فاتحان عرب و نشر اسلام در افریقیه
مجله تاریخ اسلام هشتم تیرماه سال 1382 شماره چهاردهم
نویسنده : فهیمه مخبر دزفولی
افریقیه پس از فتح مصر کانون توجه فاتحان عرب شد. از فتح مصر در سال 22 قمری توسط عمرو بن عاص تا فتح نهایی این منطقه در سال 90 قمری توسط موسی بن نُصیر، هم زمان با ورود اسلام به این سرزمین، تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بزرگی در میان بربرها پدیدار گشت و آنان رفتار متفاوتی را در مقابل فاتحان و سپس والیان مسلمان در پیش گرفتند. موضوع این مقاله، بررسی تأثیر رفتار فاتحان عرب بر قبایل بربر در متابعت از آنان و پذیرش اسلام تا تسخیر کامل شمال افریقا توسط مسلمانان است.
افریقیه به دلیل موقعیت جغرافیائی، وجود معادن زر و زمین های حاصل خیز به سرعت مورد توجه فاتحان عرب قرار گرفت. از سال 22 قمری که عمروبن عاص پس از فتح مصر در حمله ای برق آسا قسمت هایی از افریقیه را گشود،2 تا تکمیل نهایی این فتح در سال 90 قمری به دست موسی بن نُصیر،3 تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بزرگی در این منطقه رخ داد و اهالی این سرزمین که بربر نامیده می شدند،4 نقش مهمی در این تحولات ایفا کردند. آنان با پذیرش اسلام، در کنار فرماندهان عربی که اصول عدالت و مساوات را نسبت به آنان رعایت کردند از بذل جان دریغ ننمودند و در فتوحات و تلاش سرداران عرب برای ترویج اسلام، با آنان صادقانه همراهی کردند. از طرفی روحیه ی استقلال طلبی و جنگ آوری بربرها، که بسیار شبیه اعراب بود، همواره آنان را به مقابله با ظلم و ستم والیان خشونت مدار وا می داشت و به مذاهب اسلامی دیگر - غیر از مذهب اهل تسنن که مذهب رسمی دستگاه خلافت بود - می گرویدند. رواج مذاهبی چون زیدی، اسماعیلی و خوارج که به تشکیل دول مستقلی چون ادریسیان، فاطمیان و بنی رستم منجر شد، گواه بر این مطلب است.
آغاز توجه به افریقیه در زمان خلیفه ی دوم در پی فتوحات در شام و مصر توسط عمروبن عاص بود. وی پس از تسخیر اسکندریه، در سال 21 قمری / 642 میلادی یک گروه نظامی را به فرمان دهی عُقبةبن نافع به غرب اعزام نمود. عقبه شجاعانه از مرزهای غربی گذشت و توانست بَرقَه و زَویله را فتح کند. عمروبن عاص در سال 22 قمری به برقه رفت و با مردم آن دیار، که از مرفه ترین قبایل بربر بودند،5 با دریافت جزیه مصالحه کرد، سپس عازم طرابلس شد و پس از یک ماه محاصره ی این شهر موفق به فتح آن شد؛6 اما خلیفه ی دوم ورود مسلمانان به افریقیه را خوش نمی داشت و مخالف ادامه ی پیش روی ها بود؛ بنابراین، عمروبن عاص با گذاشتن پادگانی در برقه به فرمان دهی عقبةبن نافع به مصر بازگشت.7
