موضوع : پژوهش | مقاله

رابـطه قیام عاشورا و اندیشه حکومتی اسلام

مجله  فرهنگ زیارت  بهار 1399، شماره 42 

نویسنده : صدر، محمدباقر، رضایی، محمدمهدی
چکیده
در تحلیل حـادثة عـاشورا، سـخنان و گفته ها و بررسی های بسیاری از دیدگاه های مختلف ارائه شده است. در مقالة حاضر، نگارنده از نگاه اندیشه حکومتی اسلام بـه انگیزة امام حسین(ع) در حادثه کربلا توجه کرده است. معرکة عاشورا در واقع با هـمه نامردی ها و نامرادی ها که در آن رخ داد، از وضـع نـظام حکومت اسلامی مایه می گرفت؛ یعنی سیدالشهدا به عنوان امام و مشعلدار هدایت بشر، در پی آن بود که جریان حکومت را به سمتی سوق دهد که با جوهرة تعالیم اسلامْ هماهنگ، و مبتنی بر دواعی الهی و مـعنوی باشد.

امام(ع) هرچند خط خیز و چالش آفرین بودن این حرکت و عکس العمل های سخت نظام حاکم اموی را رصد کرده بود، اما این نمی توانست مانع اساسی بر سر راه قیام آن حضرت محسوب شود.با همه جـانفشانی و فـداکاری بی مثال سیدالشهدا(ع) و یاران با اخلاص او و در نهایت اسارت خاندان پیامبر(ص) - همچنان که امام(ع) خود می دانست - توفیقی در تشکیل حکومت دینی حاصل نشد. اما در این تردیدی نیست که با شهادت امام(ع) در تقابل بـا نـظام استبدادی اموی، اندیشة اسلامی حکومت در ذهن ها تثبیت گردید و حقایق عظیم این فکر، با خون نوادة پیامبر(ص) بر سنگفرش تاریخ حک شد و تا همیشه باقی ماند.

مقدمة مترجم
سیدمحمدباقر صدر در 25 ذی قعده سال 1353 قمری در کاظمین زاده شد و پس از درگذشت پدر، در سایة حمایت مادر و برادرش، سیداسماعیل صدر، تربیت یافت. از همان آغاز نشانه های نبوغ و ذکـاوت فـوق العاده در چـهره اش نمایان بود. اکثر دروس سطح حـوزه را بـدون اسـتاد خواند و به پایان رساند. در سال 1365 قمری برای ادامه دروس در سطح خارج حوزه، از کاظمین راهی نجف شد و نزد دو تن از عالمان سرامد آن حوزه، یـعنی شـیخ محمدرضا آل یـاسین و آیت الله سیدابوالقاسم خوئی، شاگردی کرد.

وی در سایه تلاش و اسـتعداد بـی مثال خود چنان به رشد علمی و فکری رسید که در آستانة بلوغ، آنچه را می بایست بیاموزد، آموخته بود. تمام تحصیلات علمی شـهیدِ سـعید از آغـاز تا انتها، حدود، هفده یا هجده سال طول کشید و در ایـن سال های اندک، ساعات و لحظه های عمر با برکت سیدمحمدباقر جز درس و تدریس و تفکر و مطالعه نگذشت و جز پرداختن به انـواع فـعالیت های عـلمی از او دیده و شنیده نشد.

در باب مقام شامخ علمی سید شهید به طـور خـلاصه باید گفت که اولاً مباحثات علمی ایشان از جهت دقت، عمق، وسعت و گسترش جنبه های مختلف، بحثی حقیقتاً مـمتاز و کـم نظیر و شـاید بتوان گفت بی نظیر بود. ثانیاً ایشان در بحث های علمی خود از شیوه متعارف حـوزه تـبعیت نـمی کرد و همچون دیگر اساتید حوزه، موضوع مطالعات و درس هایش فقه و اصول به تنهایی نبود؛ بلکه بـه دیـگر زمـینه های علمی و مباحث روز فلسفی، کلامی، اخلاقی، تفسیر و تاریخ نیز اهتمام داشت و در همة این موارد، بـحث های او ژرفـ کاوانه و جامع نگرانه بود.

