موضوع : پژوهش | مقاله

نگاهی به چرایی و چگونگی قیامت، در قرآن

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 39، اسفند 1383 

نویسنده : گلایری، علی
علی گلایری[1]

چکیده:
آن هنگام که خالق هستی، از اراده خویش مبنی بر خلق جانشین، به فرشتگان گفت، آنان با شگفتی پرسیدند که موجودی فسادگر و خون ریز می آفرینی؟! خداوند پاسخ داد: آنچه من می دانم، شما نمی دانید.

این چنین، انسان به عرصه وجود وارد شد. موجودی که پای در فرش و سر به سوی عرش داشت. جسمی داشت که او را به زمین می کشید و روحی که به آسمانش می خواند. اما خالقش تنهایش نگذارد و به سوی خویش فرا خواند و از انحرافش بر حذر داشت. ضمانت اجرای نیکی و بدی او را نیز، قیامت قرار داد تا کاشته های این دنیا، در آن دیار برداشت شود.

این نوشتار، مجموعه این فرآیند را تحلیل می کند و به بررسی هدف خلقت، لزوم وجود قیامت، رابطه عمل انسان با پاداش یا عذاب قیامت و نکاتی پیرامون روز پسین می پردازد.

انسان به عنوان اشرف مخلوقات خداوند، دارای دو بعد جسم و روح می باشد؛ جسم انسان مربوط به عالم ماده و روح انسان مربوط به عالم بالا و الوهیت است. قرآن کریم، ترکیب انسان را از روح و جسم تأیید می کند و در مورد بدن تصریح می کند که انسان از خاک آفریده شده است[2] و در مورد روح می فرماید: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»[3] یعنی: از روح خویش در وی دمیدم. هنگامی که خاک و نفخه الهی با هم ترکیب شدند موجودی متولد شد که بخشی مربوط به عالم سفلی و پست و بخشی مربوط به عالم علیا بود و ترکیب این دو بخش از هستی، هنری بود که تنها از عهده بهترین خالق برمی آمد: «فَتَبارَک اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»[4]

این دو بعد دارای خواستها و امیال ویژه خود هستند؛ آن که مربوط به عالم ماده و خاک است، میل به فجور و پستی دارد و آن که مربوط به عالم بالاست به سعادت و تقوی مایل است: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[5] یعنی: سپس به او فجور و تقوی الهام نمود.

نکته دیگر، این که قرآن کریم که هدف از خلقت انسان را عبادت خداوند می داند؛ «و ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِنْسَ إِلاّ لِیعْبُدُونِ»[6] یعنی: جن و انس را خلق نکردم مگر برای عبادت. با توجه به این که موجوداتی بوده و هستند که همیشه خداوند را عبادت می کردند و هیچگاه از فرمان الهی تخلف و عصیان نکرده و نمی کنند،[7]

انسان، به این دلیل آفریده شد تا با اراده و اختیار خویش خداوند را عبادت نماید؛ یعنی با آن که قدرت بر انجام فجور و فحشا دارد، به سوی عبادت خداوند گام بر می دارد و خود را با اراده و اختیار خویش، تحت فرمان الهی قرار داده و از او پیروی نماید.

از طرف دیگر، خداوند متعال برای آن که انسان را به سوی خویش بخواند اقداماتی را صورت داده است تا راه رسیدن به خویش را هموار سازد که به بخشی از آن اشاره می کنیم.

1- انسان را به گونه ای آفرید که طالب حق بوده و به سوی خداوند متعال حرکت نماید: «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ»[8] یعنی: پس بدین حق روی آور و بر آن ثابت قدم باش؛ آن دینی که خداوند سرشت مردم را بر آن آفرید و دگرگونی در آفرینش خداوند نیست. در حقیقت، فطرت انسان، خداجو خلق شده است؛ به گونه ای که اگر فریفته خواستها و لذتها واقع نشود، به سوی خداوند گام برمی دارد.

2- ذات اقدس الهی، انسان را برای رسیدن به خود، مورد حمایت جدی قرار داده است؛ به گونه ای که هر کس به سوی او حرکت نماید، خداوند راه های مختلف را به او نشان خواهد داد تا بتواند مسیر درست را انتخاب نماید: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا»[9] یعنی: هر کس در راه ما تلاش کند ما راه های خود را به او نشان خواهیم داد. در واقع، مهم آن است که انسان به ندای درونی خویش پاسخ داده و به سوی الله طی طریق کند؛ در این صورت افقهای مختلف به سوی او گشوده می شود تا بهتر و آسانتر این مسیر را بپیماید.

3- لطف دیگر باری تعالی برای رساندن انسان به هدف خلقتش (عبادت خداوند) این است که انبیا را فرستاد تا انسانها را از ظلمت آباد ماده به نور الهی برسانند: «کتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیک لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»[10] یعنی: کتابی (قرآن کریم) را بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکی، به نور درآوری.

