ساحت قدسی انسان کامل محور گردش کائنات
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 46، مهر 1384
نویسنده : قربانی، رحیم
رحیم قربانی[1]
چکیده:
مسأله گردش کائنات، از مسائل دیرینه ای است که ریشه در تاریخ بشر دارد و رویکردهای گوناگونی در مورد آن به وجود آمده است. جنبه طبیعی آن، علم نجوم و نظریات زمین مرکزی، خورشید مرکزی، فرضیات کیهان شناختی و جنبه حقیقی و ماورایی آن نیز، نظریات عرفانی در مورد امام مرکزی، خدا مرکزی و ملکوت گرایی را به وجود آورده است.
نوشتار حاضر به بررسی مسأله گردش کائنات از جنبه ملکوتی و عرفانی می پردازد که در آن، سه مرتبه از رویکرد عرفانی به مرکزیت امام، قلب امام و خدا برای گردش هستی مطرح شده است. نویسنده برای ترسیم و تبیین این روند از معرفت الهی، از بیان شعرای عارف، عرفای شیعه و سنی و روایات نبوی و شیعی استفاده کرده است.
نگرش های عرفانی به گردش کائنات
از زمانهای بسیار دور تا همین اواخر، اندیشه بشر بر این بود که انسان و زمین مسکونی او در مرکز گردش افلاک و بلکه کائنات قرار گرفته است؛ اما این رویکرد و نگرش به دوران و چرخش اجرام آسمانی به مسأله، نه دور از حقیقت؛ بلکه تا حدودی نزدیک به حقیقتی ورای این دیده ظاهری بود؛ چرا که انسان در مجموعه خلقت دارای جایگاهی برتر و والاست و همه مخلوقات به خاطر رسیدن نوع او به کمال، خلق شده اند.
به همین سبب همه مخلوقات باید متوجه به چنین مرکزی بوده باشند؛ ولی این نکته فقط یک روی سکه را بیان می کند و روی دیگر سکه این است که نه نوع انسانی به طور کلی، بلکه یکسری اشخاص ویژه از این نوع، دارای مقام مرکزیت برای توجه کائنات هستند که همه ذرات هستی به وجود ویژه آنها، در گردش اند. بررسی این نکته معرفتی مسأله، ما را به سه نکته والا می رساند که بررسی آن نکات به شرحی که در پیش می آید، بر عهده این نوشته است.
دیدگاه و نگرش عرفای اسلام درباره گردش کائنات به دور انسان کامل
دیدگاه و رویکرد عارفان، نسبت به حقیقت ملکوتی حرکت و گردش اجرام و موجودات در چرخه گیتی، در مسیری الهی و با توجه به جایگاه رفیع انسان شکل گرفته است. روند شکل گیری این نوع رویکرد، به گونه ای بوده است که مراتب ویژه ای از مرکز و دَوَران عالم به دور آن را ترسیم و تبیین کرده است. این مراتب عبارتند از:
1- انسان کامل مرکز گردش کائنات است؛
2- قلب انسان کامل در مرکز گیتی قرار دارد؛
3- چون قلب انسان کامل، جایگاه والای خداوند است، پس خدا مرکز هستی است.
انسان کامل مرکز گردش کائنات است
در زبان عرفا، انسان کامل مرکز عالم، قلب تپنده هستی و محور چرخش کائنات است؛ این بر خلاف نظریه یونانیان و دانشمندان غربی است که نوع انسانی و بلکه صنف اروپایی یا آمریکایی را دارای کرامت ویژه الهی و آسمانی می دانند.
عارفان مسلمان، انسان کامل را شایسته این مقام می دانند؛ زیرا در نظر ایشان، اکثر آدمها، شأنیت محوریت بر خلق خداوندی را از عمق وجودشان محو کرده اند. از این رو، فقط انسان کامل یا انسانهای هم سنخ با وجود نورانی او، محور گردش گیتی هستند.
مرکزیت انسان کامل بر کائنات، در منابع عرفان نظری
شیخ محیی الدین بن عربی عبارت زیبایی دارد که این نکته را با ظرافت تمام، در مورد مقام و جایگاه والای حضرت ادریس علیه السلام، مطرح کرده است:
«والاترین جایگاهی که سنگ آسیاب عالم افلاک به دور آن می گردد، فلک خورشید است، که در آن جایگاه، مقام روحانیت ادریس نبی قرار دارد.»[2]
عبارتی که از محیی الدین نقل شد، علاوه بر این که مرکزیت انسان کامل بر گردش کائنات را مطرح می کند، به طور کلی مرکزیت خورشید، و عدم مرکزیت زمین را نیز بیان کند. و این که علامه قیصری این گفتار از محیی الدین را بر اساس زمین مرکزی تفسیر کرده و صریح عبارت او را تاویل نموده است صحیح نمی باشد؛ چرا که صریح عبارت محیی الدین، بر دوران عالم افلاک به دور فلک خورشید دلالت می کند و تاویل چنین صراحتی با رویکرد زمین مرکزی، چندان مقبول عقلا واقع نمی شود.