تسامح خلیفه ی سوم و اعزام عبداللَّه بن سعدبن ابی سَرح، زمینه ی غزو افریقیه را برای غازیان منتظری چون عقبه فراهم نمود؛ خصوصاً که شماری از صحابه و تابعین با کاروان حمایتی خلیفه ی سوم عازم مصر شدند تا عبداللَّه را در این امر خطیر یاری دهند.8 عبداللَّه بن سعدبن ابی سرح با یاری این گروه و همراهی پادگان برقه به فرمان دهی عقبةبن نافع موفق به شکست لشکر روم شد. وی شهر سُبَیطَلَه 9 را محاصره و فتح کرد و برخی از سپاهیانش را به دیگر نواحی فرستاد و آنان تا شهر قَفْصَه پیش تاختند. این پیروزی در سال 28 قمری به دست آمد و عبداللَّه آنچه توانست از غنایم و اموال برداشت و به مصر بازگشت.10
پس از استقرار حکومت معاویةبن ابی سفیان، عمروبن عاص مجدداً والی مصر و افریقیه شد و پس از مرگ او در سال 43 قمری/ 665 میلادی، خلیفه ی اموی، معاویةبن حُدَیج را والی افریقیه کرد و مغرب را از مصر جدا و مستقیماً به مرکز خلافت متصل نمود.11 در منابع به امارت معاویةبن حدیج، عقبةبن نافع و زُهَیربن قیس از جانب شخص خلیفه اشاره شده است، اما بعضی محققین آغاز استقلال ولایت مغرب از مصر را در زمان موسی بن نصیر و دلیل آن را عزل عقبةبن نافع توسط مَسْلَمةبن مُخَلَّد انصاری، والی مصر، و اعزام ابوالمهاجر دینار به جای وی، هم چنین عزل حَسّان بن نُعمان توسط عبدالعزیزبن مروان دانسته اند. به نظر می رسد در عزل والیان مغرب، نظر والی مصر به عنوان منبع مطّلع اهمیت داشته است؛ و با توجه به موفقیت عقبه و حَسّان در مغرب، احتمالاً نقش والیان مصر در عزل آنان به دلیل رقابت های سیاسی و از طریق سعایت از والیان مغرب نزد خلیفه بوده است که در منابع به هر دو مورد اشاره کرده اند.12
پس از معاویةبن حدیج، به ترتیب عقبةبن نافع، ابوالمهاجر دینار، عقبةبن نافع(بار دوم)، زهیربن قیس بَلَوی، حَسّان بن نُعمان و موسی بن نُصیر به ولایت افریقیه منصوب شدند. نقطه ی اشتراک این والیان، علاقه مندی به جهاد و ترویج اسلام در میان قبایل بربر بود، اگر چه هر یک روش های متفاوتی برای رسیدن به این هدف داشتند. عقبه از آغاز حمله به افریقیه، عمروبن عاص را یاری نمود و در بازگشت وی به مصر، ترجیح داد برای ترویج اسلام در میان قبایل و در سمت فرمان دهی پادگان برقه در آن جا بماند و لشکر عبداللَّه بن سَعدبن ابی سَرح را یاری دهد. وی تا هنگامی که خود به حکومت افریقیه رسید - جز چند سالی که ابوالمهاجر دینار والی افریقیه بود - در آن دیار ماند تا عاقبت در معرکه ی تَهوده کشته شد.13
ابوالمهاجر دینار هم در دوران ولایت خود بر افریقیه و پس از آن در ولایت دوم عقبه، در مغرب ماند و علی رغم گفته ی بعضی از منابع، با وجود خصومت و دشمنی شدید میان وی و عقبه،14 عاقبت با شجاعت علیه رومیان در جنگ تهوده جنگید و در کنار عقبه کشته شد. اگر خبر دشمنی بین این دو صحیح باشد، این همراهی تا مرگ می تواند بیانگر علاقه ی مشترک این دو به تبلیغ اسلام و غلبه ی احساس مسئولیت بر سایر احساسات آن دو باشد.
