فقه و رهبرى در اندیشه سیاسى فارابى
على رغم برداشت ناصواب بسیارى از محققان و نویسندگان معاصر، که رویکرد اندیشه سیاسى فارابى را کشف و شهودى پنداشته، تصور کرده اند فارابى به راهى اوتوپیایى و ماورإالارضى گام نهاده است؛ همچنان که پیش از او مدینه فاضله افلاطونى، در دام آن گرفتار شده بود. راقم این سطور را اعتقاد بر آن است که این تلقى، قرائتى است که از منظر افلاطون به فارابى نظر کرده است و مع الاسف موسس فلسفه اسلامى و سیاسى (1) و بزرگترین فیلسوف جهان اسلام را ناخواسته و یا ناآگاهانه به اتهام تقلید از فلسفه سیاسى کلاسیک یونانى به حاشیه کشانده اند، که اگر در اعتقادشان صائب هم باشند در عمل به خطا رفته اند. زیرا فارابى علاوه بر اخذ مکتب افلاطون، ارسطو و فلوطین و جمع بین آراى متناقض آنها (2)، بخشى از آن آرا را که با مبانى دینى ناسازگار بوده حذف نموده بخشى را بازسازى و اصلاح کرده است و آراى بسیارى از تفکر خویش بر آن افزوده است فلذا اهتمام به اندیشه فارابى در قیاس با اندیشه افلاطون و ارسطو به مراتب از اولویت بیشترى برخوردار است.
بر این اساس جا دارد قرائت جدیدى از اندیشه سیاسى وى با رهیافتى فلسفى، مورد مذاقه قرار گیرد. در این راستا، نگارنده بعد از دو سال مطالعه و تحقیق بر روى تمام آثار موجود (3) فارابى و تحقیقات پیرامونى سعى دارد با توجه به منظومه فکرى معلم ثانى، که تلفیقى است از عناصر زمان، عمل سیاسى، اعتقاد شیعى و تفکر سیاسى از زوایاى مختلف، ((فلسفه سیاسى)) او را مورد کنکاش و مطالعه قرار دهد. (4) و تحقیق حاضر، بخشى از این پروژه وسیع است.
فرضیه تحقیق این است که فارابى بر اساس عناصر فوق، ((مصالح)) یونانى را اخذ، و با دیدى واقعگرا، نظام مطلوب خویش را معمارى کرد. که ماهیت این نظام به هیچ وجه در اندیشه فیلسوفان پیشین، طرح نشده است. بنابر این اگر چه در حیات علمى او سهم زیادى از ارثیه ((نهضت ترجمه)) وجود دارد و او بر سر سفره رنگین مترجمان زیادى نشسته است و حقیقتا بزرگترین شارح و مفسر دسترنج مترجمان قرون دوم و سوم هجرى قمرى است، اما علاوه بر اخذ ((علوم عقلى)) با الهام از تفکر اسلامى شیعى، براى حل ((بحران)) زمانه خویش، پاسخهاى خود را در قالب یک منظومه منسجم فکرى، ارائه نمود. فلذا بحث ((علت فاعلى)) را از افلاطون گرفت و بر خداوند منطبق نمود. ((حادث و قدیم)) او را بر ((واجب الوجود و ممکن الوجود)) و ((سعادت قصوایش)) را بر ((بهشت)) و نشئه ((مکافات عمل)) را بر ((جهنم)) و ((عقل فعالش)) را بر ((فرشته وحى)) و ((مله فاضله اش)) رابر ((اسلام)) و ((نظامهاى فاسدش)) را بر مدینه هاى ((جاهله))، ((فاسقه)) و ((ضاله)) (که در 54 ساختار مستقل طراحى شده) منطبق نمود. ((مدنیت طبیعى)) ارسطویى را گرفت و عنصر ((کمال طلبى)) و ((افضلیت خواهى)) دینى (5) را در کنار ((ضرورت بقا)) بر آن افزود و با صراحت تمام اعلام نمود که ((من هیچ گاه مقلد ارسطو نیستم)) (6). در خصوص موضوع این تحقیق فارابى ((مدینه فاضله)) افلاطونى را اخذ نمود و آن را پایه دو نظام سیاسى گسترده تر قرار داد (7) و آن را از برخى ویژگیهاى ((دولت شهرى)) یونانى منسلخ و بر ((مدینه الرسول)) منطبق نمود و آنگاه براى ترسیم ساختار رهبرى در نظام سیاسى خویش ((فیلسوف ـ شاه)) را بر ((نبى)) و ((امام)) در تفکر شیعى منطبق کرد (8) اما برخلاف افلاطون در این سطح توقف ننمود تا گرفتار آرمانگرایى اوتوپیایى بشود و فیلسوف ـ شاهش غیر قابل دسترس باشد، بلکه با الهام از همان تفکر شیعى خود، بعد از نظام سیاسى به رهبرى انسان حکیم متصل به وحى الهى، چهار نوع رهبرى دیگر را که به صورت متناوب و على البدل در طول هم قرار مى گیرد، به شرح ذیل مطرح نمود:
1 ـ رهبرى رئیس اول ـ< رهبرى پیامبر اکرم (ص)؛
2 ـ رهبرى، ریاست تابعه مماثل ـ< رهبرى امامان شیعه (ع)؛
3 ـ ریاست سنت (تابعه غیر مماثل) ـ< رهبرى فقیه جامع الشرایط؛
4 ـ رهبرى روساى سنت ـ< رهبرى شوراى فقها (دو نفرى)؛
5 ـ رهبرى روساى افاضل ـ< رهبرى شوراى شش نفره فقها.
در بخش بعدى مقاله به تفصیل انواع رهبرى بویژه سه قسم اخیر را بحث خواهیم کرد.
