موضوع : پژوهش | مقاله

حدیث فطرت و شریعت

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 27، اسفند 1382 

نویسنده : رودگر، دکتر محمدجواد
دکتر محمد جواد رودگر[1]

چکیده:
شریعت و فطرت دو پدیده الهی اند که همگرایی و توافق وجودی و ذاتی با هم داشته و به تعبیر آموزه های اسلامی فطرت، شریعت متصل و شریعت، فطرت منفصل است که در حقیقت «انسانیت» آدمی را تشکیل داده است. دین برای هدایت و تأمین سعادت انسان و شریعت با هدف شکوفاسازی فطرت آدمی ظهور یافته است و «صراط مستقیم» تکامل و تعالی وجودی انسان را تشکیل می دهند.

به همین جهت، انسان باید فطرت شناسی و شریعت شناسی نماید و از سوی دیگر فطرتش را جلا یافته و پر فروغ نگه دارد و از حجابهای ظلمانی، نجاتش دهد تا قابلیت تامه هدایتهای شریعت را یافته و به رستگاری و فلاح نایل گردد.

انسان شریعت گرا و فطرت محور؛ انسان خداگرا، خداپرست و کمال طلبی است که در جهت فردسازی و جامعه سازی دینی تلاش می نماید و به سوی فتح قله های کمال و سعادت به پیش می رود؛ چه این که فطرت پایه و اساس همه حقایق، معارف و کمالات وجودی انسان است و شریعت نیز در خدمت فطرت است.

پس همه انسانها باید روزگار وصل به فطرت خویش را جستجو نمایند و از فصل و فراق با جوهره و انسانیت خویش رهایی یابند که هدف همه بعثت ها و امامتها بازگشت دادن انسان به فطرت خویش و تکمیل ارزشهای ذاتی و فطری اوست.

در کتاب خلقت و صحیفه آفرینش، پدیده هایی از دو عالم «امر» و «خلق» و دو نشئه «غیب و شهود»، اگر چه در اصل تلبس به لباس هستی و تبتّل از نقص نیستی به سوی کمال وجود، اشتراک و اتحاد دارند ولی کثرت حقیقی نیز به مشیت الهی بر تمام موجودات حاکم بوده و معیار غیریت، و کثرت، همانا در ذات و جوهره هر کدام از موجودات، مکنون می باشد و باید فصل ممیز یک هستی از هستی های دیگر را تحصیل نمود.

پس اگر چه همه پدیده ها در این که از عالم امر و غیبند، مبدأ واحدی داشته به سوی همان مبدأ، معادی در یک صیرورت خواهند داشت و از وحدت به سوی وحدت در سیرند اما حقیقتی جوهری و ذاتی، آنها را از هم جدا می نماید.

این فصل جوهری تمیز دهنده انسان از سایر موجودات، همانا «فطرت»[2] اوست که او را تنها، یگانه، تافته جدا بافته، گل سر سبد آفرینش، نسخه منتخب هستی، معیار حدوث و بقای عالم، امانت پذیر، خلافت پیشه، وحی پذیر، مرید و مختار، تکامل گرا، حقیقت جو، عرفان یاب، خلاق و مبتکر، مسخِّر عالم، مسجود ملائکه، صعودیابنده، معراج اندیش، تجلی جمال و جلال الهی، جدول بحر وجود، دفتر غیب و شهود، تبلور وحدت امر و خلق و کانون ملک و ملکوت قرار داده است.

