مفهوم نبی و جایگاه آن در فلسفه سیاسی ابنسینا (2)
ابن سینا زندگی اجتماعی بشر را مستلزم وجود تقسیم کار میداند و در ادامه جامعه بشری را نتیجه تقسیم کار اجتماعی میداند و بنابراین است که اولین قصد شان را وضع سنن و ترتیب مدینه بر اساس اجزای سهگانه آن: المدبرون ـ الصناع ـ الحفظه: 1. تدبیر کنندگان امور 2. صنعتگران 3. پاسداران (نگهبانان) میداند که هر یک از این گروهها در درون خود دارای رئیسیاند تا به پایینترین فرد مردم (افناء الناس). [28]
در راستای همین نظام سلسله مراتبی است که برای مدینه مدبری لازم است، او به منزله رأس جسم یا سرور تن است. از ویژگیهای لازم مدبر آن است که سنت و عدل را با هم داشته باشد و هدایت رعیت به راه خدا نخستین وظیفه اوست و بر اوست که مردم را به عبادت برانگیزد و آنان را از شر دور سازد و با نیروی عدل و داد حق هر صاحب حقی را محفوظ دارد.
در ادامه ابن سینا به وظایف فرد مدینه در هر طبقه میپردازد و میگوید:
افراد از هر طبقه که باشند بر ایشان واجب است که از عادات پسندیده و اخلاق فاضلهای که «رئیس شارع» سنت کرده است و مقرر فرموده پیروی کنند، زیرا از همین راه است که در نفوس آنان انجام دادن اعمال نیک مخمر میگردد و برای زندگانی سعادتمندانه این جهانی و آن جهانی آماده میشوند. [ابن سینا بر مبنای تفاوت و تفاضل بین افراد انسانی، مردم مدینه را به این نکته متوجه میسازد که تا سر حد امکان و توانایی خود به اکتساب کمالات انسانی بکوشند، در این باره در شفاء آورده است]: شاید کسی فلسفه و حکمت را در نیابد، ولی کمال ذات او از راه تطبیق رفتارش با احکام شریعت نبوی ممکن خواهد شد، اما هر کس که در مدینه مذکور از التزام سنت سرپیچی نماید و مخالف احکام رئیس شریعت باشد، بر اهل مدینه است که با او پیکار کنند و یا او را بکشند و اگر نکنند به خدا نافرمانی کرده باشند و چنین کسی در آخرت نیز مستوجب شکنجهاند و عذاب آتش دوزخ باشد. [29]
شیخ الرئیس، نظام سیاسی و حاکمیت را با نظام مردمی گروهها تحققپذیر میداند. هیچ فردی نباید از حوزه ریاست صنفی خارج باشد. [30]
سپس شیخ از مصادر مال در مدینه سخن میگوید، آن را بر سه نوع میداند: نخست مالیات، دوم غرامات که بر جنگجویان هوسناک میبندد، و سه غنائمی که از اموال مخالفان سنت میگیرند. [31]
نظام عادلانه مدینه سینایی همواره بر اعتباری دو گانه استوار است: هر کس فلسفه بفهمد، باید طبق اصول آن و هر کس فهم فلسفه نکند باید طبق مبادی دین رفتار کند، ابن سینا این دو امر را اساس مدینه صالحه میداند.
در ادامه، ابن سینا مدینه ضاله را مدینهای میداند که دارای سنن مخالف سنتهای نیکویی است که رسول حق گفته است، وی معتقد است که باید آنها را به سوی حق دعوت کرد، و مدینهای را که پذیرای سنتهایی است که خدا آنها را نازل کرده و مردم آن به آنها عمل میکنند، مدینه عادله یا صالحه است.
ابن سینا معتقد است، هدف نهایی و آرمانی مدنیت و یک جامعه سیاسی، رسیدن به سعادت است. وی سعادت را در رسیدن به چهار نوع التذاذ: عقلی، حسی، عالی و پست، تعریف میکند که عالیترین مرحله آن، سعادت نفوس است، که پس از مرگ برای انسانهای شایسته حاصل میشود.
8. تعاون
ابن سینا در الهیات شفاء بعد از بیان وجوب زندگی اجتماعی برای انسان، لزوم مشارکت را مطرح میکند و آن را عامل بقای زندگی مدنی و اجتماعی نوع بشر میداند:
الهیات شفاء: الفصل الثانی: فی اثبات النبوه و کیفیه دعوه النبی...
«... الانسان یفارق سائر الحیوانات بانه لا یحسن معیشته لو انفرد وحده شخصا واحدا یتولی تدبیر امره من غیر شریک یعاونه علی ضروریات حاجاته... حتی اذا اجتمعوا کان امر هم مکفیا و لهذا ما اضطروا الی عقد المدن و الاجتماعات... فلابد فی وجود الانسان و بقائه من مشارکته و لا تتم المشارکه الابمعامله... و لا بد فی المعامله من سنه و عدل...»
وی به تبیین لزوم وجود معامله و عدل در میان انسانها پرداخته است و آنجا که شرع را نظام بخش روابط اجتماعی دانسته، عدل و عدالت را حافظ قوانین شرع معرفی میکند و در ادامه در شفاء آورده که در معاملات و امور اقتصادی، به ناچار باید از سنت و عدل پیروی کنیم. در اینجا نیز نقش سنت گذار برجسته میشود که حامل و گذار دهنده انسانها و اجتماع طبیعی به اجتماع مدنی است و بنابراین مشارکت و معاملات و خصوصیات و ویژگیهای منحصر به فرد جامعه انسانی نیز مطرح میشود.