آری! پیامبران، بویژه آخرینِ آنها در حالی که چراغ هدایت در دست دارند از طرف خداوند بین مردم آمده اند تا زنجیرها را از پایشان بردارند: «وَ یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلالَ التی کانت علیهم»[11] یعنی: و از اینان بار گرانشان و غلها و بندهایی را که بر ایشان بود از دوششان بر می دارد. زیرا لازمه بردن آنها به حریم ملکوت، آن است که غلها و زنجیرها بر پایشان نباشد: «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکمْ»[12] یعنی: بگو: بیایید تا آنچه خدایتان حرام کرد را بر شما تلاوت کنم.

استاد جوادی آملی - دام ظله - می نویسد:«تعال غیر از الی است. اگر دو نفر در یک سطح قرار گیرند یکی به دیگری می گوید: «الی»؛ پیش من بیا. اما اگر در دو طبقه باشند آن که بالاتر است می گوید: «تعال» یعنی: بیا بالا. حرف انبیا این است که بالا بیایید.

این لطیفه را در تفسیر بیضاوی ملاحظه می فرمایید که آن ادیب می گوید: در بادیه نشینان عرب رسم بود و هم اکنون هم هست که در مناطق کوهستانی خانه ها را در سینه کوه می سازند و دامنه کوه را که هموار است برای کشت و زرع آماده می کنند بچه ها در نقاط هموار به بازی مشغول می شدند هنگام غروب پدر و مادر به لبه ایوان منزل می آمدند و به بچه ها می گفتند «تعالوا، تعالوا!» بیایید بالا، بیایید بالا!»[13] نتیجه آن که انسان برای رسیدن به جایگاه واقعی خویش، محتاج به راهنماست و خداوند متعال، این لطف را از بنده اش دریغ نفرمود.

4- در مرحله بعد، خداوند به بندگان امر فرمود که اگر گناه کردید و این گناه به خاطر غفلت و جهالت بود[14]به سوی خدا بازگشته و توبه کنید؛ خداوند متعال شما را می پذیرد: «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[15] یعنی: کسی به جهالت عملی انجام داده و توبه کند و اصلاح نماید، خداوند بخشنده و مهربان است.

5- در آخرین گام، برای آن که جلوی گناهان را بگیرد - که مهمترین راهزن است - تا انسان در مسیری که خداوند انتخاب نموده، به درستی قدم بردارد؛ فرمود که انسانها را در قیامت در محضر خویش حاضر خواهد کرد و آنان که خداوند را عبادت کردند، به ثواب و آنها که عصیان کردند به کیفر خواهند رسید و کوچکترین عملی، مورد غفلت واقع نمی شود: «فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ»[16] یعنی: کسی که ذره ای کار خیر انجام دهد آن را خواهد دید و آن کس که ذره ای عمل بد نماید آن را خواهد دید. قیامت، پایانی بر علت خلقت انسان و روز نتیجه امتحان انسان است که آیا در این آزمون بزرگ سربلند بیرون آمد یا خیر.

اما انسانی که غرق در امور مادی و ظلمانی دنیا شد، آن قدر از اصل خلقت خویش دور گشت که حتی معاد را انکار نمود و این که انسان بی جانی که خاک شده، دوباره جان بگیرد را امری بعید شمرد. می توان گفت مهمترین علت انکار قیامت، استبعاد آن است: «فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیءٌ عَجِیبٌ أَ إِذا مِتْنا وَ کنّا تُراباً ذلِک رَجْعٌ بَعِیدٌ»[17]یعنی: کافران گفتند: این چیز عجیبی است! آیا ما پس از آن که خاک شدیم دوباره زنده می شویم؟!

این بازگشت بسیار بعید است. خداوند، در رد این پندار می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی یبْدَؤا الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیهِ»[18]یعنی: و او کسی است که خلایق را می آفریند و سپس باز می گرداند و برگردانیدن برای او آسانتر است.

استاد جوادی آملی - دام ظله - می نویسد: «عامل [انکار] ملحدان، شبهه علمی نیست بلکه انگیزه انکار، شهوت عملی و بی بند و باری است که مانع پذیرش معاد می شود... اگر درباره ادله ضرورت معاد، درست دقت شود نه تنها وجود قیامت را به خوبی اثبات می کند بلکه هر گونه شبهه انتقادی را نیز حل خواهد کرد.»[19]

گرچه استبعاد کافران بی دلیل است اما وجود قیامت کاملاً مستدل و قابل اثبات است. از این رو، لازم است ادله اثبات قیامت مورد بررسی قرار گیرد تا صحت این مسأله به خوبی روشن شود. در نگاه قرآن کریم، مردن به معنای فنا و معدوم شدن نیست، انسان با مردن از بین نمی رود بلکه بعد از عالم قبر انسان وارد عالم برزخ شده و سپس وارد محشر می شود تا به حساب وی رسیدگی شود و سفر انسان از تکوین تا قیامت به پایان برسد. پس باید ثابت کنیم که انسان با مردن معدوم نمی شود و همچنین وجود برزخ و علت وجود قیامت و کیفیت حساب را مورد بررسی قرار دهیم.

