موضوع : پژوهش | مقاله

در چند و چون شعر نیمایی


«آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید؛
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید... » (نیما یوشیج)
در طول تاریخ شعر و ادب فارسی از پیدایش سبک های خراسانی، عراقی، هندی (اصفهانی) گرفته تا روزگار ما، شعر همواره به عنوان زبان گویای عصر خود مورد توجه خاص و عام بوده و هست، و شاعران هر دوره کوشیدند تا با نحله ای جدیدتر زبان شعر را به بالندگی برسانند، چنان که در سبک خراسانی با زبانی فخیم و درشتناک، در سبک عراقی با زبانی لطیف و شیرین و در سبک هندی با نازک خیالی های شاعرانه و معادل سازی های زیرکانه مواجه هستیم.
بعد از کم رنگ شدن آفتاب سبک هندی با دوره ای از رکود (دوره بازگشت) در شعر فارسی مواجه می شویم که شاعران این دوره جز در جا زدن و تکرار مکررات و بازگشت به طرز سخن پیشینیان کار دیگری نتوانستند انجام دهند و این رکود همچنان ادامه داشت تا اینکه نوبت به انقلاب نیما رسید.
(علی اسفندیاری) متخلص به نیما یوشیج (1276 - 1338 هـ. ش)، که بدون تردید باید او را یکی از نوابغ قرن حاضر و پدر شعر معاصر دانست.
کاری که نیما انجام داد تنها برهم زدن افاعیل عروضی رایج و کوتاه و بلند کردن مصرع ها نبود. او نیاز زمان را شناخت و آگاهانه پا به این راه بزرگ نهاد و این حرکت سیال را به فال نیک گرفت چنان که در «افسانه” اش می گوید: «من بر آن عاشقم که رونده است. » و با وجودی که امروزه این حرکت چون رودخانه ای خروشان در بستر خود جریان دارد از سوی دو جناح کهن گرایان متعصب و نوگرایان مدرن زده - که بعضی هاشان دچار نوعی فانتزیسم هستند - مورد هجوم است که خطر دومی به مراتب بیشتر از اولی است.
گروه اول با اینکه در عصر ماشین زندگی می کنند و سوار هواپیما می شوند، از انقلاب زمانه غافل اند و باز «فکر اسب سیه وزین مغرق اند”، از مواهب تمدن امروز بهره مندند، اما مثل آدم های پانصد، ششصد سال پیش فکر می کنند و استدلال های بسیار عامیانه ای دارند که نیما یوشیج، برای معروف شدن دست به این بدعت زد! یا ماموریت داشت شعر کلاسیک را از بین ببرد! و... .
گروه دوم که بیشتر گرایش به شعر بی وزن دارند به زعم باطل خود آسمان شعر نیمایی را برای پرواز کوچک می دانند و این گروه خود به سه دسته تقسیم می شوند: دسته اول که متصدیان امر و به اصطلاح پیش کسوت اند؛ دسته دوم کسانی هستند که بالفطره شاعرند اما مغلوب جریانی شدند که خیال می کنند اگر به این ریسمان چنگ نزنند از کاروان ترقی عقب می مانند؛ و دسته سوم افرادی هستند که ذاتاً دارای هیچ گونه جوهره ی شعری نیستند و تنها از بازار مکاره ای که به وجود آمده است استفاده کرده، خود را به شاعری می بندند. و چنان که گفته اند:
بر آستانه ی میخانه گر سری بینی
مزن به پای که معلوم نیست نیت او
نگارنده در این موجز، تنها در پی کشف ظرفیت های قالب آزاد نیمایی و برتری آن نسبت به سایر قوالب شعری است.

