موضوع : پژوهش | مقاله

متغیرها و شاخصه ‏هاى جریان‏شناسى سیاسى‏


براى ورود به مباحث سیاسى و مسایل جامعه‏شناسى سیاسى، نمى‏توان از موضوع جریانات سیاسى، خصوصاً در قرن اخیر غفلت نمود، زیرا بخشى از منازعات سیاسى، بلکه عمده بازى‏هاى سیاسى توسط جریان‏هاى سیاسى صورت مى‏پذیرد. آنچه که در ادبیات سیاسى ایران به شدت مغفول مانده است، ارایه الگویى براى شناخت جریانات سیاسى است. منابع موجود نگاهى توصیفى به پیدایش و فعالیت‏هاى جریانات سیاسى داشته‏اند، بدون اینکه در یک قالب بندى منطقى و عملى به ارزیابى و اندازه‏گیرى آن تشکل‏ها بپردازند و تنها در برخى منابع به برخى از متغیرهاى مربوط به تشکل‏ها پرداخته شده است. نوشتار حاضر نه تنها براى جریان‏شناسى متغیرهاى مهم و ضرورى را بر مى‏شمارد: (از پیدایش و عوامل موثر بر شکل‏گیرى گروه گرفته، تا منابع قدرت و مشروعیت گروه و...) بلکه براى هریک از متغیرها شاخصه‏هایى را بر مى‏شمارد که براساس آنها به صورت مقایسه‏اى مى‏توان هر گروه و حزب سیاسى را بدقت ارزیابى نمود. این الگو کمک مى‏کند تا در شناخت جریان‏هاى سیاسى تا حد بالایى از دخالت نگرش‏ها و ارزش‏هاى تحلیل‏گر جلوگیرى شود.

 

جریان‏شناسى و شناخت گروه‏هاى سیاسى و اجتماعى در ایران، نیاز به تأمل اساسى دارد، زیرا برخلاف ظهور تشکل‏هاى سیاسى و مدنى در دو قرن اخیر، در قبل و بعد از انقلاب اسلامى، کمتر با گروه‏هاى ثابت و ماندگار، فراگیر و مؤثر بر مردم و دولت مواجهیم و عمدتاً تشکل‏هاى سیاسى و غیر سیاسى ناموفق بوده‏اند. بررسى علت عدم توفیق احزاب در ایران، نیاز به پیش شرطهاى اساسى دارد و آن شناخت دقیق ابعاد و زوایاى گروه‏هاست. اگر در «مقام توصیف»، شناخت درستى از جریان‏ها و جناح‏ها و تشکل‏ها نداشته باشیم، چگونه مى‏توانیم در «مقام تعلیل»، توفیق و عدم توفیق آنها را تبیین کنیم؟ این نوشتار با هدف ارایه الگویى براى معرفى تشکل‏ها، نوشته شده است.
در زمینه معرفى گروه‏ها، آثارى خصوصاً در سال‏هاى اخیر به نگارش در آمده است، اما تا آن‏جا که نگارنده از منابع و ادبیات بحث اطلاع دارد، هیچ یک از منابع موجود با متغیرهاى جامع و شاخصه‏هاى از قبل تعریف شده و دقیقى به سراغ شناخت گروه‏ها نرفته‏اند (در قلیلى از منابع که متغیرها و شاخصه‏ها آمده‏اند، اولاً متغیرها محدودند و ثانیاً شاخصه‏ها غیر دقیق‏اند) و از این رو هم در معرفى زوایاى مختلف گروه‏ها موفق نبوده‏اند و هم از حب و بغض‏ها در داورى مصون نمانده‏اند و بر اساس این داده‏ها نیز مقایسه گروه‏ها با یکدیگر، به درستى امکانپذیر نیست. حال آن که در این پژوهش، اولاً، متغیرهاى شانزده گانه‏اى پیشنهاد گردیده که عمده ابعاد سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، مدیریتى و... را شامل است؛ ثانیاً، براى هریک از متغیرها، پنج شاخصه قابل اندازه‏گیرى پیشنهاد گردیده (در مجموع نزدیک به هشتاد شاخصه)، که با آنها مى‏توان به دقت قابلیت‏ها، دیدگاه‏ها، تعامل‏ها، تعارض‏ها، سوابق و... گروه‏ها را اندازه‏گیرى نمود. الگوى حاضر این قابلیت را دارد که براساس آن بتوان ارزیابى دقیق از همه گروه‏هاى ایرانى فعال در داخل و خارج از کشور داشت.
در این نوشتار تلاش بر آن بوده است که از هر متغیر چند نکته با عنوان شاخصه سنجش گروه‏ها معرفى گردند. مجموعه متغیرهاى این نوشتار براى شناخت گروه‏ها عبارتنداز: 1) پیشینه سیاسى گروه از تأسیس تاکنون؛ 2) عوامل برون منطقى مؤثر بر شکل‏گیرى گروه (شرایط سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى)؛ 3) ساختار تشکیلاتى گروه؛ 4) روش مبارزه براى کسب قدرت؛ 5) شکل و الگوى حکومت مطلوب؛ 6) نگاه به رابطه دین و سیاست؛ 7) موضع‏گیرى گروه در مورد سیاست خارجى؛ 8) میزان تأثیر گروه بر ساختارهاى اساسى قدرت (قواى سه گانه و...)؛ 9) خاستگاه و ریشه‏هاى قدرت و مشروعیت گروه؛ 10) خاستگاه طبقاتى یا شؤوناتى گروه؛ 11) سطح و تعریف از خود و ناخود (قومى، نژادى، ملى، دینى و انسانى)؛ 12) تشکل‏هاى همسو و معارض با گروه؛ 13) دیدگاه گروه درباره توسعه فرهنگى (درباره تکثر فرهنگى و قرائت پذیرى از دین و رابطه فرهنگ و دولت)؛ 14) دیدگاه گروه درباره توسعه سیاسى؛ 15) دیدگاه گروه درباره توسعه اقتصادى؛ 16) تطبیق دیدگاه‏هاى نظرى و مرامنامه و اساسنامه با عملکرد گروه. 2
متغیرهاى فوق با وجود محاسن فراوان براى اندازه‏گیرى وضعیت گروه‏ها در گذشته و حال و امکان مقایسه جریان‏هاى سیاسى با یکدیگر، حداقل از دو نقص عمده مصون نیستند: اول آن که بسیارى از جریانات ممکن است در قبال برخى از این متغیرها، داده‏هاى لازم در بعد نظرى یا عملى را از خود بروز ندهند، که دلیل آن یا فقر استراتژى گروه در آن ابعاد است و یا این که بنا بر کتمان فعالیت‏ها و دیدگاه‏هاى گروه براى دیگران است. در این بعد، اگر گروه‏هاى مورد بحث، از جریانات زنده و فعال باشند، پژوهشگر با تلاش و ارتباطات جدى، حداقل مى‏تواند بخشى از این نقیصه را جبران کند.
دوم آن که ممکن است دیدگاه‏هاى نظرى و آنچه در مرامنامه‏ها و اساسنامه‏ها منعکس مى‏گردد، با آنچه آن گروه در عمل از خود نشان مى‏دهد، تطبیق نکند و حتى معارض باشد. در این صورت، تشخیص مواضع اصلى گروه با این شاخصه‏ها به آسانى میسر نیست و به نظر مى‏رسد تطبیق دیدگاه تئوریک با عملکرد گروه، نیاز به بررسى جدى‏تر دارد و پژوهشگر باید بر اساس مجموعه عملکرد به ناگفته‏هاى گروه برسد.