علّامه قیصری نیز در شرح این عبارات از فصوص الحکم، تجربه حافظ را این گونه بیان می دارد:
«فلک خورشید از این لحاظ که در وسط افلاک است، نسبت به سیارات زیر مجموعه اش، بلند جایگاه است و همچنین از لحاظ قطبیت بر افلاک و این که به طوری در وسط قرار گرفته که مدار و دوران افلاک به گرد آن است والامقام است. (در وسط بودنش به گونه ای است که افلاک به دورش می گردند،) دقیقا همان طوری که مدار عالم بر وجود انسان کامل می باشد.» [3]
مصداق اتمّ و اکمل انسان کامل نیز وجود مبارک پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است و حقیقت نورانی و لاهوتی آن نازنین نگار هستی، که همه اولیا و انبیا در تحت پرچم او علمداری گردش عالمیان را به عهده می گیرند. به گفته علامه قیصری:
«قطب آن است که گردش احکام عالم برگرد اوست، و همو از ازل تا به ابد مرکز دایره وجود است. با معتبر دانستن حکم یگانگی، حقیقت این قطب - که نخستین مخلوق و صادر خداوند است - یکی است، و آن حقیقت محمّدیه صلی الله علیه و آله است.»[4]
این جنبه از گفتار قیصری دقیقا در روایات معرفتی شیعی نیز وارد شده است. مثلا جنبه وحدت، در روایت معروف امام زین العابدین علیه السلام این چنین آمده است:
از قدرت خدا تعجب نکنید. من محمدم و محمد من است... و همه ما (اهل بیت) از یک نور هستیم و (حقیقت) روح ما از امر الهی است. اول ما محمد و وسط ما محمد و آخر ما محمد و همه ما محمدیم (حقیقت محمدیه). [5]
و جنبه کثرت نیز در این نکته نهفته است که هر یک از ائمه، علاوه بر یکی بودن حقیقتشان، در یک بازه زمانی و مکانی مجزا و با خصوصیات فردی مشخص به خود، در بین مردم ظاهر شده اند؛ در غیر این صورت اگر یکی از آنان اراده می کرد که به شکل و چهره امامی دیگر در آید، در یک چشم به هم زدن چنین می کرد. همان گونه که در روایت مذکور، اصل ماجرا بر این بوده است که عده ای از مردم، به عنوان یافتن حقیقت به خدمت امام سجاد و باقر علیهم السلام آمده بودند تا بپرسند: آیا شما می توانید به چهره دیگری در آیید یا نه؟ که امام در پاسخ به این پرسش نشان داد که در یک لحظه، هر یک از آن دو امام به چهره دیگری در آمد، که ماجرایش به طور مفصل در بحار الانوار ذکر شده است. [6]
ابن عربی در صلوات نامه اش بر ائمه هدی علیهم السلام تعبیر دقیق و ظریفی درباره امام حسن و امام حسین علیهم السلامذکر کرده است که مرکزیت امام به کائنات را بیان می کند:
«و (صلوات) بر دومین شرط لا اله الا الله که ریحان رسول خداست و.. . قلب وجود است.. . او که مرکز عالم وجود است.
و (صلوات) بر.. . نقطه شخص دایره ازل و ابد.» [7]
مرحوم حکیم سبزواری تعبیر جالب توجهی در این مورد دارد که ملاحظه آن برای ترسیم شکل گیری چنین تفکری، بسیار مهم و موثر خواهد بود. او معراج جسمانی پیامبر عظیم الشان اسلام را بر اساس هیئت و نجوم بطلمیوسی تفسیر و توجیه کرده و در ادامه این توجیه و گفته هایش، این گونه نتیجه گیری کرده:
«پس جسم پیغمبر ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله، که همو مرکز دایره های افلاک است، نه روح لطیفش از آنها، اشکالی ندارد که در قطر و درون افلاک نفوذ و عبور کرده و آنها را پاره نگرداند.» [8]
معنی امام مرکزی و قلب عالم بودن امام در بیان روایات
این معنا از سیستم «امام مرکزی» (انسان کامل مرکزی) حقیقت جاری در هستی است. امام معصوم علیه السلامانسان کامل است و قلب جهان و محور گردش موجودات در چرخه وجود اوست.
