقیه عادل امین جامع شرایط فتوى را مجتهد مى نامید که از سوى ائمه (ع) در زمان غیبت، در تمام امور نیابت پذیر، نیابت دارد. وى بر این سخن ادعاى اجماع کرده است.
((اتفق اصحابنا رضوان الله علیهم على ان:
1 الفقیه؛
2 العادل؛
3 الامین؛
4 الجامع لشرائط الفتوى المعبرعنه بالمجتهد فى الاحکام الشرعیه؛
نائب من قبل ائمه الهدى صلوات الله و سلامه علیهم فى حال الغیبه فى جمیع ما للنیابه فیه مدخل و ربما استثنى الاصحاب القتل و الحدود)). (52)
شاه اسماعیل دوم نیز در جریان تاجگذارى خود به این مسإله اشاره کرده حکومت را حق فقها، که نایبان امام زمانند، مى داند. (53) یکى دیگر از مجتهدین این عصر، به نام على نقى کمره اى، نویسنده کتاب همم الثواقب، نظریه اى مشابه دارد. (54)
لمبتون به همین مسإله توجه کرده نکاتى را در این باره متذکر شده است. به نظر وى ((فقها در مواجهه با شکاف بین عقیده و عمل، با اعتقاد به لزوم معصوم بودن حاکم از گناه و اعلم زمان بودن او، درصدد بر آمدند مشکل را بدین گونه حل کنند که سلطان را مطیع و پیرو یک مجتهد سازند.)) (55) وى در این زمینه به نظر برخى از علما استناد کرده است. محمد باقر مجلسى یکى از علماى مورد استناد وى است. به نظر لمتبون، مجلسى با قبول موجودیت پادشاه هیچ تلاشى در مشروع جلوه دادن او نکرده است و بلکه در فصلى پیرامون عدالت و ظلم سلاطین و امرا در کتاب عین الحیوه که عمدتا اختصاص به بحث از نبوت، امامت و دیگر موضوعات دینى دارد و براى عامه مردم نگاشته شده، چنین مى گوید:
((بدان که عدل ملوک و امرا از اعظم مصالح ناس است، عدل و صلاح ایشان موجب صلاح جمیع عباد و آبادانى بلاد است، و فسق و فجور ایشان موجب اختلال نظام امور اکثر عالمیان مى شود. حالت و رفتار ایشان تعیین کننده خواست اکثر مردم است، چنانکه از حضرت رسول(ص)به سند معتبر منقول است که دو صنف از امت هستند، اگر ایشان صالح و شایسته باشند، امت من نیز صالح خواهند بود؛ و اگر ایشان فاسد باشند، امت من نیز فاسد خواهند شد. صحابه پرسیدند: یا رسول الله ایشان که هستند؟ فرمود: فقها و امرا.)) (56)
براى نشان دادن تلقى عمومى به مطالب برخى از سفرنامه ها اشاره مى شود. شاردن درباره موقعیت اجتماعى مجتهد مى نویسد:
((داعیه مجتهد شبیه به داعیه پاپ است. اگر پادشاهان ایران و ارکان دولت، تسلیم عقاید ایشان نشوند آنان نیز به همان وسایلى که پاپ براى اجراى دعاوى و عقاید خود متشبث مى شود، دست مى زنند، بر حسب تعلیمات دینى، مجتهد باید سه صفت زیر را به حد اعلى داشته باشد: علم و ریاضت در زندگى و صفات و عادات نیک.)) (57)
وى از شخصى به نام ملا کاظم نام برده، مى نویسد:
((پس از آن که از راه زهد و ورع قبول عام یافت شروع کرد از اخلاق و عادات شاه عباس ثانى مزمت کردن و کار را به جایى رسانید که مى گفت این پادشاه، دائم الخمر و در نتیجه کافر شده الطاف خداوندى شامل او نیست. بایستى او را کشت و...)) (58)
شاردن در مورد نظریه سیاسى ایرانیان در باب حکومت مى نویسد:
((... اهل منبر و همراه با آنان همه مومنان و کسانى که از رعایت دقیق و کامل اصول دین برخوردار مى گردند هواداران این نظریه هستند که در غیبت امام(ع)، مجتهد معصوم باید بر مسند شاهى مستقر گردد. اصطلاح مجتهد معصوم به معنى مردى است که از نظر اخلاقى منزه است و همه علوم را به آن درجه از کمال آموخته است که مى تواند بى درنگ و بى شبهه به همه سوالاتى که درباره دین و حقوق مدنى از او به عمل آید پاسخ گوید{... }. اهل منبر مى گویند: چگونه ممکن است که این پادشاهان (نا مقید یا بى دین، به اصطلاح خاص آنان) شرابخوار و هوس باز، خلیفه خدا باشند و با آسمان پیوند داشته باشند و از آنجا روشنایى (فر) لازم را براى رهبرى مردم مومن دریافت کنند؟{...} اورنگ والاى جهان تنها به یک مجتهد یا مردى که واجد تقدس وراثتى ما فوق عامه مردم باشد تعلق دارد. راست است که مجتهد چون مقدس و در نتیجه مردى صلح جواست باید پادشاهى صاحب شمشیر نیز وجود داشته باشد تا عدالت را برقرار سازد، اما وى باید همچون وزیر و وابسته مجتهد باشد و بس.)) (59)