ابن سینا در اشارات و تنبیهات تأکید دارد که باید «بین انسانها معامله (قرارداد) و عدل وجود داشته باشد» و در شفاء آورده که: «لاتتم المشارکه الابمعامله... و لابد فی المعامله من سنه و عدل و لابد للسنه و العدل من سان و معدل.» مشاهده میشود که مدینه عادله سینایی «مدینهای است که بر نوعی قرار داد استوار است»[32] و بر محور آن میچرخد، قرار دادی بر طبق سنت و عدالت ـ بر مبنای توافق اعضا ـ منعقد شده است و این مفاهیم نیز جز با در نظر گرفتن تفاوت ذاتی افراد و وجود تقسیم کار اجتماعی معناپذیر نیست و تقسیم کار و مشارکت و اجتماع هم بدون عقد قرار داد شکل نمیگیرد، برای تشریح و اجرای سنت و عدل ـ که مبنای قرار دادند ـ نیاز به قانونگذار عادل مطرح میشود:
شیخ الرئیس در شفاء در این باره چنین آورده است:
بدین ترتیب، بدیهی است که انسان در وجود و بقای خود نیازمند مشارکت با دیگران است و برای تحقق این مشارکت قراردادهایی ضرورت دارد. همچنان که علل و اسباب دیگری نیز در این امر ضرورت دارد، بر قراردادها نیز سنت و عدل و برای سنت و عدل نیز قانونگذار و اجرا کننده عدالتی ضرورت دارد. این اشخاص به میان مردم میرود و سنت خود را بر آنان جاری میکند. پس باید انسانی وجود داشته باشد، که اجازه ندهد تا مردم با توجه به نظرات خود عمل کنند، زیرا در این صورت، نظرات گوناگون پدید خواهد آمد و هریک از آنان، آنچه را که نفع اوست، عدل و آنچه را به ضرر اوست ظلم تلقی خواهد کرد. [33]
اجتماع تعاون قرارداد[34] قانون احکام الهی بعثت انبیا
ابن سینا که انسان را موجودی اجتماعی معرفی میکند، ساماندهی زندگی جمعی بشر را به وسیله تعاونِ میان انسانها میسر میداند و در این میان نقش برجستهای برای قانونگذاری که او را حامل، یعنی گذار دهنده اجتماع طبیعی به اجتماع مدنی میداند، قائل است و از آنجا که نقش اساسی و مهمی برای شریعت و شرع الهی در نظر دارد، رابطه و نقش نبی در سیاست در آرای وی مطرح میشود.
9. شر
ابن سینا شر را به معنای نوعی عدم در نظر میگیرد، وی تعاریف متفاوتی از شر مطرح میکند. «شر بالذات همان عدم است، اما نه هر عدمی، بلکه عدم کمالاتی که مقتضای نوع و طبیعت یک چیز است...»[35] و شر بالعرض را عاملی میداند که کمالات را از مستحق آن باز میدارد، بنابر نظر ابن سینا شر عام وجود ندارد، شر، وجود و عینیت ندارد.
همه اسباب شر تنها در تحت قمر یافت میشود، با این وجود، بودن شر در موجودات ضروری است؛ ضرورتی که از نیاز پدیدهها به خیر و کمال سرچشمه میگیرد. «بنابراین ضرورتاً واجب است که در این پدیدهها خیرِ ممکن چنان باشد که خیر بودنش با پیدایش چنین شری همراه باشد.»[36] و وجودی که همراه با شر است، در حال امکان است.
انسان که از موجودات تحت قمر است، به واسطه پیوند با ماده که ویژگی عالم مادون قمر است یا از آغاز با شر همراه است یا اینکه شر در طول تکوین و کمال به آن میپیوندد و موجب توقف درجه کمال او در همان مرحله میشود. [37] وجود و حیاتش همراه با شر است. در عین حال افاضه خیر موجب نمیشود که خیر کثیر به خاطر شر قلیل متروک بماند. و مسیری که امر افاضه منتج از آن است، همان عنایت است که در جامعه انسانی، مسیر اتصال به عالم فوق قمر است که به مفهوم نبی و معرفت نبوی بر میگردد.
10. عنایت
ابن سینا را مبدع مفهوم عنایت دانستهاند. مفهومی که در ادامه هستی شناسی او مطرح میشود و آن را تعریفی از نوع غرض و فعل و فاعلی عالی نسبت به مخلوق سافل میداند که در نتیجه آن فیض شکل میگیرد. عنایت را دلیل شکل گیری فیضان و قاعده فیض الهی میداند. نزد ابن سینا عنایت همان مبنای آفرینش هستی است که کائنات و مادیات تجلی آن هستند. وی که خالق و بخشنده واقعی را نسبت به کائنات و محسوسات بیغرض معرفی میکند، در نمط ششم اشارات و تنبیهات ص 226 آورده است:
... ان تمثیل الکلی فی العلم السابق، مع الواجب الائق، یفیض منه ذلک النظام علی ترتیبه و تفاصیله معقولا فیضیانه و کل ذلک هو العنایه؛
در علم پیشین با وقت واجب و شایسته آن، موجب گردید که او از این نظام با ترتیب و تفصیل خاص پدید آید و فیضان آن معقول حق تعالی است. و این همان «عنایت» است. [38]
وی صدور نظام هستی را از پروردگار به عنایت تعبیر کرده و واجب الوجود را واجب بالعنایه دانسته که ذاتی کامل است که هیچ گونه فقری در او راه ندارد و او ذات عقلی غیر مادی است که علت اراده کلی و مبدأ نخستین مطلق هستی است که اراده او همانند عنایت است.
عنایت، همراه فیضان در عالم عقول از واجب الوجود به عقل دهم رسیده و اکنون مکنون در اوست که نوعی واجب الوجود است، که به واسطه معرفت و فهم نبوی به عالم بشری درگیر شر که قابلیتِ شدن و خیر و کمال را درست برسد و خود وجود پیامبر نیز پیرو قاعده عنایت پروردگار محسوب میشود. [39]
11. رئیس مدینه: (فرمانروای آرمانی: خلیفه/ امام)
شیخ الرئیس به دنبال مدنی الطبع دانستن انسان و رای به زندگی مدنی برای فرد انسانی[40] همانند نظام هستی شناسی خود، نظم سلسله مراتبی پیشنهادی خویش را در مورد مدینه نیز تعمیم میدهد و افراد واعضای مدینه را بر حسب جایگاهشان در این نظم عمودی و نوع کار ویژه و طبقه خاص هر فرد تعریف میکند. در این میان، رئیس مدینه در بالاترین نقطه نظم افراد مدینه قرار میگیرد. [41] او بدان جهت توانایی کسب این جایگاه را داراست که صاحب فضایل سهگانهای است که ابن سینا برای کمال در فرد انسانی لازم میداند: عفت، حکمت، شجاعت، و عدالت که فضیلتی تام است و در بر دارنده سه فضیلت دیگر. به نظر ابنسینا آراستگی به اخلاق و ارزشهای والای اخلاقی، بیشتر از هر کس برای آنانی که رهبری و تدبیر امور افراد دیگر را در دست دارند، ضروری میباشد. این افراد قبل از آنکه به کار سیاست بپردازند باید نخست خود به سیاست خویش پرداخته و خود را به صفات نیک و فضایل اخلاقی متخلق گردانند.