روایت هشام بن حکم درباره قلب عالم
هشام بن حکم که شاگردی زبردست در معارف مکتب امام صادق علیه السلام بود، در یکی از استدلالهای دقیق و زیرکانه اش در برابر دشمن سرسخت امامت (عمرو بن عبید)، این حقیقت را به آن مرد کینه توز نسبت به ائمه اطهار، بیان کرد و او را در جای خود نشاند. که مروری بر داستانش لذت بخش است:
«روزی هشام در مجلس امام صادق علیه السلام نشسته بود که امام از او پرسید:
«ای هشام، با عمرو بن عبید چگونه مناظره کردی؟»
و هشام پاسخ داد:
تا شنیدم او در مسجد بصره جلسه دارد، برایم گران آمد. به سراغش رفته، پیش روی همگان به او گفتم:
سؤلی دارم: آیا تو چشم داری؟ چه کاری با آن می کنی؟
او گفت: پسرک! این چه سؤلی است؟ سؤلات احمقانه مپرس!
گفتم: من سؤلهایی از این قبیل از شما می پرسم، شما هم اگر ادعا دارید که می دانید،پاسخ دهید.
او گفت: با این که احمقانه است، ولی بپرس.
سپس پاسخ داد و گفت: آری، چشم دارم که با آن می بینم.
من نیز به همین روال درباره گوش، بینی، دست، زبان و... از او پرسیدم و او هم پاسخ داد.
سپس از او پرسیدم:
اگر در کار یکی از این اعضا شک کردی، چه می کنی؟
گفت: آن وقت به قلبم رجوع می کنم که به واسطه آن شک را از آنها و مدرکاتم برطرف کرده و از این طریق، به یقین برسم.
آنگاه به او گفتم: آیا سزاوار است که خداوند قلبی جهت برطرف کردن شک از اعضای بدن تو تعبیه کند؛ ولی همه مخلوقات را بدون قلب در شک و حیرت و سرگردانی رها کند، بدون این که قلبی در میان آنان گذارده باشد تا بر گرد او گشته و از سرگردانی نجات یابند؟
در این هنگام، دیگر ساکت شد و تا پایان مجلس سخنی به زبان نیاورد، تا این که من از جلسه خارج شدم.
امام در مقام تأیید و تأکید گفتار هشام، در حالی که لبخند می زد چنین فرمود:
«هشام، اینها را از کجا فرا گرفته ای؟
او گفت: با تألیف معارفی که از شما اخذ کرده ام، به دست آورده ام.
سپس امام فرمود: به خداوند قسم که این حقیقت در صحف ابراهیم و موسی[9] نوشته شده است.» [10]
فرمایش امام علی علیه السلام و تایید نظر عرفا مبنی بر قطب بودن امام بر کائنات
این معنا و بلکه صریحتر از آنچه که در روایت هشام آمده است، در روایت دیگری از امام علی علیه السلام، وارد شده، که شیعه و سنی آن را نقل کرده است. این کلام، در میان فرمایشات امیر عارفان، علی بن ابیطالب علیه السلامچون دری گران سنگ می درخشد. علامه مجلسی آن را از نهج البلاغه، آنجا که به وصف حقیقت نورانی خویش پرداخته، نقل کرده که عبارت آن چنین است:
«همانا فقط من مرکز چرخش سنگ آسیاب هستی ام، در حالی که هستی بر اساس من و به دور من دوار است و اگر من با این جایگاهی که دارم از مرکز هستی جدا گردم، مدار چرخش آن حیران و سرگردان گشته، و زیرانداز و بستر وجود آشفته می گردد.» [11]
با توجه به همین معنا که امام، مرکز دایره وجود و قلب عالم هستی است، عرفا عالِم را «انسان کبیر» نامیده اند. همان گونه که عده ای از عرفای شیعی به این حقیقت تصریح کرده و گفته اند:
«انسان کامل قلب عالم است. از این رو، عالم را انسان کبیر گویند.» [12]
تعبیر قیصری درباره قطب بودن حضرت علی علیه السلام
همان گونه که همو درباره حضرت علی علیه السلام چنین تعبیری آورده است:
«و آنچه را که ما گفتیم، گفتار امیرمؤمنان، ولی خدا در زمین ها، قطب توحید پیشگان، علی بن ابیطالب علیه السلام تایید می کند، که فرمود:
من نقطه زیر بای بسم الله هستم.» [13]
تقریبا تمام عرفایی که در مکتب عرفان نظری محیی الدین، پرورش یافته اند، منبع و منشأ اصلی خود در معرفت را منابع اصیل اسلامی (قرآن و روایات) دانسته و مایه های اساسی معارف توحیدی و ولایی را از آن منابع بر می گیرند. در حقیقت، هر آنچه در باب حقایق ملکوتی عالم ذکر کرده و می کنند، دقیقا منطبق بر محتوای ناب معارف اسلامی است. از این روست که مطالب گفته شده، با روایات ائمه دین و آیات قرآنی سازگار بوده و منطبق می آیند.