او عالم به زمان خود بود و به آنچه پیرامونش اتفاق می افتاد، تـوجه عـمیق نـشان می داد و سعی می کرد در دروس و تألیفات خود، همچون یک طبیب روحانی، دردهای جامعه را به دقت و درسـتی بـشناسد و آن گاه با بهترین و مورد اعتماد ترین شیوه ها به درمان و کاستن از آلام و مشکلات امت اسلامی بـپردازد.

تـکثر و تـنوع موضوعاتی که شهید صدر در تألیفات خود به آنها پرداخته، حاکی ازوسعت و شمول دامنه مطالعات و تحقیقات اوسـت. از مـوضوعات فقهی و اصولی و منطقی و فلسفی گرفته تا بحث های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و... همه از شـهید صـدر، چـهره ای متفکر، شاخص و مرجع به تمام معنا ترسیم می کند.

حیات این عالم مجاهد، حیات پربار عـلمی و مـبارزاتی بـود و در هر دو جبهه، ایشان تلاش و جنبش و حرکت فوق العاده از خود نشان داد و بسیار به تـوفیقات و نـتایج عظیم دست پیدا کرد؛ به همین دلیل چالش های سخت و طاقت فرسایی بین او و حکومت استبدادی عراق به وجود آمـد. حـاکمیت آن روز عراق، هم از عظمت علمی و قدرت تأثیرگذاری شهید صدر باخبر بود و هم مـی دانست کـه ایشان به انقلاب اسلامی ایران و حرکت امـام خمینی مـتمایل و مـرتبط است. ازاین رو سختگیری ها و حصرها علیه شهید صدر از سـوی دسـتگاه جائر بعث آغاز شد.

نهایتاً وی را پس از چهار مرحله دستگیری و زندان، به شهادت رسـاندند و پیـکر مطهرش را، که آثار شکنجه های سـخت و وحـشیانه بر جـای جای آن نـمایان بـود، از بغداد به نجف اشرف منتقل کـردند و غـریبانه به خاک سپردند.

نوشته حاضر، ترجمه مقاله ای از این شهید بزرگوار با مـوضوع تـبیین انگیزة ابی عبدالله(ع) در تدارک قیام عاشورا و مـیزان توفیق آن حضرت در تحقق بـخشیدن بـه آن انگیزه است که در عین کـوتاهی، دقـیق و عالمانه و پرنکته نوشته شده است.

قیام عاشورا از منظر اندیشه حکومتی اسلام
حسین(ع) خـورشید نـورافشان انسانیت است که در شب دیـجور روزگـار خـویش تابیدن گرفت. نـور روشـن وجود خویش را بالای دسـت بـرافروخت و برای تحقق انسانیت در تاریخ، از انسان ها دستگیری کرد و وجودش را به صفا و نورانیت اسلامی شست وشو داد و حـقوق فـردی و اجتماعی آدمیان را - که به دست حـکومت های وحـشت و بردگی، کـه هـرگز دیـدگاه آخرین مرحله آن در ساعت دو و نـیم بعد از ظهر روز شنبه 19 جمادی الاولی 1400 قمری صورت گرفت.

در نگارش مقدمه از مقاله «نبذة مختصرة عن حیاة الشـهید(ع)» - کـه در آغاز کتاب دروس فی علم الاصول، چـاپ جـامعه مـدرسین آمـده - اسـتفاده کرده ام.

اسلام دربـارة حـکومت و نظام اداره اجتماع را نخوانده بودند، - به آنان بازگرداند.

حسین(ع) کسی است که نبوغ و استعداد و عظمت و قداست انـسانی، یـکجا در وجـود شریفش خلاصه شده بود و سازندگی و تعالی حـیاتْ در روح و انـدیشه خـالص وی مـوج مـی زد و بـر او گران می آمد که این عظمت و قداست و تموج بلند اندیشه را به خود منحصر ببیند؛ ازاین رو آن را در راه عقاید و نسل های آینده هزینه کرد.