پادشاهان و ملوک که بنابر گوهر آفرینش ایشان خداوند، تدبیر شهرها و امور مردم و سیاست و امر حفاظت از رعیت را به ایشان سپرده است، برترین مردمان مدینهاند و در نظام مدینه که هر فرد بر اساس جایگاه اجتماعی خود زیر دست کسی است، فرمانروای فرد دیگری نیز میباشد، اما حاکمان افرادیاند که زیر دست گروهی و یا فردی واقع نشدهاند.
جامعه مدنی ابنسینا، مدینهای پسا پیامبر است؛ شهر و اجتماعی که توسط برترین انسانها که پیامبر باشد، زیست مدنی انسانی را در حال تجربه دارد. جامعهای که قوانین و سنن آن توسط نبی اعلام شده و سنن برای حفظ قاعده اساسی شریعت در مدینه در حال تکرار است. پیامبر، تمدن ایجاد شده خود را که بر اساس مصالح جامعه بشری و اصول شریعت و سنت است به مردمان مدینه و در رأس آن رئیس مدینه واگذار میکند. لزوم وجود نبی که نقطه نهایی تکامل نظریه نظام هستی سینایی است و به تحقق خیر و عنایت در عالم انسانی منجر میشود. امری است نا مکرر و از این جهت است که به امر خلافت و ریاست بعد از نبی درحد اصول پرداخته شده است.
در الهیات شفا در این باره آورده است:
و آنچه در خلافت بیشتر بدان میتوان اعتماد و تکیه کرد، خردمندی و حسن ایالت است. پس هر کس در باقی صفات متوسط بوده باشد، ولی از آنها بیگانه هم نباشد و بر اضداد آنها تمایل نباشد و در این دو صفت مقدم باشد، او به این سمت سزاوارتر از کسی است که در این دو صفت مقدم نباشد، هر چند که در باقی صفات مقدم بوده باشد... پس عالم تر آن دو را لازم است که با عاقلتر همکاری کند و او را یاری دهد و عاقلتر را بایسته است که از عالمتر یاری بگیرد و به او رجوع کند،....»[42]
خلیفه بعد از عقلانیت، لازم است که از لحاظ اخلاقی دارای شجاعت و حسن تدبیر باشد و همینطور آگاه و مطلع از شریعت بوده، امر رجحیت با تدبیر در امور حسن و زمامداری است که باقی صفات را تحت الشعاع قرار میدهد.
در نظر ابنسینا رئیس مدینه، همچون رأس جسد ـ سر در تن ـ است، که باید مجموع صفات عدل و سنت باشد، و به هر فرد از هر طبقه باشد، واجب است[43] که به عادت پسندیده و اخلاق فاضلهای که رئیس سنت وضع کرده عمل کند، عامه مردم باید در تطبیق رفتار خود با شریعت بکوشند و از اینروست که زندگی مدنی انسان مسیری میشود برای رسیدن به سعادت اخروی که مفهوم سعادت نزد ابنسیناست.
ابن سینا در الهیات شفا آورده است:
انضباط جامعه و شهر، بعد از این با معرفت و شناخت ترتیب پاسداران نظامیان و دخل و خرج آنها مربوط میشود و در این قسمت احکام و مسائل جزئی فرض نمیشود؛ چرا که فرض احکام جزئی فساد آور است، به خاطر آنکه تغییر اوقات باعث تغییر احکام جزئی میشود. [44]
شیخ الرئیس در مورد صفات امام، بیشترین توجه را به دو صفت «عقل» و «حسن سیاست» معطوف داشته و کاربرد حسن ریاست یا عقل را در امر جهاد مورد توجه قرار میدهد.
وظیفه عمده حاکم / امام / خلیفه نزد ابنسینا تدبیر و شکل دهی جامعه انسانی به آن شکل و صورتی است که شارع مقرر فرموده و سنت گذار بر مبنای آن فرم نخستین مدینه را ایجاد کردهاند. اکنون باید مردمان هر یک در یکی از گروههای صنفی قرار گیرند و هیچ کس عاطل و باطل نباشد و به رشد فضایل درونی در خود بپردازد و فراهم نمودن این امر وظیفه رئیس مدینه است.
12. نبوت (نبی)
نبوت، مفهومی که آن را مشخصه و ممیزه فلسفه سینایی میدانند. مفهومی که هستی شناسی و نظریه عقول و ابتکار نظریه عنایت ابنسینا که به کل فلسفه وی تسری مییابد و به دنبال آن فلسفه سیاسی ابنسینا، حول آن شکل میگیرد و در پی تعین بخشی به این مفهوم تکوین مییابد و در سیر تکاملی خود به پرورش مفهوم نبوت میپردازد. مفهومی که سایه آن در هستی شناسی و فیض و صدور و نظریه معرفت و عنایت و غایت گرایی و زیست جمعی انسانی مدینه مطلوب ابنسینا هویداست و مانند شاخصهای محوری به پردازش مفاهیم عقلانی در مسیری وحیانی و ایمانی میپردازد و عقل مجرد فلسفی یونانی زده را در فضای وحیانی اسلامی شکل میدهد و به تولد نوع نگاه تازهای در حوزه فلسفه میانجامد که ناگزیر شامل فلسفه سیاسی و زیست اجتماعی انسان نیز میشود.