روایتی دیگر از امیر المومنین علیه السلام
روایت دیگری از حضرت علی علیه السلام، نقل شده است که در آن، با پاسخگویی به مرد منجم که بر اساس احکام نجومی می خواست، امام را از جنگ با خوارج باز دارد، ائمه اطهار علیهم السلام را «محور قطب» معرفی کرده، چنین بیان می دارد:
من و اصحابم نه شرقی هستیم و نه غربی، و ما هستیم که محور گردش قطب عالم وجودیم، و ستون و مرکز دوران فلک هستیم. [14]
این که حضرت علیه السلام فرمود: «من و اصحابم چنین جایگاهی داریم»، با توجه به حقیقتی که قبلاً گفته شد، که همه ائمه از حقیقت یک نور هستند، حکم مذکور، همه ایشان را شامل می شود. و از طرفی به جهت این که هر انسانی قابلیت نیل به کمال مطلوب انسان کامل را داراست، شاگردان و اصحاب تربیت یافته در مکتب آسمانی آن بزرگواران نیز، در ردیف حکم مذکور قرار می گیرند؛ از این رو است که امام علیه السلاماصحاب خویش را نیز در همان مقام معرفی کرد.
علّامه مجلسی در شرح عبارت «نحن ناشئه القطب و أعلام الفلک»، این گونه نوشته است:
«یعنی ما فرقه ای استوار هستیم که به قطب منسوبیم... یا معنای آن چنین باشد که آنها به فلک و ستارگان منسوب هستند؛ بلکه ستارگان و فلک به ایشان منسوب بوده و سعادت آنها به سبب ایشان است و ایشان قطب (مرکز) فلک هستند، در حالی که فلک به برکت ایشان در دوران است. ایشان ستونهای فلک هستند، به طوری که فلک به واسطه آنها زینت و تبرک یافته، سعادت در آن جریان پیدا می کند.» [15]
این شرح و توضیح علاوه بر معنای ظاهری روایت، پشتوانه علمی و اعتقادی علّامه مجلسی را نیز به همراه دارد. در این بیان، هم روایت به تأیید اعتقاد علّامه آمده، و هم علّامه با توجه به مبانی علمی و اعتقادی اش (نسبت به زمین مرکزی) به شرح و تبیین روایت پرداخته است.
به هر حال، «ناشئه» به معنای محور[16] و «اعلام» نیز به معنای راهنمایان (جمع عَلَم) و علامتهای هدایت، پرچم مرکزی که لشکر به دور آن حلقه می زند و ستونهای استوار[17] آمده است. با توجه به این معانی، معنای کلام امام این خواهد بود:
ما ائمه که همه از نور یک حقیقتیم (و همه انسانهای کامل هستیم)، محور گردش قطب عالم وجودیم و ستون و مرکز دوران فلک هستیم.
بیان امام علی علیه السلام درباره قطب هستی
حضرت علی علیه السلام که ویژگیهای کامل امام، به عنوان انسان کامل را بیان نموده است در بخشی از آن، چنین می فرماید:
«پیغمبر و عترت پاک او، در عزت، از هم جدایی نمی پذیرند. پس آنها قله و مرکز دایره ایمان، قطب عالم هستی، آسمان جود، شرف موجودات، و درخشش آفتاب شرف هستند.» [18]
همان گونه که در این روایت ملاحظه می شود، به طور کاملا صریح و واضح، یکی از ویژگیهای اصلی و اساسی انسان کامل و امام، قطبیت او بر هستی و کائنات معرفی شده است.