لذا حیات حسین(ع) در میان آیندگان دامن گسترانید و از زندگی مـحدود یک شخص، به حیاتی پربار و ماندگار از آرمان های متعالی اسلام تبدیل شد و در قلب نسل های آگاه انسانی، به صورت وجدانی بیدار و پرخیر، به وجود خود تداوم بخشید. بنابراین حقایق اعتقادی نشاط و اسـتعداد خـود را برای جاودانگی، از روح بلند حسین(ع) تحصیل کردند و از خون گرم و جاری او موجودیت یافتند و از رهگذر حیات نورانی حسین(ع)، در طول زمان به شکل اعتقاداتی پاک و بی عیب ونقص باقی ماندند.

حسین(ع) همان انسان شیفته و عاشق حـقیقت مـقدس الهی و زیبایی نخستین آن است که دنیا و امور دنیوی آن هیچ جایگاهی در محاسبات وی نداشته است. حسین(ع) شعله ای کوچک از منبع جوشان الهی است که خـود را در جـذبه قدسی حقْ فانی کرد و بـا هـمه وجود و احساسات در آن غرق شد و به آن گوش سپرد؛ درحالی که چون قدم در مسیر مجاهدت نهاد، در دعای عرفه ـ که سرود ابدی عبودیت خالصانه اوست ـ چنین معشوق بـزرگ خـود را مخاطب قرار داد: «آنکه تـو را نـیافت، چه یافت و آنکه تو را یافت، چه نیافت! ».

او روح شکوهمندی است که هیچ امری از امور دنیای محدود، در حساب او داخل نیست و پس از نیل به هدف الهی، هیچ هدف دیگری را، که ترس از دست دادن آن داشـته بـاشد یا بخواهد آن را به دست آورد، در نظر ندارد؛ زیرا مجد و عظمت چیزی جز پرتویی از وجود غیر محدود الهی نیست. این روح معنوی متلألأ اکنون موضوع سخن ماست که با فرزندان و برادران و یاران پاکـباخته خـود و با تـمام اعتبارات فانی دنیاییْ وارد معرکه کربلا گردید و جان خود را به پای عشق معبود جاودانه، فانی ساخت.

مستی عشقْ او را تـا آنجا بالا برده بود که با چشم عقل جز معبود بـزرگ را نـمی دید و خـداوند این فداکاری جانانه را از او پذیرفت و پربرکتش ساخت؛ ازاین رو حسین(ع) هرچه بیشتر در تنگنا قرار می گرفت و خون پاکش بیشتر فـوران مـی کرد، احساس رهایی و شادی و تعلق مضاعف می کرد.

حسین(ع) با وجدانی الهی که جانش را آکـنده بـود، وارد ایـن معرکه بی خودانه شد؛ درحالی که مشعل نور و حیات را به دست داشت. اما آنان که مردمان را مـرده و منکوب می خواستند و امکان نداشت قدرت جبارانه خود را جز در تاریکی برپا دارند، تمام امـکانات خود را در خاموش کردن نـور آن مـشعل به کار گرفتند و جز به نابودی آن راضی نبودند.

معرکة مورد بحث، چشم اندازی خونبار از پیکاری وحشت زا را به نمایش گذاشت که از موضوع نظام حکومت در حقیقت تعالیم اسلام مایه می گرفت؛ توضیح اینکه اسلام بـه طبیعت پیشروانه، پرتحرک و جنبش آفرین خود در پیوند با جاودانگی و با جوهرة خود، که هدف نهایی رسالات آسمانی است، جز این را نمی طلبد که در امتداد انسانیت، حضوری مدام و مهذب و منظم داشته باشد.

از این رو در حـقیقت قـانون این دین، نظام حکومت عادلْ در نظر گرفته شده و این همان اکمال دین و اتمام نعمتی است که قرآن کریم در گردهمایی عظیم روز غدیر در رابطه با رسول خدا(ص) و آیندة اسلام، با صدای بـلند اعـلان کرد. در این نظام، اندیشه عدالت و مساوات به عنوان ضمانت اجرا مورد تأکید است که با روی کار آمدن انسان اصلح (انسانی که جامعه و فرد در پرتو هدایت او به سعادت رسند و در سـایه حـکومتش انسان ها به داشتن حیاتی آزاد و کریمانه مطمئن گردند) احراز می شود.