مفاهیم‏

1. جناح بندى سیاسى‏
از اصطلاح جناح بندى در سه مفهوم استفاده شده است: اول، به مفهوم گروه بندى داخل یک حزب سیاسى؛ دوم، به مفهوم گروه بندى در جنگ داخلى؛ سوم، به مفهوم رقابت در داخل یک نظام حکومتى. جناح بندى در معناى سوم، حلقه یا مرحله‏اى تاریخى میان دو حلقه دیگر است: حلقه اول، حلقه محفل گرایى سیاسى؛ حلقه دوم، حلقه جناح بندى؛ حلقه سوم، حلقه حزب است. حلقه محفل گرایى یک درجه از حلقه جناح بندى ساده‏تر، و حلقه حزب، یک درجه از حلقه جناح بندى پیچیده‏تر است. مرحله جناح بندى مى‏تواند نطفه مرحله حزب باشد. در عین حال، جناح ماهیت رسمى و حقوقى نداشته و نمى‏توان آن را به آسانى مشخص و معرفى کرد، ولى جناح سیاسى سازمانى متمرکز دارد. 3

2. حزب سیاسى‏
احزاب سیاسى (Political Party) گروه‏هایى به رسمیت شناخته شده و نیروهایى کارآ، هم در تعیین جهت و مجرایى براى بیان تعهد سیاسى شهروندان و هم در تسخیر قدرت یا مشارکت در اعمال آن، به حساب مى‏آیند. براى احزاب جدید، چهار صفت و شرط زیر برشمرده شده است: اول، داشتن یک سازمان دایمى که دوام آن بسته به حیات رهبران فعلى آن نباشد (دار و دسته قدرت طلب نباشند)؛ دوم، سازمانى که در سطح ملى فعالیت داشته باشد (گروه پارلمانى نباشند)؛ سوم، قصد آگاهانه رهبران ملى و محلى سازمان، به دست گرفتن قدرت باشد و نه نفوذ بر قدرت (گروه ذى نفوذ نباشند)؛ چهارم، در پى کسب حمایت عمومى از طریق انتخابات یا هر شیوه دیگر باشد (کلوپ سیاسى نباشند).
در این که رابطه نزدیکى بین توسعه و دموکراسى، گسترش حق رأى و پیدایش احزاب وجود دارد، شکى نیست؛ ولى این که وجود احزاب تا چه حد موافق نظام دموکراسى است و احزاب، خود تا چه حد دموکراتیک‏اند، جاى بحث دارد. برخى حزب را چیزى جز یک ماشین در دست رهبر حزب نمى‏دیدند (مثل ماکس وبر)، و برخى حتى معتقد شدند در داخل پر ادعاترین احزاب دموکراتیک، دموکراسى کلامى بى‏محتواست (مثل رابرت میخلز).
همچنین بین نوع جامعه با نظام سیاسى و احزاب فعال در آنها، رابطه معنادارى دیده مى‏شود. جامعه باز، گرایش به نظام‏هاى سیاسى پلورالیستى (کثرتگرا) دارد، که نظام حزبى در این گونه جوامع نظام حزبى رقابتى است؛ اما جامعه بسته به نظام توتالیتر منجر شده و محصول آن، نظام حزبى غیر رقابتى - مثلاً تک حزبى - است. 4