برتری قالب آزاد نیمایی
1. استفاده از موسیقی عروضی، بدون در نظرگرفتن تساوی طولی مصراع ها با برهم زدن مرزبندی های قدیم، بدین گونه که در عروض کلاسیک با توجه به زحافات رایج، حداقل افاعیل در مصرع دو و بیت مربع و حداکثر افاعیل در تصرع چهار و بیت مثمن می باشد در حالی که در قالب آزاد نیمایی سرآغاز، وسط یا انتهای شعر می تواند یکی از زحافات فع، فاع، فعلن و... باشد، مانند:
من
پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد.
که «من” در تقطیع فع و محجوف در بحر رمل و به تنهایی یک مصرع در عروض نیمایی است. یا با یکی از افاعیل سالم، مانند:
روز یا شب؟ (فاعلاتن)
نه، ای دوست، غروبی ابدی است.
و یا بیشتر از چهار افاعیل در مصرع، مانند:
شباهنگام، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگان اند.
(مفاعیلُن، مفاعیلُن، مفاعیلُن، مفاعیلُن، مفاعیلُن، مفاعیل)
و یا بیشتر با اندکی سکته ملیح در رمل مخبون محجوف مانند:
هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد.
اما امکاناتی که عروض نیمایی به شاعر می دهد:
الف) شاعر مجبور نیست از حشو و زواید استفاده کند. چنان که در شعر کلاسیک برای حفظ تساوی طولی مصراع ها ناچار است و به قول شیخ شیراز، سعدی:
قباگر حریر است و گر پرنیان
به ناچار حشوش بود در میان
ب) شاعر می تواند در بسیاری از بحور بدون آنکه مشکل عروضی، که آزاردهنده گوش است، احساس کند، از وزنی به وزن دیگر و یا از بحری به بحری دیگر گریز بزند، یا از زحافاتی استفاده کند که در بحر مورد نظری که شعر در آن سروده شده است نباشد، مانند:
دریا
- آیینه ی عظیم تماشایی -
در جلوه است
و کوه های جنگلی آهنگ باد را
تقطیع می کنند.
که این پاراگراف از شعر در بلندترین مصرع خود در بحر مضارع اخرب مکفوف محذوف است. در حالی که مصرع آغاز «دریا” بر وزن فع لُن است که در هیچ یک از یازده زحاف بحر مضارع فع لُن وجود ندارد و فع لُن از زحافات بحرهای مجتث، رمل، سریع، متقارب، متدارک و خفیف است و چنان که پیداست مصرع دوم شعر مفعول فاع لاتُ مفاعیلُن به ترتیب ازا حیف، اخزب، مکفوف و مقبوض در بحر مضارع می باشد؛ اما چرا کلیت شعر را می گوییم در بحر مضارع است.
همان گونه که در بحور عروضی بعضی از بحرها مانند قریب، جدید و مشاکل، مستحدث هستند، در عروض نیمایی هم بعضی از افاعیل که حکم زحاف دارند و اصل آن ها از بحوری دیگر است در بحری پیدا و مستحدث می شوند و بدون اینکه هیچ لطمه ای به موسیقی عروضی شعر بزنند، تشکیل مصرع می دهند و برای اینکه بدانیم به فرض چرا این شعر در همه ی مصاریع داخل در بحث مضارع است می توانیم بگوییم چون «دریا” سرآغازی برای مفعول است و با افزودن حرف یا کلمه ای به آخر زحاف مورد نظر، مفعول به دست می آید، مانند «دریابه” که در تقطیع مفعول و اخرب در بحر مضارع است، می شود زحافات این چنینی را داخل در بحث مورد نظر دانست.
ج) چون طول مصاریع کوتاه و بلند می شود از تنوع برخوردار است و برای مخاطب خسته کننده نیست و این عدم یک نواختی خود مزیت هایی دارد که بماند.
2. قافیه در این قالب بار اصلی مضمون را به دوش نمی کشد و شاعر، تنها در صورت لزوم، از آن به طرز دلپذیری استفاده می کند در حالی که در شعر کلاسیک قافیه نقش اول را ایفا می کند و اگر در بیتی قافیه ای سست نشست، آن بیت از اساس ضعیف است.
3. دارای گنجایش بسیار است، یعنی ظرفی است که مظروف مختلف را می پذیرد و می توان در آن طرح مطالب گوناگون سیاسی، اجتماعی، عاشقانه، عرفانی و... را به علت دارا بودن گستردگی واژگانی ریخت.
4. به خاطر به استخدام درآوردن واژه های بسیار، نوگرایی را در ذات خود دارد و شاعر را دچار تکلف نمی کند که این امر خود میدان تفکر را وسیع و تماشای افق های تازه تری را برای شاعر میسر می سازد.

 

منبع: / هفته نامه / پگاه حوزه / 1388 / شماره 275، اسفند ۱۳۸۸/۱۲/۰۰
نویسنده : مرتضی نوربخش

نظر شما