کمپفر از دیگر جهانگردانى بود که در زمان شاه سلیمان صفوى به ایران آمد. این جها نگرد آلمانى در کتابى خواندنى خاطرات خود از این سفر را یاداشت کرده است. وى درباره موقعیت مجتهد و قدرت مستقل او مى نویسد:
((شگفت آن که متإلهین و عاملین به کتاب نیز در اعتقاد به مجتهد با مردم ساده دل شریک اند و مى پندارند که طبق آیین خداوند، پیشوایى روحانى مردم و قیادت مسلمین در عهده مجتهد گذاشته شده است، در حالى که فرمانروا، تنها وظیفه دارد به حفظ و اجراى نظرات وى همت گمارد. بر حسب آنچه گفته شد، مجتهد نسبت به صلح و جنگ نیز تصمیم مى گیرد، بدون صلاحدید وى هیچ کار مهمى که در زمینه حکومت بر مومنین باشد صورت نمى پذیرد{...}. اما شاه که خداوند، زمام رعایا واداره کشورش را به دست او سپرده است باید از زبان مجتهد وقت نیت و مشیت او را دریابد.)) (60)
آیا شاه واقعا به مجتهدان گوش مى داده است؟ کمپفر جواب این پرسش را چنین داده است:
((اما درباره احترامى که شاه صفوى به مجتهد مى گذارد این را مى توان گفت که قسمت زیادى از آن متصنع است و در این کار، شاه پرواى مردم را مى کند زیر پیروى مردم از مجتهد تا بدان پایه است که شاه صلاح خود نمى داند به یکى از اصول غیر قابل تخطى دین تجاوز کند و یا در کار مملکت دارى به کارى دست بزند که مجتهد ناگزیر باشد آن را خلاف دیانت اعلام کند.)) (61)
به هر حال، نمى توانیم بگوییم هر آنچه کمپفر و امثال وى گفته اند در سراسر دوره صفویه به یکسان وجود داشته است، اما مى توانیم نتیجه گیرى کنیم که باور تفوق مجتهدین بر پادشاهان در میان مردم مسلمان، در نظر خود این مجتهدین و در عمل ظاهرى پادشاهان این دوره، امرى رایج بوده است. چیزى که به نظر مى رسد در دوره هاى بعدى نیز وجود داشت و فقط در دوره پهلوى بود که مورد معارضه جدى قرار گرفت.
بنابراین، تلاش برخى از پروهشگران که خواسته اند میزان قدرت دین در این دوره را، بر اساس تحلیل میزان قدرت ((صدر)) یا سایر نهادهاى دینى درون حکومت تحلیل کنند، کاملا نا بجا است. مریم میراحمدى بر اساس چنین تحلیلى نتیجه گرفته است که در دوره شاه عباس اول تمامى قدرت در دستان شاه بوده است چون وى حتى مقام ((صدر)) را نیز خود عهده دار شده بود. (62) در حالى که مى دانیم مجتهدان بزرگى چون میرداماد و شیخ بهایى، در همین دوره، از قدرت زیادى برخوردار بوده اند. بنابراین تحلیل اساسى باید بر روى میزان قدرت مجتهدان در هر دوره قرار داده شود.
در پایان اشاره به این بحث مفید است که شاه پیوسته آزادى عملى در انتخاب مجتهدى که بر مبناى نظر او مى توانست رفتار خود را توجیه کند داشت. بر همین اساس برخى اوقات در میان خود علما اختلافات شدیدى بروز مى کرد و حتى علماى مخالف حکومت، علمایى را که با حکومت همکارى مى کردند مورد طعن قرار مى دادند. (63) در میان خود علمایى که با حکومت همکارى داشتند نیز مى بینیم که در برخى موارد از تقرب به سلاطین نهى کرده اند و در مذمت علماى دربارى، سخنانى آورده اند. همچون علامه مجلسى و یا محقق سبزوارى و یا شیخ بهایى. ظاهرا اختلاف اینان در باب علل و عوامل نزدیکى به دربار بوده است که خود اینها به عنوان تکلیف شرعى، در جهت کمک به مردم و جلوگیرى از ظلم، عمل مى کرده اند و آنان که مورد مذمت قرار مى گرفتند، از نظر اینان، به دنبال نام و نان بوده اند.

