تاکتیک «چماق و شیرینی» و «فشار و دیپلماسی» ایالات متحده در ماجرای «ایران گیت»
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 23، آبان 1382
نویسنده : سلیمی بنی، صادق
صادق سلیمی بنی[1]
چکیده:
در ظلمتکده حکومت پهلوی دوم، ایران به عنوان متحد ردیف اول و ژاندارم امریکا در منطقه، نقش آفرینی می کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نظام نوپای جایگزین، ضمن در پیش گرفتن جهتگیری اعتراضی «نه شرقی، نه غربی» در سیاست خارجی و خروج از اردوگاه ایالات متحده و غرب، رویه استقلال طلبی را پی گرفت.
واشنگتن نیز با از دست دادن تهران، از صبحگاه پیروزی انقلاب تاکنون با انجام اقدامات خصمانه متعدد، بر خوی مداخله گرایی خود تأکید ورزیده است. روابط و مناسبات ایران و امریکا پس از انقلاب، در نتیجه تقابل خط مشی استقلال طلبی ایران و خصیصه مداخله گرایی و برتری طلبی امریکا در گذر زمان، دیوار بی اعتمادی میان آنها را به بالاترین سطح رساند که ناگفته ها و ابهامات متعددی پیرامون برخی وقایعِ رخ داده، وجود دارد.
یکی از این حوادث، افشای تلاشهای مخفی امریکا برای برقراری رابطه پنهانی با جمهوری اسلامی ایران در 11 آبان ماه 1365 (2 نوامبر 1986 م.) بود که با ورود ناگهانی مک فارلین، رییس شورای امنیت ملی ریگان رییس جمهور وقت امریکا، به تهران در 4 خرداد 1365 (25 مه 1986 م. پنج ماه قبل از افشای آن) صورت پذیرفت. این واقعه که در ایران به «ماجرای مک فارلین» و در ایالات متحده به «ایران گیت» و «ایران کنترا» نامگذاری شد، سؤالات و ابهاماتی را در پی داشت. در این مقاله، ضمن اشاره به مبانی تئوریک تاکتیک امریکا در این واقعه، زمینه ها و دلایل نزدیکی امریکا به ایران، شرح واقعی ماجرا، پیامدها و بازتاب های آن، مورد بررسی قرار گرفته است.
مقدمه
به دنبال ناکامی امریکا در جریان محاصره اقتصادی و توقیف داراییها، ماجرای طبس، کودتای نوژه، ترورهای کور و مقاومت سرسختانه و شکست ناپذیری ایران در دو سال نخست جنگ و پس از تحقیقات همه جانبه از سوی یکی از جناحهای قدرتمند تأثیرگذار بر سیاست خارجی امریکا در شورای روابط خارجی این کشور به نام «بنیاد هریتج»[2] کلیات یک استراتژی جامع و فراگیر برای مقابله با انقلاب اسلامی تهیه شد. این استراتژی که به «استراتژی شولتز» معروف شد، یورش همه جانبه، پیوسته و زنجیره ای به انقلاب اسلامی را در همه ابعاد نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و با بسیج تمامی امکانات و نیروهای بین المللی ذی نفع در بلوک غرب و شرق مورد تأکید و پیگیری قرار می داد.
کلیات این استراتژی توسط استراتژیستهای نخبه ایالات متحده تدوین و پس از تصویب، برای اجرا در اختیار «جورج شولتز» که در سال 1361 (1982 م.) وزیر خارجه ریگان شد، قرار گرفت. مهمترین بخش این استراتژی اینگونه تبیین شده است:
«... انقلاب ایران، خود را مستحکم کرده و مخالفین خود را در هم کوبیده تا حدی که یک انقلاب یا کودتا، در آینده نزدیک غیر ممکن است... سیاست استراتژیک امریکا در حالی که در کوتاه مدت دارای اهرمهای منفی است، در دراز مدت باید ایالات متحده اهرمهای مثبتِ قابل تعمّقی به ایران برای تعدیل سیاست خارجی انقلابی اش پیشنهاد کند.
امریکا باید بکوشد با برقراری یک رابطه سازنده با ایران، این کشور را از اهداف انقلابی اش دور و انقلاب ایران را در همان کشور محصور کند. در نتیجه، ایران یک کیان محوری ژئواستراتژیکی است که ایالات متحده نمی تواند آن را فراموش کند و همچنین کشوری انقلابی است که امریکا نمی تواند در برابر آن آرام باشد... ایالات متحده باید صبورانه سیاست «تهدید و تحبیب» را تعقیب کند.»[3]
استراتژی شولتز، براساس حربه سنتی «چماق و شیرینی» و تاکتیک «فشار و دیپلماسی» هِنری کیسینجر صهیونیست و استراتژیست پرآوازه ایالات متحده به مورد اجرا گذاشته شد. حربه فشار و دیپلماسی، شکل پیچیده، متحوّل شده و تکامل یافته ای از یک سیاست معروف و قدیمی در غرب است که با مفاهیم مختلفی نظیر «چماق و شیرینی»، «انجیل و شمشیر» و «زور و آشتی» در قرن 19 میلادی توسط استعمارگران اروپایی (بویژه انگلیسیها) به طور وسیع، مورد استفاده قرار گرفته بود.