بیانی از امام کاظم علیه السلام درباره گردش افلاک به دور ائمه
یکی از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهم السلام، در روایتی از امام موسی کاظم علیه السلام نقل کرده است که در آن روایت، با تفسیر آیه 87 از سوره حجر به ائمه علیهم السلام، ائمه را اساس گردش افلاک معرفی کرده است:
«... به هیچ پیامبری نظیر آنچه که به پیامبر اسلام داده اند، داده نشده است و آن هم عبارت است از ائمه هفتگانه ای (یا هفت امام نخستین، و یا هفت امام پس از امام صادق علیهم السلام) که فلک بر اساس ایشان و به دور آنها می گردد.. .» [19]
تعبیری از میرزا حسین نوری، دریاره محوریت امام زمان بر عالم وجود
میرزا حسین نوری در کتاب شریف «جنه الماوی»، تعبیر زیبا و نغزی درباره امام عصر(عج)، ذکر کرده است که در آن امام زمان علیه السلام را قطب آسیاب وجود و مرکز دایره شهود معرفی نموده است. این تعبیر دقیقا برابر با همان تعبیری است که حضرت علی علیه السلام در مورد خودش بیان فرموده بود:
« و صلوات بر بشیر و نذیر، و.. . مخصوصا صلوات بر سیمرغ کوه قاف که بالاتر از اوج نردبان همت هاست. همان اسم اعظم الهی که در برگیرنده علم بی نهایت است. همو که قطب آسیاب هستی و مرکز دایره شهود است.» [20]
قلب انسان کامل در مرکز گیتی قرار دارد
عده ای از عرفای ظریف اندیش، فراتر از مرکزیت انسان کامل بر گردش کائنات، نکته عمیق تری را مورد توجه و تذکر قرار داده و بر اساس مبانی عرفان ناب شیعی بیان کرده اند و آن مطلب والا عبارت است از این که:
«از میان مراتب گسترده وجود نازنین امام، قلب او مرکز ثقل عالم است و همه عالم و بلکه همه عوالم هستی، به گرد آن سویدا می گردند.» [21]
ابن عربی میدان دار چنین اندیشه ظریف و نغز است. ملاحظه عبارت زیبای او لطافت مطلب را بیشتر می کند و خاطر بلند اندیش را آسوده می سازد. گفتار وی چنین است:
«... منتهای گردیدن و منقلب شدن این نقطه - که در حقیقت ام الکتاب عالمهای سه گانه جبروت، ملکوت، و ملک است - نقطه مرکزی استوایی هستی است. و این نقطه استوایی هم وسطیت مخصوص به انسان است. انسانی که با نقطه سویدای قلبش، نسخه جامعی از همه عالمهای ممکن است.» [22]
پس، چون قلب انسان نسخه جامعی از حقایق هستی است از این رو همه عوالم به دور آن نقطه می گردند.
مرکزیت قلب انسان کامل بر گردش کائنات، در بیان شعرا
حکیم سبزواری این نکته را در شعری زیبا چنین سروده است:
فلک دوران زند بر محور دل
وجود هر دو عالم مظهر دل
هر آن نقشی که بر لوح از قلم زد
نوشته دست حق بر دفتر دل[23]
شیخ محمود شبستری نیز درباره قاعده تفکر در آفاق، این حقیقت را این گونه یبان نموده است:
مگر دل مرکز عرش بسیط است؟
که آن چون نقطه وین دور محیط است[24]
اوحدی مراغه ای در غزلی دلنشین، به این نکته اشاره نموده است:
یاپی مایل است این دل به قرب نقطه خالش
دریغ از خارج از مرکز نیفتادی مدار من[25]
به هر حال این چند بیت از گنجینه های آسمانی شعرای عارف، نمونه ای قطره وار از دریای بیکران معرفت ایشان نسبت به این لطیفه ملکوتی و جبروتی است.
تبیین مرکزیت قلب انسان کامل بر گردش کائنات در عرفان نظری
محیی الدین در کتاب کشف الغایات خود نوشته است:
«اما این نوع مشاهده (مشاهده جامع تمامی مخلوقات)، فقط به کسی تعلق دارد که قلبش دارای چهره ای کلی بوده باشد (یعنی چهره ملکوتی اش پشت و رو نداشته باشد؛ بلکه تمام وجود قلبش، سراسر عالم وجود را در درونش داشته باشد). و او با تمام چهره اش، مانند آینه کروی است که نظیر در ازاء قرار گرفتن نقطه محیط با نقطه مرکزی، با تمام موجودات تفصیلی موجود بر روی فلک هستی، موازی و روبرو است. پس چنین قلبی به هر آنی در اجمال ذاتی خود، و در سرّ جمعی اش، تفصیل هستی هر موجودی را مشاهده می کند. با این مشاهده که همه موجودات را در مقابل خود می بیند، خود را در مرکز هستی مشاهده می کند. پس او علی رغم این که یک وجود یکپارچه است، همه آنچه را که در محیط کره هستی قرار دارد، به طور تفصیلی در درونش داراست... و باید توجه کرد که این نوع از شهود فقط و فقط از خصوصیتهای حضرت سیادت محمدیه (یعنی انسانهای وارسته دارای مقام این سیادت، که ائمه معصوم علیهم السلام هستند) است.» [26]
در نظریه عرفانی، سرآمد میدان کمال انسانی، پیامبران و ائمه معصوم علیهم السلام هستند. امام که ویژگی اصلی وجود نازنینش، علم خدایی به کائنات است (که در اصطلاح مکتبی، به علم لدنی معروف است)، حضور عالم به نزد قلب ایشان و دوران به گرد نقطه سرّ سویدای دل آن بزرگواران، امری ملازم با این ویژگی به شمار می رود. از این رو علاوه بر این که عالم به دور وجود خاکی انسان کامل می گردد، توجه گردش این همه به نقطه مرکزی حقیقت وی است که جایگاه متمرکز سرّ هستی به شمار می رود. و آن همان قلب امام است.
