جنبش های مانی و مزدک: ریشهها، اندیشهها و پیامدها (۲)
سیاست دینی ساسانیان
«پیش از ساسانیان و در زمان اشکانیان، دین ایدئولوژی مسلط یا شکل مسلط ایدئولوژی بود که بصورت تثلیث اورمزد، ناهید و مهر در آمده بود و سرانجام در دوران ساسانی به شکل آئین زرتشتی یکتاپرستانه و این بار مجهز به قواعد مختلف شرعی، اصولی و کلامی پایه معنوی دولت قرار میگیرد.» (۲۴)
«با آنکه ساسانیان خود دین زرتشت را جنبه رسمی دادند، ولی بین تخت و آتشکده پیوسته نبرد سختی در جریان بود و شاهان ساسانی گاه با تکیه بر شورشها و گاه با تکیه بر طبقات ناراضی میکوشیدند تا از قدرت موبدان و هیربدان بکاهند.» (۲۵)
گفتنی است که پادشاهان ساسانی نسبت به پیروان دیگر ادیان نیز دیدی چندان آشتی جویانه نداشتند. «در ایران باستان مخصوصاً پیش از استقرار ساسانیان، پیروان ادیان و مذاهب گوناگون در امر آموزش دینی و انجام آداب و مراسم مذهبی از آزادی کامل برخودار بودند.» (۲۶)
«در این عصر فرق یهودی بابل برای آئین زرتشت و حکومت خطری محسوب نمیشدند، هرچند اردشیر اول چندان دل خوشی به قوم یهود نشان نداد و یهودیان به یاد آزادی که در زمان اشکانیان داشتند حسرت میخوردند و گهگاه تحت فشار واقع میشدند، خاصه وقتی که میخواستند از زیر بار مالیات شانه خالی کنند.» (۲۷) ولی در دوران پادشاهی پیروز، یهودیان گرفتار قتل وآزار شدند و سبب آن انتشار این خبر بود که: «یهودیان دو تن از موبدان زرتشتی را زنده پوست کندهاند. این کشتار ظاهراَ در شهر اصفهان که آنوقت هم مثل امروز مسکن جماعت کثیری از بنیاسرائیل بود شدت فوقالعاده یافت.» (۲۸)
روی هم رفته یهودیان در سایة پشتیبانی شاهنشاه ایران به صلح و آرامش میزیستند، ولی وضع عیسویان با آنان تفاوت بسیار داشت. «تا زمانیکه دولت امپراطوری روم دیانت رسمی نداشت عیسویان ایران در آرامش میزیستند، اما چون قسطنطین امپراطور روم به عیسویت گروید وضع تغییر کرد. عیسویان ایران که خصوصاً در نواحی مجاور سرحد روم بسیار بودند مجذوب و فریفته دولت مقتدری شدند که همکیش آنان بود. حکومت ایران نیز عکسالعمل شدیدی نسبت به این موضوع نشان داد. در ولایات شمال غربی و در نواحی مجاور روم، زجر و آزار عیسویان بشدت جاری بود، کشتارها رخ داد و جماعتی تبعید شدند. در سال ۳۶۲ میلادی هلیودور اسقف را با نه هزار ساکن شهر مستحکم «فنک» پس از شورشی که کردند به خوزستان تبعید نمودند و دوازده هزار تن عیسوی را نیز در زمان شاپور به قتل رساندند.» (۲۹)
در چنین شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بود که نخستین پرچم مخالفت رسمی بالا رفت و کار به جایی رسید که رفته رفته جنبشی بزرگ برپا شد؛ جنبشی که اثری شگرف بر تاریخ ایران و جهان نهاد. مایکل اچ هارت، نام پرچمدار این جنبش را در ردیف ۸۳ از فهرست اسامی ۱۰۰ نفری آورده است که بر تاریخ جهان اثر گذاشتهاند: مانی، یا به گفتهای «شهزاده نورآور اشکانی»؛ یا کسی که به قول کیخسرو هرمز:
«آمده تا مردم را به نابودی جهان دعوت کند…»
مانی