1- ابقای انسان
بدن، از بدو تولد تا مرگ دارای حالتهای گوناگونی است (کودکی، نوجوانی، جوانی و کهولت). این تغییر تدریجی بدن، امری محسوس است، علاوه بر آن که در فلسفه به اثبات رسیده که تغییر و تحول از لوازم ماده است اما در انسان علاوه بر این تغییر و تحول بدنی چیز دیگری وجود دارد که ثابت بوده و تغییر پیدا نمی کند و انسان، به همان امر ثابت شناخته می شود.

مسمای اسم هر انسانی در حقیقت، همان بُعد ثابت انسان است که ویژگیهای او را در بر دارد. آن جنبه، روح انسان می باشد که هویت او را تشکیل می دهد و انسانیت انسان، وابسته به آن است. انسان در خودش، وجود امر ثابت (روح) و امر متغیر (بدن) را می یابد.

علاوه بر آن که در افراد دیگر نیز آن را مشاهده می کند. از آنجا که روح ثابت بوده و تغییر، از لوازم ماده است به خوبی روشن می شود که روح امری مجرد است؛ در نتیجه، زوال و انکار در آن، راه ندارد.

قرآن کریم نیز به وجود روح و تجرد آن و این که هنگام مرگ، روح به طور کامل، اخذ می شود اشاره دارد: «اللّهُ یتَوَفَّی الأَْنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیمْسِک الَّتِی قَضی عَلَیهَا الْمَوْتَ وَ یرْسِلُ الأُْخْری إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فِی ذلِک لآَیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکرُونَ»[20] یعنی: خداست که وقت مرگ، ارواح خلق را می گیرد و آن را که هنوز مرگش فرا نرسیده نیز در حال خواب روحش را قبض می کند.

سپس آن را که حکم به مرگش کرده، جانش را نگاه می دارد و روح آن را که محکوم به مرگ نکرده به بدنش می فرستد تا وقت معین مرگ؛ در این کار، ادله قدرت الهی برای متفکران، پدیدار است.

مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله می نویسد:

«در مجمع آمده است قبض شی اخذ به تمام و کمال است و وقتی گفته می شود: «توفیت حقی» یعنی: تمام حقم را گرفتم... مراد از انفس، ارواح متعلق به بدن است نه مجموع روح و بدن؛ چون مجموع روح و بدن قبض نمی شود بلکه روح قبض می شود؛ یعنی تعلقش به بدن قطع می شود... از این آیه استفاده می شود که نفس، موجود است و مغایر با بدن است؛ به گونه ای که از بدن جدا شده و مستقل شده و به حیات خویش ادامه می دهد.»[21]

ارزش اثبات وجود روح در انسان، در این است که انسان با مردن، نابود نمی شود. متلاشی شدن و از بین رفتن، از ویژگیهای بدن مادی است اما روح ثابت بوده و بعد از مرگ نزد خداوند محفوظ است: «قُلْ یتَوَفّاکمْ مَلَک الْمَوْتِ الَّذِی وُکلَ بِکمْ ثُمَّ إِلی رَبِّکمْ تُرْجَعُونَ»[22] یعنی: به آنها بگو: فرشته مرگ که مأمور قبض روح شماست، جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوی خدای خود باز می گردید.

اما این بازگشت، یک بازگشت صرف نیست بلکه برای آن است که انسان مورد محاسبه قرار گیرد و هر کس نتیجه اعمال دنیایی خود را بیابد. از این رو باید اثبات نمود که قیامتی هست که در آنجا انسان مورد پرسش واقع شده و نتیجه اعمالش به وی داده خواهد شد.

2- اثبات قیامت
برای اثبات قیامت دلایل مختلفی، ذکر کرده اند[23] که در اینجا به طور اختصار به دو مورد اشاره می کنیم:

الف) عبث نبودن خلقت
شکی نیست که آفریدن هستی می بایست بر اساس حکمتی صورت گرفته باشد؛ چرا که فعل بیهوده و بی هدف، از هیچ عاقلی[24] سر نمی زند چه برسد به خداوند متعال که حکیم و عاقل علی الاطلاق بلکه خالق عقل است.

