موضوع : پژوهش | مقاله

لجاجت، مَرکب هلاکت


روحیه برتری طلبی و تسلط‌جویی روحیه بسیار خطرناکی است. به فرموده قرآن کریم: "تلک الدار الآخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فساداً"(قصص: 83). کسی که روحیه برتری‌طلبی در او باشد اهل بهشت نخواهد بود. این روحیه، رفتار و سرنوشت انسان را رو به ویرانی می‌کشاند. قرآن می‌فرماید: فرعونیان وقتی آیات الهی را در دست موسی دیدند، یقین کردند که درست و حقیقت است اما آن را انکار کردند: "و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم"(نمل:14)؛ چرا؟ "ظلما و علوّا"برتری طلبی در آنها قوی بود و می‌دیدند اگر بخواهند حرف موسی را قبول کنند و مقداری انعطاف به طرف حق پیدا کنند، دیگر نمی‌توانند بر مردم تسلط کامل داشته باشند.‏
این برتری‌طلبی از مراتب پایین شروع می‌شود؛ از این روی برای ریشه‌کن ساختن این بیماری انسان باید از همان ابتدا حواس خود را جمع کند. امام باقر علیه‌السلام می فرماید: "نمونه‌ای از برتری‌طلبی آن است که انسان دوست بدارد که بند لباس او بهتر از بند لباس رفیقش باشد و دیگران به او نگاه کنند"(بحارالانوار، ج79، ص312). این هم یک نوع علوّ است که می‌تواند زمینه برتری‌طلبی مذموم را فراهم سازد. آدمی باید ببیند مصلحت او چیست و خدا چه می‌خواهد و همان را انجام دهد، نه آنچه از روی برتری‌طلبی می‌خواهد. این روحیه که انسان دائماً خود را با دیگران مقایسه کند و بخواهد بر دیگران برتری داشته باشد، عاقبت به حسد، ظلم و تضییع حقوق دیگران منتهی می‌گردد. و بالاخره نهایت این راه، به جحود و کفر ختم می‌شود. "جحود" آن نوع کفری است که از روی عناد انجام می‌پذیرد، یعنی علی رغم اینکه می‌فهمد حق چیست، از روی عمد آن را رد می کند که حالت بسیار خطرناکی است و زمینه‌ساز انحرافهای فراوان بعدی می‌گردد. باید مواظب باشیم که مبادا فکر برتری‌طلبی بر دیگران و جلوه‌های رفتاری آن، یعنی لجاجت در ذهن و اعمال ما ریشه پیدا کند، این روحیه که چون این حرف را من گفتم پس حق است و باید حرف خود را به کرسی بنشانم جز "خود را برتر دانستن" نیست. اگر واقعاً حرف حقی است، چون حق است باید به آن پایبند باشی، نه به خاطر آن که من گفته‌ام.‏
البته انعطاف‌پذیری در همه جا خوب نیست. انسان نباید در هر موردی انعطاف داشته باشد و گفته هر کسی را تأیید کند و بگوید درست است. روحیه تسامح که غربی‌ها ترویج می‌کنند، درست نیست. انسان باید حق را بشناسد و نسبت به آن استقامت داشته باشد و در مورد حق هیچ انعطافی نشان ندهد و تسامح ننماید. اما اگر فهمید که حق نیست و اشتباه کرده است، دیگر نباید پافشاری و اصرار نماید. این روحیه باید در او باشد که هر چه را فهمید حق است، به آن عمل کند و صددرصد به آن پایبند باشد؛ ولی اگر فهمید اشتباه کرده و حق چیز دیگری است باید به اشتباهش اعتراف کند و خودپسندی، خودخواهی و خودمحوری را کنار بگذارد؛ چرا که چنین روحیاتی مانع می‌شود که انسان رفتار خود را تصحیح کند. ‏
انسان باید تابع حق باشد و لجاجت را کنار بگذارد. لجاجت مرکب چموشی است که اگر کسی سوار آن شود، به زمین می‌خورد و هستی و نیستی خود را از کف می‌دهد. نظیر مرکب شهوت و غضب که اگر طغیان کنند، تر و خشک را با هم می‌سوزانند و لیک افسوس، در حالی که ما از آثار شوم شهوت، غضب و لجاجت آگاهیم باز هم غفلت می‌ورزیم. لجاجت مرکب چموشی است که عاقبتش جز هلاکت نیست. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام می‌فرمایند: "ایاک ان تطیح بک مطیه اللجاج؛ مبادا مرکب ستیزه‌جویی و لجاجت همچون اسب چموش تو را بردارد و به هلاکت درافکند". حضرت لجاجت را به مرکبی چموش تشبیه فرموده‌اند که اگر انسان آن را مهار نکند، و افسارش را درست در دست نگیرد، وی را سرنگون می‌سازد و به هلاکت می‌رساند.


منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۹۰/۹/۵
نویسنده : جواد پوریا

نظر شما