ابنسینا در این باره در الهیات نجات ص 310 آورده است:
و باید دانست که چون وجود از مبدأ نخستین آغاز شود، پیوسته، هر مرتبه پسین از نظر کمال، از مرتبه پیشین، پایین تر است و این تنزل و انحطاط همواره ادامه مییابد. پس ملائکه روحانی مجردی که عقول نامیده میشوند، در مرتبه اول هستی قرار دارند، سپس مرتبه فرشتگان روحانی دیگری است که اهل علمند و به آنها نفوس میگویند. سپس مراتب اجرام و کرات آسمانی است که تا به آخر نسبت به یکدیگر برتری دارند، سپس بعد از آنها نوبت به پیدایش ماده میرسد که در مرحله نخست صورت عناصر را میپذیرد و به تدریج و اندک اندک، صورتهای کامل تر را قبول میکند. در نتیجه، نخستین پدیده مادی از نظر مرتبه پستتر و فاضلتر از پدیدههای بعدی خواهد بود. پس پایینترین مرتبه هستی همان ماده است، سپس عناصر، سپس مرکبات جماد، سپس جوهرهای نامی و بعد از آنها مرتبه حیوانات قرار دارد و برترین حیوان، انسان است و برترین انسان کسی است که نفس او به صورت عقل بالفعل تکامل یافته، اخلاقی را که سرچشمه فضایل عملی است به دست آورده باشد و برترین فرد این گروه کسی است که استعداد رسیدن به مرتبه نبوت را به دست آورد و او کسی است که قوای نفسانیش دارای ویژگیهای سه گانه است که قبلاً مطرح شدهاند، یعنی شنیدن کلام خداوند و دیدن فرشتگان در برابر شخصی که به او وحی میشود، با شکل و شبح حاضر میشوند و از طرف خدای تعالی و فرشتگان صدایی در گوش او پدید میآید که او آن را بدون آنکه سخنی از سوی مردم یا موجودات زنده زمینی باشد میشنود، او همان شخصی [که به او] وحی شده است. [45]
مفهوم اساسی نبوت را در فلسفه سینایی، نقطه گره و تلاقی عالم کائنات فیوضات الهی و معارف عقول مجرده که ناشی از عنایت واجب الوجود است و نیز خود ذات وجود نبی نیز زاییده عنایت الهی است که در تعریف عنایت[46] بیان شد، به مقامی برتر از عقول مجرده بدون تغییر میرسد که هر یک به ثبوت و سکون در مکان خود محکومند، اما نبی به حکم انسان بودن و انتصاف به ماده صاحب ویژگی تغییر و کمال یابی میباشد، بنابراین نبی، توانایی ادراک افاضات صادره به عقل اول را نیز خواهد داشت و اما ادامه بحث در باب نبوت را در عالم مادون قلمرو در جامعه انسانی مطرح کرده است، بنابر آنچه آمد، پیامبر را برترین فرد گروه برتر افراد انسانی قلمداد نموده در این باره در الهیات شفا چنین آمده است:
واجب است (به ضروره) باید او انسان باشد و لازم (واجب) است خصوصیتی در او باشد که در سایر انسانها یافت نمیشود. بنابراین سایر مردم درک میکنند که در او امری هست که در بقیه افراد یافت نمیشود و (بدان وسیله) از آنها متمایز میشود، پس برای او معجزاتی وجود دارد که توسط آنها خبر میدهد. و این فرد، هنگامی که یافت میشود واجب است برای مردم در امورشان، سنتی وضع نماید که به اذن خداوند تعالی و امر وحی (خداوند) او را انزال روح القدس بر وی (نبی) است. ابن سینا این توضیحات را در مقاله فی اثبات النبوه و کیفیه دعوه النبی الی الله تعالی و المعاد الیه به دنبال توضیح در باب زندگی اجتماعی انسان و ضرورت وجود سنت گذار و سنت و عدل او معدل آورده است، که نمایانگر موقعیت پیامبر (نبی) در زندگی اجتماعی و مدنی انسان میباشد. [47]
وی بعد از بیان لزوم وجود قانون در زندگی جمعی انسانها و ضرورتاً وجود قانونگذار، که این نقش را به نبی واگذار میکند، معتقد است:
اساس این قانونگذاری باید بر اساس شناساندن آفریدگار یگانه و توانا و دانای آشکار و نهان به مردم باشد؛ آفریدگاری که شایسته فرمان بردن است... از این روست که پیامبر از باب نبوت آگاه به معارف الهی است و با تجلیب نبوت در وی بر او واجب است که حقایق را به کمک تشبیه و تمثیل برای مردم بازگو کند و مردم را از عظمت پدیدههای محسوس به عظمت و جلال الهی رهنمون شود و نیز در میان جزئیات معارف ثقیل، زیاده روی نکند، زیرا اکثر مردم توانایی درک این حقایق را ندارند، مگر تعداد کمی میتوانند حقیقت توحید تنزیه را دریابند و در تعلیم مردم به این اندازه کفایت کند که خداوند، بینظیر و بیشریک و بیمانند است و اما حقیقت سعادت اخروی و شقاوت اخروی برای توده مردم، جز به اجمال قابل طرح و بیان نیست. [48]
ابن سینا سعادت را در جهان اخروی مورد بررسی قرار داده وجود نبی را در رسیدن به سعادت چه برای عوام و چه برای خواص ضروری و لازم میداند.
ابن سینا در مسئله فضایل نیز به نبوت و نبی اشاره میکند. (شفاء الهیات ص 455). [49]
فضائل بر سه دستهاند: حالت متوسط(وسط) و در قوه شهوانیه... و حالت متوسط (وسط) در قوه غضبیه و... حالت متوسط در تدبیر امور، رؤس این فضایل، عفت و حکمت و شجاعت است که مجموع آنها عدالت را به وجود میآورند، اینها خارج از فضایل نظریاند، و کسی که علاوه بر این صفات به خواص نبوت نیز مفتخر شود، شاید بتوان او را ربی انسان دانست و عبادت او پس از خداوند جایز میباشد، چنین کسی سلطان عالم و خلیفه خداوند در زمین است.
