معمارى انقلاب در دنیاى جدید
در آستانه یکصدمین سالروز تولد امام خمینى ایستادهایم؛ مردى که در دهههاى پایانى قرن بیستم، انقلابى دینى را معمارى کرد و سخن از دنیایى روحانى و قدسانى، در سرایى داد که هزار چراغ نیمهجان، امید رهایى از مرگ را مىسوخت. در این دنیاى حاشیهاى که هردم ستونها فرو مىریزند، بىآن که ستونى دیگر مانع از فرو ریختن سقف شود، و در این بازار پررقیب و پرفتنه، سوداى چیرگى داشتن، نشانه روح بزرگ معمار انقلاب ایران است.
انقلاب ایران، به یک معنا انقلابى دینى و بالاتر از آن، انقلابى فقهى بود. اگر این معنا پذیرفته شود، که انقلاب ایران انقلابى فقهى بود، باید گفتبزرگترین فتواى امام، «انقلاب» بود. تاکنون در طول تاریخ اسلام، جز امام، فقیهى را سراغ نداریم که فتوا به عدم مشروعیتیک نظام سیاسى بدهد. البته این فتواى عدم مشروعیت، با استقبال اکثریت قاطع مردم رو به رو شد و مشروعیت عرفى نظام سیاسى را نیز متزلزل ساخت. بارى این همان، نیرو و توان نهفته در درون فقه بود که امام خمینى آن را به جنبش درآورد. او آموزشدیده سنتحوزهها بود، ولى تاسیس دولت اسلامى نیازمند نگاهى فراتر از فقه متعارف حوزهها بود. گرچه روش استدلال ایشان همان سبک سنتى بود، نگاه ایشان به کلیت فقه و آن را فلسفه عملى حکومت مسلمین دیدن، او را بر فراز فقه سنتى و بالاتر از «تحریرالوسیله» قرار مىداد. این که فقه باید چارهساز دردها و معضلات مسلمانان باشد و این که زمان و مکان در اجتهاد تاثیر دارد، مسائلى خرد نبود که اجزاء و عناصر فقه را آرام نگه دارد؛ و یا کسانى را که به علوم متعارف حوزهها خو گرفته بودند، بىتاب و بىقرار نسازد. سازگارى دین و دنیا در دستگاه فکرى امام، دغدغه دینى و پایبندى به اصول و حفظ ارزشها، جستجوى عزت مسلمین، وسعت مشرب اندیشهاى و تلفیق عرفان نظرى و عملى در ساحت فردى، از جمله موضوعاتىاند که شخصیت ایشان را برجسته و ماندگار کرده است.
امام خمینى نه تنها توانست گفتمان دینى در ایران را تغییر دهد، بلکه در جهان اسلام و حتى در میان روشنفکران سکولار نیز تاثیر غیر قابل انکارى داشت. (1)
حال، آن بزرگمرد روى در نقاب کشیده است؛ ولى وظایف اساسى ما در برابر نسل جدید که 50 درصد آنان به طور متوسط 5/19 سال سن دارند و 65درصد آنها زیر 25 سال هستند، چیست؟
آیا این به معناى بروز فاصله میان نسل انقلاب و این نسل نیست؟ اگر نمىخواهیم که این نسل، بىانگیزه، بىهویت و نومید باشد، چه تدبیرى باید بیندیشیم؟ به نظر مىرسد که سه طرح اساسى باید به طور همزمان، انجام پذیرد:
1. گذشته نظام سیاسى ایران، بویژه در دوران پهلوى، در عرصه اندیشه بررسى گردد. نسل جدید براى این که حافظه تاریخى خود را از دست ندهد باید علل انقلاب را با بررسى وضعیت فکرى دوران پهلوى، در اندیشه رسمى حاکم یا جریان فکرى غالب دولتى آن زمان، تعقیب نماید. باید ایدئولوژى شاهنشاهى که در قالب نوعى ناسیونالیسم، باستانگرایى، مذهبزدایى، عربزدایى، شاهمحورى، نظامىگرى، شووینسم، مطلقگرایى (ابسولوتیسم)، تمرگزگرایى (سانترالیسم)، پدرسالارى (پاتریموینالیسم)، دیوانسالارى، شبه مدرنیسم و غربگرایى و... طراحى و متجلى گردیده بود، به طور گسترده براى این نسل تبیین شود.
2. جریانهاى دینىفکرى در سطح جهان و منطقه مورد مطالعه و بررسى قرار گیرد و از آن میان، جریانهاى فکرى اسلامگرایى در نحلههاى مختلف، براى جوانان تبیین شود؛ تا عدهاى بیهوده نکوشند که به نسل جدید بباورانند که اسلام در عرصه عمل کستخورده است. (2)
3. طراحى براى آینده ایران اسلامى در زمینه اقتصاد، فرهنگ و سیاست ترسیم شود و جایگاه دین و معنویت در آن، به طور مشخص روشن گردد.
اگر نسل جدید را نسبتبه آیندهاش ناامید کنیم و اگر نتوانیم پیام معنوى دین را به نسل تشنه امروز برسانیم، پروژه بىهویتى او را به پایان رساندهایم.
این امید آگاهان دیناندیش است که دین بتواند با ساماندهى و بازآفرینى دوباره خود به جایگاه متروک خویش بازگردد و فانوس گمشده در امواج ظلمات خود را زایشى دیگر دهد. اگر این سخن آندره مالرو بر پایهاى درست ایستاده باشد که «قرن آینده، قرن معنویت است» باید گفت امام خمینى در این زمانه، بذر معنویت کاشته است. والسلام
پىنوشتها:
1.بنگرید به: عادل ضاهر، الاسس الفلسفیة للعلمانیة، بیروت، دارالساقى، 1993.
2.بنگرید به تحلیل: اولیویه روا، تجربة الاسلام السیاسى، بیروت، دارالساقى.
منبع: / فصلنامه / نقد و نظر / 1378 / شماره 17 و 18، زمستان و بهار ۱۳۷۸/۱۲/۰۰
نظر شما