حب و بغض در تحلیلى روان شناختى با نگاهى به آیات و روایات
امروز تردید در فعالیت هاى برنامه ریزى شده دشمن براى هجوم به فرهنگ دینى و ارزش هاى اسلامى و انقلابى ما، نشانه بى خبرى و غفلت و سادگى است. معرفى الگوهاى ناسالم به جوانان و کشاندن آنان به وادى عشق هاى سرابى و نمونه هاى مبتذل یکى از همین دام ها و برنامه هاست.
با این وصف، براى صیانت جامعه اسلامى خود از این آفت ها و توطئه ها، باید طرح و برنامه داشت و هوشیارانه در جهت تغذیه فکرى و روحى و عاطفى آن در بستر ارزش هاى اصیل بر اساس قرآن و عترت تلاش کرد. به گواهى تجربه و تاریخ، آنان که دل بستگى هاى عاطفى و قلبى به دین و مظاهر مکتب و مذهب داشته و از علاقه مندان به سنن مذهبى و شعائر دینى بوده اند، کمتر در معرض انحراف، گناه، مفاسد و آلودگى هاى اخلاقى بوده اند و مقاومت مؤثرى در برابر مفاسد و بدى ها داشته اند.
بى گمان، شکل گیرى حب و بغض ایمانى در افراد، مى تواند یکى از راهبردهاى اثربخش به شمار آید. براى آنان که در پى «مهرورزى» و دل بستگى و محبوب گزیدن و دوست داشتن هستند، اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) بهترین و برترین محبوب و معشوق اند و عشق به این خاندان ارزنده ترین، اثربخش ترین و ماندگارترین عشق هاست.
انسان موجودى است صاحب اختیار که دو نوع گرایش در او وجود دارد. از این رو، به بعضى از امور علاقه دارد و براى انجام آنها مى کوشد و نسبت به برخى امور نفرت و کراهت دارد و از انجام آنها مى پرهیزد. همچنین کمال انسان در سایه عمل ارادى اوست و اراده محصول محبت و علاقه. تا علاقه نباشد اراده نیست، و تا اراده نباشد قیام و اقدامى نخواهد بود؛ چه اینکه تا کراهت و انزجار نباشد ترک و پرهیز معنایى ندارد. ولایت و برائت، بر اساس محبت و عداوت است. انسان به محبوبش علاقه دارد و از مبغوضش بیزارى مى جوید. بدین روى، پرداختن به موضوع فراگیر «حب و بغض» و تبیین نقش آن در فرایند کنشورى انسان به منظور درک ملاک صحیح حب و بغض و مدیریت اثربخش این ویژگى درونى ـ روانى، اهمیت بسیار دارد.
مفهوم «حب و بغض»
«حبّ» یعنى: میل و رغبت و «بغض» یعنى: انزجار و نفرت. 1 غزالى حب و بغض را چنین تعریف کرده است: «حبّ عبارت است از: میل طبع به شیئى که در ادراکش لذت است، و بغض یعنى: نفرت طبع از شیئى که در ادراکش درد، تعب و سختى نهفته است. »2
صدرالمتألّهین نیز گفته است: حب عبارت است از: ابتهاج نفس به شیئى که موافق طبیعت انسان باشد، اعم از اینکه آن شىء یک امر حسّى باشد یا عقلى، حقیقى باشد یا ظنّى. 3
راغب اصفهانى گفته است: «محبت یعنى: اراده آنچه را که مى بینى و یا مى پندارى خیر است. » و بغض خلاف محبت است. بغض یعنى: تنفّر و انزجار نفسانىوروحى از چیزى که به دورى از آن مى انجامد.
وى اضافه مى کند: محبت بر سه وجه است:
1. محبت براى خرسند شدن و لذت بردن؛
2. محبتى که بر پایه بهره مندى معنوى است؛
3. محبت بر اساس فضل و بزرگى. 4
حب و بغض در اصطلاح، به معناى میل و رغبت و یا کراهت و نفرتى است که براى خدا، در راه خدا، و به خاطر او بوده باشد. 5 بى تردید، جهت دهى و کاربست بهنجار و صحیح حب و بغض زمینه ساز رشد و شکوفایى شخصیت و موجب تکامل و تعالى روحى و معنوى مى گردد و نابسامانى در الگوى حب و بغض، بروز اختلال، اضطراب، تشویش و نابهنجارى را در پى مى آورد.
محدوده حب و بغض
انسان موجودى مختار است که با اراده کار مى کند و کمال او در سایه عمل ارادى اوست. اگر بناست قرآن راه تکامل انسان را معیّن نماید پس باید آنچه را منشأ پیدایش اراده اوست بیان کند تا آدمى بداند که به چه چیزهایى باید ارادت بورزد و از چه چیزهایى کراهت جوید. در اسلام، ملاک و معیار این ارادت و یا انزجار، «حقانیت و منطقى بودن آن» در چارچوب حبّ و بغض الهى قرار داده شده است؛ یعنى در نظر گرفتن خداوند در تمام تمایلات و محبت ها یا نفرت ها و بغض ها.
با التزام به حب و بغض ایمانى به تدریج، محبت خداوند چنان در دل پررنگ مى شود که تمام محبت هاى دیگر در مقابل آن رنگ مى بازند و جاذبه خود را از دست مى دهند، مگر اینکه آنها هم به گونه اى در چارچوب ارتباط با خدا قرار گیرند و صبغه الهى پیدا نمایند، تا آنجا که بنده در امتداد شعاع حبّ و بغض توحیدى، هر چه را که خدا دوست دارد او هم به خاطر خدا دوست مى دارد و هرچه مبغوض الهى است، او هم بدان بغض مىورزد؛ یعنى شدت و ضعف محبتش به دیگران بستگى به قرب و بعدشان با خدا دارد و در این میان، هیچ غرض دنیایى و طمعورزى مادى و هواى نفسانى در محبت و یا نفرت او دخیل نیست.
حب و بغض ایمانى فراموشى هر رابطه اى است که به نفس آدمى منتهى شود و تنها نظر افکندن به خداست و آنچه به نحوى با او مرتبط است. صاحب حبّ و بغض ایمانى حتى محبت نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) را هم در طول محبت خداوند مى بیند و به خاطر تقرّب ایشان به بارگاه قدس الهى و نیز به خاطر آنکه به واسطه آن، خودش هم به قرب الهى بار مى یابد، به ساحت مقدّس این بزرگواران عشق مىورزد؛ چه اینکه از دشمنان خدا هم به دلیل دورى شان از قرب الهى و نیز به دلیل مانع بودن ایشان در رسیدن به خدا، برائت و دورى مى جوید.
در دعاى «ابوحمزه ثمالى»، امام سجّاد (علیه السلام) به خداوند عرض مى کند: «خداوندا! من به واسطه دوستى ام نسبت به پیامبرت، امید تقرّب و نزدیکى به تو دارم. »6 در زیارت «عاشورا» و بسیارى از زیارت نامه هاى دیگر نیز نظیر این حبّ و بغض ورزیدن ها را زیاد مى بینیم: خداوندا! من به وسیله برائت و بیزارى جُستن از دشمنانت و نیز به وسیله دوستى و محبت اولیائت به تو تقرّب مى جویم. 7
در حبّ و بغض ایمانى، اگر جمیع محبت هاى قلبى را به هرمى تشبیه کنیم، در رأس این هرم فقط محبت به خداوند قرار مى گیرد و در نتیجه، شدیدترین محبت ها باید نسبت به حق تعالى تعلّق بگیرد و هر چه به رأس هرم محبت نزدیک تر باشد به میزان تقرّبش به خداوند باید محبت شدیدترى نسبت به آن ورزید و هرچه از میزان تقرّب چیزى به خدا کاسته شود باید از میزان محبتش هم کم شود، حتى اگر نزدیک ترین فرد به ما از لحاظ حسب و نسب باشد. بنابراین، محبت به وجود مقدس پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) بالاترین محبت پس از خداوند است و سپس محبت به اهل بیت ایشان (علیهم السلام)، و در مراحل بعدى، اولیا به حسب تقرّبشان مورد محبت قرار مى گیرند. این قاعده را در آیات و روایات و سیره معصومان (علیهم السلام) مى توان به روشنى مشاهده نمود.