به همین جهت، نغمه فطرت، نغمه دیار قرب و لقا و ندای فطرت، ندای «ارجعی»[3]و نوای فطرت، نوای «استجیبوا»[4] و حدیث فطرت، حدیث «تعالوا» است که: آیا گوش جان را برای شنیدن ناله ها و نواهای فطرت گشوده اید؟ آیا چشم دل در شهود جمال فطرت باز کرده اید؟

آیا با خود، با جان، با روح و روان با فطرت خویش؛ خلوت و تنهایی، گفتگو و درد دل، مصاحبت و محاشرت، معاشرت و مؤانست داشته اید؟ آیا اخبار تعالی دهنده و احوال تکامل بخش «فطرت» را در کتاب نفس خوانده اید؟[5] آیا اشعار اِشعار دهنده و ابیات به بیت الله رساننده فطرت را دیده اید؟

آیا آیات «وَ فِی أَنْفُسِکمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ » و کریمه «عَلَیکمْ أَنْفُسَکمْ»[6] را در کتاب شریعت تلاوت نموده اید؟ آیا «بَلِ الإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ»[7]و «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الآْفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ»[8] را قرائت کرده اید؟ آیا بانگ کوبنده «وَ لا تَکونُوا کالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»[9] و... را هشدار خویشتن خویش و بیداری دل خود نهاده اید؟

آری! گرچه هر چیزی در دریای وجود بهره ای از کمالات الهی داشته و نشانه ای از «وجود مطلق» است اما به قدر سعه وجودی خود و قابلیت هستی اش آن بی نشان را، نشان می دهد و چون انسان، عصاره هستی و چکیده خلقت است پس عصاره تجلی عالم از خداست و از آنجایی که سعه وجودی داشته و گام بر دو لبه مجرد و ماده نهاده و غیب و شهود را نشانه گرفته، بیشتر و کاملتر از هر موجودی آیت جمال حق سبحانه است. بر همین اساس، حدیث فطرت، حدیث «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ»[10]و کتاب فطرت، همان کتاب کامل فطرت آفرین است.

گرچه سنت هدایت «تکوینی» و «عامه» بر عالم و آدم به صورت موجبه کلیه حاکم است و کل هستی محکوم به حکم هدایت الهی می باشد ولی چون انسان از سرمایه ها و استعدادهای متنوع و سرشار در نیل به عالیترین درجات تکاملی و وصول به بلندترین قله های کمال نوعی خویش بهره مند است خداوند نیز مظهر فضل و کمال و جُود و احسان است و عدالت برای فعلیت و شکوفایی آن قوای وجودی و کشف و کاوش معادن انسانی «هدایت تشریعی» را نیز در کنار هدایت تکوینی و هدایت فطری[11] نهاده تا «حجت» بر انسان تمام شده به سوی غایت خلقتش حرکت و پویایی داشته باشد و کتاب شریعت در پاسخ به سؤال فطرت از کتاب مکنون و لوح محفوظ الهی تنزیل یافت؛ چون «وَ آتاکمْ مِنْ کلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ»[12]. به همین جهت، رابطه دین و دل و شریعت و فطرت؛ رابطه طالب و مطلوب، عاشق و معشوق و مکمل و مستکمل است که هدف این مقاله نیز تبیین چهره این ترابط است.

شریعت[13] با همه ظاهر و باطن خویش و پیوند «امری» و «خلقی» شأن نزول یافت تا فطرت تنها نباشد و غریب نماند. شریعت به لقای فطرت در زندان طبیعت و به دیدار «یار» در ظلمتکده مادیت آمد و چه نکوست که شریعت از همان راهی تنزیل یافت که فطرت از همان جا هبوط کرد؛ آن «من امرنا» بود این «مِن رُوحی»[14]، شریعت آمد تا فطرت را از اسارت «ماندن» حریت بخشد که «مسیح فطرت»، شریعت بود. اینک به متن اصلی مقاله پیرامون شریعت و فطرت و اشتراکها و افتراقهای آنها می پردازیم:

شریعت، فطرت منفصل و فطرت، شریعت متصل و هر دو از «مبدأ» واحد با معانی واحد هستند که شریعت و فطرت عین همند و حال فطرت در قال شریعت و هوای شریعت در «نی» فطرت دمیده شد و هر دو سرّ انسان و راز عالمی را به جلوه آورده اند. «من» فطری با وحی الهی مرتبط و قرآن با قلب و دین با دل متصل که «اسلام»، تفسیر انسان و انسان، تقریر اسلام[15] و هر دو مظهر اراده تکوینی و تشریعی الهی که اگر دین ظهور نمی داشت دل به چه می آرمید و در پرتو چه چیزی به تعالی و کمال می رسید؟ و اگر دل نبود دین به چه می ارزید؟ که این دو، بهر هم آفریده شده که فطرت از خداست و شریعت نیز، این طلبید و آن عاشقانه به سویش دوید.

