موضوع : پژوهش | مقاله

فتنه خوارج در شهادت حضرت علی علیه السلام

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 47، آبان 1384 

نویسنده : عیسی زاده آملی، ولی الله
ولی الله عیسی زاده آملی[1]

چکیده:
در این مقاله ضمن اشاره به معنای لغوی و اصطلاحی واژه «خوارج»، به زمان و چگونگی پیدایش آن، فتنه انگیزی های آنان و نقش این گروه در شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام پرداخته شده است که درضمن بحث به اختصار به برخی ازعقاید این گروه اشاره می شود. هم چنین تلاش شده است، با استفاده از منابع دست اول تاریخی، عاملان شهادت امام علی علیه السلام معرفی شده واین مسئله مورد تجزیه وتحلیل قرارگیرد.

مقدمه
پیدایش فرقه «خوارج» که به ظاهردرجنگ «صفّین» شکل گرفت، زخم تازه ای برپیکر جامعه اسلامی بود. این گروه متعصب و پرخاش گر که نقاب تقوا و دین داری بر چهره داشت، با عقاید و باورهای عجیب و دور از منطق خود، همواره برای حکومت نو پای امام علی علیه السلام دردسر ساز بودند و با فتنه انگیزی های پی درپی، مشکلات زیادی برسر راه حاکمیتِ اسلام پدید آوردند؛ از این رو امام علیه السلام که آن ها را مردمی کم عقل وآلت دست شیطان می دانست، در مراحل مختلف، برخوردهای متفاوتی با آنان داشت و ضمن بیان نظر صریح اسلام در باره حکمیت و برخی مسایل دیگر، توانست گروهی بی غرض از این بی خردان را از سراشیبی سقوط نجات دهد، ولی دسته ای دیگر که هم چنان بر لجاجت و عصیان خود اصرار می ورزیدند، درنبردی سخت با سپاهیان اسلام، به هلاکت رسیدند و باقی ماندگان این گروه با هم فکری هم دستان خویش، توطئه قتل امیر مؤمنان علیه السلام را پی ریزی کردند و متأسفانه دراین توطئه شوم موفق شدند.

به دلیل اهمیت موضوع وماندگاری این افکار پلید درتاریخ اسلام ونیزدورنگه داشتن جامعه اسلامی از این تفکرانحرافی، دراین نوشته تلاش شده است تا ضمن شناسایی فرقه خوارج، خطر فتنه گری ها و نقش آنان در شهادت امام علی علیه السلام مورد بررسی وتجزیه و تحلیل قرار گیرد.

خوارج در لغت
بررسی دقیق واژگان «خوارج» و «خارجی» در فرهنگ های لغت[2]، نمایان گر این نکته مشترک است که کلمه خوارج از فعل لازم خَرَجَ، یخْرُجُ، خُرُوجا مشتق شده و به معنای بیرون رفتن است. این کلمه اگر با «عَلی» متعدی شود، دو معنای نزدیک به هم دارد: 1- در مقام پیکار و جنگ برآمدن؛ خَرَجَ عَلَیهِ، أی بَرَزَ لِقِتالِه؛ آماده جنگ شد؛ 2- تمرد و شورش؛ خَرَجَتِ الرَّعِیةُ عَلَی المَلِک، أی تَمَرَّدتْ؛ ملت علیه شاه طغیان کرد.

معادل فارسی خوارج، واژه «شورشیان» است که از خروج به معنای دوم گرفته شده و مفهوم سرکشی در آن نهفته است؛ بنابراین، شورشیان و مخالفان حاکم وقت را «خارجی» می نامند.

خوارج در اصطلاح
در اصطلاح، خوارج به گروهی از مخالفان کتاب و سنّت اطلاق می شود که در نبرد صفین علیه امام علی علیه السلام شورش کردند وبا عقایدی مخصوص در «حروراء»[3] ساکن شدند و به علت خروجشان بر امام واجب الإطاعه، اسمِ «خوارج» بر آن ها نهاده شد.گروه پرخاش گری که در جنگ صفین، نخست پذیرش حَکمیت را بر علی علیه السلام، خلیفه شرعی و قانونی مسلمانان، تحمیل کردند و سپس با وی به مخالفت برخاستند.