و اما در عرصه فقه على رغم غلبه علوم عقلى و برهانى در اندیشه معلم ثانى با رهیافت فلسفى، مقام فقه را هم در ((تصنیف علوم)) و هم در ((احصإالعلوم)) ارتقا داده آن را جزء علوم اصلى قرار داد. مقام فقیهان را هم در عرصه اندیشه بالا آورد و به رغم اصرارى که بر اختصاص نخبگان و ((خواص)) جامعه به حکیمان و فیلسوفان دارد، فقیهان را در ردیف آنها قرار داد و فرمود: ((یجعل الخواص اولا... الفلاسفه ثم الجدلیون و السوفسطائیون ثم واضعوا النوامیس ثم المتکلمون و الفقهإ...)) (9) یعنى خواص به ترتیب عبارتند از فیلسوفان و جدلیان، سوفسطائیان، واضعان نوامیس و متکلمان و فقیهان، البته چون گرایش فکرى او بیشتر فلسفى است متکلمان و فقیهان را در رتبه پنجم خواص قرار داد و در توجیه این تقسیم استدلال مى کند که ((الفقیه یشتبه بالمتعقل)) فقیه در ماهیت نحوه استنباط صناعتش شبیه به متعقل و فیلسوف است و از نظر متدولوژیک و مبادى نظرى در استنباط آراى جزئى با او متفاوت است. زیرا فقیه مبادى و مقدماتش ((نقلى)) است و از منبع ((مله)) و شریعت در امور فرعى اخذ مى کند؛ در حالى که فیلسوف و متعقل مبادى و مقدماتش از ((مشهورات)) و ((تجربیات)) مى گیرد؛ بنابر این فقیه به اعتبار یک شریعت خاص و مشخص جزء ((خواص)) و نخبگان فکرى قرار مى گیرد؛ در حالى که فیلسوف به اعتبار کلى از خواص مى باشد. (10) سپس او بحث ((روش شناختى)) را از رابطه فلسفه و فقه به رابطه شریعت و فلسفه گسترش داد. با مبانى فلسفى خویش که هم حقیقت ((فلسفه)) و هم حقیقت ((دین و فلسفه)) را واحد مى داند معتقد است بین آن دو هم تفاوت متدولوژیک وجود دارد. (11) او بر این باور است که فلسفه چون بر برهان و عملیات عقلانى متکى است، مقدم بر دین است که بر شیوه اقناعى و تخییلى و از راه تصرف در قوه متخیله مخاطبان انجام مى گیرد. بر این اساس تقدم فلسفه بر دین در روش و مخاطبان آن است فلذا در کتاب ((المله)) هر دو بخش ((آرا)) و ((افعال)) دینى را متإخر از آرا و افعال فلسفى مى داند. (12) و در ((الحروف)) فقه و کلام را متإخر از شریعت و مله و شریعت را هم متإخر از فلسفه مى داند. بنابر این فقه با یک واسطه مله از فلسفه متإخر است. (13) علاوه بر این منظر معرفت شناسانه و متدولوژیک به فقه، معلم ثانى در جایگاه فقاهت و از منظر فقهى به دفاع از حریم علوم عقلى و منطقى مى پردازد و در دوران خویش (قرن سوم و چهارم قمرى) که این علوم تخطئه مى شدند، مجموعه اى از ((احادیث نبوى)) را در توجیه و دفاع از آنها با شیوه اى فقیهانه مى نگارد. (14) و با این رهیافت فقهى در عرصه علوم عقلى هر جا نیاز به تبیین باشد از فقه کمک مى گیرد (15) و در عرصه سیاست در زمان انقطاع فیوضات وحیانى ((فقیهان)) را تنها رهبران و هادیان مدینه فاضله اسلامى مى داند.
سطوح رهبرى در نظام سیاسى
پیش از این در مقدمه، گفته شد که فارابى بر اساس تفکر اسلامى و شیعى خود به پنج نوع رهبرى در پانزده شکل و ساختار حکومتى اعتقاد دارد که در طول هم قرار مى گیرند. انواع رهبرى عبارتند از:
1 ـ رهبرى رئیس اول؛ ـ
2 ـ رهبرى ریاست تابعه مماثل؛
3 ـ رهبرى ریاست سنت؛ ـ
4 ـ رهبرى روساى سنت؛
5 ـ رهبرى روساى افاضل.
هر کدام از این رهبریها مى تواند در یکى از سه شکل حکومت یعنى ((مدینه))، ((امت)) و ((معموره ارض)) مطرح باشد چون در این مقاله موضوع ولایت فقیه است طبعا ما از طرح ((اشکال حکومت)) بى نیاز هستیم و دو نوع اول رهبرى را هم استطرادا بیان مى کنیم:
نوع اول رهبرى: رئیس اول:
ریاست اولى نهادى است که در رإس هرم قدرت در یکى از سه نظام سیاسى در اندیشه فارابى قرار دارد و رهبرى که در آن جایگاه قرار مى گیرد، رئیسى است که از حاکمیت برتر (16) برخوردار است و با تعابیرى از قبیل ((ملک مطلق))، ((فیلسوف))، ((واضع نوامیس))، ((رئیس اول)) و ((امام)) معرفى شده است (17).
چنین رئیسى یک انسان استثنایى است که با عوالم بالا در ارتباط است و از دو امر فطرى و طبعى و ملکات و هیئآت ارادى بهره گرفته، مراحل کمال را پیموده، کامل شده است و به مرتبه عقل بالفعل و معقول بالفعل رسیده است. قوه متخیله اش بالطبع به نهایت کمال خود نائل آمده در همه حالات خویش آمادگى دریافت فیوضات وحیانى را از طریق ((عقل فعال)) دارد و مورد عنایت خداوند است. ((و کان هذا الانسان هو الذى یوحى الیه فیکون الله عزوجل یوحى الیه بتوسط العقل الفعال فیکون ما یفیض من الله تبارک و تعالى الى العقل الفعال یفیضه العقل الفعال الى عقله المنفعل بتوسط العقل المستفاد ثم الى قوته المتخیله فیکون بما یفیض الى عقله المنفعل حکیما و فیلسوفا و متعقلا على التمام و بما یفیض منه الى قوته المتخیله نبیا منذرا)) (18). چنین انسانى از آن جهت که فیوضات را از طریق عقل فعال به واسطه عقل مستفاد و عقل منفعل دریافت مى کند، حکیم و فیلسوف و خردمند و متعقل کامل نامیده مى شود و از آن جهت که فیوضات عقل فعال به قوه متخیله او افاضه مى شود داراى مقام ((نبوت)) و انذار مى باشد و فارابى براى چنین انسانى خصال و شرایطى را قائل است. در ((فصول المدنى)) شرایط رئیس اول را در شش شرط بیان مى کند: 1 ـ حکیم باشد (با همان مفهومى که بیان شد)؛ 2 ـ تعقل تام داشته باشد؛ 3 ـ از جوده اقناع برخوردار باشد؛ 4 ـ از جوده تخییل برخوردار باشد؛
5 ـ قدرت بر جهاد داشته باشد؛ 6 ـ از سلامت بدنى بهره مند باشد. (19)
سپس او اوصاف و ویژگیهایى را علاوه بر شرایط ششگانه فوق قائل است که عبارت است از:
1 ـ تام الاعضإ باشد و قوتهاى او در انجام کارهایى که مربوط به اعضا است توانمند باشد؛
2 ـ خوش فهم و سریع الانتقال باشد؛
3 ـ خوش حافظه باشد و آنچه مى فهمد و مى بیند و مى شنود و درک مى کند در حافظه بسپارد؛
4 ـ هوشمند و با فطانت باشد و قادر به ربط مطالب و درک روابط على باشد؛
5 ـ خوش بیان باشد و زبانش گویایى داشته باشد؛
6 ـ دوستدار تعلیم و تعلم باشد؛
7 ـ در خوردن و نوشیدن و منکوحات حریص و آزمند نباشد و از لهو و لعب طبعا به دور باشد؛
8 ـ کبیرالنفس و دوستدار کرامت باشد؛
9 ـ دوستدار راستى و راستگویان و دشمن دروغ و دروغگویان باشد؛
10 ـ بى اعتنا به درهم و دینار و متاع دنیا باشد؛
11 ـ دوستدار عدالت و دشمن ظلم و جور باشد؛
12 ـ شجاع و مصمم و از اراده قوى برخوردار باشد؛
13 ـ بر نوامیس و عادات مطابق بافطرتش تربیت شده باشد؛
14 ـ نسبت به آیین خویش صحیح الاعتقاد باشد؛
15 ـ اعمال و رفتارش بر اساس آئینش باشد و از آنها تخلف نکند؛
16 ـ به ارزشها و فضائل مشهور پایبند باشد. (20)
فارابى بین شرایط و خصال و ویژگیها، تفاوت گذاشته است به این معنا که شرایط را در ثبوت و وجود رئیس اول لازم مى داند و ویژگیها را در تحقق خارجى و اثبات او ضرورى مى شمرد. برخى از محققان بین شرایط و خصال تفکیک قائل نشده و به زحمت افتاده اند و توجه نکرده اند که این خصال دلایل ثبوتى نیستند و ممکن است در آثار مختلف فارابى کم یا زیاد بشوند، و نباید فورا قلم اتهام به سوى فارابى کشید که این جا پیرو افلاطون است و آنجا تناقض دارد و آنجا کلامش مبهم است و هکذا. و در حالى که معلم ثانى مکرر در بحث شرایط و اوصاف مى فرماید: بعضى ذاتى و طبعى هستند و برخى اکتسابى و در ((آرإ)) بعد از بیان شرایط اکتسابى تصریح مى کند که ((فهذا هو الرئیس الاول الذى... و لایمکن ان تصیر هذه الحال الالمن اجتمعت فیه بالطبع اثنتا عشره خصله)) (21) با تحقق شرایط مذکور رئیس اول ثبوتا به این مقام نایل آمده اما در خارج او به مقام ((امامت اثباتى)) نمى رسد مگر اینکه دوازده ویژگى در او بالطبع محقق شود و در تحصیل السعاده چهار خصلت دیگر بر اینها مى افزاید.