شریعت، سروش سرّ فطرت است و آهنگ دل آن، که اگر فطرت بر سنت «تقویم»[16]گشته، شریعت بر قانون «اقوم»[17]مَنزل می گزیده است. این کتاب تکوین به آن کتاب تدوین، عجین و این «ارشاد» خواست و آن «رشد» عطا فرمود که فطرت در رهایی خویش از ظلمت، «معتصم» به «حبل» شریعت و متمسک به «عروه وثیق» شریعت شد که این به آن محتاج است و آن به این مشتاق.

حال دَمی با قرآن، مأنوس و لحظه ای با وحی، محشور شویم. از دفتر وحی قصه های کتاب دل خویش خوانیم و با تلاوت قرآن، تعالی فطرت و با قرائت آن به قرب فطرت واصل گردیم که قرآن سخن قلب است.

تلاوتش تبتل و قرائتش قرب آور، پیامش رجعت به فطرت و آرمانش آرمیدن در شبستان فطرت است که فروغ وحی، فرقان حق و ایقان مبین و عرفان وزین و برهان شریف و دانش دین و بینش دل عطا کند که تعلیم و تزکیه؛ غایت بعثت و شریعت، و تعلم و تزکی؛ جوهره جبلت و فطرت، و شریعت؛ برهان، نور، رحمت، هدایت، بصیرت، بشارت، حکمت، موعظه، فرقان، بلاغ و بیان است. پس فطرت شناسی و فطرت یابی، شریعت شناسی و شریعت یابی است. خطوط منقش بر صحیفه مطهره شریعت همانا خطوط مصور بر کتاب زیبای فطرت است و تفکر در کتاب خدا، تفکر در کتاب خود است.

اوصاف و ویژگیهای مشترک شریعت و فطرت یا هماهنگی و وحدت این دو با هم
1- کتاب شریعت (با ظاهر و یا باطن و غیب و شهودش) تجلی خداست:

«فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر ان یکون راه.»[18] و فطرت نیز محل ظهور و تجلی خداست: «ان الله خلق آدم علی صورته.»[19] و هر دو نمایش علم و قدرت و حیات الهی، که تجلی اسمای حسنای الهی اند «فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»[20] و هر دو از آیات و نشانه های عرفان و ادراک خدای سبحانند.

2- هر دو (شریعت و فطرت) با تمام ابعاد و درجات وجودیشان از «مبدأ واحد» سرچشمه گرفته و به سوی آن «مبدأ واحد» در حرکتند که نازل کننده هر دو، خداست «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ»[21] و «اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً»[22] که مبدأ و معاد هر دو واحد است.

3- هم شریعت و هم فطرت از کلمات الهی اند؛ یکی کلام تشریعی و دیگری کلام تکوینی.[23]

4- نه در شریعت الهی (مجموعه آیات قرآن) تغییر و تبدیل وجود دارد نه در فطرت، که هیچ کدام تغییر یابنده و تبدیل پذیر نیستند.[24]

5- هر دو (شریعت و فطرت) از مصادیق جهان خلقت و نیز معجزه اند و دعوت به تحدی پیرامون اسلام و انسان شده «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ»[25] و «إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَنْ یخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»[26] و انسان مرموزترین و اسرارآمیزترین مخلوق الهی است که در رابطه با آن به طریقی اولی، این حکم صادق است.

6- هم شریعت «نور» است و هم فطرت، و ظلمت بطلان در هیچ کدام راه ندارد و «لا یأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ.. .»[27] در هر دو صدق می کند.

