موضوع : پژوهش | مقاله

انقلاب مردم عراق بر ضد اشغالگران انگلیسی از نگاه بحر العلوم

مجله  فرهنگ زیارت  بهار 1398، دوره 10، شماره 38 

ثورة العشرین، در تابستان ۱۹۲۰ میلادی، با تظاهرات گسترده مردم عراق علیه اشغال این کشور توسط نیروهای انگلیسی آغاز شد. گروه های شیعه و سنی در عراق، در این انقلاب با یکدیگر همکاری خوبی داشتند. همچنین طوایف و قبایل و توده های شهری و افسران عراقی در سوریه، به کمک مردم عراق آمدند. هدف از این انقلاب، استقلال عراق از زیر یوغ استعمار پیر یعنی انگلیس و تأسیس دولت عربی در عراق بود. اما با وجود پیروزی های اولیه، در اواخر اکتبر ۱۹۲۰ میلادی، با وفات رهبر انقلاب یعنی «میرزامحمدتقی شیرازی»، انگلیس توانست انقلاب را در هم بشکند. در طول انقلاب ۱۹۲۰ میلادی، شورش دیگری را کردها در شمال عراق برپا کردند که رهبری اش را «شیخ محمود برزنجی» بر عهده داشت. مرحوم آیت الله سیدمحمدصادق بحرالعلوم، که خود از شاهدان عینی آن روزهاست، مشاهدات خویش را نقل می کند. در این نوشتار ثورة العشرین در منظر این عالم برجسته حوزه علمیه نجف و مستند بر کتاب «الیومیات» ارائه می گردد.
نویسنده : خوشنویس، محمدحسین
مقدمه
مرحوم سیدمحمدصادق بحرالعلوم در نوشته هایش به این امر اشاره می کند که عراق، به دلیل داشتن معادن عظیم نفت و ارزش سوق الجیشی، مورد سوء استفاده انگلیس قرار گرفته است. از اولین روزی که ارتش انگلستان وارد عراق شد، قصدش غارت ثروت و نفت عراق بود؛ ولی آنها طمع کاری استعماری را زیر لباس خوش پوش استقلال مخفی می کنند؛ طوری که فرمانده ارتش انگلیس می گوید: «ما برای آزاد کردن مردم عراق آمده ایم، نه فتح و تصرف عراق». این انقلاب، اولین انقلاب مسلحانه ضد استعماری در منطقه خاورمیانه است.
از آثار این انقلاب تضعیف قدرت استعماری انگلستان در ایران بود و به حقّ، نهضت ملی ایران را باید دنباله رو انقلاب ۱۹۲۰ عراق دانست. میرزامحمدتقی شیرازی، با تأسیس مجلس انقلاب و انجمن های محلی بر اساس قوانین اسلامی، توانست اولین حکومت اسلامی معاصر را در شهر کربلا برپا کند. اما با وفات ایشان و شکست انقلاب ۱۹۲۰ و سخت گیری انگلیسی ها این حکومت پایدار نماند.

با شروع جنگ جهانی اول، انگلیس به بهانه جلوگیری از نفوذ آلمان از دهانه شط العرب، با تمام سازوبرگ نظامی پیشرفته اش به عراق حمله کرد. دخالت نظامی انگلیس، نه فقط خلاف تمام موازین بین المللی بود؛ بلکه سلطه و استیلای کفار بر سرزمین های اسلامی به شمار می آمد. «میرزامحمدتقی شیرازی»، معروف به میرزای دوم، نقش مهمی در هدایت و رهبری و بیداری مردم ایفا کرد.

بحرالعلوم و کتاب الیومیات
سیدمحمدصادق بحرالعلوم، در دهه اول ذی قعده 1315 قمری در خانواده ای معروف به علم و تقوا در شهر نجف اشرف متولد شد. خواندن و نوشتن و مقدمات دروس حوزوی را نزد پدر، و معانی و بیان را نزد پسرعموی پدرش، علّامه ابوصالح سیدمهدی بحرالعلوم (م. 1335ق)، و اصول و فقه را نزد علّامه شیخ شکر بغدادی (م. 1357ق)، که آن روزها در نجف زندگی می کرد، خواند. پس از اتمام فقه و اصول، در درس خارج «میرزای نائینی» و «سیدابوالحسن اصفهانی»، و در درس تفسیر «شیخ محمدجواد بلاغی»، و در درس درایه و رجال «سیدابوتراب خوانساری» شرکت کرد. او همچنین خود را به حلقه درس «آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم» رسانید. سیدمحمدصادق در بخشی از شرح حال خویش می نویسد:

با اینکه در تنگنای مالی بودم، از کودکی به جمع آوری کتاب علاقه داشتم. کتابخانه ای ترتیب دادم و حتی به برخی آثار نفیس خطی نیز دست پیدا کردم و پنجاه کتاب خطی را با دستخط خودم بازنویسی کردم و در این بین، خودم استفاده ها کردم. چاپ بیشتر آنها بانی پیدا کرد و در نجف به زیور طبع آراسته شد. بسیاری از آنها را نیز تحقیق نمودم و تعلیقه زدم.

