تلویزیون و تخیل هدایت شده
نویسنده:میشل بیکس
مترجم : الهام السادات سیادتی
منبع:روزنامه جام جم
در دنیایی که تلویزیون حرف اول را در اطلاع رسانی می زند و به گفته کارشناسان رسانه ، این جعبه جادو می تواند روی افکار مخاطبان تئاثیر مستقیم بگذارد این نکته نیز قابل طرح است که یک تصویر هیچ گاه اندیشه یکسانی را در همگان پدید نمی آورد. تماشاچی در دراز مدت ، چارچوب تخیل و اندیشه اش را با مشاهده مستمر تلویزیون تغییر می دهد و چون با همخوانی اندیشه ها، هر تصویر افکاری را در او پدید می آورد، با گسترش زمینه های فکری ، در نهایت اندیشه های مشابهی نسبت به ملل در افراد به وجود می آورد.یکی از یافته های جامعه شناسی تلویزیون این است که تاثیر آنی و جزیی این وسیله قابل تردید است ، ولی درباره اثرات کلی و دراز مدت آن نمی توان تردید داشت بنابراین ممکن است با مطالعه واکنش بینندگان نسبت به برنامه ای خاص ملاحظه شود که اندیشه ای درست درباره ملتی که در آن برنامه نشان داده ، کسب نکرده است.آنچه مسلم است این که تماشاچی به مرور چارچوب فکری محدود و ملی خود را دگرگون می کند اما این تماشاچی تا چه میزان ازرسانه فراگیر تلویزیون واقعیت ها را دریافت می کند؟ آنچه می خوانید تحقیقی است که می کوشد به این پرسش پاسخ دهد.
توسعه دستگاه های انتشار و گسترش مداوم شبکه های جهانی ، فضاهای اجتماعی را به طور محسوسی دگرگون می سازد. از دیدگاه جامعه شناسی ، یکی از مهمترین نتایج دگرگونی هایی که در فضاهای اجتماعی پدید می آید، تحولاتی است که در عقاید گروههای اجتماعی نسبت به یکدیگر رخ می نماید. آشکار است که تحت تاثیر وسایل ارتباط جمعی ، هنجارها، ارزشها، الگوهای اجتماعی بیش از پیش به درون خانواده راه می یابند. از جانب دیگر، جوامع (ملل و تمدن ها) نیز به نوبه خود در تماس با یکدیگرند. بیشتر گفته می شود که وسایل ارتباط جمعی فاصله بین انسان ها را کاهش می دهند. به این ترتیب می بینیم که دهقانان با پذیرش تلویزیون ، رویدادها و مناظر شهر را به روستا می کشند و از انزوای اجتماعی گذشته خود بیرون می آیند؛ همچنین طبقات مختلف اجتماع از آنچه در سطوح بالا و پایین می گذرد اطلاع می یابند. از خود می پرسیم آیا اضمحلال جدار میان انسان ها ، موجبات بروز یکنواختی یا تنوع در جهان را فراهم می آورد؟ در ابتدا، هر دو صورت ممکن و قابل تصور می نمایند. می توان پیش بینی کرد که با انتشار تصاویر و راههای زندگانی دیگران ، در هر گروه اجتماعی نوعی ترکیب و آمیزه فراهم می آید و در تماس گروهها برداشتی یکسان از زندگی و جامعه پدید می آورد که خود از گروههای مسلط منشا گرفته است.
به این ترتیب ، تمام گروهها و عناصر اجتماعی ، الگوهای طبقه متوسط ساکن در شهرهای صنعتی را کسب می کنند. جامعه شناسان در 10 سال قبل نیز همین پیش بینی را کرده اند. در کتاب بوگارت که سالها بهترین اثر در زمینه وسایل ارتباط جمعی شناخته می شد ، این نظریه بخوبی طرح شده است.