زهیربن قیس بلوی نیز مدت ها پیش از ولایت بر افریقیه در پادگان برقه مرزداری کرد و سربازی فداکار در لشکر عقبه بود. او نیز به هنگام مأموریتی که از جانب عبدالملک بن مروان برای بازپس گیری قیروان به او واگذار شده بود، با شجاعت در مقابل سپاه بربر، که با بیزانس متحد شده بود، جنگید و آنان را شکست داد و قیروان را بازپس گرفت و بر مغرب اوسط استیلا یافت؛ اما در آن جا مستقر نشد و تنها به استرداد قیروان بسنده کرد و گفت: «من فقط برای جهاد آمده ام».15 گویی اولین فرماندهان و والیان عرب در افریقیه، استقرار کامل در بلاد فتح شده را در تضاد با هدف معنوی جهاد در راه خدا می دانستند؛ چه تا قبل از ولایت عقبه، لشکر مسلمانان پس از پیش روی در مغرب و کسب غنایمی به مصر بر می گشت. عقبةبن نافع با تأسیس قیروان در سال 55 قمری این شهر را محلی برای گسیل لشکر و تعلیم بربرها قرارداد و گویی این اقدام پیامی برای رومیان بود که حضور مسلمانان در این دیار همیشگی است. با همه ی این ها، عقبه نیز در پیش روی های خود قبل از معرکه ی تهوده از قیروان حرکت کرد و به ساحل اقیانوس اطلس رسید و در آن جا جمله ی معروف خود را گفت:
خدایا اگر این دریا نبود، برای جهاد در راه تو سرزمین ها را زیر پا می گذاشتیم.16
اما عقبه، حضور مسلمانان را در این وسعت تثبیت نکرد و سپاهیانش را به قیروان بازگرداند.17
خدمات عمرانی حَسّان بن نُعمان در افریقیه و ساماندهی فرهنگی قوم بربر در روزگار درخشان او نیز بازگو کننده ی همان علاقه مندی به گسترش اسلام در منطقه و بهبود اوضاع بربرهای نومسلمان بود. موسی بن نصیر نیز اگر چه نسبت به قبایل شورشگر بربر با خشونت رفتار کرد، اما با ملاطفت به بربرهای مسلمان از آنان نیرویی عظیم فراهم آورد که با کمک آن توانست بر اندلس نیز دست یابد.
این فاتحان دو روش متفاوت در برخورد با ساکنان افریقیه داشتند: تنی چند، که عقبةبن نافع در رأس آنان بود، علی رغم خلوص نیت، در مجاهدات خود و تلاش برای گسترش اسلام در میان بربرها، به آنان اعتماد نمی کردند و از شفقت و مدارا پرهیز داشتند. شواهد تاریخی حاکی از اعمال خشونت عقبه و اعتقاد وی به تبلیغ اسلام با شمشیر است. عبداللَّه بن سعدبن ابی سرح و زهیربن قیس نیز در این گروه جای دارند. شاید به همین دلیل، این سرداران پس از جنگ و گشودن شهرها، شهامت استقرار دایم در آنها را نداشتند. بیان ابن عِذاری مراکشی در مورد آغاز ولایت عقبه و سخنی که از وی در مورد افریقیه نقل کرده است، طرز تفکر عقبه در مورد چگونگی رفتار با بربرها را نشان می دهد؛ وی می نویسد:
و وصل عقبةبن نافع الفهری الی افریقیه فی عشرة الاف من المسلمین؛ فافتتحها و دخلها و وضع السیف فی اهلها...18
سپس از قول عقبه می نویسد:
انّ افریقیه، اذا دخلها امامٌ، اجابوه الی الاسلام، فاذا خرج منها، رجع من کان اجاب منهم لدین اللَّه الی الکفر!19
این عبارت، بی اعتمادی عقبه نسبت به بربرهای نومسلمان را می رساند. رفتار عقبه با ابوالمهاجر دینار در آغاز دوره ی دوم ولایتش بر افریقیه نیز نامطلوب است. او ابوالمهاجر را به بند کشید و شهر «تاکرونه» یا «تکروان» را که وی تأسیس کرده بود ویران ساخت و مردم را به سوی قیروان راند.20 دوران دوم ولایت عقبه نیز سراسر به جنگ و قتال گذشت و به جز ساخت مساجدی در قیروان دَرْعَه و سوس 21 اقدامی عمرانی ننمود. عقبه با گذشتن از شهرها و بلاد مختلف مردم را به اسلام دعوت می کرد، پس چون نمی پذیرفتند با آنها می جنگید و پس از شکستِ آنان به شهری دیگر می رفت؛22 اما رفتار عقبه با رئیس قبیله ی أورَبَه برای وی نتیجه ی جبران ناپذیری به بار آورد.