سیدمحمدصادق سال 1367 قمری، در دوره ملک فیصل دوم، به پیشنهاد وزارت دادگستری عراق، حاکم شرع محاکم در عراق هم بود. مدت شش سال قاضی شهر عماره و نواحی اطراف بود. سپس به دعوت مردم بصره و موافقت دولت، به آن سامان رفت و مدت هفت سال نیز در آنجا به قضاوت پرداخت. وی با وجود اینکه مجتهد بود، هیچ گاه به فتوای خودش حکم صادر نمی کرد؛ بلکه هر مسئله ای که برایش پیش می آمد، از حضرت آیت الله سیدمحسن حکیم می پرسید و طبق فتوای او حکم صادر می کرد.

سال 1380 قمری قانونی با عنوان «احوال شخصیّه» در کشور عراق تصویب شد که تمام قضات ملزم به رعایت آن شدند. بحرالعلوم که مغایرت بسیاری از مواد آن قانون با فتاوای صریح علمای شیعه را ملاحظه کرد و از طرفی، ملزم به اجرای قانون بود، از منصب قضاوت استعفا داد (حسینی اشکوری، 1434ق، ص12). در زمان «عبدالکریم قاسم» او را به بازگشت به منصب قضاوت فراخواندند؛ ولی نپذیرفت. او پس از کناره گیری از کار قضاوت، به زادگاهش نجف اشرف بازگشت و فعالیت فرهنگی و تحقیقی خود را ادامه داد. نتیجه 24 سال قضاوت در محاکم شرعی نیز نگارش شش جلد کتاب در باب قضاوت و اصول آن بود.

سیدمحمدصادق پس از یک سال اقامت در سوریه و لبنان، سال 1354 قمری به نجف اشرف بازگشت و در درس خارج آیت الله سیدمحسن حکیم شرکت جست و از محضر وی بهره های علمی و اخلاقی فراوانی برد. در دهه هفتم و هشتم حیات سیدمحمدصادق است که برخی بزرگان مانند آیت الله حکیم و آیت الله بروجردی و شیخ آقابزرگ تهرانی و علامه سیدعبدالحسین شرف الدین و علامه امینی رضوان الله علیهم رحلت می کنند.

سیدمحمدصادق درباره علامه امینی و کتاب الغدیر می نویسد:

از کتاب الغدیر تا کنون یازده جلد در ایران چاپ و منتشر شده و بقیه مجلدات نُه گانه آن، هنوز مخطوط است و علامه به فرزندش شیخ رضا امینی، مدیر کتابخانه امیر مؤمنان علیه السلام، وصیت کرده بود که این مجلدات باقی مانده را زیر نظر بنده، تحقیق کرده و چاپ کند و ما در سوریه در کتابخانه شخصی، جلسه ای به همین منظور گذاشتیم و تحقیق سه جلد آن انجام شد؛ ولی شیخ رضا مجبور شد به سال 1392 قمری به ایران و تهران برود و چاپ آن سه جلد و تحقیق و چاپ بقیه مجلدات مخطوط، متوقف ماند. از خداوند متعال خواستاریم توفیقی عنایت کند تا به چاپ الغدیر تا جلد بیستم موفق بشویم.

کتاب یومیّات یا همان روزنگار، به همت علامه سیدمحمدرضا جلالی در دو مجلد به سیره و روزگار عالم مجاهد سیدمحمدصادق بحرالعلوم پرداخته است. این کتاب را آستان مقدس حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و انتشارات دارالکفیل در شهر کربلا به چاپ رسانده است. تاریخ چاپ اول، ربیع الاول 1440 قمری است. مؤلف در جلد اول این کتاب، که در 585 صفحه نگاشته شده است، پس از شرح حال مختصری از سیدمحمدصادق بحرالعلوم و خانواده اش، سال های زندگی این عالم بزرگوار را به چند دهه تقسیم می کند و در هر دهه، نامه نگاری ها و روزنوشت های این عالم بزرگوار از حوادث و اتفاقاتی که پیرامونش رخ داده است، به ترتیب تاریخ می آورد. در یکی از حوادث مصادف با دهه سوم زندگی این عالم برجسته است که ثورة العشرین را به قلم ایشان ترسیم می کند که این انقلاب، به رهبری آیت الله شیخ محمدتقی شیرازی بود و سال 1920 میلادی مصادف با سال 1338 قمری به پیروزی رسید. در این مقاله، ترجمه همین بخش از نوشته های آیت الله بحرالعلوم آمده است.