اگر سیر انسان به قیامت منتهی نشود تا به اعمال او رسیدگی شود، خلقتش و به تبع آن، وجود شرایع و ارسال رسل، لغو خواهد بود؛ زیرا آنچه انسان در این عالم انجام دهد هیچ انعکاسی نخواهد داشت و رشد و عدم رشد انسان بی معنا بوده بلکه وجود انبیا و شرایع امری بیهوده خواهد بود. مرحوم علامه طباطبایی رحمه اللهمی نویسد:

«اگر از جانب خدا حسابی در کار و پاداشی در پیش نباشد، دعوت دینی که مجموعه ای از فرمانهای خدا و اوامر و نواهی اوست، کمترین اثری در بر نخواهد داشت؛ وجود و عدم دستگاه نبوت و تبلیغ در اثر مساوی خواهد بود بلکه عدم آن بر وجودش رجحان خواهد داشت؛ زیرا پذیرش دین و پیروی از مقررات شرع و آیین خالی از کلفت و سلب آزادی نیست و در صورتی که متابعت آن اثری در بر نداشته باشد هرگز مردم زیر بار آن نخواهد رفت... تأمل در آفرینش انسان و جهان و همچنین در غرض و هدف شرایع آسمانی، در پیش بودن چنین روزی (روز رستاخیز) را روشن می سازد.

ما وقتی که در کارهایی که در آفرینش تحقق می پذیرد، دقیق می شویم، می بینیم که هیچ کاری بدون غایت و هدف ثابت انجام نمی پذیرد. هرگز خودِ کار به طور اصالت و استقلال مطلوب نیست بلکه پیوسته، مقدمه هدف و غایتی است... آفرینش انسان و جهان، کار خداست و خدا منزه است از این که کار بیهوده و بی هدف انجام دهد... پس ناچار برای آفرینش جهان و انسان هدف وغرض ثابتی در کار است.

البته سود و فایده آن به خدای بی نیاز بر نخواهد گشت و هرچه باشد به سوی آفریده ها عاید خواهد شد. پس باید گفت جهان و انسان به سوی یک آفرینش ثابت و وجود کاملتری متوجهند که فنا و زوال نپذیرد.»[25]

مرحوم شهید مطهری رحمه الله برای این مسأله، مثال روشنی ذکر می کند: «جنین که در رحم است اعضا و جوارح (چشم، گوش، جهاز تنفس و...) برایش خلق می شود. جنین در رحم یک زندگی گیاهی دارد ولی در رحم تجهیزاتی به او داده شده است که در عالم رحم به کار نمی آید؛ مثلاً این چشم برای زندگی گیاهی رحم نیست. اگر بنا باشد که همیشه دوره زندگی جنینها این باشد که وارد رحم می شود و آخر نه ماه زندگی آنها پایان پذیرد، این خلقت، تناسب با این زندگی ندارد.

آیا این آیات که می گوید: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکمْ عَبَثاً وَ أَنَّکمْ إِلَینا لا تُرْجَعُونَ»[26] نمی خواهد این مطالب را بفهماند که همین طوری که درباره یک جنین در رحم اگر کسی زندگی گیاهی او را ببیند و بر زندگی بعد حساب باز نکند، خلقت عبث است، ای انسان! اگر روی خودت حساب نکنی و خیال کنی همین زندگی دنیایی هستی خلقت خود را عبث فرض کردی.»[27]

ب) عدم تخلف خداوند از وعده و وعید
خداوند متعال به مؤمنین، وعده داده است که به ثواب اعمال خود خواهند رسید و به مجرمان وعید داده است که سزای اعمالشان را خواهند دید: «إِلَیهِ مَرْجِعُکمْ جَمِیعاً وَعْدَ اللّهِ حَقًّا إِنَّهُ یبْدَؤا الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ لِیجْزِی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذِینَ کفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یکفُرُونَ»[28]

یعنی: بازگشت شما همه به سوی او خواهد بود؛ این به حقیقت وعده خداست که او در اول خلق را بیافریده و آنگاه به سوی خود بر می گرداند تا آنان که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند به عدل و احسان، ثواب و جزای خیر دهد و آنان که کافر شدند، به کیفر کفرشان به شرابی از حمیم دوزخ و عذابی دردناک معذب گرداند.

خداوند متعال خلف وعده نمی کند؛ زیرا انجام ندادن وعده و وعید یا ناشی از عدم قدرت است که ذات اقدس الهی بر همه چیز قادر است: «أَنَّهُ یحْی الْمَوْتی وَ أَنَّهُ عَلی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»[29] یعنی: اوست که مرده ها را زنده می کند و به درستی که او بر همه چیز قادر است. یا برای آن است که چیزی او را مجبور کند تا از وعده و وعید دست بردارد؛ در حالی که چیزی نمی تواند حضرتش را مجبور کند: «کلٌّ لَهُ قانِتُونَ»[30] یعنی: همه در برابر او خاضع و خاشع هستند.

از آن جا که خداوند حکیم است و بیهوده وعده و وعید نمی دهد و قادر علی الاطلاق است و هستی همه در برابر او خاضع هستند. و چیزی او را مجبور نمی کند، پس باید قیامتی باشد تا وعده و وعید جامعه عمل بپوشد: «رَبَّنا إِنَّک جامِعُ النّاسِ لِیوْمٍ لا رَیبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لا یخْلِفُ الْمِیعادَ»[31] یعنی: پروردگارا! به درستی که تو مردم را در روزی که شکی در آن نیست، جمع خواهی کرد. به درستی که خداوند خلف وعده نخواهد کرد.

