موضوع : پژوهش | مقاله

دیدگاه‌های بودایی درباره خاستگاه رنج


واژه پرتیتیه سموتپاده (به پالی، پتجه سموپاده) را به «پیدایی [چیزی] از علت‌ها و شرایط» ترجمه کرده‌اند. این لفظ، که معمولاً آن را «پیدایی وابسته»، «هم‌پیدایی مشروط» یا «پیدایی به هم وابسته» ترجمه می‌کنند، بیانگر آموزه‌ی بودایی علیت است. این آموزه، علاوه بر آن که راه آزادی از رنج را تبیین می‌کند، معمولاً برای تبیین خاستگاه رنج نیز به کار می‌رود. طبق سنت بودایی، بودا قانون پیدایی وابسته را از راه مراقبه و در شبی که به بیداری رسید، کشف و شهود کرد. در گزارش‌های سنتی آمده است که او زندگی‌های قبلی خود و دیگر موجودات، اصل حاکم بر تناسخ، راه آزادی را دریافت و آنگاه [تعالیمی] معروف به چهار حقیقت عالی، راه هشت‌گانه‌ی عالی، قانون پیدایی وابسته را تنسیق کرد. دوازده حلقه‌ی زنجیره‌ی پیدایی وابسته به نظم درآمده است تا سازوکاراسارت موجود مدرک را در چرخه‌ی زندگی‌های پشت هم تبیین کند و در عین حال، به تبیین این امر پردازد که چگونه می‌توان بدون پذیرش اصل پاینده‌ای چون خود، نفس و مانند آن از این اسارت نجات یافت. این دوازده حلقه عبارت‌اند از: (1) نادانی، (2) عادات اکتسابی (عادات ارادی)، (3) دانستگی، (4) نام و شکل، (5) شش بنیاد شناخت، (6) تماس، (7) احساس، (8) تشنگی، (9) دلبستگی، (10) وجود، (11) تولد مجدد و (12) پیری و مرگ. غیر از تنسیق دوازده گانه، «تنسیقی عام» نیز از پیدایی وابسته وجود دارد، که از این قرار است: «هنگامی که این هست، آن پدیدار می‌شود؛ هنگامی که این نیست، آن پدیدار نمی‌شود».