در جلد دوم این کتاب نیز، که بالغ بر هفتصد صفحه است، چند بخش آمده. در بخش اول، فهرستی از اعلام و تواریخ و اماکن و اجازات، و نامه ها و دفاتر که سید بحرالعلوم در نوشته هایش آورده، جمع آوری شده و بخش دوم کتاب نیز در قالب لواحق، مربوط به تصاویری از دستخط آیت الله بحرالعلوم و تصاویری از دوران جوانی و میان سالی ایشان است. همچنین تصاویری از دست نوشته ها و اجازات علما به سید بحرالعلوم و اشعاری از سید و دیگر علما و بخشی از زندگی نامه خودنوشتة سید بحرالعلوم آمده است. در بخش سوم نیز تصاویری از نامه های مبادله شده میان سید بحرالعلوم و دیگران آمده است.

ریشه های انقلاب
ثورة العشرین از ماه شوال 1338 قمری کلید خورد و علت وقوعش این بود که مردم عراق قبل از جنگ انگلیس با عثمانی، فرصتی یافتند تا به استقلال کامل برسند و آزادی شان را از راه مسالمت آمیز به دست آورند تا اینکه دولت عراق، جنگ عمومی اعلام کرد و عراق به اشغال انگلیس درآمد.

در این وقت بود که مردم عراق، به دست آمدن اهداف مشروعشان را در گرو انقلاب علیه دولت انگلیس، آن هم به دست خودشان دیدند. پس از پایان جنگ انگلیس و عثمانی در سال 1337 قمری، دولت عراق اعلام کرد که می خواهد آزادی را به مردم عراق برگرداند و شکست ها را جبران کند و مقدمات صلح و آرامش عمومی را فراهم سازد و سرفصل شعارش را هم بازگرداندن آزادی به مردم قرار داد. دو دولت انگلیس و فرانسه در بیانیه مشترکی اعلام کردند که به دولت عراق در رسیدن به استقلال و آزادی کامل، کمک خواهند کرد.

گویا نمی دانستند که خودشان مانع اند و به این ترتیب، اوضاع به مدت سه سال با آرامش و امنیت پیش رفت تا اینکه دولت عراق در عمل، کمکی ندید و حقوقش را در معرض نابودی دید و از عهده مالیات های سنگینی که قبلاً از دادن آنها باکی نداشت، برنیامد و مدتی هم که به آنها وعده داده شده بود، به درازا کشید و درجه داران لشکر، شاهد پایمال شدن حقوقشان بودند و می دیدند که همین استقلال نیم بند هم در حال ازبین رفتن است. پس تصمیم گرفت که حقوق طبیعی و مشروعش را مطالبه، و به حکومت اشغالگر یادآوری کند که فرصت عمل به قول هایی که داده است، سر آمده و این تقاضا را به شکل قانونمند دنبال کند.

ولی درجه داران انگلیسی، به شدت با این درخواست مقابله کردند و هیچ انگیزه ای برای این کار نداشتند؛ مگر زیرپاگذاشتن وعده هایی که در کمک به خواسته های مشروع مردم داده بودند و تمام تلاششان را در جهت ازبین بردن حقوق مردم به کار گرفتند.

از همین رو، اوراقی را که به انگلیسی چیزهایی در آن نوشته شده بود، برای گروه هایی از عرب ها فرستادند که آنها خیال کنند اینها اوراق خوداظهاری مالیات دولت بر زراعت است و از بزرگان طوایف خواستند که آن اوراق را امضا کنند. بعدها روشن شد که محتوای این کاغذها، اعتراف به قیمومیت دولت انگلیس بر عراق است و جماعتی از عرب ها به این اعتراف آشکارا اعتراض کردند.

فعالیت درجه داران انگلیسی شدت گرفت و جمعی از این عرب ها و گروه هایی از سادات و علمای عراق و از آن میان، شیخ محمدرضا، فرزند مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی شیرازی حائری، و برخی بزرگان را به زندان انداختند. آنها رؤسای طوایف را به هم بسته بودند و به شکلی بسیار اهانت آمیز و زشت، از این سو به آن سو می کشیدند.