کیسینجر، حربه کهن و سنتی «چماق و شیرینی» را با تز «جنگ محدود»[4]ریچارد نیکسون ادغام و آن را تحت عنوان «فشار و دیپلماسی»، مدرنیزه کرد.[5] تکیه گاه نظری این تاکتیک بر پایه تجربه شکستهای ایالات متحده در دیگر نقاط بحرانی جهان به خصوص ویتنام بنا شد و عرصه عملکرد آن نیز در مقابله با بحرانهای عارض در صحنه سیاست خارجی امریکا نظیر مقابله با انقلاب اسلامی ایران که نتیجه مطلوب و دلخواه، با تجاوز مستقیم نظامی حاصل نمی شد، استوار بود.
تاکتیک فشار و دیپلماسی بسان سکه ای دو رو بود که از دو مرحله اجرایی 1 - فشار یا چماق 2- دیپلماسی و شیرینی تشکیل شده بود. بر اساس این تاکتیک، در شرایطی که براندازی رقیب امکان پذیر نباشد، ایالات متحده برای نیل به مقصود خود با مرحله بندی اقدامات، ابتدا پس از وارد ساختن فشار همه جانبه بر دشمن، زمینه را برای بهره گیری از پرده دوم این تاکتیک یعنی دیپلماسی فراهم می سازد. آنگاه با تجزیه و تحلیل، ارزیابی و جمعبندی نتایج مرحله قبل، در مرحله بعد فشار بیشتری را وارد ساخته و به دنبال آن نیز مجدداً از دیپلماسی بهره می گیرد. به این ترتیب فشارهای وارده و حرکتهای دیپلماتیک، متأثر از تأثیرات مرحله قبل خواهد بود.[6]
کاخ سفید، به منظور اجرای استراتژی شولتز و تحقق بخشیدن به تاکتیک فشار و دیپلماسی کیسینجر و عملی ساختن حربه چماق وشیرینی در مورد ایران، پس از وارد ساختن فشارهای شدید از طریق محاصره اقتصادی و توقیف داراییهای ایران، حمله به طبس، کودتای نوژه، صدور فرمان پنهان برای آغاز جنگ از سوی صدام، شدت بخشیدن به حربه ترور و نیز فشارهای مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی بر آن و پشتیبانی و حمایتهای آشکار از عراق پس از فتح خرمشهر، روی دیگر سکه فشار و دیپلماسی را با ورود ناگهانی مک فارلین و 5 نفر از همراهان وی به نامهای «نورث»، «جورج کیو»، «هوارد تیچر»، «نیر» و رابط سازمان سیا، در 4 خرداد 1365 (25 مه 1986 م.) عملی ساخت. در واقع از دید آنها، فشارهای وارده در حکم «چماق» و نزدیکی و برقراری روابط از طریق به کارگیری دیپلماسی به مثابه شیرینی بود که پس از چماق، عرضه شد. در این قسمت برخی از مهمترین جنبه های ایران گیت را مورد بررسی قرار می دهیم.
الف) زمینه ها و دلایل نزدیکی به جمهوری اسلامی در ایران گیت
در سال 1364 (1985 م.) گروهی از مقامات بلندپایه شورای امنیت ملی امریکا نظیر «رابرت مک فارلین» با همکاری سازمان سیا به سرپرستی «ویلیام کیسی» اجرای سیاست نزدیکی سرّی به ایران را آغاز کردند.
زمینه شکل گیری تمایل به نزدیکی مخفی و مذاکرات پنهانی در مقامات امریکایی برای توافق با عناصر ایرانی از طریق مبادله قطعات نظامی به ایران در مقابل آزادی گروگانهای امریکایی در لبنان (متعاقب بروز بحران ناشی از تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و ظهور پدیده گروگان گرفته شدن غربیها و ناتوانی امریکا در حل این مشکل) و همچنین ربوده شدن هواپیمای T.W.A امریکا در خرداد ماه 1364 (مه 1985 م.) و بی نتیجه ماندن تلاشهای سوریه در حل بحران هواپیماربایی فراهم آمد.
تا کنون، دلایل مختلفی برای نزدیکی امریکا به ایران در ماجرای ایران گیت از جانب پژوهشگران روابط بین الملل و کارشناسان مسائل ایران و امریکا بیان شده است. در یک نگرش کلی به دلایل ارائه شده، به این واقعیت می رسیم که اغلب آنها در تفسیر موضع رسمی هیأت حاکمه امریکا ذکر گردیده است. با عنایت به این مطلب، ابتدا دلایل اعلامی از سوی رئیس جمهور امریکا را بیان کرده، آنگاه نقطه نظرات و تفسیر یکی از نویسندگان امریکایی را در این رابطه ذکر می کنیم تا از رهگذر آن، علت اقدام امریکا برای برقراری رابطه با جمهوری اسلامی مشخص گردد.