بوگارت در نیمه اول قرن بیستم تصور می کرد که گسترش تلویزیون با رشد طبقه متوسط و تجلی فرهنگ میانگین که با اضمحلال فرهنگ های خاص همراه است ، مقارن خواهد بود. همسانی سلیقه ها و طرق زندگی هم عامل و هم معلول چنین گسترشی خواهد بود و آنتن های تلویزیون که در بامها افروخته می شود، نشانه آشکار همسانی جامعه ای است که در آن نوع زندگی طبقه متوسط شهری یعنی آنچه را رایزمن در کتابش به نام «انبوه تنها» تشریح می کند و یقه سفیدان شهرهای بزرگ امریکا نمونه آنند، رواج می یابد. در این گروهها، به نظر همین مولف ، روابط مبتنی بر الگوهایی خارج از گروه است.
ولی از هم اکنون ، پیش بینی های مختلفی می توان کرد از جمله آن که وسایل ارتباط جمعی با نشان دادن راههای گوناگون زندگی امکانات گوناگونی را در اختیار ما می گذارند که در آن حق گزینش خواهیم داشت.به این ترتیب ، وسایل ارتباط جمعی جامعه جدید را به سوی تنوع و تعدد راههای زندگی سوق می دهد به عنوان مثال ، در کتاب مشهور تافلر می بینیم که مولف ، همین تعدد و تنوع را ملاحظه کرده است.آن را، هم یکی از صفات جامعه جدید می داند و هم یکی از مشکلات آن.
تافلر در این میان نقش وسایل ارتباط جمعی را در این تحول به سوی تنوع یا تنوعی که در برنامه ها و امکانات خود فراهم می کنند، نشان می دهد. به این قرار، در امریکا، سینماها سالنهای کوچک سینما درست کرده اند که در آن فیلم هایی برای گروههای کوچکتر نمایش می دهند. مجلات تخصصی روز به روز بیشتر می شوند و رادیو هر چند در جستجوی مستعمان بیشتری است ، ولی درصدد قبول این واقعیت نیز برآمده است که باید به سوی تنوع برنامه ها گام بردارد. به نظر تافلر، تلویزیون در این مورد تاخیری از خود نشان داده است که بزودی جبران خواهد کرد. صاحب نظران دیگر نیز با توجه به انفجار الگوهای اجتماعی و تعدد فوق العاده آنان در امریکا تحت تاثیر وسایل ارتباط جمعی از هم اکنون برای تلویزیون نقش خاصی در ایجاد تحول قائلند. تقریبا مسلم شده است که وسایل ارتباط جمعی ، حائز هر دو تاثیرند: هم تشابه و هم تنوع را در سلیقه ها، امکانات و بالاخره راههای زندگی پدید می آورند. مشکل این است که در ابتدا تا تقریبا اواسط قرن بیستم ، تنوع اول تاثیر مشهود بود، ولی پس از آن ، تاثیراتی از نوع دوم آغاز شد و به رغم پیش بینی قبلی ، تمدنی پدید آورد که همسانی کمتری در ارکان آن دیده می شود. در بررسی عینی چشم اندازهای تازه ای که از این جهت گشوده می شود سه سوال به نظر می آید: اول این که ، آیا در عمل ، وسایل ارتباط جمعی ، تصویر متقابل گروههای اجتماعی را روشن تر یا تیره تر می کنند؟ به بیان دیگر ، تا چد حد به ایجاد فضایی روشن یا تیره منتهی می شوند. سوال دوم با آینده فضاهای اجتماعی که توسط وسایل ارتباط جمعی پدید می آیند، مرتبط است و در این جهت بررسی هایی را در زمینه پیشرفت فنی این وسایل و تاثیر آنی و غایی آن بر جوامع امروز و فردا آغاز می نماییم.