نقل شده است: روزى نوجوانى پیامبر (صلى الله علیه وآله) را مشاهده کرد و با چهره اى بشّاش و تبسّمى که به خاطر شادى از رؤیت آن حضرت بر لب داشت، به ایشان سلام کرد. حضرت پرسیدند: اى جوان! آیا مرا دوست دارى؟ عرض کرد: بله. فرمودند: آیا مثل دو چشمت؟ گفت: بیشتر. فرمودند: آیا مثل جانت؟ گفت: به خدا سوگند بیشتر از جانم. حضرت پرسیدند: آیا مثل پروردگارت مرا دوست دارى؟ گفت: اللّه، اللّه، اللّه، اى رسول خدا! این (حد از دوستى) نه براى شماست و نه هیچ احد دیگرى. من شما را هم فقط به خاطر محبت خدا دوست دارم. سپس پیامبر رو به همراهان کردند و فرمودند: شما هم این چنین باشید. خدا را دوست بدارید به خاطر احسانى که به شما کرده و نعمت هایى که داده است و مرا به خاطر خدا دوست بدارید. 8
منشأ حب و بغض
در اینکه منشأ محبت، یا نفرت چیست، برخى اساس آنها را سنخیت و مشابهت و یا ضدیت و منافرت مى دانند و در این باره، به قاعده فلسفى «السنخیة علةُ الانضمام» اشاره مى کنند. شهید مطهّرى در این باره مى نویسد: «در حقیقت، علت اساسى جذب و دفع را باید در سنخیت و تضاد جستوجو کرد. »9 در ادامه، ایشان با اشاره به نظریه دیگرى در این زمینه مى نویسد: «به عقیده بعضى، ریشه اصلى این جذب و دفع ها نیاز و رفع نیاز است. »10
علّامه طباطبائى نیز محبت را یک تعلّق وجودى و انجذاب و کنش خاص بین علت مکمّل و شبیه آن و معلول، که طالب کمال است، مى داند. 11 در واقع، طبق این فرمایش علّامه نیاز به کمال، منشأمحبت است.
در جمع بندى مطلب، شاید بتوان گفت: نظر علّامه به نحوى جامع دو نظر قبلى است؛ به این بیان که احساس نیاز محبّ به کمال مفقودى که در محبوب آن را مى یابد، او را به سوى محبوب مى کشاند؛ ولى البته بین محبّ و کمال محبوب، باید ملایمت و سنخیت باشد تا کمال محبوب بتواند نیاز محبّ را رفع کند و براى او هم کمال محسوب شود.
ویژگى هاى حب و بغض در انسان
پدیده حب و بغض در انسان، داراى سه ویژگى به شرح ذیل است:
1. قلبى بودن: حب و بغض هر منشأ و حقیقتى داشته باشد، با ساحتى از انسان در ارتباط است که «قلب» نامیده مى شود. قلب درونى ترین و اصیل ترین ساحت وجودى انسان است که مرکز حکومت وجود اوست. قلب حقیقت وجود انسان است. سعادت یا شقاوت انسان بر مدار صحّت و فساد قلب مى گردد. همچنین آنچه مورد عنایت بیشتر الهى است قلب و اعمال قلبى است. خدا در قرآن فرموده است: رستگارى در قیامت و نایل شدن به بهشت، تنها از آن کسى است که قلبى سالم و خالى از مرض هایى همچون شرک و نفاق داشته باشد. 12
2. درجه پذیرى: حب و بغض پدیده اى تشکیک پذیر و داراى مراتب است؛ یعنى مى تواند مراتب متفاوتى داشته باشد. طبیعتاً آثار و دستاوردهاى حب و بغض تابعى است از شدت و ضعف آن.
3. اختیارى بودن: حب و بغض حقیقتى است که به اختیار، در انسان جلوه گر مى شود و به هیچ وجه، اکراه و اجبار نمى پذیرد. از این رو، کسى را نمى توان مجبور به دوستى یا دشمنى ورزیدن نمود.
عوامل مؤثر در شکل گیرى و رشد حب و بغض
در شکل گیرى و رشد حبّ و بغض، عواملى مؤثرند که عبارتند از:
1. شناخت: به طور کلى، «شناخت» تأثیر بسزایى در پیدایش و شکل گیرى حبّ و بغض دارد. محبت و علاقه جز پس از معرفت و ادراک پدید نمى آید. به هر میزان که شناخت و معرفت انسان نسبت به موضوعى بیشتر باشد، عاطفه مرتبط با آن، رو به افزایش مى رود.
غزالى در احیاء علوم الدین در این باره مى نویسد: محبت متصور نمى شود، مگر پس از شناخت و معرفت. انسان چیزى را دوست نمى دارد، مگر اینکه آن را بشناسد. 13
آرى، معرفت و شناخت، چهره حقیقت را عیان مى سازد و حقیقت ذاتاً براى انسان زیبا و جذّاب است و باعث ایجاد گرایش درونى مى گردد. 14
در این باره حضرت امام حسن مجتبى (علیه السلام) فرموده اند: هر کس خدا را بشناسد، دوستش مى دارد. 15
2. کمال طلبى و زیباگرایى: عشق به خوبى ها و زیبایى ها در سرشت آدمى نهفته است. در نگرش اسلامى، خدا جامع همه کمالات و زیبایى هاست و امکان ندارد کسى حقیقتاً طالب کمال و زیبایى باشد، ولى شیفته او نشود و از دشمنانش منزجر نگردد.
ریشه محبت ها کمال خواهى و زیبادوستى است. به دلیل آنکه مؤمنان سرچشمه تمام کمال ها، جمال ها و زیبایى ها را در خداوند مى دانند، بیشترین محبت ها را به او مىورزند. اساساً آیا تا به حال فکر کرده اید چرا امام زمان (علیه السلام) این همه دوست داشتنى است؟ آرى، امام زمان (علیه السلام) با همه زیبایى، عظمت، جذّابیت و صفایش، تنها جلوه اى از جمال ذات اقدس الهى است. اگر او، که تنها جلوه اى از جمال خداوند است، تا بدین حد محبوب و دوست داشتنى است، پس خالق امام زمان (علیه السلام) چه جمال و کمالى دارد و محبت او با این دل چه مى کند؟!
3. احسان و نعمت: به راستى، انسان بنده احسان است. انسان به گونه اى آفریده شده است که از هر کس احسان ببیند، مجذوب او مى شود و از کسى که بدى ببیند، متنفّر مى شود و او را دشمن مى دارد. پس اگر کسى به ما احسانى بکند او را دوست مى داریم و به او علاقه مند مى شویم. چگونه به خدا محبت نداشته باشیم، که انواع احسان ها را نسبت به ما ارزانى داشته است؟!