ده روز پس از افشای سفر مک فارلین به تهران، «رونالد ریگان» رئیس جمهور وقت امریکا با شرکت در یک نطق تلویزیونی و مورد خطاب قرار دادن مردم ایالات متحده، با نشان دادن واکنش در برابر اتهاماتی نظیر «نادیده گرفتن منافع اعراب و چرخش به سمت ایران»، «تضعیف متحدان امریکا» و «نقض سیاست تحریم تسلیحاتی ایران از سوی واشنگتن»، سکوت معنادار دستگاه سیاست خارجی این کشور را در هم شکست. وی ضمن تأیید فعالیتهای پنهانی و اشاره به تاریخ شروع این حرکت، درحالی که سعی می کرد دلایلی را به نفع کشور متبوعش بیان دارد، علت اصلی این اقدام را در دست یابی به چهار هدف عمده خلاصه کرد:
«اکنون هجده ماه است که ما یک ابتکار سیاسی محرمانه در ارتباط با ایران را در جریان داریم. این ابتکار به خاطر ساده ترین دلایل در جریان قرار گرفت:
1 - تجدید روابط با کشور ایران
2 - تحقق خاتمه شرافتمندانه به یک جنگ شش ساله بین ایران و عراق
3 - محو کردن تروریسم دولتی و خرابکاری!
4 - تأثیر در بازگشت تمامی گروگانها
بدون همکاری با ایران، ما قادر به خاتمه بخشیدن به جنگ خلیج فارس نیستیم و بدون رضایت ایران امکان برقراری یک صلح با دوام در خاورمیانه وجود ندارد.»[7]
نویسنده معروف امریکایی، پروفسور «جیمز بیل» در کتاب «عقاب و شیر» در تفسیر این اقدام کاخ سفید، دو دلیل تاکتیکی 1 - آزادی گروگانها 2 - عرضه گزارشهای اطلاعاتی و سه دلیل استراتژیک 1 - خطر شوروی سابق 2 - ترس از صدور انقلاب اسلامی 3 - قیمت نفت را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است.
از دیدگاه وی، در رابطه با آزادی گروگانها، علی رغم این که تهران فاقد کنترل بر گروه های شیعه در لبنان بود، اما بر آنها نفوذ زیادی داشت. با وجود این، مسأله گروگانها فقط یک جزء کوچک از ترکیب تصمیم گیری کاخ سفید در قبال ایران بود. از نظر وی دومین دلیل تاکتیکی برای نزدیکی به ایران، ارائه گزارشهای غلط اطلاعاتی به دست اندرکاران کاخ سفید بود. به عنوان نمونه «گراهام فولر» مأمور اطلاعات ملی سازمان سیا در خاور نزدیک، در خردادماه1364 (مه 1985 م.) در گزارش خود هشدار داد:
«ایران در معرض خطر جدی تجزیه قرار دارد، موقعیت [امام] خمینی در حال تزلزل است و شوروی برای بهره گیری از این سقوط احتمالی، خود را آماده ساخته است.»[8]
دو ماه بعد، در جلسه هیأت تصمیم گیرنده شورای امنیت ملی امریکا، دو تن از تحلیلگران این شورا به نامهای «هوارد تیچر» و «دونالد فورتیر» نیز همانند فولر نظر دادند. نزدیکی این نظریات که بیانگر مطابقت و همسویی ایده ها و نظرات سازمان سیا و شورای امنیت ملی بود، تاکتیک اطلاعاتی نزدیکی به ایران را تقویت کرد.
با این حال، سایر تحقیقات اطلاعاتی، برتری روزافزون ایران را در جنگ مورد تأیید قرار می داد که با توجه به گرایش سابق امریکا نسبت به عراق، تصور وضعیت فرضی امریکا بعد از پیروزی ایران، کاخ سفید را به اتخاذ یک سیاست دو جانبه و متناقض در قبال آن دو کشور سوق داد.
جیمز بیل، در بیان دلایل استراتژیک، ضمن آن که نگرانی از افزایش قدرت شوروی در منطقه خلیج فارس را نخستین دلیل استراتژیک برقراری رابطه با ایران اعلام می دارد، خطر صدور انقلاب اسلامی به کشورهای محافظه کار خلیج فارس (بویژه احتمال بروز بی ثباتی در عربستان سعودی که در آن زمان، از یک چهارم ذخایر نفتی ثابت شده جهان برخوردار بود) نگرانی استراتژیک دوم برای نزدیک شدن به ایران به حساب می آورد.
