موضوع : پژوهش | مقاله

اهداف تجاوز 2006 اسرائیل به خاک لبنان


حمله نظامی گسترده اسرائیل، در ژوئن «2006»، به لبنان در تاریخ تحولات این کشور و معادلات منطقه ای از اهمیت خاصی برخوردار است. این رژیم در سال های 1948، 1978، 1982، 1993 و 1996 نیز به لبنان حمله نظامی کرده و هربار زیان های مادی و انسانی زیادی را به ملت لبنان وارد نموده بود، اما از سال 1982 با ظهور حزب الله، عقب نشینی و شکست های پیاپی در سیاست های تهاجمی اسرائیل آغاز شد و پیروزی حزب الله در حمله «2006» را می توان مرحله جدیدی در روابط اسرائیل با لبنان و جهان اسلام قلمداد کرد. در این پژوهش تلاش می شود تا با توجه به تجارب جنگ های سابق، اهداف حمله نظامی «2006» در سطوح ملی و منطقه ای مورد بررسی قرار گیرد.

 

حمله نظامی ژوئیه 2006 اسرائیل علیه لبنان، زمانی رخ داد که گروه چهارجانب? ناظر اجرای نقشه راه، در پی تحقق فاز سوم آن، یعنی ایجاد دولت مستقل فلسطین بودند. رژیم اسرائیل با نادیده گرفتن تعهدات خود در اسلو (1) و (2) و قطع نامه های سازمان ملل، حملات گسترده ای را به لبنان آغاز کرد که مهم ترین هدف آن ایجاد شرایط جدید سیاسی در سطح ملی، منطقه ای و جهانی بود که بتواند اهداف خود را محقق سازد. این رژیم با استفاده از تجارب قبلی خود در حمل? نظامی به لبنان، از جمله در سال 1987 و 1982، این گونه تصور می کرد که می تواند به سرعت جنوب لبنان و شهر بیروت را اشغال نماید و از این طریق با ابزاری نیرومند در تقابل با خواسته های فلسطینیان، حزب الله و دولت سوریه وارد عمل شود؛ در حالی که به هیچ کدام از اهداف خود دست نیافت و با پیروزی حزب الله، بسیاری از تصاویر ذهنی قبلی و محاسبات اسرائیل به هم ریخت و مسئله اعراب و اسرائیل وارد مرحله جدیدی شد. در این مقاله برای نشان دادن جوانب مختلف جنگ، صرفاً اهداف اسرائیل از این جنگ را با استفاده از سیر تاریخی مسئله اسرائیل و لبنان مورد بررسی قرار می دهیم.

1. موقعیت ژئوپلتیک لبنان
کشور لبنان دارای موقعیت سوق الجیشی و بین المللی است و در عین حال که کوچک ترین سرزمین خاورمیانه پس از بحرین بوده و مساحت آن حدود 10452 کیلومتر مربع می باشد، اما از تنوع خاص فرهنگی، سیاسی، مذهبی، اقتصادی و تجاری برخوردار است که این کشور را از سایر کشورهای عربی خاورمیانه متمایز می سازد. موقعیت ساحلی لبنان با دریای مدیترانه با مرز ساحلی 225 کیلومتری و بنادر مهم بیروت، طرابلس، صور، صیدا و جونیه، این کشور را چهارراه مواصلاتی سه قاره آسیا، اروپا و افریقا قرار داده است و به منزل? درواز? ورود به خاورمیانه محسوب می شود. بنابراین این کشور در گذشته و در تاریخ جدید خود همواره مورد توجه اقوام، گروه ها، نژادها و مذاهب مختلف از یک سو، و قدرت های فرامنطقه ای از سوی دیگر بوده است.
«گروه های نژادی لبنان... شامل 83% اعراب لبنانی، حدود 8% اعراب فلسطینی، 5% ارامنه و 4% شامل بقیه نژادها از جمله اکراد می‌گردند. در لبنان نزدیک به 18 فرقه دینی به رسمیت شناخته شده اند. فرقه‌های مذهبی از تنوع خاصی برخوردارند که در برگیرنده یازده فرقه مسیحی شامل مارونی ها، ارتدوکس، کاتولیک، ارمنی های ارتدوکس، ارمنی های کاتولیک، پروتستان ها، سریانی های ارتدوکس، سریانی های کاتولیک، لاتین ها، کدانی ها، نستوری ها و... پنج فرق? اسلامی شامل شیعیان، سنیان، روزی ها، علوی ها، و اسماعیلی ها» می‌شوند. [1]
این تنوع قومی و مذهبی تا حد زیادی زمینه را برای تعارضات و جنگ داخلی فراهم ساخته است و قدرت های استعماری جهت دست‌یابی به اهداف خود این کشور را در سال 1975 وارد جنگ داخلی کردند که تا سال 1979 طول کشید و سرانجام متعاقب پیمان طائف، آتش بس داخلی حاکم شد. از سوی دیگر آن چه موقعیت جغرافیایی لبنان را در سطح منطقه‌ای به ویژه در وضعیت کنونی مضاعف می‌سازد مربوط به همسایگی این کشور با رژیم صهیونیستی است که همواره مورد توجه گروه‌های مبارز فلسطینی و لبنانی از یک سو، و رژیم صهیونیستی از سوی دیگر بوده است. این رژیم به بهانه برقراری امنیت در مرزهای شمالی سرزمین اشغالی، از زمان تأسیس خود در سال 1948، چندین بار به خاک لبنان حمله نظامی کرده و بخش هایی از قسمت‌های جنوبی و بیروت را اشغال کرده است. در حمله‌های نظامی در سال های 1948، 1978، 1982، 1993 و 1996، بدون توجه به قواعد و قوانین بین‌المللی، هربار به مناطق مسکونی و زیرساخت های اقتصادی لبنان حمله کرده و تلفات و هزینه‌های سنگینی را بر این کشور وارد آورده است که آخرین آن جنگ 33 روزه ژوئیه 2006 می‌باشد که سرانجام مجبور به پذیرش قطع نامه 1701 و آتش بس گردید.