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: خداوند به حضرت موسى (علیه السلام) وحى کرد: اى موسى! هم خودت مرا دوست بدار و هم مردم را دوستدار من کن! حضرت موسى (علیه السلام) عرض کرد: خدایا! تو مى دانى که هیچ کس نزد من محبوب تر از تو نیست. من تو را از هر کس بیشتر دوست دارم؛ اما قلوب بندگان تو در دست من نیست که آنها را محبّ تو گردانم؛ چه کنم؟ خطاب شد: اى موسى! نعمت ها و احسان هاى مرا به آنها یادآورى کن، آنها دوستدار من خواهند شد. 16
اصول حاکم بر حبّ و بغض
مطلبى که در باب حب و بغض مى توان گفت این است که اساساً حبّ و بغض در کنار اعمال دیگر مطرح نمى شود، بلکه این اصل ایمانى به اعمال دیگر روح مى بخشد؛ یعنى حب و بغض همانند بند تسبیحى است که در تمام دانه ها جریان دارد و اگر نباشد همه آنها از حیّز انتفاع خارج مى شوند. دین، نمازى را که با محبت خدا و بیزارى از دشمنان خدا قرین نباشد، نمى خواهد و چنین است روزه و سایر اعمال. از این رو، حب و بغض در نگرش اسلام، داراى اصولى است که عبارتند از:
1. خدامحورى
در نگرش توحیدى، در یک دل دو محبت متضاد نمى گنجد. آنها که دم از هر دو مى زنند، یا ضعیف الایمانند و یا منافق، و هر کدام که باشد نوعى نابهنجارى است. انسان آنگاه واجد شخصیت بهنجار قرآنى خواهد بود که نیرومندترین علاقه ها را تحت الشعاع عشق به خدا و اولیاى گرامى او قرار دهد؛ 17 چه اینکه دلیل محبت، انتخاب محبوب است بر ماسوا و مقدّم داشتن او بر همه کس و همه چیز؛ او را طلبیدن و هر چیز دیگرى را براى او و به خاطر او خواستن است. در نگرش قرآنى، اگر کسى بگوید خدا محبوب من است، ولى غیرخدا را مقدّم بدارد، فاسق و مبتلا به اختلال شخصیت است. 18
بدین روى، طبق آموزه هاى توحیدى، حب و بغض باید براى خدا و داراى صبغه الهى باشد و جمیع محبت هاى دیگر بر حول محور محبت خدا شکل بگیرد تا بدین وسیله، توحید در قواى درونى و بیرونى، شکلى یکپارچه و منسجم در شخصیت پدید آورد.
بى تردید، اگر حب و بغض رنگ خدایى پیدا کند، پیوستن ها و گسستن ها نیز الهى مى شود و در این صورت، جمیع ارتباطات انسان در چارچوب عبادت قرار مى گیرد و زمینه جلب رضایت خدا فراهم مى گردد و فضاى خودشکوفایى و تعالى به وجود مى آید؛ فرایندى که سلامت و بهداشت روانى را در سطح فرد و اجتماع ارتقا و گسترش مى بخشد.
2. طاغوت ستیزى
انسان موحّد در قالب شعار توحیدى «لا اله الّا اللّه» ابتدا تمامى بت ها و طاغوت را نفى مى کند و سپس به خداوند حقیقى و یگانه جهان اقرار مى کند.
محفل دل نیست جاى محبت اغیار *** دیو چو بیرون رود فرشته درآید
نگرش توحیدى همزمان داراى دو جهت گیرى فعّال مثبت و منفى است: ایمان و گرایش به خدا و انکار و ستیز با طاغوت. 19
اعتقاد به توحید و گرایش به خداى یکتا مستلزم ستیز درونى و بیرونى با طاغوت هاى مدعى خداوندى است. آرى، هر مؤمنى باید کافر نیز باشد؛ یعنى به حق ایمان داشته باشد و با باطل بستیزد؛ در برابر باطل موضع فعّال بگیرد و آن را انکار کند. نگاه یکسان به حق و باطل، و فرق نگذاشتن بین حق و طاغوت با مسلمانى سازگار نیست. نمى توان از یک سو، به خداوند و پیامبر و خاندانش عشق ورزید و از سوى دیگر، با باطل گرایان و حق ستیزان و مخالفان کنار آمد؛ هم پشت سر حضرت على (علیه السلام) نماز خواند و هم از سفره رنگین معاویه استفاده کرد.
نقش و جایگاه حب و بغض
در مجموعه دین، هر چیزى جایگاه خاص خود را دارد؛ یعنى همه امور از یک مرتبه مساوى برخوردار نیستند. بعضى از امور مرتبه بالاتر و برخى مرتبه متوسط و برخى پایین ترند. دین داراى بخش هاى گوناگون است که بعضى از آنها به اعضا و جوارح انسان مربوط است و برخى دیگر به قلب؛ همچون حب و بغض. در بین این دو دسته، البته اعمال قلبى از مرتبه و اهمیت بالاترى برخوردارند. در ذیل، نقش و جایگاه حب و بغض در سه حیطه آیات، روایات و علم روان شناسى مورد بررسى قرار مى گیرد:
الف. آیات
در چارچوب آموزه هاى وحیانى، حد و مرزهاى رفتارى و اجتماعى انسان مشخص شده است و با توجه به ایمانى که انسان موحّد به مبدأ و معاد دارد و با اعتقادى که درباره ارتباط عملکرد این دنیا با سعادت این جهان و آن جهان دارد، مى کوشد دستورالعمل هاى دین را تحقق بخشد و گرایش هاى درونى خود را ایمانى سازد. بدین روى، قرآن کریم در آیات متعدد، نقش و جایگاه حبّ و بغض ایمانى را مشخص نموده است:
1. تبیین خط مشى کلى حب و بغض: قرآن کریم، پیامبر و پیروان ایشان را چنین وصف مى کند: «محمّد[ص] پیامبر خداست و کسانى که با اویند بر کافران، سختگیر و با همدیگر مهربانند. » (فتح: 29) این آیه بیانگر جایگاه و ترسیم خط و مشى کلى حب و بغض در اسلام است.
2. معیار حب و بغض خداست: قرآن مى فرماید: «نمى یابى مردمى را که به روز قیامت ایمان آورده باشند، ولى با کسانى که با خدا و پیامبرش مخالفت مىورزند، دوستى کنند، هرچند آن مخالفان، پدران یا برادارن و یا اهل قبیله آنها باشند. خدا بر دل هایشان ایمان را رقم زده و به روحى از خود، یارى شان کرده و آنها را به بهشت هایى که در آن نهرهایى جارى است، درآورده؛ در آنجا جاودانه باشند. خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند. اینان حزب خدایند. آگاه باش که حزب خدا رستگار است. » (مجادله: 22)
3. ممنوعیت محبت و دوستى با دشمن خدا: خدا مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خود را به دوستى اختیار نکنید. شما با آنان طرح دوستى مى افکنید و حال آنکه آنها به سخن حقى که بر شما آمده است، ایمان ندارند. » (ممتحنه: 1)
4. معرفى الگوى حب و بغض ایمانى: خداوند مى فرماید: «ابراهیم و کسانى که با وى بودند برایتان اسوه نیکویى است، آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه جز خداى یکتا مى پرستید، بیزاریم و شما را کافر مى شماریم و میان ما و شما همیشه دشمنى و نفرت خواهد بود تا وقتى که به خداى یکتا ایمان بیاورید... » (ممتحنه: 4) و نیز مى فرماید: «و چون [براى ابراهیم (علیه السلام) ] آشکار شد که [آذر] دشمن خداست از او بیزاى جست. » (توبه: 114)
5. مؤمنان و بیشترین محبت به خدا: خداوند در قرآن مى فرماید: «آنان که ایمان آورده اند بیشترین محبت را براى خدا روا مى دارند. » (بقره: 165)
در یک جمع بندى، مى توان گفت: در نگرش قرآنى، اهل ایمان نسبت به احدى محبتى بیش از محبت به خدا روا نمى دانند؛ حتى ملاک دوستى با پدران و برادران و خویشاوندان را نیز عدم دشمنى ایشان با خدا مى دانند. براى مثال، در آیات 23 و 24 سوره توبه چنین آمده است: «اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر پدران و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دادند نباید آنها را دوست بدارید که در این صورت، هر کسى آنها را دوست بدارد بى شک، ستم کار است. (اى رسول ما!) بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و فامیلتان و اموال و سرمایه اى که فراهم کرده اید و تجارتى که از کساد شدنش بیمناکید و مسکن هایى که مورد پسند شماست (اگر یکى از اینها) نزد شما محبوب تر از خدا و رسولش و جهاد در راه خدا باشد، پس منتظر عذاب الهى باشید. » (توبه: 23 و 24)
بدین سان، روشن مى شود که اظهار احساسات و عواطف، حتى نسبت به نزدیک ترین کسان، نباید احساساتى کور و کر و بدون منطق باشد، به گونه اى که در عرض محبت به خدا قرار بگیرد و بر سر راه اطاعت و امتثال امر الهى ایجاد مانع نماید.