به نظر او، دلیل استراتژیک نهایی که پایه اقتصادی داشت مسأله نفت بود. سیر نزولی و کاهش بهای نفت به کمتر از ده دلار در آن مقطع، اعتراض تهدیدآمیز صنایع مستقل نفتی در واشنگتن و نیاز به محافظت از صنعت نفت داخلی از یک سو و تلاقی درخواست افزایش قیمت این طلای سیاه از سوی ایران و امریکا و اتخاذ تدابیر مشترک در این راستا از دیگر سو، سبب افزایش قیمت نفت و در نتیجه توجه واشنگتن به ایران گردید. بنابر دلایل فوق، به اعتقاد نویسنده کتاب عقاب و شیر:
«زمانی که از یک دیدگاه استراتژیک به نزدیک شدن امریکا به ایران بنگریم، دلایل این اقدام را اجباری می یابیم. عقاب امریکا نمی توانست با شیر ایران که مقتدرترین نیرو در خلیج فارس بود، رابطه نداشته باشد.»[9]
ب) شرح ماجرای «ایران گیت»
به رغم عدم استقبال رسمی از هیأت امریکایی توسط مقامات ایران و استقرار آنها پس از چند ساعت بلاتکلیفی در یکی از هتلهای تهران در تاریخ 4 خرداد 1365 (25 مه 1986 م.)، مک فارلین و همراهان وی طی مدت چهار روز اقامت خود در تهران، پس از انجام هفت دور مذاکره با افراد ایرانی، سرانجام بدون حصول نتیجه، مجبور به ترک ایران گردیدند.
در اولین دور مذاکرات که در ساعت 17 روز اول به مدت دو ساعت صورت پذیرفت، پس از بحث و تبادل نظر پیرامون موضوعات مختلف از جانب طرفین، مک فارلین حضور خود در ایران را به نمایندگی از سوی رئیس جمهور ایالات متحده نشانه شروع فصلی جدید در مناسبات دو کشور ذکر و اولویت اصلی را نیز ایجاد پل اطمینان بیان کرد. وی برای نشان دادن حسن نیت دولت متبوعش، اعلام کرد که حاضر است برخی از اقلام مورد نیاز ایران را تأمین نماید.[10]
دور دوم مذاکرات که نیم ساعت به طول انجامید، رأس ساعت 30/15 پنجم خرداد ماه 1365 (26 مه 1986 م.) در حالی آغاز شد که هیأت امریکایی نگرانی و سردرگمی خود را از عدم پیشرفت مذاکرات اعلام کرد. «نورث» گفت:
«اکنون بیش از یک روز است که در اینجا هستیم و کسی با ما صحبت نمی کند.»[11]
در ادامه، مک فارلین به عنوان رئیس هیأت امریکایی، لازمه ایجاد پایه و اساس اعتماد متقابل و بحث پیرامون مسائل مهم را، انجام ملاقات و مذاکرات در سطح وزیر بیان کرد:
«از آنجا که من در سطح وزیر هستم؛ انتظار دارم با مقامات تصمیم گیرنده ملاقات نمایم، در غیر این صورت می توانید با کارمندان من صحبت نمایید.»[12]
به دنبال عدم دست یابی به نتیجه مشخّص در جلسه دوم، سومین دور مذاکرات بدون حضور مک فارلین در ساعت 30/19 همان روز از سر گرفته شد. در این جلسه که شش ساعت به طول انجامید، پس از بحثهای سنگین و فراوان از سوی طرفین و بدون حصول توافق پایان پذیرفت و موانع و دشواری های فراروی آن از سوی هیأت امریکایی یادآوری شد. چنان که نورث تأکید کرد:
«چیزی که ما به آن امید بسته بودیم توافق در خصوص جهت گفتگوها بین ایران و امریکا بود. برای این هدف تصمیمات سیاسی لازم است... اگر بدون برداشتن موانع برگردیم به خانه های خود، موانع جدیدی در آینده بروز خواهد کرد.»[13]
در ادامه این جلسه، یکی دیگر از اعضای هیأت به نام «هوارد تیچر» برای جلب نظر طرف ایرانی، بخشی از تهدیدات شوروی سابق علیه ایران، نظیر استقرار 26 لشگر را در همجواری مرزهای ایران یادآور شد.[14] آنگاه پس از بحثهای فراوان، نورث سفره دلش را باز کرده، به نقل از مک فارلین گفت:
«با رئیس مجلس، آقای رفسنجانی، آقای موسوی نخست وزیر و پرزیدنت خامنه ای[15] ملاقات خواهد کرد... آیا می توانیم ترتیب یک ملاقات سری بین مک فارلین و رهبران شما را بدهیم؟»[16]
سرانجام در پایان دور سوم مذاکرات، قرار بر این شد که به منظور اخذ دستورهای بعدی، درخواست امریکاییها به امام قدس سره و مسؤولین بلندپایه جمهوری اسلامی، منتقل و ادامه مذاکرات با بحثهایی که جنبه سیاسی دارد، در ساعت 10 صبح ششم خرداد ماه 1365 (27 مه 1986 م.) پیگیری شود. اما مانع اصلی در این مرحله، عدم تمایل و آمادگی ایران برای گفتگو بود.[17] تا حدی که امام قدس سره پس از شنیدن گزارش سفر هیأت امریکایی فرمود:
«هیچ یک از مسؤولین با آنها مذاکره نکند.»[18]
از این به بعد، متغیر اساسی تأثیر گذار بر روند مذاکرات، موضع صریح امام قدس سره بود که محتوای مذاکرات بعدی را تحت الشعاع قرار داد. در واقع، تدبیر ایشان مذاکرات را در عمل با بن بست و شکست قطعی مواجه کرد. تشکیل چهار جلسه بعدی، برای عملی ساختن نوعی از «سیاست دفع وقت» بود؛ زیرا دیگر حصول نتیجه عملی امکان نداشت.