درجه داران انگلیسی به خانه های برخی شیوخ و بزرگان قبایل هجوم بردند و هرچه را در آنجا بود، به آتش کشیدند و تعدادی از مردان و زنان و کودکان بی گناه را کشتند و حیوانات را از بین بردند و این حوادث تأسف بار، هیچ سببی نداشت مگر اندیشه آزادی و مطالبه به حقّ حقوق انسانی؛ با اینکه این سرکوب شدگان، از ملتزم ترین مردم به حفظ امنیت عمومی و آرامش بودند.

سپس درجه داران کوشیدند تا کسانی را که از آنها برمی آمد برای مطالبه حقوق غصب شدة مردم پیش افتند و کاری کنند، بترسانند و آنها را به تلافی تهدید می کردند و اینکه سپاه را به حرکت درخواهند آورد و برای آن بیچارگان، پناهگاهی نبود که به آن پناه بیاورند؛ مگر اتفاق نظر و همدستی با یکدیگر برای اینکه ید واحده بشوند و این تنگنای نظامی را با حفظ فضای مسالمت آمیز و اصرار بر حفظ امنیت عمومی، برطرف کنند؛ ولی نظامیان انگلیسی، گویا هیچ مأموریتی جز سرکوب معترضان نداشتند.

پس هر وقت گروه انقلابیون از آنها دور می شدند، آنها را تحت تعقیب قرار می دادند و اسب های درجه داران انگلیسی میان مردم و توپ خانه های نظامی عراق حرکت کرده، جولان می دادند و آنها را تحریک می کردند که راهشان را باز کنند و امنیت را مراعات، و آرامش را حفظ کنند؛ ولی به آنها توجهی نمی شد. آنها پاسخ همراه با آرامش مردم را با تندی و عصبانیت می دادند و با سلاح هایی که در دست داشتند، راهشان را باز می کردند و با اینکه راهشان باز بود، با تندی به آنها هجوم می بردند.

طی چند روز، خون های زیادی ریخته، و مناطق و شهرهای زیادی ویران شد و حرم ها و مساجد و مشاهد مشرفه مورد هتک حرمت قرار گرفت؛ تا حدی که انسانیت و شرافت را به گریه وا می دارد. یکی از این بی احترامی ها این بود که آنها وارد روستای «دیلاب» شدند و به دنبال خانواده پیرمردی سنی می گشتند. تعداد خانواده او دوازده نفر بودند. آنها شیخ را کشتند و کودکان را سر بریدند و زنان را شکم دریدند و جنینشان را سر بریدند و آنها را به روی سینه مادرانشان رها کردند.

در موردی دیگر، آنها روستایی به نام روستای حضرت حمزه علیه السلام را هدف توپ خانه های خویش قرار دادند تا اینکه همه آن را تخریب کردند و ساکنان روستا با اولین شلیک توپخانه فرار نمودند و به طور هول آمیزی به سمت جزیره حرکت کردند؛ مردان و زنانی که اموالشان و حیواناتشان را رها کردند و در روستا غیر از پیرها و کودکان و نوزادان، که تعدادشان از هفده نفر تجاوز نمی کرد، دیگر شخصی باقی نماند و به محض اینکه نیروهای انگلیسی وارد این روستا شدند، این بیچارگان را به قتل رساندند و هرچه را از زیورآلات و درهم و دینار و حیوانات بود، غارت کردند و هر آنچه را از اثاث منزل نمی توانستند ببرند، شکستند و از حیز انتفاع خارج ساختند و به این میزان از جنایت های زننده و مصیبت های دردناک بسنده نکردند. آنها حتی به حرم نمادین حضرت حمزه علیه السلام هم سه توپ شلیک کردند و بخشی از آن را تخریب نمودند و پنجره های ضریح را کندند و صندوق داخل ضریح را جدا کردند و ضریح و صندوق را شکستند. همچنین هرچه در بنا بود، مثل لوسترها و چهل چراغ ها را شکستند و به این هم بسنده نکردند؛ بلکه تعدادی قرآن موجود در این مکان و تعدادی کتاب دعا را سوزاندند.

آنها مثل چنین کاری را با روستای خضر علیه السلام و با حرم نمادین آن حضرت، و همچنین با حرم نمادین طفلان مسلم بن عقیل علیه السلام نیز انجام دادند و آن را به تلی از خاک تبدیل کردند. در ضمن، نظامیان انگلیسی با هواپیمای بمب افکن، مسجد کوفه را کوبیدند و مؤمنان زیادی را در آن به خاک و خون کشیدند و اتفاقات دیگری از جنایات دردناک که اگر بخواهیم همه آنها را بشماریم و قلم فرسایی کنیم، نیاز به بزرگ ترین کتاب جهان خواهد بود.