ب. روایات
در متون روایى، بر موضوع حب و بغض ایمانى توصیه و تأکید فراوان شده است که نشان از نقش و جایگاه ویژه این موضوع در نگرش اسلام دارد. در این مجال کوتاه، به برخى از آنها پرداخته مى شود:
1. برابر با اصل دین: امام صادق (علیه السلام) مى فرمایند: هر که حب و بغضش بر اساس دین نباشد، دین ندارد. 20
در حدیث دیگرى امام باقر (علیه السلام) فرمودند: دین محبت است و محبت همان دین. 21
2. محکم ترین دستاویز ایمان: پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: محکم ترین دستاویز ایمان دوستى و دشمنى براى خدا و پیوستن به اولیاى خدا و دورى گزیدن و برائت جستن از دشمنان اوست. 22
همچنین امام صادق (علیه السلام) در حدیثى فرمودند: «از محکم ترین دستگیره هاى ایمان، این است که براى خدا دوست بدارى و براى خدا دشمنى بورزى و براى خدا ببخشایى و براى خدا منع کنى. 23
3. برابر با ایمان: روشن است که ایمان در اندیشه اسلام جایگاه ویژه اى دارد. ایمان مهم ترین گام در حرکت به سوى اخلاق و ارزش هاى اسلامى شمرده شده است. ایمان یکى از مهم ترین زیرساخت هایى است که روند زندگى انسان و تعالى و تکامل انسان را رقم مى زند و آدمى را به سر منشأ خیرات مى رساند. از این رو، خداوند رمز فلاح و رستگارى را در ایمان معرفى کرده، مى فرماید: (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ) (مؤمنون: 1)؛ قطعاً مؤمنان رستگارند.
حال، ایمان با این جایگاه و اهمیتش، همسنگ حب و بغض معرفى گردیده است: فضل بن یسار مى گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: آیا حب و بغض از ایمان است؟ حضرت فرمودند: آیا ایمان جز حب و بغض چیز دیگرى است؟!24
در حدیث دیگرى، از همان حضرت نقل شده است: کسى که براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد و براى خدا ببخشد، از کسانى است که ایمانش کامل شده است. 25
و نیز فرمودند: هر کسى دوستى اش براى دین و دشمنى اش به خاطر ملاک هاى دینى نباشد مؤمن به شمار نمى آید. 26
4. بالاترین عمل: در مجامع روایى، آمده است: خداوند به حضرت موسى (علیه السلام) وحى فرستاد: آیا هرگز عملى براى من انجام داده اى؟ عرض کرد: آرى، براى تو نماز خوانده ام، روزه گرفته ام، انفاق کرده ام، و به یاد تو بوده ام. از جانب حق ندا آمد: اما نماز برایت نشانه حق است، و روزه سپر آتش، و انفاق سایه اى در محشر، و ذکرْ نور است. کدام عمل را براى من بجا آورده اى؟ حضرت موسى (علیه السلام) عرض کرد: خداوندا! خودت مرا راه نما! خداوند فرمود: آیا هرگز به خاطر من کسى را دوست داشته اى و به خاطر من کسى را دشمن داشته اى؟ اینجا بود که حضرت موسى (علیه السلام) دانست برترین و بالاترین اعمال حب فى اللّه و بغض فى اللّه است. 27
5. معیار خیر بودن: امام باقر (علیه السلام) فرمودند: اگر خواستى بدانى که آیا در تو خیرى هست یا نه، به قلبت نگاه کن. اگر دیدى قلبت اهل طاعت و بندگى خدا را دوست دارد و از اهل معصیت و نافرمانى خدا نفرت دارد، پس در تو خیر است و خداوند تو را دوست مى دارد. ولى اگر نسبت به اهل طاعت و بندگى، نفرت و نسبت به اهل معصیت و نافرمانى خدا محبت دارد، پس در تو خیرى نیست و خداوند نسبت به تو بغض و نفرت دارد. و انسان با کسى است که دوستش دارد. 28
6. برترین اعمال: پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) فرمودند: برترین عمل ها حب و بغض در راه خداست. 29
امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى فرمایند: برترین مرتبه دین، دوستى در راه خدا و دشمنى در راه خداست. 30
7. تعیین سرنوشت انسان: پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: انسان در روز قیامت، با کسى است که او را دوست دارد. 31
8. ضمانت اثربخشى دین: پیامبر (صلى الله علیه وآله) پس از آوردن دین اسلام و آن همه زحمت و تلاش و کوشش بى دریغ و طاقت فرسا، و دغدغه فراوان بر استمرار و اقامه دین خدا در متن جامعه، موضوعى را به امر خدا به عنوان پاداش مطرح نمودند که گویا اگر باشد، تمام دین و حقیقت شریعت نبوى محفوظ است و اگر نباشد، دین ضمانت بقا و اثربخشى خود را از دست مى دهد و آن عبارت است از: محبت و مودّت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)؛ یعنى همان اصل حیاتبخش حب و بغض و تولّا و تبرّا. 32
ج. روان شناسى
روان آدمى بس پیچیده است و در سایه آن، دانش روان شناسى پاى گرفت. روان انسان از ابعاد بینشى و گرایشى (شناختى و عاطفى) برخوردار است و کنش هاى انسان خاستگاه هایى آشکار و نهان در لایه هاى بینشى و گرایشى وى دارند. نگاه مادى و ماشینى به انسان و غفلت از زوایاى روحى و روانى او در وارسى هاى علمى، آسیبى است که کمترین زیان آن مجهول ماندن مسئله انسان شناسى است. شناخت صائب در این عرصه، به منزله توجه به واقعیات روان آدمى و انسان شناسى درست است. الگوى کنشورى انسان مبتنى بر دو گرایش «رغبت» و «نفرت» صورت مى پذیرد که این مسئله نشانگر اهمیت بُعد عاطفى در انسان است.
1. اهمیت عواطف: رشد بهنجار و هدایت صحیح عواطف مى تواند به منزله نیروى محرّک، نظام ارادى انسان را به حرکت درآورد و نفوذى نافذ در روان افراد داشته باشد. شوق و میل اگر برانگیخته شود دل را به خود مشغول ساخته، باعث حضور ذهنى و قلبى محبوب در او مى شود.
عواطف از مهم ترین عناصر شخصیت است که در قلب، زبان و اندام دیگر جلوه گر است و بر حکمى که انسان صادر مى کند، اثر مى گذارد؛ زیرا انسان از مجراى عاطفه خود مى اندیشد و با عینک عاطفه به امور مى نگرد. عاطفه اثر خود را در رفتار جلوه گر مى سازد. انسان از مجراى آن، برخى از محرّک هاى درونى یا بیرونى را بر برخى دیگر ترجیح مى دهد.
عواطف براى روان انسان بسان دست و پا براى بدن نیست، بلکه مانند موتور و قلب تپنده اى است که منشأ حرکت خون به کل اعضا و تولید انرژى حیاتى است. در سلسله مراتب نیازهاى انسان، عواطف از نیازهاى اساسى و دست اول به شمار مى رود. عواطف براى تأمین آسایش مادى و معنوى انسان، عاملى براى تغذیه روانى و وسیله اى براى ایجاد و تعادل در زندگى است. اختلال در ساحت عاطفى وجود، اگر به مرگ منجر نشود، سبب بروز اختلالات فوق العاده در نظام مندى وجود است، به گونه اى که موجب به خطر افتادن سلامت و آرامش تن و روان مى گردد.