امنیت مرزها برای رژیم صهیونیستی یک مسئله حیاتی است. این رژیم در قرارداد کمپ دیوید 1979 با مصر تا حد زیادی مرزهای جنوبی و جنوب غربی خود را با این کشور آرام ساخت. [2] و با دولت مصر دربار? ترددهای مرزی به ویژه در گذرگاه استراتژیک «رفح» معاهد? امنیتی منعقد نمود. [3] در حال حاضر به دلیل شناسایی اسرائیل از طرف دولت مصر و برقراری صلح میان دو کشور، این بخش از مرز و سرزمین فلسطین اشغالی در معرض تهدیدات خارجی کمتری قرار دارد. از سوی دیگر امنیت مرزهای میان اسرائیل و اردن هم تا حد زیادی تأمین می‌باشد و میان دو کشور قرارداد امنیتی و مرزی در سال 1994 منعقد شده است. [4] سابقاً هم دولت اردن با هم دستی اسرائیل در سال 1970 پایگاه های فلسطینیان در اردن را بمباران نمود که به سپتامبر سیاه معروف شد و از آن پس نیروی مقاومت فلسطین عملاً جایگاهی برای مقابله با رژیم صهیونیستی در این کشور در اختیار نداشت. دولت اردن در زمان شاه حسین با دولت اسرائیل سازش نمود و در حال حاضر نیز عبدالله پادشاه این کشور خود را یکی از محورهای اصلی اجرای طرح خاورمیانه بزرگ می‌داند و در اردوگاه غرب در پی تأمین امنیت برای اسرائیل و حل معضلات این رژیم در منطقه است. بر این اساس مرزهای شمالی اسرائیل که به سوریه و لبنان منتهی می‌شود، هم در دهه‌های گذشته و هم در حال حاضر، برای رژیم اسرائیل ناامن باقی مانده است. مهم ترین اختلاف سوریه با اسرائیل مربوط به اشغال سرزمین فلسطین در سال 1948 و اشغال بلندی های جولان در سال 1967 می‌باشد و رژیم اسرائیل علی‌رغم تلاش های گسترده و در مقاطعی جنگ با سوریه، نتوانسته با دولت سوریه قرارداد صلح امضا نماید و مشکل شناسایی خود را حل نماید. از سوی دیگر جنوب لبنان و بیروت تا سال 1982، عملاً محل استقرار چریک های فلسطینی به رهبری یاسر عرفات بود و نیرو های فلسطین در مقاطعی با سربازان اسرائیلی درگیر می‌شدند. مهم ترین هدف اسرائیل همواره این بوده که در صورت توانایی، بخش های جنوبی لبنان را ضمیمه خاک خود سازد و در غیر این صورت کمربند امنی در شمال برای امنیت مناطق و شهرک های صهیونیست نشین شمالی ایجاد نماید. مهم ترین مشکل اسرائیل تا کنون این بوده است که نتوانسته با هر یک از دولتین سوریه و لبنان به صورت جداگانه قرارداد صلح امضا نماید، زیرا مسائل لبنان و سوریه تا حد زیادی به هم تنیده است و انعقاد هرگونه صلحی به سوریه در گرو حل مسئله آوارگان فلسطین و رفع اشغال از سرزمین‌های فلسطین بوده است.
با توجه به مطالب فوق کشور لبنان ومرزهای جنوبی آن هم برای اسرائیل و هم برای نیروهای مخالف این رژیم از اهمیت استراتژیک برخوردار است. اسرائیل و سوریه متقابلاً از لبنان برای اعمال فشار و تهدید علیه یک دیگر استفاده می‌کنند و نقش لبنان در منازع? اعراب و اسرائیل همواره سرنوشت ساز بوده است.

2. حملات اسرائیل به لبنان
رژیم اسرائیل به بهانه ایجاد امنیت در کمربند شمالی چندین بار به جنوب لبنان حمله نظامی کرده و بخش هایی از خاک این کشور را تصرف نموده است. این رژیم در سال 1978 به جنوب لبنان حمله، و یک منطقه امنیتی ایجاد کرد که در آن «سعد حداد» فرماندهی آن را برعهده داشت؛ هدف اسرائیل از میان بردن مقاومت فلسطین در این کشور بود. دو حمله دیگر مربوط به سال های 1982 و 2006 می‌باشد که به لحاظ اهمیت جنگ 1982 در تحلیل اهداف جنگ 2006، ابتدا این جنگ به صورت خلاصه بررسی می‌گردد.