گفتنی است: اگرچه در اصطلاح، از لفظ خوارج، گروهی که در اثنای جنگ صفین بر امام علی علیه السلام خروج کردند، متبادر می شود، ولی امروزه «اباضیان»[4] را نیز خوارج می نامند.

برخی از عقاید خوارج
خوارج، حضرت علی علیه السلام را به دلیل پذیرش حکمیت کافر قلمداد نموده و هر فردی را که راضی به این کار بود، از دین بیرون دانستند. آنان خلافت ابوبکر، عمر، نیمه اول خلافت عثمان و تا اواسط حکومت علی علیه السلام(قبل از پذیرش حکمیت) را باور داشتند و معاویه، عمروعاص و ابوموسی اشعری را نیز تکفیر می کردند.[5] پس از حضرت علی علیه السلام با خلفای اموی و عباسی نیز مخالفتی شدید داشتند؛ به خصوص از بنی امیه با دشنام های زشتی یاد کرده، همواره با آنان درگیر بودند.

این گروه به ظاهر اندک، با عقاید منحصر به فرد پیوسته برای جامعه اسلامی مشکل ساز می شدند؛ آنان مرتکب گناه کبیره می شدند و مخالفان عقاید خویش را کافر و خروج بر امام ستم گر (به زعم خویش) را واجب می پنداشتند.

این گروه به دلیل جمود، تحجّر فکری، جهل علمی وجهالت عملی، ناخواسته حکومت را به سوی معاویه سوق دادند و هنگام باز گشت امام علی علیه السلام از صفین، از لشکر آن حضرت جدا شده، با جمعیتی دوازده هزارنفری در حروراء اردو زدند و به راهزنی و فتنه انگیزی روی آوردند. علی علیه السلام پیوسته با فرستادن سفیرانی آن ها را دعوت به بازگشت می نمود، ولی متأسفانه مؤثر نمی افتاد؛ ازاین رو چاره ای جز درگیری با آنان ندید. به هر روی، فتنه خوارج با اتمام جنگ «نهروان»[6] به ظاهر پایان پذیرفت.

خطر تفکرخارجی گری
خطر فتنه گری آن ها در ضربه زدن به اسلام و مسلمانان به اندازه ای بود که امام علیه السلام پس از رویارویی با آن ها وپایان جنگ نهروان، هنگامی که به کوفه بازگشت تا برای نبرد با معاویه آماده شود، در ضمن خطبه ای، قاطعیت برخورد با خوارج را مورد تمجید قرارداد و عکس العمل بجا و شجاعانه خود مقابل خوارج را ستود و فرمود:

«أیها الناسُ! فَإنّی فَقَأتُ عَینَ الفِتنَه ولَم یکن لِیجَتَری ءَ عَلَیها اَحَدٌ غَیری بَعدَ أن ماجَ غَیهَبُها وَاشْتَدَّ کلَبُها؛[7] ای مردم! این من بودم که چشم فتنه را در آوردم و کسی جز من جرأت چنین کاری را نداشت؛ آن گاه که امواج تاریک فتنه در همه جا گسترده و به آخرین درجه شدت رسیده بود».

پس از پایان نبرد نهروان و نابودی خوارج، یکی از اصحاب به گمان این که با کشته شدن خارجیان این جریان و طرز تفکر برای همیشه پایان پذیرفته است خطاب به امام علیه السلام عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! هَلَک القومُ بأجْمَعهِم؛ همه خوارج هلاک شدند»، ولی حضرت در جواب فرمود: «کلاّ وَالله إنَّهم نُطَفٌ فی أصلابِ الرِّجال وَ قَراراتِ النِّساء کلَََّما نَجَمَ مِنْهُم قَرنٌ قُطِعَ حتّی یکونَ آخِرُهُم لُصُوصا سَلاّبین[8]؛ خیر، به خدا سوگند! چنین نیست؛ آن ها نطفه هایی در پشت مردان و رحم زنان خواهند بود و هر زمان که شاخی از آن ها سر برآورد، قطع خواهد شد تا این که سرانجامشان به دزدی و راهزنی پیوند خواهد خورد».