2. محور دستگاه عاطفى وجود: فرایند کنشورى انسان در چارچوب جلب منعفت و لذت یا دفع رنج و الم فعالیت مى کند. طبع آدمى به عوامل لذت بخش (= محبت) گرایش و رغبت دارد و متقابلا از عوامل دردآور و تهدیدآمیز (= الم) متنفّر است. بدین روى، محور اساسى دستگاه عاطفى انسان حبّ و بغض است و هر حالتى که از عواطف دیگر پدید مى آید مى تواند مبتنى بر همین دو قطب عاطفى باشد. 33
3. تأثیر حب و بغض بر رفتار: راه اندازى هر رفتارى در انسان مستلزم فعّال شدن دست کم دو فرایند «شناخت» و «اراده» است. در حوزه شناخت، علم و ادراک دخیل است که از آن به «بینش» تعبیر مى شود و در اراده، میل و رغبت و انگیزش نقش دارد که از آن به «گرایش» تعبیر مى گردد. این دو عامل اساسى، یعنى «بینش» و «گرایش» موجب پیدایش «کنش» یعنى رفتار مى گردند.
بینش + گرایش = کنش
شناخت + رغبت = رفتار
«شناخت» به تنهایى الزاماً موجب فعّال سازى رفتارى خاص نمى گردد. چه بسا انسان مى داند که ـ مثلا ـ رفتارى مفید است، ولى بر خلاف آن عمل مى کند. پس رفتار تنها معلول ادراک و شناخت انسان نیست، بلکه علاوه بر شناخت، نیروى دیگرى به نام «انگیزش و هیجان» وجود دارد که عامل آن «احساس و عاطفه» است.
با قطع نظر از بحث تقدّم و تأخّر شناخت بر عاطفه یا تعامل آن دو با یکدیگر، این امر مسلّم و قطعى است که بین شناخت و عاطفه، ارتباطى عمیق وجود دارد و به قدرى این دو دستگاه به هم مرتبط و وابسته اند که گاهى امر بر دانشمندان ریزبین هم مشتبه مى شود که آیا عاطفه حالت پس شناختى است یا پیش شناختى، یا اساساً هر دو یکى هستند. پیاژه (J. Piaget) معتقد است: براى کارآمدى شناخت، نیروى محرکه عاطفه (رغبت یا نفرت) نقش انرژى دهنده دارد. 34
به نظر بک (Bek) نیز واکنش عاطفى نخست وابسته به ارزیابى شناختى فرد از موقعیت است. به عقیده وى در این رابطه، اجزاى مهم یک محرّک براى فرد عبارتند از:
الف. معناى محرّک و اهمیتى که براى فرد دارد.
ب. محتواى شناختى یا معناى محرّک به عاطفه ویژه اى مربوط مى گردد.
به موازات تغییر محتواى شناختى، تغییرات عاطفى هماهنگ با آن روى مى دهد. بر اساس الگوى مزبور، عواطف را مى توان چنین تبیین کرد:
براى مثال، احساس حب (محبت) زمانى درک مى شود که شخص شناختى از محبوب و ویژگى و صفات او داشته باشد. احساس محبت با حالت خوشایندى و لذت و رضایت ارتباط پیدا مى کند. محتواى شناختى از هر محبوب خاصى درجه و شدت پاسخ عاطفى نسبت به خود را مشخص مى کند. بر اساس این الگو، احساس حب به این دلیل به وجود مى آید که فرد مى بیند در حوزه فردى یا اجتماعى او، احسان و نیکى انجام گرفته است. حالت تنفّر و انزجار زمانى پدید مى آید که فرد احساس مى کند در حق او ضرر و تهدیدى واقع شده است. 35
احسان و نیکى همراه با حالت لذت، سرخوشى و هیجان مثبت و رضایت خاطر، موجب پیدایش احساس محبت مى شود و تهدید و خطر همراه با حالت رنج و الم باعث پیداش احساس تنفّر و انزجار مى گردد.
وقتى جان و دل جاى محبت است و محبت هم سازنده و تحوّل بخش، چه بهتر که این محبت و عشق در مسیر الهى و به اشخاص ارزشمند تعلّق بگیرد تا محب را در مسیر کمال رهنمون شود. ملاحظه آموزه هاى اسلامى در این باره به روشنى نشان مى دهد که جامعه مطلوب جامعه اى است که بر اساس محبت مردم به یکدیگر شکل مى گیرد. اصولا اسلام طرّاح جامعه اى است که همه مردم در آن خود را برادر یکدیگر بدانند و همچون اعضاى یک خانواده به همدیگر محبت بورزند.
براى حب و بغض در آیات و روایات، آثار و پیامدها و کارکردهاى معنوى بسیارى بیان شده است که در این مجال مختصر فقط به برخى از آنها اشاره مى گردد:
1. تولّا و تبرّا: جذب و دفع دو رکن اساسى زندگى بشرند. مصالح و ساختمان فطرى انسان وابسته به فعالیت دو نیروى جاذبه و دافعه است تا با آنچه خیرى در آن مى بیند، بجوشد و از آنچه مزاحم اهداف اوست، پرهیز نماید. اسلام با طرح ریزى دو اصل تولّا و تبرّا، که ثمره و پیامد حب و بغض ایمانى است، دو نظام نیرومند «جاذبه» و «دافعه» را طراحى کرده است.
بى گمان، نگاه یکسان به دوست و دشمن و بى تفاوت بودن در مقابل حق و باطل، با مسلمانى سازگار نیست. نمى توان از یک سو، به خدا و پیامبر و خاندانش عشق ورزید و از سوى دیگر، با اهل باطل و حق سیتزان و مخالفان دوستانه زیست؛ هم به حضرت على (علیه السلام) اقتدا نمود و از هم سفره رنگین معاویه لقمه چرب و شیرین بر دهان نهاد. از این رو، از آثار و پیامدهاى حب و بغض ایمانى، شکل گیرى نظام تولّا و تبرّاست. تولّا و تبرّا موجب انسجام و قدرت در جبهه حق گشته، مانع نفوذ و سلطه بیگانه مى گردد.
2. خدا؛ مطلوب نخستین: از جمله آثار معنوى حب و بغض آن است که صاحب حب و بغض ایمانى خدا را بر همه محبوب هاى دیگر ترحیج مى دهد و تمام محبت هاى دیگر در مراتب و مراحل بعد قرار مى گیرند. استاد شهید مطهّرى با اشاره به آیه 24 سوره توبه ـ که پیش از این بیان گردید ـ مى نویسد: «ایمان آن وقت ایمان است که هرجا سر دو راهى قرار گرفتید که ـ مثلا ـ خود و یا پدر و مادر یا چیزى دیگر را انتخاب کنید، همه بگویید: خدا. در هر شرایطى، اولین انتخاب خدا باشد؛ یعنى خدا محبوب و مطلوب [نخستین] انسان قرار گیرد و هرچه غیرخداست، تابع این محبوب و در پرتو محبت او، خواستنى باشد. »36
3. ذکر و یاد خدا: کسى که داراى حب و بغض ایمانى است در هر حال، به یاد محبوب است؛ در کار، تفریح، مطالعه و... ـ در همه حال ـ به یاد اوست. پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمود: نشانه دوست داشتن خداوند، دوست داشتن یاد اوست. 37
4. محبت خدا: در حدیث «معراج» آمده است: «اى محمّد! من کسانى را که به خاطر من با یکدیگر دوستى مىورزند دوست دارم؛ کسانى را که به خاطر من به هم مهر مىورزند. کسانى را که به خاطر من با یکدیگر پیوند و ارتباط برقرار مى کنند دوست دارم. 38
همچنین پیامبر فرمودند: «به خاطر خدا دوستى کن، و به خاطر خدا دشمنى بورز؛ زیرا دوستى خدا جز با این به دست نمى آید. »39
5. آمرزش و مغفرت الهى: خداوند در آیه 31 سوره آل عمران مى فرماید: «اى پیامبر! بگو: اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید، تا او نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد. » بدین روى، معلوم مى شود محبت خدا و اطاعت رسول خدا باعث جلب محبت خدا و موجب آمرزش و مغفرت الهى مى گردد.