1. گزارش‌های متون دینی
بنابر سنت بودایی، شاهزاده سیدارته گوتمه پس از مراقبه‌ی طولانی زیر درخت بودی به روشن‌شدگی یا بیداری، یعنی به بالاترین درجه‌ی فهم چهار حقیقت عالی؛ یعنی (1) رنج، (2) علت پیدایی رنج، (3) نابودی رنج و (4) راه به پایان رسیدن رنج، دست یافت. این راه، پیمودن راهی میانه بین دو کرانه‌ی تن‌آسانی و تن‌آزاری است که در گفتار نخست بودا، معروف به «گفتار به گردش درآوردن چرخ آیین» شرح و بسط یافت.
دومین حقیقت عالی، یعنی علت پیدایی رنج، غالباً بر حسب قانون دوازده‌گانه‌ی پیدایی وابسته تعیین می‌شود. دوازده حلقه‌ی زنجیره‌ی پیدایی وابسته عبارت‌اند از: (1) نادانی، (2) عادات اکتسابی (عادات ارادی)، (3) دانستگی، (4) نام و شکل (بدن و روان)، (5) شش بنیاد شناخت (قوای حسی)، (6) تماس (قوای حسی با موضوع محسوس)، (7) احساس (مادی و روانی)، (8) تشنگی، (9) دلبستگی، (10) وجود، (11) تولد و (12) پیری و مرگ. هر حلقه‌ی این زنجیره را حلقه‌ی پیش از آن می‌سازد. عموم بوداییان این آموزه را در کنار تعلیم چهار حقیقت عالی و راه هشتگانه‌ی عالی، تعلیم بنیادین بودا دانسته‌اند. در قطعه‌ای معروف از متون دینی آمده است: «کسی که پیدایی وابسته را می بیند آیین (درمه در سنسکریت) را می‌بیند؛ کسی که آیین را می‌بیند پیدایی وابسته را می‌بیند» (مجمه نکایه، 11ـ190). در جایی دیگر آمده است: «کسی که آیین «درمه» را می‌بیند بودا را می‌بیند». از این رو، دیدن اصل پیدایی وابسته با دیدن بودا برابری می‌کند. از همان آغاز، این آموزه را عمیق‌ترین و دشوارترین تعلیم بودا می‌دانستند.
بنابر بعضی از متون سنتی، قانون پیدایی وابسته، مستقل از چنین‌رفتگان، یعنی دانایان حقیقت، که در جهان برای کشف آن قانون ظاهر می‌شوند، وجود دارد.
در چنین متونی آمده است که قانون پیدایی وابسته را در هر زمانی بودای آن عصر بازیابی می‌کند؛ بسان مسافری که شهر متروکه‌ی قدیمی و گم‌شده‌ای را در جنگل کشف می‌کند. ثاری پوتره، سرشناس‌ترین شاگرد بودا، از راه این قطعه شعر سروده‌ی آشوجیت، یکی از پنج شاگرد نخست بودا، به بودا گروید: «تارک بزرگ چنین می‌گوید: هر چیزی زاییده علت‌ها است، از این میان، چنین رفته (دانای حقیقت) علت و نیز انهدام اینها را بیان کرده است». این قطعه شعر بیان کوتاهی از قانون پیدایی وابسته، یعنی تعلیم بودا درباره ویژگی علی پدیدارهای هستی است. این قانون بعدها جزء اعتقادنامه بودایی گردید.
لاموت (1980) در تحقیقی نشان داده است که در منابع بودایی درباره‌ی زمان کشف پیدایی وابسته توسط بودا و جایگاه آن در آیین بودا هم‌داستانی وجود ندارد. بنابر بعضی از متون، بودا قبل از روشن‌شدگی به درک کامل دوازده حلقه‌ی زنجیره‌ی پیدایی وابسته رسید، حال آن که متون دیگر آن را حادثه‌ای هنگام روشن‌شدگی یا پس از آن می‌شمرند.
مفهوم رنج در آیین بودا دارای بعد وجودی است و در همه زوایا و لایه‌های زندگی این جهانی انسان دامن گسترده است. هر موجودی از عللی گذرا، لحظه پا و خالی از «خود» (یعنی خالی از هر اصل نامتغیر و پاینده) پدید آمده است، از این رو، هر موجودی در رنج است. از آنجا که آموزه‌ی بودایی منکر آن است که اصل پاینده‌ای مانند، روح، خود یا نفس به سبب اعمال قبلی از یک زندگی به زندگی دیگر منتقل می‌شود، این سخن جا دارد که «موجود انسانی»، یا «شخص» تنها نامی قراردادی برای توده‌ای از سازه‌های مختلف است، که در پنج گروه سیال از پدیدارهای روانی و مادی ظاهر می‌شوند و قانون پیدایی وابسته‌ی دوسویه آن سازه‌ها را ساخته و پرداخته است، در نتیجه‌ی بینش کامل به دوازده حلقه‌ی زنجیر پیدایی وابسته، و انهدام حلقات پشت هم است که هدف نهایی آیین بودا، یعنی نیل به مقام بودایی، تحقق می‌یابد.
بنابر فرضیه تراولنر می‌توان اثبات کرد که زنجیره‌ی پیدایی وابسته سرشتی ترکیبی دارد؛ و خود بودا احتمالاً این زنجیره‌ی دوازده‌گانه را از ترکیب دو زنجیره‌ی علی کوتاه‌تر فراهم آورده است. همچنین، سوره‌ی معروف به «پرتیتیه سموت پاده» که طرحی بنیادین و مبتنی بر متون را از آن آموزه به دست می‌دهد، باید بعدها تنظیم و تدوین شده باشد و سوبندو فیلسوف بودایی قرن پنجم تفسیری تفصیلی بر این متن نوشت.
زنجیره‌های علی دیگری غیر از زنجیره دوازده‌گانه‌ی پیدایی وابسته را می‌توان در متون رسمی یافت، که سازه‌های قبلی آشکارا در آن دیده می‌شوند. تنسیق نهایی آموزه ظاهراً تنها پس از فرایندی طولانی،، که احتمالاً تا جدایی و شقاق بزرگ روی داده در انجمن بودایی طول کشیده است، احتمالاً کمی قبل از آشوکه (نیمه قرن سوم قبل از میلاد) تنظیم و کامل گردید.