طی چهارمین و پنجمین دور گفتگوها که به ترتیب در ساعات 10 صبح و 17 بعدازظهر ششم خرداد ماه 1365 (27 مه 1986 م.) مذاکراتی با ماهیتی سیاسی برگزار گردید، پیرامون موضوعاتی نظیر راهکارها و موانع آزادی گروگانهای امریکایی در لبنان، فروش سلاح به ایران، تهدیدهای احتمالی شوروی سابق علیه ایران و پشتیبانی آن از عراق در جنگ، نحوه خاتمه جنگ و... تبادل نظر شد.
دور ششم مذاکرات رأس ساعت 5/21 همان روز آغاز شد و به علت عدم دست یابی به نتیجه دلخواه و مورد نظر برای هیأت امریکایی و ابراز تمایل آنها برای بازگشت، (در حالی که هیأت امریکایی پیش نویس پیشنهاد خود برای تکامل تدریجی روابط را تسلیم کردند)[19] گذرنامه خود را دریافت نمودند. در همین جلسه، امریکاییهای تشنه برقراری روابط با ایران، به این واقعیت پی بردند که بازیچه طرف مقابل قرار گرفته اند. بر این اساس بود که در پایان جلسه، مک فارلین دستور بازگشت را به همراهان خود ابلاغ کرد.
در آخرین دور گفتگوها که روز هفتم خرداد 1365 (28 مه 1986 م.) برگزار شد، مک فارلین با اظهار تأسّف از این که فرصت مهمی را از دست داده است، بر شکست تاکتیک فشار و دیپلماسی و حربه چماق و شیرینی در این مرحله مهر تأیید زد.
سرانجام، خبر سفر مک فارلین به ایران 5 ماه بعد، در تاریخ یازدهم آبان ماه 1365 (2 نوامبر 1986 م.) از سوی نشریه لبنانی «الشّراع» انتشار یافت. آنگاه با اعلام رسمی از سوی حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی، ریاست وقت مجلس شورای اسلامی، در جمع دانشجویان گرد آمده در مقابل مجلس، در سیزده آبان همان سال (4 نوامبر 1986 م.) از این اقدام پنهانی پرده برداری شد:
«یکی از هواپیماهایی که برای ما از یکی از کشورهای اروپایی اسلحه می آورد، اجازه عبور گرفت که وارد شود و اسلحه اش را در فرودگاه مهرآباد تخلیه کند که البته اسلحه اش برخی از نیازهای نظامی پیچیده ما بود و کسانی که به عنوان خدمه هواپیما اجازه ورود را گرفته بودند، پنج نفر بودند: خلبان، کمک خلبان و افراد دیگری که معمولاً هستند. آنها در بدو ورود اسامی ایرلندی به ما داده بودند وقتی که هواپیما وارد فرودگاه مهرآباد شد به ما اطلاع دادند که این آقایانی که در فرودگاه از هواپیما پیاده شده اند می گویند: «ما امریکایی هستیم و برای مسؤولان کشور ایران از آقای ریگان و مسؤولان امریکا پیام آورده ایم» که ما فوری با رؤسای سه قوه، جلسه تشکیل دادیم و گفتیم: «این آقایان را فعلاً در فرودگاه توقیف کنید تا ببینیم مسأله آنها چیست؟» هواپیمای آنان را به پایگاه نظامی منتقل کردیم و سه ساعت و نیم آنها را نگه داشتیم. آنها در فرودگاه معطل شدند تا ما توانستیم تصمیم بگیریم و خدمت امام مسأله را عرض کردیم و امام فرمودند که با آنها صحبت نشود و پیام آنها را نگیرید و ببینید که آنها کی هستند و برای چه به ایران آمده اند؟
آنها را به هتل منتقل کردیم. در هتل ادعا کردند که آقای «مک فارلین» و یکی دو نفر دیگر از مشاورین ریگان در بین این افراد هستند که برای مقامات ایران پیام آورده اند و آقای ریگان برای مسؤولان کشور شما هدیه فرستاده اند. هدیه برای هر یک از ما یک عدد اسلحه کمری بود و گفتند که پیام را هم در ملاقات حضوری به شما می گوییم و یک عدد کیک هم آورده بودند که به شکل کلید بود و می گفتند که این کلید فتح روابط ایران و امریکاست... ما گفتیم: «هدیه کسی را قبول نمی کنیم و حرفی هم با کسی نداریم و شما باید توضیح دهید چطور قاچاقی وارد ایران شده اید.» پاسپورت های آنها را گرفتیم که کپی آنها را داریم.