نتیجه گیرى
از آنچه تاکنون گفتیم این نتیجه حاصل شد که محقق سبزوارى در این کتاب، از موضع یک حکیم و مجتهد، که اطاعت همه کس و از جمله پادشاه از او واجب است، سخن مى گوید و دستوراتى به شاه عباس دوم مى دهد. بر این اساس ساختار رابطه دین و دولت در اندیشه سبزوارى در شکل زیر قابل نمایش است.

حکیم
مجتهد (حکیم و مجتهد مثل خود سبزوارى)
پادشاه (عهده دار وظایف دینى و عرفى)
فقیهان و محدثان و مفسران وزیر اعظم
سایر علماسایر ارکان
با این ذهنیت و موقعیت، سبزوارى تلاش کرده است تا انجام اصلاحاتى را در سازمان سیاسى دولت صفوى پیشنهاد کند.

پی نوشتها
1. وقایع السنین و الاعوام، ص 501 و 535. مکارم الاثار، ج 3، ص 823. جامع الروات، ج 2، ص 79. طبقات اعلام الشیعه، ج 5، ص 71.
2. روضات الجنات، ج 2، ص 68. در این منبع مى خوانیم: ((قد ورد العراق بعد فوت والده المذکور و سکن اصفهان.)) که منظور عراق عجم است که اصفهان نیز جزء آن به حساب مىآید. در کتاب دین و سیاست در دوره صفوى، در صفحه 202 مى خوانیم: ((مدتى را در عراق گذرانده و پس از آن در اصفهان مى زیسته است.)) که مولف مزبور مإخذ خود را ذکر نکرده است؛ اگر منبع ایشان مطلب روضات الجنات باشد، چنین مطلبى (مدتى را در عراق گذرانده) از آن استنباط نمى شود.
3. روضات الجنات، ج 2، ص 68. ریحانه الادب، ج 5، ص 242. هدیه الاحباب، ص 254.
4. روضات الجنات، ج 2، ص 69. ریحانه الادب، ج 5، ص 242. هدیه الاحباب، ص 254.
5. طبقات اعلام الشیعه، ج 5، ص 71. ریحانه الادب، ج 5، ص 242.
6. تذکره نصر آبادى، ص 152. ریحانه الادب، ج 5، ص 244.
7. مقدمه اى بر فقه شیعه، ص 239.
8. تذکره نصر آبادى، ص 152. طبقات اعلام الشیعه، ج 5، ص 71.
9. روضات الجنات، ج 2، ص 69. مشاهیر دانشمندان اسلام، ص 192.
10. طبقات اعلام الشیعه، ج 5، ص 71.
11. تذکره نصر آبادى ص 152. وقایع السنین و الاعوام، ص 514. ریحانه الادب، ج 5، ص 242.
12. تذکره نصر آبادى، ص 152. طبقات اعلام الشیعه، ج 5، ص 71.
13. روضات الجنات، ج 2، ص 69، ریحانه الادب، ج 5، ص 242. قصص العلما، ص 386. فواید الرضویه، ص 426. دین و سیاست در دوره صفوى، ص 202.
14. روضات الجنات، ج 2، ص 69. ریحانه الادب، ج 5، ص 242. فواید الرضویه، ص 426.
15. وقایع السنین و الاعوام، ص 502 و 534.
16. طبقات اعلام الشیعه، ج 5، ص 71. روضات الجنات، ج 2، ص 69.
17. طبقات اعلام الشیعه، ج 5، ص 72. الذریعه، ج 3، ص 55.
18. همان، ص 72.
19. مقدمه اى بر فقه شیعه، ص 57.
20. همان، ص 57 ـ 56.
21. وقایع السنین و الاعوام، ص 535.
22. منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ص 491 ـ 490.
23. همان، ص 491.
24. جامع الروات، ج 2، ص 79.
25. در وقایع السنین و الاعوام، صفحه 534، آمده است: ((در سالى که بیمارى بسیار بود و جمعى کثیر از هر طایفه فوت شدند.)) در این منبع ذکر نشده که وفات محقق سبزوارى به علت آن بیمارى فراگیر بوده است یا خیر.
26. سوگمندانه این دو اثر نیز مانند دیگر آثار نفیس آن عالم فرزانه، به گونه اى در خور، تصحیح و چاپ نشده اند. گفتنى است موسسه آل البیت، چند سال پیش از این، کتاب ذخیره المعاد فى شرح الارشاد را، به صورت افست از روى چاپ سنگى، بدون تنقیح و تصحیح به چاپ رسانده است، تنها جنبه مثبت آن فهرستى است که در پایان کتاب آمده است و نیز صفحه گذارى مسلسل آن.
27. وقایع السنین والا عوام، ص530 ـ 529.
28ـ کتاب روضه الانوار توسط نگارنده احیا شده و ان شإالله به زودى در اختیار علاقمندان به آثار سیاسى قرار خواهد گرفت. از جمله نسخه هاى این کتاب مى توان به نسخه خطى، به شماره مسلسل 3896 کتابخانه آیه الله مرعشى و نیز نسخه اى که به سال 1285 قمرى منتشر شده، اشاره کرد.
29ـ روضه الانوار، مقدمه.
30ـ روضه، قسم اول، مقدمه.
31ـ روضه، ص 485.
32ـ روضه، قسم اول، مقدمه.
33ـ همان.
34ـ روضه. قسم دوم، باب دوم، فصل دوم.
35ـ روضه، قسم دوم، باب دوم، فصل سوم.
36ـ همان.
37ـ همان.
38ـ همان.
39ـ همان.
40ـ همان.
41ـ همان.
42ـ روضه. قسم اول، باب هفتم، فصل دوم.
43ـ همان.
44ـ همان.
45ـ همان.
46ـ روضه. قسم دوم، باب دوم، فصل ششم.
47ـ همان.
48ـ روضه، قسم دوم، باب دوم، فصل سوم.
49ـ همان.
50ـ همان.
51ـ روضات الجنات، ج 4، ص 361.
52ـ رسائل المحقق الکرکى، ج 1، ص 142. شیخ محمد حسن نجفى، نویسنده کتاب فقهى جواهر الکلام در ج 21، ص 396 به تإیید و شرح و بسط عبارت فوق پرداخته است.
53ـ محمد بن هدایت الله افوشته اى نظنزى، نقاوه الاثار، به اهتمام دکتر احسان اشراقى، ص 41. 54ـ مجله حکومت اسلامى، اندیشه هاى یک عالم شیعى در دولت صفوى، رسول جعفریان، سال دوم، شماره سوم، پاییز 1376.
55ـ دولت و حکومت در اسلام، ص 442.
56ـ همان، ص 443.
57ـ دین و سیاست در دوره صفوى، ص 47.
58ـ همان.
59ـ همان، صص: 50 ـ 53.
60ـ همان، ص 58 ـ 59.
61ـ همان، ص 60 ـ 61.
62ـ مریم میر احمدى، دین و مذهب در عصر صفوى، 1363، ص 122. 63ـ همانند جریان محقق کرکى و قطیفى.

 

 


منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1377 / شماره 1، تابستان ۱۳۷۷/۴/۰۰
نویسنده : نجف لک‏زایى

نظر شما