از نژادگان ایران بود که در ۲۱۵ میلادی در بابل (میانرودان) زاده شد. «پدر مانی به نام پاتیگ از اهالی همدان و مادرش از دودمان کامسراگان و از خویشان دودمان پادشاهی اشکانی بود. آشنایی نخستین او با آئین گنوسی رایج در بین النهرین ناشی از گرویدن پدر به آن فرقه بود. زمانیکه مانی تنها شش ساله بود، پاتیگ ترک همسر کرد و به همراه فرزند زندگی در میان گنوسیان را آغاز کرد، چرا که دوری گزیدن از زن، شراب و گوشت از ملزومات اعتقادی و وظایف دینی بسیاری از فرق گنوسی بود. بنابراین کودکی مانی در میان گنوسیان سپری گردید و آموزههای کودکی او متأثر از اعتقادات آنان شد، همچنانکه بعدها دین خودش نیز متأثر از عقاید گنوسی بود.» (۳۰)
«میگویند در ۱۳ سالگی نخستین وحی به او رسیده و در ۲۵ سالگی وحی دیگری به وی شده که موید الهام اولی بوده. او پس از مطالعاتی که در اطراف دین زرتشت و مسیحیت و آئین بودایی نمود، به دعوت مردم پرداخت و خود را «فار قلیط» که مسیح ظهور او را خبر داده بود نامید و گفت: در هر زمانی انبیاء حکمت و حقیقت را از جانب خدا به مردم عرضه کرده اند، گاه در هندوستان توسط پیامبری به نام بودا و گاهی در ایران بوسیله زرتشت و زمانی در مغرب زمین توسط عیسی و عاقبت من که مانی پیامبر خدا هستم مامور نشر حقایقی در سرزمین بابل گشتم.»(۳۱) مانی، چنان که گفته شد، از نژادگان زیر فرمان حکومت خاندان ساسانی و بی گمان از نعمت با کتب پیامبران گذشته و عقاید و آثار آنان آشنایی یافته بوده است. از این رو برای پایه گذاری آیینی همگانی که در سراسر جهان گسترش یابد، با قدرت ذهنی خود از آموزه های ادیان و آیین های گذشته بهره گرفت. «او حکمت جهان بینی دین خود را از جهان بینی گنوستیک ها، سرودهایش را از بابلی ها، فلسفه تناسخ را از بودائیان، اسامی فرشتگانش را از سوریانی ها و بالاخره اصول عقایدش را از مواعظ زرتشتیان وام گرفته بود ولی مسیحیت بالاترین نقش را در دیانت مانی داشت اما یهودیت را انکار می کرد، موسی و دیگر پیامبران را در زمره شیاطین! می شمرد و خدای آنان را جزو خدای تاریکی می دانست.»(۳۲)
اینکه کلام موسی کلیم الله، با آموزه های نوح نبی الله، ابراهیم خلیل الله، عیسی روح الله و زرتشت چه ضدیت بنیادینی داشته که مانی اینگونه در برابر این پیامبر الهی موضعگیری می کند، بر ما روشن نیست. شاید همین نگاه او را نسبت به این پیامبر الهی که بارها در قرآن کریم ستایش شده است، بتوان دلیل نادرست بودن ادّعای پیامبری مانی دانست.
«او شش کتاب مقدس خود را به زبان سریانی که زبان اصلی رایج در بین النهرین بود به رشته تحریر در آورد. همچنین کتاب شاپورگان خود را به پهلوی (پارسی میانه)، نگاشت و در روز تاجگذاری شاپور یکم ساسانی به او تقدیم کرد.» (۳۳) و همین به اندازۀ کافی برای جلب نظر دربار و برخوردار شدن از آزادی – هرچند مقطعی و کوتاه مدت – برای تبلیغ آرای او سودمند افتاد.
«مانی خود را مبلغ مذهبی جهانی می شمرد و می گفت ندای من را به همه زبانها در شرق و غرب عالم خواهند شنید و سراسر شهرها از آن خبر خواهند یافت. کلیسای من بر تمام کلیساها برتری دارد زیرا دیانت های پیشین مختص ممالک و یا شهرهای معین بود ولی آئین من در اقصای عالم اشاعه یافته و انجیل من به همه ممالک خواهد رسید.»(۳۴) این پیشگویی چندان هم نادرست نبود زیرا: «طی ۱۲ قرن، از قرن سوم تا پانزدهم میلادی آئین مانی سراسر نیمکره شمالی را از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام تحت نفوذ خود قرار داد، رمز این موفقیت هم چیزی نبود جز انعطاف پذیری فوق العاده و قدرت سازگاری مثال زدنی این به اصطلاح دین جدید.