الف) جنگ 1982: اسرائیل در ژوئن 1982 حمله گسترده نظامی خود را به جنوب لبنان آغاز کرد که به جنگ پنجم اعراب و اسرائیل معروف شد. رابینوویچ معتقد است که این جنگ از جهاتی با سایر جنگ ها متفاوت بود:
«1. جنگ در لبنان و تا اندازه‌ای برای لبنان صورت می‌گرفت، اما توسط اسرائیل، ساف و تا حدی سوریه؛
2. اولین جنگی بود که در زمان صلح نسبی بین اعراب و اسرائیل اتفاق می‌افتاد؛
3. روند صلح پنج ساله اخیر میان مصر ـ اسرائیل در بروز این جنگ تأثیر داشت؛
4. این جنگ به طور غیر منتظره‌ای طولانی بود، اگر اواسط سپتامبر را نقطه پایانی آن تلقی کنیم، این جنگ 3 ماه به طول انجامیده است؛
5. و علاوه بر موارد فوق، ابعاد نظامی آن تحت الشعاع جنبه‌های سیاسی‌اش قرار گرفت. »[5]
در واقع می‌توان جنگ ژوئن 1982 را در کوتاه مدت تا حدی به نفع اسرائیل دانست، اما در بلند مدت باعث ضعف، عقب نشینی و مرحله جدیدی در صورت بندی مسائل اعراب و اسرائیل و صلح منطقه‌ای خاورمیانه شد. در یک جمع‌بندی، رابینوویچ اهداف اسرائیل از این جنگ را به صورت زیر بیان می‌کند:
الف) نابود ساختن استحکامات نظامی «ساف» در جنوب لبنان و ایجاد حریم امنیتی به عرض 40 کیلومتر؛ یعنی به اندازه برد مؤثر توپخانه و موشک اندازهای ساف؛
ب) از میان بردن موقعیت «ساف» در بقیه نقاط لبنان به ویژه در بیروت، به منظور محدود کردن تسلط این سازمان بر نظام سیاسی لبنان و کاهش نقش آن در جنگ اعراب و اسرائیل؛
ج) شکست ارتش سوریه در لبنان به منظور عملی کردن خروج کامل یا نسبی آن از این کشور و پیش دستی در احتمال بروز یک جنگ بین سوریه و اسرائیل؛
د) و به این ترتیب فراهم ساختن امکانات برای بازسازی دولت لبنان و نظام سیاسی آن، تحت نفوذ و استیلای متحدین اسرائیل، یعنی بشیر جمیل و «جبهه لبنان». [6]
در روزهای نخست جنگ، اسرائیل به سمت بخش های غربی و مرکزی جنوب لبنان حرکت کرد. «ساف» مقاومت محدودی کرد و نیروهای اسرائیلی ظرف 3 روز به حومه بیروت رسیدند. با عقب‌نشینی «ساف» بر اساس طرح فیلیپ حبیب مقرر شد که نیروهای فلسطینی از 21 اوت 1982 خاک لبنان را ترک کنند و در همین تاریخ نیروهای چند ملیتی، متشکل از آمریکا، فرانسه، انگلستان و ایتالیا وارد بیروت شدند تا بر امر خروج فلسطینیان از بیروت نظارت کنند. متعاقب آن «بشیر جمیل» براساس خواست اسرائیل به ریاست جمهوری رسید. خروج «ساف» از بیروت و انتخاب بشیر جمیل به ریاست جمهوری، حاکی از این بود که اهداف جاه طلبانة جنگ در لبنان، در شرف تکوین است. مرکز سیاسی لبنان از تسلط سوریه و «ساف» بیرون آمده و در نظر بود تا به شکل غیر معمولی، دولت مرکزی مقتدری با ویژگی همکاری نزدیک با اسرائیل، بنیان‌گذاری گردد. درخواست دولت جدید لبنان مبنی بر لزوم خروج نیروهای سوری از شرق و شمال این کشور را که از جانب نیروهای نظامی برتر اسرائیل نیز حمایت می‌شد، می‌توان قدم منطقی بعدی به حساب آورد. [7]
هدف دیگر اسرائیل، انعقاد قرارداد صلح با دولت لبنان بود؛ این قرارداد با نمایندگانی از امریکا، اسرائیل و لبنان در 12 ماده در 17 می 1983 به امضا رسید، مفاد امنیتی قرارداد از اهمیت خاصی برخوردار بود که بر اساس آن.... در محدوده‌ای که حدود آن را ارتش اسرائیل تعیین می‌نمود، ارتش اسرائیل مستقر گردیده و امنیت آن را برعهده می‌گرفت و این به معنای مشروعیت بخشیدن به اشغال بود. [8]
براساس این موافقت نامه، «ارتش اسرائیل اجازه می‌یافت تا در محدوده‌ای در جنوب لبنان که تا رودخانه «الاولی» واقع در شمال شهر صیدا امتداد می‌یافت (تقریباً نیمی از کل مساحت کشور لبنان) واحدهای گشت‌زنی مشترک با ارتش لبنان تشکیل دهد». [9] در واقع می‌توان گفت که هدف اسرائیل ضمیمه کردن جنوب لبنان به خاک خود بود و در این رابطه اقداماتی را انجام داد. [10] در این جنگ گرچه رژیم اسرائیل به پیروزی های کوتاه مدت دست یافت، اما با شکل گیری نیروی مقاومت، به تدریج توان و قدرت ارتش اسرائیل برای حضور در خاک لبنان تحلیل رفت و سرانجام مجبور به ترک اراضی اشغالی لبنان در سال 2000 شد که به نوب? خود نقطه عطفی در تاریخ پیروزی های حزب الله گردید.
ب) تجاوز نظامی 2006: اسرائیل برای دست‌یابی به اهداف چند سطحی و گسترد? خود، حملات نظامی هوایی، دریایی و زمینی را در ژوئیه آغاز نمود. این رژیم با توجه به تجارب قبلی خود از جنگ 1982 این گونه تصور می‌کرد که می‌تواند به همه یا بخش هایی از اهداف از پیش تعیین شده دست یابد. در ابتدا، حمله را به بهانه دستگیری دو سرباز خود توسط حزب الله لبنان توجیه نمود و در سطح جهانی این گونه وانمود ساخت که مسبب شروع جنگ نیروی مقاومت است. در روزهای اولیه، اهداف برنامه‌ریزی شده کاملاً مشخص نبود، ولی به سرعت از طریق محافل سیاسی و مسئولان سیاسی کشورها از جمله کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه آمریکا و جورج بوش رئیس جمهور این کشور و مقامات اسرائیلی پرده از اهداف پنهان این حمله برداشته شد.