قاضی سعید قمی که یکی از متکلمین و عرفای شیعی شناخته شده در میان متأخرین بوده و کتابهای متعددی در شرح روایتهای ائمه علیهم السلام نوشته است، در شرح معروف خود بر کتاب «التوحید» شیخ صدوق، نکته تحلیلی زیبایی بر اساس مرکزیت قلب امام به دوران کائنات بیان نموده، که در آن به توضیح سرّ این حقیقت پرداخته است. گفتار او چنین است:
«و افلاک با انفاس آن بزرگواران (ائمه علیهم السلام) است که می گردد.. . و اما سرّ این که فلک به برکت انفاس ایشان می گردند، این است که - همان گونه که در حکمت حق، ثابت شده[27]، و مکاشفات پاک از وساوس شیطانی هم آن را تایید می کند- حرکتهای مربوط به افلاک، بر اساس شوق و عشق است. و اصل و معدن عشق نیز فقط قلبهای پاک انبیا و اولیای الهی است. همان گونه که در حدیث قدسی آمده است:
زمین و آسمان من وسعت مرا ندارند در حالی که قلب بنده مؤمن من وسعت مرا داراست.
چرا که این وسعت فقط به سبب عشق تام و محبت کامل است. و در غیر این صورت، مؤمن نیز مثل سایر موجوداتی می شد که قابلیت این وسعت را ندارند.» [28]
باید توجه داشت که اساس اندیشه دوران و مرکزیت عالم، از میان یونانیان باستان به عرصه علم و تفکر اسلامی وارد شده است و تقریبا همه تفسیرهای نادرستی که بر این اساس برای روایات و آیات ذکر شده است ریشه در این طرز تلقی از عالم داشته است.
همان گونه که در مقاله «مرکز عالم کجاست؟»[29] ذکر کردیم، در هم آمیختن مباحث علوم مربوط به تجربه، با متون و آموزه های دینی بسیار خطرناک است؛ چرا که علوم تجربی با تجربه های نوین در عرصه طبیعت دگرگون می شوند و از این رهگذر نیز آموزه های دینی که بر اساس آن یافته ها، تفسیر و تبیین شده بودند اعتبار و جایگاه معرفتی خود به عنوان آموزه دینی را از دست می دهند و این بسیار پر ضررتر از دفاع و جانب داری از ساحت دین است.
به هر حال تفسیری که از قاضی سعید قمی نقل شد، علاوه بر این که مبتنی بر تفکر تعصب آمیز سرسختانه وی به زمین مرکزی است، تحلیلی روایی و تفسیری مبتنی بر مبانی دین شناختی امام شناسی، به شمار می رود: یعنی گفته قاضی سعید و حتی همه عرفا، بر اساس نکته های معرفتی دین شناختی نسبت به هستی و انسان کامل، مطرح شده است.
خدا از مرکز کائنات، تا آخرین افقهای هستی در بی نهایت
چون قلب انسان کامل، جایگاه والای خداوند است، پس خدا مرکز هستی است.
عرفا، با تعیین قلب انسان کامل به عنوان مرکزی یگانه برای گردش کائنات قدمی فراتر نهاده، سکونت خداوند متعال در آن را مطرح کرده و از این رهگذر نیز مرکزیت ازلی و ابدی عالم را به وجود بی نهایت آن هستی مطلق واگذارده اند.
عارف شبستری با تمثیلی از ظهور خورشید حقیقت در کائنات، جریان و سریان هویت و حقیقت حق تعالی در تار و پود هستی را، به طور مرکزی و در عین حال سیر کننده با تمام موجودات دوار، بیان کرده است:
ز هر یک نقطه دوری گشته دایر
هم او مرکز هم او در دور سایر[30]
در واقع، عرفا این نکته را که خداوند در مرکز کائنات قرار دارد، با ضمیمه کردن حقیقت مرکزگونه قلب امام، توجیه و تبیین می کنند؛ زیرا امام که در مرکز توجه عالمیان و نقطه ثقل عالم قرار دارد، تمام این مرکزیت در قلب عرشی و الهی او متمرکز شده است و چون خدا در این جایگاه رفیع سکونت دارد، پس در حقیقت خداست که مرکز دوران کائنات به دور امام و قلب او است و اساسا مرکزیت قلب انسان کامل بر گردش کائنات به خاطر این است که خدا در آن جای دارد.