پیشوایان دین جدید سعی می کردند به اقتضای زمان و مکان این دین جدید را با عقاید و اصول ملل متنوع سازگار کنند به همین علت آراء مانویه به صور گوناگون در جهان منتشر شده است.» (۳۵) گسترش مثال زدنی اندیشه های مانی در جهان آن روز، بی گمان وامدار تلاشهای گسترده و پیوستۀ دستگاه عظیم تبلیغاتی مانویان بود: «مبلغان و پیروان او از ترکستان و چین تا روم و مصر فعال بودند و کتابهایش را به زبانهای ایرانی پهلوی (پارسی میانه ساسانی)، پهلوانیگ (پهلوی اشکانی پارتی)، و سعدی و زبانهای مجاور ایران همچون چینی، ترکی اویغوری، قبطی و یونانی ترجمه می کردند. آنان این دین را از طریق ترجمه کتابهای مقدس مانی به زبان مردم هر منطقه تبلیغ می کردند و این امر را مزیتی برای دین خود می پنداشتند.» (۳۶)
از دید گیرشمن: «مانی که در خانواده ای اشرافی متولد شده بود همچون زرتشت، بودا و مسیح خود را فرستاده خداوند برای تکمیل آنچه پیش از او وحی شده می دانست. او دیانت همگانی تازه ای را تبلیغ می کرد. دیانتی که همچون مسیحیت راه ورود به آن بر روی تمام انسانها اعم از فقیر و غنی و از هر طبقه و قشر اجتماعی و از هر نژاد باز بود.» (۳۷)
ولی «دین رسمی متکی به دربار ساسانی، بر بنیان های طبیعت و اجتماع استوار بود. این دین مخصوصاً از روزه منع می کرد و پیروانش را ترغیب می نمود که برومند و بارور باشند. زرتشت پیروان خود را به تزویج و کثرت اولاد و تناسل ترغیب و از هرگونه ریاضتی بر خلاف طبیعت جلوگیری می کرد» (۳۸) آیین زرتشت، آیینی بود پویا وانگیزه ساز برای تولید. جدا از منافع سرشاری که نصیب پیروان خویش می ساخت، به مزاق دربار همیشه در حال جنگ و کشورگشای ساسانی نیز خوش می آمد، زیرا تولید و رونق کشت و کار تأمین کنندۀ هزینه های سنگین جنگ بود. مانی به هر دلیل، خواه مخالفت با دربار یا اختلافهای مالی و ملکی و با خاندانهای بزرگ، رشک بردن به قدرت روبه گسترش موبدان و شاید هم به راستی تلاش برای رهایی توده های دربند، پرچم مخالفت با هیأت حاکمه برافراشت ولی چون توانایی درگیری مستقیم و ستیز مسلحانه با نظام حاکم رانداشت، قیام خود را بر مبارزۀ فرهنگی – دینی استوار کرد. راوندی در این باره می نویسد: «مانی در دوره ای که ظلم و استبداد و اختلاف شدید طبقاتی و تجاوز و زورگویی و تعصبات و اختلافات مذهبی در ایران سایه افکنده بود، چون در خود قدرت مبارزه مثبت با زورمندان را نمی دید ناچار به مبارزه منفی توسل جست و برای آنکه از تعصبات و جنگ های مذهبی و اختلافات طبقاتی بکاهد، مذهبی تلفیقی و جهانشمول به مردم دنیا عرضه کرد و خلق را به زهد و پرهیزگاری و قناعت دعوت کرد.» (۳۹)
گروه دیگری از پژوهشگران بر آنند که چون دربار ساسانی از نفوذ روزافزون موبدان زرتشتی نگران شده و پایه های قدرت خود را رو به فرو ریختن می دیده، خود، مانی را علم کرده است تا زهر چشمی از موبدان بگیرد: «با آنکه تعلیمات مانی… منفی بود و با سیاست توسعه طلبانه شاپور سازگاری نداشت، معذالک به طوری که از منابع مانوی بر می آید، شاه تحت تأثیر پیام های مانی قرار گرفت و به او اجازه داد که در سراسر امپراطوری ایران آزادانه اندیشه های خود را تبلیغ نماید. مانی خود می گوید: من نزد شاپور شاه رفتم، او مرا در نهایت احترام پذیرفت و به من اجازه داد که در سراسر کشورش کلام زندگی!؟ را تعلیم دهم و من چند سال جزو ملازمان او بودم.» (۴۰)