پایه و اساس این حیات شایسته، از نگاه اسلام، همان وجود اصلحی است که امتداد وجود رسول خدا(ص) محسوب می شود برای تـداوم دادن بـه رسـالت الهی و مسلط شدن بر اوضـاع نـابسامان و آشـفته روزگار خویش؛ ازاین رو انگیزه های غیر الهی در قبول حکومت از طرف وی ممتنع است. البته امام و پیشوایی این چنین، از حد و اندازه کسانی که توسط مـردم انـتخاب و تـعیین می شوند، بیرون است و در این مورد انتخاب الهی، کـه اقـتضای روح اسلام و هماهنگ با جوهرة عظیم آن است، اساس قرار می گیرد.

با جوهرة اسلام نمی سازد که به حکومت منتخبی که بـرخاسته از انـواع مـختلف احساسات و انگیزه ها و اهوای بشری است، تن در دهد؛ اسلامی که آمـده تا همین عواطف را چارچوب بندی، و همین انگیزه ها و تمایلات را تهذیب و اصلاح کند. همچنین از طبیعت اسلام به دور است که حکومت فـردی و اسـتبدادی را، کـه بر دیکتاتوری و سلطه بی حدومرز و فراتر از هر قانون و قاعده بنا شده، تـصویب و تـأیید کند.

آنچه مقتضای طبیعت اسلام است آن است که امر اطاعت را با وجود شخصی معین و برگزیده سـامان دهـد؛ البـته نه به اعتبار دیکتاتوری در حکم، بلکه مطابق با چارچوبی که روحاً بـا دمـوکراسی عـدالت محور پیشرو، هماهنگی دارد؛ به این صورت که اسلام، خداوند را به عنوان تنها مصدر و اساس در سـیستم حـکومت بـه رسمیت می شناسد و مردمان، امّتِ در این حکومت محسوب می شوند و امام کسی است که در نهایت امـانتداری، قـوانین اسلام را به اجرا در می آورد و پاسدار احکام دین و مسئول اعمال خویش است و باید در چـارچوب قـوانین اسـلام، حقوق حیات را به سویّه بین برادران دینی و انسانی تقسیم کند.

سیدالشهدا(ع) این حقیقت را بـه شـکل زیبا در کلام خود چنین نمایانده است: «سوگند که امام، همان کسی است کـه بـه کـتاب خدا حکم کند و برپا دارنده قسط و عدل باشد و دین حق را به اجرا گذارد و خود را در ایـن راهـ، وقف خدای تعالی سازد».

این نظام حکومتی از آن روز که اسلام آن را آشکار کرد و رسـالت خـود را بـدان تمامیت بخشید، همواره با یک چالش بزرگ و بیدادگرانه مواجه بوده است که نخواسته حکومت تـا ابـد رنـگ الهی و نقش حکومت نبوی هاشمی را بر خود داشته باشد. این معارضه در ابـتدا بـه این شکل خود را نشان داد که مردم باید انتخاب آزاد داشته باشند و سلطه حاکمیت باید موجودیت خود را از رأی مـردم بـه دست آورد.

این باعث شد که نظام خیر الهی در طوفان متزلزل کننده ای که اکـنون جـای پرداخت به آن نیست، عاطل و مهمل گذاشته شـود. سـرانجام حـکومت در دنیای اسلام به شکل انتخابی صورت گـرفت؛ البـته پس از اینکه دائرة نامزدی برای خلافت چنان از طرف قریش محدود شد که اکثر مسلمانان از آن بـیرون مـاندند و صداهای انتخابگر محدود شد بـه تـعداد افرادی کـه آن طـرز حـکومت جز با وجود آنها شکل نـمی گرفت.