خلاصه، وقتی مردم عراق نشانه های بی مهری حکومت اشغالگر را دیدند و اینکه حکومت انگلیسی، به ناشنوایی وانمود می کند و به مطالبات مشروع مردم بی اعتناست و توجهی ندارد و از طرفی خود انگلیسی ها به ساکت کردن مردم و سرکوب ایشان با نیروی نظامی اقدام کرده بودند، آنها خود را برای دفاع از زندگی و دیانتشان آماده کردند؛ درحالی که می گفتند:

فَإن لَم یکُن غیرُ الأسِنّة مَرکَباً فَما حیلةُ المُضطرّ إلّا رُکوبُها

اگر برای سواری، مرکبی غیر از نیزه نیست؛ پس به ناچار انسان مضطر، باید سوار آن بشود.

آغاز قیام
مردم از اشغالگران خشمگین شدند و آنها را از بسیاری از شهرها آن هم طی زمان کوتاهی بیرون کردند. این در حالی بود که مردم از قبل آماده نشده بودند و آمادگی نداشتند؛ به همین دلیل سینه هایشان را هدف آتش انگلیسی ها قرار دادند و نیت ها بر این امر گره خورده بود که هیچ بخشی از سرزمین عراق جدا نشود؛ مگر اینکه خون پاک مردم بر آن ریخته شود و آن زمین، لباس ارغوان به تن کند و آن قطعه از زمین ها را رها نکنند؛ مگر با پیکرهای جداجدا و با صدای بلند فریاد بزند:

إمّا انتصارٌ به مَعنی الحیاةِ لَنا أو الفناءُ هناکَ الخیرُ مُغتنَم

پیروزی یا با زندگانی برای ما رقم می خورد یا با نیستی که خیری ارزشمند است.

جنگ میان آنها شدت گرفت و کشت و کشتار میان دو طرف زیاد شد. مجموع کشته های دو طرف، افزون بر ده هزار بود و از نیروهای ارتش انگلیس نیز افرادی کشته، و نزدیک پانصد نفر اسیر شدند که برخی، سرباز و برخی، درجه دار بودند و مردم، حدود ده توپخانه سنگین به غنیمت گرفتند. توپ های سنگین و مسلسل های بسیار و بمب های دستی و سه ماشین زرهی و همچنین یکی از این ماشین ها بر اثر برخورد با توپ سنگین، به دست مردم افتاد. در ضمن، توپ های به غنیمت گرفته شده، در رودخانه فرات از بین رفت.

با تمام اینها، خداوند اراده ازلی و ابدی و خواست حتمی اش بر این تعلق گرفت که دشمن را شکست دهد و مراد او هرگز از اراده اش تخلف نمی کند. خداوند متعال می فرماید: {وَ إذا أراد اللهُ بقومٍ سُوءاً فلا مردَّ لهُ وَ ما لَهم مِن دونِه مِن والٍ}. (رعد: 11)

خداوند برای این پیروزی، اسبابی مقرر فرمود که مهمترینش فساد زیاد و هتک حرمت هایی بود که انگلیسی ها انجام دادند؛ زیرا خدای سبحان و متعال، اراده اش بر این امر تعلق گرفته است که وقتی فساد گروهی زیاد شود و محرّمات خدا هتک شود و درباره این هتک حرمت ها حد الهی جاری نگردد، خدا بر آنها نشانه ای پس از نشانه ظاهر می کند و اگر نشانه ها مؤثر نیفتد، عذابی از سوی خویش می فرستد و کسانی را بر ایشان مسلط می کند که در برابرش قدرت دفاعی ندارند. پس خدای متعال، علمش وسیع است و اعتراضی به حکم او نیست.

عوامل شکست
از عوامل شکست مردم عراق در برخی عرصه ها این بود که دنبال کار را نمی گرفتند و آن را نیمه کاره رها می ساختند؛ تا جایی که همین امر، موجب ناراحتی امیر مؤمنان علی علیه السلام را فراهم کرده بود. همچنین از دیگر عوامل شکست، اختلافات طایفه ای میان برخی گروه های مردم بود که به هر بهانه ای مثل ریاست به وجود می آمد و مردم را از توجه به مسائل مهم تر و دشمن مشترک باز می داشت.