7- هم شریعت و قرآن از کثرت و اختلاف و تخلف مصون است و هم فطرت و حقیقت وجودی انسان.[28]

8- هم قرآن و وحی در آنچه که می دهد و فرا می خواند «معصوم» است و هم فطرت در آنچه که می طلبد و می خواند. به همین جهت، در عصمت، هم حریم وحی از معصیت مبرّاست و هم حرم فطرت از گناه بَری است.[29]

9- هم قرآن غیب و شهود و ظاهر و باطن و ملک و ملکوت و جسم و جان دارد و هم فطرت انسان دارای مراحل و مراتب و درجات وجودی است و انسان به مقدار لیاقت و توانمندی ذهنی و ذاتی هم از «انوار» شریعت و هم از انوار و لمعات فطرت بهره مند می باشد.

10- هر دو کتاب تدوین و تکوین، شریعت و فطرت را «عالمان» دانند که چیست؟ و در آنجا به تدبر و تفکر می پردازند «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»[30] و...

11- هم دین، عمیق و ژرف و بی انتهاست و معارف مکنون در آن وسیع و گسترده، هم دل حاوی معالم و معارف گسترده و جامعی است که حکم «ظاهره انیق و باطنه عمیق.»[31] حکم و وصف عنوانی شریعت و فطرت است.

12- هم شریعت، جاودان و ابدی است و هم فطرت، نه دین مردنی است و نه فطرت زوال پذیر که هر دو، باقی به بقای الهی اند؛ «لا تبدیل لخلق الله».[32]

13- هم در شناخت و تفسیر شریعت باید به همه آیات توجه داشت و هم در شناخت فطرت باید به همه مقوله ها و ابعادش نظر نمود. بر همین اساس، قرآن شناسی و انسان شناسی هم با توجه به همه جوانب و ابعاد، ممکن و میسر می باشد.[33]

14- در مشکلات و تحیرها، هم می توان به قرآن و دین مراجعه کرد و هم سری به خانه دل زد که: «فعلیکم بالقرآن.»[34] و «علیکم انفسکم»[35] دال بر آن می باشد.

15- در تفسیر آیه امانت[36]، امانت به قرآن و شریعت و نیز به فطرت تفسیر شده است.

16- هم شریعت، دعوت کننده به توحید (خداشناسی و خداپرستی موحدانه و مطلق شناسی) است و هم فطرت، فراخوان به سوی توحید (وحدت در دعوت) است.

17- هم شریعت، حامل علم حصولی و علم حضوری است و با علم مفهومی و علم شهودی قابل ادراک و شناخت است و هم فطرت.

18- همان طوری که انحراف از شریعت ممکن است، انحراف از فطرت نیز ممکن است و مبدأ انحراف از هر دو، واحد و مشترک می باشد.

19- هم وجود شریعت در متن و نهاد حیات بشری ضروری است و هم فطرت در کانون زندگی انسان، واجب که این نیاز از طرف انسان به شریعت و فطرت، خود ذاتی و حقیقی است.

20- هم شریعت و وحی، برهانی بر شناخت خداست و منبع معرفت و هم فطرت دلیل و حد وسطی برای دریافت حق متعالی. از این رو، در هر دو راه قرآن و فطرت امر به تفکر و تدبر شده است.

21- منطق و پیام شریعت همان منطق و پیام فطرت است، اگر چه در اجمال و تفصیل با هم فرق دارند.

22- نه وجود فطرت در انسان مخالف اصل آزادی است و نه نزول شریعت با آزادی منافات دارد بلکه هر دو، برهانی بر اثبات آزادی و آزادگی انسانند.[37]

23- هم هر کس به قدر افکار و اندیشه های خویش از شریعت و وحی بهره مند خواهد شد و هم به هر کسی به قدر آگاهیها و تأملات خود، از فطرت عطا خواهد شد که: «ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها.»[38]

24- فطرت و شریعت (اسلام) هر دو همگانی و جهانی است و فتح و ظفر در نهایت نیز از آنِ شریعت و فطرت است که حاکمیت و زمام بشریت را به عهده خواهند گرفت.