3. گروه ذى نفوذ
گروه‏هایى که هدف مستقیم آنها برخلاف احزاب سیاسى، اولاً، فتح قدرت و یا مشارکت در اجراى آن نیست، بلکه نفوذ بر زمامداران و فشار بر آنهاست (لذا به گروه ذى نفوذ، گروه فشار نیز مى‏گویند)؛ ثانیاً، گروه‏هاى ذى نفوذ برخلاف احزاب، براى دفاع از منافع خاص عمل مى‏کنند. وابستگى به آنان، به عنوان کارگر، معلم، ورزشکار، جوان، زن و... صورت مى‏پذیرد، نه به عنوان شهروند؛ ثالثاً، هدف انحصارى برخى گروه‏هاى ذى نفوذ، تأثیر بر قدرت است و برخى دیگر تشکیلاتى‏اند که نفوذ آنها بر قدرت، به گونه فرعى، ثانوى و موردى است. به گروه‏هاى اخیر، «گروه‏هاى نسبى» نیز گفته شده که گاه در مقابل گروه‏هاى «کاملاً ذى نفوذ» بازشناسى مى‏شوند؛ رابعاً، به سازمان‏هایى که نوعى نفوذ سیاسى اعمال مى‏کنند، بى‏آن که به معناى اخص کلمه، «گروه» باشند (مثلاً روزنامه‏ها، سازمان‏هاى خبرى و لابى‏ها)، 5 «گروهواره‏هاى ذى نفوذ» گفته مى‏شود؛ خامساً، بسیارى از گروه‏هاى ذى نفوذ، کم و بیش به احزاب سیاسى وابسته‏اند و مسأله روابط ساختى بین گروه‏هاى ذى نفوذ و احزاب، امرى اساسى است. البته در مقابل، بسیارى از گروه‏هاى ذى نفوذ نیز با احزاب سیاسى ارتباطى ندارند و یا برخى دیگر ارتباطات اتفاقى (مثلاً در انتخابات و...) دارند؛ سادساً، گروه‏هاى ذى نفوذ از وسایل و ابزارهاى مختلف، از اقدام مستقیم در سطح قدرت (اقدام باز یا پوشیده، از فساد تا استخبار) و اقدام غیر مستقیم در سطح مردم (از تبیلغات تا شیوه‏هاى خشونت‏آمیز) بهره مى‏گیرند. 6

4. چپ و راست‏
«دست راستى»ها به کسانى گفته مى‏شود که در پیکار سیاسى در ساده‏ترین وجه خود و با توجه به عنصر آن، از نظم اجتماعى موجود رضایت دارند و «دست چپى»ها در مقابل، از نظم موجود راضى نبوده و مى‏خواهند در آن تغییر ایجاد کنند. چپ‏ها اگر نظم موجود را به صورت خشونت‏آمیز و ناگهانى و از بنیاد دگرگون کنند، داراى روش «انقلابى» اند و اگر نظم موجود را کم کم و به تدریج ویران ساخته و نظمى نو جانشین کنند، واجد روش «اصلاح‏طلبى» هستند. پس چپ‏ها به دو دسته «اصلاح طلبان» و «انقلابیون» تقسیم مى‏شوند.
در میان دست راستى‏ها نیز دو رویه که البته شهرت کمترى دارند، مطرح است؛ براى حفظ نظم موجود، ابتدا مى‏توان یکسره و به طور دربست، با آن موافقت کرد و هر تغییرى را رد نمود (محافظه کاران افراطى و فاشیست‏ها) و یا برعکس، با توجه به این که نمى‏توان مانع پاره‏اى از تحولات شد، براى نگهدارى اساس، مى‏توان در برابر جزئیات سر تسلیم فرود آورد (محافظه کاران اعتدالى). از این رو دو گروه مخالف راست و چپ، به چهار نوع استراتژى سیاسى اساسى، که از جهت هدف‏ها و وسایل خود تعریف شده اند، تجزیه مى‏شوند: راست افراطى، راست اعتدالى، چپ اصلاح طلب و چپ انقلابى. البته مخالفت و ائتلاف‏هاى میان این گرایش‏هاى اساسى، بر حسب کشورها و ادوار، به یک طریق صورت نمى‏گیرد. 7

5. سازمان‏
اتحاد و اجتماع افراد یا گروه‏ها براى اجراى کار یا هدف خاصى، خصوصیت اصلى سازمان را بیان مى‏کند. گرچه احزاب را نیز بر حسب معناى لغوى واژه، مى‏توان سازمان نامید، اما سازمان در معناى اصطلاحى، در مقایسه با حزب، از لحاظ داخلى و سیاسى، در موضوعاتى محدود مستلزم اطاعتى قوى است. حکومت یک سازمان است؛ اطاعت درونى را به شدت و به صور مختلف، به اعضاى خود تحمیل مى‏کند تا به هدف‏هاى بیرونى بسیار متنوع خود برسد. توانایى سازمان در تحصیل اطاعت و تسلیم نیز بستگى دارد به ارتباط آنها با دیگر منابع قدرت، همچون شخصیت و مالکیت، ابزارهاى قدرت، تمهیدات ضمنى و صریح، و قدرت تشویقى و تنبیهى که به کار مى‏گیرند. عامل نهایى دیگر که در سازمان نفوذ مى‏کند، عبارت است از تعدد و تنوع هدف‏هاى سازمان. هرگاه هدف‏هاى سازمان بى‏شمار و گوناگون باشد، لازم است منابع قدرت و ابزارهاى تحمیل آن، هر دو، قوى‏تر باشند تا مؤثر واقع شوند. برعکس وقتى که هدف‏ها معدود و مشخص هستند، با بررسى ساختار درونى یک سازمان نیرومند، پى مى‏بریم که این سازمان چه مقدار قدرت در خود نهفته دارد. 8