و نیز در قسمت آخر رساله العروس، نبی را اشرف از اشرف الناس فی هذا العالم میداند که دارای نفس ناطقه عقل بالفعل همراه با نفس قدسی نبوی میباشد؛ اشرف الناس همان حکیم است که نفس ناطقه و عقل بالفعل را داراست و فاقد نفس قدسی نبوی است، بنابراین نبی، اشرف از حکیم است.
وی که فرستادن پیامبر را در حکمت الهی واجب میداند، قوانینی را که هم توسط نبی آورده شده اند را واجب دانسته است، بعد از وجوب عبادت به این امر میپردازد که:
این انسان [پیامبر] همان کس است که میتواند به تدبیر احوال مردم بپردازد. به گونهای وسیله زندگی دنیوی و مصلحت اخروی آنان فراهم آید و او انسانی است که از دیگران به لحاظ برتری در خدا شناسی و علوم الهی ممتاز است. [50]
موارد مذکور، نمایانگر نقش سیاسی نبی است. به اجمال میتوان مشاهده کرد که ابن سینا نبی را در درجهای قبل از خلیفه از نظر فضایل و مافوق حکیم از نظر معارف و تنظیم کننده و مدبر زندگی مردمان میداند، و برای او وظیفه قانونگذاری را که اصل اول زندگی متمدن جمعیت انسانی میباشد، را قائل است و اساس این قوانین را به شناساندن آفریدگار یگانه و توانا و دانای آشکار و نهان به مردم میداند[51] که ادامه بیان معرفت نبی از عالم علوی است.
قائل شدن نقش سیاسی برای نبی، نقطه پیروزی و توفیق سیاسی ابنسیناست، از آن رو که ارتباط بین لزوم زیست جمعی انسان و متصور بودن غایت سعادت اخروی برای بشر و نیز امکان ارتباط دو عالم مفارق از هم با یکدیگر و تجلی نظریات فیض صدور و عنایت در وجود نبی ممکن میگردد.
13. نتیجه گیری
فلسفه سیاسی ابن سینا، نظامی منسجم است، هر چند اجمالی، اما کامل که دیگر با تلاش عقلانی نمیتوان مفهومی خاص را در آن مطرح کرد و یا مفهومی را از آن کاست که تغییری در معنا ایجاد نشود.
با طرح مفهوم عنایت، وجود نبی نه یک ضرورت، بلکه امری بدیهی تلقی میشود؛ امری از امور آفرینش که لازمه تکمیل قاطبه نظام هستی است.
در کنار تمام مباحث عقلانی که مطرح میشود، در عین تلاش عقلانی برای مشروعیت بخشیدن عقلی به نظام وحیانی که ارائه خواهد شد، عنایت، پس زمینه قوام بخش تلاش حکیمانه شیخالرئیس است که میتواند هر خلأ عقلانی را در راستای اثبات شریعت پر کند. عنایت تعریفی از نوعی اراده بر آغاز و استمرار آفرینش است که عنصر حکمت را در تعریف خود چندان نپذیرفته و از جنس دین بر آمده و به اثبات صحت امر دین پرداخته و نیز تناهی در آن راه ندارد، همچنان که در دین، همچنان که در هستی.
علاوه بر نیاز به اجتماع، نیاز به سنت گذار و معدل و معامله مدن و ناگزیر بودن روابط اجتماعی، ابنسینا نیاز به دین را نیز مطرح میکند.
بیتردید لزوم وجود نبی برای نوع انسان مطرح میشود، همچنان که خود ابن سینا نیز بدان اشاره کرده، در اینجا فلسفه باید برای انسانها راه گشا باشد. این امر انتزاعی باید ملموس شود. فلسفه سیاسی به منزله قسمت انسانی نظام انتزاعی فلسفه مطرح میشود، مفاهیم چالشی بزرگ را آغاز میکنند، چالشی که در نظام فلسفه سیاسی ابن سینا حول مفهوم بنیادین نبوت صورت می گیرد.
در فلسفه سیاسی ابن سینا دیگر خبری از رئیس حکیم نیست، جامعه با رئیس نبی متولد میشود و مدینه با وجود و حضور او شکل میگیرد و با جانشینی به طور ارجح به انتخاب نبی (نص) ادامه مییابد و بدین سان آغاز نگاه ابن سینا به سیاست و اجتماع، مساوی و همزمان است با عنوان کردن و نام بردن از کسی که در نهایت امر همان پیامبر است، کل سیاست نزد ابن سینا با مفهوم نبوت قابل تعریف است و اگر مفهوم نبوت را از فلسفه سیاسی ابن سینا حذف کنیم، کلیت بحث فلسفه سیاسی وی در نظام فلسفیاش تاریک و خاموش خواهد شد.
پینوشتها:
1. میرعبدالحسین نقیبزاده، درآمدی به فلسفه، چاپ دوم (تهران: کتابخانه ظهوری، 1372) ص 106.
2. حاتم قادری، اندیشه سیاسی در اسلام و ایران، چاپ دوم (تهران: سمت، 1372) ص160ـ154.
3. هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه جواد طباطبایی (تهران: کویر، 1370) ص 232.
4. «اعلم أن الشیء الذی انما یحسن به أن یکون عنه شیء آخر و یکون ذلک اولی و دلیق من أن لا یکون، فانه اذا لم یکن عنه ذلک، لم یکن ماهو اولی و أحسن به مطلقاً و ایضاً لم یکن ما هو اولی و أحسن به مضافاً فهو مسلوب کمال ما، یفتقر فیه الی کسب». ابنسینا، اشارات و تنبیهات، شرح و توضیح احمد بهشتی (تهران: موسسه فرهنگی آرایه، 1375) ص 319.