آنـ گاه پدیده فردگرایی، خود را در سیطرة فردی بر امور به نمایش گذاشت و تعیین خـلیفه مـنحصر گردید به وجود شش نفری کـه دیگر مسلمانان در انتخاب آنـها هـیچ نقشی ایفا نکردند. دنباله ایـن روش بـه آنجا انجامید که جنبه فردی، وضوح بیشتری یافت و آن گاه حکومت در یک خط سـیر مـنحنی - که توسط گروه معارض طـی فـرایندی، کـه جای بازگفتن آن نـیست، رسـم می شد - حرکت کرد و نـهایتاً بـه دیکتاتوری رسوای اموی منتهی گردید که دورترین شکل حکومت از طبیعت نظام حکومتی مفروض در قـانون اسـلام بود.

در این دوران حساس از تاریخ حکومت اسـلامی، آن حقیقتی کـه اسـلام در بـاب حکومت قائل بود، یـکسره رو به نابودی داشت و همین، زنگ خطر را در گوش فرزند رسول خدا(ص) به صدا درآورد که اکنون وقـت شـهادت و فداکاری است؛ نه برای کسب حـکومت و بـازگرداندن آن از دسـت حـاکمان غـاصب - چراکه آن گونه کـه حـسین(ع) به خوبی دریافته و از پدران بزرگوارش آموخته بود، در آن موقعیت چنین کاری امکان نداشت - بلکه تا حکومت اموی مـعارض بـا رنـگی از خون رسوا شود و بدین وسیله، صورت ظـاهری اسـلامی از آن جـدا گـردد و بـه دولتـی که مورد نظر اسلام است، ملحق شود.

حسین(ع) دولت اسلامی تشکیل نداد؛ اما اندیشه دولت اسلامی را تثبیت کرد و حقایق طلایی آن را بر لوح تاریخ نگاشت و با مرَکب خون، نظام آن را تا هـمیشه مسجل ساخت. روز عاشورا، تاریخی شگفت برای روز غدیر بود و خون پاکی که بر زمین کربلا فروریخت، دلیلی روشن بر این حقیقت بود که روح اسلام بر منطق معارضه و حکومت های آن، فائق خواهد شـد.

روز طـف، روز رستاخیز کبرایی بود که حاکمان جور و اعتبار آنان را زیر سؤال برد و مردانگی و شجاعتی را در جهت احیای حقایق اسلامی پیش چشم مسلمانان نهاد که انسانیت هرگز مانند آن را دیگر تجربه نخواهد کـرد.

البـته امام(ع) به این امر اکتفا نکرد؛ بلکه همه انسانیت را در آن موقعیت عظیم به یاری طلبید و صوت الهی آن حضرت به طلب یاری و نصرت، در تمام عـالم طـنین افکن شد.

نتیجه گیری
شهادت طلبی و فداکاری امـام حـسین(ع) در تاریخ اسلامی، منادی آغاز حرکتی عظیم و جهانی جهت احقاق حقوق اساسی اسلام و رهاکردن بشریت از بند حاکمیت های تاریک و ستم باره تاریخ است. امام(ع) به همه انـسان ها در طـول زمان آموخت که گـاه چـاره ای جز جانبازی در راه اهداف متعالی، ما را به آرمان های انسانی نائل نمی کند؛ ازاین رو در تاریخ اسلام و نیز در تاریخ عمومی بشر، چه افراد و گروه های آزاده و عدالتخواهی که به تبعیت از حرکت اصلاحی حسین(ع) در عـاشورا، اقـدام کردند و به نتایج بزرگ نائل آمدند و صدای فریادخواهی امام(ع) در گوش انسان همیشه بیدار، همواره انسان ها را به مرگی که حیات بخش است و به فداکاری های کریمانه دعوت کرده و به آنها آموخته است کـه چـگونه فرد، حـیات خود را نثار امت می کند و بدین ترتیب به جزئی ماندگار از حیات همة امت تبدیل می شود.

منابع:

مجلة النـشاط الثقافی، النجف، شماره 8، سال اول محرم 1958، ص 427.

نظر شما