6. گروه‏
هر گروه داراى اعضایى خاص است که هر یک داراى وضع، نقش، روابط متقابل، احساس تعلق به گروه و هویت گروهى خاص خود مى‏باشند و به مشارکت در امور مربوط به آن مى‏پردازند. همچنین گروه از ساختى درونى و نیز روابطى درونى و بیرونى و روحیه جمعى و منافع و اهدافى چند برخوردار است. 9 اگر غایات جمعى کسب، حفظ و توزیع قدرت سیاسى باشد، چنین گروهى را مى‏توان «گروه سیاسى» نامید.
در ایران، در آیین نامه اجرایى وزارت کشور و جلسه مورخه 30/3/1361 هیأت وزیران درباره فعالیت احزاب، جمعیت‏ها، انجمن‏هاى سیاسى و صنفى و...، به جاى کلمه احزاب، سازمان‏ها، جمعیت‏ها و انجمن‏هاى سیاسى، کلمه گروه یا گروه‏ها به کار برده شده است. 10

7. جناح بندى‏
اگر چه مى‏توان جناح بندى را به معناى رقابت نیروها در درون یک نظام سیاسى پذیرفت، اما تطبیق این قالب بندى‏ها با جریانات موجود در ایران، تحت عناوین مشهور سیاسى، پاسخگو نیست؛ براى مثال از جمله چارچوبه تحلیل درباره جناح بندى‏هاى سیاسى ایران، تقسیم بسیارى از نیروها به جریان چپ (سنتى / مدرن) و راست (سنتى / مدرن) است و حال آن که مجموعه حرکت‏ها و مواضع سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و... گروه‏ها، با تعاریف متداول از جناح راست و چپ نمى‏خواند. مثلاً گفته شده که از ویژگى‏هاى جریان راست، ملى‏طلبى و جریان چپ، نگاه انترناسیونالیستى و بین‏المللى است. 11 حال آن که شاید این شاخصه، در خصوص گروه‏هاى مشهور به راست و چپ در ایران، حتى بالعکس صادق‏تر باشد: جناح راست، نگاه ملى گرایانه را نفى کرده و نگاهى حداقل فراملى براى جهان اسلام دارد و جناح چپ (مثلاً سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى)، توجه ملى و ایرانى دارد. از این رو تقسیم بندى‏هاى برخى منابع در تقسیم گروه‏ها، به چپ (سنتى / میانه رو / مدرن)، مستقل و راست (سنتى / میانه رو / مدرن) 12 را نباید جدى گرفت.

جایگاه بحث از گروه‏هاى سیاسى‏
پرسش اساسى در این قسمت آن است که بحث از گروه‏ها، جریانات و جناح‏هاى سیاسى، مربوط به کدام یک از علوم است؟ آیا از آن رو که احزاب، جریانات سیاسى و گروه‏هاى ذى نفوذ، به دنبال کسب قدرت و تأثیر گذارى بر قدرت سیاسى‏اند، این مسأله مربوط به علم سیاست است؟ و یا از آن جهت که این گروه‏ها منبعث از آحاد مردم و جامعه‏اند، پس مسأله در علم جامعه‏شناسى بحث مى‏شود؟
با فرض این که مى‏توان مرزهاى دقیقى براى جامعه‏شناسى، متمایز از علوم سیاسى، تعریف کرد و با این پیش فرض که از تلفیق این دو علم، به علم ترکیبى جدیدى به نام «جامعه‏شناسى سیاسى» مى‏توان رسید که موضوع اصلى آن، بررسى روابط متقابل میان قدرت دولتى و نیروهاى اجتماعى است و یابه عبارت دیگر، بررسى روابط میان ساخت اقتصادى، ساخت اجتماعى و ساخت سیاسى، موضوع اساسى جامعه‏شناسى سیاسى باشد، 13 در این صورت مى‏توان مدعى شد جایگاه بحث از گروه‏ها و جریانات سیاسى، در علم جامعه‏شناسى سیاسى است.
دلیل این مدعا نیز آن است که گروه‏ها، جریانات، سازمان‏ها، احزاب و گروه‏هاى ذى نفوذ، حلقه واسط و میانى بین حاکمان و آحاد جامعه‏اند؛ از آن جا که متأثر از جامعه‏اند، با علم جامعه‏شناسى بیگانه نیستند و چون مرتبط با حکام و سیاست مدارانند، با علم سیاست سر و کار دارند؛ به تعبیر دیگر، گروه‏هاى سیاسى کارکردى دو سویه دارند: یک نگاه به سیاست مداران و نگاهى دیگر به آحاد جامعه دارند. از این رو علمى که متکفل بحث از آنهاست نیز باید یک پا در سیاست که علم حکومت و قدرت سیاسى است، داشته باشد و پاى دیگر در جامعه‏شناسى که تأمل بر طبقات اجتماعى، آحاد جامعه و... دارد این علم با تعریف فوق، جامعه‏شناسى سیاسى است.
جایگاه جریانات سیاسى به عنوان حلقه واسط و به عنوان مهم‏ترین بازیگران جامعه سیاسى، در عرض بازیگران جامعه مدنى که کارکردى غیر سیاسى دارند، را مى‏توان در قالب مدل و مخروط زیرمنعکس نمود، تا بیانگر ارتباط آنها با مردم و سیاست مداران و سایر گروه‏هاى اجتماعى باشد. 14

شرحى کوتاه بر متغیرهاى شانزده گانه‏

1. پیشینه سیاسى گروه از تأسیس تاکنون‏
در معرفى گروه‏ها، نگاهى اجمالى به تاریخچه تشکیل، مؤسسین گروه، مرامنامه و اساسنامه آن و ادوار تاریخى سپرى شده در گروه، فراز و نشیب‏هاى آن در ابعاد نظرى و عملى، ضرورت دارد. در یک کار اجمالى و گذرا، حداقل باید بتوان نگرش‏هاى نظرى و تلاش‏هاى عملى گروه و فراز و نشیب‏هاى آن را در حد یک منحنى رسم کرد.
براى رسیدن به چنین داده‏هایى، مستندات مطرح شده از سوى گروه در بیانیه‏ها و مصاحبه‏هاى رهبران و نخبگان گروه، بخشى از داده‏ها را تأمین مى‏کند و بخش دیگر داده‏ها را مى‏توان در اظهار نظرهاى دیگران، اعم از علاقه‏مندان یا خرده گیران بر گروه، به دست آورد.