ارتش انگلیس هم وقتی به این دو دستگی ها پی برد، فرصت را غنیمت شمرد و با اسب و توپخانه و ماشین های زرهی و هواپیما به سمت پل هندیه حرکت کرد و این، در تاریخ 29 محرم 1339 قمری بود. در این هنگام، مردم مقاومت کردند و با این حمله، تعداد کمی از جوانان، چند ساعتی را پایداری کردند؛ ولی وقتی فهمیدند که دیگر بیش از این قدرت دفاع و مقابله ندارند، در هم شکستند. آنها از پل هندیه عبور کردند و با نفت و هیزم زیادی که روی آن ریختند، پل را سوزاندند تا دشمن عبور نکند؛ ولی این آتش شعله ور نشد و پل نسوخت. ارتش انگلیس وقتی این اوضاع را دید، به سرعت از پل عبور کرد و عراقی ها زمان کوتاهی در برابر آنها مقاومت کردند و با اینکه هم ضعیف بودند و هم تعدادشان کم بود، وقتی دیدند این کارها فایده ندارد، به نحو بسیار خفت باری شکست را متحمل شدند و فرار کردند. دشمن نیز با بمب و توپ آنها را هدف قرار داد و بسیاری از ایشان را کشت؛ تا جایی که برخی پیکر ها به دست دشمن افتادند و مردم نمی توانستند آنها را از چنگ انگلیسی ها خارج کنند و برای چند روز همان طور روی زمین افتاده بودند.

وقتی ارتش انگلیس از پل عبور کرد، وارد روستای طویریج شد و شروع کرد به تخریب و سوزاندن و غارت و کشتن کوچک و بزرگ، مطیع و مجرم و به هیچ کس رحم نکردند؛ بلکه حتی اشخاص بی دفاع را نیز کشتند. گروهی از ارتش انگلیس، به سمت خانه های مسلمانان رفتند و شروع به سوزاندن تمام خانه هایی کردند که سر راهشان بود؛ آن هم با اسباب و اثاث و هر کسی را در آن خانه ها می یافتند، از زن و کودک و پیر می کشتند و به هیچ کس رحم نکردند. در این بین نیز برخی از ترس ارتش انگلیس، سر به بیابان گذاشتند و فرار کردند؛ تا جایی که مادرها کودکشان را در گهواره رها ساختند و فرار می کردند تا خود را نجات دهند و شاید هم بچه ها را با خود بر می داشتند و چند قدمی می بردند؛ ولی آنها را در صحرا می انداختند تا بارشان سبک شود و فرار کنند و دشمن به آنها دست پیدا نکند. مردم از شهرهای مختلف، به طرف دو شهر مقدس نجف و کربلا حرکت کردند تا در پناه این دو حرم در امان باشند؛ آن هم پس از کشته های زیادی که دادند و بیابان ها از پیکرهای بی جان ایشان پُر شده بود.

شیخ محمدعلی، فرزند مرحوم شیخ یعقوب نجفی حلّی، می نویسد: «مردم از ظلم دشمن، هیچ گاه ایمنی پیدا نمی کنند تا اینکه به حامی ضعیفان پناهنده شوند و آیا به غیر از حیدر کرار، حمایت کننده ای هست که مردم از زنده و مرده به او پناه می آورند». او در ابیات دیگری، دست به دامن حضرت مهدی[ می شود و برای ایشان چنین ندبه می کند:

پس چه کسی شکایت ما را به نزد مهدی صاحب الزمان[ می برد که از سختی این شکایت، نزدیک است کوه ها از هم بپاشد. ای امام مهدی، تا کِی این هتک حرمت ها را می بینی و تحمل می کنی؟ آیا راضی می شوی که ظالمین میان ما امرونهی کنند و مشرکین، توحید را زیر پا بگذارند؟

ارتش انگلیس، به سوی کوفه آمد و با هر کسی روبه رو می شدند، او را می کشتند. درجه دار انگلیسی با هر موجود زنده ای که مواجه می شد، او را می کشت. وقتی ارتش انگلیس به کوفه رسید، ارتشی های محاصره شدة انگلیسی در آن منطقه، آزاد شدند و شروع کردند به تخریب و سوزاندن و غارت کردن و کشتن هر کسی که بر سر راهشان بود؛ تا جایی که نیمی از کوفه را تخریب کردند و بیشتر نخل ها را سر بریدند و درختان زیادی قطع کردند و این شیوه، عادت ایشان شد که وارد هر روستایی می شدند، همین کار را می کردند و گاه تمام یک روستا را با تخریب و سوزاندن، به طور کلی نابود می کردند.

ارتش انگلیس، سوار بر اسب ها و با سگ هایشان وارد مسجد کوفه و سهله شدند و بناهای این دو مسجد را هدف ضربات و صدمات زیادی قرار دادند و برخی اماکن آنها را تخریب کردند و می خواستند وارد ضریح حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام بشوند؛ ولی مردم از این کار ممانعت کردند و آنها چند روزی را در دو مسجد باقی ماندند و سپس از آنجا بیرون رفتند. آنها تمام این کارها را برای تحقیر مسلمانان انجام دادند؛ با اینکه می دانستند برای مسلمانان، چیزی کشنده تر از وارد شدن کفّار به مساجدشان نیست.