6. رضایت خدا: بزرگ ترین لذت براى محب آن است که احساس کند محبوبش از او راضى است. محبت هاى عادى بشر نیز چنین است. انسان آنگاه که به کسى دل بسته مى گردد به این دلخوش است که رضایت محبوب را فراهم آورد. قرآن در سوره مجادله آیه 22 در وصف این افراد مى فرماید: «خداوند از آنان راضى است و آنها از خدا راضى اند. »
7. تهجّد و شب زنده دارى: خداوند به حضرت موسى (علیه السلام) وحى فرمود: اى پسر عمران! دوستان من کسانى هستند که وقتى شب فرا مى رسد به سراغ من مى آیند و با من به گونه اى سخن مى گویند که گویا مرا مى بینند و در کنار خود درک مى کنند. 40
8. نورانیت: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: کسانى که به خاطر خدا یکدیگر را دوست بدارند در روز قیامت بر فراز منبرهایى از نور هستند و نورِ صورت ها و منبرهایشان همه چیز را روشن مى نماید، به گونه اى که با آن نور شناخته مى شوند. گفته مى شود: اینان کسانى هستند که به خاطر خدا، یکدیگر را دوست داشتند. 41
9. رسیدن به کمال ایمان: وقتى حب و بغض انسان به خاطر خدا باشد تمام اعمال و رفتارهاى اختیارى انسان هم که از این حب و بغض نشأت مى گیرد، براى خدا مى شود. پیامبر فرمودند: کسى که چنین نباشد طعم ایمان را نمى چشد، هرچند نماز و روزه اش بسیار باشد. 42
حضرت على (علیه السلام) فرمودند: هرگاه به درجه حب و بغض ایمانى رسیدى، حقایق ایمان را به طور کامل دریافته اى. 43
امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودند: هیچ کس ایمانش به خدا خالص نمى شود، مگر زمانى که خداوند در نظرش محبوب تر از جان، پدر، مادر، فرزند، خانواده و مالش و همه مردمان باشد. 44
پس از نشانه هاى کمال ایمان، دوست داشتن براى خدا و دشمنى ورزیدن براى خداست.
10. محشور شدن با نیکان: در سوره آل عمران، پیامبر از جانب خدا مى فرماید: «اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید. »
خداوند همچنین در سوره نساء آیه 69 مى فرماید: کسانى که از خدا و پیامبر اطاعت کنند در زمره کسانى خواهند بود که خدا ایشان را گرامى داشته است و با پیامبران و صدیقان و شهیدان و شایستگان محشور مى شوند و آنان چه نیکو رفیقانى اند!
11. درک محبت و مودت اهل بیت (علیهم السلام): در زیارت «جامعه کبیره» آمده است: هر کسى خدا را بخواهد از طریق شما مى آغازد، و آن کس که ولایت شما را پذیرفته باشد، ولایت خدا را پذیرفته است، و کسى که شما را دوست بدارد خدا را دوست داشته است، و کسى که شما را دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است. 45
12. تأمین خیر دنیا و آخرت: امام سجّاد (علیه السلام) در دعاى «مکارم الاخلاق» از صحیفه سجادیه، به نقش کیمیاگرى محبت اشاره کرده اند؛ آنجا که به خدا عرض مى کنند: «[خدایا] به محبتت راهى آسان برایم بگشا که بدان خیر دنیا و آخرت را برایم تأمین سازى؛ 46 یعنى سهل ترین راه کسب خیر دنیا و آخرت طریق محبت است.
همچنین ابوسعید خدرى از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمودند: کسى که خدا محبت ائمّه از اهل بیت من (علیهم السلام) را روزیش نماید، به خیر دنیا و آخرت رسیده است و کسى تردید نکند که از اهل بهشت خواهد بود. 47
13. ورود بى حساب به بهشت: امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: به [کسانى که حب و بغض ایمانى دارند] گفته مى شود: بدون حساب وارد بهشت شوید... فرشتگان مى پرسند: عمل شما چه بوده است؟ مى گویند: براى خدا دوستى مى کردیم و براى او دشمنى مىورزیدیم. 48
14. ایمنى از وحشت قیامت: امام باقر (علیه السلام) فرمودند: حضرت على (علیه السلام) در تفسیر آیه 89 سوره نمل که مى فرماید: «کسانى که کار نیکى انجام دهند پاداشى بهتر از آن خواهند داشت، و آنان از وحشت آن روز در امانند» مى فرمودند: مقصود از «حسنه» شناخت ولایت و دوستى ما اهل بیت (علیهم السلام) و «سیئه»، انکار ولایت و دشمنى ما اهل بیت (علیهم السلام) است. 49
آثار و پیامدهاى روان شناختى حب و بغض
در این قسمت، آثار و پیامدهاى روان شناختى حبّ و بغض مورد بررسى و بازشناسى قرار داده مى شود:
1. الگوپردازى و زمینه سازى رشد و تکامل شخصیت: حب و بغض ایمانى زمینه را براى کسب فضایل و دور شدن از زشتى ها فراهم مى سازد. انسانى که با اولیاى خدا دوست و مأنوس است با انرژى محبت، در راه رسیدن به آرمان هاى الهى کوشش مى کند و با الگو قرار دادن شخصیت هاى محبوب، به تدریج از بدى ها فاصله مى گیرد و به افراد و آرمان هاى مطلوب نزدیک مى شود و صفات و ویژگى هاى پسندیده پیدا مى کند و با خوبان همرنگ مى شود. 50
انسان همواره در پى الگوى کمال است تا حسّ کمالجوى خویش را پاسخ گوید و آرزوهاى خود را تحقق بخشد. حب و بغض به عنوان نیرویى اثرگذار در نظام جاذبه و دافعه درونى انسان، باعث تحوّل فکرى و دگرگونى بینشى و گرایشى مى گردد.
استاد مطهّرى در این باره مى نویسد: «عشق و محبت، سنگین و تنبل را چالاک و زرنگ مى کند و حتى از کودن، تیزهوش مى سازد. عشق است که از بخیل، بخشنده و از ناشکیبا و بى طاقت متحمّل و شکیبا پرورش مى دهد. »51
2. شکل دهى رفتار: محور تمام کارهایى که انسان با اختیار انجام مى دهد، میل و دوست داشتن، یا نفرت و کراهت است. آیة اللّه جوادى آملى در این باره مى نویسد: «انسان بدون محبت نمى تواند زندگى کند؛ قرآن او را فاعل مختار و فاعل به اراده مى داند. اختیار و اراده فرع به علاقه است. انسان چیزى را اراده مى کند که محبوب او باشد و از نفع آن آگاه باشد، به سود آن دل بسته باشد تا اراده کند. »52
آیة اللّه مصباح در این باره مى فرماید: «هیچ کار ارادى و اختیارى نیست که فاعل آن هیچ گونه محبت و رضایت و میل و کششى نسبت به آن نداشته باشد؛ حتى کسى که داروى بدمزه اى مى خورد یا خود را در اختیار جرّاح قرار مى دهد تا عضو فاسدى را از بدنش قطع کند؛ چون که علاقه به سلامتى خودش دارد.... »53
تأثیرهاى شگرفى که نیروى عظیم حب و بغض در رفتار آدمى دارد چیزى نیست که بر کسى پوشیده باشد. انرژى خارق العاده به عزم و اراده مى بخشد و آنگاه که اراده قوى شد قواى جسمانى و بدنى را هم به دنبال خویش، فعّال مى سازد.