2. عوامل برون منطقى مؤثر بر شکل‏گیرى گروه (شرایط سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى)
در این متغیر با توجه به عوامل خارجى که سبب تأسیس گروه گردیده، نکات مهمى که فلسفه تأسیس گروه است، برجسته مى‏شود. به عبارت دیگر، نکات و عواملى که در مرامنامه و اساسنامه گروه بیان شده‏اند، با توجه به حوادث، مسایل و بسترهاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و... تعلیل و تحلیل مى‏شوند؛ براساس همین شرایط مى‏توان دلیل گستردگى یا محدودیت تشکیلاتى در زمان تأسیس و یا در ادامه را نیز تا حدودى تقریر کرد و دلیل اقبال یا عدم اقبال جامعه به نگرش‏ها و فعالیت‏هاى گروه را مدلل نمود.

3. ساختار تشکیلاتى گروه‏
بى شک سازمان و تشکیلات، از عوامل قدرت گروه‏هاست. با بررسى ساختار درونى یک سازمان نیرومند، پى مى‏بریم که این سازمان چه مقدار قدرت در خود نهفته دارد. 15 نحوه سازماندهى و کیفیت تشکیلات و مدیریت بر آن و نیز توزیع قدرت درونى گروه، از شاخصه‏هایى است که مى‏توان بر اساس آن، یک گروه را با گروه‏هاى دیگر مقایسه نمود و اشتراکات و افتراقات آنها را با هم سنجید. جداى از کیفیت و کمیت، گستره گروه نیز که مربوط به نحوه چینش و ساختار تشکیلاتى آن است، از عوامل هویت‏یابى یک گروه است و با کمک این شاخصه در مى‏یابیم که آیا یک گروه سیاسى در صدد توسعه تشکیلاتى است یا خیر؟ و در هر دو صورت، دلیل گروه چیست؟ و در صورت سیاست توسعه تشکیلاتى، آیا در راستاى این هدف، توفیق نیز داشته است یا خیر؟ و...

4. روش مبارزه براى کسب قدرت‏
با فرض این که گروه‏ها غایات سیاسى در سر دارند، براساس شیوه مبارزه آنها براى کسب قدرت، نیز مى‏توان گروه‏ها را از هم تمیز داده و به هویت آنها در مقایسه با دیگران پى برد؛ آیا گروه مورد بحث روش‏هاى مسلحانه، زیرزمینى و مبارزات چریکى را مى‏پسندد یا این که در استراتژى گروه، تنها مبارزات آرام، پارلمانتاریستى، فرهنگى و مبارزه منفى در دستور کار قرار دارد. پیش از انقلاب اسلامى ایران، عمدتاً گروه‏هاى متأثر از ابر قدرت شرق، از مبارزات خشن و گروه‏هاى متأثر از غرب، از روش مبارزه آرام بهره مى‏گرفتند.

5. شکل و الگوى حکومت مطلوب‏
متغیر دیگر براى بازشناسى گروه‏ها، تشکل‏ها و جریانات سیاسى آن است که حکومت مورد عنایت آنها تا چه حد بر مردم سالارى و حقوق مردم در ساز و کارهاى حکومتى توجه دارد؟ اگر حکومت مطلوب آنها مردم سالار نیست، آیا بر حکومت فردى، شخصى یا نژادى، خانوادگى و... تأکید دارند؟ یا توجیه دیگرى براى نوع حکومت آرمانى خود بر مى‏شمارند؟ اگر جامعه اسلامى است، آیا در حکومت پیشنهادى شان بر حکومت ولایى (ولایت نخبگان دینى بر مردم) تأکید دارد، یا حکومت مردم سالار غیر دینى را تعقیب مى‏کند و یا این که الگوى مطلوب او، حکومت مردم سالار دینى است؛ یعنى حکومتى که در عین این که محتوا و ایدئولوژى آن از سوى دین و دین داران تعریف و تحدید مى‏شود، روش و شیوه حکمرانى، براساس آراى مردم است و میزان رأى ملت است؟

6. نگاه به رابطه دین و سیاست‏
در این متغیر، نکته اساسى آن است که رابطه دین و سیاست حداقل به دو شکل متصور است: اول، دین و سیاست با هم تلازم دارند؛ دوم، دین و سیاست با هم ملازمه ندارند. گروه‏ها بر اساس این متغیر، حداقل به دو دسته تقسیم مى‏شوند: مدافع تلازم دین و سیاست یا مخالف آن. در بین موافقان رابطه دین و سیاست نیز برخى معتقد به تلازم نهاد دین (یعنى روحانیت) با نهاد دولت‏اند، یعنى معتقدند مسندهاى اساسى و اجرایى توسط روحانیت و نخبگان دینى اداره شود؛ اما برخى در عین دفاع از مرزهاى مشترک دین و سیاست، معتقدند نهاد دین (روحانیت) در نهاد دولت مداخله‏اى نداشته باشد و به جاى حکومت دینى، از حکومت دین داران دفاع مى‏کنند. 16

7. موضع‏گیرى گروه در سیاست خارجى‏
از متغیرهایى که بیانگر برآیند فعالیت‏هاى یک گروه است، نحوه نگاه و موضع‏گیرى هر گروه در قبال قدرت‏ها و ابر قدرت‏ها و سایر دولت‏هاى عصر است. آیا این گروه به قدرت رقیب گرایش دارد؟ و در صورت وجود گرایش، علایق گروه به سمت کدام یک از قدرت‏ها متمایل است؟ و در صورت مقابله، نسخه تجویزى گروه در مقابل قدرت‏ها چیست؟ با کشورهاى ضعیف چگونه ارتباطى را تجویز مى‏کند؟و...