ابهام دیگرى که در بدو نظر ممکن است به ذهن محققان خطور کند و آنها را دچار ابهام نماید این است که فارابى بعضى از مسائل را هم جزء شرایط رئیس اول آورده است و هم جزء اوصاف او که البته با کمى تإمل ابهام برطرف مى شود. در ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) شرایط در چهار مورد خلاصه شده (حکمت ـ قدرت بیان ـ قدرت ارشاد ـ سلامت جسمانى) که تقریبا سه شرط آخر جزء اوصاف هم آمده است و شاید این امر سبب شده که برخى تصور کنند شرط ثبوت رئیس اول تنها ((حکمت)) است اما با مراجعه به تحصیل السعاده که در واقع اثر ((فیلسوف شناسى)) و ((امام شناسى)) و ((رئیس شناسى)) فارابى است متوجه مى شویم که وى سه شرط فوق را در تحقق و ثبوت رئیس اول اساسى مى داند؛ زیرا معتقد است رئیس اول کسى است که قوت ((فضایل نظرى)) را در وجود خویش دارد و با قوت ((فضایل فکرى)) و ((فضایل خلقى)) و ((فضایل عملى)) از راه ((برهان)) و یا ((اقناع)) مى خواهد خواص و عوام جامعه را به سوى سعادت هدایت نماید.
بنابر این قدرت بیان و قدرت ارشاد و سلامت جسمانى جزء تعریف ((رئیس اول)) گنجانده شده اند، اما چون اینها شرایط ثبوت هستند معلم ثانى بلافاصله خواننده را متنبه مى کند که دچار ابهام نشود و مى فرماید این شرایط ثبوت در فیلسوف و امام و رئیس اول مانند شرایط طبیب هستند که او با اتصاف به فن طبابت و قدرت بر علاج مریضان عنوان طبیب را ثبوتا احراز مى کند خواه مریض به او مراجعه کند یا مراجعه نکند. خواه وسایل و ابزار طبابت در اختیارش باشد و یا نباشد، خواه مبسوط الید و برخوردار از توان مالى باشد و یا فقیر باشد هیچ کدام ماهیت طبابت او را در ((مقام ثبوت)) خدشه دار نمى کند؛ اگر چه در مقام اثبات او بالفعل طبابت نکند. ماهیت کار رئیس اول نظام سیاسى فارابى نیز چنین است ((الملک اوالامام هو بماهیته و بصناعته ملک و امام سوإ و جد من یقبل منه او لم بجد، اطیع او لم یطع، و جد قوما یعاونونه على غرضه او لم یجد)) (22) رئیس اول و امام به ماهیت و صناعتشان رهبر هستند خواه کسى از آنها بپذیرد یا نپذیرد، اطاعت بشوند و یا نشوند، کسانى آنها را یارى کنند یا نکنند. در هر صورت آنها در مقام ثبوت عنوان فوق را دارا هستند بنابر این بطور خلاصه چنین نتیجه گرفته مى شود که شرایط ذکر شده براى رئیس اول در مقام ثبوت و اوصاف مذکور در مقام اثبات و خارج هستند. فارابى در ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) بعد از بیان اوصاف و شرایط عبارتى دارد که به نظر مى رسد مترجم محترم جناب دکتر سید جعفر سجادى، آن را درست ترجمه نکرده است و همان منشإ اشتباه فارسى زبانان و خوانندگان ترجمه این کتاب شده است. فارابى مى گوید: ((اجتماع هذه کلها فى انسان واحد عسر فلذا لایوجد من فطر على هذه الفطره الا الواحد بعد الواحد و الاقل من الناس فان وجد مثل هذا فى المدینه الفاضله ثم حصلت فیه بعد ان یکبر تلک الشرایط الست المذکوره قبل او الخمس منها دون الانداد من جهه المتخیله کان هو الرئیس)) در عبارت فوق فارابى ویژگیها را فطرى و طبعى و ((شرایط)) را حصولى مى داند. وجود شرایط حصولى براى ثبوت ریاست ضرورى است و براى تحقق خارجى آن اوصاف فطرى و طبعى هم لازم است او مى نویسد: مشکل است که یک نفر فطرتا همه این اوصاف را یک جا داشته باشد ولى اگر یک نفر یافت شد که بالطبع این اوصاف را داشت بعد از آن که بزرگ شد شرایط را هم تحصیل کرد او رئیس اول است. تعبیر فارابى از شرایط ششگانه یا پنجگانه است که دکتر سجادى بدون توجه به اصطلاح ((شرایط)) مى گوید ((بطورى که ملاحظه مى شود دوازده خصلت برشمرده شد، منظور از شش شرط ممکن است شرط اول تا ششم باشد یعنى منظور شرایط فرعى است)) (23) غافل از این که فارابى مى گوید: ((فان وجد مثل هذا فى المدینه)) یعنى اگر انسانى در مدینه واجد دوازده خصلت، یافت شد. ((ثم حصلت فیه بعد ان یکبر تلک الشرایط)) سپس بعد از آن که بزرگ شد و شرایط را تحصیل کرد، او رئیس مدینه است. ظاهرا منشإ دیگر اشتباه مترجم محترم در این است که فارابى در ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) بر خلاف ((فصول منتزعه)) شرایط ششگانه را در چهار شرط تلخیص نموده ولى در ارجاع به آن تعبیر به شرایط ششگانه دارد و کانه در ذهن او فصول منتزعه بوده است. خلط شرایط و اوصاف را جناب دکتر رضا داورى نیز مرتکب شده است و با مقایسه اى که بین ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) و ((فصول المدنى)) دارد دچار شگفتى مى شود و فارابى را متهم مى کند که از نظر خویش عدول کرده است! ((باکمال تعجب مى بینیم که فارابى در فصول المدنى از این نظر عدول مى کند و شرایط رئیس اول را به شش صفت تقلیل مى دهد)) (24) و نفرموده اند که در کدام اثر فارابى بیش از شش شرط قائل شده است متإسفانه دکتر ناظر زاده کرمانى که بحق جامعترین تحقیق را در فلسفه سیاسى فارابى گردآورى کرده است به همین خطا دچار شده است. (25)
بعد از آشنایى با اوصاف و شرایط رئیس اول مناسب است به موضوعاتى چون ((ساختار قدرت در نظام ریاست اولى، وظایف و کار ویژه رئیس اول ((مشروعیت)) و خاستگاه رهبرى او، نحوه کسب قدرت و سلب آن، نحوه توزیع قدرت و انتقال آن و... پرداخته شود اما چون خوف اطاله مقال مى رود مشتاقان نظرات سیاسى معلم ثانى را به تفصیل این مباحث که توسط نگارنده به زودى منتشر خواهد شد، ارجاع مى دهیم.