2. تفسیرهای مَدرَسی
مکاتب بودایی آموزه‌ی پیدایی وابسته را به اشکال گوناگون اصلاح و تفسیر کرده‌اند و معمولاً آن را برای تبیین زندگی فردی انسان در سه دوره‌ی زمانی گذشته، حال و آینده به کار می‌برند. وسوبندو در ابی درمه کوشه (گنجینه آیین) (2003) دسته‌بندی‌های مختلفی از دوازده حلقه‌ی پیدایی وابسته ارائه کرده است. او در یک دسته‌بندی دوازده حلقه را به سه دوره‌ی زمانی تقسیم می‌کند: حلقه‌ی (1) و (2) به گذشته، حلقه‌ی (3) تا (10) به حال و حلقه‌های (11) و (12) به آینده مربوط‌اند. در دسته‌بندی دیگر، حلقات به دو بخش تقسیم می‌شوند که از این رهگذر، حلقه (1) تا (7) به زندگی گذشته، باقی حلقات به زندگی آینده مربوط می‌شوند. از دیدگاه کرمه، حلقه‌های (1)، (8)، (9) آلودگی‌هایی دانسته‌ شده‌اند، که شخص را مستعد کرمه می‌کنند، حلقه‌های (2) و (10) را فعال (= خودکرمه) می‌دانند و هفت حلقه‌ی باقی را پشتیبان آلودگی‌ها و افعال دانسته‌اند.
سوره مهاتنهاسوکیه (گفتار بزرگ درباره‌ی انهدام تشنگی)، که جزء کانون پالی است، نظریه‌ی پیدایی وابسته‌ را و شرح دیگری از اسارت در جهان رنج‌آور، یعنی نظریه‌ی گندبه موجود غیرمادی‌ای را که در گذر موجودات انسانی از یک تجسد به تجسد دیگر به عنوان یک پل عمل می‌کند، کنار هم می‌گذارد. این متن وصفی است که از مراحل زنجیره‌ای چون آبستنی، رشد جنین، تولد، بزرگ شدن، تماس حسی با جهان خارجی، که به پیدایی کل توده رنج می‌انجامد. وقتی که پدر و مادر نزدیکی می‌کنند، رحم مادر در حال تخم‌گذاری است و روح (گندبه) حاضر است، آبستنی روی می‌دهد. وقتی بچه متولد شد، حواسش رشد می‌کند و او خود را با لذات حسی سرگرم می‌کند، و از تجارب خوشایند دلبستگی پیدا می‌کند و از تجارب ناخوشایند آزرده می‌شود. لذت بردن از احساسات، دلبستگی است؛ دلبستگی، او را وابسته می‌کند و تشنگی برای شدن بعدی پدید می‌آید، تشنگی، او را وابسته می‌کند و تولد به وجود می‌آید، تولد، او را وابسته می‌کند و پیری و مرگ، نیز غم، زاری، درد، غصه، یأس پدید می‌آید. خاستگاه این مجموعه‌ی رنج اینگونه است؛ بدون هیچ «روح» یا «خود» پایدار، یا هر مبدأ نامتغیر دیگری.
وسوبندو در ابی‌درمه کوشه بین نظریه‌ی موجود غیرمادی واسط و نظریه‌ی دوازده حلقه‌ی پیدایی وابسته پیوند می‌زند. در ابی‌درمه کوشه تفسیر سرواستی واده از پیدایی وابسته آمده است و خطوط کلی آن به شرح زیر است: احمقی که درک نمی‌کند جهان تنها مجموعه‌ای از پدیدارهای به هم وابسته است، مفهوم دروغین خود را پرورش می‌دهد. او افعال جسمانی، گفتاری، فکری را به نیت تجربه‌ی خوشایند، رفتار نیکوکارانه را به امید دست‌یابی به زندگی بهتر در آینده انجام می‌دهد. او ممکن است رفتار زیان‌بخش را به منظور دست‌یابی به منافع زودگذر انجام دهد. او به این طریق، کرمه‌ای را که نادانی، سازنده‌ی آن است، گرد می‌آورد. سیاله‌ی دانستگی او، که کرمه‌ی پیشین سازنده‌ی آن است، همانند «حرکت» یک شعله، از سرنوشتی به سرنوشت دیگر در حرکت است؛ در واقع، هیچ حرکتی وجود ندارد، تنها پیدایی آنات متصل به هم است، هر آن معلول آنات قبل از خود است. با مرگ، عادات اکتسابی پیشین همچنان باقی است و همانند سیاله‌ی دانستگی در جست‌وگوی بدن جدیدی برای زندگی است. کرمه به این طریق، دانستگی جدید را می‌سازد. هنگامی که آن، بدن جدید را می‌یابد، دانستگی شرایط پرورش بدن و روان را فراهم می‌کند. هنگامی که تن و روان به کمال می‌رسند، قوای حسی پیدا می‌شود. اینها در تماس‌ با موضوعات محسوس سبب احساسات خوشایند و ناخوشایند می‌شوند. احساسات سرچشمه‌ی تشنگی‌اند. تجارت خوشایند سبب می‌شوند تا تشنگی به خوشایندی ادامه یابد، حال آن که تجارت ناخوشایند سبب می‌شوند تا تشنگی به درد پایان گیرد. در این تشنگی‌ها است که دلبستگی به دیدگاه‌های نادرست و باور (یا امید) به خود پایدار دامن می‌گسترد. دلبستگی، تشنگی به زندگانی آینده را، که تولد نتیجه‌ی آن است، ایجاد می‌کند و از تولد پیری و مرگ به ناگزیر سر برمی‌آورد.