8. میزان تأثیر گروه بر ساختارهاى اساسى قدرت (قواى سه گانه و...)
با این متغیر، ابتدا عناصر اصلى ساختارهاى قدرت، تعریف و تعیین شده و سپس نحوه تعامل گروه با ساختارهاى قدرت و میزان اثر گذارى مستقیم و غیر مستقیم گروه، مورد ارزیابى قرار مى‏گیرد. واضح است که میزان تأثیر گذارى گروه‏ها به حسب عوامل بیرونى در مقاطع مختلف یکسان نخواهد بود؛ از این رو بر اساس این متغیر مى‏توان اوج و حضیض تأثیر گذارى گروه را نیز درک کرد.

9. خاستگاه و ریشه‏هاى قدرت و مشروعیت گروه‏
بر فرض مؤثر بودن گروه بر ساختارهاى قدرت، پرسش اساسى‏اى که با این متغیر پاسخ مى‏گیرد، آن است که به چه دلیل این گروه مى‏تواند بر قدرت مؤثر بیفتد؟ آیا این اثر گذارى به ساختار سازمانى و تشکیلاتى گروه باز مى‏گردد، یا به سوابق و پرستیژ تشکیلات و یا به رهبران و نخبگان حزب و یا به مقبولیت دینى و فرهنگى گروه و یا به... در این بخش، مى‏توان ابتدا عوامل محسوس و نامحسوس قدرت را بر شمرد17 و آنگاه براساس آن شاخصه‏ها، خاستگاه قدرت گروه را اندازه گرفت.

10. خاستگاه طبقاتى و یا شؤوناتى گروه‏
اگر بتوان در یک نگاه به قول «لوئیس کوزر»، گروه‏ها را بر اساس دو شاخصه «وضع طبقاتى» و «وضع شؤوناتى» تعیین جایگاه نمود، در اولى ملاک تشخیص و تمیز گروه‏ها و افراد، عوامل اقتصادى است.
اما شؤونات اصلى که براساس و محور «حرفه» از هم بازشناسى شده و هویت مى‏یابند، در سه دسته روشنفکران، روحانیان و نظامیان قابل تعریف و شناسایى‏اند. در این صورت، براساس این شاخصه‏ها ابتدا معلوم مى‏شود که آیا گروه مورد بحث، منبعث از طبقات اجتماعى یا برخاسته از شؤونات اجتماعى است؟ واضح است که هر یک از طبقه یا شأن بودن و یا هر سطح از طبقه، یا هر دسته از شؤون، هویت متمایز به گروه‏هاى مختلف خواهد داد.

11. سطح و تعریف از خود و ناخود
براساس این متغیر، اگر بتوان مجموعه خود (و ناخود) گروه‏ها را حداقل در سطوح پنج گانه زیر بیان کرد: خود قومى، نژادى، ملى، دینى و انسانى، در این صورت باید ببینیم که گروه مورد بحث، مدعاى همیاران و همنوعان را در چه سطحى تعریف مى‏کند؛ آیا داعیه قومى، نژادى و ملى دارد، یا دغدغه‏هاى دینى و یا حتى بشرى. در این صورت، هم گروه‏هاى مثلاً قومى از هم بازشناسى مى‏شوند و هم با تشکل‏هایى که سطح خود و ناخود خود را بالاتر یا پایین‏تر تعریف مى‏کنند، تعیین جایگاه خواهند شد.

12. تشکل‏هاى همسو یا معارض با گروه‏
از متغیرهاى تعیین هویت و جایگاه هر گروه، تعاملات یا تعارضات آن گروه با سایر گروه‏هاست. بر این اساس معلوم مى‏شود که گروه مورد بحث، از جهت نظرى و عملى در چه جریان و جناحى از تشکل‏هاى موجود سابق قرار مى‏گیرد و در مقابل چه جناح از تشکل‏هاى موجود سابق قرار مى‏گیرد و در مقابل چه جناح و گروه‏هایى دسته بندى مى‏شود.

13. دیدگاه گروه در زمینه توسعه فرهنگى‏
براساس این متغیر، با ملاک و معیار تکثر پذیرى فرهنگى و پذیرش قرائت پذیرى دین و رابطه فرهنگ و دولت، معلوم مى‏شود که آیا یک گروه تکثر فرهنگى و تفاوت برداشت‏ها از دین را مى‏پذیرد و به نوعى تساهل دینى معتقد است یا خیر، این گروه براساس باورهاى دینى یا غیر دینى، تکثر فرهنگى را بر نمى‏تابد و صواب و حق بودن را فقط در نحوه نگاه خود و تشکل‏هاى همسوى خود مى‏بیند؟ براى اندازه‏گیرى این متغیر، مى‏توان به شاخصه‏هاى زیر توسل جست: 1- تبادل فرهنگى با غیر ایرانیان؛ 2- دفاع از کثرت مطبوعات، کتب و سایت‏هاى اینترنتى؛ 3- دفاع از گفت و گو و مناظره؛ و...