ریشه اصلی انحراف خوارج، جهالت، عناد و تندروی بود و این در تمام دوره های تاریخ تداوم دارد؛ بنابراین با کشته شدن چند تن از آنان نباید گمان کرد که کار پایان یافته است، بلکه باید دانست جهالت این گونه افراد همیشه آلتِ دست زیرکان و منافقان قرار می گیرد و از آن ها علیه مصالح اسلام بهره برداری می شود و این همان حقیقتی است که درپیش گویی حضرت از آینده شوم آن ها کاملاً مشهود است.

امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ای دیگر،ضمن خبر از تحولات سیاسی مصیبت بار، آینده خوارج را چنین وصف کرده است: «أما إنّکم سَتَلْقَونَ بَعدی ذُلاً شاملاً و سَیفا قاطِعا و أثَرةً یتَّخِذُها الظّالِمون فِیکم سُنَّةً[9]؛ آگاه باشید! به زودی پس از من خواری و ذلت سراسر وجودتان را فراخواهدگرفت و گرفتار شمشیر بُرّنده خواهیدشد و استبدادی بر شما حکومت خواهدکرد که برای ستم گران سنت و روش خواهد شد».

این پیش گویی امام علیه السلام، برای آیندگان روشن شد و دیری نپایید که فردی به نام مَهْلَب بن ابی صُفره در زمان عبدالله بن زبیر و حَجّاج بن یوسف فرماندهی سپاه را بر عهده گرفت و قتل عام خوارج پرداخت. مَهلَب در پی قتل و غارت گری و ناامنی هایی که خارجیان در سرزمین های اسلامی به وجود آوردند، در شهرهای تُستَر (شوشتر)، بصره، اهواز، فارس،جرجان (گرگان)، کرمان، سابور (شاهپور)، کازرون، جیرفت و موصل با آن ها درگیرشد و شبانه روز از شهری به شهر دیگر به دنبالشان می گشت و هر جا آن ها را می یافت به قتل می رساند و اموالشان را مصادره می کرد. وی به جهت نابود کردن خارجیان مورد تشویق و تحسین حَجّاج قرار گرفت و ضمن دریافت جوایز نفیسی از او[10]، در سال 78 (ه. ق) به استانداری خراسان منصوب شد. [11]

عملکرد مهلب بر درستی گفتار امیرمؤمنان علیه السلام صحه گذارد و ذلت و خواری دائمی خوارج را ثابت کرد.

خوارج و شهادت امام علی علیه السلام
گرچه ردپایی از خارجیان را می توان درزمان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله مشاهده کرد[12]، ولی آن ها در جریان نبردصفین قدرت بروز پیدا کرده و جریان حَکمیت را بر امام علی علیه السلام تحمیل کردند. خوارج بعدازماجرای ننگین داوری حکمین وخیانت عمروعاص و ابوموسی اشعری، همواره درپی فرصتی بودند تا به حضرت ضربه وارد کنند و به همین علت جنگ نهروان را بر حضرت تحمیل کردند. طبق پیش گویی امام علیه السلام، در این نبرد کم تر از ده نفر از خوارج جان سالم به دربردند. [13]

باقی ماندگان از این گروه درپی نقشه ای برای قتل امام علی علیه السلام بودند و به گفته بسیاری از تاریخ نگاران، گروهی از خوارج بعد از شکست های مفتضحانه، توطئه ای بزرگ را پایه ریزی کردند که به قتل حضرت علی علیه السلام انجامید؛ آنان در موسم حجّ سال 39 (ه. ق) در مکه گرد آمدند و درباره زمام داران به بحث پرداختند و از اعمال و رفتارشان انتقاد کردند و برای کشتن آن ها نقشه کشیدند. آن ها با یادآوری کشته های خود در نهروان برای آنان اشک ماتم ریختند و هم عهد شدند که دنیا دیگر برایشان خیری ندارد و باید در راه خدا جانشان را فدا نمایند!