25- هم شریعت احسن الحدیث است و هم فطرت احسن المخلوقین که فطرت بر «تقویم» و شریعت بر «اقوم» بنا نهاده شده است.

26- رجوع و بازگشت به فطرت بر سبیل حقیقت همانا رجوع و انابه به سوی شریعت بوده، چنان که رجوع و ایمان به شریعت بر صراط حقیقت همانا رجوع و ایمان به فطرت است که مؤمن به شریعت، مؤمن به فطرت و مؤمن به فطرت، مؤمن به شریعت می باشد.

27- نه فطرت کهنه شدنی و قدیمی خواهد شد و نه شریعت (دین) بلکه هم فطرت و هم شریعت، همیشه زنده، تازه، با طراوت و جذابند.

پایان سخن
چون شریعت تکلیف بر انسان و تحمیل بر آن نیست، بلکه تشریف و تربیت آدمی است، انسان در طول حیات خویش محتاج به دین می باشد اگر چه به اوج بلوغ عقلی و پویایی علمی و بالندگی عرفانی هم رسیده باشد؛ زیرا همان خدایی که عقل و حس را آفرید و آنها را قابل تکامل و رشد قرار داد، عامل تکامل و فعلیت سرمایه های فکری و روحی را نیز نازل نمود (که دین باشد) تا فطرت عقلی و فطرت قلبی[39] در پرتو شریعت به شکوفایی برسد و نیاز و گرایش به دین و ایمان دینی را نیز فطری هر بشری قرار داد (که دین پذیری و گرایش مذهبی «فطری» باشد) و «وجه دل» به سوی «وجه دین» متوجه باشد که «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفاً»[40]

و به همین دلیل، خداوند در قرآن کریم در کمال صراحت، هم ایمان مذهبی را نوعی هماهنگی با دستگاه خلقت و کتاب آفرینش دانسته است: «أَ فَغَیرَ دِینِ اللّهِ یبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الأَرْضِ»[41] و هم ایمان مذهبی را جزء سرشت و فطرت آدمی معرفی نموده: «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها»[42]. فطرت، خود یک فلسفه زندگی و فرهنگ جامع و جاوید، پویا و پایای انسان به شمار می رود که اگر انسان در «طریق توحیدی» فطرت گام بردارد یقینا در صراط دیانت و شریعت نیز قرار خواهد گرفت.

زیرا تباین، تضاد و تناقضی بین فطرت و دیانت نیست که «مانعه الاجتماع» باشند یا بتوان گفت: «یا فطرت یا شریعت» یا به صورت منفصله حقیقیه باشند بلکه فطرت، خود تجلی شریعت و شریعت، ظهور همان فطرت است و چون فطرت، جویای کمال (آن هم کمال مطلق) می باشد و به صورت استعدادها و قوه است باید در پرتو دیانت و شریعت به فعلیت وجودی خود و کمال نوعیش برسد و اساسا شریعت در لبیک به ندای فطرت به ظهور و بروز رسیده است و لا غیر.