14. دیدگاه گروه درباره توسعه سیاسى‏
با متغیر یاد شده به این نکته خواهیم رسید که، آیا گروه مورد بحث، تکثر گروه‏ها و مشارکت جریانات سیاسى در قدرت را بر مى‏تابد یا خیر؟ آیا در این میدان، قیود و حدودى را پیشنهاد مى‏کند یا خیر؟ آیا اعتقاد به تکثر یا عدم تکثر را در طول فعالیت خود حفظ کرده و یا این که در مورد این متغیر، تغییر موضع داشته است؟ شأن توسعه سیاسى را تا چه حد پاس مى‏دارد و براى آن تا چه میزان حاضر است هزینه کند؟ و...

15. دیدگاه گروه درباره توسعه اقتصادى‏
براساس این متغیر، یک گروه یا به اقتصاد باز، رقابت آزاد، بازار مبتنى بر عرضه و تقاضا، حساس است و یا برعکس، گروه از اقتصاد دولتى، دخالت حکومت‏ها در امهات مسایل اقتصادى و عمده شدن اقتصاد دولتى و عمومى و در حاشیه قرار گرفتن اقتصاد خصوصى و فعالیت‏هاى شخصى، دفاع مى‏کند. واضح است که این دو نگاه، دیدگاه‏هاى انتها بردار بوده و گروهى ممکن است در حیطه‏هایى به اقتصاد دولتى و در زمینه‏هایى به اقتصاد خصوصى قایل باشد که در هر شکل، بر اساس این متغیر اقتصادى نیز هویت گروه تعیین شده و در جناح بندى کلى، تعیین جایگاه خواهد شد.

16. تطبیق دیدگاه‏هاى نظرى، مرامنامه و اساسنامه با عملکرد گروه‏
از جمله متغیرهایى که هویت واقعى گروه‏ها را بهتر هویدا مى‏کند، ارزیابى مجموعه فعالیت‏هاى گروه در مقاطع مختلف براساس مرامنامه و اساسنامه گروه و بر مبناى موضع‏گیرى رهبران تشکیلات است. در ا ین صورت، هم باید غیر از مواضع رسمى، مواضع مکتوم، غیر رسمى و اعلام نشده تا حد امکان شناسایى شوند و هم مجموعه عملکرد گروه براساس مدعیاتش ارزیابى شود؛ مثلاً آیا گروهى که مدعى مردم سالارى است، خود در عمل در مجموعه فعالیت‏هایش، این اصل و مبنا را رعایت مى‏کرده، یا این که صرفاً براى جذب نیرو، رأى و کسب قدرت، از این شعارهاى جذاب براى فریب دیگران بهره مى‏برده است؟
ممکن است گروهى در طول فعالیت خود تغییر مواضعى داشته باشد، ولى در پژوهش باید بررسى شود که آیا این تغییر مواضع را پذیرفته و رسماً اعلام نموده و یا این که منکر تغییر دیدگاه است، ولى در عمل خلاف باورهاى پیشین عمل کرده است؟ (البته اینها در صورتى است که مواضع اعلام شده پیشین، مواضع اصلى، جدّى و مقبول گروه مورد بحث باشد). میزان هماهنگى مواضع اعضاى گروه با هم و با اساسنامه نیز حکایت از روندى است که گروه در نظر و عمل پیموده است.