ولی با مرگ شاپور و جانشینش هرمز که او هم از پشتیبانان آیین تازه بود، وضع دگرگون شد: «بهرام اول که پادشاهی ضعیف بود تحت تأثیر موبدان قرار گرفت و با مانی و پیروان او بی اعتنایی کرد. مانی که مورد بی مهری قرار گرفته بود راه سفر در پیش گرفت ولی دیری نگذشت که شاه دستور احضار او را صادر کرد و با وی به تندی سخن گفت و فرمان حبس او را صادر کرد. مانی در دادگاه مذهبی که به پشتیبانی دربار دایر شده بود، با موبدان که هم شاکی و هم قاضی بودند به گفتگو پرداخت. در این محاکمه یک طرفه مانی را به جرم خروج از دین به زندان افکندند. حبس مانی تنها با مرگ وی پایان یافت.» (۴۱) با توجه به اینکه آیین زرتشت را نخستین بار ساسانیان بعنوان ایدئولوژی رسمی در ایران ترویج کرده اند و نیز اینکه پادشاهان ساسانی از هنگام به رسمیت شناخته شده این آیین همواره دست در دست موبدان داشته اند و مهمتر از همه اینکه موبدان موبد بعنوان سرکردۀ صنف روحانیون با نظر و فرمان شخص پادشاه به این مقام گماشته می شده است، می توان نتیجه گرفت که نظر پژوهشگران از گروه دوم که آیین مانی را بر آیند دسیسه های دربار برای کاهش دادن قدرت روحانیون می دانند، نادرست می نماید، زیرا پادشاه می توانسته بالاترین مقام روحانی را با دیدن کوچکترین کجروی او از مسیر دلخواه دربار برکنار و شخص دیگری را جانشین وی کند. علت پشتیبانی برخی پادشاهان ساسانی از آیین مانی در نخستین سالها را شاید بتوان در چارچوب سیاست های پیشگیرانۀ دربار در برابر خیل مردمانی که دلدادۀ سخنان مانی شده بودند گذاشت. از سوی دیگر، شاید بتوان این تعامل را نتیجۀ سیاست مدارا و پایبند بودن – یا دست کم وانمود کردن پایبندی – به منشور آزادی کوروش بزرگ که پادشاهان ساسانی خود را از اخلاف او می دانستند، مربوط دانست.
به هر رو، این بردباری، تعامل، سیاست یا هر چیز دیگری که آنرا نام نهیم، دیری نپایید. آیین مانی رفته رفته نه تنها بنیان حکومت ساسانی، بلکه بنیان اخلاقیات در جامعه را تهدید می کرد. سرانجام با لبریز شدن کاسۀ صبر پادشاه، فرمان سرکوب مانویان صادر گردید. در زیر، بخشی از آراء و ارکان اندیشۀ او را بررسی می کنیم.
اندیشه های مانی
بنیان های فکری مانی عجیب، پیچیده و در مواردی متناقض است. او از ده آسمان و هشت زمین و هفت ستون و سه چرخ و بخشهای آسمان سخن می گوید. او ضخامت هر فلک را ده هزار فرسنگ می خواند و…
«اساس دین مانی بر خیر و شر و نور و ظلمت مبتنی است. منشاء کل وجود یا خدای بزرگ دوتاست که یکی را نور و دیگری را ظلمت می نامید. نور در بالا و ظلمت در پایین بود.» (۴۲) ولی بزرگترین پارادوکس در اندیشه و آیین مانی، این است که مانی که خود را رهایی بخش توده های ستمدیده از سلطۀ اشراف می دانست، جامعۀ مورد نظر خود را بر پنج طبقۀ تازه نهاده بود: «طبقه نخست ۱۲ رسول، طبقه دوم ۷۲ اسقف، طبقه سوم ۳۶۰ تن شیوخ، طبقه چهارم برگزیدگان و طبقه پنجم سمانون یا نیوشگان که عده افراد آن محدود نبود و در حقیقت کلیه مومنان و کسانی که طاقت اجرای تعالیم دشوار طبقه برگزیدگان را نداشتند در این صف وارد می شدند.» (۴۳) می بینیم نظامی اجتماعی نیز که مانی در پی برپا کردن آن بوده، استوار بر طبقات است؛ یعنی هم مانی و هم دشمنان او به نظام طبقاتی باور داشته اند، با این تفاوت که نظام طبقاتی ساسانی بر ثروت و استعدادهای ذاتی و دانش افراد استوار بوده است، ولی مانی می خواسته «قدرت تحمل مصائب» را معیار جداسازی طبقات از یکدیگر قرار دهد.