در یک بررسی می‌توان مهم ترین اهداف ملی و منطقه‌ای اسرائیل را به صورت ذیل بیان نمود:
1. نابودی حزب‌الله لبنان و یا زمینه سازی برای خلع سلاح کامل آن؛
2. ایجاد تفرقه و جنگ داخلی در لبنان؛
3. از میان بردن پایگاه اجتماعی و سیاسی حزب‌الله در لبنان؛
4. جبران شکست ارتش اسرائیل در عقب‌نشینی از جنوب لبنان در سال 2000؛
5. برون فکنی مسائل داخل اسرائیل در رابطه با حماس و تشکیل دولت مستقل فلسطینی؛
6. ایجاد دولت دست نشانده در لبنان و تلاش برای شناسایی اسرائیل از طرف دولت لبنان؛
7. اعمال فشار بر سوریه برای حل مسائل بلندی های جولان و انعقاد قرارداد صلح با سوریه و شناسایی اسرائیل از طرف این کشور؛
8. رفع مشکلات اسرائیل با سایر دول عرب به منظور برقراری روابط گسترده دیپلماتیک و اقتصادی با این کشور؛
9. برقراری صلح در خاورمیانه به نفع اسرائیل؛
10. مهار نیروهای مخالف اسرائیل در داخل کشور و در سطح منطقه؛
با توجه به موارد فوق اهداف اسرائیل را می‌توان در دو سطح ملی و منطقه‌ای به صورت زیر بررسی نمود:

1. در سطح کشوری
الف) لبنان: یکی از اهداف محوری جنگ 2006، از میان بردن حزب‌الله لبنان بود، زیرا نگاهی به تاریخ لبنان نشان می‌دهد که با پیدایش حزب‌الله لبنان به تدریج مسیر تحولات این کشور تغییر یافت و معادلات منطقه‌ای وارد مرحله جدیدی شد و از طرفی باید شکل‌گیری و پیدایش حزب الله لبنان را متأثر از تاریخ پرتلاطم این کشور به ویژه در حملات گسترده رژیم صهیونیستی به خاک این کشور ذکر کرد. کشور لبنان از تاریخ استقلال خود در 23/11/1943 که در بحبوحة جنگ جهانی دوم صورت گرفت، به طور متناوب در جنگ و درگیری با رژیم صهیونیستی و جنگ‌های داخلی به سر برده است. این کشور پس از استقلال، با تأسیس رژیم صهیونیستی در سال 1948 با جنگ اعراب و اسرائیل مواجه شد و از آن جا که یک کشور اسلامی عربی و در همسایگی سرزمین‌های اشغالی قرار داشت، همگام با سایر کشورهای عربی وارد جنگ شد. «نیروهای لبنانی به فرماندهی ژنرال شهاب با مشارکت نیروهای سوری، در طول کرانة شرقی بحرالجلیل دست به حمله زدند و در برابر هجوم شدید صهیونیست ها در مرز جنوبی ایستادند». [11] و از سال 1948 به بعد، جنوب لبنان و شهر بیروت، مأمن و پناهگاه مردم فلسطینی آواره و نیروهای مقاومت فلسطین گردید. رژیم صهیونیستی برای مقابله با چریک های «ساف» به رهبری یاسر عرفات در سال 1948، به بیروت حمله کرد و فرودگاه این کشور را بمباران نمود. در مارس 1978 نیروهای اسرائیل وارد جنوب لبنان شدند و خاک این کشور را اشغال کردند و شورای امنیت سازمان ملل متحد در قطع نامه 422 خواستار عقب‌نشینی این رژیم به مرزهای بین‌المللی شد و این در حالی بود که لبنان در جنگ داخلی که میان اتحاد مسیحیان راست گرای افراطی با مسلمانان و چپ گرایان و ملیون رخ داده بود، قرار داشت و این جنگ تا سال 1989 یعنی انعقاد پیمان طائف ادامه یافت و لبنان را به ویرانه ای تبدیل کرد. در این مدت دولت مقتدر مرکزی و ارتش واحدی برای کنترل اوضاع و تأمین امنیت وجود نداشت[12] و رژیم صهیونیستی از این وضعیت سود می‌برد، لذا این رژیم از موقعیت استفاده کرد و در سال 1982 حملات گسترده‌ای را برای نابودی فلسطینیان مقیم لبنان به ویژه در جنوب و در بیروت و اخراج آنها از خاک لبنان، تضعیف سوریه و اعمال سلطه بر ساختار حکومتی لبنان آغاز کرد. دراین زمان، شاهد پیدایش حزب‌الله لبنان می‌باشیم. شیخ نعیم قاسم، معاون دبیر کل حزب‌الله در این رابطه می‌نویسد:
هدف اصلی تجاوز اسرائیل به خاک لبنان در سال 1982، نابودی توان نظامی سازمان آزادی‌بخش فلسطین، به منظور پایان بخشیدن به مقاومت و برقراری امنیت اسرائیل در مرزهای شمالی فلسطین اشغالی بوده است. در آن هنگام، اسرائیل ترس و نگرانی وسیعی از لبنانی‌ها نداشت و مقاومت لبنان و در نتیجه توان مادی، نظامی و سیاسی آن را وابسته به مقاومت فلسطین می‌دانست و لذا وارد کردن ضربه به مقاومت فلسطین، به معنای سقوط تبعی مقاومت لبنان بود. [13]