5. «والعالی لا یکون طالبا امراً لاجل السافل، حتی یکون ذلک جاریاً منه مجری الغرض، فان ما هو غرض لقد یتمیز عند الاختیار من نقیضه و یکون عند المختار أنه اولی و أوجب حتی انه لوصح أن یقال فیه: انه اولی فی نفسه و أحسن ثم لم یکن عند الفاعل أنّ طلبه و ارادته أولی به أحسن لم یکن غرضا. فاذن الجواد، و المک الحق لا غرض له و العالی لا غرض له فی السافل.» ابنسینا، پیشین، ص325ـ324.
6. تکثر الاعتبارات و الجهات ممتنع فی المبدأ الاول، لانه واحد من کل جهه، متعال عن أن یشتمل علی حیثیات مختلفه و اعتبارات متکثره، کما مره و غیر ممتنع فی معلوماته فاذن لم یکن أن یصدر عنه أکثر من واحد و أمکن أن تصدر عنه معلولامه و لا حیثیتی اختلاف هناک الا ما کان لکل شیء منها انه بذاته امکانی الوجود و بالاول واجب الوجود و انه یعقل بذاته، و یعقل الاول فیکون بماله من عقلی الاول الموجب الوجوده و بماله من حاله عنده مبدا شیء و بماله من ذاته مبدأ لشیء آخر و لاُنه معلول فلا مانع من أن یکون الأمرُ الصوری منه، مبدأ للکائن الصوری و الأمرُ الأشبه بالماده، مبدأ للکائن المناسب للماده. فیکون بما هو عاقل الاول الذی وجب به مبدأ الجوهر عقلی و بالآخر مبدأ الجوهر جسمانی و یجوز أن یکون اللآخر تفصیل أیضاً الی امرین: بهما یصیر سبباً بصوره و ماده جسمتین» ابنسینا، پیشین، ص365.
7. «فالأول یبدع جوهراً عقیلا، هو بالحقیقه مبدع و بتوسط جوهرأ عقلیاً و جرماً سماویاً و کذلک عن ذلک الجوهر العقلی حتی تتم الأجرام السماویه و ینتهی الی جوهر عقلی، لا یلزم عنه جرم سماوی.» ابن سینا، اشارات و تنبیهات، ص367.
8. «فیجب أن تکون هیولی العالم العنصری لازمه عن العقل الاخیر و لا یمتنع أن یکون للأجرام السماویه ضرب من المعاونه فیه. و لا یکفی ذلک فی استقرار لزومها ما لم تقترن بها الصوره و اما الصور فتفیضین ایضاً من ذلک العقل، و لکن تخلف فی هیولاها، بحسب ما یختلف من استحقاقها لها بحسب استعدادها المختلفه و لامبدأ لاختلافاتها الأجرام السماویه بتفصیل مایلی جهه المرکز ممایلی جهه المحیط و باحوال تدق عن ادراک الاوهام تفاصیلها و ان فطنت لجملتها و هناک توجد صور العناصر ویجب فیها بحسب نسبها من السماویه و من أمور منبعثه من السماویه امتزاجات مختلفه الاعدادات لقوی تعدها. و هناک تفیض النفوس النباتیه و الحیوانیه و الناطقه من الجوهر العقلی الذی یلی هذا العالم و عند الناطقه تیف ترتب وجود الجوهر العقلیه و هی المحتاجه الی الاستکمال بألالآت البدنیه و ما یلیها من الافاضات العالیه» ابن سینا، اشارات و تنبیهات، پیشین، 367.
9. «.... و الافلاک تتفق فی طبیعه اقتضاء الحرکه المستدیره فیجب ان یکون مقتضی تلک الطبیعه بعین فی وجود الماده و یکون ما تخلف فیه مبدأ تهیؤ الماده للصور المختلفه لکن الأمور... فیجب أن تکون العقول المفارقه، بل آخرها الذی یلینا هو الذی یفیض عنه بمشارکه الحرکات السماویه شیء فیه رسم صور العالم الاسفل من جهه الانفعال، کما ان فی ذلک العقل أو المعقول رسم الصور علی جهه التفضیل» الهیات نجات، تصحیح و ترجمه و پژوهش یحیی یثربی (تهران: فکر روز، 1377) ص 271.
10. هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، پیشین، ص 233.
11. ابن سینا، شرح و ترجمه اشارات، حسن ملکشاهی، نمط ششم، ص 321 (تهران: سروش 1368) ص 320و 321. اشارات: فما اقبح ما یقال: من الامور العالیه تحاول أن تفعل شیئاً لما تحتها؛ لان ذلک أحسن بها، و لتکون فعّاله للجمیل؛ فان ذلک من المحاسن، و الامور اللائقه بالاشیاء الشریفه، و ان الاول الحق یفعل شیئاً لأجل شیء و أن لفعله لّمیَّه.
12. درباره افاضه در اشارات و تنبیهات آمده است: «از مبدأ مفارق به طور پیوسته تحریکات نفسانی به نفس اجرام سماوی افاضه میشود و این افاضه بر هیأت نفسانی شوقی است که از آنها حرکات اجرام سماوی به طریق یاد شده به وجود میآید و چون تأثیر مفارق عقلی به طور پیوسته است پس آنچه تابع این تأثیر است آن هم پیوسته و دائمی خواهد بود. علاوه بر این چون محرک نخستین مفارق عقلی است، جز این ممکن نخواهد بود.» فالمبدا المفارق العقلی لا یزال تفیض منه تحریکات نفسانیه للنفس السماویه، علی هیآت نفسانیه شوقیه تنبعث منها الحرکات السماویه علی النحو المذکور من الانبعاث. و لان تأثیر المفارق متصل، فما یتبع ذلک التاثیر متصل. علی ان المحرک الاول هو المفارق. و لا یمکن غیر هذا. ابن سینا، اشارات و تنبیهات، پیشین، صص349-348.
13. عبدالله نعمه، فلاسفه شیعه، مترجم جعفر غضبان، چاپ اول (تبریز: کتابفروشی ایران، 1367) ص412.
14. ابن سینا، اشارات و تنبیهات، پیشین، ص 349ـ 348
15. سعید شیخ، مطالعات تطبیقی در فلسفه اسلامی (تهران: خوارزمی، چاپ اول، 1368) ص130.