ما یکی از دوستانمان را که زبان خوب می داند و در بین مقامات مسؤول نیست و اهل فهم هم هست جزء اینها کردیم [مأمورین امنیتی فرودگاه] که وقتی حرف می زنند حرف های آنها را بفهمد. خلاصه هدف آنها در اصل این بود که بیایند آن یخهای سردی که در روابط ایران و امریکا ایجاد شده است، این یخهای منجمد را ذوب کنند.
هدف نزدیک آنها این بود که ما را شفیع کنند در لبنان و هدف دور آنان، ایجاد روابط حسنه بود تا منظره طلایی که آنها در نظرشان بود، تحقق پیدا کند.
آنها خواهش و التماس کردند که یکی از مسؤولان کشور، ما را بپذیرند. چون پیام آقای ریگان است، خوب است آقای رئیس جمهور بپذیرند. گفتیم: «ایشان ملاقات نمی کنند.» گفتند: «رئیس مجلس بپذیرد یا نخست وزیر بپذیرد.» گفتیم: «هیچکدام نمی پذیرند.» آن وقت آقای مک فارلین عصبانی شده بود و گفته بود که شانس در خانه شما آمده و مشکلاتتان را آماده ایم حل کنیم. فضای شما در تصرف هواپیماهای عراقی و چه و چه است و ما آمدیم مشکلات شما را حل کنیم. گفته بود [مک فارلین] که من اگر رفته بودم روسیه که پوست بخرم، گورباچف روزی سه بار با من ملاقات می کرد. شما چه جور کسانی هستید که نماینده مخصوص رئیس جمهور امریکا آمده و یک کلام حاضر نیستید با آن صحبت کنید.
ما گفتیم: «کبوتر با کبوتر، باز با باز، بروید همانجا، اینجا جای این حرف ها نیست ما با شما قهریم... شما آتش افروز این جنگ هستید. شما مسؤول مسائل کشور ما هستید.» پنج روز، آنها به صورت توقیف در هتل ماندند و وحشت آنها را برداشته بود... . گاهی هم [با امریکا] تماس می گرفتند از تلفن هایی که تحت نظر ما بود و یک وقت به فکر تکذیب نیفتند که همین تلفن ها را اگر خواستند، آن را هم می دهیم.
... به این صورت امریکاییها ریسک کردند و چه خطری را استقبال کردند...»[20]
ج) پیامدها و بازتاب ماجرای ایران گیت
شکست دیپلماسی مک فارلین در قضیه ایران گیت، رسوایی بزرگی را برای دستگاه سیاست خارجی امریکا به دنبال آورد. تا حدی که برخی تحلیلگران سیاسی، آن را «واترگیت دوم»[21] نامیدند. افشای این ماجرا، کاخ سفید را با بحران عظیم داخلی و بین المللی مواجه ساخت. مهمترین پیامدهای این ماجرا عبارت بودند از:
1 - نادیده گرفتن سیاست تحریم تسلیحاتی ایران از سوی واشنگتن، اعتبار ایالات متحده در نزد متحدینش را در هم شکست. کمیته روابط خارجی سنا، درباره تأثیر افشای این ماجرا بر موقعیت منطقه ای این کشور نوشت:
«... از دیدگاه وسیعتر، به خاطر مسؤولیتهای جهانی امریکا، این طرح در میان هم پیمانان دمکراتیک و میانه رو در سراسر جهان عرب، تردیدهای عمیق و گسترده ای را در مورد قابل اطمینان بودن امریکا به عنوان رهبر غرب به وجود آورده است.»[22]
«ساندی تلگراف» نیز در آن هنگام، این مطلب را درج کرد:
«زمانی که خانم تاچر و وزارت خارجه انگلستان، از ابتکارات ایالات متحده امریکا آگاه شدند، نمی دانستند از حماقت امریکاییها عصبانی باشند یا از دورویی آنها. دولت ریگان سالهاست که تلاش می کند کشورهای دیگر موضع سرسختانه تری در مورد ایران در پیش گیرند و حالا تمام تلاشها بکلّی تضعیف شده است.»[23]
2 - در صحنه داخلی ایالات متحده، تنشهای شدیدی در بین نهادها و مراکز تصمیم گیری ایجاد شد به خصوص منازعات و کشمکش هایی بین کنگره و قوه مجریه رخ داد. پیامد داخلی قضیه مک فارلین آنچنان تلخ و شکننده بود که بسیاری از مقامات واشنگتن، یا از مقام خود استعفا دادند یا با زیر سؤال بردن رئیس جمهور، تهدید به استعفا نمودند. در میان استعفا دهندگان، رئیس کاخ سفید، رئیس شورای امنیت ملی و دادستان کل به چشم می خورد. در نهایت عامل اصلی و مجری حربه چماق و شیرینی یعنی مک فارلین نیز از شدت فشارهای وارده، اقدام به خودکشی کرد. هنری کیسینجر، بازتاب این ماجرا را در نزد هیأت حاکمه امریکا، چنین بیان کرد:
«ما از این که در وسط این بحران، رئیس جمهور تک و تنها باقی مانده و تقریباً هیچ کدام از نزدیکترین همکارانش، نه تنها از تاکتیکهای وی، بلکه حتی از فلسفه کلّی آنچه وی قصد آن را داشته حمایت نمی کنند، شوکه شده ایم. فلسفه کلی بهبود روابط با ایران، به نظر من درست است ولی روش کاری، کاملاً غلط می نماید.»[24]
3- به موازات افت اعتبار امریکاوتشتّت به وجود آمده در سیاست خارجی این کشور، ابتکار عمل آن برای پایان دادن به جنگ نیز از بین رفت. در مقابل، شوروی سابق با بهره برداری از وضعیت پیش آمده و شدت بخشیدن به حمایتهای خود از عراق، درصدد به دست گرفتن ابتکار عمل برآمد. «بوریس پیادشیف» معاون سخنگوی وزارت خارجه شوروی ضمن بهره برداری از وضعیت پیش آمده اعلام کرد:
«دیگر نمی توان به امریکا اعتماد کرد و هرگونه ادعایی از سوی آن کشور باید دقیق مورد بررسی قرار گیرد.»[25]
پس از این واقعه، زمامداران شوروی بلافاصله، بر حجم کمکهای نظامی خود به عراق افزودند و جهت گیری جدیدی را در سیاست منطقه ای خود (بویژه در برخورد با دو کشور ایران و عراق و روند جنگ) در پیش گرفتند. در نتیجه این جهت گیری، موقعیت شوروی در منطقه و رابطه آن با عراق، از این مقطع تا زمان فروپاشی شوروی به بالاترین سطح ارتقا یافت.
سایه شوم تأثیرات ناشی از افشای ماجرای مک فارلین، تا مدتها بر مناسبات ایران و شوروی حاکم بود و به هر اندازه که موقعیت شوروی مستحکم می شد، فشار روسها به ایران در قالب حمایت از عراق افزایش می یافت.[26] اگر چه ایران، بحران بزرگی را برای غرب و هم پیمانان منطقه ای آن در ماجرای مک فارلین ایجاد کرد، اما برای مقابله با سوء استفاده شوروی از آن، تاوان سنگینی را با مقاومت سرسختانه خود پس داد.
4 - افشای این ماجرا، سبب بروز تنش در روابط عراق و امریکا گردید. تلاش مخفیانه امریکا برای نزدیکی به ایران، بیش از هر کشور، عراق را تحت تأثیر قرار داد. بغداد، در اولین عکس العمل خود طی بیانیه شدیداللحنی، چنین موضع گیری کرد:
«تفاوت بین گفتار و رفتار حکومت امریکا، اعتبار سیاستهای اعلام شده این کشور را مورد سؤال قرار داده و تعهّدات این کشور را به عنوان ابرقدرتی که برای حفظ صلح و امنیت جهانی مسؤولیت دارد، مورد تردید قرار داده است... اسلحه ای که ایران دریافت می کند، علیه عراق به کارگیری می شود[27] و طبعاً ارسال اسلحه امریکایی به ایران، بر عراق بیش از هر کشور دیگر تأثیر گذاشته است.»[28]
«نزار حمدون» سفیر عراق در واشنگتن نیز طی مصاحبه ای با «نیویورک تایمز»، با بیان آغاز چرخش عملی کشور متبوعش به سمت شوروی سابق، به صورت تلویحی امریکا را موردتهدیدقرارداد:
«گرمی مجدد روابط ایران و امریکا هیچ گونه ضرر و زیانی برای عراق ندارد.»[29]
به رغم تمهیدات، پشتیبانیها و حمایت آشکاری که پس از واقعه مک فارلین از سوی مقامات کاخ سفید نسبت به رژیم بغداد صورت گرفت، اقدامات آنها نتوانست تردید و ابهام ذهنی سران حزب بعث را نسبت به عملکرد امریکا محو کند. تحت این شرایط، تنش در روابط عراق و امریکا به طور روز افزون افزایش می یافت. این مسأله، از یک سو سبب ناتوانی بیش از پیش امریکا در به دست گیری ابتکار عمل در جنگ و از سوی دیگر، باعث گرایش عراق به سمت شوروی می شد. در چنین وضعیتی، کشورهای اروپایی متحدِ امریکا، با در دست گرفتن مدیریت بحران و قرار گرفتن در کنار عراق و تقویت بنیه نظامی آن، درصدد خنثی سازی پیروزیهای ایران (بویژه در عملیات کربلای 5) و جلوگیری از بازگشت کامل عراق به دامن شوروی برآمدند.