سرانجام، خارجیان به این نتیجه رسیدند که همه فتنه ها از علی بن ابی طالب، معاویة بن ابی سفیان و عمرو بن عاص برمی خیزد و باید امت اسلام را از دست این پیشوایان گمراهی نجات داد تا جامعه اسلامی طعم خوشی و راحتی را بچشد؛ از این رو سه خارجی متعصب داوطلب اجرای این نقشه شدند؛ عبدالرحمن بن ملجم مرادی[14] قتل علی علیه السلام را به عهده گرفت و بَرَک بن عبیداللّه تمیمی مأمور کشتن معاویه گردید و عمرو بن بکر تمیمی نیز عهده دار قتل عمروعاص شد. این سه ضمن هم قسم شدن با یکدیگر، پیمان بستند که در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری[15] این نقشه را عملی کنند، سپس هر یک راهی مقصد خود شدند. [16]

بَرَک بن عبیداللّه در شام توانست شمشیری بر ران معاویه فرود آورد و او را مجروح کند و به گفته برخی تاریخ نگاران، معاویه با این ضربت تا ابد مقطوع النسل گردید[17]، ولی عمرو بن بکر در مصر موفق به ترور عمروعاص نشد؛ زیرا عمرو به جهت درد شکم، در آن روز برای نماز حاضر نشد و به جای خود خارجة بن حذافه رئیس داروغه را برای اقامه نماز فرستاد که وی با شمشیر عمرو بن بکر از پا درآمد. [18]

ابن ملجم نیز به کوفه آمد و با دوستان خارجی خود ملاقات کرد، ولی آنان را از قصد خود آگاه نساخت، تا این که روزی با گروهی از قبیله «تیم الرباب» ملاقات نمود که برای کشته شدگان خود در نهروان نگران بودند. در همین روز وی با دختری بنام «قطام» آشنا شد که سرآمد جمال و زیبایی بود و پدر و برادرانش در نهروان کشته شده بودند. ابن ملجم، عاشق این دختر شد و به وی پیشنهاد ازدواج داد، ولی قطام یکی از شرط های ازدواج با او را قتل امام علی علیه السلام قرار داد. [19]

به این ترتیب ابن ملجم از کتمان نمودن قصد خود دست کشید و با همدستی وردان بن الماجد تمیمی (پسرعموی قطام) و شبیب بن بجره و فردی که از طرف عمروعاص وکیل بود و نوشته ای صد هزار درهمی در دست داشت و تحریکات اشعث بن قیس، در سحرگاه نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه مولای متقیان را به شهادت رساند. [20]

نکته قابل توجه این که: به گفته برخی تاریخ نویسان، ابن ملجم با شعار «الحکمُ للّه یاعلی لا لَک»؛ حکم فقط از آن خداست نه از طرف تو ای علی!»، شمشیرش را مقابل امام علیه السلام بلند کرد؛ یعنی هنوز بر عقیده خارجی گری خود باقی بوده است. [21]

شناسایی قاتلان واقعی امام
در نگاهی سطحی، به نظر می رسد سه نفر خارجی در اقدامی شخصی توطئه ترور حضرت علی، معاویه و عمروعاص را پی ریزی کردند و حضرت هم به دست ابن ملجم کشته شد، ولی با ژرف نگری درمی یابیم که این توطئه از سوی گروه خوارج طراحی شده بود که به دست این سه نفر عملی گردید؛ زیرا:

اولاً: بیش تر روایات تاریخی بر این واقعیت تأکید دارند که گروهی از خوارج در مکه گرد هم آمده، این توطئه را پایه ریزی کردند و این سه نفر داوطلب اجرای نقشه شدند. تاریخ نویسان، ضمن ثبت اجتماع این گروه در مکه، تصریح کرده اند که اینان از خوارج بوده اند.[22]

ثانیا: به نقل بیش تر تاریخ نگاران، ابن ملجم جزء همان نُه نفر خارجی است که از جنگ نهروان جان سالم به در بردند.

ثالثا: هم چنان که گذشت، خوارج کوفه وقتی از قصد ابن ملجم آگاهی یافتند، او را در این کار شوم یاری کردند.

رابعا: تکرار شعار معروف خوارج از زبان ابن ملجم در لحظه فرود آوردن شمشیر بر فرق امام علی، دلیل دیگری بر خارجی بودن قاتل امام است.