شیخ نعیم قاسم معتقد است که به دنبال تحولات سریع و پی‌در‌پی لبنان، متعاقب جنگ 1982 بود که گروه‌های مقاومت اسلامی شکل گرفت و عملیات نظامی خود را علیه نیروهای اشغال گر در بیروت، جاده ساحلی بیروت و بقاع غربی انجام داد. [14] با شکل‌گیری «مقاومت لبنان» شاهد تغییر اساسی در صحنه عملیات جنگی و تاریخ سیاسی لبنان هستیم، زیرا نیروهای اسرائیلی بیش از هر زمان دیگری مجبور به تلفات سنگین شده تا این که این رژیم در سال 2000 بدون هیچ پیش شرطی از جنوب لبنان به جز منطقه «شبعا» عقب‌نشینی کرد. مهم ترین هدف اسرائیل از این سیاست، جداسازی مسئله لبنان از سوریه بود، لذا برنامه بعدی، اعمال فشار بر دولت سوریه جهت خروج سربازانش از لبنان بود که این مسئله بعد از ترور رفیق حریری در سال 2005 تحقق یافت، اما هم چنان اسرائیل با قدرتی به نام حزب‌الله مواجه بود که به طور فزاینده‌ای بر سطوح قدرت نظامی، سیاسی و اجتماعی او افزوده می شد و این روند، برنامه‌ها و سیاست های اسرائیل را برای اعمال فشار بر دولت لبنان و قرارداد صلح با این کشور به هم می‌زد. به ویژه آن که، در انتخابات پارلمانی 1992 و 1996، به موقعیت ممتازی دست یافته بود و به تدریج تا حد زیادی مسائل و مشکلات خود را با سایر گروه‌ها و طایفه‌های لبنانی حل کرده بود ودر مسیر آشتی ملی و ایجاد وحدت میان نیروهای مختلف فکری و سیاسی لبنانی به موفقیت‌های قابل ملاحظه‌ای دست یافته بود. این مسئله برای اسرائیل قابل تحمل نبود و درگیری های پراکند? حزب الله با نیروهای اسرائیلی در منطقه «شبعا» مزید بر علت بود، لذا با همکاری آمریکا و برخی از دول اروپایی در قطع نامه 1559 شورای امنیت، مسئله خلع سلاح حزب الله گنجانده شد و برای عملی ساختن آن برنامه‌ریزی شد. فاصله سال های 2006 ـ 2000 برای رژیم اسرائیل بسیار حساس بود، زیرا قدرت حزب الله زیاد می شد و رژیم اسرائیل به دلیل عقب‌نشینی از جنوب لبنان در معرض بحران، ضعف و سرشکستگی سیاسی و نظامی قرار گرفته بود، لذا حمله به لبنان دو هدف را توأمان تأمین می‌کرد: نخست: جبران شکست ارتش اسرائیل در سال 2000؛ دوم: پیروزی بر حزب الله لبنان و کسب قدرت و روحی? جدید ارتش اسرائیل. لذا سیاست قلع و قمع نیروهای حزب الله از یک طرف و زیر ساخت های اقتصادی و اجتماعی لبنان و حزب‌الله از سوی دیگر در کانون اهداف حمل? نظامی بود. در صورت شکست حزب الله دو گزی
نه متصور بود: یا همانند سال 1982 ارتش اسرائیل در مناطق جنوب مستقر می‌شد و از آن به عنوان یک اهرم فشار بر دولت لبنان برای مذاکره و شناسایی اسرائیل استفاده می‌گردید و یا با وساطت سازمان ملل متحد، امکان حضور نیروهای چند ملیتی و به ویژه نیروهای ناتو فراهم می‌گشت و منطقه وارد مرحله جدیدی می‌شد که رایس از آن به عنوان خاورمیانه جدید نام برد، زیرا با ورود ناتو به جنوب لبنان، تعادل و توازن قدرت منطقه‌ای جدیدی شکل می‌گرفت که می‌توانست در راستای طرح خاورمیانه بزرگ باشد.
با توجه به مطالب فوق، اسرائیل برای رسیدن به اهداف خود از ابزارهای تبلیغاتی، جنگ روانی، ایجاد تفرقه‌ و دشمنی میان طوایف و فعالان سیاسی لبنان استفاده کرد و تلاش نمود تا با فعال کردن اختلافات گذشته میان حزب‌الله با ارتش لبنان، گروه‌های مسیحی به ویژه مارونی و حتی فرقه های مسلمان، پایگاه سیاسی و اجتماعی حزب الله را از میان بردارد و از محبوبیت مردمی حزب‌الله بکاهد. در این رابطه ارتش اسرائیل از تمام امکانات زمینی، هوایی و دریایی خود برای قلع و قمع زیر ساخت های اقتصادی، مواصلاتی، ارتباطاتی و... لبنان استفاده کرد و عامل از بین رفتن آنها را حزب‌الله معرفی نمود. این اقدام اسرائیل می‌توانست در صورت شکست حزب الله به برقراری توازن قدرت جدیدی در میان نیروهای سیاسی لبنان در داخل و اعمال فشار همه جانبه بر دولت لبنان برای پاسخ به درخواست‌های اسرائیل منجر گردد.
ب) رژیم اسرائیل: اسرائیل از زمان تأسیس خود همواره با دو مسئله اساسی مواجه بوده و تلاش وی برای رفع آنها با ناکامی مواجه گردیده است. این دو مسئله عبارتند از: الف) برقراری امنیت؛ ب) شناسایی. این رژیم از سال 1948 همواره در داخل و در مرزهای خود با کشورهای همسایه با درگیری‌ و ناامنی مواجه بوده است. با اعلان تشکیل رژیم اسرائیل اولین جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1948رخ داد تا این که در سال 1948 یهودیان، صاحب 67/5% اراضی فلسطین شدند، در حالی که پس از جنگ 78% از خاک فلسطین به تصرف رژیم اسرائیل درآمد، اداره کرانه غربی به اردن، و نوار غزه به مصر سپرده شد و در جنگ شش روزه 1967 تمام خاک فلسطین به علاوه بلندی های جولان و صحرای سینا توسط رژیم اسرائیل اشغال شد و در جنگ کیپور 1973 که با هم دستی مصر و سوریه علیه اسرائیل انجام شد به دلیل حمایت همه جانبه آمریکا، عملاً دول عرب نتوانستند سرزمین‌های اشغالی را آزاد نمایند. [15]
رژیم اسرائیل برای ایجاد امنیت برای ساکنان یهودی و شهرک‌های صهیونیست نشین از حربه‌ها و تاکتیک های متعددی استفاده نموده است که برخی از آنها به صورت ذیل می‌باشد:
1. مذاکره: رژیم اسرائیل برای مظلوم نمایی و حمایت همه جانبه افکار عمومی به ویژه در اروپا و آمریکا، همواره خود را طرف دار صلح معرفی کرده و خواهان مذاکره با دول عرب به ویژه جبهه پایداری و نیروهای فلسطینی شده است.