نوع دوم رهبرى: ریاست تابعه مماثل
در زمان فقدان رئیس اول فارابى وارد این مقوله مى شود که تکلیف شریعت و آیین او چه مى شود به نظر مى رسد در اینجا فارابى بیشتر از منظر کلام شیعى به تبیین رهبرى مماثل مى پردازد و با ویژگیهایى که براى آن ارائه مى دهد فلسفه امامت را در تشیع به نمایش مى گذارد زیرا او معتقد است این نوع رهبرى از شرط حکمت و اتصال به منبع فیض الهى برخوردار است و در تمام وظایف و اختیارات مانند رئیس اول عمل مى کند و متولى امور دین و شریعت است که اگر نیاز به وضع قانون و تکمیل یا تغییر باشد، بر اساس مصلحت و مقتضیات زمان خویش اعمال مى نماید فارابى مى گوید: ((تغییر شریعت نه به این معناست که رئیس اول اشتباه کرده است بلکه خود رئیس اول هم اگر در این زمان مى بود همین تغییرات را اعمال مى کرد. بنابر این رفتار سیاسى در توالى ریاست مماثل که چون ملک واحد هستند بدین صورت است)). (26)
در ((السیاسه المدینه)) فارابى در تحلیل رهبران مماثل مى گوید ((این گونه از رهبران اگر در زمان واحدى در یکى از نظامهاى سیاسى سه گانه (مدینه فاضله ـ امت فاضله ـ معموره فاضله) اجتماع نمایند همه آنها مثل یک پادشاه هستند ((تکون کملک واحد)) زیرا رفتار و کردار و اهداف و اراده آنها یکى است و چنانچه به صورت متوالى در زمانهاى مختلف هم باشند باز نفوس آنها ((کنفس واحده)) (27) است و دومى بر اساس سیره اولى عمل مى کند همانطورى که رئیس اول مى تواند شریعتى را که خویش در یک زمانى بر اساس مصلحت آورده بود در صورت مصلحت مهمتر در زمان دیگر تغییر دهد جانشین او هم مى تواند شریعت او را با همین ملاک مصلحت تغییر دهد)).
فاذا خلفه (الرئیس الاول) بعد وفاته من هو مثله فى جمیع الاحوال کان الذى یخلفه هو الذى یقدر ما لم یقدره الاول)) (28) از طرف دیگر جانشین مماثل مى تواند مواردى را که رئیس اول ناقص گذاشته است تکمیل و تقدیر نماید. بنابر این جانشین مماثل در شرایط و اوصاف و وظایف و کارویژه ها و ((حاکمیت)) و خاستگاه دینى و مشروعیت الهى مانند رئیس اول است معلم ثانى در تحصیل السعاده با اشاره به مقام ((امام)) مبانى فکرى خویش را که بر اساس تفکر شیعى در ((رئیس مماثل)) متبلور شده به خوبى مطرح مى نماید او مى نویسد ((معناى امام در لغت عرب به کسى اطلاق مى شود که پذیرش همگانى داشته باشد و حکومتش بالفعل موجود باشد اما وى با همان مایه هاى تفکر شیعى ادامه مى دهد که در اصطلاح سیاسى امام مماثل با رئیس اول (نبى) است ((فالملک او الامام هو بماهیته و بصناعته ملک و امام سوإ وجد من یقبل منه او لم یجد، اطیع او لم یطع وجد قوما یعاونونه على غرضه او لم یجد.... و لایزیل امامه الامام... الا تکون له آلات یستعملها فى افعاله و لا ناس یستخدمهم فى بلوغ غرضه)) (29) یعنى امام به واسطه امامتش اصالت دارد خواه مقبول عامه باشد یانباشد مطاع باشد یا نباشد کسانى او را یارى کنند یا نکنند به واسطه عدم مقبولیت و اطاعت و یاور امامتش زایل نمى شود. دکتر جعفر آل یاسین در تعلیقه خویش بر این عبارت به مبانى فکرى شیعى فارابى اشاره مى کند که در اعتقاد شیعه امام معصوم (ع) چه حکومت تشکیل بدهد و چه در خانه بنشیند چه مبسوط الید باشد و یانباشد در هر صورت امام است و به روایت مشهورى که از پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله استناد مى کند که فرمود ((الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا)) امام حسن و امام حسین علیهماالسلام امام هستند چه قیام نمایند و چه در خانه بنشیند. (30)
نوع سوم رهبرى: ریاست سنت (ولایت فقیه)
نظام سیاسى مطلوب فارابى، در هنگامى است که رهبرى جامعه در دست ((رئیس اول)) یا ((رئیس مماثل)) باشد و چون چنین انسانهایى به ندرت یافت مى شوند و جامعه از وجود آنها محروم است بنابر این ضرورت ادامه حیات اجتماعى و حفظ آیین و شریعت رئیس اول اقتضا مى کند که نظام سیاسى بدون رهبرى رها نشود و از طرفى هر کسى هم نمى تواند این مسوولیت را به عهده بگیرد بلکه شرایط لازم را باید دارا باشد ((رئیس المدینه الفاضله لیس یمکن ان یکون اى انسان اتفق)) (31) بر این اساس معلم ثانى با جامع نگرى و واقع بینى بر مبناى تفکر شیعى خود رئیس سنت را پیشنهاد مى کند و با شرایط و ویژگیهایى که براى آن بیان مى کند این نوع رهبرى همانا ریاست و ولایت فقیه بعد از امامان شیعه (ع) مى باشد. پس به اختصار این نوع رهبرى را چنین مى توان تعریف و تقریر نمود ((نوعى از رهبرى است که در زمان فقدان رئیس اول رئیس مماثل با تدبیر، رهبرى یکى از سه نظام سیاسى ((مدینه)) یا ((امت)) و یا ((معموره ارض)) را به عهده مى گیرد و سیره و سنت و شریعت گذشته را تثبیت و تحکیم مى نماید و بر اساس آن نیازهاى زمان خویش را استنباط و جامعه را به سوى سعادت هدایت و ارشاد مى کند)) (32)
معلم ثانى مى فرماید ((چنانچه بعد از ائمه ابرار یعنى کسانى که رهبران حقیقى هستند جانشین مماثلى نباشد همه سنتهاى رئیس اول بدون کم وکاست و تغییرى حفظ مى شود و در اختیار رهبرى غیر مماثل گذاشته مى شود تا به آنها عمل کند و در امورى که تکلیف آن توسط رئیس اول مشخص نشده ولى به اصول مقدره رئیس اول مراجعه و از طریق آن احکام امور مستحدثه و غیر مصرحه را استنباط مى کند در این جاست که ((رئیس سنت)) نیاز به ((صناعت فقه)) پیدا مى کند و این صناعت است که انسان را قادر مى سازد تا به وسیله آن به استخراج و استنباط همه امور و احکام وضع نشده توسط واضع شریعت بپردازد و با توجه به اغراض او در میان امتى که شریعت براى آنها وضع شده است، همت گمارد و کسى که متولى این امر است ((فقیه)) مى باشد. (33)
آنچه در این جا لازم به ذکر است اختلافى است که در آثار معلم ثانى در مورد ملک سنت وجود دارد و به تبع آن برخى از محققان نیز دچار تشویش شده اند و مع الاسف به دلیل عدم توجه به منظومه فکرى که در همه آثار او آمده، مرتکب خطا شده اند. در ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) و ((السیاسه المدینه)) چون رئیس اول اعم از رئیس مماثل فرض شده رئیس سنت در مرتبه دوم قرار گرفته است در ((فصول مدنى)) در مرتبه سوم و در ((المله)) هم در مرتبه سوم بعد از جانشین مماثل آمده است و ویژگیهایى هم که براى رئیس سنت مطرح شده، در آثار مختلف، ظاهرا با هم تفاوتهایى دارند. که بر این اساس برخى از محققان مصداق ملک السنته را امامان شیعه دانسته اند و برخى آن را منکر شده اند. اما همانطورى که گذشت به نظر نگارنده امام شیعه در چارچوب رئیس اول تحت عنوان رئیس مماثل صحیح است ولى با توجه به اختلافهایى که در این خصوص وجود دارد و منشإ آن تفاوتهایى است که در خود آثار فارابى آمده، در جمع آرا و اقوال معلم ثانى به اختصار مى توان گفت که ملک السنته اگر مماثل باشد مراد از آن ((امام)) است و اگر غیر مماثل باشد مقصود از آن جانشین امام یعنى فقیه جامع الشرایط است.