3- برزخ
برزخ یعنی حایل میان دو چیز و هر چیزی که بین دو چیز فاصله شود.[32] در قرآن کریم، به برزخ اشاره شده است: «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ»[33] یعنی: در پیش روی آنها برزخ است تا روزی که برای حساب، برانگیخته شوند.

در نگاه قرآن کریم، انسان بعد از موت و انتقال از دنیا به مکان دیگر منتقل می شود که به آن برزخ می گویند - چون حایل میان دنیا و آخرت است - و در آنجا منتظر روز قیامت خواهد شد و مراد از این برزخ، قبر و عالم مثال است که بعد از مرگش تا قیامت در آن زندگی می کند.[34]

حال، این سؤال مطرح می شود که آیا انسان در برزخ، دارای حیات است یا خیر؟ بنا بر ادله تجرد روح و عدم فنای آن، روح زنده بوده و آنگونه که خود را در این عالم تربیت کرده است، در عالم برزخ زندگی خواهد کرد؛ یعنی اگر خود را خوب تربیت نمود، متنعم و اگر بد تربیت کرد، معذب خواهد بود تا به حساب وی رسیدگی شود.

قرآن کریم نیز این نظریه را تأیید می کند؛ شاید مهمترین آیه آیه ای است که به دوبار مردن و دوبار زنده شدن انسانها اشاره دارد: «قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَینِ وَ أَحْییتَنَا اثْنَتَینِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ»[35] یعنی: گویند پروردگارا! ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی. ما به گناهانمان اعتراف کردیم؛ آیا راهی برای بیرون رفتن (از عذاب) هست.

مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله می نویسد: مراد، میراندن از حیات دنیا و زنده کردن در برزخ و سپس میراندن از برزخ و زنده کردن برای روز حساب و روز قیامت می باشد.[36]

همچنین در تفسیر آیه شریفه «النّارُ یعْرَضُونَ عَلَیها غُدُوًّا وَ عَشِیا وَ یوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ»[37] می فرماید:

آیه صریح است در این که اولاً یک عرضه بر آتش است و دیگری ادخال در آتش که ادخال، شدیدتر از عرضه بر آن است. ثانیا عرضه بر آتش قبل از قیام ساعت است که در آن، ادخال در آتش صورت می گیرد و آن عذاب برزخ است - عالم بین موت و بعث. ثالثا عذاب در برزخ و قیامت به یک چیز است ولی برزخیها به آتش جهنم از دور معذب می شوند و اهل آخرت به دخول در آن.[38]

آیه شریفه «فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ»[39] نیز دلالت بر متنعم بودن مؤمنین در عالم برزخ دارد.

در تفسیر نور الثقلین از امام سجاد علیه السلام روایت شده است که قبر، یا باغی از باغهای بهشت یا حفره ای از حفره های جهنم است.[40]

بنابراین، وجود عالم برزخ با توجه آیات و روایات فراوانی که در مورد آن، وارد شده است، از امور قطعی بوده و حیات برزخی نیز مورد قبول همه است[41] و انسان در دنیا که دار عمل است به عالم برزخ که دار آمادگی برای حساب است وارد می شود و از آنجا به آخرت که روز حسابرسی می باشد، وارد خواهد شد.

4- روز حساب و قیامت
یکی از نامهای قیامت، «روز حساب» است؛ یعنی قیامت روزی است که به حساب بندگان رسیدگی می شود و هر کس آنچه انجام داده محاسبه شده و اگر عمل خوب بود، به کننده آن ثواب و اگر بد بود، به کننده آن عقاب داده می شود.

آن روز به کسی ظلم نمی شود و انسانها آنچه را که انجام داده اند، به چشم خویش مشاهده می کنند: «عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ»[42] آن روز به قدری سخت است که مردم، به مست می مانند؛ در حالی که مست نیستند بلکه عذاب الهی سخت است: «وَ تَرَی النّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَ لکنَّ عَذابَ اللّهِ شَدِیدٌ»[43] سختی عذاب به حدی است که زنان باردار فرزند سقط می کنند و زنان شیرده از فرزند شیرخوار خود غافل می شوند: «یوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها»[44]