بالاخره ، سوال سوم ، با فضاهای تازه ای مرتبط است که وسایل ارتباط جمعی تسخیر می کنند. سپس تاثیر این وسایل ارتباطی در کشورهای در حال توسعه مورد توجه قرار می گیرد. نظر به این که ، در این مقاله محدود، امکان بررسی تمامی جهات که با این سوالها مرتبط می شود، موجود نیست ، صرفا به ذکر چند مثال اکتفا می کنیم.طبیعی است که پیشرفت فنون که اضمحلال فواصل بین المللی را با آسان تر ساختن سفر پدید آورده است ، می تواند دنیای خارج و دور از ما را نیز بدون آن که نیازی به سفر باشد، هر روز در دسترس قرار دهد. کتاب ، روزنامه ، سینما اخبار، اندیشه هایی به ما القا می کنند که به گسترش افق فکری و افزایش اطلاعات ما در مورد آنچه خارج از مرزهای ما می گذرد، مدد می رساند. رادیو به سهم خود چنین وظایفی را لحظه به لحظه انجام می دهد. همانند تلویزیون که روز به روز گسترش بیشتری می پذیرد و ادراک مستقیم پیامها را در هر لحظه برای هزاران نفر به طور سمعی و بصری ممکن می سازد. تلویزیون ، جهان را به خانه ما می آورد. به نظر چنین می رسد که با این اختراع بزرگ در عالم ارتباطات ، مساله شناخت متقابل ملتها با در دسترس بودن اطلاعاتی برای همه ، حل شده باشد. با این همه ، اگر به دقت بنگریم ، چشم اندازهای آینده در این زمینه ، با توجه به عوامل مادی و روانی محدود می نماید. در حال حاضر، تلویزیون کمتر از رادیو مورد بهره برداری قرار می گیرد. البته به حل بعضی از مشکلات ناشی از مجموعه خطی نایل آمده اند. منظور از مجموعه خطی ، تعداد خطهایی است که تصویر ارسال شده توسط تلویزیون ، متشکل از آن است.
اما بین این 15کشور چهارده زبان گوناگون مورد تکلم قرار می گیرند و برگردان برنامه ها یا زیرنویس آنان نظر تماشاچیان را جلب نمی کند. در این شرایط همچنان که ژان دارسی اشاره می کند، در «اورویزیون» برنامه ای قابل توجه خواهد بود که توصیفی بوده و در همان لحظه قابل ترجمه باشد. تنوع زبانها در محدوده تلویزیون ، تنها مشکل آن نیست.
تصویر و شناخت متقابل ملل نقش تلویزیون در شناخت متقابل ملل ، صرفا_ در پخش چند برنامه به طور مستقیم خلاصه نمی شود. بدون آن که نقش اورویزیون را ناچیز انگاریم ، باید بگوییم که میدان عمل چنین مبادلاتی محدودند و مداخله اورویزیون در برنامه های تلویزیونی یکی از ملل عضو هم در حال حاضر و هم در آینده استثنایی و ناچیز است.حتی برنامه های خاصی که از فرستندگان تلویزیون یکی از ملل خریداری یا اجاره می شود ، باز هم گروههای زیادی را به خود جذب نمی کند بنابراین باید شناخت متقابل ملل ، دست کم در کشورهای صنعتی از طریق برنامه های داخلی در هر کشور صورت بندد. در تحقیقی از تماشاچیان پرسیده شد که : «به نظر شما تلویزیون از چه جهت بر معلوماتتان افزوده است»؟ هزاران پاسخ حکایت از آن داشت که تلویزیون ما را در شناخت بهتر ملل دیگری یاری کرده است.نباید از چنین داده هایی تعجب کرد. تحلیل محتوای برنامه های تلویزیون به ما نشان می دهد که بسیاری از بهترین برنامه ها به بحث از دیگر ملتها اختصاص می یابد و عادات و رسوم دیگر ملل با تصویر منعکس می شود.بسیاری از برنامه ها زندگی هنری در امریکا ، ایتالیا و دیگر کشورها را روشن می کند. علاوه بر این اسناد که عمدتا برای شناخت ملل دیگر تهیه می شوند ، باید سخن از برنامه هایی نیز راند که در تلویزیون هر روز ، زندگی دیگر ملل را تشریح می کند و ما را از حوادثی که در آن می گذرد واقف می گرداند.
هر کشور ، به منظور حفظ حقوق خود دست به تصرف در برنامه ها می زند و این خود پیچیدگی های هر توافق بین المللی را در این زمینه نیز وارد می سازد. بالاخره باید از مسائل روانی نیز که در این مورد پدید می آید، ذکری به میان آوریم.برنامه هایی که خوشایند ملتی هستند، ضرورتا بر دیگر ملل تاثیری نخواهند گذاشت.بی شبهه می توان گفت که باید برنامه ها با سلیقه مردم هر کشور منطبق شدند و سپس پخش شوند و نباید تصور شود که دیدن آثار و برنامه های ملل دیگر همواره خوشایند است.