اوصاف و شرایط ولایت فقیه (رئیس سنت)
الف ـ شرط حکمت
پیش از این در مورد رئیس اول گفتیم که فیلسوف از راه کمال قوه ناطقه و نبى از راه کمال قوه متخیله به مقام حکمت مى رسند و جمع آن دو در رئیس اول ضرورى است زیرا او با عقل فعال در ارتباط است و ((واضع نوامیس)) و شریعت مى باشد. در مورد رئیس مماثل بر اساس تفکر شیعى هر دو بعد حکمت وجود دارد با این تفاوت که ارتباط با عقل فعال و فرشته وحى براى بیان ((تشریع)) نیست بلکه براى تبیان و تشریح است زیرا بعد از نبى مکرم و خاتم الانبیإ (ص) پرونده تشریع و مإموریت تشریعى جبرئیل به پایان رسیده است و اما در مورد رئیس سنت پیش از این بیان شد که او با عقل فعال و فیض وحیانى در قوه متخیله مرتبط نیست پس بطور مسلم او حکیم به این معنا نیست و اما حکمت به معناى فلسفه یعنى کمال قوه ناطقه رئیس سنت مى تواند از آن برخوردار باشد اما این که آیا شرط اساسى آن است یا خیر؟ نیاز به بیان بیشتر دارد. فارابى در ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) مى گوید یکى از شرایط رئیس سنت آن است که باید حکیم باشد. (34) اطلاق در بیان فارابى موجب ابهام در مفهوم رئیس سنت شده است و همین ابهام سبب شده است که بسیارى از محققان معتقد شوند اندیشه فارابى و مدینه فاضله او آرمانى و اوتوپیایى است و در کره زمین رهبر حکیم متصل به روح القدس و عقل فعال یافت نمى شود. بنابر این به نظر مى رسد علاوه بر این که بعد وحیانى حکمت براى رئیس سنت لازم نیست بلکه بعد دوم آن به معناى فلسفه نیز ((وصف ترجیحى)) است نه ((شرط اساسى)). فارابى در جاى دیگر مى گوید: ((و اما التابعه لها التى رئاستها سنیه فلیس تحتاج الى الفلسفه بالطبع)) (35) ریاست تابعه رئیس اول که ریاستش بر اساس سنت است بالطبع نیازى به فلسفه ندارد. این سوال مطرح مى شود که پس چرا در ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) آن را شرط کرده است به نظر مى رسد جواب آن این است که فارابى اعتقاد دارد روساى جانشین باید حتى المقدور واجد شرایط رئیس اول باشند، لذا پیشنهاد مى کند که آنها هم بهتر است متصف به حکمت و سایر شرایط رئیس اول باشند.
((ان الاجود و الافضل فى المدن و الامم الفاضله ان یکون ملوکها و روساوها الذین یتوالون فى الازمان على شرائط الرئیس الاول)) (36) به نظر مى رسد این تعبیر وجه جمع مناسبى است بین آرإ اهل المدینه الفاضله که حکمت را شرط کرده است و بین ((فصول مدنى)) که آن را شرط رئیس سنت ندانسته است و بین ((احصإ العلوم)) (37) که به صورت کلى پیشنهاد تبعیت رئیس سنت از شرایط رئیس اول را مى دهد. در نتیجه حکمت به معناى فلسفه جزء شرایط ترجیحى است و عدم آن خللى در تحقق ریاست سنت و ولایت فقیه ایجاد نمى کند.
ب ـ شرط فقاهت
همانطورى که گذشت رئیس سنت به دلیل عدم ارتباط با وحى جزء ((واضعان نوامیس)) نیست و نمى تواند واضع شریعت باشد او صرفا استمرار دهنده رسالت رئیس اول و رئیس مماثل است و موظف است شریعت و ریاستى که به او واگذار شده بدون کم و کاست و تغییر حفظ نماید. ((لایخالف و لایغیر بل یبقى کل ما قدره المتقدم على حاله)) (38) اما چون مقتضیات زمان و مکان و مصالح امت در هر عصرى متفاوت است و بالطبع در عصر رئیس سنت ممکن است مسائلى به وجود بیاید که در زمان واضع شریعت و رئیس اول مطرح نبوده است در اینجا معلم ثانى وظیفه رئیس سنت مى داند که از طریق اصول و قواعد کلى شریعت به استخراج و استنباط احکام و قوانین مورد نیاز جامعه بپردازد. ((ینظر الى کل ما یحتاج الى تقدیر ممالم یصرح به من تقدم فیستنبط و یستخرج عن الاشیإ التى صرح الاول بتقدیرها)) (39) و چون معرفت بر نحوه استنباط احکام در علم فقه بحث مى شود فارابى تاکید مى کند که رئیس سنت ضرورتا به صناعت فقه نیازمند است و خودش هم باید فقیه باشد. ((فمن کان هکذا فهو فقیه)). (40) او در تعریف صناعت فقه مى گوید: ((صناعتى است که انسان را قادر مى سازد تا در مواردى که واضع شریعت تصریح به حکم نکرده با کمک آن به استنباط و استخراج احکام بپردازد. ((صناعه الفقه و هى التى یقتدر الانسان بها على ان یستخرج و یستنبط صحه تقدیر شىء شىء ممالم یصرح واضع الشریعه بتحدیده عن الاشیإ التى صرح فیها بالتقدیر فى الامه التى لهم شرعت)). (41)
معلم ثانى فلسفه فقاهت را از محدوده فقه مصطلح و رایج در عصر خویش خارج و جامعیت آن را موکول به هشت شرط اساسى مى داند: (42)
1 ـ شناخت شریعت:
رئیس فقیه براى حفاظت از شریعت و براى این که بتواند بر اساس آن اجتهاد نماید باید تمام ((اقوال)) و ((اعمال)) واضع شریعت را بشناسد؛
2 ـ شناخت مقتضیات زمان وضع شریعت:
فقیه باید موقعیت و شرایطى را که واضع اولیه در آن قرار داشته و بر اساس آن شریعت را جعل نموده بشناسد؛
3 ـ شناخت ناسخ و منسوخ در شریعت:
فقیه براى اداره نظام سیاسى باید آخرین حکم و نظر شارع را بداند تا بر اساس آن استنباط و اجتهاد نماید. بنابر این آگاهى او بر ناسخ و منسوخ ضرورى است تا بر مبناى ناسخ عمل کند و در دام منسوخ نیافتد؛
4 ـ آشنایى با لغت و زبان رئیس اول:
فهم متون و خطابات واضع شریعت و رئیس اول بدون آگاهى بر زبان محاوره اى او مقدور نیست، لذا فقیه جامع الشرایط لازم است بر ادبیات و محاورات او آشنا باشد ((عارفا باللغه التى بها کانت مخاطبه الرئیس الاول))؛
5 ـ آشنایى با عادات زمان رئیس اول:
شکى نیست که عادات و رسوم زمان خطاب در وضع آیین و شریعت انعکاس زیادى دارد و فقیه براى درک شریعت و ایجاد زمینه اجتهاد ناچار است بر عادات و رسوم آن زمان بویژه در کاربردهاى زبانى آنها مطلع باشد؛