با وجود این شواهد، برخی از محققان، ضمن اجتماع خوارج در مکه و ترغیب سه نفر برای قتل حضرت علی علیه السلام، معاویه و عمروعاص، می گویند: «برفرض صحّت این مطلب، این سه نفر داوطلب، اصلاً جزء خوارج نیستند و انتساب آن ها به خوارج درست نیست».[23]

اینان، اشعث بن قیس و معاویة بن ابی سفیان را در توطئه قتل امام علی علیه السلام متهم کرده، می گویند: «خوارج، ابن ملجم را بر این کار ترغیب نکردند، بلکه آن ها از کشتن علی مبرّا هستند؛ در حالی که اشعث، بعد از شهادت علی همیشه تلاش می کرد تا خوارج را به این کار متهم کند و در این راه، گام های مؤثری برداشت و توانست تا حدودی نزد افکار عمومی، خوارج را قاتلان اصلی امام معرفی کند».[24]

در جواب این شبهه باید گفت:

اوّلاً: در منافق بودن اشعث و ارتباط مخفیانه وی با معاویه تردیدی نیست، ولی همه اَسناد دست اول تاریخی، قاتل علی علیه السلام را از خوارج می دانند. خوارج به دنبال کینه ای که از حضرت در جریان حکمیت و سپس در جنگ نهروان بر دل داشتند، او را مهدورالدم دانسته، سرانجام او را در محراب مسجد کوفه به شهادت رساندند.

ثانیا: گرچه معاویه آرزوی قتل علی علیه السلام را در دل داشت، ولی طبق شواهد تاریخی، وی از توطئه شوم سحرگاه نوزدهم رمضان بی خبر بود و زمانی که «برک بن عبیدالله» را بعد از ترور نافرجام معاویه نزد وی آوردند، او جهت رهایی از بند معاویه راز پلید خود و هم دستانش را در قتل حضرت علی علیه السلام و عمرو، فاش کرد و با این خبر، معاویه بسیار شادمان گردید و بعد از آن همیشه سعی داشت تا مقام معنوی ابن ملجم را بالا ببرد؛ به طوری که با اهدای چهار هزار درهم به سمرة بن جندب، از وی خواست تا آیه 207 سوره بقره[25] را در شأن ابن ملجم تفسیر کند؛[26] در حالی که به شهادت مفسران شیعه و سنی، این آیه در شأن و منزلت حضرت علی علیه السلامنازل شده است. [27]

بررسی مجموع شواهد تاریخی نشان می دهد که توطئه قتل امیرالمؤمنین علیه السلام کاری فردی نبود، بلکه عملی از پیش طرّاحی شده بود که بزرگان خوارج در ترسیم آن نقش بسزایی داشتند و ابن ملجم فقط مجری آن بود. برای اثبات این ادعا شواهد گوناگون تاریخی در دست است؛ مانند:

1. ابن ابی الحدید اشعاری را از خوارج نقل می کند که به روشنی شرکت آن ها را در قتل امام علیه السلام تأیید می کند:

دَسَسْنا لَهُ تَحْتَ الظِّلامِ ابن مُلجَمٍ

جزاءً إذا ما جاءَ نَفْسا کتابُها

أباحَسن خُذها عَلی الرأس ضَرْبَةً

بِکفّ کریمٍ، بَعد موتٍ ثوابُها[28]

یعنی ما خوارج در تاریکی شب به دست ابن ملجم با دسیسه هایی سرنوشت علی را هنگامی که اَجل او فرارسید رقم زدیم. ای علی! از دست ابن ملجم کریم ضربه ای را برسرت پذیرا باش که ثواب آن در گرو قتل تو است.

2. طبری نیز شعری را از ابن ابی میاس مرادی نقل می کند که بر شرکت خوارج در این توطئه دلالت دارد:

و نَحنُ ضَرَبنا یا لک الخیرُ حَیدَرا

أباحَسن مأمومَةً فََتَفَطّرا

و نَحن خَلَعْنا مُلکهُ مِن نظامِهِ

بِضَربةِ سیفٍ إذْ عَلا و تَجبَّرا

و نَحنُ کرامٌ فی الصباح أعزَّةٌ

إذا الموتُ بالموتِ ارتَدَی و تأزّرا[29]

یعنی ای اباالحسن، حیدر! این ما (خوارج) بودیم که فرق سرت را دو نیم کرده و شکافتیم؛ ما بودیم که رشته سلطنت علی را هنگامی که تکبر و عصیان ورزید با ضربه شمشیری از نظامش پاره کردیم. ما در هنگامه صبح، گرامی و عزیزیم؛ هنگامی که مرگ جز با مرگ پاسخ داده نمی شود (بنابراین ما انتقام خود را گرفتیم).