2. خشونت و ارعاب: این رژیم در هیچ زمانی خود را محروم از به کارگیری خشونت، تهدید، ارعاب و جنگ در سرزمین‌های اشغالی و یا با دول همسایه ندانسته است. استفاده از این تاکتیک چه در زمان استراتژی نه جنگ و نه صلح، چه در زمان مذاکره و ایجاد صلح، و یا در زمان آتش بس و اجرای قطع نامه‌های سازمان ملل متحد قطع نگردیده و هم زمان با طرف داری از صلح و مذاکره، به خشونت خود ادامه داده است. این رژیم در آوریل 1948، قتل عام «دیر یاسین» را به دست گروه «ایرگون» به رهبری مناخیم بگین انجام داد، همچنین قتل عام غزه، کفر قاسم، تل زعتر، صبرا و شتیلا و جنین و... از مواردی است که توسط رژیم اسرائیل با شدت هر چه تمام تر برای قلع و قمع فلسطینیان انجام شده است.
3. اخراج و تبعید: یکی دیگر از سیاست های اسرائیل، اعمال فشار به فلسطینیان ساکن کرانه باختری، نوار غزه و قدس و سایر مناطق سرزمین‌ اشغالی بوده است که خاک فلسطین را ترک کنند و در غیر اینصورت همواره تهدید به اخراج و تبعید و یا اقدام عملی آن شده‌اند. یوسف واتیز، مدیر صندوق ملی یهود در این رابطه می‌نویسد:
برای ما باید روشن باشد که در این کشور جا برای دو ملت وجود ندارد، اگر اعراب آن را ترک گویند برای ما کافی خواهد بود. راه حل دیگری جز جابجا کردن تمام آنها متصور نمی‌باشد، نباید حتی یک روستا یا یک قبیلة عرب را بر جای نهاد. [16]
4. سیاست شهرک سازی: رژیم اسرائیل برای به هم زدن ترکیب جمعیت در نواحی مختلف فلسطین از جمله در کرانه باختری، غزه و قدس، اقدام به ساخت شهرک‌های گسترده نموده و از سوی دیگر، سیاست تشویق مهاجرت به فلسطین را دستور کار خود قرار داد. [17]
رژیم اسرائیل برای ایجاد امنیت در مرزهای سرزمین اشغالی وارد جنگ های متعددی شد. در واقع جنگ‌های 1948، 1956، 1967 و 1973 را می‌توان مهم ترین رویارویی دول عرب با رژیم اسرائیل دانست؛ جنگ‌هایی که در آن ها، این رژیم تا سرحد نابودی پیش رفت، اما با حمایت همه جانبه آمریکا و برخی از دول اروپایی مانند انگلستان و فرانسه نجات یافت، به گونه‌ای که اسرائیل در جنگ 1967 نه تنها بر کل فلسطین مسلط شد، بلکه بخش هایی از خاک سوریه و مصر را نیز تصرف نمود، اما رژیم اسرائیل علی‌رغم به کارگیری سیاست های مختلف اعم از صلح طلبی و خشونت و جنگ، هم چنان در داخل نابسامان است و در درون با مسائل و مشکلات متعدد ناامنی مواجه است. مرحله جدید ناامنی را می‌توان در انتفاضه اول در سال 1987 و انتفاضه دوم در سال 2000 مشاهده نمود. [18]
از سال 2000 و متعاقب انتفاضة دوم بر میزان ناامنی و بحران های ناشی از آن در داخل کشور اضافه گردیده است. در واقع می‌توان انتفاضة دوم را که تا حد زیادی متاثر از پیروزی حزب الله لبنان در اخراج نیروهای اسرائیلی از جنوب این کشور بود، مرحلة جدیدی در معادلات سیاسی و نظامی اسرائیل دانست، زیرا این رژیم در فاصلة سال های 2006 ـ 2000 به شدت تحت تاثیر عملیات استشهادی از یک سو و ایجاد دولت مستقل فلسطینی از سوی دیگر قرار گرفت، هم چنین این رژیم تحت فشار نیروهای داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی سرانجام مجبور به برگزاری انتخابات پارلمانی در سال 2005 گردید که علی‌رغم خواست قبلی منجر به پیروزی حماس در این انتخابات شد. در این مقطع شارون طبق برنامة قبلی، خروج از برخی از نواحی غزه را آغاز کرد که با واکنش‌های مختلف داخلی مواجه گردید. در عین حال خروج از غزه می‌توانست گامی مهم برای تحقق بخشیدن به ایجاد دولت مستقل فلسطینی باشد، اما از آن جا که رژیم اسرائیل انگیزه‌ای برای تحقق دولت مستقل فلسطینی نداشت اقدامات بعدی برای شروع کار پارلمان و دولت مستقل فلسطینی براساس فاز سوم نقشة راه و هم چنین مفاد اسلو (1) و اسلو (2) را مشروط به شناسایی این رژیم از جانب حماس و مقاومت فلسطین نمود؛ امری که تحقق آن ممکن نبود. لذا شارون طرح خود را که عبارت از طرح «متارکه» بود به کار گرفت و آن را جای گزین نقشة راه کرد؛ طرح شارون این بود که به صورت جزیره‌ای از غزه و کنارة باختری عقب‌نشینی شود تا بخش هایی از سرزمین های مورد نظرِ نقشة راه به صورت جزیره‌های کوچک تخلیه گردد. و در مرحلة بعد برخی از شهرک ها تخریب شود. وی از این طریق می‌خواست اعلام نماید، که دولت اسرائیل به دنبال تحقق نقشة راه است و فلسطنیان باید خلع سلاح کامل گردند، در حالی که طرح او نقشة راه تحریف شده بود و چون می‌دانست که نیروهای فلسطینی حاضر به خلع سلاح کامل نیستند، بمباران شدید غزه را آغاز و در عین حال از طریق تبلیغات مظلوم نمایی کرد. اما اجرای این سیاست، اسرائیل را در بحران داخلی فرو برد، زیرا نه تنها نقشة راه تحقق نیافت، بلکه ناامنی و بی‌ثباتی فزاینده‌ای مناطق غزه و باختری را فرا گرفت و این رژیم به منظور تحت الشعاع قرار دادن افکار عمومی کشور و هم چنین مردم منطقه و جهان نیازمند ایجاد بحران دیگری بود تا از طریق آن بتواند با اعمال فشار بر نیروهای حماس از یک سو و حامیان آنها در لبنان و سایر کشورها به اهداف خود نایل گردد، لذا حمله نظامی به جنوب لبنان را در دستور کار خود قرار داد. این حمله گرچه برای چند روزی، افکار عمومی منطه و جهان را به جبهه لبنان معطوف ساخت، اما نتوانست دو مشکل اساسی اسرائیل، یعنی عدم امنیت و شناسایی را برطرف سازد.