6 ـ آشنایى با استعمالات و استعارات زمان رئیس اول:
استعمالات مختلف زبان و مفاهیم مشترک زمان وضع قوانین و شریعت براى فقیه ضرورى است زیرا او براى فهم متون دینى باید بتواند حقیقت را از مجاز، مطلق را از مقید و عموم را از خصوص و محکمات را از متشابهات تمییز دهد؛
7 ـ شناخت مشهورات زمان خطاب:
بدون تردید فهم بسیارى از مسائل در متون دینى بویژه مسائل سیاسى و اجتماعى مبتنى بر مشهورات و مقبولاتى است که در زمان وضع شریعت وجود داشته است و ممکن است در زمان رئیس سنت و فقیه ماهیت آن تغییر کرده باشد بدین جهت فقیه براى درک درست و اجتهاد صحیح خود باید بر آن مشهورات آگاهى داشته باشد؛
8 ـ آشنایى با روایت و درایت:
فقیه باید با گفتار و کردار رئیس اول کاملا آشنا باشد زیرا مجموعه گفتار و کردار او شریعت را تشکیل مى دهد. فارابى نحوه آشنایى با گفتار و کردار رئیس اول را به دو صورت طرح کرده است: یکى این که رئیس فقیه بالفعل معاصر با رئیس اول باشد و یا قبلا جزء اصحاب او بوده، از نزدیک مشاهده و استماع کرده در این صورت همان براى او حجیت دارد و بر اساس آن عمل مى کند. صورت دیگر این است که زمان فقیه از زمان رئیس اول فاصله زیاد دارد در این جا فقیه باید با انواع اخبار و روایات مشهور و موثق و مکتوب و غیر مکتوب آشنا باشد تا بتواند قول صحیح را از سقیم تشخیص دهد.
ج ـ شرط دین شناسى:
چون فقیه جامع الشرایط حق جعل و وضع قانون و شریعت را ندارد و در واقع همه ره آورد او منقولاتى است که مستند به دین و شریعت است (43) و به تعبیر معلم ثانى ((لان الفقه یإخذ الآرإ و الافعال التى صرح بها واضع المله مسلمه و یجعلها اصولا فیستنبط منها الاشیإ اللازمه عنها)) (44) یعنى فقه که از دو بخش آرإ و افعال تشکیل شده، از اصول مسلمى اخذ گردیده که واضع مله و شریعت به آنها تصریح نموده است و فقیه از طریق آن اصول مسائل لازم را اجتهاد و استنباط مى کند. بنابر این واضح است که دین و به اصطلاح فارابى ((مله)) مقدم بر فقه است. (45) از این جاست که فارابى علاوه بر شرط فقاهت و آشنایى با ابزار و شرایط و لوازم آن تصریح مى کند که رئیس سنت باید دین شناس باشد: ((عارفا بالشرایع و السنن المتقدمه التى اتى بها الاولون من الائمه و دبروا بها المدن)) (46) او باید نسبت به شریعت و سنتى که پیشینیان وضع کرده اند و به واسطه آن به تدبیر و سیاست مدن پرداخته اند بشناسد تا بتواند نظام سیاسى عصر خویش را بهتر تدبیر و رهبرى نماید.
د ـ شرط چهارم: زمان شناسى:
بر خلاف رئیس اول که براى تدبیر نظام سیاسى و هدایت و رهبرى مردم به سوى سعادت تنها لازم است زمان خود را بشناسد رئیس سنت و فقیه جامع الشرایط علاوه بر شناخت عصر خویش و تشخیص مصالح امت معاصر خود، باید شرایط و مقتضیات دوران رئیس اول را هم بشناسد. (47)
فارابى مى گوید: رئیس سنت و فقیه جامع الشرایط باید از ((جودت رإى)) و تعقل در همه حوادث واقعه اى که عمران و آبادى مدینه و زمان او به آن وابسته است و در سیره پیشینیان نبوده است برخوردار باشد: چون او موظف است اصول و کلیات شریعت را رعایت کند: ((محتذیا حذو الائمه الاولین)) بناچار باید زمان وضع شریعت را نیز بشناسد: ((ان یکون عارفا بالشرایع التى انما شرعها الاول بحسب وقت ما)) (48)
ه ـ شرط پنجم: قدرت هدایت:
اگرچه رئیس سنت انسان استثنایى متصل به عقل فعال نیست، تا بتواند بطور کامل سعادت و هدایت را براى امت ترسیم نماید اما در عصر خویش در هرم قدرتى است که فارابى بر مقیاس سلسله مراتب هستى در مدینه معمارى کرده است. لذا به تبع رئیس اول وظیفه دارد تا امت را با ((جودت ارشاد)) به دین و شریعت رئیس اول هدایت نماید و چون سطح فکرى امت مختلف است برخى را با برهان و برخى را با اقناع از راه تمثیل و محاکات ارشاد مى نماید. (49)
و ـ شرط ششم: قدرت بر جهاد:
این شرط از جمله شرایط مشترک بین رئیس اول و رئیس فقیه و سایر مراتب ریاست است و علاوه بر شرطیت توانایى جسمانى فارابى آن را جزء اوصاف روسا نیز مطرح کرده است. ((رئیس باید تام الاعضا باشد و قوتهاى آن در انجام کارهایى که مربوط به اعضا است او را یارى نمایند و هرگاه از عضوى از اعضاى خود کارى که در وظیفه آن است بخواهد به آسانى بتواند انجام دهد)) (50) و در خصوص رئیس سنت آورده است که تن او در مباشرت اعمال جنگى به خوبى مقاوم باشد و در این کار ثابت قدم و استوار باشد و این در صورتى محقق مى شود که صاحب صناعت و فنون جنگى باشد. (51) بنابر این سلامت جسمانى و قدرت بر جهاد هم شرط ثبوتى است و هم شرط اثباتى است به همین دلیل فارابى آن را هم در صفات و هم در شرایط مطرح کرده است و آن به این معنا است که اگر شخصى واجد همه شرایط ریاست باشد ولى قادر بر جهاد نباشد او به هیچوجه نمى تواند رئیس بشود و اگر در اثناى ریاست بر اثر ضعف جسمانى قدرت بر جهاد زایل شود هم ثبوتا و هم تحققا شرط و صفت ریاست از بین مى رود و رئیس منعزل مى گردد. بنابر این در همه مراحل ریاست استمرار این شرط لازم است زیرا براى سرکوب دشمنان خارجى و تإدیب طاغیان داخلى رئیس نیاز به قدرت نظامى دارد. فارابى در تشریح قدرت نظامى در تحصیل السعاده مى فرماید: ((هى القوه على جوده التدبیر فى قوه الجیوش و استعمال آلات الحرب و الناس الحربیین فى مغالبه الامم و المدن)) (52) عبارت است از بهترین شیوه تدبیر در به کارگیرى سپاهیان و استفاده از سلاحها و ابزار جنگى و مردمان جنگجو براى پیروزى بر سایر امتها و مدینه ها.
