موضوع : پژوهش | مقاله

خانواده‌ها نمى‌دانندکه کودکان ، فیلسوفان کوچکند

خانواده‌ها نمى‌دانندکه کودکان ، فیلسوفان کوچکند
منبع:روزنامه رسالت
در سالهاى اخیر توجه بسیارى به امر تعلیم و تربیت کودکان در سراسر جهان شده است. توجه به استقلال فکری، تفکر انتقادى و تفکر خلاق در کوکان رو به افزایش است و در این راستا طرح معروف به فلسفه براى کودکان توانسته است راهگشاى بسیارى از مشکلات و مسائل آموزش و پرورش باشد.آشناسازى کودک با مفاهیم فلسفى مى‌تواند علاوه بر تاثیرات مثبت گفتارى و شنیدارى برکوکان، اجتماعى شدن را نیز تسریع کند و مهمتر از همه تفکر کودکان را تقویت نماید. مفاهیم فلسفى (خصوصا در قالب داستان که داراى تاثیر بیشترى است) مى‌تواند جرقه‌هایى در ذهن کودکان ایجاد کند که روشنى‌اش تا سالها در زندگى آینده آنها باقى بماند.
فلسفه به گفته سقراط حکیم “جستجوى حقیقت” است و فیلسوف دوستدار حقیقت و هنگامى که از فلسفه براى کودکان سخن مى‌گوییم این معنى را دنبال مى‌کنیم که به کودک یارى دهیم تا در جستجوى حقیقت باشد و این ممکن نمى‌شود مگر زمانى که کودک، اندیشیدن (به معنى عام) و اندیشیدن براى خود (به معنى خاص) را بیاموزد.هدفى که فلسفه با کودکان دنبال مى‌کند هدایت کودکان به سویى است که با دید تیزبین و انتقادى خود،‌ موشکافانه همه چیز را بررسى کند و با ارتقاى سطح تفکر به آنها کمک کند تا حقیقت را دریابند و بتوانند مسائل و مشکلات خود (و جامعه اطراف خود) را حل کنند. هدف این برنامه آموزشی، پرورش قدرت تفکر چند بعدى در کودکان و نوجوانان است که در نتیجه توانایى استدلال،‌ تفکر انتقادی، خلاقیت‌هاى فکرى و تفکر دقیق را در آنها پرورش مى‌دهد. در این برنامه کودکان با افکار فلاسفه آشنا نمى‌شوند بلکه روشى را در پیش مى‌گیرند که دانش را از تحقیق خود به دست مى‌آورند. حفظ مطالب، مهارت سطح پایینى است و دوام زیادى ندارد باید به کودکان مفهوم‌سازی، قضاوت و استدلال را آموخت.
در جامعه‌اى که افراد آن تفکر داشته باشند نیاز به بازرس احساس نمى‌شود و هرکس بازرس خود و دیگران است و این همان خاستگاه امر به معروف و نهى از منکر است که اسلام از قرن‌ها پیش بر آن تاکید داشته و دارد و همین امر سلامت جامعه را بیمه مى‌کند. همان طور که مى‌دانیم “نقد کردن و نقد شدن” به طورى که موجب پیشرفت جامعه شود یکى از الزامات توسعه است.اما اساس کار منطقى اندیشیدن (که مهمترین ابزار تفکر نقاد و منطق است) بهتر آن است که از زمان کودکى و دوران آموزش‌هاى اولیه باشد نه در بزرگسالى که نهادهاى درونى انسان شکل گرفته و عادات و ملکات برانسان حکومت مى‌کنند، کودک اگر در کودکى بیاموزد که هر پدیده و هر عملى قابل وارسى است و مى‌توان با یک یا چند “چرا”؟ از خود آن را تحلیل منطقى کرد و درستى و نادرستى یا خوبى و زشتى آن را دریافت این عادت نه فقط کودک را به درک بهتر دروس مدرسه وادار مى‌کند و باعث مى‌شود او “اجتهادی” نه تقلیدى به تحصیل بپردازد، بلکه عادت مى‌کند که در تمام طول زندگى خود پیش از هر اندیشه یا عمل درباره آن اندیشیده و صحت و سود عملى و یا فساد و ضرر آن را به دست آورده باشد.