ج) سطح منطقه‌ای
مهم ترین هدف اسرائیل از حملة به لبنان دست‌یابی به صلح منطقه‌ای در چهارچوب فرایند صلح خاورمیانه است. زیرا این رژیم هم چنان با مشکل مشروعیت و شناسایی از طرف برخی از دول منطقه و به ویژه ملت های منطقه و جهان اسلام مواجه است. گرچه این رژیم توانسته با انعقاد قرارداد کمپ دیوید تا حد زیادی رابطة خود را با دولت مصر عادی سازد و نظر برخی از دولت های منطقه مانند اردن و ترکیه را به خود جلب نماید، اما به نظر می‌رسد که این رژیم در برقراری روابط دیپلماتیک، اقتصادی و فرهنگی با کشورهای منطقه به ویژه دول مجاور با مشکل مواجه است. رژیم اسرائیل به همراه امریکا و برخی از دول اروپایی تلاش های گسترده‌ای را برای سازمان دهی نظم منطقه‌ای مطابق با اهداف خود انجام داده‌اند که بعد از معاهدة کمپ دیوید در سال 1979 باید به موافقت‌ نامه‌های اسلو (1) واسلو (2) و هم چنین نقشة راه اشاره نمود. براساس طرح اسلو (1) که در 9 سپتامبر 1993 به امضای «یاسر عرفات» و اسحاق رابین رسید، [19] مقرر گردید که برای دست‌یابی به صلح فراگیر در کرانة باختری و نوار غزه، منطقة خود مختار فلسطین ایجاد شود و «ساف» رژیم اسرائیل را شناسایی نموده و به رسمیت شناسد؛ در این رابطه عرفات در نامه‌ای به «رابین» ذکر نمود که با توجه به دورة جدید و امضای اعلامیة «اسلو» سازمان آزادی بخش فلسطین، آن بخش از مفاد منشور فلسطین را که منکر حق وجود اسرائیل است و با این اعلامیه مغایر است ملغی اعلام می‌کند. [20] با امضای اسلو (1) و هم چنین اسلو (2) این گونه به نظر می‌رسید که فرایند صلح خاورمیانه رو به تکمیل شدن است و مطابق با این قرارداد، دولت مستقل فلسطینی در سال 1998 ایجاد خواهد شد.
در همین رابطه باید به توافقنامة الخلیل و مریلند اشاره نمود که جوانب مختلف مربوط به عقب‌نشینی نیروها و ایجاد دولت مستقل فلسطینی را در کرانه باختری و غزه مشخص می‌سازد. اما نه تنها فرایند صلح به جایی نرسید، بلکه با آغاز انتفاضة دوم در سال 2000، جبهة مقاومت در برابر رژیم اسرائیل تقویت شد و از آن جا که شارون نتوانست با سیاست مشت آهنین و کشتار، بحران این رژیم را حل نماید متعاقب اشغال عراق توسط امریکا در سال 2003، نقشة راه در دستور کار قرار گرفت. به نظر می‌رسید فضایی که در آن، نقشة راه مطرح شد می‌توانست پی آمدهای مثبتی را برای امریکا و اسرائیل در منطقة خاورمیانه به همراه آورد، زیرا با اشغال عراق بیش از هر زمانی توازن قدرت منطقه‌ای به نفع امریکا بود، لذا نقشة راه در سال 2003 به منظور حل مشکل فلسطینیان با اسرائیل و هم چنین فیصله دادن به مشکلات دول عرب با اسرائیل طراحی شد. در این نقشه تلاش شد تا از تمام امکانات و نیروها برای دست‌یابی به هدف استفاده شود، لذا اجرای نقشه به یک گروه چهار جانبه متشکل از امریکا، اتحادیه اروپا، سازمان ملل و روسیه سپرده شد و فازهای نقشة راه در سه مرحله مشخص گردید.
مرحلة اول که مربوط به شش ماهة اول سال 2003 بود ناظر به پایان خشونت ها، عادی شدن زندگی فلسطینیان و ایجاد زمینه‌ برای تأسیس دولت مستقل فلسطینی بود. مرحلة دوم که شش ماهة دوم سال 2003 را در بر می‌گرفت، مربوط به تحکیم اهداف مرحلة نخست، تعیین دولت مستقل فلسطینی و مرزهای موقت وبرگزاری کنفرانس بین‌المللی پس از برگزاری انتخابات و... بود. و مرحلة سوم استقرار نهایی دولت فلسطینی بود. نگاهی به تحولات سیاسی و اجتماعی خاورمیانه نشان می‌دهد که نه تنها نقشة راه تحقق پیدا نکرد، بلکه پس از برگزاری انتخابات پارلمانی، فرایند صلح خاورمیانه بیش از گذشته با ابهام و بن‌بست مواجه شد. این شکست را بیش از هر چیز باید ناشی از درخواست‌های یک جانبه رژیم صهیونیستی دانست که حاضر به قبول حد‌اقلی از حقوق فلسطینیان نیست.