زیر ساختهای مکتبی در نگرش عرفانی
نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه داشت، این است که هر سه مرحله از نگرش عرفانی به مرکزیت عالم از سوی عرفا، نه ساخته ذهن و خیال آنهاست، و نه از اندیشه های به جا مانده از باستان نشینان سرچشمه گرفته است؛ بلکه این معارف والا به خصوص مرکزیت خدا بر گردش کائنات در قلب امام)، همه و همه، الهام گرفته از معارف و آموزه های ناب معرفتی مکتب متعالی اسلام است.
مثلاً همین مسأله قرار و مسکن گزیدن خدا در قلب انسان کامل که در بیان و گفتار شعرا و عرفا آمده است، ریشه های روایی و مکتبی دارد. همان گونه که در حدیثی قدسی با روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آلهنقل شده است که از زبان خداوند متعال فرمود:
«زمین و آسمان من وسعت مرا ندارند، در حالی که قلب بنده مؤمن من، وسعت مرا داراست.»[31]
بیان زیبا و نغز مولوی در ترجمه حدیث وسعت دل
مولوی آن شاعر زبردست اهل معرفت، این حدیث را این گونه سروده است:
گفت پیغامبر که حق فرموده است
من نگنجیدم هیچ در بالا و پست
در زمین و آسمان و عرش نیز
من نگنجم این یقین دان ای عزیز
در دل مؤمن بگنجم ای عجب
گر مرا جویی در آن دل ها طلب[32]
بیت آخر، بیانگر این نکته است که تمام موجودات در نهاد خود به دنبال خدا و کمالات الهی می گردند و در نتیجه همه مخلوقات، متوجه خدا هستند و در بیان مولوی، که تحلیلی از حدیث قدسی است، همه مخلوقات متوجه قلب انسان کامل هستند؛ چرا که خداوند خودش با این حدیث، یاد آوری نمود که من در عرصه دل مؤمن استقرار دارم و اگر جوینده من هستید به آن توجه کنید.
همان گونه که از قاضی سعید قمی نقل شد، او در تحلیل دوران عالم به گرد قلب انسان کامل، همین حدیث را آورده و به همین شیوه ای که گفته شد، علت آورده است. او در علت چنین گردشی این گونه گفته است:
«چرا که این وسعت فقط به سبب عشق تام و محبت کامل است. و در غیر این صورت، مؤمن نیز مثل سایر موجوداتی می شد که قابلیت این وسعت را ندارند.. .»[33]
به هر حال گردش عالم به دور قلب انسان کامل بدین جهت است که دل مؤمن، جایگاه و حرم امن الهی است. همان گونه که امام صادق علیه السلام در روایتی، دل را به عنوان حرم خدا معرفی نموده است:
«دل حرم خداست؛ پس در حرمی که مخصوص خداوند است، غیر از خدا را برای سکونت جای نده.»[34]
شرح امام خمینی رحمه الله درباره وسعت دل
امام خمینی رحمه الله نیز در شرح و توضیح وسعت دل، چنین گفته است:
«قلب عارف، از این جهت که او در مقام احدیت جمع مستهلک شده است، وسیعتر از تمام مخلوقات بوده و حتی وسیعتر از تجلی اسمایی حق تعالی بوده و توان و قابلیت مظهریت بر حق تعالی را داراست.»[35]
امام خمینی رحمه الله مقام وسعت دل عارف و ولی الله اعظم، ارواحنا لتراب مقدمه الفداء، را حتی به مرتبه ای بالاتر از وجود و کون و مکان برده و گفته است:
«گفتار قیصری - که گفته بود: قلب وسیعتر از وجود نیست - به زبان عامه مردم بود نه حقیقت هستی دل؛ و الا قلب حتی از وجود هم وسیعتر است؛ چرا که وجود، همان وجود منبسط است در حالی که قلب حضرت محمد ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله، از وجود منبسط نیز وسیعتر است. زیرا او به مقام أوأدنی نایل شده بود که همان مقام اتصال به مقام احدیت است.»[36]
دل عارف و انسان کامل را از این جهت قلب عالم امکان می گویند که با رسیدن به چنین رتبه ای از حقیقت، خداوند متعال، قدرت ایجاد دگرگونی و تصرف در عالم امکانی را به او عنایت می نماید. و چنین مقام قدرتی به طور مستقیم، به خاطر ظهور و تجلی اسمای حق تعالی در عرصه دل اوست.[37] همچنین این معنی از ملکیت تمام عیار عرصه دل در حیطه مالکیت خداوند، در روایت معروفی مطرح شده که از این قرار است:
«دل مؤمن عرش رحمانی خداوند است.»[38]
همه این تعابیر بیانگر یک نکته بسیار عالی و مهم هستند و آن هم عبارت است از جایگاه رفیع دل مؤمن در هستی و در نزد پروردگار.