علاوه بر شرایط ششگانه فوق، فارابى براى رئیس سنت همان اوصاف دوازده گانه ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) یا شانزده گانه ((تحصیل السعاده)) رئیس اول را لازم مى داند و چون این اوصاف طبعى و مربوط به مقام تحقق و اثبات هستند و روسا در مقام عمل و تدبیر سیاسى باید متصف به آنها باشند بنابر این از این جهت بین رئیس اول و سایر مراتب ریاست فرقى وجود ندارد.
نوع چهارم رهبرى: روساى سنت
در صورتى که یک انسان واجد شرایط ریاست سنت یافت نشود فارابى در ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) پیشنهاد ریاست دو نفرى را مطرح مى کند چون روى شرط ترجیحى حکمت تاکید دارد، مى گوید: اگر یک نفر از اعضاى رهبرى حکیم باشد و نفر دوم شرایط پنجگانه دیگر را داشته باشد، به شرط همکارى و سازگارى آنها رهبرى سیاسى را در یکى از سه نظام سیاسى فارابى به عهده مى گیرند چون این نوع رهبرى ادامه ریاست سنت است، لذا تمام شرایط (حکمت ((ترجیحى)) ـ فقاهت ـ دین شناسى ـ زمان شناسى ـ هدایتگرى و قدرت بر جهاد) باید در این دو رئیس موجود باشد، و اما ممکن است این سوال مطرح شود که آیا نبودن همه شرایط در یک نفر منجر به جدایى حوزه هاى ((دین)) و ((فقاهت)) از ((حکمت)) و ((سیاست)) نخواهد شد که ما این بحث را بطور تفصیلى در جاى دیگر آورده ایم و به جهت اختصار به آنجا ارجاع مى دهیم. (53) علاوه بر شرایط، تمام ویژگیهایى که براى رئیس اول و مماثل و رئیس سنت بیان شد در هر دو رئیس لازم و ضرورى است. فارابى در فصول مدنى نظم ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) را در مراتب رهبرى به هم زده است و بعد از رئیس اول و مماثل (ضمنى) روساى افاضل را مقدم کرده است سپس روساى سنت و در پایان رئیس سنت را آورده است و بر خلاف ((آرإ)) که اعضاى رهبرى دو نفر هستند در ((فصول منتزعه)) تعداد اعضا به تعداد شرایط افزایش داده شده است یعنى شش نفر عضو شوراى رهبرى مى شوند.
نوع پنجم رهبرى: روساى افاضل
این نوع رهبرى عبارت است از شورایى مرکب از شش نفر کارشناس که در صورت فقدان ((روساى سنت)) رهبرى و اداره جامعه را به دست مى گیرند. چون این شورا جانشین روساى سنت است بالطبع همه شرایط آنها را باید داشته باشد. بنابر این چون شش شرط وجود داشت هر کدام از اعضاى شورا باید حداقل یک شرط را داشته باشد و در صورتى که بعضى از آنها بیش از یک شرط را داشته باشند به همان تعداد اعضاى شوراى رهبرى تقلیل خواهد یافت و ممکن است به سه نفر هم برسد. فارابى در ((فصول منتزعه)) این نوع رهبرى را ادامه رهبرى رئیس اول آورده است و ظاهرا شرایط او را براى اعضاى شورا لازم شمرده است. (54) معلم ثانى علاوه بر شرایط ششگانه اعضاى شورا براى ترکیب شورا هم یک شرط اساسى آورده است و آن عبارت است از هماهنگى و سازگارى در اداره نظام سیاسى ((و کانوا متلائمین)) (55) ظاهرا فارابى خود به این مهم توجه داشته است که ممکن است تعدد اعضاى رهبرى و تفکیک شرایط به تفکیک حوزه هاى ((دین))، ((فقاهت))، ((حکمت)) و ((سیاست)) منجر بشود لذا قید فوق را آورده است و معناى آن این است که اگر واجدین شرایط رهبرى با هم سازگار و همسو نباشند و امکان جایگزینى و یا سازگارى آنها هم نباشد این مرحله از رهبرى خودبه خود منتفى خواهد شد.
وظایف رهبرى در نظام سیاسى فارابى
به جهت اختصار به عناوین اکتفا مى شود و تفصیل آن به زمان دیگر موکول مى شود.
1 ـ تعلیم و تربیت اهل مدینه (56)؛
2 ـ ارشاد و هدایت مردم (57)؛
3 ـ کنترل اخلاق و ترویج ارزشها در جامعه (58)؛
4 ـ حفظ مصالح نظام (59)؛
5 ـ تدوین، استنباط و تغییر قانون (60)؛
6 ـ حفظ سلسله مراتب جامعه (61)؛
7 ـ اصلاح شهروندان (62)؛
8 ـ توزیع قدرت (63)؛
9 ـ تقسیم کار اجتماعى (64)؛
10 ـ دفع شرور و آفات (65)؛
11 ـ حفظ تنوع و تکثر در جامعه (66)؛
12 ـ ایجاد امنیت در جامعه (67)؛
13 ـ به سعادت رساندن جامعه و افراد (68)؛
14 ـ ایجاد عدالت (69)؛
15 ـ جنگ و صلح با دشمنان (70)؛
16 ـ توجه به مسائل مالى و تولیدى جامعه (71).
منابع:
1 ـ فارابى، آرإ اهل المدینه الفاضله، تحقیق دکتر البیر نصرى نادر ـ چاپ ششم، انتشارات دارالمشرق، بیروت 1991.
2 ـ "، احصإالعلوم، تحقیق عثمان محمد امین، چاپ اول، مطبعه السعاده، مصر،
1350 ق.
3 ـ "، تحصیل السعاده، تحقیق دکتر جعفر آل یاسین، انتشارات دارالاندلس، بیروت،
1403 ق.
4 ـ "، التحلیل، تحقیق دکتر رفیق العجم، انتشارات دارالمشرق، بیروت، 1986 م.
5 ـ "، التنبیه على سبیل السعاده، تحقیق دکتر جعفر آل یاسین، انتشارات حکمت، تهران، 1371 ش.
6 ـ "، التوطئه، تحقیق دکتر رفیق العجم، انتشارات دارالمشرق، بیروت، 1985 م.
7 ـ "، الجدل، تحقیق دکتر رفیق العجم، انتشارات دارالمشرق، بیروت، 1986 م.
8 ـ "، الجمع بین رإى الحکیمین، تحقیق دکتر البیر نصرى نادر، انتشارات دارالمشرق، بیروت، 1405 ق.
9 ـ "، الحروف، تحقیق دکتر محسن مهدى، انتشارات دارالمشرق، بیروت، 1990 م.
10 ـ "، السیاسه المدینه، تحقیق دکتر فوزى مترى نجار، المطبعه الکاثولیکیه، بیروت، 1964 م.
11 ـ "، السیاسه، تحقیق یوحنا قمیر، دارالمشرق، بیروت.
12 ـ "، فصول منتزعه، تحقیق دکتر فوزى مترى نجار، دارالمشرق، بیروت، 1971 م.