به همین دلیل چون همیشه فطرت هست و به سوی کمال هم می رود و «حد یقف» نیز ندارد شریعت هم باید دائما باشد و فلسفه ختم نبوت نه فلسفه ختم فطرت است و نه ختم دیانت بلکه تنها به معنای انقطاع وحی است چون آنچه لازمه و ضروری حیات بشر بود نازل شده و ابلاغ گشت و فلسفه امامت و ولایت نیز تبین حقایق و بواطن شریعت در احیا و تعالی فطرتها بوده؛ چه این که در غایت و حکمت بعثت نیز فرمود: «یثیروا لهم دفائن العقول.»[43] و اگر مدعی شود که با این همه رشد و نبوغ عقلی و فلسفی و علمی و تجربی، دیگر نیازی به وحی نیست و احتیاجی به امامت نیز نخواهد بود خواهیم گفت فطرتها چه حکمی دارند؟ انقطاع از نبوت و امامت یا ارتباط و اتصال؟ مگر هدف وحی و نبوت و نزول کتاب و شریعت بروز شکوفایی استعدادهای عقلی و تجربی و عرفانی نبود؟ آیا این همه رشد، خود عقل و علوم عقلی و تجربی، برهان بر اثبات نیاز مستمر و دائمی به شریعت نیست؟ آیا علوم تجربی همه نیازهای انسان را پاسخ می دهد؟ اگر آری، پس چرا در دنیای رشد علمی و فلسفی، عطش دین گرایی و تمایل به مذهب، بیش از هر عصر و زمان دیگر وجود دارد؟ آیا این طلب و نیاز از احکام فطرت نیست؟ مگر وحی تا زمانی است که علم و فلسفه نباشد؟ آیا دین کانون تکامل انسان در ابعاد مختلف عقلی، ذهنی، قلبی، ذاتی، مادی و تجربی نیست!؟ باز پاسخ فطرت چیست؟

شاید این انس با خویشتن و رجوع دل و گفتگو با حقیقت هستی، خود تمام این سؤالات را جواب وافی و کافی دهد و... اما لُب و جان مطلب این است که بشر در هر مرحله ای که باشد در مقابل وحی و شریعت «امّی» محسوب شده و آیه «وَ یعَلِّمُکمْ ما لَمْ تَکونُوا تَعْلَمُونَ»[44] اِشعار به آن داشته و «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأُْمِّیینَ»[45] در هر عصر و نسلی اعلام امی بودن بشر (از جهت انسان بودن) را می کند که انسان همیشه به تفسیر «خود»، «جهان»، «جامعه» و «خدا» محتاج است و دین تفسیر این ارکان چهارگانه هستی است؛ چه این که شریعت «تِبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ»[46] خواهد بود. از طرف دیگر تجربه عینی و عملی مکاتب تجربی صرف و فلسفه های ماتریالیستی و ادیان بشر ساخته در عصر جدید، خود بهترین شاهد و گواه بر این حقیقت است و بشر از جاهلیت ارتجاعی و بدوی به تنزیل و در عصر جاهلیت متمدن و متجدد به تأویل و تفسیر دین و سپس تبلیغ و تعمیق اندیشه های دینی ناب نیازمند است.

آری! جاهلیت آن روز عریان و بی نقاب بود و جاهلیت امروز نقابدار، امّیت آن روز برهنه و امّیت امروز پوشیده، آن روز بت چوبی و سنگی حجاب انسان در دریافت فطرت بود و امروز بت تمدن و تجدد، آن روز بی خبری از عالم و آدم بود (چه این که نه اعتقاد درست وجود داشت و نه علم و فرهنگ و دانش) و امروز نیز گرچه بازار علم و دانش رونق دارد ولی ایمان و اعتقاد و جهان بینی صحیح بر پندار و گفتار و کردار جهانیان وجود ندارد.

پس جهالت به فطرت، جهالت به شریعت است و عرفان و ادراک به فطرت، ادراک به شریعت و مراقبت از فطرت است. نتیجه آن که:

1- فطرت از عالم «امر» بوده و فصل ممیز جوهری انسان از سایر موجودات در غیب و شهود است.

2- انسان همانند سایر موجودات، دارای ظاهر و باطن و ملک و ملکوت است و دفتری از غیب و شهادت بوده و گام بر دو لبه مادیت و روحانیت، طبیعت و ماورای طبیعت نهاده و دارای مراتب وجودی مختلف است.

3- هر چیزی در عالم، جلوه جمال الهی است. انسان نیز چنین است و چون سعه وجودی خاصی دارد و اشرف و اکمل موجودات می باشد، جلوه کامل جمال الهی است.

4- شریعت و فطرت، دین و دل و اسلام و انسان رابطه ای چون رابطه عاشق و معشوق، طالب و مطلوب، محب و محبوب و مکمل و مستکمل دارند.