«حکمت علمی فرقه مانویه نیز مبتنی بر قواعد و اصولی است که در آن به ۷ مهر مربوط به امور اعتقادی و رفتار و کردار اشخاص اشاره شده بود، از این ۷ مهر «مهر دهان» عبارت از دوری جستن از گفتار کفرآمیز است- کفر به آن معنی که مانی معتقد به آن است – «مهر دست» خودداری از اعمال زشت، «مهر دل» خودداری از شهوات و آرزوهای پلید و…» (۴۴) از آموزه های دین تازه این بود که: «مانویون از خوردن گوشت حیوانات و آزار رساندن به ذرات نور منع می شدند. یک مانوی نمی توانست غذای بیش از نیاز یکسال داشته باشد. باید بدون زن و هر گونه تعلقی برای نشر پاکی! به اقطار دنیا سفر کند ولی عامه مومنان یعنی نیوشگان از این قواعد سخت معاف بودند و می توانستند که به مشاغل عادی خود ادامه دهند، گوشت بخورند اما نباید که حیوان را بدست خود بی جان کرده باشد! می توانستند زن بگیرند و به زندگی ساده ای بدون دلبستگی به دنیا ادامه دهند. اما تکان دهنده ترین نکات در آموزه های مانی این بود که؛ بر طبقه نیوشگان فرض است که نذر کنند غذای گزیدگان را فراهم آورند و به آنان تقدیم کنند.» (۴۵) اینها همه تنها بخش کوچکی از «کلام زندگانی» بود که مانی آنرا تبلیغ می کرد.
برجسته ترین آموزه های مانی، آموزه های فلسفی اوست، دربارۀ مهرهای هفت گانه. البته باید دانست که همانند این نکات سده ها پیش از مانی از سوی زرتشت در قالب «گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک» به گوش ایرانیان رسانده شده بود و مانی از این جهت نیز نوآوری ویژه ای از خود نشان نداده است. مانی از نظر نظامی اجتماعی که در پی برپا کردن آن بود و همچنین از لحاظ ایدئولوژی و اندیشه ای که جان خود را بر سر آن گذاشت، با دربار و نیز روحانیون درباری همراستا بود. بنابراین پاسخ دادن به این پرسش که به راستی مانی در جستجوی چه بوده، چندان آسان نمی نماید. اگر حکومت ساسانی از دید مانویان حکومتی استبدادی بوده، آیین مانی نیز خالی از ایده های استعماری، استثماری و بدتر از آن عوامفریبانه نبوده است.
پس از مرگ مانی در زندان بهرام، پیروان او از پای ننشستند و به تبلیغ آیین مراد خود همت گماشتند به گونه ای که توانستند در بخشهایی پهناور از سرزمینهای دوردست نیز نفوذ یابند و ایدئولوژی خود را معرفی کنند. «در سال ۸۳۲ میلادی از طرف امپراطور چین فرمان آزادی دین مانی در آن کشور صادر شد و کار تبلیغ دین مانی به جایی رسید که خاقان معتقد و مقلد آیین مانی گردید. با حمله چنگیز خان ضربه سختی بر پیروان مانی وارد شد ولی تشکیلات مخفی این جماعت قرن ها دوام یافت. در مغرب زمین نیز مبلغین مانویت موقعیت ها و ناکامی بسیاری را تجربه کردند. مانویان دین خود را از راه بین النهرین به فلسطین، مصر شمال آفریقا و امپراطوری روم رسانیدند و دامنه تبلیغ آنها به آسیای صغیر، یونان، ایتالیا و کشور گل و اسپانیا نیز رخنه کرد ولی امپراطوران روم به سختی قانون سرکوب و اعدام پیروان مانی را به مورد اجرا می گذاشتند» (۴۶) چرا که به هر رو آیین تازه، تحفۀ سرزمین پارس بود.
گروه دیگری از مانویان به شبه جزیرۀ عربستان رفتند و با این کوچ، اندیشه های مانی در آن نواحی نیز انتشار یافت و بر مردمان اثر گذاشت. «سرزمین حجاز پناه گاه ایرانیان گردید و ایرانیان در سرنوشت جزیره العرب به نقشبندی نشستند.» (۴۷) کابوس مانی با مرگ او در ایران پایان نیافت و اندکی پس از آن، در چارچوب ایدئولوژی خانمانسوز دیگری و از زبان مزدک، دامنگیر ایران و دودمان ساسان شد.
ادامه دارد …
منبع: ماهنامه اطلاعات سیاسی اقتصادی ۱۳۸۷ شماره ۲۴۹-۲۵۰، خرداد و تیر
نویسنده : حنیف رضا گلزار
نظر شما