چنین انسانى نه در کودکى و نه در جوانى دنبال هوس نمى‌رود و مانند بسیارى از جوانان، زودشکار افکار‌ و اهداف و ایدئولوژى‌هاى مضر نمى‌شود و به آسانى تسلیم وسوسه هر شیاد نمى‌گردد و با چراغ تفکر و استدلال، راه مستقل خود را طى مى‌کند و در عمل، یک شهروند خوب،‌ یک دانش آموخته مجتهد و شاید مبتکر و در زندگى داخلی، یک همسر و یک مربى خوب فرزندان خواهد بود.گام اول در این کار ظریف و پیچیده ولى مهم آن است که کودک ونوجوان به تفکر و پرسش فلسفى عادت کند و پدیده‌هاى اطراف خود را به دیده تدبر بنگرد و از آن آسان نگذرد. براى هر چیز علت و اسبابى قائل باشد و سعى در یافتن علل و عوامل هر پدیده باشد و طبعا در رفتار شخصى خود نیز تامل و تدبر به کار برد. گام بعدى بهره‌گیرى از این عادت براى یافتن پاسخ به پرسشهاى اصلى هر انسان که معمولا به صورت: از کجا آمده‌ام؟ چرا آمده‌ام؟ به کجا مى‌روم؟ چگونه باید زندگى کنم؟ این پرسشها براى هرکس مى‌تواند مطرح باشد، این پرسشها استخوان‌بندى اصلى فلسفه است و در آن ارکان دینى و اعتقاد به خدا و توحید او و معاد و مبعث انبیا و دیگر امور اعتقادى شکل مى‌گیرد.
کودک، فطرتا فیلسوف به دنیا مى‌آید، هر کودک از سنین کودکى که با پدیده‌هاى طبیعى اطراف خود آشنا مى‌شود در ذهنش پرسش‌هایى شکل مى‌گیرد که فلسفى است و براى آن به پاسخ نیازمند است و اگر به او پاسخ داده نشود این فطرت و احساس فطرى سرکوب و منزوى مى‌شود و گاه پیامدهاى ناشایست به بار مى‌آورد.فلسفه برخلاف برخى از علوم و فنون، با سرشت انسان یعنى همه انسان‌هاى سالم عقل و روانى آمیخته است و مى‌توان گفت که هر کودک فیلسوف به دنیا مى‌آید. این حرف بزرگى است یعنى هر انسانى غریزه “فلسفیدن” دارد و باید این غریزه را اقناع کند و در کنار مشاغل اصلى خود فلسفه هم بیاموزد. دلیل آن هم معلوم است زیرا تفکر درباره جهان از خدا و آفریدگار گرفته تا کوچکترین پدیده‌ها یکى از ضرورت‌هاى زندگى بشر است و همان طور که هرکس باید خانه‌اى را که در آن زندگى مى‌کند بشناسد، انسان هم باید به اول و آخر عالم و وضع خود در جهان و خطرات هر فواید آن آشنا باشد.
براى عامه مردم و کودکان، آن بخش از فلسفه ضرورى است که براى زندگى آنها مفید باشد. انسان هر شغلى که داشته باشد باید مقدارى با فلسفه نیز آشنا باشد یعنى فلسفه شغل نیست بلکه رکن لازمى از شخصیت انسان آگاه و اندیشمند است. در این میان کودکان هم سهمى از فلسفه را دارند زیرا آنها هم داراى غریزه فلسفیدن،‌ تفکر و استدلال،‌ نقد و خلاقیت و بررسى منطقى و انتخاب هستند.کوکان حتى بیش از دبستان هم فیلسوفان کوچکى هستند که نه فقط خودشان از آن آگاه نیستند که حتى والدین و اطرافیان آنها هم نمى‌دانند همه ما تجربه‌ کرد‌ه‌ایم که کودکان چگونه از والدین خود سوال مى‌کنند. سوال‌ اولین گام “فلسفیدن” و اولین علامت فیلسوف بودن کودک است. با هر سوال یک مسئله به وجود مى‌آید و مجموعه‌اى از مسائل و پاسخ و حل آن جلو پاى انسان را در زندگى روشن و روشن‌‌تر مى‌کند.