5- انسان غیر از هدایت تکوینی عامه و هدایت فطری، از هدایت تشریعی نیز برخوردار می باشد.

6- حدوث شریعت و نزول دیانت در جهت تکامل فطرت و رهایی از زندان مادیت، طبیعت و نقص است.

7- شریعت، فطرت مفصَّل و فطرت، شریعت مجمل است.

8- شریعت، فطرت منفصل و فطرت، شریعت متصل است.

9- فطرت به شریعت محتاج و شریعت به فطرت مشتاق است.

10- فطرت و شریعت در اوصاف ثبوتی و سلبی گسترده، مشترک و واحدند.

11- شریعت تشریف و تربیت و تزکیه فطرت است.

12- وجه فطرت متوجه وجه شریعت است.

13- فطرت مطلق شناس و مطلق خواه و شریعت، شناساننده «مطلق» و عطاکننده آن و موصل به سوی کمال مطلق است.

14- فطرت، جاودان، تازه و با طراوت و شریعت نیز دائمی، باقی، ابدی و جوان است.

15- رجوع به شریعت همانا رجعت به فطرت و بازگشت به فطرت همان ورود در بیت منور و منوِّر شریعت است.

پی نوشت ها:

[1] دکتری عرفان، استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج، مدیر گروه اخلاق و عرفان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، محقق و نویسنده.

[2] مقصود از «فطرت»، بنیاد هستی و اساس وجود انسان است که او را از سایر موجودات ممتاز و جدا کرده است. فطرت همانا باطن انسان و میسّر وجود آدمی است که با تعابیر لغوی و اصطلاحی نیز کاملاً هماهنگ است و به سرشت و حقیقت انسان نیز تفسیر شده است و تمامی گرایشهای متعالی انسان اعم از گرایشهای خداپرستانه، خیرخواهانه، عدالت جویانه، زیبایی پرستانه، علم جویی و... و حتی بینش و شناختِ خدا را شامل می گردد؛ یعنی انسان که در دو ناحیه بینش ها و گرایشها یا «انسانیت» از موجودات جدا و منفک می شود به «فطرت» تعبیر شده است.

[3] فجر / 30. چون ندای فطرت همان ندای شریعت است و در شریعت، ارجعی و استجیبوا آمده است ندای فطرت تلقی می شود. آری! آن نداها، آیات الهی اند ولی با فطرت انسان کاملاً هماهنگ خواهند بود؛ به گونه ای که همانا ندای حقیقت وجود آدمی هستند.

[4] انفال / 24.

[5] النازعات / 20. کتاب نفس همانا کتاب وجود انسان یا حقیقت آدمی است و به وزان کتاب آفرینش و هستی و کتاب قرآن یا هدایت می باشد که کتاب فطرت، کتاب دل، کتاب نفس و... به آن گفته می شود و در اینجا فطرت جزئی از مجموعه کتاب نفس یا وجود آدمی است.

[6] مائده / 105.

[7] قیامت / 15.

[8] فصلت / 53.

[9] حشر / 19.

[10] ابراهیم / 10.

[11] مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ذیل آیه سوم سوره انسان دهر بین هدایت فطری و هدایت تکوینی تفاوتهایی قائل است.

[12] ابراهیم / 34.

[13] در سراسر مقاله، شریعت به معنای دین و اعم از عقاید، اخلاق، عرفان، فقه و احکام به کار رفته است که بر اساس آیه 18 سوره جاثیه: «ثُمَّ جَعَلْناک عَلی شَرِیعَةٍ مِنَ الأَْمْرِ فَاتَّبِعْها...» آمده است.

[14] فطرت شمه ای از روح است که حقیقت وجود انسان می باشد و زیرمجموعه همان «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» است. از این رو، روح، حقیقت واحدی است که دارای مراتب، درجات و شؤون مختلف است.