در آن روز، خداوند با بدکاران سخن نمی گوید و به نظر رحمت به آنها نمی نگرد و از پلیدی گناه آنها را پاکیزه نمی کند و آنان در جهنم دارای عذاب سخت و دردناک خواهند بود: «لا یکلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا ینْظُرُ إِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یزَکیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»[45] اما آنان که در دنیا فرامین الهی را اطاعت کردند و از نواهی آن اجتناب کردند، دارای آسایش و آرامش خاصی هستند؛ در بهشتهایی هستند که نهرهایی از آب زلال و گوارا و نهرهایی از شیر، بی آن که طعمشان تغییر کند و نهرهایی از شراب ناب که نوشندگان را به حد کمال لذت بخشد و نهرهایی از عسل مصفی در آن وجود دارد و تمام میوه ها برای آنان مهیاست و بالاتر از همه لذات، مغفرت خداوندی است: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یتَغَیرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ»[46] در آنجا هر چه دلها میل و اشتها دارند و چشمها از آن لذت می برند مهیاست: «فِیها ما تَشْتَهِیهِ الأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الأَعْینُ»[47] البته عذاب و ثواب و بهشت و جهنم بعد از رسیدگی به حساب آنهاست. طبق فرمایش قرآن، حسابرسی، با میزان انجام می شود.

5- میزان
یکی از نکاتی که در مورد روز قیامت مطرح است، مسأله میزان است که اعمال با آن سنجیده می شود. مراد از میزان چیست؟ مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله تعبیر بسیار لطیف و زیبایی دارند که آن را نقل می کنیم:

«ظاهر آیات میزان، نشان می دهد که حسنات، موجب سنگینی میزان و سیئات موجب سبکی آن می شود؛ نه آن که حسنات وزن شوند و مقدار سنگینی آن مشخص شود سپس گناهان وزن شوند و سنگینی آن مشخص شود پس این دو سنگینی با هم مقایسه شود تا روشن شود کدام سنگین تر است؛ اگر حسنه سنگین است، حکم به بهشت و اگر گناه سنگین تر است حکم به جهنم شود... بلکه مراد این است که حسنه، موجب سنگینی در میزان و سیئه موجب خفت آن می شود... به نظر می رسد در آنجا چیز دیگری است که اعمال به آن مقایسه می شود و سنگینی، مال آن چیز است؛ اگر از اعمال حسنه بود موجب سنگینی میزان و اگر سیئه بود که منطبق بر آن نشد و به آن وزن نشد باعث سبکی میزان می شود؛ کما این که در ترازوها اینگونه است چون در ترازو مقیاسی هست مانند مثقال که اشیا به آن سنجیده می شود... در اعمال هم مقیاسی هست که با آن اعمال سنجیده می شود؛ مثلاً صلاة که به وسیله آن نمازها سنجیده می شود نماز کامل است و در زکاة و نظیر اینها نیز چنین است.»[48]

بنابراین، می توان گفت میزان، چیزی جز اعمال کامل نیست که اعمال با آنها سنجیده می شود و اما گناهان چون دارای مقیاس کامل نیست، سنجیده نمی شود بلکه گناه یعنی عدم کمال و نبودن آن و عمل خوب، موجب سبکی میزان می شود.

6- رابطه اعمال انسان با پاداشهای اخروی
یکی از نکات اساسی در مسأله معاد، رابطه اعمال انسان با پاداشهای اخروی است؛ بویژه آن که انسان در این عالم، گناه محدود انجام می دهد اما در آخرت در بهشت، برای همیشه یا در جهنم برای همیشه مستقر می شود. حقیقت آن است که انسان در قیامت به سبب فعل خاصی متنعم و معذب نیست بلکه آن فعل خاص در وی اثر و حالتی ایجاد می کند که آن اثر، در وی ماندگار است.

همان طور که اگر کسی چشم کس دیگری را کور کند، عمل کور کردن در یک زمان محدود صورت می گیرد اما کوری آن شخص برای همیشه می ماند، اعمالی که انسان انجام می دهد، در وی صورتی ایجاد می کند که همیشگی است و انسان به سبب آن، معذب یا متنعم است. مرحوم علامه طباطبایی رحمه اللهدر این باره می فرماید:

عذاب در حقیقت، اثر برای صورت شقاوتی است که بعد از علل معدّه که مخالفت محدود است حاصل می شود. عذاب اثر این علل محدود موقت نیست تا گفته شود چگونه امر متناهی در نامتناهی تأثیر می گذارد.[49]

پس آنچه انسان انجام می دهد موجب سعادت و شقاوت دائمی در او می شود و عذابها و نعمتهای الهی، بر آن حالت و ملکه ای است که در وی ایجاد می شود.

در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام علت خلود در نار و جنت چنین ذکر شده است: «همانا اهل آتش در آتش جاودان هستند برای آن که نیتشان این بود که در دنیا اگر برای همیشه بودند خداوند را معصیت کنند و اهل بهشت در بهشت جاودان هستند برای آن که نیتشان این بود اگر در دنیا برای همیشه بودند خداوند را عبادت کنند و برای نیتشان، یکی در آتش و دیگری در بهشت است.»[50] این حدیث به خوبی نشان می دهد که اعمال انسان موجب ملکاتی در نفس می شود که انسان را به سوی آن اعمال سوق می دهد؛ خواه عمل بد و خواه خوب باشد.