این اشعار حماسی که توسط شاعران خوارج ایراد شده است، شاهد روشنی بر مدعای ما است که خوارج از طراحان اصلی قتل امام علیه السلام بودند و پاداش خود را در گرو قتل آن حضرت می دانسته و همواره بر آن فخر می کردند.

3. یکی از مواردی که شرکت خوارج را در شهادت امام تأیید می نماید، ماجرای دفن شبانه پیکر مطهر امام علیه السلامو مخفی کردن قبر او است؛ فرزندان امام علی علیه السلام از بیم آن که مبادا جنازه حضرت به دست خوارج بیفتد و توهینی نسبت به آن روا دارند، بدن مطهر پدر را شبانه به خاک سپردند و قبر آن حضرت را نیز مخفی نگاه داشتند. [30]

4. در گفت وگویی که ام کلثوم، دختر امام علی با ابن ملجم داشت به او گفت: چرا امیرالمؤمنین را کشتی؟ ابن ملجم در جواب گفت: من امیرالمؤمنین را نکشتم، بلکه پدرت را کشتم! [31]

از مجموع این شواهد این نتیجه حاصل می شود که اولاً: ابن ملجم، بر اساس همان عقاید خارجی گری امام علیه السلامرا به شهادت رساند. ثانیا: بیش تر خوارج در این توطئه شوم شرکت داشتند. ثالثا: گفتار برخی از معاصران در این زمینه، طرفداری کورکورانه و بدون تحقیق و تفحص بوده و ادعای دست نداشتن خوارج در شهادت امیرمؤمنان علیه السلامادعایی گزاف و بی اساس است.

طبق نقل ابن کثیر: «به دلیل ترس از خوارج، هر شب ده نفرمسلح، از اصحاب امام علی علیه السلام در مسجد برای حفظ جان وی نگهبانی می دادند حضرت در ملاقات با آن ها فرمود: چرا در این جا اجتماع کرده اید؟ جواب دادند: برای حفظ جان شما. امام علیه السلام فرمود: خداوند نگهبان خوبی برای من است و برای حفاظت هر فردی دو فرشته را مأمور کرده است؛ هنگامی که قضا و قدر الهی فرا رسد، آن دو این شخص را رها می کنند».[32]

پی نوشت ها:

[1] محقق و نویسنده.

[2] کتاب العین، ج4، صص 158 و 159؛ لسان العرب، ج2، صص 249-251؛ تاج العروس، ج5، ص508؛ مجمع البحرین، ج2، ص294و295؛ مقاییس اللغه، ج2، صص 175 و 176؛ المنجد، ص173.

[3] «حروراء» نام دهکده ای است بیرون شهر کوفه که نخستین مکان اجتماع خوارج علیه امام علی بود معجم البلدان، ج2، ص286.

[4] «اباضیه» طرفدارن عبدالله بن اباض تمیمی هستند که معتدل ترین گروه از خوارج اند و تندروی های معمول خوارج را ندارند. هم اکنون این مذهب طرفدارانی در کشورهای مغرب، عمان ومراکش دارد خوارج در تاریخ، صص 189 و 190.

[5] مقالات الاسلامیین، ج1، ص180.

[6] «نهروان» به منطقة پهناوری اطلاق می شود که میان بغداد و واسط در شرق دجله قرار دارد. دارای شهرها وآبادی های متعدد و از زیباترین مناطق بغداد است که شامل سه رود بالایی، وسطی و پایینی است. اسم فارسی آن «جو روان» بود که معرّب به نهروان شد. این سرزمین چون در راه بغداد به خراسان قرار داشت بسیار آباد بود، امّا در زمان سلجوقیان خراب شد معجم البلدان، ج5، ص375.

[7] نهج البلاغه، خطبه 93.

[8] همان، خطبه، 60.

[9] همان، خطبه 58.

[10] الأخبار الطوال، صص 271 280.