کودکان حتى از خالق، از آغاز خلقت، از تولد و مرگ انسان و علت بسیارى از پدیده‌هاى پیرامون خود که عمده‌ترین مسائل فلسفى هستند، پرسش مى‌کنند و جواب قانع کننده‌ مى‌خواهند. ممکن است برخى گمان کنند که کودک ظرفیت مسائل فلسفى را ندارد، این گمان باطلى است. اگر مقصود از فلسفه پرسش و پاسخ‌هاى مربوط به پرسش‌هاى کلى از جهان و انسان و هستى و نیستى و مانند اینها باشد که معمولا کودکان در همین زمینه سوالاتى دارند، تجربه آموزش به کودک نشان مى‌دهد فهم و درک کودک از مسائل فلسفى بستگى به شکل آموزش دارد (تبدیل کلاس سنتى به کلاس کاوشگری) اگر به کودکان اجازه داده شود که فکر کنند و از طرف دیگر آموزگاران و مربیان روش درست پرورش فکر و راهبردن به نتایج آن را به کودک بیاموزند و خود مربیان نیز روش درست و عملى داشته باشند، دیده خواهد شد که کودکان به خوبى قادر به درک حقایق و مسائل فلسفى هستند وحتى مى‌توان از راه فلسفه و با منطق مناسب به آنها روش زندگى خوب را آموخت. معمولا انسان‌ها ذهن خلاقى دارند که بایستى از کودکى پرورش داده شود، سبب آنکه در عمل مى‌بینیم بیشتر مردم ذهن خلاق ندارند آن است که از کودکى آنها را مقلد و طوطى‌وار بارآورده‌اند، کمتر اتفاق مى‌افتد که در مسائل زندگى یا در سر کلاس درس از کودک سوال شود که نظر او چیست؟ همیشه گفته‌اند که حقیقت همان است که معلم درس مى‌دهد یا بزرگترها مى‌گویند.
وقتى از کودک سوال شود به تدریج استعداد او براى تفکر و استنباط مجتهدانه و خود جوش پرورش مى‌یابد. وقتى بزرگترها به سوال کودک پاسخ دهند،‌ ذهن کودک فعال مى‌شود و به سراغ سوالات دیگر و فهم مطالب تازه‌تر مى‌رود. به پرورش ذهن و روح کودک از زاویه دیگر هم مى‌شود نگاه کرد و آن حق ذاتى کودک براى سوال کردن و کنجکاوى و درک مطلب و حق او بر مربیان براى دریافت یارى و مساعدت و همکارى براى رشد حس فلسفى آنان است.اسلام به عنوان یک آئین جامع و کامل به خوبى به اهمیت تفکر و اندیشیدن و استدلال در برخورد با پدیده‌هاى طبیعى جهان که آن را آیات یعنى نشانه‌هاى خدا مى‌نامد توجه داده و در قرآن و حدیث مکررا آن را به مسلمین گوشزد کرده است. در قرآن فراوان به تدبر و تفکر و تعقل امر نموده، “تدبر” یعنى زیر و رو و کند وکاو کردن یک موضوع و “تفکر” یعنى استفاده از داده‌هاى علمى و تجربى براى رسیدن به نتایج جدید و “تعقل” یعنى بهره‌گیرى از نیروى تمیز بین خیر و شر و زشت و زیبا و بایسته و نبایسته است.