این حوادث، ترس را به جان ارتش عراق انداخت و همین از اسباب متفرق شدن سپاه عراقی بود؛ با این حال، مردم تمام ماه صفر را مقاومت کردند. وقتی مردم دریافتند که این مقاومت ها بی نتیجه یا کم اثر است، از رؤسای طوایف کسب تکلیف کردند و آنها نیز به دلیل اختلاف نظر، به دو دسته تقسیم شدند. گروهی نماینده ای به سوی حاکم انگلیسی در عراق فرستادند و امان نامه خواستند و اعلام صلح کردند. دشمن این درخواست را از آنها پذیرفت؛ ولی شروطی مثل تحویل سلاح و پرداخت غرامت جنگی و حق توحّش به ارتش انگلیس را برای آنها قرار داد.

گروهی از مردم، که درخواست صلح نداشتند، به شهرهای اشغال نشده فرار کردند؛ زیرا می دانستند که به آنها امان داده نخواهد شد و حکومت انگلیس آنها را احضار می کند و قصد دستگیری ایشان را دارد؛ چون آنها فرماندهان این انقلاب بودند و آنها بودند که عراقی ها را برای قیام و مقاومت تشویق می کردند.

گروهی از ارتش انگلیس، به سوی کربلا حرکت کردند و جلوتر از آنها هواپیماهای جنگنده به پرواز درآمدند و کربلا را در محاصره شدیدی قرار دادند. دور تا دور کربلا را سیم خاردار کشیدند و از ورود و خروج منع می کردند و شروع کردند به تخریب خانه های کسانی که فرار کرده یا در حال بازگشت بودند و شاید در این بین، برخی خانه های بی گناهان نیز تخریب شد. ارتش انگلیس شروع به جمع آوری اسلحه از اهالی کربلا و دستگیری اشخاص متهم و مظنون به فرماندهی انقلاب کرد.

آنها نزدیک پانزده نفر را دستگیر کردند که برخی، عالم و برخی، رئیس طایفه ای بودند و محاصره را بر مردم شهر، تنگ تر و تنگ تر کردند و این محاصره، شش روز طول کشید. ارتش انگلیس در چهارم ربیع الاول به سمت نجف حرکت کرد و نجف را در مقایسه با کربلا در محاصره شدیدتری قرار دادند و تمام کارهایی را که در کربلا انجام داده بودند، به گونه ای شدیدتر در نجف تکرار کردند و این کار بر اهالی نجف، بسیار گران آمد. ارتش انگلیس، بین مردم و آب، فاصله انداخت تا آنچه می خواستند و در نظر داشتند، انجام و قطعی شود. آنها برخی رؤسای انقلاب، از جمله شیخ حسن، فرزند آیت الله شیخ الشریعه، و شیخ جواد، از نوادگان مرحوم صاحب جواهر را دستگیر کردند. ورود ارتش انگلیس، هم زمان با ورود ده فروند هواپیمای جنگی به آسمان نجف بود.

ألا ما لطائرة الإنگلیزتحوم علی قبّة المرتَضی سیَجری علَیهم ما جَری علی الروس مُذ دَخلوا للرّضا

این ابیات سیدمحمدصادق، اشاره دارد به گرفتاری فرماندهان روسی مهاجم به حرم امام رضا علیه السلام و شباهت آن به محاصره نجف که 24 روز طول کشید تا اینکه در روز جمعه 28 ربیع الاول 1339 قمری، این محاصره برداشته شد.

همچنین قیام مردم نجف در رجب و شعبان سال 1333 قمری یعنی پنج سال قبل از ثورة العشرین علیه انگلیس را نباید نادیده گرفت و فراموش کرد و در حقیقت، قیام مردم نجف علیه عثمانی، که به طرد آنها از نجف اشرف و ضعف ایشان انجامید، مقدمه ای شد برای به پیروزی رسیدن مردم عراق بر اساس و پایه اشغال و اشغالگری در پنج سال بعد علیه انگلیس. محاصره 45 روزة مردم نجف توسط انگلیس به بهانه دفاع از عثمانی هم اثری نداشت و نجفی ها این محاصره را شکستند و انگلیسی ها را مجبور به عقب نشینی از شهر نجف کردند و پس از آن، انگلیسی ها جرئت نزدیک شدن به نجف را پیدا نکردند؛ تا جایی که تا آن روز، انگلیس در نجف نماینده رسمی نداشت و این شهر را تا چند سال خود مردم و حاکم بومی اداره می کردند.