[11] تاریخ سیاسی صدر اسلام، شیعه و خوارج، ص 102.

[12] جهت اطلاع بیش تر ر،ک: المیزان، ج 9، ص 319؛ مجمع البیان، ج5، ص63؛ الکشاف، ج2، ص 281؛ تفسیر نمونه، ج7، ص454؛ الملل و النحل، ج1، ص116؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص266؛ بحار الأنوار، ج22، ص37و38؛ صحیح مسلم، ج2، کتاب الزکات، صص750-743، ح148،147،158و156.

[13] نهج البلاغه، خطبه 59.

[14] جهت آگاهی ازسرگذشت و روحیات این فرد ر.ک: خوارج، تندیس فتنه، اثرنگارنده، انتشارات میراث ماندگار، قم، چاپ اول، تابستان1383.

[15] طبری و بلاذری، این شب را هفدهم رمضان سال 42 هجری قمری می دانند.

[16] تاریخ الأمم و الملوک، ج4، ص 110؛ أنساب الأشراف، ج2،ص490؛ مناقب آل ابی طالب، ج3، ص311.

[17] انساب الاشراف، ج2، ص490.

[18] همان، ص490 و 491.

[19] مهریه قطام، غیر از قتل امام علی علیه السلام شامل یک بنده، یک کنیز و سه هزار درهم بود؛ هم چنان که ابن ابی میاس مرادی در شعر خویش به آن اشاره کرده است: وَلَم أرَ مَهرا ساقَهُ ذُوسَماحَةٍ کمَهرِ قُطامٍ مِن فَصیحٍ وأعجمٍثَلاثَةُ آلافٍ و عَبدٌ و قِینَةٌ وَضَربُ علی بِالحُسامِ المُصَمَّمفَلا مَهَر أغلی مِن علی وإن عَلا وَ لافَتک اِلاّ دونِ فَتک ابن ملجم درمیان تمامی عرب و عجم هیچ فرد بخشنده ای را ندیدم که همانند مهریه قطام بپردازد: سه هزار درهم، یک غلام و یک کنیز و کشتن علی علیه السلام با شمشیربران. هیچ مهریه ای هر چند گران مایه باشد، بالاتر از قتل علی نیست و هیچ جنایتی بدتر از جنایت ابن ملجم نیست بحار الأنوار، ج42، ص267و229؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج4، ص 116؛ الأخبار الطوال، ص 214؛ مناقب آل ابی طالب، ج3، ص 311؛ الارشاد، ج1، ص22.

[20] تاریخ الأمم و الملوک، ج4،ص 110 و 111؛ أنساب الأشراف، ج2، ص 491 493؛ بحار الانوار، ج 42، ص229و230.

[21] بحار الانوار، ج 42، ص 230؛ مناقب آل ابی طالب، ج3، ص312؛ انساب الاشراف، ج2، ص493-491.

[22] مناقب آل ابی طالب، پیشین؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص255؛ انساب الاشراف، ج2، ص487.

[23] ر.ک: الخوارج هُم انصار علی، چاپ الجزایر،1403ق /1983م،اثرسلیمان بن داوودبن یوسف، صص196-194.

[24] همان.

[25] (وَمِن الناسِ مَن یشری نَفسَه إبْتِغاءَ مَرضاتِ الله وَاللهُ رَئُوفٌ بِالعِباد)؛ بعضی از مردم (با ایمان و فداکار، هم چون علی در «لیله المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله جان خود را به خشنودی خدا می فروشد و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.

[26] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج4، ص73.

[27] مجمع البیان، ج1، ص 535؛ المیزان، ج 1، ص 100؛ التفسیرالکبیر، ج 6، ص 174؛ روح المعانی، ج 1، ص 492.

[28] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج13، ص241.

[29] تاریخ الأمم و الملوک، ج4، ص 115 و 116؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج5، ص185؛ ج 6، ص 119 با اندکی اختلاف.

[30] تاریخ الخلفاء، ص 196؛ أنساب الأشراف، ج2، ص 497.

[31] أنساب الأشراف، ج2، ص 495؛ بحار الأنوار، ج42، ص231؛ الأخبارالطوال، ص214.

[32] البدایه والنهایه، ج8، ص13و14.

نظر شما