13 ـ "، فضیله العلوم، چاپ اول، هند، حیدرآباد دکن، دائره المعارف النظامیه،
1340 ق.
14 ـ "، القیاس، تحقیق دکتر رفیق العجم، دارالمشرق، بیروت، 1986 م.
15 ـ "، القیاس الصغیر على طریقه المتکلمین، تحقیق دکتر رفیق العجم، دارالمشرق، بیروت، 1986 م.
16 ـ "، المله، تحقیق دکتر محسن مهدى، دارالمشرق، بیروت، 1967 م.
17 ـ فارابى، المله الفاضله، تحقیق دکتر عبدالرحمن بدوى، انتشارات دارالاندلس، بیروت.
18 ـ داورى، رضا، فارابى موسس فلسفه اسلامى، انتشارات انجمن شاهنشاهى فلسفه ایران، تهران، 1356 ش.
19 ـ داورى، رضا، فارابى، طرح نو، تهران، 1374.
20 ـ ناظر زاده کرمانى، فرناز، فلسفه سیاسى فارابى، انتشارات دانشگاه الزهرا، 1376.
21 ـ سجادى، جعفر، اندیشه هاى اهل مدینه فاضله، اثر فارابى، انتشارات کتابخانه طهورى، تهران، 1361.
22 ـ مهاجر، محسن، اندیشه سیاسى فارابى، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى. (در دست چاپ است)
پی نوشت:
1-به داورى، رضا، فارابى موسس فلسفه اسلامى و ((فارابى)) مراجعه شود.
2-فارابى در این خصوص کتاب ((الجمع بین رإى الحکیمین)) را نگاشته است.
3-از آثار مختلف فارابى حدود پنجاه اثر در اختیار است و بیش از 250 اثر پیرامون وى شناسایى و ملاحظه شده است.
4- تفصیل ((فلسفه سیاسى فارابى)) بزودى منتشر خواهد شد و موضوع ((اندیشه سیاسى فارابى)) عنوان پایان نامه کارشناسى ارشد نگارنده است.
5- آرإ اهل المدینه الفاضله، ص 117 و تحصیل السعاده، ص 62 ـ 61 و السیاسه المدینه، ص 69.
6- القیاس الصغیر على طریقه المتکلمین، ص 70 ـ 68.
7- سطوح سه گانه نظام سیاسى فارابى به ترتیب عبارتند از ((مدینه فاضله))، ((امت فاضله)) و ((معموره فاضله)).
8- تحصیل السعاده، ص 94 ـ 92.
9- الحروف، 134.
1- 0همان، 133.
1- 1المله، ص 48 ـ 46.
1- 2همان، ص 47.
1- 3الحروف، ص 132 ـ 130.
1- 4الصفدى، الوافى بالوفیات، ج 1، ص 113 ـ 106 به نقل از الفارابى اثر دکتر حسین على محفوظ، ص 139.
15 -مراجعه شود به کتاب ((القیاس الصغیر على طریقه المتکلمین)) مبحث المقائیس الفقهیه))، ص 68 و کتاب ((القیاس))، ص 64 ـ54.
16 - تحصیل السعاده، ص 93 ـ 92.
17 - همان، ص 93.
18 - آرإ اهل المدینه الفاضله، ص 125.
19 - فصول منتزعه ص 66، در السیاسه المدینه ص 79 با تغییراتى در عبارت و حذف دو شرایط اخیر شرایط را چنین بیان مى کند 1 ـ جودت ادراک اشیإ (تعقل)، 2 ـ جودت ارشاد (اقناع)، 3 ـ قدرت به کارگیرى هر کس در جایگاه خود بر حسب اهلیت و استعداد، 4 ـ قدرت بر تقدیر و تحدید و تسدید اعمال در مسیر سعادت.
20- دوازده شرط اول در آرإ اهل المدینه الفاضله ص 8 ـ 127 و چهار شرط اخیر در تحصیل السعاده ص 95 آمده است.
21-آرإ، 127.
22-تحصیل السعاده، ص 97.
23-فارابى، ابونصر، اندیشه هاى اهل مدینه فاضله، ترجمه سید جعفر سجادى، ص 274. 24-داورى، رضا، فارابى، ص 178.
25-ناظرزاده کرمانى، فرناز، فلسفه سیاسى فارابى، ص 256 ـ 234.
26-المله، ص 49.
27-
28-المله، ص 49.
29-تحصیل السعاده، ص 97 و فصول منتزعه، ص 49.
30-آل یاسین، جعفر، تحصیل السعاده، ص 115.
31-آرإ اهل المدینه الفاضله، ص 122.
32-السیاسه المدینه، ص 81 و المله، ص 50.
33-المله، ص 50.
34-آرإ اهل المدینه الفاضله، ص 129. 35-المله، ص 60. 36-المله، ص 60. 37-احصإ العلوم، ص 68.
38- المله، ص 50.
39- همان. 40- همان.
41- احصإ العلوم، ص 70.
42- المله، ص 51 ـ 50.
43- الحروف، ص 133.
44- احصإ العلوم، ص 72 ـ 71.
45- الحروف، ص 131.
46- فصول منتزعه ص 67، المله، ص 50 و آرإ اهل المدینه الفاضله، ص 129.
47- المله، ص 51.
48- المله، ص 51.
49- تحصیل السعاده، ص 83 ـ 77.
50- آرإ اهل المدینه الفاضله، ص 127.
51- همان، ص 130.
52- تحصیل السعاده، ص 81.
53- بزودى ((اندیشه سیاسى فارابى)) از سوى نگارنده منتشر خواهد شد.
54- فصول منتزعه، ص 66.
55- آرإ اهل المدینه الفاضله، ص 130.
56- تحصیل السعاده81/78/ ـ /80 جدل /75/19/ السیاسه المدینه 86/ ـ /85 آرإ/147/
57- آرإ اهل المدینه الفاضله / 129
58- فصول منتزعه40/ ـ/101/30 81 ـ/80، المله54/ ـ /46 السیاسه المدینه90/ـ71/89ـ/70
59- آرإ اهل المدینه الفاضله / 129
60- السیاسه المدینه 81/ـ/80 المله45/ـ/43 تحصیل السعاده64/ـ/70/63 فصول منتزعه/67/ آرإ 146/129/
61- تحصیل السعاده /87/ فصول المنتزعه69/ـ/65 السیاسه المدینه 84/ـ83
62- السیاسه المدینه /106/ آرإ 126/ـ/120
63- احصإ العلوم65/ـ/64 المله59/ـ/56
64- جدل /67/ فصول منتزعه74/ـ71 / 95ـ94 / المله 59/ـ/53 آرإ 141/156/ـ/139
65- فصول منتزعه 74/ـ/43/33/73 السیاسه المدینه /87/104/106/
66- تحصیل السعاده 88/ ـ /80/83 فصول منتزعه 36/99/ ـ /35 آرإ/148/
67- تحصیل السعاده 81/ـ/80
68- آرإ119/126/ـ/118 توطئه /59/ احصإالعلوم /65/ تحصیل /81/ فصول منتزعه 92/
69- آرإ /158/ فصول منتزعه 74/ـ100/46/71
70- تحصیل السعاده 74/ـ/81/70 فصول منتزعه 67/ـ78/66ـ/76
71- فصول منتزعه /76
منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1377 / شماره 1، تابستان ۱۳۷۷/۴/۰۰
نویسنده : محسن مهاجر نیا
نظر شما