فایده بحث از قیامت
در قرآن کریم، قریب به هزار و چهارصد آیه درباره قیامت است؛ در حالی که آیات مربوط به فقه و احکام عملی از پانصد آیه تجاوز نمی کند.[51] علت این تأکید آن است که قرآن عامل اصلی انحراف انسانها از مسیر الهی را فراموشی روز قیامت می داند: «إِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یوْمَ الْحِسابِ»[52] یعنی: آنان که از راه خدا گمراه شوند، برای آنها عذاب سختی است به دلیل آن که روز حساب را فراموش کرده اند.

دلیل آن هم روشن است: وقتی انسان قیامت را فراموش کرد به حیات دنیوی راضی می شود؛ در نتیجه فقط به فکر امور دنیوی خویش خواهد بود و همین باعث می شود هر چه در توان دارد برای خویش انجام دهد؛ هر چند منجر به اذیت و ظلم به دیگران شود. در چنین حالتی، آنچه حرف اول را می زند منفعت شخصی است. فراموشی قیامت در مواردی بروز می کند که ما به دو مورد آن که در قرآن نیز آمده است، اشاره می کنیم:

الف) انسانی که قیامت را فراموش کرد، در زمینه اقتصادی سعی می کند آنچه برای او مفید است، انجام دهد؛ هر چند برای دیگران مضر باشد؛ مثلاً وقتی حقی بر گردن کسی دارد، سعی می کند به نحو کامل بگیرد اما هنگامی که به دیگران متاعی می دهد، از آن می کاهد و کمتر می دهد: «وَیلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکتالُوا عَلَی النّاسِ یسْتَوْفُونَ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یخْسِرُونَ»[53] یعنی: وای به حال کم فروشان!

آنان که چون به کیل یا وزن چیزی از مردم بستانند، تمام بستانند و چون چیزی بدهند در کیل یا وزن کم دهند.) در حالی که حتی گمان به قیامت کافی است تا آنها را از این کار باز دارد و با مردم همانگونه برخورد نمایند که دوست دارند مردم با آنان معامله کنند: «أَ لا یظُنُّ أُولئِک أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیوْمٍ عَظِیمٍ یوْمَ یقُومُ النّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»[54] یعنی: آیا گمان نمی کنند که آنها برانگیخته می شوند؛ آن روز روز بزرگی است؛ روزی است که مردم در حضور پروردگار عالم برای حساب می ایستند.

ب) اگر این باور در انسان تقویت شود که آنچه انجام می دهد، از بین نخواهد رفت و اگر عمل خوبی انجام داد پیش خداوند محفوظ مانده و جزا داده می شود و اگر عمل بدی را مرتکب شد، سزای آن را خواهد دید، تمام سعی خود را صرف جلب رضایت پروردگار خواهد کرد. از طرف دیگر، یکی از نکاتی که قرآن کریم، آن را امر انسانی تلقی می کند، توجه به محرومین جامعه است که موجب می شود فقر که عامل بسیاری از بدبختیهای اجتماع است، از بین برود.

قرآن کریم برای این مورد، دو مثال ذکر می کند: یکی آن که محرومین را از خود می راند و دیگری در حالی که در بدترین شرایط بود محرومین را بر خود ترجیح داد. قرآن، عامل طرد محرومان را در نمونه اول انکار قیامت و عامل ایثار به محرومان را ایمان به قیامت می داند.

«أَ رَأَیتَ الَّذِی یکذِّبُ بِالدِّینِ فَذلِک الَّذِی یدُعُّ الْیتِیمَ وَ لا یحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ»[55] یعنی: آیا دیدی آن کس (ولید بن مغیره) را که روز جزا را انکار می کرد. این همان شخصی است که یتیم را از خود دور می کرد (و آنها را بر سر سفره خویش نمی خواند) و کسی را بر اطعام به فقیر ترغیب نمی کرد.

اما در مقابل از کسانی نام می برد که با وجود داشتن روزه افطار خود را در سه روز پیاپی به محرومان دادند (روز سوم که شدت گرسنگی بیشتر بود یک اسیر غیر مسلمان به در خانه آنها مراجعه کرد اما او را ناامید نکردند): «وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ[56] مِسْکیناً وَ یتِیماً وَ أَسِیراً»[57] یعنی: در حالی که به طعام نیاز داشتند[58]. با وجود شدت نیاز، آن را به مسکین و یتیم و اسیر دادند. آنگاه علت این امر را چنین ذکر می کنند: «إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً»[59] یعنی: ما از قهر پروردگار خود در روزی که از رنج و سختی آن، رخسار خلق در هم و غمگین است، می ترسیم.

آری! یاد قیامت یادآوری هدف خلقت انسان است و موجب آبادانی دنیا و آخرت انسان خواهد شد.

پی نوشت ها:

[1] مدرس حوزه، نویسنده و محقق.