پى‏نوشت‏ها
1. دکتراى علوم سیاسى دانشگاه تهران.
2. متغیر مهم دیگرى نیز مى‏توانست به متغیرهاى شانزده گانه اضافه شود، اما آگاهانه نیامده، «تأثیر گروه بر آحاد جامعه و میزان نفوذ گروه بر مردم» است. از آن رو این شاخصه مستقلاً مورد بحث قرار نگرفته است که اولاً، جوهره کار پژوهش حاضر، تحقیق میدانى نیست و سنجش میزان تأثیر یک گروه بر جامعه، حداقل نیاز به نظر سنجى و اجراى پرسشنامه و مصاحبه و... دارد، از این رو چنین متغیرى مى‏تواند در یک پژوهش میدانى، مورد ملاحظه و توجه قرار گیرد؛ ثانیاً، متأسفانه اجراى نظر سنجى در جامعه ما در موضوعات حساس سیاسى بى مشکل نیست و هنوز فرهنگ جامعه (از صدر تا ذیل) با فرهنگ پژوهش محورى فاصله اساسى دارد، از این رو طرح این متغیر در این تحقیق، نتیجه محصلى در پى نخواهد داشت؛ ثالثاً، در عین حال این گونه نیست که با اعمال سایر متغیرها، هیچ گونه داده‏اى از میزان نفوذ گروه بر جامعه نداشته باشیم؛ مثلاً اگر متغیر «میزان تأثیر گروه بر ساختارهاى اساسى قدرت» به درستى به ثمر برسد، در آن صورت از روى میزان رأیى که مردم به کاندیداهاى گروه‏ها در انتخابات مجلس شوراى اسلامى، مجلس خبرگان، ریاست جمهورى و... مى‏دهند، مى‏توان تا حدى به میزان مقبولیت و نفوذ گروه در جامعه پى برد. البته بدین نکته نیز واقفیم که اگر گروهى در موضع اپوزیسیون قهرآمیز باشد و بر موضع قدرت مؤثر نباشد، از روى متغیر اخیر نمى‏توان به میزان مقبولیت‏اش در جامعه پى برد. حاصل آن که، متغیر «تأثیر گروه بر جامعه»، ثبوتاً از مؤلفه‏هاى مربوط به شناخت یک گروه است، گرچه اثباتاً در جامعه ما ممکن است به درستى جواب ندهد و قابل اعمال نباشد.
3. براى تفصیل بحث، ر. ک: سعید برزین، جناح بندى سیاسى در ایران از دهه 1360 تا دوم خرداد 1376 (تهران: نشر مرکز، چاپ دوم، 1377) ص 4 - 15. در این اثر، در مقطع اخیر از پنج جناح بحث شده است: جناح لیبرال، جناح حزب اللَّه، جناح میانه، جناح راست و جناح چپ.
4. براى مطالعه بیشتر درباره احزاب سیاسى ر. ک: احمد نقیب زاده، سیاست و حکومت در اروپا (تهران: نشر سمت، 1373) ص 49 - 61 و آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه باقر ساروخانى (تهران: انتشارات کیهان، 1366) ص 7 - 276 و ماکس وبر، دانشمند و سیاستمدار، ترجمه احمد نقیب زاده (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1370) ص 65 - 138 و محمد منصور نژاد، دین و توسعه فرهنگى، سیاسى و اقتصادى «مبانى دینى تحزب در اسلام» (تهران: مؤسسه نشر علوم نوین، 1379 ج 1) ص 81 - 69.
براى بحث تفصیلى درباره ساخت احزاب سیاسى، تشکیلات درونى احزاب (خواص، عوام و بینابینى)، نظام‏هاى حزبى (کثرتگرا، دو حزبى و چند حزبى، حزب واحد) ر. ک: موریس دورژه، جامعه‏شناسى سیاسى، ترجمه ابوالفضل قاضى (تهران: انتشارات دانشگاه تهران: 1372)، ص 424 - 513.
5. لابى در لغت به معناى راهرو است و مشخص کننده راهروهاى کنگره و ادارات دولتى است. لابى‏ها اصطلاحاً سازمان‏هایى هستند که در راهروها پرسه مى‏زنند، تا به مردان سیاسى و رجال ادارى متوسل شوند.
6. براى تفصیل بحث ر. ک: موریس دورژه، جامعه‏شناسى سیاسى، ص 6 - 425 و 56 - 531.
7. براى تفصیل بحث ر. ک: موریس دورژه، اصول علم سیاست، ترجمه ابوالفضل قاضى (تهران: شرکت سهامى کتابهاى جیبى، چاپ پنجم، 1358) ص 9 - 206.
8. جان کنت گالبرایت، کالبد شکافى قدرت، ترجمه احمد شهسا (نشر نگارش، چاپ دوم، 1370) ص 97-119.
9. آلن بیرو، پیشین، ص 153.
10. در این آیین نامه، حزب، جمعیت، انجمن، سازمان سیاسى و امثال آنها، تشکیلاتى است که داراى مرامنامه و اساسنامه بوده و توسط یک گروه اشخاص حقیقى معتقد به آرمان‏ها و مشى سیاسى معین تأسیس شده و اهداف، برنامه‏ها و رفتار آن به صورتى به اصول اداره کشور و خط مشى کلى نظام جمهورى اسلامى ایران مربوط باشد، و انجمن، جمعیت، اتحادیه صنفى و امثال آن، تشکیلاتى است که مربوط به صنف خاص است و از سوى دارندگان کسب و حرفه و... تشکیل شده است. شرح این گروه‏ها در اصل، تفسیر اصل 26 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران است که به فعالیت این گروه‏ها اختصاص دارد. ر. ک: اداره سیاسى وزارت کشور، شناسنامه تشکلها و احزاب سیاسى در جمهورى اسلامى ایران (تهران: انتشارات کمیل: 1377) بخش اول.
11. براى شناخت برخى از شاخصه‏هاى جناح راست و چپ ر. ک: عباس شادلو، اطلاعاتى درباره احزاب و جناحهاى سیاسى ایران امروز (نشر گستره، 1379) ص 9 - 18: در این کتاب 23 گروه براساس شاخصه‏هاى ویژگى‏هاى حزب، مرامنامه، تاریخچه، گرایش‏هاى سیاسى، تشکیلات و نشریات، خاستگاه و طبقات اجتماعى، مواضع سیاسى، اقتصادى و فرهنگى مورد بحث قرار گرفته است.
12. همان، ص 1 - 20.
13. تعریف فوق از: حسین بشیریه، جامعه‏شناسى سیاسى (تهران: نشر نى، 1374) ص 5 - 13. درباره برداشت‏هاى متفاوت از مفهوم ر. ک: موریس دورژه، جامعه‏شناسى سیاسى، ص 8 - 14 و باتامور تام، جامعه‏شناسى سیاسى، ترجمه منوچهر صبورى کاشانى (تهران: انتشارات کیهان، 1372) ص 9 - 23.
14. براى تفصیل بحث از مدل فوق، ر. ک: محمد منصور نژاد، دین و توسعه فرهنگى، سیاسى و اقتصادى، ج 1، ص 5 - 84.
15. در این باره، ر. ک: جان کنت گالبرایت، پیشین، ص 111 - 119.
16. نگارنده در مقاله مستقلى با عنوان «انحاء ارتباطات دین با دولت و سیاست»، انواع ارتباط بین دین و سیاست در ایران امروز را در هفت الگو خلاصه کرده است.
17. در این باره ر. ک: على اصغر کاظمى، نقش قدرت در جامعه و روابط بین الملل (تهران: نشر قومس، 1369) ص 70 - 129. در این منبع، از جمله عناصر قدرت، جمعیت و نیروى انسانى، حمل و نقل و ارتباطات، ایدئولوژى و اخلاق اجتماعى، خرد رهبرى، عوامل بالقوه علمى - پژوهشى و... بر شمرده شده‏اند.

 


منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1384 / شماره 30، تابستان ۱۳۸۴/۵/۰۰
انویسنده : محمد منصورنژاد

نظر شما