در هیچ دینى این قدر به تفکر و تعقل و به عبارتى “فلسفیدن” امر و ارشاد نشده است.اصولا قرآن شیوه‌اى خاص دارد که بیشتر حقایق جهان را از طریق پرسش از مردم مخاطب به آنها مى‌آموزد. یکى از اصول مهم اسلام اصل کرامت و منزلت عالى بشر است، شخصیت دادن به مخاطب بر همین اصل استوار شده است. مثلا قرآن از بت‌پرستان مى‌پرسد! اتعبدون ماتنحتون؟ (آیا چیزهایى را که خودتان در چوب تراشیده‌اید مى‌پرستید؟ (یا) ‌خطاب به گناهکاران مى‌گوید “افتجعل المسلمین کالمجرمین” (آیا مطیع قانون را با قانون‌شکن همسان قرار خواهیم داد؟! در همه پرسش‌هاى قرآنى مخاطب براى پاسخ به آن پرسش‌ها باید به وجدان و فطرت و عقل خود یا تجربه‌ها و داده‌هاى بیرونى مراجعه کند و پاسخى را که بدون لجاج و تعصب بیابد همان موضوعى است که قرآن مى‌خواهد بگوید و این نشانه آن است که روش پاسخ و پرسش و رو در رو ساختن مخاطب با وجدانش و به عبارتى دیگر بیرون کشیدن مطلب از خود مخا‌طب و یتغیر سقراط زایاندن فکر مخاطب و درآوردن سالم مولود فکرى از طریق تحریک ذهن و وجدان و بیدارسازى وجدان اوست. امیرالمومنین امام على - علیه‌السلام - در خطبه اول نهج‌البلاغه مى‌فرماید:
“خداوند پیامبرانش را به نبوت براى بشر فرستاد تا به پیمانى که (به صورت نهاد فطرت)‌ با خدا بسته‌اند وفا کنند (یعنى به وجدان و داورى درون خود عمل کنند) و نعمت‌هایى را که فراموش کرده‌اند به یاد آورند و استعدادهاى نهفته آنان را که در عقل به صورت گنجینه و نهان است به دست خودشان استخراج نمایند.”
در کودکان استعدادهایى است که بعضى مرتبا در همه مشترک و برخى از استعدادها در افراد کمترى از کودکان وجود دارد. همان گونه که در خطبه اول امام علی(ع) دیدیم وظیفه یک دین واقعى و پیامبران حقیقى آن است که استعدادهاى نهفته در انسان را بیدار و فعال سازند و این وظیفه پس از پیامبران بر دوش خانواده‌ها و دولت‌ها است و چون همه والدین کودکان توانایى این تربیت کودکان را به صورت کامل ندارند این وظیفه مهم را خداوند بر دوش حکومت و دولت گذاشته است. یکى از استعدادهاى خدادادى کودکان فلسفى فکر کردن است. زیرا کار فلسفه پرسش یا چرا از وجود و یا عدم اشیا و رویدادهاست. هرکس در این موضوعات پرسشى بکند کارى فلسفى کرده واگر به او کمک شود مى‌تواند به شناختى قابل‌قبول از جهان برسد.
آنچه امروزه محل توجه متخصصان پرسشهاى اساسى مى‌باشد آن است که همه انسانها داراى خصوصیت فطرى اندیشه‌ و تفکرند. اندیشه و تفکر نیاز به آموزش ندارد بلکه بیش از هر چیز نیازمند به کسب مهارت است. لذا باید مهارتهاى تفکر را در افراد پرورش داد و این پرورش مى‌تواند درسنین بچگى و حتى خردسالى صورت گیرد. در چند دهه اخیر بسیارى از کشورهاى دنیا به این نتیجه رسیدند که قدرت استدلال بچه‌ها و نیز قوت احکام اخلاقى ایشان باید تقویت گردد. مهمترین بخشهاى فلسفه که از این جهت حائز اهمیت فوق‌العاده مى‌باشد عبارتند از اخلاق و منطق. اما سوال اساسى این است که آموزش این مباحث چگونه براى بچه‌ها امکان‌پذیر است.

نظر شما