با این همه ، علی رغم ناسزاهایی که تماشاچیان حواله تهیه کنندگان می نمایند، تاثیر خود آنان بر فرستندگان پیام مشهود و بدیهی است.
همان طور که متخصصان انفورماتیک و سیبرنتیک می گویند، فعل و انفعالی بین تماشاچیان و تهیه کننده برنامه به وجود می آید و این امر، مخصوصا_ در برنامه تلویزیون های خصوصی با توجه به دلایل فوق الذکر طبیعی است.حتی ، زمانی که تلویزیون در انحصار دولت است ، آنانی که برنامه ها را تنظیم می نمایند، نمی توانند نسبت به نظرات مردم بی توجه باشند. علاوه بر این ، به طور طبیعی ، خود آنان نیز از شرایط جامعه خود تاثیر پذیرفته اند. در نهایت باید گفت که مشخصات قومی بر برنامه ها تاثیر می گذارند و از خلال آنان منعکس می شوند. تمامی این اطلاعات که تلویزیون در زمینه های مختلف ، درخصوص دیگر ملتها به ما می دهد ، ارزش یکسانی ندارند و بسختی می توان قضاوتی کلی درخصوص مجموع آنان کرد. با این همه تمامی آنان ، دارایی صفات خاص برنامه هایی هستند که از طریق تلویزیون پخش می شوند و با مقاصد تهیه کنندگان مرتبط می شوند. اینان یعنی تهیه کنندگان برنامه ها ، کم و بیش جویندگان تصاویر و سازمان بخشان صحنه های نمایش اند و درخصوص جلب توجه دیگران ، لاجرم از امور جزئی فراتر رفته ، بر حوادثی تکیه می کنند که جلب علایق کند. مسلم ، چنین تمایلی صرفا در آنان دیده نمی شود. آیا مالوی برول را از این جهت که اسناد و مدارک خود را از سیاحان می گرفت ، متهم به قلب واقعیت درخصوص دیگر ملل نکرده ایم؟ در کتبی که از سوی این سیاحان به نگارش درآید ، واقعیت فراموش می شود و آنچه عجیب و غیرعادی است ، اهمیت می یابد. تلویزیون تبلور واقعیت های استثنایی را صورتی باز هم شدیدتر می بخشد زیرا تصاویر آن تخیل را نیز متاثر می سازند. حتی یک گزارش دقیق از ملتی دیگر مردم را به صورتی کاملا_ متمایز از ما نشان می دهد و این تمایز صورتی اغراق آمیز می پذیرد. همیشه گفته اند که تلویزیون واقعیت ها را به صورتی بشدت درام آمیز نشان می دهد. بعضی خطوط و زوایا را جدا می کند و عناصر واقعیت را از هم متلاشی ساخته بار دیگر به طریق خاصی آنان را به هم پیوند می دهد. مطالعه کورت ولانگ در این زمینه از همه جالب تر است.
در این مطالعه ، پخش گزارشی از طریق تلویزیون مورد توجه قرار گرفته است که موضوع آن مراسم بازگشت فاتحانه مک آرتور به شیکاگو است.تحلیل دقیق این مولفان نشان می دهد که آنچه تلویزیون به نمایش می گذاشت ، به کلی با ادراک یک فرد عادی در کوچه و بازار تفاوت داشت.فرد عادی از سان چیزی نمی دید، در صورتی که تلویزیون تمامی جریان ها را در همه وجوهش و به صورتی جالب تر به تماشاچی عرضه می کرد. مساله تغییر استادانه اسناد و واقعیات نبود، بلکه تهیه کننده برنامه بدقت عمل کرده و وظیفه خود را بخوبی انجام داده بود. گذشته از این ، کدام یک واقعیت بود. آنچه فرد معمولی در کوچه می دید یا آنچه فرستنده تلویزیون پخش می کرد؟ در واقع باید گفت واقعیتی که فرد عادی در کوچه و بازار با آن روبه رو است ، با آنچه تماشاچی تلویزیون می بیند ، متمایز است.