[2] طبرسی، مجمع البیان، دار احیاء التراث، بیروت، 1379، چاپ سوم، ص 335: اصل آدم از خاک است؛ به دلیل فرمایش خداوند؛ «خلقه من تراب» - آل عمران / 59 - سپس خاک را تبدیل به گل کرد؛ به دلیل فرمایش خداوند؛ «خلقته من طین» - اعراف / 12 - سپس این گل را گذاشت تا متغیر شده و مدتی ماند؛ به دلیل فرمایش خداوند: «من حمأٍ مسنون» - حجر / 28 - سپس آن را گذاشت تا خشک شود؛ به دلیل فرمایش خداوند: «من صلصال» - الرحمن / 14 - این اقوال موجب تناقض نیست بلکه بیان حالات مختلف است.

[3] ص / 72.

[4] مؤمنون / 14.

[5] شمس / 8.

[6] ذاریات / 56.

[7] تحریم / 6.

[8] روم / 30.

[9] عنکبوت / 69.

[10] ابراهیم / 1.

[11] اعراف / 157.

[12] انعام / 151.

[13] عبدالله جوادی آملی، حکمت عبادات، نشر اسراء، چاپ چهارم، 1380، ص 121؛ و نیز ر.ک.: تفسیر بیضاوی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1408 ق.، ج 1، ص 326.

[14] جهالت، در اینجا به معنای نادانی نیست بلکه به کسی که هوی و هوس بر او غالب شد و عقل را به کار نگرفت، اطلاق می گردد. ر.ک.: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دوم، ج 4، ص 253.

[15] انعام / 54.

[16] زلزال / 8 - 7.

[17] ق / 3-2.

[18] روم / 27.

[19] عبدالله جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، انتشارات الزهراء، چاپ دوم، 1360، صص 314-313.

[20] زمر / 42.

[21] سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 17، ص 284 و ج 1، ص 355.

[22] سجده / 11.

[23] برای اطلاع از براهین اثبات معاد، ر.ک.: عبدالله جوادی آملی، پیشین، صص 303-281.

[24] در فلسفه به اثبات رسیده است که هیچ فعل بیهوده ای در عالم، وجود ندارد حتی بازی بچه ها اما غایت و هدف دو گونه است: «ما ینتهی الیه الفعل» و «ما لاجله الفعل» (ر.ک.: سید محمدحسین طباطبایی، نهایه الحکمه، مرحله 8، فصل 12) مراد از هدف در اینجا مالاجله الفعل است.

[25] سید محمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هفتم، 1372، صص 160 - 158.

[26] مؤمنون / 115.

[27] مرتضی مطهری، معاد، نشر صدرا، چاپ اول، 1373، ص 75.

[28] یونس / 4.

[29] حج / 6.

[30] بقره / 116.

[31] آل عمران / 9.

[32] طبرسی، پیشین، ج 4، ص 116.

[33] مؤمنون / 100.

[34] سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج 15، ص 71.

[35] غافر / 11.

[36] سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 17، ص 330.

[37] مؤمن / 46: [اینک که در عالم برزخند] آتش دوزخ را صبح و شام بر آنها عرضه می دارند و چون روز قیامت شود خطاب آید که فرعونیان را به سخت ترین عذاب وارد جهنم کنید.

[38] سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 17، ص 335.

[39] آل عمران / 170: شادند به آنچه خداوند از فضل و احسان خود به آنها داد و به کسانی که از پشت سرشان هنوز به ایشان نپیوسته اند، بشارت می دهند که خوف و بیمی بر ایشان نیست.

[40] حویزی، نورالثقلین، چاپ دوم، ج 3، ص 553.

[41] جعفر سبحانی، محاضرات فی الالهیات، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ دوم، 1415 ق.، ص 624. به معتزله نسبت داده شده است که عذاب قبر را انکار کردند، اما این درست نیست؛ چرا که منکر عذاب قبر تنها یک نفر است به نام ضرار بن عمرو.

[42] تکویر / 14.

[43] حج / 2.

[44] حج / 2.

[45] آل عمران / 77.

[46] محمد / 15.

[47] زخرف / 72.

[48] سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 8، ص 9.

[49] همان، ج 1، ص 415.

[50] تفسیر عیاشی، مکتبة العلمیة الاسلامیه، تهران، ج 20، ص 316، حدیث 158.

[51] زین العابدین قربانی، به سوی جهان ابدی، 1363، ص 74.

[52] ص / 26.

[53] مطففین / 3-1.

[54] مطففین / 6-4.

[55] ماعون / 3-1.

[56] مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله معتقد است ضمیر «علی حبه» به طعام بر می گردد نه به خداوند. سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 20، ص 215.

[57] انسان / 8.

[58] به اتفاق عامه و خاصه، این آیه در مورد حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام نازل شده است. جلال الدین السیوطی، درّ المنثور، دار الفکر بیروت، چاپ اول، 1993 م.، ج 8، ص 371.

[59] انسان / 10.

نظر شما