16. ابن سینا، رساله برّ واثم، محقق و مصحح دکتر عبدالامیر شمسالدین، ص 360.
17. النفس من کتاب شفا، همان، ص 56.
18. المبدأ و المعاد، همان، ص 95 ـ 93.
19. عیون الحکمه قسمت منطق و قسمت طبیعیات، ص 54 و نیز النجاة ص 163.
20. داود فیرحی، قدرت، دانش، مشروعیت در اسلام (تهران: نشر نی، 1387) ص342ـ341.
21. عباسعلی عمید زنجانی، مبانی اندیشه سیاسی در اسلام (تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1379) ص 173.
22. قدرت، دانش، مشروعیت در اسلام، همان، ص 347 و نیز ابوالفضل شکوری در کتاب فلسفه سیاسی ابن سینا و تأثیر آن بر ادوار بعدی معتقد است: «در حد آگاهی نگارنده، ابن سینا به طور مستقیم هیچ گاه اصطلاح معروف فلاسفه، یعنی «انسان موجود مدنی بالطبع است» را هیچ گاه در آثار خود به کار نبرده است؛ هر چند که خواجه نصیر الدین طوسی در شرح کتاب اشارات وی از مطالب ابن سینا این مفهوم را برداشت کرده و «تمدن» را نیز همان اجتماع طبیعی بشر دانسته است» اندیشه سیاسی ابن سینا و تأثیر آن بر ادوار بعدی، همان، ص 304. میر عبدالحسین نقیبزاده، درآمدی به فلسفه (تهران: کتابخانه ظهور، چاپ دوم، 1372) ص 160. حنا الفاخوری خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، جلد دوم، ترجمه عبدالمحمد آیتی (تهران: زمان، 1385) ص 509.
23. قدرت، دانش، مشروعیت در اسلام، پیشین، ص 347.
24. فیجب أن یکون القصد الاول لسان؛ فی وضع السنن و ترتیب المدینه علی اجزاء الثلاثه: المدبرون و الصناع و الحفظه؛ و أن یرتب فی کل جنس منهم رئیساً یترتب تحته روساء یلونه، یترتب عنهم رؤساء یلونهم، الی ان ینتهی الی افناء الناس فلا یکون فی المدینه انسان معطل لیس له مقام حدود، بل یکون لکل واحد منهم منفعه فی المدینه و أن تحرم البطاله و التعطل و أن لا یجعل لاحد سبیلا الی أن یکون له من غیر الخط الذی لابد منه الانسان... شفاء، ص 447.
25. کاظم اخوان زنجانی، نظریه عدالت در فلسفه سیاسی بوعلی سینا، نامه فلسفه، شماره 4، 1375، ص128.
26. همان.
27. عمید زنجانی، مبانی اندیشه سیاسی در اسلام، ص 173. (به نقل از کتاب السیاسیه، ص30).
28. شفاء، پیشین، ص 447.
29. همان، ص 454.
30. همان، ص 447.
31. و یجب أن یکون فی المدینه وجه مال مشترک، بعضه من حقوق یفرض علی ألارباح المکتبه و الطبیعیه، کالثمرات و النتاج؛ و بعضه یفوض عقوبه و بعضه یکون من أموال المنابذین للسنه، و هو الغنائم، و یکون ذلک عده لمصالح مشترکه... و الغرامات کلها لا تسن علی صاحب جنایه، شفاء، ص447.
32. دکتر بهرام اخوان زنجانی، «نظریه عدالت در فلسفه سیاسی بوعلی سینا» نامه فلسفه، شماره 4، 1375، ص 127.
33. «... ولابد من ان یکون هذا بحیث یجوز ان یخاطب الناس و یلزمهم السنه و لابد من ان یکون هذا الانسانا و لایجوز ان یترک الناس و آراء هم فی ذلک فیختلفون و یری کل منهم ما له عدلا و ماعلیه ظلم...» ابن سینا الشفاء «الهیات» پیشین، جلد 2، راجعه و قدم له، الدکتور بیومی ابراهیم مدکور درباره فلسفه اسلامی روش و تطبیق، ترجمه محمد آیتی، چاپ اول (تهران: امیرکبیر، 1361) ص 411.
34. قرارداد «... اضطروا الی عقد المدن و الاجتماعات...».
35. ابن سینا، الهیات نجات، پیشین، ص 280و292.
36. همان، ص 285، «فوجب ضروره ان یکون الخیر الممکن فی هذه الاشیاء انما یکون خیراً بعد أن یمکن وقوع مثل هذا الشر عنه و معه...».
37. «... بل عدم مقتضی طباع الشیء من الکمالات الثائبه لنوعه و طبیعه... و الشر بالعرض هو المعدوم، انما الشر یلحق ما فی طباعه ما بالقوه و ذلک الاجل الماده». ابن سینا، الهیات من کتاب الشفاء، حققه حسن حسنزاده الاملی (قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1376) ص 416.
38. ابن سینا، اشارات و تنبیهات، پیشین، ص 326، «... یفیض منه ذلک النظام علی ترتیبه و تفاضیله معقولا فیضانه. و کل ذلک هو العنایه».
39. ابن سینا، الهیات نجات، پیشین، ص 28، العنایه هی کون الاول عالما لذاته بما علیه الوجود، من نظام الخیر و عله لذاته للخیر و الکمال بحسب الامکان. و راضیاً به علی النحو المذکور فیعقل نظام الخیر علی الوجه الابلغ فی الامکان فیضض عنه ما یعقله نظاماً ما و خیرا علی وجه الابلغ الذی یعقله فیضاناً علی تأدیه الی النظام بحسب الامکان.