با توجه به مطالب فوق جنگ علیه لبنان را باید ادامة سیاست اسرائیل جهت طراحی صلح خاورمیانه در راستای اهداف منطقه‌ای این رژیم دانست، زیرا اسرائیل از طریق این جنگ تلاش نمود تانیروهای مخالف فرایند صلح خاورمیانه را تحت فشار قرار داده و مجبور به مذاکره با اسرائیل نماید. قبل از هر چیز باید به موقعیت لبنان و سوریه در معادلات اعراب و اسرائیل توجه نمود، زیرا این رژیم هم چنان دارای اختلافات مرزی با این دو کشور است ومناطقی از خاک آنها را در تصرف دارد. و آن چه مربوط به لبنان می‌باشد بیش از هر زمان دیگری به دلیل نیرومند شدن حزب الله، اسرائیل را با چالش های جدید سیاسی و امنیتی مواجه می‌سازد، زیرا حزب الله نه تنها خواهان باز پس‌گیری مناطق اشغالی لبنان (شبعا) است بلکه در پی آزاد سازی سرزمین های فلسطین اشغالی نیز می‌باشد و همواره از مواضع حماس در مواجهة با اسرائیل حمایت کرده است.
از سوی دیگر نگاهی به اهداف اسرائیل در حمله به جنوب لبنان نشان می‌دهد که این رژیم در پی تضعیف حزب‌الله و اعمال نفوذ در ساختار سیاسی دولت لبنان جهت تحت فشار قرار دادن سوریه بوده است تااین کشور را به مذاکرة دل خواه اسرائیل در مورد بلندی های جولان و تشکیل دولت مستقل فلسطینی مجبور سازد. اما رژیم اسرائیل در جنگ 2006 عملاً نتوانست به اهداف ملی و منطقه ای خود دست یابد. پیروزی جزب الله لبنان، تصور شکست ناپذیری اسرائیل را از میان برد و باورهای القایی گذشته ناگهان فرو ریخت و به نظر می رسد اجرای نقشه راه و سازمان دهی نظم منطقه ای خاورمیانه مبتنی بر اهداف و منافع آمریکا و رژیم اسرائیل بیش از گذشته با موانع و محدودیت های فزاینده ای مواجه گردید و اسرائیل هم چنان با ناامنی و عدم مشروعیت در منطقه و جهان اسلام مواجه است.

نتیجه گیری
حمله نظامی ژوئن «2006» گرچه زیان های انسانی و مالی هنگفتی را برای ملت و دولت لبنان به همراه آورد، اما تجربه موفقیت آمیز دیگری را برای هم بستگی و یکپارچگی ملت لبنان به دنبال داشت. در این جنگ، حزب الله لبنان علی رغم موانع و مشکلات داخلی و خارجی نشان داد که امکان مقابله و شکست رژیم اسرائیل وجود دارد و برای اولین بار در یک جنگ به شدت نابرابر مانع از تحقق یافتن اهداف اسرائیل در سطوح ملی و منطقه ای شد. این رخداد بسیار بزرگ، محاسبات اسرائیل و غرب را برای اجرای طرح خاورمیانه بزرگ به هم زد و فرایندهای منطقه ای را وارد مرحله جدیدی کرد که مهم ترین ویژگی آن پویا شدن متغیرهای درون منطقه ای، حرکت از علقه های ناسیونالیستی به دینی و شتاب بخشیدن به نیروها و جنبش های درون ملی می باشد.

پی نوشت ها
1. ر. ک: احمد نادری سمیرمی (گرد آوری و تنظیم) لبنان (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، 1376) ص 1 ـ 14.
2. وحید عبدالمجید، کمپ دیوید پس از دو دهه، ترجمه مهرداد کیایی (تهران: اطلاعات، 1379).
3. درباره موافقتامه قاهره، ر. ک: محمدباقر سلیمانی، بازیگران روند صلح خاورمیانه (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، 1379) ص 361 - 370.
4. همان، ص 393 ـ 377.
5. رابینوویچ، جنگ برای لبنان «1985 ـ 1970»، ترجمه جواد صفائی، غلامعلی رجبی یزدی (تهران: سفیر 1368) ص 135 ـ 136.
6. همان، ص 137 ـ 138.
7. همان، ص 162.
8. مسعود اسدالهی، از مقاومت تا پیروزی (تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات اندیشه سازان نور، 1379) ص 81.
9. همان، ص 81.
10. همان، ص 77 ـ 76.
11. ژاک نانته، تاریخ لبنان، ترجمه اسدالله علوی (مشهد: آستان قدس رضوی، 1379) ص 425.
12. برای مطالعه ارتش لبنان، ر. ک: احمد سروش نژاد، ارتش جنوب لبنان، از ظهور تا سقوط، فصلنامه مطالعات فلسطین (سال دوم، شماره سوم، بهار، 1380) ص 51 ـ 68.
13. شیخ نعیم قاسم، حزب الله لبنان، خط مشی، گذشته و آینده آن، ترجمه محمد مهدی شریعتمدار (تهران: اطلاعات 1383) ص 125.
14. همان، ص 128 ـ 129.
15. برای بررسی جنگ های اسرائیل، ر. ک:
ـ غلامرضا نجاتی، جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل (تهران: مؤسسه مطبوعاتی عطائی، 1384).
ـ ریچی اون دیل، ریشه‌های جنگ‌های اعراب و اسرائیل، ترجمه ارسطو آذری (تهران: امیرکبیر، 1376).
16. روژه گارودی، ماجرای فلسطین، صهیونیزم سیاسی، ترجمه منوچهر بیات غفاری (تهران: آستان قدس، 1364) ص114.
17. درباره سیاست شهرک سازی، ر. ک: عبد معروف، دولت فلسطین و شهرک‌های صهیونی نشین، ترجمه فرزاد ممدوحی (تهران: اطلاعات، 1374).
18. ر. ک: سید رضا میر طاهر، انتفاضه مسجد الاقصی، (زمینه‌ها، روندها و پیامدها) (تهران: ناجا، 1379).
19. سلیمانی، پیشین، ص 337 ـ 359.
20. همان، ص 350.

 

منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1385 / شماره 36، زمستان ۱۳۸۵/۱۰/۰۰
نویسنده : محمد ستوده

نظر شما