3. ایجاد روابط صمیمى و سازنده: بى گمان، روابط سازنده و سالم انسانى در پرتو محبت به وجود مى آید. بدون حب و بغض ایمانى، روابط میان فردى بر مدار هوا و هوس ها شکل مى گیرد. در نتیجه، بسیار زود از هم گسسته مى گردد و سرانجام، دل آدمى احساس تنهایى و افسردگى مى کند. در این شرایط، هیچ خلق و خویى زمینه تعالى پیدا نمى کند و عمل صالحى بارور نمى شود، اما اسلام با زدن رنگ الهى به ارتباطات انسانى در جامعه اسلامى، مهرورزى به دیگران را یک عبادت به شمار آورده و بدین وسیله، سعى در ایجاد استقرار و توسعه روابط صمیمانه بین افراد و گروه ها نموده است تا در پرتو ارتباطات رشد یافته و سالم، نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن در افراد تأمین گردد، رفتارهاى حمایتگرانه رونق بگیرد و پیوندهاى عاطفى میان افراد فراگیر شود تا سرانجام، زمینه رشد وشکوفایى انسان ها فراهم آید. 54
4. بهداشت روانى: انسان اگر به چیزى دل بست و محبت ورزید که زوال پذیر و نابودشدنى است، در این صورت، چون محبوب از بین مى رود، ناگزیر همین محبت، که منبع انرژى و عامل انس به شمار مى رود، باعث رنج و درد خواهد شد. محبت وقتى آرامش بخش و نشاط آور است که دل در گرو محبوبى ماندگار و پایدار قرار یابد. عشق غیرخدا گذشته از اینکه انحراف از اصل حرکت فطرت است، عامل رنج مى گردد؛ چون فقدان محبوب موجب تشویش و اضطراب مى گردد. اما دل بستگى به خدا به عنوان محبوبى مهربان و همیشگى، که همواره و در هر حال، امکان دست رسى به آن وجود دارد، باعث دل گرمى، نشاط و سرزندگى مى شود.
5. تصمیم گیرى آسان تر و تحیّر کمتر: در دو راهى هایى که احیاناً در زندگى پیش مى آید گاهى تشخیص راه صحیح و انتخاب درست مشکل مى شود؛ چراکه در یک طرف، مدح و ثناى مردم است و در طرف دیگر، خشم و غضب الهى. کسى که اهل حب و بغض ایمانى است در این بزنگاه ها، در تصمیم گیرى دچار تحیّر نمى شود، بلکه بلافاصله راهى که خدا مى پسندد انتخاب مى کند و از ملامت مردمان و غضب ایشان هراسى ندارد.
همچنین در عرصه دیگر انتخاب هاى زندگى، اعم از انتخاب دوست، همسر، شغل و حتى الگو، حب و بغض ایمانى مؤثر است؛ به دوستى دل مى بندد و همسرى را برمى گزیند و شغلى را مى پسندد که در پرتو آن، بتواند بیشتر به قرب الهى بار یابد.
حضرت على (علیه السلام) در صبح عروسى مبارکشان، وقتى پیامبر (صلى الله علیه وآله) نزد ایشان آمدند و سؤال کردند: همسرت را چگونه همسرى یافتى، فرمودند: «نعم العون على طاعة اللّه»؛ 55 خوب یاورى است برایم در طریق الهى؛ یعنى آن حضرت، خدا و طاعت او را محور زندگى قرار داده و حتى در مقام ارزیابى همسرشان، به این مسئله به عنوان ملاک و معیار توجه کرده اند.
6. مدیریت عواطف و تسلط بر احساسات: کسى که داراى حب و بغض ایمانى است چون دوستى ها و دشمنى هایش محور و جهت مشخصى دارد ـ و آن عبارت است از: مطابقت آنها با خواست الهى و نه خواست نفسانى ـ از این رو، بر احساسات و عواطف خویش تسلط دارد. بدین روى، در ارتباط با دوستان، اگرچه امر خلافى مشاهده نماید ملاحظات دوستى و عاطفى مانع او نمى شود که خطاى دوستش را تذکر دهد و به عنوان وظیفه الهى «امر به معروف» و «نهى از منکر» نماید. همچنین در اجراى حدود، نسبت به خلاف کاران سستى به خرج نمى دهد و قاطعیت دارد. (وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ) (نور: 3)؛ نسبت به گناه کارانى که مستحق حد شده اند، نباید در دین خدا، دچار رأفت شوید. هر چند اسلام دین رأفت و رحمت است، ولى رأفتى همراه با منطق و معیار است و آنجا که پاى دین خدا و مصالح اهم در کار باشد صلابت و قاطعیت و مهار عواطف در رفتار یک محب فى اللّه و مبغض فى اللّه متجلّى است. از این رو، غضب او هم، که از مظاهر بغض و نفرت است، در همین زمینه بروز پیدا مى کند و طبق روایات شریف، چنین کسانى که در طریق حق، بر دوستان خود زیاد غضب مى کنند، بهترین دوستانند؛ 56چراکه این امر حاکى از دل سوزى و نگرانى ایشان بر امر هدایت دوستانشان است؛ یعنى به سرنوشت و آینده یکدیگر، بى تفاوت نیستند.
7. پایدارى و استحکام دوستى ها: بى گمان، در پرتو حب و بغض هاى ایمانى، پیوستن ها و گسستن ها خدایى مى شود. دوستى هایى که در راه خدا شکل مى گیرند چون مبنایشان امورى ثابت و پایدارند و عامل انعقاد آنها اطاعت و رضایت الهى است، این گونه دوستى ها ثابت و پایدارترند و در سختى و آسانى همراه هم هستند و شرط دوستى را حفظ مى کنند، به خلاف دوستى هایى که معمولا بر پایه طمع و منفعت طلبى باشند که با اندک مشکلى به جدایى مى انجامند.
استاد شهید مطهّرى در این باره مى نویسد: دوستى هایى که بر مبناى طمع و خواسته هاى مادى است، تا وقتى مى تواند ادامه داشته باشدکه پاى مطامع یا منافع در میان باشد. وقتى که اینها رفت، علت دوستى هم از میان مى رودوپیوندهافرو مى پاشند. 57
دوستى هایى که بر پایه خودخواهى و منافع شخصى شکل گرفته باشند دیر یا زود، به دشمنى تبدیل مى شوند. قرآن مى فرماید: (الْأَخِلَّاء یَوْمَئِذ بَعْضُهُمْ لِبَعْض عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ)؛ 58 دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند، جز پرهیزگاران.
حال، کدام دوستى پرثمرتر و پایدارتر از دوستى با اهل بیت (علیهم السلام) است؛ ایشان در دنیا و در لحظه جان دادن، در قبر و برزخ و سرانجام، در صحراى محشر، که تمام دوستى ها به دشمنى تبدیل مى شود مگر دوستى متّقین، در آن میانه، مراقب حال دوستانشان هستند و دغدغه نجات آنها را دارند.
8. هویّت یابى دینى: دین و آموزه هاى مذهب به انسان بها و ارزش داده، او را جانشین خداوند در زمین معرفى مى کند. دین به آدمى مى آموزد که در مواقع گوناگون زندگى، چه کند، هدفش براى زندگى چه باشد و چگونه مى تواند به هدف نهایى خود برسد. پس آنچه انسان را از پوچى و بى هویّتى خارج مى کند و به او ارزش و هویّت دینى مى بخشد، اتصال و التزام به آموزه هاى دین است.
سلمان فارسى، که نه از خاندان پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) است و نه اهل مکّه یا مدینه و نه زبان عربى مى داند، بر اساس سخن معروف پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) از خاندان ایشان به شمار مى رود و مى فرماید: «سلمان منّا اهل البیت»59 اما فرزند واقعى پیامبرى همچون نوح (علیه السلام) بر اثر بریدن از دل بستگى هاى الهى، از خاندان حضرت نوح (علیه السلام) جدا مى شود و خطاب مى گردد: «اى نوح! او از هل تو نیست. » (هود: 46) و این تغییر هویّت نشاید، مگر در سایه پیوستن و گسستن قلبى که همان حب و بغض ایمانى باشد.