پی نوشت ها:
[1] کارشناس ارشد علوم سیاسی، عضو هیأت علمی پژوهشی پژوهشکده تحقیقات اسلامی، محقق و نویسنده.
[2] این بنیاد محل تجمع افراطی ترین اعضای حزب جمهوری خواه است که رؤسای جمهور زیادی از جمله ریگان را در رأس هرم قدرت ایالات متحده جای داده است.
[3] نشریه کیهان هوایی، 12 / 12 / 1366.
[4] براساس این تز، امریکا در واکنش به حمله نظامی کمونیستها به «جنگ محدود» که در آن از سلاح هسته ای با قدرت کم استفاده می شد، متوسل می گشت. براین اساس، سلاح هسته ای با قدرت تخریبی محدود، جایگزین بمبهای اتمی با قدرت زیاد می شد. طرفداران این تز، بیشتر بر جنبه بازدارندگی آن تأکید داشتند تا جنبه وقوع عملیات نظامی.
[5] موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کودتای نوژه، ناشر: مؤلف، تهران، چاپ دوم، 1368، ص 83.
[6] همان، ص 84.
[7] نشریه خبرگزاری جمهوری اسلامی، چکیده اخبار و گزارشهای مربوط به شکست تلاش امریکا برای تجدید رابطه با ایران، بخش اول، اسفند ماه 1365، صص 39-38.
[8] جیمز بیل، عقاب و شیر: تراژدی روابط ایران و امریکا، ترجمه مهوش غلامی، انتشارات کوبه، تهران، 1371، ص 494.
[9] همان، ص 497.
[10] بولتن وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، ترجمه گزارش کمیسیون تاور، ص 389.
[11] همان، ص 393.
[12] همان، ص 396.
[13] همان، صص 399 - 398.
[14] همان.
[15] ایشان در آن مقطع، عهده دار پست ریاست جمهوری اسلامی ایران بودند.
[16] بولتن وزارت امور خارجه، پیشین، صص 404 - 403.
[17] محمد درودیان، سیری در جنگ ایران و عراق از آغاز تا پایان، مرکز تحقیقات و مطالعات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تهران، 1376، ص 166.
[18] همان.
[19] همان، ص 167.
[20] نشریه خبرگزاری جمهوری اسلامی، پیشین، صص 6-4.
[21] در انتخابات سال 1972 م. نیکسون از حزب جمهوریخواه به طور مجدد کاندید گردید، حزب رقیب یعنی حزب دمکرات ستاد انتخاباتی خود را در یک مجموعه ساختمانی بنام واتر گیت که متشکل از آپارتمانهای اداری و یک هتل بود، قرار داد. بعدها فاش شد که حزب رقیب یعنی حزب جمهوری خواه با کار گذاشتن میکروفن و دستگاه های استراق سمع در ستاد انتخاباتی حزب دمکرات در انتخابات تقلّب نموده اند. نتیجه انتخابات به نفع حزب جمهوری خواه شد و نیکسون در نوامبر 1972 م. مجدداً به عنوان رئیس جمهور امریکا انتخاب شد. اما افتضاح ناشی از تقلب درانتخابات و فشارهای بعدی سبب شد تا وی دراوایل سال 1353 1974 م. از مقام خود کناره گیری نماید. این واقعه به «واتر گیت» معروف گشت. جریان مک فارلین نیز چون در زمان جمهوری خواهان در دوره ریاست جمهوری ریگان صورت گرفت، به واتر گیت دوم معروف شد.
[22] سند کمیسیون روابط خارجی سنای امریکا با عنوان «خلیج فارس عرصه آزمونی برای دیپلماسی امریکا» به نقلاز روزنامه اطلاعات، مورخه 3 / 9 / 1366.
[23] نشریه کیهان هوایی، مورخه 12 / 9 / 1365.
[24] نشریه خبرگزاری جمهوری اسلامی، چکیده اخبار و گزارشهای مربوط به شکست تلاش امریکا برای تجدید رابطه با ایران، بخش دوم، ص 37.
[25] همان، ص 54.
[26] محمد درودیان، سیری در جنگ ایران و عراق، شماره 3 از فاو تا شلمچه، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تهران، 1373، ص 95.
[27] حجم سلاحهای دریافتی ایران از امریکا در جریان ایران گیت، آنچنان پایین بود که در توان نظامی ایران تأثیری بر جای نگذاشت اما عراق با بزرگ نمایی آن، به مظلوم نمایی خود پرداخت.
[28] همان، ص 97.
[29] همان.
نظر شما