مردم، فرصت دخالت را از انگلیسی ها گرفتند و حاکم انگلیسی در نجف، به نام «کاپیتان مارشال»، در صبح سه شنبه از ماه جمادی الثانی 1336 قمری به قتل رسید. شبیه این استقلال خواهی، پس از نجف در شهرهای دیگر مثل کربلا و حلّه در سال 1334 قمری رخ داد و به ضعیف شدن هرچه بیشتر دولت عثمانی و اشغالگران انگلیسی کمک کرد. به خدا پناه می بریم از این حادثه بزرگ که تمام مسلمانان را درگیر ساخت؛ حادثه ای که با ابعاد فراوان و ضررهای جبران ناپذیری همراه بود و از همه مصیبت بارتر، رحلت آیت الله شیخ محمدتقی شیرازی در شب چهارشنبه، سوم ذی حجّه 1338 قمری، و رحلت شیخ الشریعه در هشتم ربیع الثانی 1339 قمری بود.

من گمان می کنم که انگلیس، روی آرامش را در عراق ندید و نمی بیند و این انقلابِ هر چند ناقص، پایانی بر این اشغالگری بود. انگلیسی ها پس از اینکه در عراق طرفی نبستند و شکست خوردند، وارد ایران شدند و بر بیشتر شهرهای ایران تسلط یافتند و آنها را به ویرانی کشاندند؛ به ویژه شهرهایی مانند رشت و قزوین، و بیشتر اهالی این شهرها را کشتند.

اما در آنجا نیز پس از مدتی رو به ضعف نهادند و شکست ها یکی پس از دیگری نصیبشان شد. با اینکه آنها از آلات جنگی مثل توپ و هواپیما و مسلسل و بمب و ماشین های زرهی چیزی کم نداشتند و امکاناتشان قابل شمارش نبود، اصرار عراقی ها و ایرانی ها و پافشاری بر احقاق حقوق از دست رفته شان و مسئول دانستن حکومت هایشان در قبال این حقوق، اثر خود را گذاشت.

امروز، عراقی ها همچنان حکومتشان را به فعالیت بیشتر تشویق می کنند؛ به ویژه مردم بغداد که از حکومت، خواهان آزادی کامل در چاپ و نشر منشورات و جراید و روزنامه هستند و روزبه روز به این تجمعات در بغداد، افزوده می شود و حکومت نیز در همین روزها به دنبال تدارکاتی برای اصلاح این امر است و من گمان نمی کنم که به این سرعت این فراز و نشیب ها تمام می شود؛ زیرا عراقی ها دست به دست هم داده اند تا به اهداف عالی خود، که آزادی و استقلال کامل است، دست پیدا کنند. «به ظاهر، این انقلاب ها و تجمعات، در دیگر کشورهای اسلامی نیز منتشر خواهد شد». از خداوند متعال خواستارم که این امر را برای مسلمانان آسان کند و با ظهور قائم آل محمد[، کمکی به ایشان برساند؛ فرجی که «یَملأُ الارضَ قسطاً و عَدلاً بعد ما مُلئت ظُلماً و جُوراً»؛ به حق محمد و اهل بیت پاکش!

نتیجه گیری
بنابر اظهارات صائب مرحوم بحرالعلوم و آنچه وی مشاهده کرده است، مهم ترین کار انگیسی ها در این مسیر، نسل کشی، از بین بردن زیرساخت های عراق و سپردن امور به دست عُمالشان در عراق بود؛ چنان که آنها یک قرن کامل بر عراق سیطره داشتند و تمام امکانات عراق را نابود، و آبادانی هایش را به ویرانی تبدیل، و علما و بزرگانش را تبعید کردند و حکومت طایفه ای را دوباره راه انداختند و بر شیعیان هجمه بردند؛ تا جایی که چیزی برای آنها باقی نگذاشتند و با این همه، بر آنها منّت می نهادند که ما بودیم این چیزها را به شما بر گرداندیم! اما تجربه دو قرن اخیر، نشان داده است که نه به قول استعمارگران می توان اعتماد کرد و نه آنها در عمل، کاری را به نفع مسلمین انجام می دهند. بنابراین، هرگونه اعتماد به غرب، اشتباهی بزرگ است که کمترین اثر آن در دوره معاصر، این بود که انقلاب بزرگ مردم عراق در سال 1920 میلادی را به شکست کشانید و موجبات دخالت بیشتر انگلیس در عراق را فراهم کرد.

منابع

بحرالعلوم، سیدمحمدصادق بحرالعلوم (1440ق)، تحقیق و تدوین سیدمحمدرضا جلالی، کربلا، العتبة العباسیة.

حسینی اشکوری، سیداحمد (1434ق). المفصّل فی تراجم الاعلام، قم، موسّسه آل البیت لاحیاء التراث، چاپ اول.

نظر شما