9. استقلال و حفظ هویّت دینى: حب و بغض ایمانى مرزها را مشخص مى کند و به مسلمانان مى آموزد تا موضع خود را مشخص سازند و ارزش هاى دینى و استقلال خود را حفظ کنند، با دشمنان طرح دوستى نریزند، آنان را به درون جامعه خود راه ندهند، دست آنان را براى نفوذ در سیاست و اقتصاد و تجارت و فرهنگ جامعه اسلامى باز نگذارند و از این طریق، خود را به نابودى نکشانند. اسلام دینى است عزیز، کامل و مستقل که همه پیروان خود را به خوداتّکایى و ساختن جامعه بر اساس ارزش هاى دینى و امکانات خدادادى فرا مى خواند و آنان را از وابستگى و بى هویّتى باز مى دارد. در سوره کافرون مى خوانیم: «اى پیامبر! به کافران بگو: من چیزى را نمى پرستم که شما مى پرستید و شما هم چیزى را نمى پرستید که من مى پرستم... دین شما براى خودتان باشد و دین من براى خودم. »
پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) فرمودند: لباس دشمنان مرا نپوشید، غذاهاى دشمنان مرا نخورید و راه آنان را نپیمایید که مانند آنان دشمن من مى شوید، [در شما تأثیر مى گذارد. ]60
سخن پایانى
در یک جمع بندى کلى، مى توان گفت: اسلام به عنوان کامل ترین برنامه زندگانى، داراى ظرفیت هاى وسیعى است و از تمام راه کارها و شیوه هاى شناختى و عاطفى مؤثر در امر هدایت و سعادت انسان استفاده کرده است و در چارچوب دعوت به آموزه هاى نجات بخش آسمانى، زمینه رشد، تعالى و شکوفایى فردى و اجتماعى انسان ها را فراهم نموده است.
«حب» و «بغض» به مثابه دو قطب محورى در ساحت عاطفى وجود، و راهبردى اثربخش در شکل گیرى شخصیت و تنظیم رفتار ارتباطى انسان، به عنوان یک راه کار فرهنگى و احداث خاکریز دفاعى در برابر «شبیخون فرهنگى» مى توانند سهم بسزایى در پیش گیرى از آسیب هاى فکرى و ایجاد فضاى رشد و تعالى انسان داشته باشند.
حب و بغض ایمانى با نقش مؤثر در تنظیم رفتار، نگرش ها و گرایش هاى درونى، انسان را توحیدى کرده، ضمن جلوگیرى از تجزیه انرژى هاى روانى، موجب انسجام و یکپارچگى شخصیت مى گردند. بدین سان، راه وصول به اهداف آسان گشته، جریان حرکت انسان به سمت الگوى برتر تحقق مى یابد.
پى نوشت ها
1ـ حسن على عطیة و محمّد شرقى امین و همکاران، المعجم الوسیط، تهران، ناصر خسرو، ج 1، ص 150 و 64.
2ـ محمّد غزالى، احیاء علوم الدین، دارالعلم، ج 4، ص 275.
3ـ به نقل از: محمّدرضا کاشفى، آیین مهرورزى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1378، ص 46.
4ـ راغب اصفهانى، المفردات فى الفاظ القرآن، بیروت، دارالمعرفة، کمله «حب و بغض».
5ـ محمّدباقر مجلسى، مرآة العقول، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1370، ج 8، ص 257.
6ـ «اللهم بحبّى النّبى الامّى القرشىّ الهاشمىّ... ارجوالزّلفة لدیک. » (شیخ عبّاس قمى، مفاتیح الجنان، قم، اسلامى، ص 327، فرازى از دعاى «ابوحمزه ثمالى. »)
7ـ «اللهم انى اتقرّب الیک فى هذا الیوم و فى موقفى هذا و ایّام حیاتى بالبراءة منهم و اللعنة علیهم و بالموالاة لنبیک و آل نبیک. » (همان، فرازى از زیارت «عاشورا».)
8ـ حسن دیلمى، ارشادالقلوب، قم، نشر رضى، ص 161.
9ـ مرتضى مطهّرى، جاذبه و دافعه على (علیه السلام)، قم، صدرا، 1380، ص 19ـ20.
10ـ همان.
11ـ سید محمّدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1393، ج 2، ص 374.
12ـ شعراء: 89.
13ـ محمّد غزالى، پیشین، ج 4، ص 275.
14ـ هادى رزاقى، «تأثیر بینش بر انگیزش در تربیت دینى و اخلاقى»، نشریه معرفت، ش 69 (1382)، ص 50.
15ـ محمّد محمّدى رى شهرى، دوستى در قرآن و حدیث، ترجمه سیدحسن اسلامى، قم، دارالحدیث، 1379، ص 332.
16ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 70، ص 2.
17ـ بقره: 165.
18ـ ر. ک. توبه: 24.
19ـ ر. ک. بقره: 256.
20ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، تهران، المکتبة الاسلامیه، 1388 ق، ج 2، ص 104، ح 16 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 69، ص 250.
21ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ص 238، ح 9.
22ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 102 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 69، ص 243.
23ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ص 236، ح 2.
24ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، باب «الحب و البغض فى اللّه»، ح 5، ص 102.
25ـ همان.
26ـ همان، ص 103، ح 9.
27ـ شیخ عبّاس قمى، سفینة البحار، دارالاسوه، 1414، ماده «حبب»، ص 12.
28ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 126.
29ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 69، ص 252.
30ـ محمّد محمّدى رى شهرى، پیشین، ص 501.
31ـ شیخ عبّاس قمى، پیشین، ص 19.
32ـ ر. ک. شورى: 23.
33ـ ر. ک. حسین جلالى، «درآمدى بر بحث بینش، گرایش، کنش و آثار متقابل آنها»، نشریه معرفت، ش 50 (بهمن 1380)، ص 47.
34ـ همان.
35ـ همان، ص 45.
36ـ ر. ک. مرتضى مطهّرى، آشنایى با قرآن، قم، صدرا، 1376، ج 6، ص 233.
37ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 69، ص 252.
38ـ حسین دیلمى، پیشین، ص 199 / محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخى، قم، دارالحدیث، 1379، ج 2، ح 3100 و 3188.
39ـ محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج 2، ص 3194.
40ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 13، ص 329.
41ـ محمّدبن خالد برقى، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، ج 1، ص 113 / محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج 2، ح 3178.
42ـ محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج 2، ح 3194.
43ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 9، ص 589.
44ـ شیخ عبّاس قمى، سفینة البحار، ماده «حبیب».
45ـ ر. ک. شیخ عبّاس قمى، مفاتیح الجنان، زیارت «جامعه کبیره».
46ـ محمّد محمدى رى شهرى، دوستى در قرآن و حدیث، ص 321، ح 976.
47ـ شیخ صدوق، الخصال، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1416، ابواب العشرین و مافوقه، ح 1.
48ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 3، باب «الحب فى اللّه و البغض فى اللّه»، ص 191.
49ـ ابن جمعه العروسى الحویزى، پیشین، ج 4، ص 104.
50ـ ر. ک. مرتضى مطهّرى، جاذبه و دافعه على (علیه السلام)، ص 66.
51ـ همان، ص 40.
52ـ ر. ک. عبداللّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، قم، مرکز فرهنگى رجاء، 1363، ج 2، ص 349.
53ـ ر. ک. محمّدتقى مصباح، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1366، ج 2، ص 98.
54ـ ر. ک. مسعود آذربایجانى و دیگران، روان شناسى اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى، تهران، سمت، 1382، ص 224.
55ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 43، ص 117.
56ـ ر. ک. محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمة، ج 1، ص 57.
57ـ مرتضى مطهّرى، آشنایى با قرآن، ج 5، ص 20، با تصرف.
58ـ زخرف: 67. همچنین در این باره، ر. ک. محمّد محمّدى رى شهرى، دوستى در قرآن و حدیث، ص 103.
59ـ شیخ عبّاس قمى، سفینة البحار، ج 1، ص 648.
60ـ شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، ج 17، ص 290.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 112، ویژه نامه روان شناسی
نویسنده : یداللّه کوثرى
نظر شما