کسَیلَةبن لمزم از ملوک بربر بود که توسط ابوالمهاجر دینار اسلام آورده و وی را یاری نموده بود. پس از روی کار آمدن مجدد عقبه، وی با کسَیله رفتاری تحقیرآمیز در پیش گرفت و او را نزد قبیله اش خوار ساخت؛23 پس کسیله در غیاب عقبه از فرصت استفاده کرد، بابیزانس متحد شد و لشکری فراهم آورد و عاقبت، عقبه جان بر سر این عصیانگری انتقام جویانه نهاد. منابع از زهد و خلوص نیت عقبه خبر می دهند24 و صاحب البیان المغرب او را مستجاب الدّعوه می خواند،25 اما شیوه ی برخورد او با ساکنان مغرب مطلوب نبود و علی رغم میل شدید باطنی او به رواج اسلام، این امر در دوران وی تحقق کامل نیافت.
عبدالملک بن مروان، پس از مرگ عقبه در پی کسی بود که دیناً و عقلاً مانند عقبه باشد، پس مشاوران او زهیربن بَلَوی را، که منابع او را از زهّاد دانسته اند، معرفی و پیشنهاد کردند.26 زهیر علی رغم شکست کسیله و تسلط بر مغرب الاوسط اجازه نداد مسلمانان در آن جا مستقر شوند.27 وی نیز عاقبت در نبرد با رومیان کشته شد.28
چند تن از فاتحان عرب رفتاری مبتنی بر تسامح و اعتماد با بربران داشتند. اولین بار ابوالمهاجر دینار این روش را اعمال کرد که تأثیرات مثبتی در گسترش اسلام در افریقیه و مغرب داشت. ابوالمهاجر که پس از عزل عقبه به حکومت مغرب رسید، همان شوق عقبه را در فتوحات داشت اما کوشید به ساکنین مغرب نزدیک شود و با اعتماد به آنان از وابستگی هایشان به روم بکاهد. ابوالمهاجر داعیانی را میان بربرها فرستاد تا اسلام را به درستی میان آنان رواج دهند؛ از این رو عده ی زیادی از بربرها مسلمان شدند و وی از این نومسلمانان برای رسیدن به اهداف خود یاری خواست. مهم ترین نتیجه ی این سیاست، مسلمان شدن کسَیله و عده ای از پیروانش و همراهی آنها با سپاه ابوالمهاجر بود.29 ابوالمهاجر روش برخورد عقبه را نمی پسندید و وی را از تحقیر کردن کسیله نهی نمود و سیره ی رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم با جبابره ی عرب را به او یادآوری کرد و او را از انتقام کسیله بیم داد.30 سخن و رفتار ابوالمهاجر در این ماجرا نشان از شناخت او از جامعه ی بربر و شباهت های روحی میان اعراب و بربرها دارد. وی می دانست که سیاست رحمت و بخشایش پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم کلید فتح دل های اعراب مشرک است و تنها همین روش بر قبایل بربر تأثیر می گذارد. اگر چه عقبه به نصایح هم رزم خویش توجهی ننمود، ولی پایان عمر این دو فرمانده شجاعِ عرب، زیبا و عبرت آموز است. با همه سوء تفاهم و اختلاف بینشی که میان این دو وجود داشت، عقبةبن نافع، در معرکه تهوده از ابوالمهاجر خواست که امور مسلمین را بر عهده گیرد تا او فرصت برای شهادت بیابد؛ اما ابوالمهاجر سوگند خورد که او نیز به دنبال همین غنیمت است 31 و عاقبت هر دو با هم کشته شدند.