2. مادیمیکه و یوگاچاره
با ناگارجونه (قرن دوم)، بنیادگذار مکتب مادیمیکه، قانون پیدایی وابسته محوریت پیدا کرد. درک کامل پیدایی وابسته با درک چهار حقیقت عالی برابری می‌کند: «هر کسی که تولید وابسته را درک می‌کند، رنج، خاستگاه رنج، پایان دادن به آن، راه رهایی از آن را نیز درک می‌کند. عناصر بنیادی وجود، معلول علل‌اند. آنها به طور دوسویه مشروط و وابسته به عناصر دیگرند، از این رو، آنها خالی از هر نوع ماهیت خود (خودبود)اند و وجود واقعی ندارند. می‌گویند هر موجودی، که در پیدایی، وابسته به دیگری است، تهی است. از این رو، پیدایی وابسته با تهیگی برابر است. هر نامی تنها عنوانی قراردادی است، زیرا مدلول بنیادی و اصلی آن، موجودات واقعی نیست. فرق‌گذاری بین دو نوع حقیقت قراردادی و بنیادی، یکسانی تهیگی و پیدایی وابسته‌ی موجودات عنصری را نشان می‌دهد. ناگارجونه می‌گوید: «ما می‌گوییم که پیدایی وابسته تهیگی است. آن وابسته به قرارداد است. خود آن راه میانه است».
در مکتب یوگاچاره، حلقات دوازده‌ گانه‌ی پیدایی وابسته در ارتباط با دیگرگونی دانستگی کارکرد دارد. بنابر تفسیر وسوبندو از آموزه‌ی «فقط ـ دانستگی»، تمایز بین شناسا و شناسه یکسره برخاسته از دیگرگونی سه‌بخشی دانستگی است، که آن نیز خود علت‌های مختلف دارد. از این رو، دیگرگونی دانستگی چیزی جز صورت‌سازی، صورت‌گری دروغین شناسا و شناسه نیست، این هم بازنمایی صرف دانستگی است. همان طور که استراماتی فیلسوف یوگاچاره‌ای قرن ششم در تفسیر سی شعر می‌گوید:
«هیچ موجود شناسایی وجود واقعی ندارد، زیر از اساس صورتی دروغین است. همچنین، دانستگی وجودی جوهری ندارد، زیرا به طور وابسته و مشروط پیدا می‌شود، از این رو، پندارین است. علاوه بر این، پیدایی وابسته‌ی دانستگی را بر طبق لفظ «دیگرگونی» می‌توان شناخت».
به عبارت دیگر، از راه فرایند تیرگی یا آلودگی اندیشه است که آن عناصر وجود پدید می‌آیند و انباشت می‌شوند. این ترتیب صعودی پیدایی وابسته است؛ یعنی، فرد در آغاز با نظر به نادانی درمی‌یابد که آن از طریق دایره‌ی شرایط تولد و نتایج ناگزیر آن، یعنی پیری و مرگ، اراده‌ها و دیگر امور را می‌سازد. فرایند معکوس پالایش اندیشه ترتیب نزولی پیدایی وابسته است، که به آزادی نهایی می‌انجامد؛ یعنی فرد با فهم این مطالب که پیری و مرگ بدون تولد وجود ندارد، هیچ تولدی بی‌تشنگی وجود را استمرار نمی‌بخشد، در نهایت از آنجا که هیچ کدام از این ها بدون نادانی نیست، درمی‌یابد که باید نادانی‌ای را که در کل، بین شناسا و شناسه تمییز می‌گذارد، از بین ببرد.
بنا به متن کمال فرزانگی، تأمل در باب پیدایی وابسته وظیفه‌ی بوداسفی است که کمال فرزانگی را آرزو می‌کند. در این متن، محض نمونه، می‌گویند، بوداسف باید آرزو کند که بفهمد هیچ پدیداری، هر چه باشد، بی‌علت نیست. بوداسف با دیدن این، خواهد دانست که هیچ پاینده‌ای در کار نیست و در خاموشی نهایی هیچ چیزی باقی نمی‌ماند. او با دیدن این، به نوبه خود، درمی‌یابد که هیچ یک از موضوعات تجربه، یعنی خود، بدن، روح، مخلوق، موجود انسانی، شخص، جوانی، شخصیت، فاعل، شخصی با احساسات، کسی که می‌داند، کسی که می‌بیند، نیست. اگر بوداسف تجربه را در این موضوعات نمی‌بیند، او تجربه را پاینده یا ناپاینده، خوشایند یا ناخوشایند، «خود» یا «دیگری» نخواهد دید.


منبع: / فصلنامه / هفت آسمان / شماره 26 ۱۳۸۶/۱۰/۱۹
مترجم : خلیل قنبری
نویسنده : مارک مجر

نظر شما