این نکته به خوبی نشان می دهد که چرا عرفای بزرگ شیعی و تربیت یافتگان مکتب اهل بیت علیهم السلام، مرتبه قلبی انسان را سایه مرتبه واحدیت الهی می شمارند.[39]
از این روست که مرکز و محور گردش کائنات، در حقیقت، خود خداست و بقیه اشیا و موجودات، همه و همه، در گستره میدان جاذبه عشق و بندگی او، به دور خال هستی اش می گردند تا از این گردش و چرخش به نزدیکی او که کمال آرزومندانه ایشان است نائل آیند.
پی نوشت ها:
[1] محقق و نویسنده.
[2] علامه داوود قیصری، شرح فصوص الحکم لابن العربی، تحقیق و تصحیح مرحوم سید جلال الدین آشتیانی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ اول، 1375، ص542.
[3] همان، ص 544.
[4] همان، ص129.
[5] علامه مجلسی، بحار الانوار، موسسه الوفاء، لبنان - بیروت، 1404ق، ج26، ص16.
[6] همان.
[7] برنامه نرم افزاری معجم عقائدی نسخه اول: السید المرعشی، شرح إحقاق الحق و ازهاق الباطل، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، ج33، ص 150 و بعد.
[8] ملا صدرالدین شیرازی، الاسفار الاربعه، مصطفوی، قم، 1379ق، ج9، ص51.
[9] صحف ابراهیم، بیست صحیفه ای است که بر وی نازل شد. صحف موسی نیز مردد بین تورات و الواح است.
[10] محمد بن یعقوب کلینی، الکافی عربی 8جلدی - اصول کافی، مکتبة الصدوق، تهران، ج 1 «کتاب الحجة»، ج 3، ص 169؛ و نیز: عبد الله جوادی آملی، تحریر تمهید القواعد، انتشارت الزهراء، چاپ اول، 1372، ص555.
[11] علامه مجلسی، پیشین، ج34، ص96؛ و نیز: سید رضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، چاپ اسوه، تهران، 1373، کلام 119، ص 229.
[12] علامه داوود قیصری، پیشین، ص 91.
[13] همان، ص118.
[14] طبرسی، الاحتجاج، نشر مرتضی، مشهد، 1402ق، ج1، ص239.
[15] علامه مجلسی، پیشین، ج 55، ص 221.
[16] ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ماده «نشأ»، ص 170.
[17] همان، ج 12، ماده «علم»، ص 416؛ و نیز: فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، ج 6، ماده «علم»، ص 119.
[18] علامه مجلسی، پیشین، ج25، ص171.
[19] علامه مجلسی، پیشین، ج24، ص117؛ و نیز: محمد بن مسعود عیاشی، تفسیرالعیاشی، چاپخانه علمیه، تهران، 1380ق، ج2، ص251.
[20] علامه مجلسی، پیشین، ج53، ص200.
[21] همان.
[22] محیی الدین بن العربی، التجلیات الالهیه، «کتاب کشف الغایات»، تحقیق عثمان اسماعیل یحیی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1408ق، ص398 و بعد.
[23] هادی سبزواری، شرح الاسماء، تحقیق نجفقلی حبیبی، دانشگاه تهران، تهران، دوم، 69، 1375؛ و نیز: دیوان حکیم هادی سبزواری، ص80.
[24] محمود شبستری، گلشن راز، قاعده تفکر در آفاق.
[25] اوحدی مراغه ای، دیوان اشعار، غزلیات، ش 634.
[26] محیی الدین بن العربی، پیشین، ص 398 و بعد.
[27] قطب الدین شیرازی، شرح حکمه الاشراق، ص410؛ و نیز: ابو علی سینا، نجا، صص 273-258.
[28] قاضی سعید قمی، شرح توحید الصدوق، تحقیق دکتر نجفقلی حبیبی، موسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1415ق، ج1، ص412 و بعد.
[29] رحیم قربانی، مجله معرفت، مرکز عالم کجاست؟، ش 85، 1383، ص33.
[30] محمود شبستری، پیشین، تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات.
[31] ابن ابی الجمهور احسائی، عوالی اللآلی، انتشارات سید الشهداء، قم، 1405ق، ج4، ص7، الجمله الاولی من الخاتمه، ح7؛ و نیز: علامه مجلسی، پیشین، ج55، ص39، باب4- العرش و الکرسی و حملتهم.
[32] مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، جلد 1، ص 163.
[33] قاضی سعید قمی، پیشین، ج1، ص412 و بعد.
[34] تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، رضی، قم، 1363، ص185؛ و نیز: علامه مجلسی، پیشین، ج67، ص25.
[35] علامه داوود قیصری، پیشین، ص631.
[36] همان، ص 764.
[37] همان، ص770.
[38] علامه مجلسی، پیشین، ج55، ص39.
[39] علامه داوود قیصری، پیشین، ص139.
نظر شما