سیاست ابوالمهاجر دینار را حَسّان بن نعمان الفّانی دنبال نمود. وی با حُکم عبدالملک بن مروان و با اختیار تصرف در اموال مصر به سال 78 قمری بر افریقیه ولایت یافت و با درک درست از موقعیت نظامی رومی ها که از شهرهای ساحلی مغرب بر آن دیار حکم می راندند، توانست در حملاتی پی گیر سلطه ی رومیان را از مغرب براندازد. در همین زمان، بربرها پس از کشته شدن کسیله، در صحاری مغرب الاقصی زیر پرچم زنی از قبیله ی جَراوَه به نام کاهنه گرد آمده بودند. مقر فرمان دهی او کوه های اوراس بود. حسان به نبرد با او رفت، اما شکست سختی خورد و به برقه بازگشت و کاهنه مدت پنج سال سلطه ی خویش را بر قسمت اعظم افریقیه بسط داد. با رسیدن نیروی کمکی از جانب عبدالملک بن مروان، حسّان توانست در سال 79 قمری کاهنه را شکست دهد؛ اما پیش از قتل او به عده ای از بربرها و پسران کاهنه امان داد، با این شرط که لشکری با دوازده هزار نیرو در اختیارش قرار دهند. سپس فرمان دهی این لشکر را به پسران کاهنه سپرد32 و گروهی از تابعان را مأمور کرد تا قرآن و احکام اسلامی را به آنها بیاموزند. در زمان حکومت حسان، مغرب الادنی و مغرب الاوسط به دست مسلمانان افتاد و حسّان ضمن تثبیت آنان در این مناطق، به عمران و آبادی مغرب همت گماشت. حسّان برای از بین بردن امکان تهاجم دوباره ی بیزانس به سواحل مغرب، بندر تونس را در نزدیکی شهر ویران قرطاجنه، بنا کرد و در آن کارگاه هایی برای ساخت کشتی به کمک کارگران ماهر قبطی تأسیس نمود. وی اداره ی امور کشور را تنظیم کرد، دیوان ها را نظم بخشید و خراج را سامان داد. هم چنین با اعزام فقها به نقاط مختلف به نشر اسلام و گسترش زبان عربی پرداخت. حسّان منطقه ی بزرگ مغرب را به پنج سرزمین جداگانه: اقلیم بَرقه، اقلیم طرابلس، اقلیم افریقیه، مغرب الاوسط و مغرب الاقصی تقسیم کرد و با واگذاری زمین های وسیع رومیان به کشاورزان، آنان را مرهون حکومت خود ساخت.
حسّان از وضع مسیحیان هم غافل نماند و سعی کرد پیوند مسیحیان مغرب را با کلیسای روم قطع کند؛ بنابراین از آنها خواست تا از کلیسای اسکندریه که تابع حکومت اسلامی بود، پیروی کنند.33 این اقدامات چنان فضای آرام و قابل کنترلی در میان قبایل ایجاد نمود که پیش از آن دیده نمی شد.
آخرین فاتحی که در زمان او تسلط مسلمانان بر مغرب کامل شد، موسی بن نصیر بود. وی با قبایل شورشگر به تندی برخورد کرد و عده ی زیادی را کشت. در جنگ با اهالی سَجُومه، پسران عقبه را آزاد گذاشت تا به انتقام خون پدرشان به هر تعداد که مایل اند از بربرهای اسیر بکشند و آنان ششصد نفر را به قتل رساندند.34
سیاست موسی بن نصیر در برابر قبایل بربر رویه ی دیگری هم داشت: او با کسانی که مسلمان می شدند و در اسلامشان پایدار بودند، شیوه ی مسالمت و همکاری در پیش می گرفت و آنان را در سپاه خود جای می داد و میان آنان و اعراب فرقی نمی نهاد.35 این سیاست موجب شد که موسی بن نصیر با یاری این قبایل نو مسلمان، سراسر مغرب را به تصرف در آورد و به فتح اندلس نیز توفیق یابد. $$
منابع:
- ابن اثیر،الکامل فی التاریخ (بیروت، دارالصادر، 1966).