[15] چون اسلام برای هدایت انسان نازل شده است انسان شناسی کامل و وحی که قرارگاه اصیل اسلام است، انسان را که اشرف مخلوقات و عصاره عالم خلقت است تفسیر می نماید که تفسیر همه عالم نیز هست. آری! لازمه هدایت کامل انسان تفسیر ملائکه، ارض و سما و... نیز می باشد که در اسلام به صورت اصولی آمده است.

[16] تین / 4.

[17] اسراء / 9.

[18] نهج البلاغه / خطبه 147.

[19] سید محمدحسین تهرانی، انوار الملکوت، ج 1، ص 305.

[20] بقره / 115: پس به هر طرف که رو کنید وجه خدا هم هست.

[21] قدر / 1.

[22] بقره / 38. اگر چه هبوط، مربوط به آدم و حوا که منشأ انسانهای کره زمین هستند می باشد ولی به فطرت نسبت داده شد تا مُشعر این معنا باشد که انسانیت انسان به فطرت اوست و لا غیر.؛ زیرا حقیقت آدمی، به روح بوده و فطرت از تجلیات روحی اوست.

[23] مائده / 48.

[24] تغابن / 3.

[25] اسرا / 8: بگو: اگر جن و انس جمع شوند که مثل این قرآن را بیاورند، نمی توانند.

[26] حج / 73: کسانی را که غیر از خدا می خوانید نمی توانند مگسی را بیافرینند هر چند به یکدیگر کمک کنند.

[27] فصلت / 41: مطالب نادرست نه از پیش رو و از پشت سر، در آن راه ندارد.

[28] یعنی فطرت، صراط مستقیم الهی و جاده حق است که در هدایتها و مقاصد فطری اختلاف و تناقض نیست و چون فطرت انسان الهی است در آن تخلف نیز وجود ندارد؛ یعنی فطرت انسان معصوم است و «تبدیل ناپذیر»، تنها ممکن است دچار غبارگرفتگی و زنگارزدگی باشد و محجوب شود ولی اگر انسان مراقب خویش باشد فطرت هماره فروغ و نور الهی داشته و آدمی را تحت هدایت و حمایتهای معنوی خویش قرار می دهد و...

[29] دل، از منابع مهم معرفتی است از این رو، شناخت قلبی برترین است و اگر انسان، اهل تزکیه و تهذیب نفس باشد معارف فراوانی را از درون خویش می یابد. قرآن نیز قلب را منبع شناخت می داند.

[30] فصلت / 44.

[31] نهج البلاغه / خطبه 3.

[32] روم / 30.

[33] در تفسیر المیزان، ذیل آیه 105 سوره مائده بحث مبسوطی پیرامون آیه یاد شده آمده است که انسان اگر به خود برگردد؛ یعنی «خودِ حقیقی» نه «خودِ پنداری»، به مقام خودشناسی و خودسازی برسد از تردید و تحیر رهایی یافته و حقایق وجودی را در خویشتن خویش می یابد.

[34] محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 4، باب فضل القرآن.

[35] مائده / 105.

[36] احزاب / 72.

[37] آزادی در این بحث اعم از آزادیهای عقلی فلسفی - کلامی و آزادیهای اخلاقی و عرفانی است که در حقیقت، بر اساس آموزه های اسلامی انسان آزاده، آزادی دارد و آزادگی انسان از هر گونه قید و بند و تعلّقات سرچشمه آزادی انسان خواهد بود...

[38] نهج البلاغه فیض الاسلام، کلمه قصار 139: این قلبها، ظرفها ی علوم و حقایق و اسرار است و بهترین آنها، نگاهدارنده ترین آنهاست.

[39] در زمینه فطرت عقلی و قلبی ر.ک.: مرتضی مطهری، شرح مختصر منظومه، ج 2؛ پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5؛ فطرت.

[40] روم / 30.

[41] آل عمران / 83.

[42] روم / 30.

[43] نهج البلاغه، خطبه 1: و توانمندیهای پنهان شده عقلها را آشکار سازند.

[44] بقره / 151.

[45] جمعه / 2.

[46] نحل / 89.

نظر شما