حتی اگر تلویزیون ، در جستجوی نشان دادن واقعیت برآید و در این امر بی طرفی نیز نشان دهد، باز هم جهان را به طریقی خاص معرفی می کند. درخصوص کشورهای بیگانه مخصوصا و به صورتی اجتناب ناپذیر، دیدگاهی فولکوریک می پذیرد و بالاخره به تفاوت ها تکیه می کند، آنچنان که ملتها را از یکدیگر بیش از آن که واقعا تمایز داشته باشند، متمایز نشان می دهد، در صورتی که در صدد شناساندن بهتر آنان به یکدیگر است.تحلیل محتوای برنامه ها با روشهای دقیق و عملی نشان داده است که به عنوان مثال ، برنامه ای که در صدد معرفی بهتر اقلیت های قومی در امریکا (مانند سیاهان ، پورتوریکویی ها) برمی آید، تصویری نادرست از آن ارائه می کند. این مورد خاص را جامعه شناسان ارتباطات جمعی ، تاثیر علیرغم میل خود می دانند زیرا فرستنده پیام بر توده تماشاچی اثری بر جای می گذارد که به کلی با خواسته های او مغایر است.
بلسون مثالی آموزنده تر ارائه می کند: برنامه ای را مطالعه می کند که در تلویزیون انگلستان با عنوان سفر به خیر به منظور افزایش جهانگردان به فرانسه ارائه می شد. در این برنامه ها به مردم انگلستان چنان وانمود می شد که در کشور فرانسه بدون دانستن زبان آن ، می توانند حوائج خود را برآورند. ولی تحقیقی که درخصوص تماشاچیان همین برنامه به عمل آمد ، نشان داد که بسیاری از آنان از سفر به فرانسه صرف نظر کرده اند؛ زیرا توجشان به مساله ای جلب شده است که قبلا به آن نیندیشیده بودند. هر تبلیغ تلویزیونی با چنین مشکلاتی روبه رو است.
برنامه ای که در جهت افزایش تفاهم بین المللی پخش می شود ، می تواند نتیجه ای بکلی مغایر پدید آورد. اگر در برنامه ها ، در جستجوی جلب محبت یک ملت برای ملت دیگر برآیید ، امکان دارد بر خلاف میل خود ، برجهاتی تکیه کند که به تشدید خشم متقابل آنان انجامد. اگر درصدد وفاداری به عینیت نیز برآیید ، باز هم هیچ گاه موفق نمی شوید زیرا تصاویر هر یک تاثیری بر جای می گذارند که حتما پیش بینی آن را نمی کردید. تلویزیون به طور موثری بر عقاید قالبی انسان ها درخصوص ملل دیگر ضربه می زند و گاه آنان را به کلی از بین می برد. تلویزیون می تواند نادرستی عقاید معمولی را نشان دهد اما خطر در این است که همین وسیله ، یعنی تلویزیون ، اندیشه هایی را نیز به وجود می آورد که با حقیقت منطبق نیست.گذشته از این ، جامعه شناسان با تکیه بر این اصل که تماشاچیان در مشاهده هر برنامه ادراک منتخبی از امور دارند، صرفا جهاتی از آن را بدقت ادراک می کنند که با علایق قبلی آنان پیوند می یابد. پس مبارزه علیه عقاید از پیش ساخته نیز کوششی بسیار ظریف است.در این صورت ، آیا باید گفت تلویزیون در نشان دادن امور واقعی نارساست؟ این قضاوت درست نیست تصویر زبانی کلی تر از کلمات است اما به طور کامل قابل فهم همگان نیست.در نهایت باید گفت با تهیه برنامه هایی که اندیشه را متاثر می سازند و چشم اندازهای تازه ای بر آن می گشایند، یعنی با گسترش فرهنگ در وسیع ترین و انسانی ترین معناهای آن می توان ملتها را به شناخت متقابل واداشت.در تحقق چنین هدفی باید از گسترش برنامه هایی که در جهتی مغایر با نظرات تهیه کنندگان آن اثر می گذارند ، جلوگیری شود. مهمتر از همه آن که مردمان را هوشمند یا دست کم آماده تر کنم تا پیش از آن که از امور جنجالی استقبال کنند ، توجه خود را به سوی پیامهای غیرمغرضانه و بی طرف معطوف کنند.
نظر شما