- ابن خلدون،العبر و دیوان المبتدأ و الخبر، ترجمه ی عبدالمحمد آیتی (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1371).
- ابن عذاری مراکشی، البیان المغرب فی اخبار الاندلس و المغرب، تحقیق ج.س.کولان و لوی پروونسال، (بیروت، دارالثقافة، 1983).
- بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه ی محمد توکل (تهران، نشر نقره، 1367).
- سالم، عبدالعزیز، تاریخ المسلمین و آثارهم فی الاندلس (بیروت، دارالنهضةالعربیة، 1988).
- نعنعی، عبدالمجید، دولت امویان در اندلس،ترجمه ی محمد سپهری (قم، انتشارات پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380).
$$پی نوشت ها: 1. دانشجوی دکتری تاریخ و تمدّن ملل اسلامی 2. ابن عذاری مراکشی،البیان المغرب، ج 1، ص 8. 3. همان، ص 43. 4. عبدالعزیز سالم، تاریخ المسلمین و آثارهم فی الاندلس، ص 18. 5. بلاذری، فتوح البلدان، ص 323. 6. ابن عذاری مراکشی،همان، ص 8. 7. ابن اثیر،الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 88. 8. ابن عذاری،همان، ج 1، ص 8 - 9. 9. sufetula: شهری در افریقا در هفتاد مایلی قیروان،معجم البلدان، ج 3، ص 187. 10. ابن عذاری،همان، ج 1، ص 12 - 13. 11. همان، ج 1، ص 16. 12. همان، ج 1، ص 22 - 39. 13. این جنگ در سال 64 قمری، میان سپاه اسلام به فرمان دهی عقبةبن نافع و سپاه بربر به رهبری کسَیلَه رهبر قبیله أَورَبَه که با بیزانس هم پیمان شده بود، واقع شد و محل وقوع آن تهوده، از شهرهای بزرگ مغرب بود. در این جنگ مسلمانان شکست سختی خوردند و عقبةبن نافع، ابوالمهاجر دینار و تعداد زیادی از مسلمانان کشته شدند. ابن اثیر، همان، ج 4، ص 108؛ ابن عذاری، همان، ج 1، ص 29. 14. ابن عذاری، همان، ص 22 - 23. 15. انّی ما قدمت الاّ للجهاد! و اخاف ان تمیل بی الی الدنیا فأهلک!، همان، ص 32. 16. همان، ص 28. 17. همان جا. 18. همان، ص 19. 19. همان جا. 20. همان، ص 23. 21. همان، ص 27. 22. همان، ص 27 - 28؛ ابن خلدون، العبر، ج 5، ص 146. 23. روزی او را گفت که گوسفندی را که در برابرش بود پوست بکند، کسیله آن را به غلامان خود حواله کرد ولی عقبه بر او بانگ زد. کسیله خشمگین برخاست و به سوی گوسفند رفت. هر بار که دست بر گوسفند می سود بر ریش می کشید... پیری عرب گفت: این بربری شما را تهدید می کند. خبر به ابوالمهاجر رسید. عقبه را از آزار او منع کرد. ابن عذاری، همان، ص 29؛ ابن خلدون، همان، ج 5، ص 146. 24. ابن عذاری، همان، ص 23. 25. همان، ص 21. 26. همان، ص 31. 27. همان، ص 32. 28. همان، ص 33. 29. ابن خلدون، همان، ص 146. 30. فقال ابوالمهاجر لعقبه: بئس ما صَنَعتَ! کان رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم، یتألّف جبابرة العرب و انت تأتی الی رجل جبّار فی قومه، فی دار عزّه، قریب العهد بالشّرک، فتُهینه! فتهاون عقبة بکلامه. ابن عذاری، همان، ص 29. 31. همان جا. 32. همان، ص 35 - 37. 33. عبدالمجید نعنعی، دولت امویان در اندلس، ص 44. 34. ابن عذاری، همان، ص 41. 35. عبدالمجید نعنعی، همان، ص 49.
نظر شما