40. و نقول الان: انه من المعلوم «أن الانسان یفارق سائر الحیوانات بأنه لایحسن معیشته لو انفرد وحده شخصاً واحداً یتولی تدبیر أمره من غیر شریک یعاونه علی ضروریات حاجاته، و انه لابد من ان یکون الانسان مکفیا بآخر من نوعه یکون ذلک الاخر ایضاً مکفیاً به و بنظیره، فیکون مثلا هذا یبقل لذلک و ذالک بخبر لهذا، و هذا یخیط لاخر و الاخر یتخذ الابره لهذا، حتی اذا اجتمعوا کان أمرهم مکفیا، و لهذا ما اضطروا الی عقد المدن و الاجتماعات فمن کان منهم غیر محتاط فی عقد مدینه علی شرائط المدینه و قد وقع منه و من شرکائه الاقتصار علی اجتماع فقط فانه یتحیل علی جنس بعید الشبهه من الناس و عادم کمالات الناس و مع ذلک فلابد الا مثابه من اجتماع و من تشبه بالمدینین.
41. «... فلابد فی وجود الانسان و بقائه من مشارکته، ولا تتم المشارکه الا بمعامله، کما لابد فی ذلک من سائر الاسباب التی تکون له، و لابد المعامله من سنه و عدل، و لابد للسنته و العدل من سانّ و معدّل و لابد من أن یکون هذا انسانا، و لا یجوز ان یترک الناس و آراء هم فی ذلک فیتخلفون و یری کل منهم ماله عدله، و ما علیه ظلما، فالحاجه الی هذا الانسان فی أن یبقی نوع الانسان و یتحصل وجوده أشد من الحاجه الی انبات الشعر علی الاشفار و علی الحاجبین و تقعیر الاخص من المقدمین، و اشیاء أخر من المنافع التی لاضروره...»
42. علی اصغر حلبی، تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامی (تهران: انتشارات زوار، 1361) ص 360.
43. انه مستقل بالسیاسه و انه أصیل العقل حاصل و غیره الاخلاق الشریفه من الشجاعه و العفه و حسن التدبیر و انه عارف بالشریعه حتی لا أعرف منه، تصحیحا یظهرو یستعلن و یتفق علیه الجمهور عند الجمیع و یسن علیهم أنهم اذا افترقوا أو تنازعوا الهوی و المیل...»
44. دکتر رضوان سید، سیاست و جامعه مدنی نزد شیخالرئیس ابوعلی سینا، ص 90 کتاب تأملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی چاپ اول، موسی نجفی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1374).
45. ابن سینا، شفاء الهیات، پیشین، ص 436ـ435 یجب ان تعلم أن الوجود اذا ابتدأ من عند الاول لم یزل کل تال منه أدون مرتبه من الاول. و لا یزال ینحط درجات. فاول ذلک درجه الملائکه الروحانیه المجرده التی تسمی عقولا. ثم مراتب الملائکه الروحانیه التی تسمی نفوساً و هی الملائکه العملیه. ثم مراتب الاجرام السماویه و بعضها أشرف من بعض الی ان یبلغ آخرها. ثم من بعدها یبتدی وجود الماده القابله للصور الکائنه الفاسده فتلبس اول شیء صوره العناصر. ثم تتدرج یسیراً یسیرا فیکون اول الوجود فیها أخس و أرذل مرتبه من الذی یتلوه فیکون أخس ما فیه الماده، ثم العناصر، ثم المرکبات الجمادیه. ثم النامیات و بعدها الحیوانات و افضلها الانسان و افضل الناس من استکمت نفسه عقلا بالفعل و محصلاً للاخلاق التی تکون فضائل علمیه. و افضل هولاء هو المستعد لمرتبه النبوه و هو الذی فی قواه النفسانیه خصائص ثلاث ذکرناها: و هو ان یسمع کلام الله و یری ملائکه الله تعالی و قد تحولت علی صوره یراها. و قد بینا کیفیه هذا و بینا أن هذا الذی یوحی الیه تتشبّح له الملائکه و یحدث فی سماعه صوت یسمعه یکون من قبل الله تعالی و الملائکه. فیسمعه من غیر ان یکون ذلک کلاماً من الناس و الحیوان الارضی. و هذا هو الموحی الیه.
46. فلا یجوز أن تکون العنایه الاولی تقتضی تلک المنافع و لا تتقضی هذه التی هی اسها و لا أن یکون المبدأ الاول و الملائکه بعده یعلم ذلک و لا یعلم هذا، و لا أن یکون ما یعلمه فی نظام الخیر الممکن وجوده الضروری حصوله لتمهید نظام الخیر لا یوجد بل کیف یجوز ان لا یوجد و ما هو متعلق بوجوده مبنی علی وجوده موجود؟ فواجب اذن أن یوجد النبی...»
47. ابن سینا، الهیات شفا، پیشین، ص 488.
48. ابن سینا، الهیات نجات، پیشین، صص 323ـ322. «ولا ینبغی له الی أن یشغلهم بشیء من معرفه الله تعالی فوق معرفه أنّه واحد حق لا شبیه له... فما کل بمیتسر له فی الحکمه الالهیه. و لا یصح بحال أن یظهر أن عنده حقیقه یکتمها عن العامه بل لا یجب ان یرخص فی التعریض بشیء من ذلک بل یجب أن یعرفهم جلاله الله تعالی و عظمه برموز و امثله من الاشیاء التی هی عندهم عظیمه و جلیله...»
49. ابن سینا، الشفاء الهیات، پیشین، تحیشه از حسنزاده آملی، ص 508 پاورقی.
50. ابن سینا، الهیات نجات، پیشین، ص 330. «... هذا الانسان هو الملی بتدبیر احوال الناس علی ما تنتظم به أسباب معیشتهم و مصالح معادهم و هو انسان یتمیز عن سائر الناس بتالهه».
51. ابن سینا، الهیات نجات، پیشین، ص 322. «... حتی یتلقی الجمهور رسمه المنزل علی لسانه من الاله و الملائکه باسمع و الطاعه».
تاریخ انتشار در سایت: ۹ شهریور ۱۳۸۷منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1386 / شماره 37، بهار ۱۳۸۶نقش هانویسنده : طیبه محمدیکیاعناوین/ فلسفه و حکمت / فلسفه / فلسفه مضاف / فلسفه سیاست / فلسفه سیاسی اسلام/ ادیان و مذاهب / اسلام / اصول دین اسلام / نبوت/ ابن سینارسته: 3
نظر شما